سفارش تبلیغ
صبا ویژن

439) سوره احزاب (33) آیه 20 یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَب

بسم الله الرحمن الرحیم

439) سوره احزاب (33) آیه 20

یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلیلاً  

 13 رمضان 1438


ترجمه

می‌پندارند که احزاب نرفته‌اند و اگر احزاب [دوباره] بیایند آرزو می‌کنند که ای کاش آنها هم در میان اعراب بدوی باشند و پیگیر اخبار شما شوند؛ و فرضاً در میان شما می‌بودند جز اندکی مبارزه نمی‌کردند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«یَحْسَبُونَ»

از ماده «حسب» است که به معنای حساب و کتاب کردن است که در قرآن کریم در بسیاری از موارد به معنای «گمان کردن» به کار می رود و درباره ماده «حسب» و استعمالات قرآنی آن در جلسه96 ( http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/) و جلسه18 (http://yekaye.ir/39-33-al-ahzab/) توضیحاتی ارائه شد.

به لحاظ نحوی نیز، عبارت «یَحْسَبُونَ ...» هم می‌تواند جمله استینافیه (یعنی سرآغاز بحث جدید) باشد و هم جمله حالیه (حال از یکی از ضمایری که در آیه قبل آمد، یعنی از چنان ترسانند در حالی که گمان می کنند که...) (اعراب القرآن و بیانه، ج‏7، ص621)

«أحزاب»

از ماده «حزب» است که این ماده بر جمع شدن و جماعتی که یک غلظت و شدتی در کارشان باشد، دلالت دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص231) و احزاب، جمع آن است؛ که به معنای «جماعات» می‌شود. (مجمع‌البیان، ج8، ص544)[1]

‏«بادُونَ»[2]

جمع سالم از کلمه «بادٍ» (در اصل: بادیٌ ) می‌باشد (البحر المحیط، ج‏8، ص465) به معنای کسی که در بادیه (صحرا و بیابان) سکونت می کند، (مجمع‌البیان، ج8، ص544) و از ماده «بدو» است که در جلسه223 در مورد آن توضیح داده شد که از همین ماده، در فارسی اصطلاح «بَدَوی» (بادیه نشین، کسی که از دور از شهر و آبادی زندگی می کند) رایج است و در مقابل «حَضَر» شهرنشین («حضارة» = تمدن و شهرنشینی) به کار می‌رود. http://yekaye.ir/al-baqare-2-033/

حدیث

1) از امام صادق روایت شده است:

بر شما باد به تفقه [= رسیدن به فهم عمیق] در دین خدا؛ و از «أعراب» نباشید؛ چرا که هرکس در دین خدا به تفقه نرسد، خداوند در روز قیامت به او [به دیده لطف] نمی نگرد و عملش را پاک نمی‌سازد.

الکافی، ج‏1، ص31؛ المحاسن، ج‏1، ص228

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ عَلَیْکُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِی دِینِ اللَّهِ وَ لَا تَکُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِ اللَّهِ لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلًا.

توضیح

«أعراب» - که جمعِ «أعرابیّ» است- ، با «عرب» - که خودش اسم جمع است - تفاوت دارد. «أعراب» و «أعرابیّ» به افراد بادیه‌نشین و بی‌فرهنگی می‌گویند که همچنان متناسب با فرهنگ جاهلیت زندگی می‌کنند.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که بعد از هجرت، تَعَرّب ورزد [أعرابی شود، به زندگی در میان کفار برگردد]، مصداق کسی است که این امر [امر هدایت به دین حق] را بعد از آنکه شناخت ترک کرده است.

معانی الأخبار، ص265

حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْمُتَعَرِّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ التَّارِکُ لِهَذَا الْأَمْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ.

توضیح

یکی از گناهان کبیره، «تعرّب بعد الهجرة»  است؛ یعنی اینکه شخص به خاطر سختی‌های زندگی در دارالاسلام، به دارالکفر ویا بادیه‌نشینان جاهلی برگردد و آنجا زندگی کند. در این حدیث، حضرت رمز گناه بودن این عمل را بیان فرموده است؛ زیرا نتیجه این رجوع و زندگی در دارالکفر آن است که انسان کم‌کم دینداری‌اش را تحت تاثیر محیط کفر، از دست می‌دهد، و حضرت می‌فرماید چنین شخصی، مصداق انسانی است که به معرفت دین صحیح رسیده و از آن برگشته است، نه مانند کافرانی که چون از دین صحیح بی‌اطلاع‌اند، اسلام را نپذیرفته‌اند و عذرشان چه‌بسا پذیرفتنی باشد. به متن حدیث3 جلسه434 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-15/ مراجعه کنید.)


تدبر

1) «یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلیلاً»

در آیه16 مبنای عقیدتی آنها (جدی نگرفتن مساله مرگ) را مورد توجه قرار داد، در آیه17 به شیوه و سلوک رفتاری آنها پرداخت و در این آیه به سراغ این رفته است که دلبستگی به زندگی و ترس از مرگ چگونه مدل محاسباتی آنها را دچار اختلال کرده و چه خیالاتی که در جان و روح آنها رقم می زند.

