443) سوره احزاب (33) آیه 25 وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا ب
بسم الله الرحمن الرحیم
443) سوره احزاب (33) آیه 25
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً
17 رمضان 1438
ترجمه
و خداوند کسانی را که کفر ورزیدند برگرداند با غیطشان که به هیچ مطلوبی نرسیدند و خداوند مومنان را در جنگ کفایت کرد و خداوند همواره قوی و عزیز است.
نکات ترجمهای و نحوی
«غَیظ»
ماده «غیظ» در اصل به معنای سختیای است که از جانب دیگری به شخص برسد (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص405) و در استعمالات رایج، به معنای «غضب [خشم و عصبانیت] شدید» است که گویی حرارتی از درون تمام وجود آدمی را فراگیرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص619).
در تفاوت آن با «غضب» گفتهاند که در مفهوم «غضب» نوعی تصمیم به ضرر زدن به دیگری هم نهفته است؛ لذا کلمه غیظ نسبت به خود به کار میرود (در فارسی هم میگوییم: از دست خودم غیظم گرفت) اما کلمه «غضب» در مورد خود به کار نمیرود (الفروق فی اللغة، ص123) همچنین در غیظ «شدید بودن» و «درونی بودن» شرط است، اما غضب از این دو حیث اعم است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص299) به علاوه، گفتهاند غضب صرفا به معنای اراده انتقام و مجازات است، اما «غیظ» یک نوع هیجان درونی است که بویژه هنگام انتقام گرفتن به فوران درمیآید، و لذا، برخلاف غضب، در مورد خداوند به کار نمیرود. (المیزان، ج4، ص20)[1]
«تَغَیُّظ» به معنای إظهار و آشکار کردن غیظ به کار میرود که غالبا با صدایی که شنیده شود همراه است (سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً؛ فرقان/12)
از این ماده علاوه بر فعل و مصدر، اسم فاعل (غائظ) هم در قرآن کریم به کار رفته است (وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ؛ شعراء/55) که جمعا موارد استعمال این ماده و مشتقاتش در قرآن کریم 11 مورد میباشد.
«بِغَیْظِهِمْ» = «بـ» (باء مصاحبت، به معنای «همراه با») + «غیظ» + «هم»
به لحاظ نحوی،این عبارت را عمدتا «حال» دانستهاند (به معنای مغیظین، در حالی که غیظ داشتند)، اما علاوه بر این، احتمالات دیگری را هم برای این عبارت میتوان در نظر گرفت، از جمله:
§ «متعلق به کلمه محذوفی که آن کلمه، حال باشد: مانند متلبسین بغیظهم» (الجدول فی إعراب القرآن، ج21، ص150)
§ مفعول دوم برای «ردّ» (إعراب القرآن و بیانه، ج7، ص627)
«لَمْ یَنالُوا خَیْراً»
این عبارت غالبا حال دانستهاند، خواه حال دوم (إعراب القرآن و بیانه، ج7، ص627) یا حال برای ضمیر «هم» در «بغیظهم» که در این صورت، حال متداخل میشود (بغیظهم خودش حال است و آنگاه این کلمه هم حال برای جزیی از آن است) (البحر المحیط، ج8، ص469).
البته زمخشری این احتمال را هم مطرح کرده که آن را عطف بیان برای «حال» قبل و یا اساسا جمله استینافی (جملهای مستقل از جملات قبل) بگیریم (الکشاف، ج3، ص533)[2]
اختلاف قرائت
در بسیاری از منابع اهل سنت (و برخی منابع شیعه) نقل شده است که ابنمسعود این آیه را به صورت «وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ کَانَ اللَّهُ قَوِیّاً عَزِیزاً» قرائت میکرده است.
در میان منابع اهل سنت میتوان به این آثار مراجعه کرد:
الاکمال فی رفع الارتیاب (سعد الملک)، ج7، ص53[3]
تاریخ دمشق (ابنعساکر)، ج42، ص360[4]
میزان الاعتدال (ذهبی)، ج2، ص380؛[5]
مختصر تاریخ دمشق (ابنمنظور)، ج18، ص10[6]؛
شواهد التنزیل لقواعد التفضیل (حاکم حسکانی)، ج2، ص7-10.[7]
الدر المنثور فى تفسیر المأثور (سیوطی)، ج5، ص193[8]
و در کتب شیعه میتوان به این آثار مراجعه کنید:
الإرشاد (مفید)، ج1، ص106[9]
مجمع البیان، ج8، ص538[10]
الرسالة العلویة فی فضل أمیر المؤمنین علیه السلام على سائر البریة، (کراجکی، م449) ص65؛
کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج1، ص317؛
کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین ع، ص376؛
إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج2، ص245؛
نهج الحق و کشف الصدق، ص199.
