سفارش تبلیغ
صبا ویژن

248) سوره اعراف (7) آیه 28 وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

248) سوره اعراف (7) آیه 28

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

ترجمه

و هنگامی که کار ناشایستی مرتکب شوند، گویند: پدرانمان را بر این یافتیم، و خداوند ما را بدان دستور داد. بگو مسلماً خداوند به کار ناشایست دستور نمی‌دهد؛ آیا چیزی که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید؟!

نکات ترجمه

«فاحِشَةً» و «الْفَحْشاءِ»

هر دو از ماده «فحش» هستند که این ماده بر قبح (زشتی) و شنیع بودن دلالت می‌کند و گفته‌اند هر چیزی است که از حد خود تجاوز کند (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص478) و در تفاوت آن با «قبیح» گفته‌اند که «فاحش» هر سخن و فعل و کاری است که قبح شدید و عظیم داشته باشد (الفروق فی اللغة، ص227؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص626) و قبحش کاملا آشکار باشد و کلمه «فحشاء»‌به خاطر «مد»ی که در کلام دارد، مفدمش شدیدتر از «فاحِشَة» است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص35) و این کلمه گاه به نحو کنایه‌ای در مورد عمل «زنا» به کار می‌رود مثلا: «وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ‏» (نساء/15)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

تو را از دو خصلت نهی می‌کنم که رجالی در آن هلاک شده‌اند: برحذرت می‌دارم از اینکه دینداری خدا را با امر باطلی انجام دهی؛ و بر اساس آنچه نمی‌دانی به مردم فتوا دهی (موضع دین را بیان کنی)

الکافی، ج‏1، ص42؛ المحاسن، ج‏1، ص204

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

أَنْهَاکَ عَنْ خَصْلَتَیْنِ فِیهِمَا هَلَاکُ الرِّجَالِ أَنْهَاکَ أَنْ تَدِینَ اللَّهَ بِالْبَاطِلِ وَ تُفْتِیَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.

2) از امام باقر ع روایت شده است که:

آنچه می دانید بگویید و در مورد آنچه نمی‌دانید، بگویید [سریع اظهار نظر نکنید و] خداوند بهتر می‌داند؛ بدرستی که گاه شخص آیه‌ای را از قرآن بیرون می‌کشد [مطابق برداشت ناصواب خود توضیح می‌کند] که با آن در فاصله‌ای بیش از بین زمین و آسمان سقوط کرده است.

الکافی، ج‏1، ص42؛ المحاسن، ج‏1، ص206

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَمُ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الْآیَةَ مِنَ الْقُرْآنِ یَخِرُّ فِیهَا أَبْعَدَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.

3) از رسول خدا ص روایت شده است:

کسی که گمان کند خداوند به بدی و ناشایست دستور می‌دهد، بر خدا دروغ بسته است؛ و کسی که گمان کند خوبی و بدی به غیر مشیت خدا رخ می دهد خدا را از حوزه سلطنتش بیرون دانسته؛ و کسی که گمان کند که گناهان بدون هر گونه قوت‌ و توانایی از جانب خدا رخ می دهد، بر خدا دروغ بسته است و کسی که بر خدا دروغ ببندد خدا او را داخل در آتش کند.

[این حدیث مبتنی بر این مبناست که خداوند دو گونه مشیت دارد که در حدیث2 جلسه243 بیان شد]

الکافی، ج‏1، ص158؛

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ بِغَیْرِ مَشِیئَةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِیَ بِغَیْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّار.

4) محمد بن منصور می‌گوید: از امام صادق ع درباره این سخن خداوند متعال سوال کردم که می فرماید: «و هنگامی که کار ناشایستی مرتکب شوند، گویند: پدرانمان را بر این یافتیم، و خداوند ما را بدان دستور داد. بگو مسلماً خداوند به کار ناشایست دستور نمی‌دهد؛ آیا چیزی که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید؟!»

فرمود: آیا به نظرت کسی گمان می کند که خداوند به زنا و نوشیدن شراب یا چیزی از این گونه محرمات دستور دهد؟

گفتم: نه.

فرمود: پس این «کار ناشایست»ی که ادعا می کنند خدا بدان دستور داده چیست؟

گفتم: خداوند بهتر می داند و ولیّ او.

فرمود: بدرستی که این در مورد ائمه جور است که ادعا کردند خداوند آنها را دستور داده به پیشوایی قومی در حالی که خداوند به امامت آنان دستور نداده بود، پس خداوند این را در مورد آنان رد کرد و به ما خبر داد که آنها بر خدا دروغ بسته‌اند و خدا این را «فاحشه» ‌(کار ناشایست) نامید.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص34؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص12؛ الغیبة للنعمانی، ص131

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ ُ [یَعْنِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‏] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» فَقَالَ أَ رَأَیْتَ أَحَدٌ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِالزِّنَاءِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ أَوْ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ هَذِهِ الْمَحَارِمِ؟ فَقُلْتُ لَا ! فَقَالَ مَا هَذِهِ الْفَاحِشَةُ الَّتِی یَدَّعُونَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِهَا؟ فَقُلْتُ اللَّهُ أَعْلَمُ وَ وَلِیُّهُ. قَالَ فَإِنَّ هَذِهِ فِی أَئِمَّةِ الْجَوْرِ ادَّعَوْا أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِالایتِمَامِ بِقَوْمٍ لَمْ یَأْمُرِ اللَّهُ بِالایتِمَامِ بِهِمْ فَرَدَّ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ أَخْبَرَنَا أَنَّهُمْ قَدْ قَالُوا عَلَیْهِ الْکَذِبَ فَسَمَّى اللَّهُ مِنْهُمْ فَاحِشَةً.

