سفارش تبلیغ
صبا ویژن

441) سوره احزاب (33) آیه 23 مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا م

بسم الله الرحمن الرحیم

441) سوره احزاب (33) آیه 23

مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً  

 15 رمضان 1438

ترجمه

از مومنان مردانی راست گفتند در عهدی که با خدا بستند؛ پس برخی از آنها نذرش را به سرانجام رساند و برخی از آنها انتظار می‌کشد، و به هیچ روی [پیمان خود را] دگرگون نساختند.

تبریک میلاد امام حسن ع

میلاد سراسر نور سرور جوانان بهشت، کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه‌اسلام مبارک باد.

نکات ترجمه

«نَحْبَهُ»: نحب + ه

ماده «نحب» در اصل به معنای نذر و تعهداتی نظیر آن است  (معجم مقاییس اللغة، ج‏5، ص404)

تعبیر «قَضى‏ نَحْبَهُ» به معنای «وَفَى بنذره: نذرش را ادا کرد‏» است که گاه به کنایه از مردن به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص794) و درباره کاربرد این ترکیب در این آیه معانی زیر گفته شده است (مجمع البیان، ج‏8، ص549) :

در راه خدا شهید شد و به آرزویش رسید (ابن‌عباس)؛

از کارش فارغ شد و به نزد پروردگارش بازگشت (اشاره به کسانی که در جنگ احد شهید شدند (محمد بن اسحاق، یزید بن رومان)؛

 اجلش را با وفاء و صدق به سر رساند (حسن بصری، قتاده، ابن‌زید)؛

همان ادای نذر است، گویی آنان نذر کرده بودند که اگر با دشمن مواجه شوند، آنقدر مبارزه کنند که یا پیروز شوند یا شهید (مجاهد، ابن‌قتیبه)

(به نقل از طبرسی[1] در مجمع البیان، ج‏8، ص549؛ و طبری[2] در جامع البیان، ج‏21، ص92-93)

اختلاف قرائات

«وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً» در منابع اهل سنت، از ابن‌عباس (المحرر الوجیز، ج‏4، ص379)[3] و حسن بصری (جامع البیان، ج‏21، ص93)[4]، قرائت این عبارت به صورت «و منهم من بدل تبدیلا» نیز روایت شده است.[5]

شأن نزول

در کتب اهل سنت از ابن‌عباس روایت شده است که مقصود از «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ: از مومنان مردانی راست گفتند در عهدی که با خدا بستند» علی ع و حمزه و جعفر بود؛ «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ: پس برخی از آنها عهدش را به سرانجام رساند» منظور حمزه و جعفر است؛ «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ: و برخی از آنها انتظار می‌کشد» منظور حضرت علی ع است که انتظار می‌کشید اجلش را و وفای به عهد الهی را و شهادت در راه خدا، و به خدا سوگند که شهادت روزی‌اش شد.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل،ج‏2، ص6

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ الْمُحَمَّدِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ قِیدَةَ الْفَسَوِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ مُؤْمِنٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدَّقَّاقُ بِبَغْدَادَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ ثَابِتٍ الْمُقْرِئُ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْهُذَیْلِ، عَنْ مُقَاتِلٍ، عَنِ الضَّحَّاکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ یَعْنِی عَلِیّاً وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ یَعْنِی حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ یَعْنِی عَلِیّاً ع کَانَ یَنْتَظِرُ أَجَلَهُ وَ الْوَفَاءَ لِلَّهِ بِالْعَهْدِ وَ الشَّهَادَةَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رُزِقَ الشَّهَادَةَ.

