502) سوره قلم (68) آیه 37 أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ
بسم الله الرحمن الرحیم
502) سوره قلم (68) آیه 37
أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ
ترجمه
یا [مگر] شما را کتابهایی [آسمانی] هست که [چنین حکمی را] در آن درس آموختهاید؟!
نکات ترجمه
«تَدْرُسُونَ»
ماده «درس» را در اصل به معنای «اثری که از چیزی باقی میماند» دانستهاند (کتاب العین، ج7، ص228) و بر همین اساس، «دَرَسَ الکتابُ» یا «دَرَسْتُ العلم» به معنای آن است که اثر آن کتاب یا علم در شخص باقی بماند و از آنجا که این کار با مداومت در خواندن کتاب و علمآموزی حاصل میشود، از این مداومت در خواندن به «درس» تعبیر کردهاند، چنانکه در قرآن کریم آمده است: «وَ دَرَسُوا ما فِیهِ» (أعراف/169) «بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» (آلعمران/79) «وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها» (سبأ/44) «وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ» (أنعام/105) (مفردات ألفاظ القرآن، ص311)[1]
البته از آنجا که این ماده به معنای مندرس شدن (استعمال زیادی که به کمکم به کهنه شدن و از بین رفتن آثار چیزی بیانجامد) هم به کار رفته است، برخی این احتمال را مطرح کردهاند که در آیاتی نظیر «وَ دَرَسُوا ما فِیهِ» (أعراف/169) این کلمه به معنای «ترک عمل به کتاب خدا» باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص311) و برخی اساساً معنای این ماده را «به کار انداختن و زیاد استفاده کردن» (جریان العمل و الاستعمال بقصد الاستفادة و الاستنتاج) دانستهاند، بدین معنا که در عمل و اقدام مداومت شود تا حدی که آثار شیء کاملا بر آن شیء مترتب گردد؛ که این میتواند معنای «مندرس کردن» را هم در خود داشته باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص199)[2]
لازم به ذکر است که «درس» و «دراسة» (وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ؛ انعام/156) غیر از علم و معرفت است، چرا که در آن تکرار مطلب و ادامه دادن و ممارست نهفته است و اگر به کاربردهای قرآنی این واژه - و اینکه چرا در آن موارد از کلمه علم و معرفت استفاده نشده - دقت شود، به نظر میرسد قرآن کریم در این موارد میخواسته مخاطب را متوجه کند که در این موارد، این جهت ظاهری (به جای حصول علم و یقین) غلبه داشته است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص200)
اگرچه بسیاری از اهل لغت کلمه «إِدْریس» (نام یکی از انبیای قبل از حضرت نوح؛ مریم/56؛ انبیاء/85) را هم از همین ماده دانسته و وجه تسمیهاش را «کثرت دراست و علمآموزی وی» دانستهاند (لسان العرب، ج6، ص79؛ مجمعالبحرین، ج4، ص270؛ تاجالعروس، ج8، ص283) دانستهاند، اما برخی احتمال جدی دادهاند که اصل این کلمه عبری یا یونانی باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص57)
ماده «درس» و مشتقات آن - بدون احتساب کلمه «ادریس» که 2 بار در قرآن آمده - جمعاً 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) مفضل بن یزید روایت کرده است که امام صادق ع به من فرمود:
تو را از دو خصلت برحذر میدارم که مایه هلاک مردان روزگار است:
اینکه خدا را با امر باطلی بخواهی بپرستی و دینداریت را بر امر باطلی مستند کنی؛
و اینکه در جایی که علم نداری، به مردم فتوا دهی [بدون علم، ادعا کنی که حکم دین در مورد مطلبی چنین و چنان است]
الکافی، ج1، ص42
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَنْهَاکَ عَنْ خَصْلَتَیْنِ فِیهِمَا هَلَاکُ الرِّجَالِ أَنْهَاکَ أَنْ تَدِینَ اللَّهَ بِالْبَاطِلِ وَ تُفْتِیَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.
2) زراره میگوید: از امام باقر ع سوال کردم:حق خداوند بر بندگان چیست؟
فرمود: اینکه آن چیزی را که میدانند بگویند و آنجایی که نمیدانند بایستند و توقف کنند.
الکافی، ج1، ص43
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ؟
قَالَ ع: أَنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَ یَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا یَعْلَمُونَ.