تدبر

1) «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»:

کسانی که تحت ولایت شیطان رفته‌اند، هنگامی که کار ناشایستی مرتکب شوند، ابتدا به فرهنگ و رسوم اجتماعی‌شان استناد می کنند و سپس همین را دستور خدا قلمداد می‌کنند. گویی هرچیزی به صرف اینکه در فرهنگ و رسوم گذشته ریشه دوانیده باشد، مطلبی دینی و دستوری الهی است.

قرآن کریم این مدل تحلیل را (که «آداب و رسوم سنتی» را همواره از جنس «تعالیم دینی» قلمداد کنیم) از دو زاویه به چالش می‌کشد:

الف. امکان ندارد چیزی که زشتی‌اش آشکار باشد بتوان به خدا و تعالیم الهی نسبت داد.

ب. اگر کسی می‌خواهد چیزی را به خدا نسبت دهد حتما باید بر اساس علم و اطلاع باشد؛ پس صرف اینکه مساله‌ای در میان گذشتگان ما سابقه داشته، دلیلی بر ریشه الهی داشتن ویا لزوم تبعیت از آن نمی‌شود.

2) «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»:

در آیات قبل، بحث درباره ترفند ابلیس برای بیرون آوردن لباس آدم و حوا، و در نتیجه، خروج آنها از بهشت بود و تذکر داد که مواظب باشید شیطان همین بلا را بر سر شما نیاورد؛ و البته تذکر داد کسانی که ایمان نمی‌آورند تحت ولایت شیطان قرار می‌گیرند. اینجا بلافاصله سراغ این افراد رفت و تنها ویژگی‌ای که در این آیات از آنها برشمرد این بود که وقتی کار ناشایستی می‌کنند، آن را با استناد به فرهنگ گذشتگان و حتی با استناد دروغین به خداوند توجیه می‌کنند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی: توجیه‌گری و راه غلبه بر آن

از مطلب فوق می‌توان نتیجه گرفت مهمترین ترفند شیطان برای گناه کردن همین توجیه‌گری است که در هرجایی به نحوی رخ می‌نمایاند:

گناه خودش را توجیه کرد (چون من بهترم سجده نکردم)؛

برای اینکه آدم و حوا از درخت ممنوعه بخورند توجیه آورد؛

و اکنون هم اینها توجیه می‌کنند.

به نظر می‌رسد اساسا هیچ انسانی هیچ گناهی انجام نمی‌دهد مگر اینکه اول آن را برای خود توجیه کرده باشد.

پس

برای غلبه بر شیطان باید این روحیه توجیه‌گری را از خود دور کنیم و همانند حضرت آدم ع با خود رو راست باشیم و اگر خطایی کردیم، خطای خود را بپذیریم، و از خدا طلب بخشش کنیم.

اما چگونه؟

چه‌بسا ادامه آیه که می‌فرماید «آنچه نمی‌دانید به خدا نسبت ندهید»، راهش را نشان می‌دهد: تمرین کنیم در جاهایی که شناخت درستی از مساله نداریم (صرفا بر اساس خوشایندمان) تحلیل ارائه ندهیم، فقط بر اساس آنچه واقعا بدان علم داریم تحلیل کنیم.

3) «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً ... قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ ...»:

با اینکه در ادبیات قرآن کریم برای بیان «کار ناشایست» از کلمات متعددی استفاده شده است (مانند قبیح، سیئه، منکر، مکروه، اثم، سوء و ...) چرا در این آیه - که در مقام بیان کسانی است که شیطان بر آنها سیطره می‌یابد از کلمه «فاحشة» استفاده شده است؟

الف. به نحوی با آیات قبل تناسب دارد؛ زیرا در آیات قبل، بحث از بیرون آوردن لباس بود که با گناهان مربوط به غریزه جنسی بسیار مرتبط است. کلمه «فاحشه» هم اگرچه درباره مطلقِ کارهای ناشایست است، اما به نحو خاص در مورد رابطه نامشروع به کار می‌رود.

