سفارش تبلیغ
صبا ویژن

424) سوره احزاب (33) آیه 5 ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَط

بسم الله الرحمن الرحیم

424) سوره احزاب (33) آیه 5

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً

ترجمه

آنها را به [نام] پدرانشان بخوانید که این از نظر خدا عادلانه‌تر است؛ و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید، پس برادران شما در دین هستند و موالیان شما؛ و بر شما باکی نیست در جایی که در نسبت دادن به خطا رفتید، لیکن در جایی که دل‌های شما عمد داشته است [جای مواخذه دارد] ؛ و خداوند بسیار آمرزنده و رحیم بوده است.

حدیث[1]

1) از امام کاظم ع روایتی نقل شده است که حضرت درباره خمس توضیحاتی می‌دهند از جمله اینکه به سادات خمس داده می‌شود نه صدقه؛ تا به اینجا می‌رسند که می‌فرمایند:

و کسی که مادرش از بنی‌هاشم باشد هرچند پدرش از سائر قریش هم باشد، باز صدقات [= زکات] بر او جایز است و هیچ سهمی در خمس ندارد؛ چرا که خداوند متعال می‌فرماید: «آنها را به پدرانشان بخوانید [= منسوب کنید]»

الکافی، ج‏1، ص540؛ عوالی اللئالی العزیزیة، ج‏3، ص129

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع [أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع] قَالَ: ... وَ مَنْ کَانَتْ أُمُّهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ أَبُوهُ مِنْ سَائِرِ قُرَیْشٍ فَإِنَّ الصَّدَقَاتِ تَحِلُّ لَهُ وَ لَیْسَ لَهُ مِنَ الْخُمُسِ شَیْ‏ءٌ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ»...


2) از رسول خدا ص روایت شده است که فرمودند:

صدقه بر من و اهل بیت من جایز نیست؛

خداوند لعنت کند کسی را که [خود را] به غیر پدرش ممنسوب کند؛

و خداوند لعنت کند کسی که [خود را] به غیر از موالی‌اش منسوب کند؛

فرزند برای شوهر رسمی است؛ و کسی که ادعای فرزندِ شخص دیگری را می‌کند [درواقع، ادعا می‌کند که با زن او رابطه داشته و بچه، از آنِ اوست] سنگسار می‌شود...

[درباره مقصود از «منسوب کردن خود به غیر موالی» در این روایتی که در بسیاری از کتب اهل سنت هم آمده، برداشت اولیه این است که منظور، غلامی است که صاحب خود را شخص دیگری غیر از صاحب اصلی معرفی کند؛ اما برخی گفته‌اند مقصود دقیق‌تر، کسی است که به ولایت کسانی که واقعا بر وی ولایت دارند (یعنی اهل بیت ع) تن ندهد، و خود را تحت ولایت و حکومت غیر آنها قرار دهد (روضة المتقین، ج‏12، ص150)]

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ع، ج‏1، ص228و 277؛ مجمع البیان، ج‏8، ص528؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏15، ص177

عن زید بن أرقم و البراء بن عازب، إنهما قالا: سمعنا أن النبی صلّى اللّه علیه و آله یقول:

إن الصدقة لا تحل لی و لا لأهل بیتی، لعن اللّه مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، و لعن اللّه مَن انْتَمَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ، الولد للفراش و للعاهر الحجر...


3) سوالاتی به صورت مکتوب خدمت امام رضا ع ارسال شد. امام ع پاسخ دادند؛ یکی از پاسخها این بود:

و اما علت اینکه تصرف در مال فرزند برای پدر حلال است اما برای فرزند چنین حقی نیست، آن است که فرزند «هدیه [الهی]» به والد است که خداوند متعال می‌فرماید: «به هر کس بخواهد دختر هدیه می‌کند و به هرکس بخواهد پسر می‌بخشد» به علاوه که او را به مؤونه وی می‌گیرند [موظف به ادای مؤونه وی است]، کوچک باشد یا بزرگ؛ و به او منسوب است و به [نام] او خوانده می‌شود که خداوند متعال می‌فرماید: «آنها را به [نام] پدرانشان بخوانید که این نزد خدا عادلانه‌تر است» و به خاطر این سخن پیامبر ص که «تو و دارایی‌ات از آنِ پدرت هستی»؛ ولی مادر این گونه نیست، از مال فرزند جز به اذن خود فرزند یا اذن پدر برندارد زیرا پدر را به نفقه فرزند می‌گیرند [موظف به ادای نفقه فرزند است] اما زن را به نفقه فرزندش نمی‌گیرند.

