سفارش تبلیغ
صبا ویژن

444) سوره احزاب (33) آیه 26 وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِن

بسم الله الرحمن الرحیم

444) سوره احزاب (33) آیه 26

وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً  

18 رمضان 1438

ترجمه

و کسانی از اهل کتاب را که از آنان پشتیبانی کردند از دژهای خود پایین کِشید و در دل‌هایشان رعب افکند، [تا] گروهی را بکُشید و گروهی را به اسارت گیرید.[1]

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«ظاهَرُوهُمْ»

برخی گفته‌اند ماده «ظهر» در اصل بر «آشکار شدن» در مقابل «در باطن قرار داشتن» [ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/151] دلالت می‌کند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص183) اما به نظر می‌رسد حق با کسانی باشد که بر این باورند که در این ماده دو معنای «قوت» و «بروز» (= ظهور و آشکار شدن)‌ لحاظ شده است، بویژه که ظاهرا اصل این ماده از کلمه «ظَهر» به معنای قسمت پشت انسان و حیوان (در مقابل «بطن»: شکم) گرفته شده که دو معنای قوت و آشکار بودن را در خود جمع کرده است [الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ، انشراح/3؛ و جمع آن: ‌ظهور، مثلا: ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما، انعام/146] (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص471)

(این دو نکته در مورد «ظَهر: پشتِ» حیوان واضح‌تر است که هم تحمل بار سنگین دارد و هم آَشکار است، در مقابل «بطن: شکم»شان که غالبا در زیر قرار می‌گیرد و مخفی است؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص184)

در هر صورت در استعمالات مختلف این واژه، گاه معنای آشکار شدن بیشتر غلبه دارد، مثل «ظُهر» که از این جهت ظهر نامیده می‌شود که آَشکارترین و روشن‌ترین وقت روز است (حینَ تُظْهِرُونَ: هنگامی که به وقت ظهر می‌رسید، روم/18)؛

و گاه معنای «قوت» غلبه دارد، مانند «ظهیر» به معنای پشتیبان (سبأ/22، تحریم/4)؛

و گاه یک کلمه مستقلا در هر یک از این دو معنا، به کار رفته: مثلا کلمه «ظاهر» هم در معنای «آشکار» (وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ‏؛ أنعام/120) استفاده شده، و هم به معنای کسی که با قوت «غلبه کرده» و پیروز شده است. (فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ‏: پیروز شدند؛ صف/14)؛

ویا فعل «ظَهَرَ» که هم به معنای «آشکار شدن» است (ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ؛ أنعام/151) و هم به معنای «غلبه یافتن» (إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُم، کهف/20)؛

و یا فعل «أظهَرَ»، که هم در معنای «آشکار کردن» به کار رفته (یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ، غافر/26)، و هم در معنای «غلبه دادن». (لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه، توبه/33)

همچنین به خاطر اینکه به «پشت» انسان، «ظَهر» می‌گویند، به هر چیزی که بی‌اعتنایی کند و اصطلاحا انسان پشت سر بیندازد  «ظِهرىّ» (وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا؛ هود/92) می‌گویند (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص471)؛

و «مظاهره» (ظاهَرَ، یُظاهِرُ) نیز به معنای به حمایت و پشتیبانی کردن (الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتاب، احزاب/26)،

و «تَظاهُر» (تَظاهَرَ، یَتَظاهَرُ) هم به معنای پشتیبانی و حمایت طرفینی (وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْه، تحریم/4) می‌باشد.

ضمنا کلمه «ظهار» و فعل «تظاهرون» (احزاب/4) اشاره به یک سنت جاهلی دارد که قبلا در جلسه423 درباره آن توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-ahzab-33-4/

این ماده و مشتقات آن جمعا 59 بار در قرآن کریم به کار رفته است.


