سفارش تبلیغ
صبا ویژن

271) سوره حجر (15) آیه 32 قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَک

بسم الله الرحمن الرحیم

271) سوره حجر (15) آیه 32 

قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ

ترجمه

فرمود: ای ابلیس! تو را چه شده که با سجده‌کنندگان نباشی؟

نکات نحوی

در عبارت «ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ» «ما» ادات استفهام و مبتدأ است و «لک» خبر آن است و تقدیر کلام این است که «أی شی‏ء ثابت لک: چه چیزی برای تو هست». در مورد «ألا تکون» اغلب این گونه تحلیل می‌کنند که در اصل «فی أن لا تکون» بوده که این جار و مجرور متعلق به خبر است؛ وبرخی هم چنین تحلیل کرده‌اند که در «ألا تکون»، حرف «أن» زانده است و «لا تکون» در موضع حال است و تقدیر کلام این بوده: «ما لک خارجا عن الساجدین: تو را چه شده که خارج از سجده‌کنندگانی».[1] (مجمع البیان، ج‏6، ص516)

حدیث

1) در تفسیر قمی در ادامه حدیثی که از امام باقر ع درباره چگونگی آفرینش آدم از خاک روایت شده (جلسه266، حدیث1)، آمده است:

پس خداوند [پیکر] آدم ع را آفرید و چهل سال، صورت‌گری شده، باقی ماند و مرتب ابلیس لعین بر او می‌گذشت و می‌گفت: «آخر، تو را برای چه آفریده‌اند؟»

و عالِم [اشاره به یکی از امامان ع] فرمود: ابلیس گفت: اگر خداوند مرا به سجده بر این دستور دهد حتما از نافرمانی‌اش خواهم کرد.

فرمود: سپس [از روح] در آن دمید. پس چون روح به مغزش رسید، عطسه‌ای کرد و بر اثر آن عطسه بر جای خود نشست و گفت: الحمدلله؛ و از جانب خداوند متعال خطاب آمد: خداوند رحمتت کند. امام صادق ع فرمود: پس از جانب خداوند رحمت بر او پیشی گرفت.

سپس خداوند تبارک و تعالی به فرشتگان فرمود: بر آدم سجده کنید؛ پس بر او سجده کردند و ابلیس آنچه از حسد در دلش مخفی کرده بود بیرون ریخت و از سجده کردن سرپیچی کرد و خداوند عز و جل فرمود: «چه چیزی مانع تو شد از اینکه سجده کنی، هنگامی که به تو دستور دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گِل» (اعراف/12)

تفسیر القمی، ج‏1، ص41

فَخَلَقَ اللَّهُ آدَمَ فَبَقِیَ أَرْبَعِینَ سَنَةً مُصَوَّراً فَکَانَ یَمُرُّ بِهِ إِبْلِیسُ اللَّعِینُ فَیَقُولُ لِأَمْرِ مَا خُلِقْتَ فَقَالَ الْعَالِمُ ع فَقَالَ إِبْلِیسُ لَئِنْ أَمَرَنِی اللَّهُ بِالسُّجُودِ لِهَذَا لَأَعْصِیَنَّهُ، قَالَ ثُمَّ نَفَخَ فِیهِ فَلَمَّا بَلَغَتِ الرُّوحُ إِلَى دِمَاغِهِ عَطَسَ عَطْسَةً جَلَسَ مِنْهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى یَرْحَمُکَ اللَّهُ قَالَ الصَّادِقُ ع فَسَبَقَتْ لَهُ مِنَ اللَّهِ الرَّحْمَةُ ثم قال الله تبارک و تعالى لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا له فأخرج إبلیس ما کان فی قلبه من‏ الحسد فأبى أن یسجد فقال الله عز و جل «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».

