287) سوره حجر (15) آیه 48 لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ
بسم الله الرحمن الرحیم
287) سوره حجر (15) آیه 48
لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ
ترجمه
در آنجا رنجی بدانها دست نیابد و آنها از آن بیرونشدنی نیستند.
نکات ترجمه
«نَصَبٌ»
ماده «نصب» دلالت میکند بر «بر پا داشتن و مستقیم نگه داشتن چیزی»؛ و «النَّصْب» سنگی بوده که به عنوان بت برپا می داشته و میپرستیدهاند که جمع آن «نَصَائِب» و «نُصُب» و «أَنْصَاب» است که دوتای اخیر در قرآن کریم آمده (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ، مائده/3؛ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ، مائدة/90) و «نَصَب» به معنای رنج و زحمت و خستگی میباشد از این جهت که گویی انسان به اندازهای صاف بایستد که رمقش تمام شود؛ از این کلمه اسم فاعلش هم در قرآن کریم آمده است (عامِلَةٌ ناصِبَةٌ؛ غاشیة/3). «نصیب» هم به عنوان حظ و بهره شخص از چیزی است، ظاهرا از این جهت که گویی آن سهم برای شخص مورد نظر برپا داشته شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص808 ؛ معجم المقاییس اللغة، ج5، ص434)
حدیث
1) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
یک وجب از بهشت، از دنیا و آنچه در آن است، بهتر است.
جامع الأخبار(للشعیری)، ص174
وَ قَالَ النَّبِیُّ ص شِبْرٌ مِنَ الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا.
2) امیرالمومنین ع در خطبهای فرمودند:
و بدانید که «کسی که تقوای الهی پیشه کند، خداوند برایش قرار میدهد راه خروجی» از فتنهها و نوری از ظلمتها؛ و او را در آنچه آرزو داشت جاودان سازد، در منزلى که نشان کرامت او دارد، در خانهاى که براى خود بنا کرد، سایه آن عرش اوست، و روشنىاش تجلّى عظمت او، و زائران آن فرشتگان او، و دوستان و همدمانش پیامبران او.
پس [در رسیدن] به معاد بشتابید! و بر اجل پیشى گیرید! که نزدیک است رشته آرزوى مردمان گسسته گردد، و مرگ ناگهان بر آنان جسته، و در توبه به روىشان بسته. شما همچون کسانى هستید که پیش از شما بدان جهان رهسپار شدند، سپس بازگشتن به دنیا را خواستار شدند. شما رهگذرانید، به راه افتاده، و خانهاى را که از آن شما نیست، وانهاده. شما را گفتهاند این خانه را واگذارید، و فرمودهاند از آن توشه بردارید.
[ادامه این خطبه که درباره جهنم است، در جلسه282 حدیث2 (و فراز دیگری از این خطبه در جلسه 74، حدیث3) گذشت.]
نهج البلاغة، خطبه183، (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص195)
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ وَ یُخَلِّدْهُ فِیمَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ وَ یُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ فِی دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ ظِلُّهَا عَرْشُهُ وَ نُورُهَا بَهْجَتُهُ وَ زُوَّارُهَا مَلَائِکَتُهُ وَ رُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ فَبَادِرُوا الْمَعَادَ وَ سَابِقُوا الْآجَالَ فَإِنَّ النَّاسَ یُوشِکُ أَنْ یَنْقَطِعَ بِهِمُ الْأَمَلُ وَ یَرْهَقَهُمُ الْأَجَلُ وَ یُسَدَّ عَنْهُمْ بَابُ التَّوْبَةِ فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِی مِثْلِ مَا سَأَلَ إِلَیْهِ الرَّجْعَةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ أَنْتُمْ بَنُو سَبِیلٍ عَلَى سَفَرٍ مِنْ دَارٍ لَیْسَتْ بِدَارِکُمْ وَ قَدْ أُوذِنْتُمْ مِنْهَا بِالارْتِحَالِ وَ أُمِرْتُمْ فِیهَا بِالزَّادِ...
تدبر
1) «لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ»
انسان در دنیا برای رسیدن به خواستههایش به زحمت و رنج میافتد؛ و بعد از مدتی نیز هرچه به دست آورده و هر موقعیتی را که کسب کرده، از دست میدهد [حداقل با مرگ] ؛ اما در بهشت، برای مهیا شدن دلخواهها، هیچ رنج و زحمت و خستگیای در کار نیست (مجمعالبیان، ج6، ص521)؛ و این نعمتها را هم هیچگاه از انسان نمیگیرند.
2) «لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ...»