«صَیاصیهِمْ»

«صیاصی» جمعِ «صیصه» می‌باشد که اصل این ماده به معنای هر چیزی است که با آن امکان دفاع و حفظ شخص مهیا می‌شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص313) لذا هم به دژ و قلعه‌هایی که به عنوان حصن (پناهگاه) از آنها در برابر دشمنان استفاده می‌شود، و هم به شاخ گاو ویا سیخک پای خروس (که با آن می‌جنگد) «صیصة» گفته می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص501)


شأن نزول

این واقعه در ذی القعده رخ داد و به خاطر نقض عهد یهودیان بنی‌قریظه با پیامبر ص بود.

داستان از این قرار است که هنگامی که بعد از بازگشت احزاب، پیامبر ص به مدینه برگشتند، حضرت زهرا س شروع کردند به شستن سر ایشان که جبرئیل آمد و گفت: آیا سلاح را بر زمین گذاشتی در حالی که هنوز وقتش نیست و کار تمام نشده است.

پس پیامبر (ص) ندا داد که نماز عصر را در محله بنی قریظه خواهیم خواند و پرسید: آیا هیچ جنگجویی بر شما نگذشت؟ گفتند: بله، دحیه کلبی سوار بر استری ابلق که قطیفه دیباج بر روى آن بود از اینجا گذشت. فرمود: او دحیه کلبی نبود بلکه جبرئیل بود که خداوند او را به سوی بنی قریظه روانه کرد تا در آنها تزلزلی بیفکند و در دلهایشان رعب اندازد.

سپس حضرت على ع را در مقدم جبهه فرستاد و فرمود «علی برکة الله» حرکت کن که خداوند زمین و دیار آنها را به شما وعده داده است (آیه27) و همراه وی مهاجران و دو قبیله بنی نجار و بنی اشهل رهسپار شدند و در مسیر افراد به آنها می‌پیوستند.

چون بنی‌قریظه حضرت علی ع را دیدند به همدیگر گفتند: قاتل عمرو بن عبد ود دارد به سوی شما می‌آید. و حضرت علی ع فرمود الحمد لله که اسلام را پیروز کرد و شرک را قلع و قمع نمود.

پیامبر ص بیست و پنج روز آنها را در محاصره قرار داد تا این محاصره آنها را به تنگ آورد.

کعب بن اسد (رئیس آنها) آنها را جمع کرد و گفت: اى جماعت یهود!  بیایید با این مرد بیعت کنیم زیرا که روشن شده که او پیامبر فرستاده شده خداست.

گفتند: خیر.

گفت، پس اگر این را نمى‏پذیرید، پس بیائید کودکان و زنان خود را بکشیم سپس شمشیر به دست بیرون رویم. [تا چیز مهمّى پشت سر ما نباشد که ما را مشغول نماید و تا آخرین نفس بجنگیم.]

گفتند.خیر.

گفت امشب شب شنبه است و محمد و یارانش خود را از ما ایمن می‌شمرند [که در شنبه جنگ بر ما حرام است] بیایید بر آنها شبیخون بزنیم.

گفتند: خیر.

بالاخره توافق کردند که سعد بن معاذ (رئیس قبیله اوس، که هم‌پیمان آنها در دوره جاهلیت بود) را حَکَم بین خود و پیامبر ص قرار دهند؛ و پیامبر ص هم پذیرفت که هر چه وی حکم کند همان باشد.

سعد در جریان درگیری‌ها و تیراندازی‌هایی که بین مسلمانان و احزاب رخ داده بود، بشدت مجروح شده بود و دعا کرده بود که خدایا ! اگر من از جنگ با قریش زنده مادم مرا مهلتی بده که به جنگ با اینها بپردازم و اگر بر اثر این جراحات مردم، آن را شهادتم قرار بده؛ و مرا نمیران مگر اینکه چشم مرا در جریان بنی‌قریظه روشن کنی!

به هر حال، سعد حکم کرد که جنگجویان‌شان را بکُشند و زنان و بچه‌ها را به اسیری بگیرند و اموالشان را تقسیم کنند و زمین‌هایشان از آن مهاجران، و نه انصار، باشد [چون مهاجران که از مکه آمده بودند بشدت نیازمند بودند و عموما ملکی در اختیار نداشتند]

پیامبر ص فرمود: به خدا سوگند که حکم خدا را در مورد آنها پیاده کردی! پس چنین کردند.

مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص199-200

وَ أُنْزِلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَى قَوْلِهِ قَدِیراً کَانَتْ فِی ذِی الْقَعْدَةِ وَ کَانُوا نَقَضُوا الْعَهْدَ مَعَ النَّبِیِّ ص.

الزُّهْرِیُّ وَ عُرْوَةُ: لَمَّا دَخَلَ النَّبِیُّ ع الْمَدِینَةَ وَ جَعَلَتْ فَاطِمَةُ ع تَغْسِلُ رَأْسَهُ إِذْ قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ رَحِمَکَ رَبُّکَ وَضَعْتَ السِّلَاحَ وَ لَمْ یَضَعْهُ أَهْلُ السَّمَاءِ مَا زِلْتُ أَتْبَعُهُمْ حَتَّى بَلَغْتُ الرَّوْحَاءَ فَقَالَ النَّبِیُّ ع لَا تُصَلُّوا الْعَصْرَ إِلَّا فِی بَنِی قُرَیْظَةَ وَ سَأَلَ ص هَلْ مَرَّ بِکُمُ الْفَارِسُ آنِفاً قَالُوا نَعَمْ فَقَالُوا مَرَّ بِنَا دِحْیَةُ الْکَلْبِیُّ عَلَى بَغْلَةٍ شَهْبَاءَ تَحْتَهُ قَطِیفَةُ دِیبَاجٍ فَقَالَ ص لَیْسَ ذَلِکَ بِدِحْیَةَ وَ لَکِنَّهُ جَبْرَئِیلُ أُرْسِلَ إِلَى بَنِی قُرَیْظَةَ لِیُزَلْزِلَهُمْ وَ یَقْذِفُ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ثُمَّ قَدَّمَ عَلِیّاً ع وَ قَالَ سِرْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ وَعَدَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ مَعَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ بَنُو النِّجَارِ وَ بَنُو الْأَشْهَلِ وَ جَعَلَ یُسَرِّبُ إِلَیْهِ الرِّجَالَ فَلَمَّا رَأَوْا عَلِیّاً قَالُوا أَقْبَلَ عَلَیْکُمْ قَاتِلُ عَمْرٍو فَقَالَ عَلِیٌّ ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَظْهَرَ الْإِسْلَامَ وَ قَمَعَ الشِّرْکَ فَحَاصَرَهُمُ النَّبِیُّ ع خَمْساً وَ عِشْرِینَ لَیْلَةً فَقَالَ کَعْبُ بْنُ أَسَدٍ یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ نُبَایِعُ هَذَا الرَّجُلَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ أَنَّهُ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ قَالُوا لَا قَالَ فَنَقْتُلُ أَبْنَاءَنَا وَ نِسَاءَنَا وَ نَخْرُجُ إِلَیْهِ مُصْلِتِینَ قَالُوا لَا قَالَ فَنَثِبُ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَأْمَنُ عَلَیْنَا لِأَنَّهَا لَیْلَةُ السَّبْتِ قَالُوا لَا فَاتَّفَقُوا عَلَى أَنْ یَنْزِلُوا عَلَى حُکْمِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ وَ کَانَ سَعْدٌ أَصَابَ أَکْحَلَهُ نَبْلَةٌ فِی الْأَحْزَابِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ أَبْقَیْتَ مِنْ حَرْبِ قُرَیْشٍ شَیْئاً فَأَبْقِنِی لِحَرْبِهِمْ وَ إِنْ کُنْتَ دَفَعْتَهَا فَاجْعَلْهَا لِی شَهَادَةً وَ لَا تُمِتْنِی حَتَّى تُقِرَّ عَیْنِی مِنْ بَنِی قُرَیْظَةَ قَالَ الصَّادِقُ ع فَحَکَمَ فِیهِمْ یَعْنِی سَعْداً بِقَتْلِ الرِّجَالِ وَ سَبْیِ الذَّرَارِیِّ وَ النِّسَاءِ وَ قِسْمَةِ الْأَمْوَالِ وَ أَنْ یَجْعَلَ عَقَارَهُمْ لِلْمُهَاجِرِینَ دُونَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص لَقَدْ حَکَمْتَ فِیهِمْ بِحُکْمِ اللَّهِ فَوْقَ سَبْعَةِ أَرْقِعَةٍ فَقَتَلَ مِنْهُمْ أَرْبَعَمِائَةٍ وَ خَمْسِینَ رَجُلًا وَ قَسَمَ الْأَمْوَالَ وَ اسْتَرَقَّ الذَّرَارِیَّ وَ حَبَسُوا الْأَسْرَى فِی الدَّارِ مِنْ دُورِ بَنِی النِّجَارِ فَخَرَجَ النَّبِیُّ ع إِلَى مَوْضِعٍ هُوَ السُّوقُ الْیَوْمَ فَخَنْدَقَ فِیهَا خَنَادِقاً وَ أَمَرَ بِهِمْ فَأُخْرِجُوا أَرْسَالا وَ کَانُوا سَبْعَمِائَةِ رَجُلٍ فَقَتَلَ عَلِیٌّ ع عَشْراً وَ قَتَلَ الزُّبَیْرُ عَشْراً وَ قَلَّ رَجُلٌ مِنَ الصَّحَابَةِ إِلَّا قَتَلَ رَجُلًا أَوْ رَجُلَیْنِ.

