524) سوره احزاب (33) آیه 34 وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فی بُیُوتِک
بسم الله الرحمن الرحیم
524) سوره احزاب (33) آیه 34
وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً
ترجمه
و به یاد داشته باشید آنچه از آیات خداوند و حکمت را که در خانههای شما تلاوت میشود. بدرستی که خداوند همواره لطیف [=باریکبین / دارای لطف فراوان] و بسیار آگاه است.
اختلاف قرائت[1]
نکات ترجمه
«لطیف»
ماده «لطف» در اصل دلالت بر «مدارا» و «کوچکی و ظرافت» دارد (معجم مقاییس اللغة، ج5، ص250) و در واقع دو مفهوم «دقت و ظرافت» و «رفق و مدارا» را در خود جمع کرده و نقطه مقابل غلظت و خشن بودن است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص10) چنانکه در زبان فارسی هم ما به این دو وجه توجه میکنیم (به دو جمله زیر دقت کنید: او به لطائف امور آگاه است؛ او با ما به لطف رفتار کرد)
همچنین در مورد حرکتهای خفیف و نامحسوس و پرداختن به امور ظریف هم تعبیر لطف و لطافت به کار برده میشود و به همین جهت گاه در مورد اموری که به ادراک حس درنمیآید نیز «امور لطیف» گفته میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص740)
«لطیف» صیغه مبالغه است و اهل لغت بر این باورند که وقتی به خدا «لطیف» گفته میشود این دو معنا با هم لحاظ میشود؛ یعنی کسی که رفق در کار، و علم به ظرایف مصلحتها و رساندن این مصلحتها به مخلوقی که اینها برایش مقدر شده را دارد (النهایه ابناثیر، 4/251)؛ هم ریزهکاریهای امور را میداند و هم در هدایت و مواجهه با بندگانش با آنها به مدارا رفتار می کند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص740)
برخی توضیح دادهاند اصل در معنای لطیف، لطیف در تدبیر بوده (یعنی تدبیرش چنان دقیق و ظریف است که کوچکترین امور را هم در نظر میگیرد و در چیزی را فروگذار نمیکند) و لطف به معنای حسن معاشرت و مدارا ورزیدن هم از این باب بوده است که از تدبیر ظریفی برخوردار است و براحتی و به نحو مطلوب در امور مربوط به دیگران مداخله میکند. (الفروق فی اللغة، ص213)
در هر صورت به نظر میرسد در برخی از کاربردهای قرآنی این کلمه، معنای مدارا و لطف کردن غلبه دارد (اللَّهُ لَطیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ؛ شوری/19) و در برخی از کاربردها، نکتهبینی و ظرافت به خرج دادن (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ؛ انعام/103)
این ماده در قرآن کریم 8 بار آمده که هفت بار آن تعبیر «لطیف» و در وصف خداوند متعال است و مورد هشتم، به صورت فعل و به معنای «مدارا کردن و ظرافت به خرج دادن» است (وَ لْیَتَلَطَّفْ؛ کهف/19) که این کلمه کلمهای است که دقیقا در وسط قرآن کریم قرار گرفته است.