نفرمود در آنجا آنها رنج نمیکشند، بلکه فرمود: در آنجا رنجی آنها را «مسّ» نمیکند. (مسّ کردن = لمس کردن، تماس برقرار کردن)؛ یعنی در آنجا رنج اصلا سراغشان نمیآید و تماسی با آنها ندارد.[1]
نکته تخصصی انسانشناسی
زندگی دنیوی ما چنان با رنج و خستگی آمیخته است که اینها را دو امر درونی، و از عوارض عادی و طبیعی زندگی قلمداد میکنیم؛ و بسیاری از مکاتب روانشناسی بحثهای مفصلی دارند درباره ضرورت کنار آمدن با رنج و سختیها و قبول آنها به عنوان جزء لاینفک زندگی؛ و گویی نمیتوان زندگی بیرنج و خستگیای داشت.
شاید این آیه میخواهد بگوید که چنین وضعیتی مربوط به زندگی دنیاست؛ اما در زندگی حقیقی انسان، رنج و زحمت جایی ندارد؛ و رنج، امری است خارج از انسان، که در بهشت، این امر حتی اندک تماسی با انسان برقرار نمیکند.
البته چنین وضعیتی فقط در بهشت (فیها) رخ میدهد؛ و مادام که در دنیا هستیم، نباید چنین سودایی در سر پروراند.
3) «...وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ»
انسان هر اندازه در ناز و نعمت بسر ببرد و هیچ مشکلی در زندگی نداشته باشد، اما «مرگ» و اینکه میدانیم که بالاخره میمیریم، ظاهراً مهمترین عاملی است که مانع میشود که لدت همه آن نعمتها در جان ما مستقر شود. در واقع، همه لذتها با وجود مرگ، رنگ میبازند.
شاید به این جهت است که پایان این نعمتهای بهشتی را با این جمله ختم کرد که این لذتها پایانپذیر نیست و کسی را از بهشت بیرون نمیکنند.
4) «لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ»
چرا این دو نعمت بهشتی (به رنج و زحمت نیفتادن و از بهشت خارج نشدن) را با هم در یک آیه مطرح کرد؟
الف. نعمتهای قبلی که برای بهشتیان برشمرد، عبارتند از در میان باغها و چشمهسارها بودن، سلامتی و تحیت و امنیت، کینه نداشتن و برادری، و بر جایگاه شادی تکیه زدن. در مورد همه این نعمتها، امکان بهرهمندی دائمی از آنها، حتی در همین زندگی دنیوی برای ما متصور است؛ اما «رنج و خستگی» چنان با زندگی ما درآمیخته است که حتی اگر همه امکانات رفاهی و امنیتی و شادیآور برای ما مهیا باشد، باز جز در مدتهای محدود، نمیتوانیم خود را بیرنج و خستگی تصور کنیم (لااقل رنج ناشی از پرخوری و ...، یا خسته شدن و دلزدگی از همین امکاناتی که داریم)؛ گویی اگر ما را از هیچ نعمتی بیرون نکنند، بیرون شدن از نعمت «رنج و خستگی نداشتن»، چارهناپذیر است.
اما بهشت موقعیتی است که هیچگاه از این موقعیت هم بیرونمان نمیکنند و از کثرت نعمتها دلزده هم نخواهیم شد. (کهف/108)
ب. ...
5) جمعبندی وضعیت بهشتیان در آیات 45 تا 48 سوره حجر:
نعمتهای بهشتی که در این آیات برشمرده شد:
الف: محیط بیرونی بسیار جذاب و دلپسند (زندگی در باغها و چشمهسارها: فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ)
ب. قرار گرفتن در وضعیت درونی کاملا بیمشکل (سلامتی: ادْخُلُوها بِسَلامٍ)
ج. ایمن بودن از همه مشکلاتی که ممکن است این وضعیت درونی مطلوب (سلامتی مادی و معنوی) انسان را تهدید کند. (آمِنینَ)
د. روابط اجتماعی کاملا مطلوب: بدون هیچ کدورت و در فضای برادری و شادی (وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلینَ)
ه. عدم هرگونه رنج و زحمت و خستگی و دلزدگی (لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ)
و. دائمی بودن همه این نعمتها (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجین)
واقعا آیا مطلوب دیگری میتوان تصور کرد که در بهشت نباشد؟
ثمره انسانشناختی
اگر تقسیمبندی چهارگانه روابط انسان (رابطه با خود، خدا، دیگران، و طبیعت) را بپذیریم، این آیات میگویند رابطه خود با خدا (عبودیت، تقوی) را حفظ کنید؛ آنگاه همه روابط دیگر شما را در عالیترین وضعیت ممکن قرار میدهیم؛ آن هم به صورت زوالناپذیر.
[1] . در جای دیگر قرآن کریم، وقتی میخواهد با کلمه «نصب» خسته شدن را برساند میفرماید: لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَبا (کهف/62) و از ملاقات با خستگی سخن میگوید. اما در این آیه ارتابط با «نصب» نهتنها در حد ملاقات، بلکه حتی در حد تماس هم انکار شده است.