وقتی کار آنها تمام شد، سعد بن معاذ از شدت جراحات به شهادت رسید و و روایت شده است که جبرئیل خدمت پیامبر ص آمد و گفت: این که امروز از دنیا رفت کدام بنده صالح خداوند بود که درهای آسمان برایش باز شده و عرش به خاطر او لرزید. پیامبر بیرون آمد و خبردار شد که سعد بن معاذ از دنیا رفته است.

مجمع البیان، ج‏8، ص552       

فلما انقضى شأن بنی قریظة انفجر جرح سعد بن معاذ فرجعه رسول الله ص إلى خیمته التی ضربت علیه فی المسجد؛ و روی عن جابر بن عبد الله قال جاء جبرائیل (ع) إلى رسول الله ص فقال من هذا العبد الصالح الذی مات فتحت له أبواب السماء و تحرک له العرش فخرج رسول الله ص فإذا سعد بن معاذ قد قبض.

کل این واقعه با اندکی تفاوت در مجمع البیان، ج‏8، ص551-553[2]، و

تفسیر القمی، ج‏2، ص189-[3]192 آمده است.

حدیث

1) روایت شده است که رسول خدا فرمودند:

من به چهار چیز برتری داده شدم.

همه جای زمین برای امت من مسجد قرار داده شد و هریک از امتم بخواهد نماز بگذارد و آب نیابد، اگر زمین در برابرش باشد آن زمین را مسجد و مایه طهارت وی قرار دادند [یعنی هم به جای وضو از تیمم کند و هم نیاز نیست که حتما مسجد و معبدی باشد تا نماز بگذارد]

و مرا با رعب [در دل دشمنانم] تا مسیری یک ماهه یاری کردند. [ظاهرا یعنی وقتی لشکرم حرکت می‌کند، رعب آن به اندازه مسافتی که یک ماه باید حرکت کند زودتر در دل دشمن می‌افتد.]

و غنایم جنگی برای امتم حلال شد؛

و من به سوی همه مردم فرستاده شدم.

