سفارش تبلیغ
صبا ویژن

436) سوره احزاب (33) آیه 17 قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِ

بسم الله الرحمن الرحیم

436) سوره احزاب (33) آیه 17

قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً

 10 رمضان 1438

ترجمه

بگو کیست آن که از [خواست] خدا در مورد شما جلوگیری کند اگر برای شما بدی‌ای بخواهد یا رحمتی را برایتان اراده کند؛ و هرگز برای خودشان جز خداوند ولیّ و یاوری نمی‌یابند.

نکات ترجمه

«مَن ذَا الَّذِى»: «مَن: چه کسی» اسم استفهام، در نقش مبتدا + «ذَا: آن» اسم اشاره (دو کلمه «هذا» و «ذلک» هر دو از «ذا» درست شده‌اند، یکی برای اشاره به نزدیک و دیگری برای اشاره به دور) در نقش خبر + «الَّذِى: که» اسم موصول، بدل از «ذا» بدین ترتیب، ترجمه دقیق این عبارت چنین می‌شود: «چه کسی است آن که ...» که در زبان فارسی به صورت ساده‌تر با عبارت «کیست آن که ...» (کی است آن که) بیان می‌شود.

«یَعْصِمُ»

از ماده «عصم» است که اصل این ماده را به معنای «منع کردن» (مجمع البیان، ج‏2، ص802)[1] یا امساک (خودداری) (مفردات ألفاظ القرآن، ص569) دانسته؛ و برخی گفته‌اند به معنای «حفظ» کردنی است که همراه با «دفاع» و (دفع کردن امور بیگانه) باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏8، ص154) و برخی گفته‌اند این واژه سه معنای «امساک» (خودداری) و «منع» (جلوگیری) و «ملازمت» (همراهی) را با هم دارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص331).

در قرآن کریم، «عاصمِ» حقیقی [= حفظ کننده و نگهدارنده در برابر دیگران] را تنها خداوند معرفی کرده است («ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ‏» غافر/33 ؛ و «ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» یونس/27)؛ لذا از طرفی به پیامبرش وعده داده که خداست که او را از شر مردم حفظ می‌کند «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» (مائده/67) و از طرفی در این آیه (مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ؛ احزاب/17) هشدار داده که هیچکس نمی‌تواند انسان را در برابر خواست خداوند نگه دارد؛ و در داستان فرزند نوح، هم اینکه گمان می‌کرد کوه می‌تواند او را حفظ کند، زیر سوال برده است «سَآوی إِلى‏ جَبَلٍ یَعْصِمُنی‏ مِنَ الْماء قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِم» (هود/43).

«اعْتِصام» به معنای به چیزی متمسک شدن است به طوری که وی شخص را از آسیب غیر حفظ کند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً» (آل عمران/103)، «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ»‏ (آل عمران/ 101)»؛ و

«اسْتَعْصَمَ» (یوسف/32) به معنای «پناه بردن» (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص331) و طلب کردن چنین موقعیتی است که شخص از کسی بخواهد که او را در پناه خود گیرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص569)

«عصمة» هم هر چیزی است که بدان «اعتصام» جویند (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص332) و «عصمت پیامبران» هم به معنای آن است که آنها چنان خود را در پناه خداوند قرار داده‌اند که وی آنها را از افتادن در گناه حفظ می‌کند. البته در قرآن کریم کلمه «عصمة» تنها یکبار و آن هم به صورت جمع مکسر: «عِصَم» و در مورد پیوند ازدواج برای زنان به کار رفته است «وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ» (الممتحنة/ 10) (کوافر، جمع «کافرة» است، به معنای زنان کافر) و ظاهرا به این جهت به این پیوند «عصمة» گفته‌اند که زنی که ازدواج می‌کند تحت حفظ و حمایت شوهرش قرار می‌گیرد و شوهر مانع از هرگونه مزاحمتی از جانب دیگران برای وی می‌شود (مجمع البیان، ج‏9، ص412) (معنای «لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ» این است که به پیمان ازدواج با زنان کافرتان دیگر تمسک نجویید؛ یعنی همان که مسلمان و کافر نمی‌توانند همسر همدیگر باشند)

این ماده و مشتقات آن جمعا 13 بار در قرآن کریم به کار رفته‌اند.