«خبیر»
درباره ماده «خبر» برخی بر این باورند که در اصل در دو معنی به کار میرود یکی در معنای علم و دیگری در معنای نرمی و سستی، چنانکه به کشاورزی که زمین را شخم میزند هم «خبیر» گویند چون زمین را نرم و آماده رویش گیاه میکند (معجم مقاییس اللغة، ج2، ص239) اما اغلب این دو معنا را به یک معنا برگردانده و گفتهاند علمی است که با اطلاع و احاطه دقیق باشد و به کنه معلومات پی ببرد (الفروق فی اللغه، ص86) و کشاورز شخمزننده را هم از این جهت خبیر گفتهاند که به زوایای پنهان مزرعهاش کاملا احاطه دارد و هنگام کار همه چیز را تحت نظر قرار میدهد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص15)
بدین ترتیب «خُبْر» و «خِبْرَةً» مصدر این ماده و به معنای خبردار شدن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص273) و در آیه «قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» (کهف/91) آن را به معنای علم و معرفت دقیق به حساب آوردهاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص15)
«خَبَر» را به معنای وسیله اطلاع و رسیدن به علم دانستهاند: «سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ؛ نمل/7) به معنای این است که بتوانم علم و اطلاعی در این زمینه پیدا کنم. (التحقیق، ج3، ص15)
«خبیر» اسم فاعل و یا صفت مشبهه از این ماده است و کاربرد آن در مورد خداوند به معنای کسی است که علم به باطن و حقایق امور دارد (التحقیق، ج3، ص16) و البته برخی این احتمال را هم مطرح کردهاند که شاید «خبیر» در مورد خدا به معنای «مُخبِر:خبر دهنده» باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص273)
این ماده جمعا 52 بار در قرآن کریم به کار رفته که کاربرد آن یا به صورت «خُبْر» و «خَبَر» - و جمع آن، یعنی: «أَخْبارَ» (مثلا زلزله/4) - بوده و یا به صورت «خبیر» که ظاهرا[2] تمامی 45 موردِ این کلمه، در وصف خداوند است.
حدیث
در جلسه 24 حدیثی در معنای لطیف و خبیر گذشت که مجددا تکرار نمیشود.
http://yekaye.ir/14-67-al-mulk/
1) در فرازی از یکی از خطبههای امیرالمومنین ع آمده است:
و بدانید که هیچ چیز نیست، جز که دارندهاش از آن سیر شود و از داشتن آن دلگیر، مگر زندگی؛ چرا که [کسی] در مرگ آسایشی نبیند.
و جز این نیست که آن به منزله حکمت است، که حیات دل مرده است، چشم کور را بینایی است و گوش کر را شنوایی. سیراب کننده تشنه [حقیقت] است، و سراسر بینیازی و سلامت؛ کتاب خدا، که: بدان میبینید، و بدان سخن میگویید، و بدان میشنوید. اجزای آن همدیگر را تفسیر کند، و پارهای بر پاره دیگر گواهی دهد. در خدا [= شناخت خدا] اختلافی ندارد [همه آیههایش، در شناساندن خدا در یکراستایند و با هم ناسازگاریای ندارند] و آن را که همراهش شد، از خدا برنگرداند...
نهج البلاغه، خطبه133
وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَ یَکَادُ صَاحِبُهُ یَشْبَعُ مِنْهُ وَ یَمَلُّهُ إِلَّا الْحَیَاةَ فَإِنَّهُ لَا یَجِدُ فِی الْمَوْتِ رَاحَةً وَ إِنَّمَا ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتِی هِیَ حَیَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَیِّتِ وَ بَصَرٌ لِلْعَیْنِ الْعَمْیَاءِ وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ وَ رِیٌّ لِلظَّمْآنِ وَ فِیهَا الْغِنَی کُلُّهُ وَ السَّلَامَةُ کِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی بَعْضٍ وَ لَا یَخْتَلِفُ فِی اللَّهِ وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّه...
2) حضرت علی ع در یکی از خطبههای خود به توضیح اوضاع آخرالزمان پرداختهاند. در فرازی از آن یاد میکنند از کسانی که:
پس در آن فتنه، مردمى ذهن خود را چنان تیز کنند، که آهنگر تیغ را زداید، دیدههاشان به دیدن قرآن روشن شود و تفسیر آن را آویزه گوش کنند و جامهاى حکمت را صبح و شام سر کِشند.
نهج البلاغة، خطبه150
ثُمَّ لَیُشْحَذَنَّ فِیهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَیْنِ النَّصْلَ تُجْلَی بِالتَّنْزِیلِ أَبْصَارُهُمْ وَ یُرْمَی بِالتَّفْسِیرِ فِی مَسَامِعِهِمْ وَ یُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوح
4) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
حکمت را از کجا که باشد بگیر، که گاه حکمت در سینه منافق است و در سینهاش خلجان کند تا از آن خارج شود و در سینه مومن که صاحب اصلی آن است آرام گیرد.