علل الشرائع، ج‏2، ص524؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص96

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عُمَیْرُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِیعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع کَتَبَ إِلَیْهِ فِیمَا کَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ

عِلَّةُ تَحْلِیلِ مَالِ الْوَلَدِ لِلْوَالِدِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَ لَیْسَ ذَلِکَ لِلْوَلَدِ لِأَنَّ الْوَلَدَ مَوْهُوبٌ لِلْوَالِدِ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ مَعَ أَنَّهُ الْمَأْخُوذُ بِمَئُونَتِهِ صَغِیراً وَ کَبِیراً وَ الْمَنْسُوبُ إِلَیْهِ وَ الْمَدْعُوُّ لَهُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَوْلِ النَّبِیِّ ص أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ وَ لَیْسَ الْوَالِدَةُ کَذَلِکَ لَا تَأْخُذْ مِنْ مَالِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ أَوْ بِإِذْنِ الْأَبِ لِأَنَّ الْأَبَ مَأْخُوذٌ بِنَفَقَةِ الْوَلَدِ وَ لَا تُؤْخَذُ الْمَرْأَةُ بِنَفَقَةِ وَلَدِهَا.


4) از امام صادق ع روایت شده است:

شش چیز از این امت برداشته شد [= در شش مورد، این امت مواخذه نمی‌شود]

اشتباه،

فراموشی،

آنچه بدان مجبور شده باشند،

آنچه که نمی‌دانند،

آنچه که توانش را ندارند، و

آنچه که بدان مضطر شده باشند.

النوادر(للأشعری)، ص74

عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

وُضِعَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سِتٌّ الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانُ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ.[2]

تدبر

1) «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ ... وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»

باید مراقب حرف دهانتان باشید و هر حرفی را نزنید؛ ولی اگر غیرعامدانه حرفی از دهانتان در رفت، زیاد عیبی ندارد؛ توبه کنید که خدا بخشنده است. خدا به آنچه در دلتان می‌گذرد و عمداً می‌گویید بیشتر اهمیت می‌دهد. (ایستاده در باد، ص112)

ثمره اجتماعی

در آیه قبل، صریحا برخی از رسوم را به چالش کشید و گفت اینها فقط حرفی بر دهان آنهاست. در این آیه، پس از اینکه ابتدا باب بهانه‌جویی‌ها را سد کرد (توضیح در تدبر4 خواهد آمد)، می‌گوید اگر این حرفها غیرعامدانه از دهانتان خارج شد، خدا سخت نمی‌گیرد. گویی از شدت و حدت آیه قبل در مقام اجرا می‌کاهد.

اینها نشان می‌دهد «ماهیت دین یک حقیقتی است مستمر، که باید آرام آرام در مراحل گوناگون در جامعه مستقر شود. خیلی اوقات جامعه توان هضم یک تفکر عمیق را ندارد و باید ملاحظه شرایط را کرد». (ایستاده در باد، ص112) آداب و رسوم نادرست را باید کنار گذاشت، اما در مراحل کنار زدن آنها، باید بین جایی که عامدانه به تکرار آن برمی‌گردند و جایی که تعمدی در کار نبوده، تفاوت گذاشت.


2) «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ»

اینکه فرزندخوانده را به پدر واقعی‌اش منسوب کنیم، نه به پدرخوانده، اقتضای عدالت است. یعنی چه؟

الف. یعنی روابط و پیوندهای خانوادگی را نباید صرفا در افق قرارداد و توافق قلمداد کرد. رابطه پدر- فرزندی یک وضعیتی واقعی دارد که اگر آن وضعیت در جای خود قرار بگیرد، عدالت حاصل شده (عدالت قرار دادن هر چیز در جای خود است)؛ و صرف اینکه دو نفر دلشان بخواهد و راضی باشند که خود را پدر و فرزند قلمداد کنند، برای اینکه رابطه آنها را به عنوان پدر- فرزندی به رسمیت بشناسیم کافی نیست. این دستور (که فرزندخوانده را به پدر واقعی‌اش منسوب کنید) مبتنی بر خلقت و نحوه وجود واقعی انسانهاست و آثار حقیقی دارند و نباید آنها را صرفا بر اساس دلخواه‌ها تغییر داد. (اقتباس از ایستاده در باد، ص113-114)

ب. یعنی درک خود از عدل و قسط را ارتقا دهیم و آن را منحصر در روابط اقتصادی و سیاسی نبینیم؛ حتی اینکه چه کسی را به نام چه کسی بخوانیم هم مساله‌ای است که بر اساس معیار واقعی قسط و عدل می‌توان درباره‌اش سخن گفت.