البته در نقل ابن شهرآشوب (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج3، ص134) [11] و ظاهر کلام مرحوم طبرسی (مجمع البیان، ج8، ص550)[12]، این قرائت علاوه بر ابنمسعود، توسط امام صادق ع نیز انجام میشده است.
شأن نزول
از ابنعباس در مورد این سخن خداوند که میفرماید «وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ: و خداوند مومنان را در جنگ کفایت کرد» روایت شده است: خداوند مومنان را در جنگ خندق با علی بن ابیطالب کفایت کرد، آنگاه که وی عمرو بن عبد ودّ را به هلاکت رساند.
شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص10[13]
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج13، ص284
الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ع (لابن شاذان القمی)، ص129[14]
این مطلب در کتب مختلف و با اسناد مختلف از صحابه دیگری مانند ابنمسعود[15]، حذیفه[16]، سلمان فارسی[17] و خود امیرالمومنین ع[18] نیز روایت شده است.[19]
حدیث
1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
قطعا مبارزه حضرت علی ع با عمرو بن عبد ود در روز خندق از عمل [کل] امت من تا روز قیامت برتر است .
تاریخ بغداد (خطیب بغدادی) ج 13، ص19
شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص14[20]
تاریخ دمشق (ابنعساکر)، ج50، ص333
المستدرک (حاکم نیسابوری) ، ج3،ص32
مناقب آل أبی طالب ع، ج3، ص138[21]
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید[22]، ج19، ص60
أَخْبَرَنَا الطَّاهِرِیُّ حَدَّثَنَا لُؤْلُؤُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقَیْصَرِیُّ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّصِیبِیُّ الصُّوفِیُّ- بِالْمَوْصِلِ- حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَدَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ الْحَنْظَلِیُّ حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ بِشْرٍ الْقُرَشِیُّ: عَنْ بَهْزِ بْنِ حَکِیمٍ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: لَمُبَارَزَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ أُمَّتِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
2) عامر بن واثله میگوید:
در شورای شش نفرهای که عمر برای تعیین جانشین خود قرار داد، من جلوی درب ایستاده بودم و آنها در خانه بودند و شنیدم که حضرت علی ع میفرمود:
ابوبکر خلیفه تعیین کرد در حالی که من میدانستم که از او سزاوارترم، با این حال گوش دادم و مخالفت نکردم؛ و شما میخواهید الان عثمان را خلیفه کنید، دیگر گوش نمیدهم و اطاعتتان نمیکنم؛ عمر مرا در کنار پنج نفری قرار داده است و مرا ششمین آنها گذاشته که برای آنها هیچ فضل و برتریانسبت به خودم نمیبینم، آیا ما یکسانیم؟
به خدا سوگند با آنها محاجه میکنم با خصلتهایی که عرب و عجمشان و حتی مشرکان هم نمیتوانند یکی از آنها را انکار کنند:
شما را به خدا سوگند میدهم ... [و شروع کردند به برشمردن فضائل خویش تا رسیدند به اینکه]
شما را به خدا سوگند میدهم: آیا در میان شما کسی هست که در موردش این آیه نازل شده باشد که: و خداوند مومنان را در جنگ کفایت کرد با علی بن ابیطالب! آیا این در مورد غیر من بوده است؟
گفتند: نه! ...
الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص333
حدّث أبو المظفّر عبد الواحد بن حمد بن محمّد بن شیدة المقرئ، قال:حدّثنا عبد الرزّاق بن عمر الطهرانی، قال: حدّثنا أبو بکر أحمد بن موسى الحافظ، قال: حدّثنا أبو بکر أحمد بن محمّد بن أبی دارم، قال: حدّثنا المنذر بن محمّد، قال: حدّثنی أبی، قال: حدّثنی عمّی، قال: حدّثنی أبی، عن أبان بن تغلب، عن عامر بن واثلة، قال: کنت على الباب یوم الشورى و علیّ علیه السّلام فی البیت فسمعته یقول:
استخلف أبو بکر و أنا فی نفسی أحقّ بها منه فسمعت و أطعت، و أنتم تریدون أن تستخلفوا عثمان إذن لا أسمع و لا اطیع، جعلنی عمر فی خمسة أنا سادسهم و لا یعرف لهم علیّ فضل، أ فنحن سواء؟ أما و اللّه لاحاجّنّهم بخصال لا تستطیع عربهم و لا عجمهم المعاهد منهم و المشرک أن ینکر منها خصلة واحدة.
ثمّ قال: انشدکم باللّه ...
قال: انشدکم باللّه أمنکم من نزل فیه: وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ بعلیّ بن أبی طالب هل تدرون ذلک غیری؟ قالوا: اللّهمّ لا.
3) روزی که عمرو بن عبد ود مسلمانان را به مبارزه طلبید، همه مردم به خاطر اینکه از قدرت و صولت وی خبر داشتند از ترس پشت سر همدیگر مخفی میشدند؛ وقتی که دوباره مبارز طلبید، حضرت علی ع بلند شد و گفت:
من در مقابل او ظاهر میشوم.
رسول الله ص فرمود: این عمرو است!
گفت: بله، و من هم علی هستم!
پس پیامبر ص به او اذن داد که برود.
و چون حضرت علی ع به راه افتاد، پیامبر ص فرمود: کل ایمان در برابر کل کفر ظاهر شد.
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج13، ص261؛ کنز الفوائد، ج1، ص: 297؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج1، ص60
یوم دعا عمرو بن عبد ود المسلمین إلى المبارزة فأحجم الناس کلهم عنه لما علموا من بأسه و شدته ثم کرر النداء فقام علی ع فقال أنا أبرز إلیه فقال له رسول الله ص إنه عمرو قال نعم و أنا علی فأمره بالخروج إلیه فلما خَرَجَ قَالَ النَّبِیُّ ص:
بَرَزَ الْإِیمَانُ کُلُّهُ إِلَى الشِّرْکِ کُلِّهِ.[23]
تدبر
1) «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً»
این آیه به همراه دو آیه قبل و بعدش در مقام جمعبندی جنگ احزاب است.
آیه قبل، ثمره این جنگ (به عنوان یک امتحان دشوار الهی) در درون جامعه دینی را نشان داد: اینکه تکلیف مومن و منافق معلوم میشود؛
در این آیه و آیه بعد، نسبت مسلمانان با دشمنان بیرونیشان معلوم میشود:
در این آیه تذکر میدهد که بالاخره خداوند هوای مومنان را داشت و احزاب مشرک، در حالی که همچنان غیظ و غضبشان باقی بود، ناکام برگشتند؛ و در آیه بعد سراغ این میرود که آن یهودیانی هم که پیمانشکنی کردند هم مغلوب مسلمانان شدند و اموالشان به غنیمت به مسلمانان رسید.
2) «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً»
جنگ احزاب موقعیتی بود که تمامی جهان مقابل اسلام در آن روز دست به دست هم دادند تا اسلام را زمین بزنند.
قرآن از شروع بحث، این واقعه را به عنوان یک نعمت الهی (آیه9) و در عین حال، یک ابتلای شدید (آیه11) مورد توجه قرار داد. سپس از موضعگیری منافقان و بیماردلان (آیه12) و در مرتبه بعد از موضعگیری مومنان واقعی (آیه22) سخن گفت و بیان موضعگیری هریک را از تلقی آنها از وعده الهی شروع کرد، که منافقان و بیماردلان این وعده را فریب میدانستند، و مومنان این را باور داشتند و ایمانشان افزون شد.
در این آیه نشان میدهد که وعده خدا در همین دنیا نیز محقق شد و خداوند بود که آن دشمنان قسمخورده را با همه غیظ و غضبی که داشتند ناکام گذاشت و خودش - با انسان مخلَصی به نام امیرالمومنین ع و لشکریانی از جنس باد و طوفان - کار جنگ را برعهده گرفت و مومنان را حتی از اینکه به جنگ بپردازند، بینیاز ساخت.
