سفارش تبلیغ
صبا ویژن

400) سوره عنکبوت (29) آیه3 وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَ

بسم الله الرحمن الرحیم

400) سوره عنکبوت (29) آیه3

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ

ترجمه

و به‌یقین کسانى را که پیش از اینان بودند [در فتنه] آزمودیم، تا حتما خداوند آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و حتما دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«وَ لَقَدْ فَتَنَّا» = «و» + «لـ» (برخی حرف «و» را حرف عطف و حرف «لـ» را لام قسم دانسته‌اند؛ الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج20، ص309 و إعراب القرآن و بیانه، ج‏7، ص400؛ و برخی «و» را حرف قسم و «لـ» را جواب قسم دانسته‌اند؛ اعراب القران الکریم، ج2، ص466) + «قد» (حرف تحقیق، به معنای محققاً، قطعا) + «فتنّا» (فعل ماضی در صیغه متکلم مع الغیر از ماده «فتن» که در مقام جواب قسم می‌باشد ؛ که درباره این ماده قبلا در جلسه77 http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/ و جلسه247 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-27/ توضیحاتی گذشت.)

«لَیَعْلَمَنَّ»[1] = «لـ» (لام قسم) + یعلمَ (فعل مضارع منصوب از ماده «علم» در مقام جواب قسم) + «نّ» (نون مشدد برای تاکید) (الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج20، ص309)

حدیث

1) جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: یکبار نزد پیامبر خدا ص نشسته بودیم که حضرت علی ع وارد شد. هنگامی که نگاه پیامبر ص به او افتاد، فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ.

ما گفتیم: ‌بله ای رسول خدا ! راست گفتید؛ حمد سزاوار پروردگار عالمین است که شریکی ندارد؛ اما به گمان ما شما از دیدن چیزی تعجب کرده‌اید که این را فرمودید.

فرمود: بله؛ هنگامی که دیدم علی ع سوی ما می‌آید یاد حدیثی افتادم که دوستم جبرئیل برایم نقل کرده بود:

من از خداوند خواستم که امت را در حمایت از او هم‌رای گرداند اما خداوند سزاوار ندید جز اینکه برخی را به برخی دیگر بیازماید تا خبیث از پاک جدا شود و به همین مناسبت این آیه را نازل کرد که: «الف لام میم؛ آیا مردم چنین حساب کردند که وانهاده شوند که بگویند ایمان آوردیم و اصلا به فتنه‌ای آزموده نمی‌شوند؟! و به‌یقین کسانى را که پیش از اینان بودند [در فتنه] آزمودیم، تا حتما خداوند آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و حتما دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.»

اما خداوند آن درخواست را با [دادن] هفت خصلت جبران کرد:

او عهده‌دار می‌شود پوشاندن عورت تو را [ظاهرا اشاره است به این واقعه که طبق روایات متواتر شیعه و سنی، تغسیل و تکفین پیامبر ص را حضرت علی ع عهده‌دار بود و حتی اهل سنت روایاتی نقل کرده‌اند که پیامبر ص فرمود: اگر کسی غیر از علی ع نگاهش به بدن برهنه من بیفتد کور خواهد شد.]

و ادا کردن بدهی تو را؛

و انجام وعده‌های تو را؛

و او همراه با تو خواهد بود بر سر حوض تو [= حوض کوثر]؛

و او مشعل تو در روز قیامت است؛

و هرگز بعد از ایمانش کافر نگردد؛

و هرگز بعد از پاکدامنی‌اش بی‌عفت نگردد؛

پس چه برندگی‌ قاطعی در اسلام دارد، همراه با فضل تقدم در مسلمانی، و علم به کلام خدا، و فهم عمیق در دین خدا، به علاوه دامادی، و خویشاوندی [با پیامبر ص] ، و شجاعت در جنگ، و بذل ماعون [= وسایلی که فرد به‌رایگان برای استفاده در اختیار دیگران قرار می‌دهد] ،‌ و امر به معروف، و نهی از منکر، و دوستی با دوستان من [= خدا]، و دشمنی با دشمنان من؛

پس ای محمد! او را به اینها بشارت ده!