(علاوه بر مولف این کتاب، در پاورقی همین صفحه فهرستی از آثار اهل سنت ارائه شده که این روایت در آنها ذکر شده است[6]؛ و در کتب شیعه هم همین مضمون از امام باقر ع روایت شده است. مثلا: تفسیر القمی، ج‏2، ص189[7])[8]

حدیث

1) یکبار یکی از یهودیان سراغ امیرالمومنین ع می‌آید و درباره سختی‌هایی که بر پیامبران و اوصیای قبلی رخ داده سوال می‌کند تا می‌رسد به خود حضرت علی ع؛ حضرت ع به او می‌گوید بلند شو تا برایت بگویم، اصحاب می‌گویند چرا همینجا نمی‌گویید، حضرت می‌فرمایند چون شما تحملش را ندارید. بالاخره حضرت شروع می‌کند می‌کنند به امتحان‌های سختی که خداوند در زمان پیامبر ص و بعد از شهادت ایشان از سر گذراندند تا به جریان شورای شش نفره عمر برای تعیین خلافت و انتخاب عثمان می‌رسند و چنین ادامه می‌دهند:

از همان روز بیعت عثمان بقیه افراد هیئت شش نفرى به من مراجعه نمودند و از کارى که کرده بودند عذر خواستند و درخواست کردند که عثمان را خلع کنیم و علیه او قیام کنیم تا حق خود را بگیرم و در این باره دست بیعت بمن دادند که تا پاى جان دادن در زیر پرچم من پایدارى کنند یا کشته شوند و یا خداى عز و جل دوباره حق مرا به من باز گرداند ولى به خدا قسم اى برادر یهودی، همان چیزی که مانع قیام من علیه قبلی‌ها شده بود، مرا از قیام علیه عثمان بازداشت و دیدم حفظ و نگهداری از همین عده‏اى که باقیمانده‏اند بهتر است و آرامش خاطرم را بیشتر فراهم خواهد نمود و می‌دانی اگر مرا را به مرگ دعوت کنند بر آن سوار می‌شوم. هر که حاضر است از اینها که می‌بینی و آن دسته از اصحاب پیغمبر غایبند همه می‌دانند که مرگ در نزد من مانند آب سرد گوارائى است در روز بسیار گرم در کام تشنه جگر سوخته.

من همانم که همراه با عمویم حمزة و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیدة با خدا و رسولش عهدى بستیم و بر سر آن عهد همگی وفادار بودیم، آنها از من پیش افتادند و من به خواست خداى عز و جل عقب ماندم؛ پس خداوند در باره ما نازل فرمود آیه شریفه «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا: از مومنان مردانی راست گفتند در عهدی که با خدا بستند؛ پس برخی از آنها عهدش را به سرانجام رساند و برخی از آنها انتظار می‌کشد، و به هیچ روی [پیمان خود را] دگرگون نساختند.»

آنکه عهدش را به سرانجام رساند حمزة و جعفر و عبیدة بودند؛ و من به خدا سوگند همانم که منتظر است، اى برادر یهودی، که هیچ دگرگونی‌ای در پیمان خود نساختم؛ ...

[نکته: عبیده در جنگ بدر، حمزه در جنگ احد، و جعفر در جنگ موته به شهادت رسیدند. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص442][9]

الخصال، ج‏2، ص376

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عُبَیْدَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَمْرُو بْنُ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ: أَتَى رَأْسُ الْیَهُودِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع عِنْدَ مُنْصَرَفِهِ عَنْ وَقْعَةِ النَّهْرَوَانِ وَ هُوَ جَالِسٌ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ أَشْیَاءَ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ قَالَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ یَا أَخَا الْیَهُودِ قَالَ ...[10]

قَالَ لَهُ رَأْسُ الْیَهُودِ صَدَقْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَأَخْبِرْنِی کَمِ امْتَحَنَکَ اللَّهُ فِی حَیَاةِ مُحَمَّدٍ مِنْ مَرَّةٍ وَ کَمِ امْتَحَنَکَ بَعْدَ وَفَاتِهِ مِنْ مَرَّةٍ وَ إِلَى مَا یَصِیرُ آخِرُ أَمْرِکَ فَأَخَذَ عَلِیٌّ ع‏ بِیَدِهِ وَ قَالَ انْهَضْ بِنَا أُنَبِّئْکَ بِذَلِک...‏