نهج البلاغة، حکمت79
وَ قَالَ ع خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ.[3]
5) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
این دلها خسته و ملول میشود همانند خسته و ملول شدن بدنها؛ پس برای آنها از نکتههای زیبا و ظریف حکمت چارهای بجویید.
نهج البلاغة، حکمت91 و 197
وَ قَالَ ع إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَةِ [الْحِکَم]
تدبر
1) «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ»
مقصود از «اذکرن» چیست؟ به تعبیر دیگر، درباره «آیات الله» و «حکمت» چه وظیفهای را متوجه زنان پیامبر ص کرده است؟
الف. به یاد سپردن آنها، به معنای مراقبت در اینکه آنها را فراموش نکنند و آیات قرآن و حکمتها و سخنان پیامبر ص را حفظ کنند (مجمع البیان، ج8، ص560؛ المیزان، ج16، ص313)؛ نه اینکه در موقعیتهای مهم به بهانه گذشت زمان و ... خود را به فراموشی بزنند و اظهار بیخبری کنند، شبیه آنکه وقتی امیرالمومنین ع در زمان عثمان از عدهای از اصحاب که در غدیر حاضر بودند خواست شهادت بدهند برخی ادعا کردند که فراموش کردهایم و خداوند به نفرین حضرت آنها را مبتلا به برص کرد.
ب. به یاد سپردن آنها، به معنای جدی گرفتن آنها در زندگی و عمل کردن بر اساس آن (مجمع البیان، ج8، ص560؛ المیزان، ج16، ص313)؛ نه اینکه در موقعیتهای مهم و در مقام عمل خود را به فراموشی بزنند، شبیه کاری که عایشه در جریان جنگ جمل کرد و هشدارهای پیامبر را نادیده گرفت.
ج. به یاد آوردن آنها، به معنای اینکه آنها را به یاد دیگران بیاورند و دیگران را به آنها متذکر سازند (البحر المحیط، ج8، ص479)؛ مانند اقدام امسلمه که از هر موقعیتی برای حکایت کردن نزول آیه تطهیر برای دیگران بهره میجست.
د. به یاد سپردن به معنای شکر آن را به جا آوردن است (قتاده، به نقل مجمع البیان، ج8، ص560) چنانکه در مقام امتنان گفته میشود به یاد داشته باش که این کار را برایت کردم؛ یعنی به خاطر این کار شکرگزار باش.
ه. جدی گرفتن منطق دین به جای رسوم جاهلی، به معنای اینکه به آنها بیاموزد که در درون منزلتان چه چیزهایی باید جاری باشد: ذکر آیات خدا و نه آرزوهایی که در دلتان میپرورانید؛ زندگی حکیمانه و استوار، و نه حرف مردم یا تربیتی [متناسب با جاهلیت] که از پدرانتان گرفتهاید. (ایستاده در باد، ص271)
و ...
2) «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ»
مقصود از آیات الله و حکمت چیست؟
الف. آیات قرآن کریم، و سخنان پیامبر ص (البحر المحیط، ج8، ص479)
نکته
با توجه به تعبیر «یتلی: تلاوت میشود» اینکه آیات الله به معنای آیات قرآن باشد اولین و واضحترین معنایی است که از این آیه به ذهن میرسد؛ و وقتی در کنار «آیات قرآن» از «حکمت» سخن به میان میآید، آن هم خطاب به زنان پیامبر، اولین و واضح ترین معنایش احادیث و کلمات پیامبر اکرم ص است که در منزل آنان بیان میشد و آنان توفیق شنیدنش را داشتند.
این آیه بخوبی نشان میداد قانون «منع کتابت حدیث» که توسط خلیفه دوم و به بهانه «حسبنا کتاب الله: کتاب خدا برای ما کافی است» برقرار شد، اقدامی خلاف صریح آیه قرآن کریم بوده است.
ب. ممکن است حکمت عطف به الله باشد یعنی آیات الله و آیات الحکمة (البحر المحیط، ج8، ص479)، یعنی از باب ذکر خاص بعد از عام باشد که برای تاکید است؛ یعنی آیات قرآن را، بویژه آنجایی که حکمتی بیان میشود و شما متوجه آن حکمت میشوید به یاد داشته باشید و برای دیگران بازگو کنید.