قبلا اشاره شد که این احزاب با باد و طوفانی که رخ داد، فرار را بر قرار ترجیح دادند.

اما این منافقان و بیماردلان چنان دشمن را قوی و شکست‌ناپذیر می‌دانند که باورشان نمی‌شود که احزابی که علیه اسلام جمع شده بودند، بروند؛

و اگر هم باز هم پای سختی‌ها به میان بیاید (دوباره این احزاب برگردند)، ترجیح می‌دهند که در میان بادیه‌نشینان جاهلی زندگی کنند و از دور از حال و روز شما جویا شوند تا اینکه در کنار شما در جامعه اسلامی و در نبرد با دشمن حضور داشته باشند؛

و قرآن هم در ادامه تاکید می‌کند که به اینها دل نبندید، چون اگر هم بمانند و پای نبردی به میان آید، مشارکتشان بسیار اندک خواهد بود.


2) «یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا»

در نکات ترجمه اشاره شد که این عبارت را می‌توان استینافی (= بیان مطلبی جدید) دانست و یا جمله حلیه (بیان حال و روز آنهایی که در آیه قبل درباره‌شان سخن گفته شد.)

اگر حالیه باشد، می‌خواهد بفرماید اگر آن گونه موضعگیری‌های ناروا را از آنها می‌بینید (مانع‌تراشی‌ها، ترس‌هایی که گویی می‌خواهند قالب تهی کنند و ...) این در حالی است که گمان می‌کنند احزاب نرفته‌اند؛ یعنی ترس از حضور دشمن است که آنها را به این کارها کشانده است)

و اگر استینافیه باشد، قرآن کریم می‌خواهد به وجود یک مدل محاسباتی ناروا در منافقان اشاره کند. که این مطلبی است که قبلا بارها بیان شد که قرآن اساساً درصدد است مدل‌های محاسباتی ناروای ما را برملا سازد. (توضیح در تدبر3)


3) «أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ ... أَشِحَّةً عَلَى الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا ... ؛  یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا ... یَوَدُّوا»

بعد از اینکه در آیه قبل، درباره برخی خصلتهای روان‌شناختی آنها (زیاده‌خواه و خودخواه بودن، جلسه438، تدبر3) اشاره کرد، و از ایمان واقعی نداشتن آنها سخن گفت، در این آیه سراغ این می‌رود که محاسبات آنها بر اساس واقعیت نیست (چرا که احزاب میدان را ترک کرده‌اند اما آنها بر این اساس حساب و کتاب می‌کنند که احزاب نرفته‌اند) و باز از آرزوهای واهی آنان سخن می‌گوید.

شاید می‌خواهد بفرماید این «روحیه منفعت‌طلبی شدید» (أشحّة)، و آن «بیم» (الخوف) و «امید»های واهی (یودّوا)، مدل محاسباتی انسان را دچار اختلال می‌کند تا حدی که واقعیت را نمی‌بیند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی معرفت

در میان مکاتب جامعه‌شناسی، برساخت‌گرایان معتقدند همه آنچه واقعیت قلمداد می‌کنیم برساختة ذهنی و فرهنگیِ خودمان است؛ و بویژه در دوران جدید، این رسانه‌ها هستند که واقعیت را آن گونه که دلشان می‌خواهد در ذهن و ضمیر مخاطب القا می‌کنند.

در عین حال که این سخن به کلیتش نارواست، اما در خصوص بسیاری از انسانها صادق است. اغلب انسان‌ها بیش از آنکه بکوشند بر اساس واقعیات پیرامونی تصمیم بگیرند، بر اساس حدس و گمان‌هایی رفتار می‌کنند که بیشتر متکی به آرزوها و دلخواه‌هایشان است، تا شواهد عینی.

آیا می‌توان از این فضای برساختی بیرون آمد؟

شاید هدف از آخرین مطلبی که در آیه قبل درباره اینها گفته شد (که آنها ایمان واقعی ندارند)؛ این است که راهکاری برای خروج از برساخت‌گرایی مطلق نشان می‌دهد:

اگر دریابیم که حقیقت مطلقی به نام خدا هست و این را در مدل محاسباتی خود جدی بگیریم (ایمان)، آنگاه «روحیه منفعت‌طلبی»، و نیز «بیم» و «امید»های واهی نمی‌توانند ما را از توجه به واقعیات عینی باز دارند؛

و اینجاست که شاید بتوان گفت اسلام به ما نشان می‌دهد که «آرمان‌گرایی» معتبر - چون آرمان خود را حقیقت مطلق قرار داده - نه‌تنها نافی «واقع‌بینی» نیست، بلکه تنها امری است که می‌تواند پشتوانه آن قرار گیرد و مانع شود که منفعت‌طلبی‌ها، و بیم و امیدهای واهی، ‌در تحلیل واقع‌بینانه ما مداخله کند.


