سفارش تبلیغ
صبا ویژن

274) سوره حجر (15) آیه 35 وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَ

بسم الله الرحمن الرحیم

274) سوره حجر (15) آیه 35  

وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ

ترجمه

و البته بر تو لعنت خواهد بود تا روز داوری.


نکات ترجمه

«اللَّعْنَةَ» از ماده «لعن» به معنای طرد و دور کردنی است که از روی خشم و نارضایتی باشد، و وقتی خدا لعن می‌کند به معنای آن است که شخص را از رحمتش دور کند و وقتی انسانها لعن می‌کنند به معنای این است که از خدا می‌خواهند شخص مورد نظر را از رحمت خویش دور کند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص742) و ظاهرا به همین مناسبت است که هرگونه «دعا علیه کسی» را «لعن» گفته‌اند (لسان العرب، ج13، ص388) و از آنجا که معنای «دور کردن» از رحمت خدا در این واژه غلبه پیدا کرده، به نحو مجازی، در موردی طرد کردن افراد نسبت به همدیگر هم به کار می‌رود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص202) این ماده و مشتقات آن 41 بار در قرآن کریم آمده که غیر از فعل ثلاثی مجرد «لَعَنَ» و مصدر آن «لَعْن: لعنت کردن»، به صورت اسم «لعنت» (مانند همین آیه) و اسم فاعل (لاعن: لعنت‌کننده؛ بقره/159) و اسم مفعول (ملعون: لعنت شده؛ احزاب/61) هم به کار رفته است.

«الدِّینِ» درباره این کلمه در جلسه 160 توضیح داده شد که «دین» چند معنا دارد و یکی از معانی آن را «حکم و جزا» دانسته‌اند (مالک یوم الدین) از این جهت که یک قوانینی است که شخص مجبور می‌شود به آن تن دهد.

در اینجا می‌افزاییم که «دین» و مشتقاتش در قرآن کریم جمعاً 101 بار تکرار شده که در سه معنای «دَین: بدهی» «دین: شریعت» و «دین: جزا» بوده است. اگر از معنای «دَین» صرف نظر کنیم، کلمه «دین» در قرآن کریم عمدتا به معنای «آیین و شریعت» به کار رفته و معنای سوم آن تنها در مورد روز قیامت به کار رفته است.[1] بعید نیست که در اینجا هم معنای اصلی کلمه «دین»، همان آیین و شریعت بوده باشد، یعنی دین را در «یوم الدین» به همان معنای دین حقیقی (حقیقت دین) گرفت یعنی روزی که عرصه جدی گرفته شدن دین الهی است. البته این مطلب نیاز به تامل بیشتر دارد.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

عَجَب و بسیار عجب از کسی که نسبت به کار خویش دچار عُجب (خودبزرگ‌بینی) شده است در حالی که نمی‌داند آخر کارش به کجا خواهد انجامید.

پس هرکه به خود ویا نسبت به کار خود، دچار عُجب شود، از راه رشد و بالندگی گمراه شده، و چیزی را ادعا کرده که از آنِ او نیست؛ و کسی که ادعای به‌ناحق کند دروغگوست هرچند که ادعایش را مخفی کند و روزگاری بر او بگذرد؛ پس اولین کاری که با شخص دچار عُجب (= خودبزرگ‌بین) می‌شود، برکندنِ آن چیزی است که موجب عُجبش شده، تا بداند که او فردی ناتوان و حقیر است، تا خود بر آن گواه باشد و حجت بر او شدیدتر گردد، همان گونه که با ابلیس چنین شد؛

و عُجب، گیاهی است که دانه‌اش کُفر است، و زمینش نفاق، و آبش بَغی [= فزون‌خواهی]، و شاخه‌هایش جهل، و برگش گمراهی، و میوه‌اش لعنت و جاودانگی در آتش است؛ پس هرکه عُجب را برگزید، کفر کاشته و نفاق زراعت کرده است پس ناگزیز میوه خواهد داد و به آتش می‌رود.