ج. ...


3) «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ»

منظور از «اقسط» چیست؟ چرا از صیغه افعل تفضیل استفاده کرد. مگر عدالت‌تر هم داریم؟ اگر عدالت است که هست و اگر نیست، نیست. پس عدالت‌تر یعنی چه؟

الف. صیغه افعل، همواره در معنای تفضیل نیست. بلکه اینجا این صیغه برای تاکید بر عدالت (خیلی عادلانه بودن) به کار رفته است. (کنزالدقائق، ج10، ص318)[3]

ب. تفضیل در اینجا چه‌بسا به معنای قرب وبعد از عدالت است؛ یعنی چنین کنید که این کار به تحقق عدالت نزدیکتر است. در واقع، عدالت یک وضعیت کلان است که دارای ابعاد متنوعی است و با انجام کارهای گوناگون کم‌کم به آن نزدیک می‌شویم؛ یعنی می‌خواهد بگوید فکر نکنید این یک کار بتنهایی عدالت محقق می‌کند؛ بلکه این یک عنصری است در مسیر عدالت، که شما را به عدالت نزدیکتر می‌کند.

ج. عدالت واقعا یک مطلب ایستا و همه یا هیچ نیست؛ بلکه یک وضعیت پویا و دارای مراتب است؛ لذا واقعا می‌توان از عدالت، و عدالت‌تر سخن گفت.

د. ...


4) «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ ... فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ»

اسلام وقتی دستوری می‌دهد باب بهانه‌جویی‌ها را هم می‌بندد:

در بسیاری از موارد، وقتی کسی را به فرزندی قبول می‌کنند که پدر و مادر واقعی‌اش معلوم نیست. لذا بعد از اینکه دستور داد که پسرخوانده‌ها را به پدران واقعی‌شان منسوب کنید، فرمود که اگر پدرانشان را هم نمی‌شناسید، آنها را برادر دینی خود بخوانید، نه بیش از این.


5) «فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ»

مسلمانان در جامعه اسلامی برادران دینی همدیگرند، حتی با کسانی که - اصطلاحا - «بچه سرراهی» هستند و پدرانشان معلوم نیست!


6) «فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ»

مقصود از «موالی» چیست؟

الف. منظور مومنانی است که تحت ولایت یک دین هستند (المیزان، ج16، ص276) (نزدیک به همان معنای برادران دینی)

ب. یکی از معانی «موالی» پسرعموها است؛ یعنی می‌خواهد بگویدآنها پسران شما نیستند اما برادران دینی و همانند پسرعموهایتان‌اند. (زجاج، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص528)

ب. مقصود هم‌پیمانان دینی‌ای است که یاری آنها واجب است. (مجمع‌البیان، ج8، ص528)

ج. منظور آزادشدگان توسط شخص است که انسان نسبت به آنها اصطلاحاً «ولای عتق»[4] دارد. (از این جهت که بسیاری از این فرزندخوانده‌ها غلام‌هایی بودند که شخص وی را می‌خرید و آزادش می‌کرد و به فرزندخواندگی می‌گرفت؛ شبیه خود زید بن حارثه؛ در واقع می‌خواهد بگوید آن مقدار رابطه‌ای که بین شما و او برقرار شد در همان حد است که آزادش کردید، نه اینکه واقعا فرزند شما شده باشد.)

د. ...


7) «وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ»

جایی که انسان بر اثر اشتباه مرتکب کاری می‌شود گناهکار نیست؛ گناه در جایی است که تعمدی در کار باشد. (حدیث4)

نکته تفسیری:

با اینکه این آیه در سیاق بحثهای مربوط به پسرخواندگی آمده، اما سیاق دلالت آیه را محدود نمی‌سازد و لذا بسیاری از فقها در ابواب مختلف فقهی، (مثلا در احکام حج یا اجرای حد) وقتی می‌خواهند درباره اینکه کسی که اشتباه کرده، مواخذه نمی‌شود، دلیل بیاورند، یکی از ادله‌شان همین آیه است.