تفسیر فرات الکوفی، ص317

قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى بْنِ هَارُونَ مُعَنْعَناً عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:

کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ أَقْبَلَ عَلِیٌّ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ [النَّبِیُّ ص‏] قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ

قَالَ قُلْنَا صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ قَدْ ظَنَنَّا أَنَّکَ لَمْ تَقُلْهَا إِلَّا بِعَجَبٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ رَأَیْتَهُ

قَالَ نَعَمْ لَمَّا رَأَیْتُ عَلِیّاً مُقْبِلًا ذَکَرْتُ حَدِیثاً حَدَّثَنِی حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ [ع‏] قَالَ قَالَ إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْمَعَ الْأُمَّةَ عَلَیْهِ فَأَبَى عَلَیْهِ إِلَّا أَنْ یَبْلُوَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا بِذَلِکَ کِتَاباً «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ الْآیَةَ أَمَا إِنَّهُ قَدْ عَوَّضَهُ مَکَانَهَا بِسَبْعِ خِصَالٍ یَلِی سَتْرَ عَوْرَتِکَ وَ یَقْضِی دَیْنَکَ وَ عِدَاتِکَ وَ هُوَ مَعَکَ عَلَى عُقْرِ [شِرْعَةِ] حَوْضِکَ وَ هُوَ مِشْکَاةٌ لَکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَنْ یَرْجِعَ کَافِراً بَعْدَ إِیمَانٍ وَ لَا زان بَعْدَ إِحْصَانٍ فَکَمْ مِنْ ضِرْسٍ قَاطِعٍ لَهُ فِی الْإِسْلَامِ مَعَ الْقِدَمِ فِی الْإِسْلَامِ وَ الْعِلْمِ بِکَلَامِ اللَّهِ وَ الْفِقْهِ فِی دِینِ اللَّهِ مَعَ الصِّهْرِ وَ الْقَرَابَةِ وَ النَّجْدَةِ فِی الْحَرْبِ وَ بَذْلِ الْمَاعُونِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْوَلَایَةِ لِوَلِیِّی وَ الْعَدَاوَةِ لِعَدُوِّی بَشِّرْهُ یَا مُحَمَّدُ بِذَلِکَ.


2) از حضرت علی ع روایت شده است:

به خدا سوگند این آیات («تا حتما خداوند آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و حتما دروغگویان را [نیز] معلوم دارد»؛ عنکبوت/3) درباره من و شیعیان [واقعی] من، و دشمنم و پیروان آنها نازل شده است.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص203

وَ فِی رِوَایَةِ النَّاصِرِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ وَ طَرِیفٍ الْعَبْدِیِّ وَ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ عَلِیٌّ ع:

وَ اللَّهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَاتُ فِیَّ وَ فِی شِیعَتِی وَ فِی عَدُوِّی وَ فِی أَشْیَاعِهِمْ.[2]


3) روایت شده است که امیرالمومنین ع در یکی از خطبه‌هایشان چنین فرمودند: [فرازهایی از این روایت با خطبه «قاصعه» که در نهج‌البلاغه آمده است، مشترک است]

 و اگر خداوند - جلّ ثنائه - وقتی پیامبرانش را مبعوث می‌کرد، می‌خواست باب گنج‌های طلا و معدن‌های جواهر و باغ‌های انبوه را بر آنها باز ‌کند و پرندگان آسمان و درندگان زمین را به دور او جمع نماید، می‌توانست چنین کند؛ اما اگر چنین می‌کرد، امتحان و ابتلا ساقط می‌شد و جزاء لغو می‌گشت و خبر دادن‌ها مضمحل می‌گردید؛ و دیگر برای این آسودگان، اجر کسانی که مبتلا می‌شوند در کار نمی‌بود؛ و دیگر مومنان به ثواب نیکوکاری نمی‌رسیدند و دیگر اسم‌ها واقعا معنایی سزاوار صاحبانش نداشتند [اسم‌هایی مثل نیکوکار و مجاهد و ... بی‌معنی و بی‌خاصیت می‌شد]؛ و به این جهت است که خداوند نفرستاد "آیه‌ای از آسمان تا گردن‌هایشان در برابر آن خاضع گردد" (شعراء/4) واگر چنین می‌کرد ابتلا و امتحان از جمیع مردم برداشته می‌شد؛