مصباح الشریعة، ص81

قَالَ الصَّادِقُ ع الْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ هُوَ لَا یَدْرِی بِمَ یُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرَّشَادِ وَ ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ وَ الْمُدَّعِی مِنْ غَیْرِ حَقٍّ کَاذِبٌ وَ إِنْ خَفِیَ دَعْوَاهُ وَ طَالَ دَهْرُهُ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا یُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ وَ یَشْهَدَ عَلَى نَفْسِهِ لِتَکُونَ الْحُجَّةُ أَوْکَدَ عَلَیْهِ کَمَا فُعِلَ بِإِبْلِیسَ وَ الْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهُ الْکُفْرُ وَ أَرْضُهُ النِّفَاقُ وَ مَاؤُهُ الْبَغْیُ وَ أَغْصَانُهُ الْجَهْلُ وَ وَرَقُهُ الضَّلَالُ وَ ثَمَرَتُهُ اللَّعْنَةُ وَ الْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکُفْرَ وَ زَرَعَ النِّفَاقَ فَلَا بُدَّ مِنْ أَنْ یُثْمِرَ وَ یَصِیرَ إِلَى النَّار.

2) از امام صادق ع روایت شده است:

اخلاص، فضیلتهای کارها را جمع می‌کند و آن حقیقتی است که کلیدش قبول [شدن توسط خداوند] است، و امضایش رضایت [خدا از شخص] ؛ پس هر که خدا از او قبول کرد و از او راضی شد، او مخلص است هرچند عملش کم باشد؛ و کسی که خداوند از او قبول نکرد او مخلص نیست هرچند عملش زیاد باشد؛ و شاهدش هم حضرت آدم ع است و البیس که لعنت بر او باد.

مصباح الشریعة، ص36

قَالَ الصَّادِقُ ع الْإِخْلَاصُ یَجْمَعُ فَوَاضِلَ الْأَعْمَالِ وَ هُوَ مَعْنًى مِفْتَاحُهُ الْقَبُولُ وَ تَوْقِیعُهُ الرِّضَا فَمَنْ تَقَبَّلَ اللَّهُ مِنْهُ وَ یَرْضَى عَنْهُ فَهُوَ الْمُخْلِصُ وَ إِنْ قَلَّ عَمَلُهُ وَ مَنْ لَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنْهُ فَلَیْسَ بِمُخْلِصٍ وَ إِنْ کَثُرَ عَمَلُهُ اعْتِبَاراً بِآدَمَ ع وَ إِبْلِیسَ عَلَیْهِ اللَّعْنَة.[2]

تدبر

1) «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»

این آیه بیان و توضیح عبارت آیه قبل « فَإِنَّکَ رَجیمٌ: تو رانده‌شده‌ای» است. (المیزان، ج14، ص156) در نتیجه رانده شدن شیطان، صرفا یک امر اعتباری و تشریفاتی ویا جابجایی مکانی نبود، بلکه دور و محروم شدن همیشگی از رحمت خدا بود.

2) «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»

«الـ» در «اللَّعْنَةَ» الف و لام جنس است؛‌ یعنی مطلقِ لعنت (همه لعنت‌ها) بر شیطان. اما چرا همه لعنتها بر اوست؟

الف. آنچه موجب لعن است، گناه و معصیت است؛ و هیچ گناهی نیست مگر اینکه شیطان با اغواگری و وسوسه‌اش در ایجاد آن نقش دارد؛ پس او در هر گناهی سهیم است و همه لعنتها هم نصیب او می‌شود. (المیزان، ج14، ص156)

ب. ابلیس اولین کسی است که گناه کرد و باب گناه را باز کرد؛ و کسی که باب کاری را باز کند در تمام عایدات آن سهیم است. (المیزان، ج14، ص156)

ج. اینکه هر لعنتی بر اوست، بویژه که تعبیر «تا روز قیامت» هم بدان ضمیمه شده، نشان می‌دهد که شیطان هیچگاه توبه نخواهد کرد و ایمان نخواهد آورد. (مجمع‌البیان، ج6، ص517)

د. لعنت دوری از رحمت است. با این تعبیر به ما تذکر ‌می‌دهد که هیچگونه امید خوبی‌ای از شیطان نداشته باشید.

ثمره تخصصی فلسفه اخلاق

اگر هیچ امید خوبی‌ای به شیطان نمی‌توان داشت، پس با هیچ کار بدی نمی‌توان به سمت خوبی حرکت کرد؛ اصطلاحاً: هدف وسیله را توجیه نمی‌کند.

ه. ...