ج. وحی و عقل، یعنی آیات الله اشاره است به مطالب وحیانی، و حکمت اشاره است به سخنان و اندیشههای مستحکمی که عقل بدان دست مییابد و صحت آن را می فهمد؛ یعنی منطق دین که مبتنی بر عقل و وحی است را در زندگی همواره به یاد داشته باشید . بر اساس آن عمل کنید. (اقتباس از ایستاده در باد، ص271)
د. آیات الله، میتواند به معنای معجزات؛ و حکمت، به معنای مطالب حکیمانهای باشد که از پیامبر مشاهده میکردند و میشنیدند.
د. ...
3) «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً»
چرا این آیه را با تعبیر «خدا لطیف و خبیر است» به پایان برد؟
(مقدمه تفسیری: این تعبیر پایانی از طرفی میتواند همانند اغلب موارد مشابه، صرفا ناظر به مفاد خود همین آیه باشد؛ و از طرف دیگر، چون این آیه، آخرین فراز توصیهها به زنان پیامبر است، میتواند ناظر به کل توصیههایی باشد که خطاب به زنان پیامبر ص مطرح فرمود.)
الف. در تعبیر «لطیف»، نرمی و مدارا نهفته است؛ و در تعبیر «خبیر»، نوعی تهدید (البحر المحیط، ج8، ص479)؛ آنگاه:
الف.1. این تعبیر نوعی وعده و وعید است (= خدا هم به شما لطف دارد و هم از کاری که میکنید باخبر است) برای اینکه آنان به توصیه [یا توصیههای] مذکور عمل کنند.
الف.2. با تعبیر «لطیف» آنها را به لطفی که خدا در حق آنها کرده (نعمت همنشینی دائمی با پیامبر ص، نزول آیات در منزل آنها و ...) متوجه میسازد؛ و با تعبیر «خبیر» آنان را هشدار میدهد که وظیفه خود در قبال این لطف را جدی بگیرند.
الف.3. ...
ب. «لطیف» ناظر به تدبیر دقیق و نازکبینانهای است که خداوند دارد؛ و «خبیر» اشاره به علم و احاطه خداوند است که همه کارهایش از روی مصلحت میباشد (مجمع البیان، ج8، ص560)؛ آنگاه
ب.1. کسی این زندگی دینی را به شما عرضه کرده است که هم در ریزهکاریها وارد است و هم از تمامی مسائل خبر دارد؛ لذا برای شانه خالی کردن از زیر بار این شیوه زندگی، هیچ عذری ندارید. (ایستاده در باد، ص272)
ب.2. اگر چنین لطفی در حق شما کرده که نعمت همسری پیامبر و تلاوت آیات در خانه شما را به شما داده و چنان وظیفهای برعهده شما گذاشته، از سر تدبیری دقیق و احاطه کامل به همه مسائل بوده است.
ثمره اجتماعی
در واقع، این معنا پاسخی است به شبههای که در برخی از ذهنها هست که چرا رسول الله ص - و یا طبق روایات، برخی از پیامبران دیگر همچون حضرت موسی ع - با چنان زنانی ازدواج کردند که بعدها از موقعیت خود به جای تذکر دادن به آیات الهی سوءاستفاده کردند؛ و حتی سخنانی غیرواقعی را به پیامبر ص نسبت دادند که خلاف صریح آیات قرآن بود. (مانند اینکه در جریان غصب فدک مدعی شدند پیامبر ص فرموده ما ارث نمیگذاریم و هرچه از ما میماند صدقه است، بعد خودشان منزلی که از آن پیامبر بود را سهم خود دانستند و اجازه ندادند امام حسن ع در آن دفن شود).
خدا میخواهد بفرماید اگر ما چنین روالی را قرار دادیم، همه چیز را تحت کنترل داریم و چیزی از ما فروگذار نخواهد شد. [درباره اینکه حکمت این امور چه بوده در بسیاری از روایات به این نکته اشاره شده که «تا امتحان و ابتلاء دشوارتر شود و سره و ناسره دقیقتر از هم جدا شوند]
ب.3. ...