الخصال، ج‏1، ص201

حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُجَاهِدُ بْنُ أَعْیَنَ أَبُو الْحَجَّاجِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی الْعَوَّامِ قَالَ حَدَّثَنَا یَزِیدُ قَالَ أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ التَّمِیمِیُّ عَنْ سَیَّارٍ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

فُضِّلْتُ بِأَرْبَعٍ:

جُعِلَتْ لِأُمَّتِیَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً وَ أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِی أَرَادَ الصَّلَاةَ فَلَمْ یَجِدْ مَاءً وَ وَجَدَ الْأَرْضَ فَقَدْ جُعِلَتْ لَهُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً،

وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ یَسِیرُ بَیْنَ یَدَیَّ،

وَ أُحِلَّتْ لِأُمَّتِیَ الْغَنَائِمُ،

وَ أُرْسِلْتُ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً.[4]


2) از امام صادق ع در تفسیر آیه «امر خدا آمد پس برایش عجله نکنید» (نحل/1) روایت شده است:

این همان امر خداست که خداوند عز و جل دستور داده است که نسبت به آن شتاب نورزید تا اینکه خداوند او را به سه لشکر فرشتگان و مومنان و رعب تایید کند، و خروج او همانند خروج رسول الله ص است همان که خداوند متعال فرمود: همان گونه که خداوند تو را از خانه‌ات به حق بیرون آورد.» (انفال/5)

 الغیبة للنعمانی، ص198

عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» قَالَ:

هُوَ أَمْرُنَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا تَسْتَعْجِلَ بِهِ حَتَّى یُؤَیِّدَهُ اللَّهُ بِثَلَاثَةِ أَجْنَادٍ الْمَلَائِکَةِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الرُّعْبِ وَ خُرُوجُهُ ع کَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى «کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَق‏».


3) از امام باقر ع روایت شده است:

چون قائم آل‌محمد ص خروج کند خداوند او را با فرشتگان مسوّمین (نشانه‌داران) و مردَفین (دارای صفوف به هم پیوسته) و مُنزَلین (فروفرستاده شدگان) و کروبین (مقربان خاص) یاری می‌دهد در حالی که جبرئیل پیشاپیش اوست، و میکائیل در راست او، و اسرافیل در چپ او، و رعب [در دل دشمن]، مسیر یکماهه‌ای را در جلو و پشت و راست و چپ وی می‌پیماید، و فرشتگان مقرب هم‌قدمش می‌باشند...[5]

الغیبة للنعمانی، ص234

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا بْنِ شَیْبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ کُلَیْبٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ع یَقُولُ:

لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ع لَنَصَرَهُ اللَّهُ بِالْمَلَائِکَةِ الْمُسَوِّمِینَ وَ الْمُرْدِفِینَ وَ الْمُنْزَلِینَ وَ الْکَرُوبِیِّینَ یَکُونُ جَبْرَئِیلُ أَمَامَهُ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ إِسْرَافِیلُ عَنْ یَسَارِهِ وَ الرُّعْبُ یَسِیرُ مَسِیرَةَ شَهْرٍ أَمَامَهُ وَ خَلْفَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ حِذَاهُ ...[6]

تدبر

1) «وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ  فَریقاً»

در این آیه به سراغ یهودیانی رفت که در جریان جنگ احزاب پیمان‌شکنی کردند، که آن کفایت‌گری خداوند در مورد جنگ (که در آیه قبل اشاره شد) در اینجا چگونه به وقوع پیوست:

خداوند آنها را از دژهای محکمشان به زیر کشید و در دلشان رعب انداخت، به نحوی که شما بدون اینکه بجنگید و کشته دهید آنها را کشتید و از آنها اسیر گرفتید.

این آیه باز تاکیدی است که اگر شما با خدا باشید چگونه خداوند کار شما را کفایت می‌کند.