وَ لَقَدْ أَتَانِی الْبَاقُونَ مِنَ السِّتَّةِ مِنْ یَوْمِهِمْ کُلٌّ رَاجِعٌ عَمَّا کَانَ رَکِبَ مِنِّی یَسْأَلُنِی خَلْعَ ابْنِ عَفَّانَ وَ الْوُثُوبَ عَلَیْهِ وَ أَخْذَ حَقِّی وَ یُؤْتِینِی صَفْقَتَهُ وَ بَیْعَتَهُ عَلَى الْمَوْتِ تَحْتَ رَایَتِی أَوْ یَرُدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیَّ حَقِّی فَوَ اللَّهِ یَا أَخَا الْیَهُودِ مَا مَنَعَنِی مِنْهَا إِلَّا الَّذِی مَنَعَنِی مِنْ أُخْتَیْهَا قَبْلَهَا وَ رَأَیْتُ الْإِبْقَاءَ عَلَى مَنْ بَقِیَ مِنَ الطَّائِفَةِ أَبْهَجَ لِی وَ آنَسَ لِقَلْبِی مِنْ فَنَائِهَا وَ عَلِمْت أَنِّی إِنْ حَمَلْتُهَا عَلَى دَعْوَةِ الْمَوْتِ رَکِبْتُهُ فَأَمَّا نَفْسِی فَقَدْ عَلِمَ مَنْ حَضَرَ مِمَّنْ تَرَى وَ مَنْ غَابَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّ الْمَوْتَ عِنْدِی بِمَنْزِلَةِ الشَّرْبَةِ الْبَارِدَةِ فِی الْیَوْمِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ مِنْ ذِی الْعَطَشِ الصَّدَى وَ لَقَدْ کُنْتُ عَاهَدْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولَهُ ص أَنَا وَ عَمِّی حَمْزَةُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ وَ ابْنُ عَمِّی عُبَیْدَةُ عَلَى أَمْرٍ وَفَیْنَا بِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ فَتَقَدَّمَنِی أَصْحَابِی وَ تَخَلَّفْتُ بَعْدَهُمْ لِمَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِینَا «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ عُبَیْدَةُ وَ أَنَا وَ اللَّهِ الْمُنْتَظِرُ یَا أَخَا الْیَهُودِ وَ مَا بَدَّلْتُ تَبْدِیلًا...[11]


2) سدیر می‌گوید نزد امام باقر ع بودیم و از وقایعی که بعد از پیامبر ص رخ داد و کاری که مردم در حق امیرالمومنین ع انجام دادند سخن می‌گفتیم. یکی از حضار گفت: خدا خیرتان دهد! پس عزت و اقتدار بنی‌هاشم کجا بود، آنها که کم نبودند!

امام باقر ع فرمود: و چه کسی از بنی‌هاشم مانده بود [که حضرت بتواند به وی تکیه کند] ؟ آنکه بود جعفر و حمزه بود که به عهدشان با خدا وفا کرده بودند و از دنیا رفته بودند] ؛ برای او تنها دو مرد ضعیف ذلیل تازه‌مسلمان مانده بود: عباس [عموی حضرت، به جای حمزه] و عقیل [برادر حضرت، به جای جعفر] ، و این دو از آزادشدگان بودند [= کسانی که در فتح مکه مسلمان آوردند و پیامبر ص همه را بخشید] ؛ اما به خدا سوگند، اگر حمزه و جعفر در مقابل آن دو نفر بودند، آن دو به آنچه رسیدند نمی‌رسیدند، و اگر شاهد [اقدامات] آن دو می‌بودند، جانشان را تلف می‌کردند.