4) «إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ»

قبلا در بحث از آیه97 سوره نساء (جلسه181، تدبر1 http://yekaye.ir/an-nisa-004-097/ ) بیان شد که انسانی که در بلاد کفر زندگی می‌کند که نمی‌تواند دینش را حفظ کند واجب است از آنجا هجرت نماید.[3] در مقابل آن چیزی مطرح شده به نام «تعرب بعد از هجرت» یعنی سختی‌ها و مشکلات حضور در جامعه دینی چنان بر فرد فشار بیاورد، که زندگی در این جامعه را رها کرده، به جامعه کفر هجرت کند؛ که این از گناهان کبیره شمرده شده است. (حدیث2)

شاید بتوان یکی از دلایل حرمت این اقدام را این آیه دانست، چرا که بوضوح این روحیه را روحیه منافقان و بیماردلانی که واقعا ایمان نیاورده‌اند دانست.


5) «إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ»

در حالی که می‌فرماید که آنها آرزو دارند که هنگام وقوع سختی‌ها به دور از شما و در میان اعراب بادیه‌نشین باشند، اما در ادامه می‌گوید «از آنجا پیگیر اخبار شما شوند».

چرا پیگیرند؟

الف. از این تعبیر اخیر معلوم می‌شود که اوضاع و احوال مسلمانان برای آنها چندان هم بی‌اهمیت نبوده، به دنبال کسب خبر از اوضاع هستند، ولی روحیه محافظه‌کارانه آنها و طرز فکر و نگاهشان به زندگی، اجازه نمی‌دهد که به طور جدی وارد کارزار شوند. (ایستاده در باد، ص212)

ب. شاید می‌خواهد اشاره کند که بالاخره آنها دلبستگی‌هایی در این جامعه دارند، خواه از جنس دلبستگی به زمین و وطن (که این بیشتر در مورد منافقان از انصار (اهل مدینه) صادق است) و خواه دلبستگی از جنس اینکه از باب طمع اسلام آورده‌ بودند،که این بیشتر در مورد منافقان از مهاجران (اهل مکه) صادق است

(در جلسه408، حدیث3 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-11/ اشاره شد که اسلام عده‌ای از مسلمانان که در مکه اسلام آوردند بدین خاطر بود که از علمای یهود شنیده بودند که این دین گسترش پیدا خواهد کرد و مسلمان شدند که وقتی بعدها اوضاع سر و سامان گرفت، در این حکومت سهمی داشته باشند.)

ج. ...


6) «وَ لَوْ کانُوا فیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلیلاً»

منظور از اینکه جز اندکی مبارزه نمی کردند چیست؟

الف. فقط در حدی در معرکه حضور پیدا می‌کردند که مردم خیال کنند آنها هم همراهند (مجمع البیان، ج‏8، ص547)

ب. مبارزه‌شان فقط از باب ریاکاری بوده است، چرا که کاری که برای خدا باشد هیچگاه کم نیست (جبائی و مقاتل، به نقل مجمع البیان، ج‏8، ص547)

نکته تخصصی دین‌شناسی

در اسلام معیار کم و زیاد بودن، نه کمیت عمل، بلکه کیفیت عمل است؛ چنانکه امیرالمومنین ع، با اشاره‌ای به آیه (إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین‏: خداوند تنا از متقین قبول می‌کند؛ مائده/27) فرمودند: «لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّل‏: هیچ عملی که توام با تقوی باشد اندک نیست؛ و چگونه اندک باشد در حالی که مقبول درگاه الهی است» (نهج‌البلاغه، حکمت95)

ان‌شاءالله در آیه 41 همین سوره بیشتر در این زمینه تامل خواهد شد.

ج. ...



[1] در باره عبارت « یَسْئَلُونَ» هم اختلاف قرائتی هست: 

و قرأ الجمهور: یَسْئَلُونَ، مضارع سأل. و حکى ابن عطیة أن أبا عمرو و عاصما و الأعمش قرأوا: یسالون، بغیر همز، نحو قوله: سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ، و لا یعرف ذلک عن أبی عمرو و عاصم، و لعل ذلک فی شاذهما؛ و نقلهما صاحب اللوامح عن الحسن و الأعمش. و قرأ زید بن علی، و قتادة، و الجحدری، و الحسن، و یعقوب بخلاف عنهما: یسأل بعضهم بعضا، أی یقول بعضهم لبعض: ماذا سمعت و ماذا بلغک؟ أو یتساءلون الأعراب، کما تقول: تراءینا الهلال (البحر المحیط، ج‏8، ص465)

و قرا رویس «یسٌائلون» (که همان یتسائلون می‌شود) (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص420)

[2] . ابوحیان می‌نویسد: و قرأ الجمهور: بادُونَ، جمع سلامة لباد. و قرأ عبد اللّه، و ابن عباس، و ابن یعمر، و طلحة: بدى على وزن فعل، کفاز و غزى، و لیس بقیاس فی معتل اللام، بل شبه بضارب، و قیاسه فعلة، کقاض و قضاة. و عن ابن عباس: بدا فعلا ماضیا؛ و فی روایة صاحب الإقلید: بدى بوزن عدى. (البحر المحیط، ج‏8، ص465)

[3] . برای بحثی تفصیلی در این زمینه، رک ولایت فقیه در حکومت اسلام (علامه طهرانی)، ج‌3، ص133-143