2) «وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»

تنها به دشمنِ رو در رو فکر نکنید، بلکه متوجّه حامیان آنان نیز باشید. (تفسیر نور، ج‏9، ص352)


3) «وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»

همزیستى مسالمت‏آمیز با اهل کتاب، تا زمانى است که آنان یاور و پشتیبان دشمنان نباشند. (تفسیر نور، ج‏9، ص351)


4) «قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ»

یکى از امدادهاى غیبى خداوند در جنگ‏ها، ایجاد رعب در دل دشمنان است. (تفسیر نور، ج‏9، ص352)

از امتیازات پیامبر اسلام ص این است که خداوند در دل دشمنان او رعب می‌افکند (حدیث1) و بر اساس روایات، امام زمان هم همین گونه خواهد بود (احادیث2 و 3)

شاید بتوان گفت که این خصوصیت، نه یک خصوصیت شخصی، بلکه ناظر به اسلام است، آنگاه که مسلمانان به حق در مقام یاری اسلام برآیند.

نکته تخصصی سیاسی

اگر چنین است، آیا نباید در معادلات سیاسی خود، سرمابه‌گذاری خاصی داشته باشیم روی این مطلب که اسلام راستین همواره رعبی در دل دشمنان می‌اندازد؟!


5) «قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ»

چنانکه در شأن نزول این آیه،

 هم گفته‌اند که قبل از اینکه لشکر مسلمانان به راه بیفتد، جبرئیل به سوی بنی‌قریظه رفت و در دل آنان تزلزلی انداخت؛

و هم اشاره شده که پیامبر ص حضرت علی ع را ابتدا به سوی بنی‌قریظه گسیل داشت و وقتی حضرت نزدیک شدند آنان فریاد زدند: قاتل عمرو بن عبد ود آمد.

شاید بتوان نتیجه گرفت که:

الف. اقدام خالصانه یک بنده محبوب خدا، به هیچ وجه از اقدامات فرشتگان الهی کم ندارد، و خودش مصداق امداد الهی نسبت به جامعه اسلامی است، چنانکه درباره خود جنگ احزاب هم در روایتی از پیامبر اکرم ص آمده است که «و کان للّه یومئذ جُندان، علیٌّ و الریح: در آن روز، خداوند دو لشکر داشت: حضرت علی ع و طوفان» (الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص323)

ب. این رعبی که خداوند در دل دشمنان اسلام می‌آندازد، اگرچه در اصل امدادی ماورایی از جانب خداوند است، اما اقدامات زمینی انسانها هم در جلب آن نقش دارد. یعنی مومنان باید به وظیفه خود عمل کنند، آنچنان که حضرت امیر ع از مبارزه با عمرو نترسید و با کشتن وی، که از بزرگترین سرداران جنگی زمان خود بود، رعبی در دل سایر دشمنان اسلام انداخت، و هم اینکه اگر آنان به وظیفه خود عمل کردند خداوند با امور ماورایی نیز آنان را یاری می‌کند.

ج. ...


این را در کانال نگذاشتم

5) «وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ»

چرا برای «بیرون کردن آنها از قلعه‌هایشان، از تعبیر «آنان از دژهای خود پایین کِشید» استفاده کرد؟‌

الف. شاید از این جهت است که آنها روی برجهای قلعه‌هایشان می‌رفتند و از آنجا با دشمنانشان می‌جنگیدند. (المیزان، ج16، ص291)

ب. شاید می‌خواد اشاره‌ای کند به ذلت و خواری‌ای که به آنها رسید.

ج. ...


6) «قَذَفَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً»

با اینکه مطلب درباره جنگ احزاب است که تمام شده و همه تعابیر این بحث از فعل ماضی استفاده کرده، دو جمله آخر را با فعل مضارع به کار برد؟

الف. شاید می‌خواهد بفرماید این رعب افکنی خداوند در دل دشمنان اسلام، صرفا مربوط به آن واقعه نیست و ثمراتش همواره ادامه دارد. (تدبر5)

ب. ...



[1] . احتلاف قرائات:

و قرأ الجمهور: و تأسرون، بتاء الخطاب و کسر السین و أبو حیوة: بضمها و الیمانی: بیاء الغیبة و ابن أنس، عن ابن ذکوان: بیاء الغیبة فی: تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ. (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏8، ص470)

[2] . به علت جا نشدن مطلب در این صفحه به لینک زیر مراجعه کنید http://yekaye.ir/al-ahzab-33-26/