8) «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»

وقتی از کسی خطایی سر می‌زند و تعمدی نداشته است، این گونه نیست که نیست که مطلقا هیچ چیزی متوجه وی نباشد، و چشم‌پوشی از خطای وی، حق او باشد؛ بلکه چون خدا غفور و رحیم است، از این خطایش درمی‌گذرد.

ثمره اخلاقی

جایی که خطا منجر به حق‌الناس شود، شخص اگرچه از آن جهت که تعمد نداشته، گناهکار نیست؛ اما به خاطر تضییع حقی که انجام داده، مسئول است؛ و اگر جبران نکند، از این پس گناهکار خواهد شد. مثلا اگر کسی با اتومبیلش بدون اینکه تعمدی داشته باشد با اتومبیلی که در کنار خیابان پارک شده، تصادف کرد، به‌خودی خود گناهکار نیست. اما اگر به جبران خسارتی که زده اقدام نکند، از آن پس گناهکار خواهد بود و این حق‌الناس را باید ادا کند.



[1] . شاید بتوان مطلب زیر را به نحوی به شأن نزول آیه مرتبط دانست؛ اما حق این است که بیش از اینکه ش"أن نزول باشد، شأنی است که با نزول آیه در جامعه رعایت شد:

الفصل الرابع فی ذکر موالیه و مولیاته و جواریه‏: أَمَّا مَوَالِیهِ فَزِیدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ کَانَ لِخَدِیجَةَ اشْتَرَاهُ لَهَا حَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ بِسُوقِ عُکَاظَ بِأَرْبَعِمِائَةِ دِرْهَمٍ فَوَهَبَتْهُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص بَعْدَ أَنْ تَزَوَّجَهَا فَأَعْتَقَتْهُ فَزَوَّجَهُ أُمَّ أَیْمَنَ فَوَلَدَتْ لَهُ أُسَامَةَ وَ تَبَنَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَکَانَ یُدْعَى زَیْدَ بْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ. (إعلام الورى بأعلام الهدى، ص146)

[2] . این روایات هم نزدیک به همین مضمون است با اندکی بیش و کم:

عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عُفِیَ عَنْ أُمَّتِی ثَلَاثٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانُ وَ الِاسْتِکْرَاهُ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ فِیهَا رَابِعَةٌ وَ مَا لَا یُطِیقُون‏ (النوادر(للأشعری)، ص74)

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی أَرْبَعُ‏ خِصَالٍ خَطَأُهَا وَ نِسْیَانُهَا وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ قَوْلُهُ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ. (الکافی، ج‏2، ص463)

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ یَدٍ. (الکافی، ج‏2، ص463)

[3] . و «أقسط» أفعل تفضیل، قصد به الزّیادة مطلقا. من القسط، بمعنى: العدل. و معناه: البالغ فی الصّدق‏

[4] . یکی از اقسام ولایت کسی بر دیگری در اسلام، ولای عتق است که حتی بر ولایت شوهر بر همسر برتری دارد؛ یعنی مثلا اگر زن و شوهری هر دو کنیز و غلام بودند و زن آزاد شد، به خاطر برخورداری از ولای عتق، دیگر الزام ندارد تحت ولایت شوهرش باشد و می‌تواند از او جدا شود. به این حدیث دقت کنید: وَ ذَکَرَ أَنَّ بَرِیرَةَ کَانَتْ عِنْدَ زَوْجٍ لَهَا وَ هِیَ مَمْلُوکَةٌ فَاشْتَرَتْهَا عَائِشَةُ فَأَعْتَقَتْهَا فَخَیَّرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ إِنْ شَاءَتْ أَنْ تَقِرَّ عِنْدَ زَوْجِهَا وَ إِنْ شَاءَتْ فَارَقَتْهُ وَ کَانَ مَوَالِیهَا الَّذِینَ بَاعُوهَا اشْتَرَطُوا عَلَى عَائِشَةَ أَنَّ لَهُمْ وَلَاءَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْوَلَاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ (الکافی، ج‏5، ص486) از دیگر ثمرت ولای عتق  این است که اگر غلامی که آزاد شده بمیرد و وارثی نداشته باشد، شخصی که وی را آزاد کرده از او ارث می‌برد. در واقع، با آزاد کردن وی، در زمره نزدیکترین شخص بعد از خویشاوندانش قرار گرفته است.