الکافی، ج‏8، ص190

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ سَدِیرٍ قَالَ:

کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَذَکَرْنَا مَا أَحْدَثَ النَّاسُ بَعْدَ نَبِیِّهِمْ ص وَ اسْتِذْلَالَهُمْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ أَصْلَحَکَ اللَّهُ فَأَیْنَ کَانَ عِزُّ بَنِی هَاشِمٍ وَ مَا کَانُوا فِیهِ مِنَ الْعَدَدِ؟

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: وَ مَنْ کَانَ بَقِیَ مِنْ‏ بَنِی هَاشِمٍ؟ إِنَّمَا کَانَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ فَمَضَیَا وَ بَقِیَ مَعَهُ رَجُلَانِ ضَعِیفَانِ ذَلِیلَانِ حَدِیثَا عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ عَبَّاسٌ وَ عَقِیلٌ وَ کَانَا مِنَ الطُّلَقَاءِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً کَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلَا إِلَى مَا وَصَلَا إِلَیْهِ وَ لَوْ کَانَا شَاهِدَیْهِمَا لَأَتْلَفَا نَفْسَیْهِمَا.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

مومن بر دو گونه است:

مومنی که در عهد با خدا راست گفت و به شرطش وفا کرد و این همان سخن خداوند عز و جل است که می‌فرماید: «مردانی که راست گفتند در عهدی که با خدا بستند» (احزاب/23)؛ پس او کسی است که نه هول و هراس دنیا به او می‌رسد و نه هول و هراس‌های آخرت، و او از کسانی است که شفاعت می‌کند و شفاعتش نمی‌کنند [= نیازی به شفاعت ندارد]؛

و مومنی که مانند ساقه نهال است، گاه کج می‌شود و گاه مستقیم است؛ اوست که هول و هراس‌های دنیا و هول و هراس آخرت گریبانگیرش می‌شود و او از کسانی است که شفاعتش را می‌کنند و او شفاعت نمی‌کند.

الکافی، ج‏2، ص248

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ نُصَیْرٍ أَبِی الْحَکَمِ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنَانِ فَمُؤْمِنٌ صَدَقَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ وَفَى بِشَرْطِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» فَذَلِکَ الَّذِی لَا تُصِیبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْیَا وَ لَا أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ذَلِکَ مِمَّنْ یَشْفَعُ وَ لَا یُشْفَعُ لَهُ وَ مُؤْمِنٌ کَخَامَةِ الزَّرْعِ تَعْوَجُّ أَحْیَاناً وَ تَقُومُ أَحْیَاناً فَذَلِکَ مِمَّنْ تُصِیبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْیَا وَ أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ذَلِکَ مِمَّنْ یُشْفَعُ لَهُ وَ لَا یَشْفَعُ.


4) یکبار ابوبصیر خدمت امام صادق ع می‌رسد و گلایه می‌کند از وضعیتی که شیعیان بدان گفتارند؛ از جمله حدیثی که علمای اموی جعل کرده‌ و بواسطه آن حدیث جعلی خون شیعیان را مباح می‌شمرند.

امام صادق ع فرمود: منظورت همان است که به شما رافضی می‌گویند؟

گفتم: بله.

فرمود: به خدا سوگند این طور که خیال می‌کنی نیست. آنها شما را چنین ننامیدند، بلکه خداوند شما را چنین نامید! ابامحمد! آیا می دانی که هفتاد نفر از بنی‌اسرائیل بودند که هنگامی که به ضلالت فرعون و قومش پی بردند، آنها را «رفض» [= طرد] کردند؛ و چون بر هدایت بودن حضرت موسی ع را دریافتند به ایشان پیوستند؛ و به همین جهت در لشکر موسی به آنها «رافضی» می‌گفتند، چرا که فرعون را رفض کرده بودند؛ و آنها اهل‌عبادت‌ترین آن لشکر بودند، و محبتشان به موسی و هارون و ذریه ایشان از همه شدیدتر بود؛ پس خداوند عز و جل به حضرت موسی ع وحی کرد که اسم آنها را در تورات ثبت کن که من ایشان را بدین نام نامیدم و این را ارزانی‌شان داشتم. پس حضرت موسی ع این اسم را برای آنها ثبت کرد و خداوند عز و جل این را اسم را برای شما ذخیره کرد تا به شما ارزانی داشت.