4) «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً»
بعد از جمله معترضهای که درباره اصحاب کساء مطرح شد دوباره با ضمیر جمع مونث خطاب را متوجه زنان پیامبر ص میکند. درباره اینکه چرا عبارت «انما یرید الله ...» در بین آیات مربوط به زنان پیامبر قرار داده شده چند احتمال مطرح شد. (جلسه قبل، تدبر8) بر اساس این احتمال که این چینش توسط خود پیامبر (یعنی به دستور خدا) انجام شده باشد، چرا این آیه را بعد از آن فراز قرار داده؛ و قبل از «انما یرید الله ...» و متصل به فرازهای قبلی که مربوط به زنان پیامبر بود قرار نداد؟
الف. شاید میخواهد اشاره کند به خود همین واقعه کساء، و نزول آیه تطهیر. یعنی نزول این آیه و جریان اصحاب کساء در خانه امسلمه - که یکی از زنان پیامبر ص است - رخ داده؛ و از زنان پیامبر میخواهد که این گونه آیاتی که در خانه آنها رخ داده را برای دیگران بازگو کنند. از اموری که میتواند موید این نکته باشد، اصرار امسلمه است به حکایت این جریان در هر مناسبتی؛ و نیز روایتی از عایشه که در منابع اهل سنت نقل شده که وقتی از او درباره این آیه سوال میکنند به امسلمه ارجاع میدهد و میگوید این آیهای است که در خانه او نازل شده و از او بپرسید.
ب. آیات قبلی که درباره زنان پیامبر ص بود همگی از جنس تهدید و یا آموزش ابتداییترین امور برای آنان بود. اما این آیه به آنها جایگاه ممتازی میبخشد که حال که همسر پیامبر شدهاند، از این مزیت برخوردارند که پیش از همه در جریان مستقیم نزول بسیاری از آیات قرار بگیرند، پس یک وظیفه متعالی هم برعهده آنها میآید که چون جنس این وظیفه با قبلیها متفاوت است جداگانه آمد.
ج. موارد قبلی همگی توصیههایی بود که در ادبیات اسلام برای عموم زنان هم همان توصیهها مطرح میشود و مخاطب قرار دادن زنان پیامبر ص صرفا از باب تاکید بیشتر و اولویت آنها به رعایت احکام شرع بوده است؛ اما این آیه از دستوراتی است که خاص زنان پیامبر ص میباشد و زنان دیگر از چنین موقعیتی برخوردار نیستند؛ لذا این را مستقل از بقیه دستورات مطرح کرد.
د. ...
5) «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ ... وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ...»
قرار گرفتن زن در خانه و حفظ وقار وی و پرهیز از جلوهگرى، به معناى عقب ماندن از علم و حکمت نیست. (تفسیر نور، ج9، ص365)
6) «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ ... وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ ... أَقِمْنَ ... آتینَ ... أَطِعْنَ ... وَ اذْکُرْنَ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً»
دستور خداوند به پرهیز از ناز و کرشمه سخن گفتن، استقرار زن در خانه و حفظ وقار، خودداری از خودنمایى و جلوهگری، انجام نماز و زکات و اطاعت از خدا و رسول، و ذکر آیات، ناشى از لطف خداوند بر زنان و آگاهى و از مصالح و مفاسد است. (تفسیر نور، ج9، ص365)
[1] . و قرأ زید بن علی: ما تتلى بتاء التأنیث، و الجمهور: بالیاء (البحر المحیط فی التفسیر، ج8، ص479)
[2] . کلمه «ظاهرا» را بدین جهت آوردم که شاید تنها در یک مورد بتوان آن را بر غیر خدا هم تطبیق دارد و آن را وصف عام در نظر گرفت: «وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبیرٍ» (فاطر/14)
[3] . و نیز فرمودند: وَ قَالَ ع الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق (نهج البلاغة، حکمت80)