ولیکن خداوند - جَلَّ ثَنَاؤُه - پیامبران خود را در اراده‏شان نیرومند گرداند، و در آنچه دیده‏ها از ظاهر آنان مى‏بیند خوار نمایاند؛ با قناعتى که دل و چشمها را از بى‌نیازى پُر کند، و درویشی‌اى که دیده‏ها و گوشها را بیازارد؛

و اگر پیامبران را نیرویى بود که با آن به ستیز نتوان برخاست، و عزّتى که از آن نتوان کاست، و پادشاهى‌ای که مردمان گردن به سوى آن کشند، و آرزومندان رَخت بر اشتران بسته روى به سوى آن نهند، بر مردمان آسانتر بود که از قدرت آنان عبرت پذیرند، و راه گردنکشى پیش نگیرند، و همگان ایمانی می‌آوردند یا از بیم جان و یا به امید به دست آوردن نان؛ همه نیت‌ها مشترک می‌شد و همه نیکویی‌ها تقسیم‌شده!

امّا خداوند خواست تا: پیامبرانِ او را فرمانبردار بودن، و کتابهاى او را تصدیق نمودن، و به درگاه او فروتنى کردن، و فرمان او را به خوارى گردن نهادن، و پیشانىِ طاعت به درگاه او سودن، کارهایى باشد خاصّ او، و بری از هر شائبه‌ای غیر او؛ و هرچه سختى و آزمایش سترگ‌تر، پاداش و مکافات بزرگ‌تر...

[سپس حضرت به عنوان شاهد بحث، اشاره می‌کنند به کعبه که خداوند زیارتش را واجب کرده، چگونه آن را در بیابانی بی آب و علف قرار داده، نه در سرزمینی سبز و خرم؛ و ...؛ و نهایتا نتیجه می‌گیرند]

... لیکن خدا بندگانش را به انواع سختیها مى‏آزماید، و با مجاهدتها به بندگى‏شان وامی‌دارد، و به ناخوشایندها آزمایش‌شان مى‏کند تا خودپسندى را از دلهاشان بزداید، و خوارى و فروتنى را در جان‌هاشان جایگزین فرماید؛

و آن [سختی‌ها] را درهایى سازد گشاده به فضل او، و وسیله‌هایى آماده براى عفو او و یا فتنه او؛ چنانکه خود فرمود: «الف لام میم؛ آیا مردم چنین حساب کردند که وانهاده شوند که بگویند ایمان آوردیم و اصلا به فتنه‌ای آزموده نمی‌شوند؟! و به‌یقین کسانى را که پیش از اینان بودند [در فتنه] آزمودیم، تا حتما خداوند آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و حتما دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.»

الکافی، ج‏4، ص199-201؛ نهج‌البلاغه، خطبه192 (ترجمه با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص215-217)

وَ رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص قَالَ فِی خُطْبَةٍ لَهُ‏ وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ بِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ‏  وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یَحْشُرَ طَیْرَ السَّمَاءِ وَ وَحْشَ الْأَرْضِ مَعَهُمْ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَائِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ‏  وَ لَا لَحِقَ الْمُؤْمِنِینَ ثَوَابُ الْمُحْسِنِینَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ أَهَالِیَهَا عَلَى مَعْنًى مُبِینٍ‏  وَ لِذَلِکَ لَوْ أَنْزَلَ اللَّهُ‏ «مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ»‏ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلْوَى عَنِ النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِ نِیَّاتِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مِنْ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غَنَاؤُهُ‏  وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَسْمَاعَ وَ الْأَبْصَارَ أَذَاؤُهُ وَ لَوْ کَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْکٍ یُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ یُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ‏  لَکَانَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الِاخْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الِاسْتِکْبَارِ وَ لآَمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَکَانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَکَةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِیقُ بِکُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِکَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ‏  أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ وَ کُلَّمَا کَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ کَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ

...[3] وَلَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخْتَبِرُ عَبِیدَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَلْوَانِ الْمَجَاهِدِ وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ لِیَجْعَلَ ذَلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ وَ فِتْنَتِهِ کَمَا قَالَ‏ «الم. أَ حَسِبَ النَّاسُ‏ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ‏ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِین‏.»

تدبر

1) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»

در فتنه انداختن و قرار دادن مدعیان ایمان در آزمون‌‌های جدی و سنگین، سنتی بوده که در مورد گذشتگان هم پ‍یاده می‌شده است؛ و همانند هر آزمون دیگری، هدفش این است که معلوم سازد چه کسی واقعا صلاحیت آن ادعا را دارد و چه کسی دروغگوست. و این کاری است که حتما حتما خداوند در مورد هرکس که ادعای ایمان کند انجام خواهد داد.


2) «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»

چرا به یکی از طرفین با تعبیر« کسانی که راست می‌گفتند» اشاره کرد، و به طرف دیگر با تعبیر «دروغگویان»؛ و هر دو را یکسان تعبیر نکرد؟ (که یا در مورد اولی هم بفرماید «راستگویان»، ‌یا در مورد دومی هم بفرماید «کسانی که دروغ می‌گفتند»)

الف. اسم فاعل دلالت دارد که آن معنا در فاعل راسخ و ثابت است؛ اما فعل ماضی چنین دلالتی ندارد (إعراب القرآن و بیانه، ج‏7، ص401؛ الجدول فی إعراب القرآن، ج‏20، ص309) [4]. شاید اشاره باشد که کسی که به دروغ مدعی ایمان شده، معلوم است که ادعایش دروغین است؛ اما کسی که به درستی ادعای ایمان می‌کند، فعلا از یک آزمون سالم بیرون آمده، و فعلا راست گفته است؛ ولی باید فتنه‌های بعدی را هم از سر بگذراند تا ببینیم آیا همچنان مومن می‌ماند؟

ثمره در تحلیل اجتماعی

شیطان قسم خورده که در «صراط مستقیم» کمین کند (اعراف/16)، نه در بیراهه؛ یعنی کسی که در «صراط مستقیم» است و واقعا ایمان دارد، در هر لحظه بعدی ممکن است شیطان ایمانش را از او بگیرد.

کسی که آگاهانه از دین بیرون و ایمان بیرون می‌رود و فقط قصد استفاده ابزاری از دین دارد،‌ تکلیفش معلوم است؛ اما کسی که در مسیر دین پیش می‌رود، همواره در معرض لغزش قرار دارد؛ ممکن است یک روز واقعا وصادقانه دیندار باشد، اما کم‌کم از این مسیر بیرون رود.

کسانی همچون زبیر باید همواره عبرتی در دیدگان ما باشند: کسی که در جریان سقیفه واقعا به دفاع از امیرالمومنین ع برخاست، یعنی در آن فتنه که اغلب لغزیدند، نلغزید و ایمانش واقعی بود؛ اما بعدها در فتنه جمل در مقابل ایشان ایستاد و معلوم شد که اینک از ایمانش جز ادعایی باقی نمانده است.

ب. ...


3) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا ... فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ ...»

چرا ابتدا کار خداوند با تعبیر «متکلم مع الغیر» به کار رفت؛ اما در ادامه به نحو غایب؟

(به این تغییر موضع از حاضر (متکلم یا مخاطب) به غایب (ویا بالعکس) در ادبیات عرب، صنعت «التفات» می‌گویند.)