نکته تخصصی دینشناسی
خداوند از مومنان فقط یک چیز میخواهد: اینکه وعده خدا و رسول را باور کنند و مدل محاسباتی خود را، نه صرفاً بر اساس ظواهر مادی، بلکه بر اساس باور به خدایی قوی و شکستناپذیر، سامان دهند.
نصرت خدا چنان رسید که حتی نیاز نشد عموم مومنان دست به اسلحه ببرند و در میدان جنگ کشته دهند؛ با این حال، این بدان معنا نبود که دورهای بشدت در تنگنا قرار نگیرند.
جدی گرفتن این نکته، نهتنها به لحاظ ایمان شخصی، بلکه به لحاظ تحلیل جامعهشناختی چگونگی ایستادگی و پیشرفت یک جامعه بظاهر ضعیف، در مقابل قدرتهای جهانی نیز بسیار مفید است.
3) «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً»
دشمنان اسلام، غیظ و کینه اسلام و مسلمانان واقعی را در دل دارند، اما اگر مسلمانان واقعا مومن باشند، خداوند غیظ آنان را به خودشان برمیگرداند؛ و در مواجهه با اسلام و علیرغم هزینههایی که برای این مقابله متحمل میشوند، دست خالی برمیگردند.
ظاهرا با تکیه بر این آیه قرآنی بود که وقتی شهید بهشتی را از تهدیدات آمریکا تهدید کردند، گفت:
به آمریکا بگویید از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!
4) «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً»
جامعهای که مومن باشد، در جنگ، روی قدرت و شکستناپذیری خدا حساب میکند و جامعهای که به خدا تکیه کند خدا او را کفایت میکند.
به تعبیر دیگر «سرچشمهى عزّت و قدرت مسلمین خداست » (تفسیر نور، ج9، ص350)
[1] . الغیظ هیجان الطبع للانتقام بمشاهدة کثرة ما لا یرتضیه، بخلاف الغضب فهو إرادة الانتقام أو المجازاة، و لذلک یقال: غضب الله و لا یقال: اغتاظ
[2] . البته ابوحیان با وی مخالفت کرده و گفته است: و لا یظهر کونها بیانا للأولى، و لا للاستئناف، لأنها تبقى کالمفلتة مما قبلها. (البحر المحیط، ج8، ص469).
[3] . وفصل بن قاسم، روى عن سفیان عن زبید عن مرة عن عبد الله أنه کان یقرأ وکفى الله المؤمنین القتال بعلی، رواه ابن النواب أبو الحسین عبید الله بن أحمد بن یعقوب عن محمد بن الحسین الأشنانی عن عباد بن یعقوب عنه قال الخطیب: نقلته من خط أبی عبد الله بن بکیر وقد ضبطه الصاد المهملة وقد رواه جماعة بالضاد المعجمة وأظن الصحیح ذاک والله أعلم.
[4] . أخبرنا أبو الفرج سعید بن أبی الرجاء أنا منصور بن الحسین وأحمد بن محمود قالا أنا أبو بکر بن المقرئ نا إسماعیل بن عباد البصری نا عباد بن یعقوب نا الفضل بن القاسم عن سفیان الثوری عن زبید عن مرة عن عبد الله أنه کان یقرأ " وکفى الله المؤمنین القتال " بعلی بن أبی طالب
[5] . وقال ابن المقری: حدثنا إسماعیل بن عباد البصری، حدثنا عباد بن یعقوب، حدثنا الفضل بن القاسم، عن سفیان الثوری، عن زبید، عن مرة، عن ابن مسعود - أنه کان یقرأ. وکفى الله المؤمنین القتال بعلى.
[6] . وعن عبد الله أنه کان یقرأ " وکفى الله المؤمنین القتال " بعلی بن أبی طالب.
[7] . مواردی که در متن ارائه شد را مستقیما ملاحظه کردم؛ اما محقق کتاب شواهد التنزیل (محمد باقر محمودی) در پاورقی همین صفحات فهرستی از منابع از کتب اهل سنت که این روایت در آنها ذکر شده ارائه نموده است که به ترتیب هر روایت و اسناد متخلفی که در آنها آمده بدین بیان است:
بقیه پاورقیها به علت محدودیت جا در این صفحه بارگذاری نشد. به لینک زیر مراجعه کنید
http://yekaye.ir/al-ahzab-33-25/