3) «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»

چرا ملعون بودن شیطان را مقید کرد به «روز جزا»؟ و چرا ممکن نیست بدین معنا باشد که شیطان بعد از قیامت مورد رحمت قرار می‌گیرد؟

الف. علت مقید شدنش این است که لعن، وبال و ثمره معصیت است؛ معصیت کردن فقط تا روز قیامت ممکن است، پس لعن هم به همین محدوده مربوط می‌شود. (المیزان، ج14، ص156)

ب. خود تعبیر «یوم الدین: روز داوری و جزا» نشان می‌دهد که تا آن موقع، وی فقط مورد طرد از رحمت است، اما در قیامت، جزای اعمالش داده می‌شود. (مجمع‌البیان، ج6، ص517؛ المیزان، ج14، ص156)

ج. در آیات دیگری به جاودانه در جهنم بودن شیطان تصریح شده است (مثلا: حشر/16؛ شعراء/91-95)

د. آخرت نسبت به دنیا، حکم باطن نسبت به ظاهر را دارد. بسیاری از مطالب که گفته می‌شود «تا قیامت» بدین جهت است که تاکید کنند که این واقعیت مخفی‌ از دیدگان شماست که در آن عرصه دیگر برای همه آشکار می‌شود. شبیه حدیث ثقلین که پیامبر فرمود «آن دو [کتاب خدا و اهل بیتم] از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض بر من وارد شوند؛ و واضح است که معنایش این نیست که از آن به بعد از هم جدا می‌شوند.

ه. ...

4) «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»

شیطان خود را برتر دانست و دچار خودبزرگ‌بینی شد، از درگاه خدا کاملا طرد شد.

اگر توجه کنیم که:

اولا میزان نزدیکی و دوری از خداوند است که بزرگی و کوچکی حقیقی افراد را نشان می‌دهد؛

و ثانیا مطلقِ لعنت (همه لعنتها) برای شیطان است (تدبر2)؛

نتیجه می‌شود که:

الف. شیطان - علی‌رغم همه قدرتهای عجیب و غریبی که خداوند برای اغوای انسان به او داده (توضیح در جلسه235، حدیث1) حقیرترین موجود عالم است.

ب. خودبزرگ‌بینی نه تنها مایه بزرگی شخص نمی‌شود؛ بلکه حقارت شدید او را در پی خواهد داشت.

ج. ...

5) «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»

به لحاظ نحوی، «اللعنة» اسم إنّ، و «علیک» خبر إن است که در حالت عادی باید به همین ترتیب می‌آمد؛ اما اکنون آنچه باید مقدم می‌بود (اللعنة)، عقبتر آمده و بنا بر قاعده نحوی (تقدیم ما حقه التاخیر یفید الحصر)، این جابجایی دلالت بر «انحصار» می‌کند؛ یعنی: تا روز قیامت، فقط بر تو لعنت.

یعنی ابلیس نه‌تنها مورد لعنت قرار گرفته، بلکه جز لعنت و دوری از رحمت خداوند هیچ سهمی در عالم ندارد.



[1] . غالبا با تعبیر «یوم الدین». البته سه مورد هست که اگرچه کلمه «دین» بتنهایی آمده، و احتمال این هست که دلالت بر حکم و جزا کند؛ اما نه از خود واژه، بلکه از باب اینکه به همان معنای «یوم الدین» به کار رفته است: «وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ» (ذاریات/6)، «فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ» (تین/7)، «أَ رَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ» (ماعون/1) و اگر معنای «یوم الدین» را در تقدیر نگیریم، به معنای «دین و شریعت» خواهد بود، نه جزا و داوری. با این حال، برخی از اهل لغت گفته اند که اصل این کلمه برای اطاعت و جزا بوده و شریعت معنای استعاری آن است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص323).

[2] . این حدیث هم قابل توجه است:

قَالَ الصَّادِقُ ع الْحَاسِدُ یُضِرُّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یُضِرَّ بِالْمَحْسُودِ کَإِبْلِیسَ أَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اللَّعْنَةَ وَ لِآدَمَ ع الِاجْتِبَاءَ وَ الْهُدَى وَ الرَّفْعَ إِلَى مَحَلِّ حَقَائِقِ الْعَهْدِ وَ الِاصْطِفَاء (مصباح الشریعة، ص104)