الف. این التفات، و خصوصا تصریح به اسم جلاله الله، برای ایجاد مهابت در مخاطب و بالا بردن اثر کلام در وی است [می‌خواهد جدیت مطلب را مستقر کند] (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏20، ص309)[5]

ب. در چنین مقامی، این کار بنوعی تعلیل (بیان علت مطلب) است؛ از آنجا که دعوت به ایمان و هدایت کردن و مترتب شدن ثواب بر آن، به «الله» برمی‌گردد که همه چیز از او آغاز و به او ختم می‌شود؛ پس در محضر اوست که ایمان حقیقی از ادعایی متمایز می‌شود. (المیزان، ج‏16، ص100)

ج. ...


4) «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»

چرا با اینکه می‌توانست بگوید «تا حتما خداوند راستگویان و دروغگویان را معلوم دارد»، چنین نگفت و تعبیر «لَیَعْلَمَنَّ» را تکرار کرد؟

الف. از باب تاکید و مستقر کردن مطلب بوده است. (الجدول فی إعراب القرآن، ج‏20، ص309)

ب. شاید می‌خواهد اشاره کند که لزوما آن روشی که با آن راستگویان معلوم می‌شود دقیقا همان روشی نیست که دروغگویان رسوا می‌شوند؛ یعنی گویی دو کار مستقل انجام می‌شود و این گونه نیست که در هر موقعیتی راستگو معلوم شد، دروغگو هم معلوم شود و بالعکس.

ثمره در تحلیل اجتماعی

گاه به دلایل خاصی در ذهن ما بین دو نفر تقابل و رقابت است؛ در این گونه مواقع، غالبا ذهن به این متمایل می‌شود که اگر وصفی را در یکی پیدا کرد، خلاف آن را به دیگری نسبت دهد؛ در حالی که لزوما این گونه نیست که اگر به هر دلیلی، صداقت یک نفر احراز شد، حتما کسی که رقیب اوست دروغگو باشد؛ ویا اگر گزافه‌گویی یکی احراز گردید، حتما شخص مقابل او راستگو باشد. گاه ممکن است نزاعی بین دو مدعی دروغین باشد؛ همان طور که گاه ممکن است دو انسان صادق، چون همه زوایای واقعیت بر هر دو آشکار نیست، با هم نزاع کنند.

ج. ...


5) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»

یکی از اساتید ما می‌فرمود: کسانی که لباس روحانیت می‌پوشند و قصد سوءاستفاده دارند، خداوند خیلی زود آنها را در جامعه رسوا می‌کند.

به نظر می‌رسد این آیه مویدی بر نظر اوست، چون پوشیدن این لباس، به معنای ادعا کردن حدی از ایمان است؛ و همین که ادعای ایمان رخ داد، خداوند آزمونی پیش می‌آورد تا راستگو و دروغگو جدا شوند!

تبصره

رسوا شدن آنها به این معنا نیست که در این دنیا به جزای خود می‌رسند؛ بلکه به این معناست که بالاخره مردم می‌فهمند که او در ادعای خویش دروغگوست. البته این مطلب، غیر از گوش دادن به شایعاتی است که با آن می‌توان هر انسان خدامداری، حتی حضرت علی ع، را هم مورد تهمت قرار داد و چه‌بسا مردمی را علیه او شوراند. بلکه منظور این است که، همین که مثلا یک نفر ملبس به لباس روحانیت، زندگی تجملاتی یا رشوه‌خواری ویا ... در پیش گیرد، همین نحوه زندگی، مایه رسوایی و بی‌آبرویی وی در ادعایش خواهد شد؛ در حالی که سایر افراد تجمل‌گرا یا ...‌ چنین رسوا نمی‌شوند.

تحلیل اجتماعی

متاسفانه یکی از اشتباهات ما در معرفی دین این است که به خاطر احترامی که این لباس مقدس دارد (چون منتسب به پیامبر اکرم ص و احیای شعائر دین است)، و از ترس اینکه مبادا به این لباس بی‌حرمتی شود، هیچگاه نمی‌گوییم که «همان طور که بهترین انسانها این لباس را پوشیده و می‌پوشند؛ بدترین انسانها هم برای سوءاستفاده سراغ همین لباس می‌روند!»