2) از امام رضا ع روایت شده است که بیان کردند که: اسم ابلیس، حارث بود؛ و این همانا سخن خداوند عز و جل بود که فرمود : «ای ابلیس» ای عصیانگر؛ و ابلیس نامیده شد زیرا از رحمت خدا مایوس شد [ابلس یعنی مایوس شد].

معانی الأخبار، ص138

حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِیدِ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ ذَکَرَ أَنَّ اسْمَ إِبْلِیسَ الْحَارِثُ وَ إِنَّمَا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا إِبْلِیسُ یَا عَاصِی وَ سُمِّیَ إِبْلِیسُ لِأَنَّهُ أُبْلِسُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

تدبر

1) «قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ»

وقتی ابلیس ملعون در مقابل خود خدا تمرد می‌کند، خدا با اینکه به همه چیز آگاه است، بلافاصله او را تنبیه نمی‌کند؛ اول از او دلیل کارش را می‌خواهد، و وقتی سستی دلیلش آشکار شد، آنگاه مواخذه را شروع می‌کند.

2) «قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ»

نفرمود «چرا سجده نکردی» بلکه فرمود «تو را چه شده که با سجده‌کنندگان نیستی؟» یعنی اگر آن کاری که باید انجام می‌دادی نداده‌ای، ریشه‌ای در وجودت دارد. «چه چیزی برایت هست که موجب می‌شود در جایی که باید باشی، نیستی؟»

ثمره اخلاقی و تربیتی

مواظب آنچه در وجودمان ریشه می‌دواند باشیم. هرگاه دیدیم در جایی که باید باشیم نیستیم و به آنچه وظیفه‌مان بوده عمل نکردیم، بسیار حساس شویم، و بیش از آنکه دنبال مقصری خارج از خود بگردیم، ریشه آن را در خود جستجو کنیم و تا فرصت عمر باقی است، با استمداد از خداوند برای ریشه‌کن کردنش اقدام کنیم؛ وگرنه بعید نیست عاقبت ما همچون ابلیس شود.

3) «... أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ»

ابلیس از ابتدا هم فرشته نبود (جلسه232، احادیث1 و2). خدا هم از او انتظار فرشته شدن نداشت؛ اما این انتظار را داشت که وقتی تا آن مقام بالا آمده، خود را همانند کسانی که در آن مقام ساکنند نشان دهد.

دلیل:

در حالی که در جای دیگر اشاره کرده که ابلیس اساساً از اینان که اهل سجده‌کردن‌ و مقام قرب الهی‌اند نبوده (لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ؛ جلسه231، تدبر3) اما وقتی می‌خواهد او را مواخذه کند، با تعبیر (أَلاَّ تَکُونَ مِن السَّاجِدین: چرا تو از سجده‌کنان نیستی) مواخذه نکرد، بلکه همین قدر مواخذه کرد که چرا با سجده‌کنان همراه نشدی؟ که اگر همراهی می‌کرد، همچنان در زمره فرشتگان می‌ماند.

ثمره اخلاقی

با همراهی با خوبان، می‌توان از خوبان شد.

امیرالمومنین ع می‌فرمایند: «...إِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُم‏: بعید است کسی خودش را شبیه گروهی بکند مگر اینکه به احتمال زیاد از آنها بشود» (نهج‌البلاغه، خطبه 207)

4) «... أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ»

اگر روحیّه تکبّر در شخصى پیدا شد، محیط و عواملِ دیگر، در هدایت او کارساز نیست. ابلیس در لابلاى فرشتگان و در محیط ملکوتى بود لکن بخاطر لجاجت و تکبر آن گونه شد. (تفسیر نور، ج‏6، ص332)



[1]. در نتیجه، در تحلیل نحوی «أن لا تکون» سه مبنا وجود دارد:

مبنای سیبویه: فی حذف شده پس محلاً منصوب است.

مبنای خلیل: چون فی در کار بوده و حذف شده محلا مجرور است.

مبنای ابوالحسن: «أن» زانده است و «لا تکون» در موضع حال است.