ای ابامحمد! دیگران خوبی را رفض کردند و شما شر و بدی را ! مردم هریک فرقه‌ای شدند و هر کدام انشعابی یافتند، اما شما انشعابتان را به سمت و سوی اهل بیت پیامبرتان ص قرار دادید، و جایی رفتید که آنها رفتند، و آن را اختیار کردید که خداوند برای شما اختیار کرد، و چیزی را خواستید که خداوند خواست؛ پس بشارت بر شما، و باز بشارت بر شما، که همانا شمایید امت رحمت‌شده؛ از نیکوکارتان عملش قبول می‌شود و از گناه بدکارتان درمی‌گذرند [= توبه‌شان پذیرفته می‌شود] ؛ و کسی که آنچه شما دارید [= پیروی از اهل بیت ع] را در روز قیامت با خود نیاورد، نه حسناتش پذیرفته می‌شود و نه از گناهانش صرف نظر می‌گردد

[سپس حضرت شروع می‌کنند به بیان آیاتی که در وصف شیعیان واقعی آمده است تا می‌رسند به اینکه:]

ابامحمد! خداوند شما را در کتابش یاد کرد وقتی که فرمود: «از مومنان مردانی راست گفتند در عهدی که با خدا بستند؛ پس برخی از آنها نذرش را به سرانجام رساند و برخی از آنها انتظار می‌کشد، و به هیچ روی [پیمان خود را] تبدیل نکردند.» همانا شما وفا کردید به آن میثاقی که خداوند در مورد ولایت ما از شما گرفت؛ و ما را به غیر ما تبدیل نکردید؛ و اگر چنین نمی‌کردید، خداوند شما را هم مذمت می‌کرد همان گونه که آنها را مذمت کرد آنجایی که فرمود: «و برای اکثر آنها [وفاداری به] عهدی نیافتیم و اکثرشان جز فاسق نیافتیم.» (اعراف/102)

الکافی، ج‏8، ص34-35

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو بَصِیرٍ وَ قَدْ خَفَرَهُ النَّفَسُ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ ...[12]

قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنَّا قَدْ نُبِزْنَا نَبْزاً انْکَسَرَتْ لَهُ ظُهُورُنَا وَ مَاتَتْ لَهُ أَفْئِدَتُنَا وَ اسْتَحَلَّتْ لَهُ الْوُلَاةُ دِمَاءَنَا فِی حَدِیثٍ رَوَاهُ لَهُمْ فُقَهَاؤُهُمْ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّافِضَةُ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هُمْ سَمَّوْکُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سَمَّاکُمْ بِهِ أَ مَا عَلِمْتَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَنَّ سَبْعِینَ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ رَفَضُوا فِرْعَوْنَ وَ قَوْمَهُ لَمَّا اسْتَبَانَ لَهُمْ ضَلَالُهُمْ فَلَحِقُوا بِمُوسَى ع لَمَّا اسْتَبَانَ لَهُمْ هُدَاهُ فَسُمُّوا فِی عَسْکَرِ مُوسَى الرَّافِضَةَ لِأَنَّهُمْ رَفَضُوا فِرْعَوْنَ وَ کَانُوا أَشَدَّ أَهْلِ ذَلِکَ الْعَسْکَرِ عِبَادَةً وَ أَشَدَّهُمْ حُبّاً لِمُوسَى وَ هَارُونَ وَ ذُرِّیَّتِهِمَا ع فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع أَنْ أَثْبِتْ لَهُمْ هَذَا الِاسْمَ فِی التَّوْرَاةِ فَإِنِّی قَدْ سَمَّیْتُهُمْ بِهِ وَ نَحَلْتُهُمْ إِیَّاهُ فَأَثْبَتَ مُوسَى ع الِاسْمَ لَهُمْ ثُمَّ ذَخَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَکُمْ هَذَا الِاسْمَ حَتَّى نَحَلَکُمُوهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ رَفَضُوا الْخَیْرَ وَ رَفَضْتُمُ الشَّرَّ افْتَرَقَ النَّاسُ کُلَّ فُرْقَةٍ وَ تَشَعَّبُوا کُلَّ شُعْبَةٍ فَانْشَعَبْتُمْ مَعَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ ص وَ ذَهَبْتُمْ حَیْثُ ذَهَبُوا وَ اخْتَرْتُمْ مَنِ اخْتَارَ اللَّهُ لَکُمْ وَ أَرَدْتُمْ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ الْمَرْحُومُونَ الْمُتَقَبَّلُ مِنْ مُحْسِنِکُمْ وَ الْمُتَجَاوَزُ عَنْ مُسِیئِکُمْ مَنْ لَمْ یَأْتِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنْهُ حَسَنَةٌ وَ لَمْ یُتَجَاوَزْ لَهُ عَنْ سَیِّئَةٍ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَهَلْ سَرَرْتُکَ ...[13]

قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَقَدْ ذَکَرَکُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» إِنَّکُمْ وَفَیْتُمْ بِمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِیثَاقَکُمْ مِنْ وَلَایَتِنَا وَ إِنَّکُمْ لَمْ تُبَدِّلُوا بِنَا غَیْرَنَا وَ لَوْ لَمْ تَفْعَلُوا لَعَیَّرَکُمُ اللَّهُ کَمَا عَیَّرَهُمْ حَیْثُ یَقُولُ جَلَّ ذِکْرُهُ «وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِین‏» (اعراف/102)

تدبر

1) «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»

این آیه جمع‌بندی می‌کند وضعیت مومنان واقعی را در سختی‌ها.

  • همه کسانی که ادعای ایمان کرده‌اند عهدی با خدا بسته‌اند.
  • آنان که مومنان واقعی‌اند، کسانی‌اند که در این عهد راستگو بودند و هیچگاه عهدشان را تغییر ندادند (مقایسه شود با آیات 1-3 سوره عنکبوت)
  • اینان دو گروه می‌شوند: عده‌ای به شهادت می‌رسند و عده‌ای همچنان منتظرند.

یعنی گزینه دیگری وجود ندارد!

تاملی با خویش

یکبار دیگر دقت کنید:

مومنان واقعی به حدی پای دینشان می‌ایستند که یا شهید می‌شوند یا منتظرند تا شهید شوند.

ما چه اندازه پای دینمان هستیم؟

و چه اندازه روی زندگی دنیایمان حساب باز کرده‌ایم؟

آیا منتظر و عاشق شهادتیم؟ یا حضورمان در دنیا را برای دین خدا مهمتر می‌دانیم؟!!!


2) «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»

این کدام عهد است؟

الف. همان عهد فرار نکردن از جنگ که در آیه15 اشاره شد. (مجمع‌البیان، ج8، ص549؛ المیزان، ج16، ص290)

ب. عهد بر حفظ دین خود ولو به قیمت جان دادن.

نحوه استنباط از آیه

دو نکته در آیه هست:

یکی اینکه سرنوشت‌شان در هر حالت شهادت است: یا شهید می‌شوند یا منتظرند تا شهید شوند.

دوم اینکه این عهد خود را هیچگاه تبدیل نکردند.

پس این عهدی است بر اینکه تا پای جان (شهادت) بر دین بمانند و دست از دین نشویند (عدم تبدیل).

ج. ...