«سوء»

قبلا توضیح داده شد که «سوء» بر هر چیزی که مایه ناراحتی انسان شود اطلاق می‌شود (جلسه240 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-20/) و درباره تفاوت آن با «ضرر» هم گفته شد که تعبیر «سوء» را غالبا در مورد بدی‌هایی که ریشه و منشأش را می‌شناسیم به کار می‌برند؛ اما «ضرر» را در مورد هر بدی‌ای که به انسان برسد، ولو ریشه‌اش را نداند. (جلسه 213 http://yekaye.ir/al-muminoon-023-075/ )

«رَحْمَة»

از ماده «رحم» است که اصل این ماده را به معنای «رقت قلبی که توام با احسان کردن باشد» دانسته اند که در مورد خداوند تنها به معنای احسان می‌باشد (جلسه89 http://yekaye.ir/yunus-010-058/)[2]

«ولی»

درباره ماده «ولی» در جلسه 84 (http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/) و جلسه 144 (http://yekaye.ir/an-nahl-016-100/ [2] ) توضیح داده شد که اصل این ماده دلالت بر معنای «قرب» می کند و «ولیّ» از این جهت ولی می‌گویند که نزدیکترین کسی است سرپرستی کار شخص دیگر را برعهده گرفته است. همچنین در جلسه392 (http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/)درباره نسبت «ولیّ» با «أولی» بحث شد.

«نَصیر»

از ماده «نصر» است که این ماده را به معنای «یاری» (عون)[3] دانسته‌اند (کتاب العین، ج‏7، ص108؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص808) و برخی تاکید کرده‌اند که مقصود از آن «یاری»‌ای است که در مقابل دیگری مطرح باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص140)؛ اما برخی اصل معنای این کلمه را «آوردن و دادن خیر» (خیررسانی) دانسته‌اند و اینکه می‌گوییم خدا نصرت داد یعنی پیروزی را به آنها ارزانی داشت؛ چنانکه حتی به باران هم «نَصْر» گفته‌اند و حتی در مورد مطلق «عَطاء» هم به کار رفته است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص436)[4]

«ناصر» (11 بار در قرآن کریم) اسم فاعل از این ماده است به معنای کسی که دیگری را یاری می‌کند و کلمه «نصیر» (24 بار) صیغه مبالغه در همان معنای «ناصر» است و «انصار» جمعی است که برای هر دو به کار می‌رود و «منصور» (کسی که مورد یاری قرار گرفته است) اسم مفعول آن است (اسراء/33؛ صافات/172)

«تَنَاصُر» (صافات/25) به معنای تعاون و یاری متقابل می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص809؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص142)

«اسْتِنْصَار» (قصص/18) به معنای «طلب نصرت» است و برخی بر این باورند که «انْتِصَارُ» (شوری/41) هم همان معنا را دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص809؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص142) [5] اما برخی «انتصار» را به معنای «انتقام گرفتن [برای خود]» دانسته‌اند (کتاب العین، ج‏7، ص108؛ المحیط فی اللغة، ج‏8، ص127) و با توجه به اینکه، اسم فاعل آن (یعنی «مُنْتَصِر») هم در قرآن به کار رفته است، به نظر می‌رسد هر دو معنا جزء معانی این تعبیر باشد چرا که گاه این واژه در قرآن کریم گاه با معنای «انتقام گیرنده» سازگارتر است (أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمیعٌ مُنْتَصِرٌ؛ قمر/44) و گاه با معنای اینکه «کسی که می‌خواهد یاری کند» «وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً: خود نیز قدرت یارى خود نداشت» (کهف/43) (وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرین، قصص/81؛ فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرین، ذاریات/45)