یادم هست که وقتی می‌خواستم این لباس را به تن کنم، پدرم گفت: «مواظب باش! کسانی که این لباس را می‌پوشند جای‌شان یا بالای بهشت است ویا ته جهنم!»

این خوب است که مردم به این لباس به خاطر انتسابش به پیامبر اکرم ص احترام بگذارند - که البته علی‌رغم این همه ناملایمات که از برخی از دارندگان این لباس دیده‌اند هنوز احترام می‌گذارند - اما ما هم نباید چنان دور خود حصاری بکشیم که هرکس را صرفا به خاطر پوشیدن این لباس از نقد مصون بدانیم. باید به مردم بگوییم که این لباس هم، همانند هر امر ارزشمند دیگری، ممکن است توسط عده‌ای مورد سوءاستفاده قرار گیرد؛ و البته سوءاستفاده از یک امر ارزشمند، دلیل کنار گذاشتن اصل آن نمی‌شود؛ مگر در تاریخ ما از قرآن و در تاریخ غرب از اسم آزادی، کم سوءاستفاده شده است؟ آیا اینها را کنار باید گذاشت؟


6) «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»

چرا تعبیر «لِیَعلَمَ: تا بداند» به کار برد؟ مگر خداوند همه چیز را نمی‌داند؟

الف. مراد از «علم» خدا به صادقین و کاذبین، آشکار شدن آثار صدق و کذب ادعای آنها در مقام عمل است. (المیزان، ج16، ص101) [یعنی خداوند آزمونی درمی‌افکند که آنها با عملشان در آن آزمون، صدق و کذب خود را بر همگان معلوم می‌کنند؛ و در ترجمه بر همین اساس ترجمه شد؛ و لذا به جای اینکه بنویسیم: «تا خدا بداند کسانی را که راست گفتند...» نوشتیم «تا خدا معلوم دارد کسانی را که ...»؛]

ب. شاید اشاره است به «علم فعلیِ خدا» که عین اشیای خارجی است؛ وگرنه در علم ذاتی خداوند که همه چیز معلوم است و نیاز به امتحان کردن ندارد. (المیزان، ج16، ص101)

توضیح فلسفی

خداوند یک علمی به اشیاء دارد که مقدم بر همه چیز است و قبل از اینکه چیزی بیافریند بدان علم دارد؛ که اصطلاحا به آن «علم ذاتی» می‌گویند. اما وقتی که چیزی را آفرید، وجود خود آن چیز، عینا مصداق علم خدا به آن نیز می‌باشد (برای تقریب به ذهن: ‌اگر اسب شاخداری را در ذهن تصور کنید، وجود آن اسب شاخدار در ذهن شما، عینا همان علم شما به آن اسب شاخدار است) که این را اصطلاحاً «علم فعلی» می‌گویند.

ج. مقصود از «بداند»، جزا و مکافات دادن است که نتیجه علم خداست؛ یعنی می‌خواهد بفرماید «تا خداوند جزا دهد آنان را به صدق و کذبشان»، و چون این جزا دادن مبتنی بر علم خداست، تعبیر شده «تا خداوند بداند ...»؛ در واقع، اینجا سبب به جای مسبب نشسته است، همان گونه که در جایی که می‌خواهد بفرماید حضرت عیسی و مادرش خدا نیستند چون «قضای حاجت می‌کردند»؛ به جای این تعبیر اخیر، فرموده «آنها غذا می‌خوردند» (مائده/75) (مجمع‌البیان، ج8، ص428)

د. ...