3) «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»

مومنان واقعی آنانی‌اند که صداقتشان را در عهدی که با خدا بستند، نشان دادند؛ یا به آرزوی شهادت رسیدند، یا در انتظار شهادت‌اند؛ اما هر چه باشد، و به هیچ روی از این عهد خود دست برنمی‌دارند.

تاملی با خویش

این دوگانه، دو گانه عجیبی است. یا شهید شده، یا منتظر شهادت است!

آیا یعنی یک انسان دیندار، هیچ هدفی در دنیا ندارد!

یا می‌خواهد نشان دهد که دیندار واقعی چه‌اندازه وظیفه‌گراست؟

یا ...

عبرتی از تاریخ

شأن نزول این آیه را امیرالمومنین ع و مومنان راسخی همچون حضرت حمزه‌ی سید‌الشهداء و حضرت جعفر طیار دانسته‌اند (حدیث1) یعنی کسانی که اگر بودند جریان امامت در مسیر اصلی‌اش قرار می‌گرفت. بعدها در روایات، افرادی مانند مالک‌ اشتر (الغارات، ج‏1، ص264)[14] و اصحاب امام حسین ع (الإرشاد، ج2، ص303)[15] و در مجموع، شیعیان واقعی (حدیث4) مصداق این آیه شمرده شده‌اند.

همچنین تصریح شده که اگر امیرالمومنین ع محبور به قبول حکمیت شد، چون چنین یارانی نداشت (وقعة صفین، ص519)[16] و به همین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که امام حسن ع چنین یارانی نداشت که مجبور به صلح با معاویه شد.

  • ما چه می‌کنیم؟


4) «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ... وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»

در آیه قبل، معلوم شد که ایمان یک حقیقت پویاست، و قابل زیاد و کم شدن است و حوادث روزگار در ایمان انسانها تاثیر می‌گذارد؛ اما تاثیری عجیب: در مومن واقعی، هر چه سختی‌ها شدید شود، ایمان زیادتر می‌شود، نه کمتر. (جلسه قبل، تدبر5)

اگر در آیه قبل، به وجهه متغیر (پویا) ایمان اشاره کرد، در این آیه، به وجهه ثابت این ایمان اشاره می‌کند که هیچگاه آن را تبدیل نمی‌کنند.

به تعبیر دیگر، پویایی ایمان و تاثیرپذیری‌اش از حوادث، در مورد مومن واقعی، به هیچ عنوان به جایی نمی‌رسد که دست از ایمانش بردارد.

البته این در مورد عالی‌ترین رتبه مومنان است؛ وگرنه مومنانی هم هستند که با بادهای روزگار خم و راست می‌شوند و هم در دنیا و هم در آخرت با هول و هراس‌هایی مواجه می‌گردند و نهایتا شفاعت به داد آنها می‌رسد. (حدیث3)


5) «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ...»

همه‏ى اصحاب پیامبر و مؤمنان در یک درجه نیستند. (تفسیر نور، ج‏9، ص347)

بلکه همه کسانی که خود را مومن می‌دانستند و در پیرامون پیامبر بودند، در ایمان خود کاملا صادق نبودند.


6) «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ»

دفاع از حقّ تا مرز شهادت، نشانه‏ى صداقت در ایمان است.  (تفسیر نور، ج‏9، ص347)


7) «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ»

باب شهادت باز است. (تفسیر نور، ج‏9، ص348)


8) «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً»

مؤمنان واقعى پایبند عهد و پیمان خود با خدا هستند و هیچ چیز حتّى شهادت دوستان و عزیزان، روحیه آنان را تغییر نمى‏دهد.عامل عقب نشینى یا دلسردى دیگر مؤمنان نمى‏شود. (مؤمن با اینکه شهادت دوستان و عزیزان خود را مى‏بیند، باز خود در انتظار شهادت است) (تفسیر نور، ج‏9، ص348)



[1] . متن در اینجا جا نشد. به سایت مراجعه کنید

http://yekaye.ir/al-ahzab-33-23/