این ماده و مشتقات آن جمعا 143 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) در جنگ صفین، حضرت علی ع متوجه جماعتی از اهل شام شد که زیر پرچمی جمع بودند و هیچکس حریف آنان نبود.[6] سخنانی فرمودند که فراز پایانی‌اش با این آیه تناسب دارد، اما به نظر رسید خواندن کامل واقعه خالی از لطف نیست:

آنان از جاى خود به در نشوند تا پى در پى زخم نیزه خورند، زخمى که تنشان را سوراخ نماید، چنانکه نسیم از این سو بدان در شود و از آن سو در آید [یا: تا روح از بدنشان درآید]، و ضربتى که کاسه سر را دراند، و استخوانها را خرد کند، و مچ‌ها و دستها را بر زمین ریزد تا جایی که پیشانی‌ها با گرزهای آهنین شکافته گردد و ابروها بر روی سینه‌ها و چانه‌ها پخش شود!

کجایند اهل صبر و جویندگان اجر؟!

پس جماعتی از مسلمانان به نزدش شتافتند و میمنه لشکر (جناح راست لشکر) به مصاف اینها آمدند و آنها را در هم شکافتند و هرکه در مقابلشان بود کنار زدند و پراکنده ساختند؛ پس حضرت فرمود:

من جولان شما را دیدم و کنده شدنتان از صفهایتان که چگونه عرصه را بر ستمگران و طاغیان و بادیه‌نشینان اهل شام تنگ کردید، و شما بلندهمتان عرب و سرافرازان قَدَر و و شب‌زنده‌داران به تلاوت قرآن واجابت‌کنندگان اهل حق هستید آن هنگام که خطاکاران به گمراهی رفتند؛ اگر نبود روی آوردنِ پس از پشت کردنتان، و هجوم بعد از سکونتان، بر شما آن می‌آمد که بر کسانی که در جنگ پا به فرار می‌گذارند واقع می‌شد و شما را در زمره هلاک‌شدگان می‌دیدم؛ اما مرا اندکی به وجد آوردید و غم دلم را التیام بخشیدید هنگامی که دیدم آنان را از جایشان به در کردید همان طور که آنها شما را از جای خود به در کرده بودند، و صف‌هایشان را به هم ریختید همان طور که آنان با شما چنین کردند و شما چنان با شمشیرهایتان برآنان زدید که همچون شتران تشنه‌ رانده شده، اولینشان بر سر آخرینشان سوار شد.

پس صبر داشته باشید تا سکینه و آرامش بر شما نازل شود و خداوند شما را با یقین ثابت‌قدم بدارد؛ و کسی که فرار می‌کند بداند که نفسش را فراری داده اما پروردگارش را به غضب آورده است. همانا گریختن، خشم خدا را برمى‏انگیزاند و خوارى و ننگ آن همیشه مى‏ماند و زندگی را به فساد می‌کشاند. آن که گریزد، نه عمر خود را بیفزاید؛ و نه بین او و آنچه روزى بر سرش آید، مانعی تراشد؛ و نه پروردگارش را راضی کرده باشد؛ و قطعا مرگ انسان در حالی که برحق است و به این خصلتها مبتلا نگردیده بهتر است از زضایت به ملبس شدن به این رذایل و تن دادن بدان.