3) روایت شده است که حضرت عیسی ع [خطاب به علمای بنیاسرائیل] فرمود:
ای علمای سوء! به مردم دستور میدهید که روزه بگیرند و نماز بخوانند و صدقه دهند، و خودتان بدانچه دستور میدهید عمل نمیکنید؟! و چیزی را درس میدهید که بدان علم ندارید؟! چه بد است آنچه بدان حکم میکنید! در مقام سخن و آرزو توبه میکنید اما به هوای نفس عمل مینمایید. فایدهای برایتان ندارد که پوست بدنتان را تمییز کنید در حالی که دلهایتان آلوده است؛ و حقیقتا میگویم: همانند اَلک [= غربال] نباشید که ذرات پاک و لطیف از او بیرون میرود و نخاله در آن باقی میماند؛ شما هم حکمت از دهانتان بیرون میآید و غل و غش در سینههایتان باقی میماند.
مجموعة ورام، ج1، ص176
أَنَّ عِیسَى ع قَالَ یَا عُلَمَاءَ السَّوْءِ تَأْمُرُونَ النَّاسَ یَصُومُونَ وَ یُصَلُّونَ وَ یَتَصَدَّقُونَ وَ لَا تَفْعَلُونَ مَا تَأْمُرُونَ وَ تَدْرُسُونَ مَا لَا تَعْلَمُونَ فَیَا سَوْءَ مَا تَحْکُمُونَ تَتُوبُونَ بِالْقَوْلِ وَ الْأَمَانِیِّ وَ تَعْمَلُونَ بِالْهَوَى وَ مَا یُغْنِی عَنْکُمْ أَنْ تُنَقُّوا جُلُودَکُمْ وَ قُلُوبُکُمْ دَنِسَةٌ وَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَا تَکُونُوا کَالْمُنْخُلِ یَخْرُجُ مِنْهُ الدَّقِیقُ الطَّیِّبُ وَ یَبْقَى فِیهِ النُّخَالَةُ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تُخْرِجُونَ الْحِکْمَةَ مِنْ أَفْوَاهِکُمْ وَ یَبْقَى الْغِلُّ فِی صُدُورِکُم.[3]
تدبر
1) «أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ»
کسی که سخنی را مطرح میکند، اگر سخنش مبتنی بر یک حکم واضح عقلی نباشد (چنانکه در آیه قبل، از همین زاویه کفار را به چالش کشید) باید مطلبش را مستند به یک وحی آسمانی کند.
نکته تخصصی معرفتشناسی
غلبه رویکرد حسگرایانه در دوره مدرن موجب شد که در اوایل قرن بیستم این نگاه رواج یابد که تنها مدعایی را باید پذیرفت که بتوان با حس و مشاهده اثبات کرد (= پوزیتیویسم). پیشرفت بحثهای فلسفه علم، و تحولات در برخی علوم طبیعی، بویژه فیزیک، موجب گردید که تا اواخر قرن بیستم، سستیِ این دیدگاه کاملا آشکار شود و وجود عناصر غیرحسی در معرفت به عنوان یک امر غیرقابل انکار قلمداد گردد. با این حال، اگرچه نقص دانش بشر، و محدودیت عقل در شناخت بسیاری از حوزههای واقع کاملا مورد قبول قرار گرفته، اما هنوز این فضا غلبه دارد که تنها معرفتی اعتبار دارد که عقل خودِ افراد مستقیما بدان دست یابد.
ریشه این تلقی، آن است که هرگونه واقعیتی فراتر از انسان انکار شده است. اما کسی که خدا را به عنوان برترین واقعیت هستی باور دارد - که البته خود این باور را هم با همین عقل خود به دست آورده - میداند که اگرچه عقل و تجربه در شناخت برخی از حوزههای واقع ناتواناند، اما خدایی هست که هیچ حوزهای از حوزههای واقعیت بر او مخفی نیست؛ و این خدا انسان را به حال خود رها نکرده و با او سخن گفته و بسیاری از دانشهای ضروری مورد نیاز او را از طریق دیگری در اختیار او قرار داده است.
کسی که عقلش چنین مطلبی را درک کند، میفهمد که معرفت معتبر دو راه دارد: یا عقل خودش مستقیم بدان دست یابد؛ و یا خداوند از طریق یک عده افراد خاص (پیامبر و امام) و به طریقی متفاوت (وحی و کتاب آسمانی) آن را در اختیار وی قرار دهد. این دو راه در دوره اسلامی به راههای عقلی و سمعی، یا عقل و نقل معروف شده است.
بدین ترتیب، برای یک عاقل موحد، همواره دو راه برای کشف واقع وجود دارد: علم مستقیم (تحلیل تجربی و عقلی) و راه یقینی غیرمستقیم (شنیدن از معصوم)؛ لذا خداوند هم در بسیاری از مواضع، از مخاطبش - که ادعایی را مطرح کرده - میخواهد یا دلیل علمی بر آن مطلب بیاورد، یا از یک وحی و کتاب آسمانی شاهدی بر مدعای خود ارائه کند.