7) «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»

حکایت

این حکایت در کتاب وقعة صفین، ص450 آمده است که در کانال نگذاشتم:

قَالَ نَصْرٌ: وَ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ زَیْدِ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: کَانَ فَارِسُ أَهْلِ الْکُوفَةِ الَّذِی لَا یُنَازَعُ رَجُلٌ کَانَ یُقَالُ لَهُ الْعَکْبَرُ بْنُ جَدِیرٍ الْأَسَدِیُّ وَ کَانَ فَارِسَ أَهْلِ الشَّامِ الَّذِی لَا یُنَازَعُ عَوْفُ بْنُ مَجْزَأَةَ الْکُوفِیُّ الْمُرَادِیُّ الْمَکْنِىُّ أَبَا أَحْمَرَ وَ هُوَ أَبُو الَّذِی اسْتَنْقَذَ الْحَجَّاجَ بْنَ یُوسُفَ- یَوْمَ صُرِعَ فِی الْمَسْجِدِ بِمَکَّةَ وَ کَانَ الْعَکْبَرُ لَهُ عِبَادَةٌ وَ لِسَانٌ لَا یُطَاقُ فَقَامَ إِلَى عَلِیٍّ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ فِی أَیْدِینَا عَهْداً مِنْ اللَّهِ لَا نَحْتَاجُ فِیهِ إِلَى النَّاسِ وَ قَدْ ظَنَنَّا بِأَهْلِ الشَّامِ الصَّبْرَ وَ ظَنُّوهُ بِنَا فَصَبَرْنَا وَ صَبَرُوا وَ قَدْ عَجِبْتُ مِنْ صَبْرِ أَهْلِ الدُّنْیَا لِأَهْلِ الْآخِرَةِ وَ صَبْرِ أَهْلِ الْحَقِّ عَلَى أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ رَغْبَةِ أَهْلِ الدُّنْیَا ثُمَّ نَظَرْتُ فَإِذَا أَعْجَبُ مَا یُعْجِبُنِی جَهْلِی بِآیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ- الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ عَلِیٌّ خَیْراً وَ قَالَ خَیْراً...



[1]. در قرائت منسوب به امیرالمومنین ع و امام صادق ع در هر دو مورد به صورت «لَیُعْلِمَنَّ» (یعنی ماده «علم» در باب افعال و به صورت متعدی) قرائت شده است (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏8، ص33) و محمد بن عبد الله بن الحسن و زهری در مورد دوم این گونه قرائت کرده اند  (مجمع البیان، ج‏8، ص426؛‌ کشاف، ج3،‌ص440)

[2] . این مطلب با سندهای مختلف از قول «سدی» (یکی از صحابه) نیز روایت شده است که مصداق این آیه دوستان و دشمنان حضرت علی ع می‌باشد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْخَثْعَمِیُّ عَنْ عِیسَى بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَرَبِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ حَسَنِ بْنِ حُسَیْنِ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ السُّدِّیِّ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا قَالَ عَلِیٌّ وَ أَصْحَابُهُ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ أَعْدَاؤُهُ. (تأویل الآیات الظاهرة، ص421)

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ [الْحُسَیْنُ‏] بْنُ إِلْیَاسَ مُعَنْعَناً عَنِ السُّدِّیِّ؛ و حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنِ السُّدِّیِّ فِی قَوْلِهِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ قَالَ الَّذِینَ صَدَقُوا عَلِیٌّ وَ أَصْحَابُهُ. (تفسیر فرات الکوفی، ص318)

[3] . به علت کمبود فضا، متن محذوف در اینجا نیامد. به لینک زیر مراجعه کنید http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-3/

[4] . در دو کتاب فوق، ‌ظاهرا به تبع فخر رازی (تفسیر کبیر، ج‏25، ص27)، بعد از بیان فوق، در تطبیقش بر آیه گفته‌اند چون وقت نزول آیات، یک طرف مردمی بوده‌اند که تازه‌مسلمان بوده و طرف مقابل، کفر در وجودشان مستقر بوده است. در حالی که این قول درست به نظر نمی‌رسد زیرا بحث در مورد کسانی است که ادعای ایمان کرده‌اند، نه کافرانی که اصلا ادعای ایمان هم ندارند.

[5] . الالتفات إلى الاسم الجلیل لإدخال الروعة و تربیة المهابة.