الکافی، ج‏5، ص40-41؛ نهج‌البلاغه، خطبه124[7]

فِی حَدِیثِ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: حَرَّضَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص النَّاسَ بِصِفِّینَ ... وَ قَالَ ع حِینَ مَرَّ بِرَایَةٍ لِأَهْلِ الشَّامِ أَصْحَابُهَا لَا یَزُولُونَ عَنْ مَوَاضِعِهِمْ فَقَالَ ع:

إِنَّهُمْ لَنْ یَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاکٍ یَخْرُجُ مِنْهُ النَّسِیمُ وَ ضَرْبٍ یَفْلِقُ الْهَامَ وَ یُطِیحُ الْعِظَامَ وَ یَسْقُطُ مِنْهُ الْمَعَاصِمُ وَ الْأَکُفُّ حَتَّى تَصَدَّعَ جِبَاهُهُمْ بِعُمُدِ الْحَدِیدِ وَ تَنَثَّرَ حَوَاجِبُهُمْ عَلَى الصُّدُورِ وَ الْأَذْقَانِ أَیْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ وَ طُلَّابُ الْأَجْرِ.

فَسَارَتْ إِلَیْهِ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَعَادَتْ مَیْمَنَتُهُ إِلَى مَوْقِفِهَا وَ مَصَافِّهَا وَ کَشَفَتْ مَنْ بِإِزَائِهَا فَأَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَیْهِمْ وَ قَالَ ع:

إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ جَوْلَتَکُمْ وَ انْحِیَازَکُمْ عَنْ صُفُوفِکُمْ تَحُوزُکُمُ الْجُفَاةُ وَ الطُّغَاةُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ عُمَّارُ اللَّیْلِ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ دَعْوَةِ أَهْلِ الْحَقِّ إِذْ ضَلَّ الْخَاطِئُونَ فَلَوْ لَا إِقْبَالُکُمْ بَعْدَ إِدْبَارِکُمْ وَ کَرُّکُمْ بَعْدَ انْحِیَازِکُمْ لَوَجَبَ عَلَیْکُمْ مَا یَجِبُ عَلَى الْمُوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ دُبُرَهُ وَ کُنْتُمْ فِیمَا أَرَى مِنَ الْهَالِکِینَ وَ لَقَدْ هَوَّنَ عَلَیَّ بَعْضَ وَجْدِی وَ شَفَى بَعْضَ حَاجِ صَدْرِی إِذَا رَأَیْتُکُمْ حُزْتُمُوهُمْ کَمَا حَازُوکُمْ فَأَزَلْتُمُوهُمْ عَنْ مَصَافِّهِمْ کَمَا أَزَالُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَضْرِبُونَهُمْ بِالسُّیُوفِ حَتَّى رَکِبَ أَوَّلُهُمْ آخِرَهُمْ کَالْإِبِلِ‏ الْمَطْرُودَةِ الْهِیمِ الْآنِّ فَاصْبِرُوا نَزَلَتْ عَلَیْکُمُ السَّکِینَةُ وَ ثَبَّتَکُمُ اللَّهُ بِالْیَقِینِ وَ لْیَعْلَمِ الْمُنْهَزِمُ بِأَنَّهُ مُسْخِطُ رَبِّهِ وَ مُوبِقُ نَفْسِهِ إِنَّ فِی الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِیَ وَ فَسَادَ الْعَیْشِ عَلَیْهِ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَیْرُ مَزِیدٍ فِی عُمُرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَوْمِهِ وَ لَا یَرْضَى رَبُّهُ وَ لَمَوْتُ الرَّجُلِ مَحْقاً قَبْلَ إِتْیَانِ هَذِهِ الْخِصَالِ خَیْرٌ مِنَ الرِّضَا بِالتَّلْبِیسِ بِهَا وَ الْإِقْرَارِ عَلَیْهَا.


2) ابوحمزه ثمالی روایت کرده حضرت زین‌العابدین ع در ماه رمضان تمام شب را به نماز مشغول بود و چون به سحر نزدیک می‌شد به درگاه خداوند دعایی می‌کرد؛ که این دعا به دعای ابوحمزه ثمالی معروف شده است. در فرازی از این دها، امام چنین به درگاه خداوند استغاثه می‌کنند:

... خدایا! هنگامی که عصیانت کردم، بدین جهت عصیان نکردم که منکر ربوبیت تو، خوارکننده امر تو، بی‌مهابا در مقابل عقوبت تو، و یا سست‌انگار درباره وعده‌های عذابت باشم؛ بلکه خطایی بود که بر من عارض شد و نفسم آن را برایم آراست و هوایم بر من غلبه کرد و بدبختی‌ای هم به آنها کمک نمود و پرده‌پوشی بزرگمنشانه تو هم فریبم داد؛

پس عصیانت کردم و با توان خود مخالفتت نمودم؛

اکنون چه کسی مرا از عذاب تو نجات می‌دهد و از دست مدعیان فردا چه کسی رهایم می‌سازد و به ریسمان چه کسی چنگ زینم اگر تو ریسمانت را از من قطع کنی...

مصباح المتهجد، ج‏2، ص590؛ مفاتیح‌الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.

رَوَى أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ ص یُصَلِّی عَامَّةَ اللَّیْلِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا کَانَ السَّحَرُ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاء:

إِلَهِی لَمْ أَعْصِکَ حِینَ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِرُبُوبِیَّتِکَ جَاحِدٌ وَ لَا بِأَمْرِکَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَا لِوَعِیدِکَ مُتَهَاوِنٌ لَکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ غَلَبَنِی هَوَایَ وَ أَعَانَتْنِی عَلَیْهَا شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَى عَلَیَ‏ فَقَدْ عَصَیْتُکَ وَ خَالَفْتُکَ بِجُهْدِی فَالْآنَ مِنْ عَذَابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنِی وَ مِنْ أَیْدِی الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ یُخَلِّصُنِی وَ بِحَبْلِ مَنْ أَتَّصِلُ إِنْ أَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنِّی.‏


3) از امیرالمومنین ع در یکی از خطبه‌های توحیدی ایشان، پس از توضیحی درباره آفرینش خداوند، روایت شده است:

و او ... با جلال و عزتش فوق هر چیزی از آنها [آفریده‌ها] است. چیزى را که طلب کند عاجزش ننماید، و مانع او نشود که بر او غلبه کند؛ شتابنده‏اى از دستش در نرود تا بر او پیشى جوید؛ به دولتمندى نیازش نیفتد تا او را روزى دهد.

همه چیز پیش او خاضع است، و در برابر عظمت او بى‏ارج و مقدار. از سطوت و قدرت او کس توانِ به سوى دیگرى گریختن را ندارد که خود را از سود و زیان او بازدارد. و او همتایى ندارد تا با او برابرى کردن تواند...

نهج‌البلاغه، خطبه186

و من خطبة له ع فی التوحید و تجمع هذه الخطبة من أصول العلم ما لا تجمعه خطبة

و هو ... الْعَالِی عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ مِنْهَا بِجَلَالِهِ وَ عِزَّتِه‏ لَا یُعْجِزُهُ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ وَ لَا یَمْتَنِعُ عَلَیْهِ فَیَغْلِبَهُ وَ لَا یَفُوتُهُ السَّرِیعُ مِنْهَا فَیَسْبِقَهُ وَ لَا یَحْتَاجُ إِلَى ذِی مَالٍ فَیَرْزُقَهُ خَضَعَتِ الْأَشْیَاءُ لَهُ وَ ذَلَّتْ مُسْتَکِینَةً لِعَظَمَتِهِ لَا تَسْتَطِیعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَى غَیْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ وَ لَا کُفْ‏ءَ لَهُ فَیُکَافِئَه‏...

تدبر

1) «قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً»

در پاسخ به تلقی منافقان، خداوند به پیامبرش [و به‌تَبَع، به ما] دستور می‌دهد که دو مطلب را به آنها گوشزد کنیم:

مطلب اول (آیه قبل) این بود که بالاخره مرگ یک واقعیت گریزناپذیر برای انسان است؛ و با فرار از جنگ، نمی‌توانید از مرگ فرار کنید؛ پس به جای پاک کردن صورت مسأله، مساله مرگ را به طور جدی برای خود حل کنید.