چنین مطالبهای را غیر از آیه فوق، میتوان در آیات دیگری نیز مشاهده کرد؛ مثلا:
«ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین: کتابى [آسمانی] پیش از این، یا بازماندهاى از دانش نزد من آورید، اگر راست مىگویید» (احقاف/4)
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنیر: و از مردم کس هست که درباره خداوند، بدون هیچ دلیل علمى و هیچ هدایت و هیچ کتاب روشن آسمانى، محاجّه و ستیز مىکند» (حج/8؛ لقمان/20)
«أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِه: آیا در زمین گردش نکردهاند، تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن بشنوند؟» (حج/46)
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً: آیا مىپندارى بیشتر آنان مىشنوند یا مىاندیشند؟ (نه) آنها جز همانند چارپایان نیستند بلکه گمراهترند» (فرقان/44)
«وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ: و گویند: اگر ما (به راستى) مىشنیدیم یا مىاندیشیدیم هرگز در زمره اهل آتش نبودیم» (ملک/10)
2) «أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ»
اگر کسی مدعایی مربوط به عالم غیب و آخرت مطرح میکند، حتما باید مدعای خود را مستند به وحی آسمانی بکند.
تاملی جامعهشناختی درباره معنویتهای مدرن
انسان یک بعد غیبی و ملکوتی دارد که کنارگذاشتنی نیست. مدرنیته در ابتدای خود بسیار کوشید نگاه مادیگرایانه و انکار ماوراء را به اسم نگاه علمی در جامعه مستقر سازد؛ اما معنویت دائما خود را بر انسان تحمیل میکرد.
راه دیگری که در دهههای اخیر در پیش گرفته شده، ارائه معنویتهای دنیامدار و عرفانهای کاذب است.
حکم عقل این است اگر عالم ماورایی را هم باور داریم، این باورمان مستند باشد؛ و قرآن کریم هم از ما میخواهد اگر مطلبی را به عالم غیب و معنا نسبت میدهیم، حتما بررسی کنیم که آیا واقعا در یک وحی آسمانی چنین ادعایی مطرح شده است یا سخنی است که شیادان ظاهرالصلاح برای فریب ما مطرح ساختهاند؟!
[1] . ابنفارس اصل این ماده را به معنای وضعیت مخفی (خفاء) و رو به نزول (خفض) و پوشیده ماندن (عفاء) معرفی میکند چنانکه به «راه مخفی» «الدرس» و یا به لباس مندرس «دریس» گفته میشود، اما وقتی به تعبیر درس در مورد علم و قرآن میرسد میگوید: «و من الباب دَرَسْتُ القُرآنَ و غیرَه. و ذلک أَنّ الدّارِسَ یتبَّع ما کان قرأ، کالسَّالک للطریق یتَتبَّعُه.» (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص268) که ارتباط این معنا با آنچه اصل ماده بود معلوم نشد!
[2] . أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو جریان العمل و الاستعمال بقصد الاستفادة و الاستنتاج، و العمل و الاستعمال یختلف باختلاف المورد و المادّة. فالاستعمال و تکریر العمل بالنسبة الى الکتاب و اللباس و فی مورد هما یوجب کونهما خلقا و عتیقا. و فی مورد العلم و القرآن یوجب ضبطا و حفظا. و فی مورد المنزل و الدار یوجب الإغماء و اختلال الصورة و بقاء الآثار. و فی مورد النساء یوجب ضعفا و طمثا. و فی الناقة یوجب ظهور مرض یغلب علیه. و فی الحنطة یوجب الدرس. فحقیقة المادّة مزاولة فی عمل حتّى یتحصّل اثره و ما یترتّب علیه. و هذا المعنى غیر مطلق المزاولة و الاستدامة و الممارسة و غیرها.
[3] . فرازهایی از روایتی در الأمالی (للمفید)، ص208-209 نیز مضمونی نزدیک به روایت فوق دارد:
حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوف عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کَانَ الْمَسِیحُ ع یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ ... إِنَّمَا أُعَلِّمُکُمْ لِتَعْمَلُوا وَ لَا أُعَلِّمُکُمْ لِتُعْجَبُوا... إِلَى کَمْ یَسِیلُ الْمَاءُ عَلَى الْجَبَلِ لَا یَلِینُ إِلَى کَمْ تَدْرُسُونَ الْحِکْمَةَ لَا یَلِینُ عَلَیْهَا قُلُوبُکُمْ عَبِیدُ السَّوْءِ فَلَا عَبِیدٌ أَتْقِیَاءُ وَ لَا أَحْرَارٌ کِرَامٌ ...