دوم اینکه (آیه حاضر) اگر خدا بدی یا رحمتی برای شما بخواهد، هیچکس نمی‌تواند جلوی او  بگیرد؛ و کسی حقیقتاً حامی و یاوری جز خدا ندارد. (اقتباس از المیزان، ج16، ص287)[8]

چرا این دو مطلب؟

الف. مطلب اول، نوعی پاسخ نقضی به طرز فکر آنهاست (آنها مشکلی دارند که از مرگ فرار می‌کنند، اما این فرار مشکلشان را حل نمی‌کند)؛ اما مطلب دوم، ارائه راه حل برای مشکل آنهاست (نوع نگاه‌تان به عالم را تغییر دهید و خدا را جدی بگیرید، تا مرگ هم نتواند شما را به چالش بکشاند) (ایستاده در باد، ص203)

ب. این دو، پرداختن به یک مطلب است از دو زوایه خود و خدا؛ یعنی انسان عاقل، چه از منظر وضعیت خودش نگاه کند؛ و چه از منظر نسبتی که با خدا دارد، بهترین کار این است که نظام زندگی‌اش را بر اساس ایمان و وظیفه‌اش در قبال خدا تعریف کند، نه در قبال دلخواه‌های موقتی خود و دیگران.

ج. ...

بقیه مطلب در برگه بعد



[1] . أصل الاعتصام الامتناع و عصمه یعصمه إذا منعه و لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ أی و لا مانع و العصام الحبل لأنه یعتصم به و العصم الأوعال لامتناعها بالجبال

[2] . تعبیر «رحمة للعالمین» در جلسه414 (http://yekaye.ir/al-anbiaa-21-107/) و تعبیر «الأرحام» جمع «رَحِم» در جلسه425 (http://yekaye.ir/al-ahzab-33-6/) و تعبیر «مَرْحَمَةِ» (که مصدر میمی از ماده «رحم» و به معنای «رحمت» می‌باشد) در جلسه346  (http://yekaye.ir/al-balad-90-16-2/) مورد بررسی قرار گرفت.

[3] . البته قبلا توضیح داده شد که «عون» اعم از نصرت است http://yekaye.ir/al-anbiyaa-21-112/

[4] . مرحوم مصطفوی معتقد است که این گونه موارد استعمال مجازی می‌باشد.

[5] . مرحوم مصطفوی اصرار دارد که در کلمه «انتصار» معنای اختیار و اراده کردن نصرت نهفته است؛ چنانکه وقتی در مورد جهنمیان گفته می شود که «فَلا تَنْتَصِران» یعنی شدت عذاب به نحوی است که حتی فکر وتصمیم به اینکه یاری بخواهند هم در آنها راه پیدا نمی‌کند چنانکه وقتی حضرت نوح به خداوند عرض می‌کند «‏فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر» می‌خواهد بگوید این موقعیت من است، بخواه که مرا یاری کنی، (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص142)، و راغب اصفهانی هم در مورد آیه اخیر گفته است: «إنما قال «فَانْتَصِرْ» و لم یقل: انْصُرْ تنبیهاً أنّ ما یلحقنی یلحقک من حیث إنّی جئتهم بأمرک، فإذا نَصَرْتَنِی فقد انْتَصَرْتَ لنفسک‏» (مفردات ألفاظ القرآن، ص809)

[6] . نصر بن مزاحم این واقعه را این گونه گزارش کرده است:

نَصْرٌ عَنْ نُمَیْرِ بْنِ وَعْلَةَ عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِیِّ-: أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ مَرَّ بِأَهْلِ رَایَةٍ فَرَآهُمْ لَا یَزُولُونَ عَنْ مَوْقِفِهِمْ فَحَرَّضَ النَّاسَ عَلَى قِتَالِهِمْ وَ ذُکِرَ أَنَّهُمْ غَسَّانُ فَقَالَ: «إِنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ لَنْ یَزُولُوا عَنْ مَوْقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاکٍ یَخْرُجُ مِنْهُ النَّسِیمُ «1» وَ ضَرْبٍ یَفْلِقُ الْهَامَ وَ یُطِیحُ الْعِظَامَ وَ تَسْقُطُ مِنْهُ الْمَعَاصِمُ وَ الْأَکُفُّ حَتَّى تُصْدِعَ جِبَاهَهُمْ وَ تُنْثَرَ حَوَاجِبُهُمْ عَلَى الصُّدُورِ وَ الْأَذْقَانِ أَیْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ وَ طُلَّابُ الْخَیْرِ أَیْنَ مَنْ یَشْرِی وَجْهَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» فَثَابَتْ إِلَیْهِ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَدَعَا ابْنَهُ مُحَمَّداً فَقَالَ لَهُ: «امْشِ نَحْوَ هَذِهِ الرَّایَةِ مَشْیاً رُوَیْداً عَلَى هِینَتِکَ حَتَّى إِذَا أَشْرَعْتَ فِی صُدُورِهِمُ الرِّمَاحَ فَأَمْسِکْ یَدَکَ حَتَّى یَأْتِیکَ أَمْرِی وَ رَأْیِی» «2» فَفَعَلَ وَ أَعَدَّ عَلِیٌّ ع مِثْلَهُمْ مَعَ الْأَشْتَرِ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُمْ وَ أَشْرَعَ الرِّمَاحَ فِی صُدُورِهِمْ أَمَرَ عَلِیٌّ الَّذِینَ أُعِدُّوا فَشَدُّوا عَلَیْهِمْ وَ نَهَضَ مُحَمَّدٌ فِی وُجُوهِهِمْ فَزَالُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ وَ أَصَابُوا مِنْهُمْ رِجَالًا وَ اقْتَتَلَ النَّاسُ بَعْدَ الْمَغْرِبِ قِتَالًا شَدِیداً فَمَا صَلَّى کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا إِیمَاءً. (وقعة صفین، ص392)

[7] .البته عبارات در نهج‌البلاغه اندکی متفاوت و پس و پیش است:

... وَ ایْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَیْفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُوا [تَسْلَمُونَ‏] مِنْ سَیْفِ الآْخِرَةِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَم‏ إِنَّ فِی الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِیَ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَیْرُ مَزِیدٍ فِی عُمُرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَوْمِهِ [مَنْ رَائِحٌ‏] مَنِ الرَّائِحُ إِلَى اللَّهِ کَالظَّمْآنِ یَرِدُ الْمَاءَ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِی الْیَوْمَ تُبْلَى الْأَخْبَارُ وَ اللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِیَارِهِمْ اللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ وَ شَتِّتْ کَلِمَتَهُمْ وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَایَاهُمْ. إِنَّهُمْ لَنْ یَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاکٍ یَخْرُجُ [مِنْهُ‏] مِنْهُمُ النَّسِیمُ وَ ضَرْبٍ یَفْلِقُ الْهَامَ وَ یُطِیحُ الْعِظَامَ وَ یُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَ الْأَقْدَامَ وَ حَتَّى یُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ وَ یُرْجَمُوا بِالْکَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلَائِبُ وَ حَتَّى یُجَرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِیسُ یَتْلُوهُ الْخَمِیسُ وَ حَتَّى تَدْعَقَ الْخُیُولُ فِی نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ.

[8] . کانت الآیة السابقة تنبیها لهم على أن حیاة الإنسان مقضی مؤجل لا ینفع معه فرار من الزحف و فی هذه الآیة تنبیه على أن الشر و الخیر تابعان لإرادة الله محضا لا یمنع عن نفوذها سبب من الأسباب و لا یعصم الإنسان منها أحد فالحزم إیکال الأمر إلى إرادته تعالى و القرار على أمره بالتوکل علیه