ب. «فاحشه» کار زشت و شرم‌آوری است که قبیح بودنش کاملا واضح است. می‌خواهد چگونگی سیطره شیطان  بر آنها را نشان دهد، که آنها کاری که زشت بودنش کاملا آشکار است انجام می دهند و توجیه می‌کنند. (یعنی نشان دهد که این کار آنها صرفا یک اشتباه و ندانستن ساده نیست، بلکه اگر ندانستنی هم در کار است، از باب خود را به خواب زدن است)

ج. می‌خواهد بتواند بر اساس فطرتشان (و نه لزوما با استناد به شریعت الهی) خطا بودن راهشان را نشان دهد؛ یعنی حتی اگر شریعت صحیح الهی به دستتان نرسیده باشد، باز هم توجیهی ندارید و نزد فطرتتان محکوم‌اید و معلوم است که خدا به فحشاء دستور نمی‌دهد.

د. ...

4) «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ ...»:

آنها دو دلیل برای کارشان مطرح کردند: وجود آن سنت در گذشتگان‌شان و اینکه خدا بدان دستور داده؛ و خداوند فقط دومی را پاسخ داد. چرا؟

الف. با توجه به آیات قبل درباره بهشت (که اهتمام شیطان به برهنه کردن آدم و حوا و مخالفت خدا با آن را مطرح کرد) تنهااستدلال دومشان به بحث مرتبط است (یعنی خدایی که در داستان بهشت معرفی شد، معلوم است که هیچگاه امر به فحشاء نمی‌کند) و لذا به آن پرداخته شد، اما استدلال اولشان چون از غرض بحث حاضر خارج است بدان در اینجا پرداخته نمی‌شود و البته در جاهای دیگر این نوع استدلال به چالش کشیده می‌شود (بقره/170) (المیزان، ج8، ص72)

ب. شاید می‌خواهد با این نوع مواجهه نشان می‌دهد استناد به «وجود سنتی در میان گذشتگان» برای توجیه یک کار بقدری استدلال سست و بی‌بنیادی است که ارزش پاسخ دادن دارد.

ج. ...

5) «وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها، قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»:

در پاسخ سخن آنها که «خداوند ما را بدان دستور داد» فقط نفرمود «مسلماً خداوند به کار ناشایست دستور نمی‌دهد» بلکه فرمود «"بگو" مسلماً خداوند به کار ناشایست دستور نمی‌دهد». چرا؟

الف. شاید می‌خواهد اصرار کند که با چنین منطقی حتما باید مقابله شود. یعنی نه فقط خدا جوابشان را می‌دهد بلکه اصرار دارد که تو همین این جواب را بگو و بازگو کن.

ب. این مساله که «مسلماً خداوند به کار ناشایست دستور نمی‌دهد» یک ضابطه‌ای است که در دین‌شناسی چنان به کار می‌آید که باید آن را در همه‌جا جار زد.

ج. ...

6) «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ؛ وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا ... أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»:

اینکه کسی به خدا چیزی که نمی‌داند نسبت دهد، یکی از ویژگی‌های مهمی است که نشان می‌دهد شخص ایمان واقعی ندارد و تحت ولایت شیطان قرار گرفته است. دلیلش هم معلوم است: کسی که به خدا ایمان دارد، می‌داند که خدا در همه‌جا حضور دارد، و انسان هیچگاه در محضر کسی و جلوی روی او، دروغی را به او نسبت نمی‌دهد.

ثمره اخلاقی- اجتماعی

اینکه چه اندازه حاضر هستیم درباره دین و تعالیم دینی بدون تحقیق و صرفا بر اساس حدس و گمان شخصی سخن بگوییم نشان می‌دهد چه اندازه به خدا ایمان داشته یا تحت ولایت شیطان قرار گرفته‌ایم؟!

واقعا آیا در خصوص مسائل دینی، وقتی که به چیزی کاملا علم و آگاهی نداریم، اظهار نظر می‌کنیم یا سکوت؟ اگر صرفا بر اساس حدس و گمان شخصی و بدون استناد معتبر درباره خدا و دستورات خدا اظهار نظر می‌کنیم، آیا این هشداری نیست که بشدت در حال سقوط هستیم؟ (حدیث2)

آیا توجه داریم که با این روش داریم دینداری باطلی را ترویج می‌کنیم و بدون علم فتوا می‌دهیم؟ (حدیث1)

آیا نباید به فکر علاج باشیم؟

7) «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا ... وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»:

گاه افراد با تکیه بر یک مغالطه، بر اساس نگرش توحیدی، گناه خود را توجیه می‌کنند! می‌گویند مگر خدا همه‌کاره نیست؛ پس اگر ما گناه می‌کنیم، خدا به ما دستور داده است!

اگر توان تحلیل مغالطه را داشتیم، که چه خوب! (مدلی از تحلیل و پاسخ منطقی این مغالطه در حدیث2 جلسه 243 گذشت) اما اگر توان تحلیل مغالطه را نداشتیم، به همان محکمات اعتقادی‌مان تکیه کنیم تا نتوانند ما را بلغزانند. (حدیث3)‌ قرآن در این آیه از این روش استفاده کرده است:

آنها کار زشتشان را چنین توجیه می‌کنند که خدا به ما دستور داده است. تو هم بگو معلوم است که خدا به کار زشت دستور نمی‌دهد.

8) «وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»:

چرا درباره دستور خدا، سخن آنها را با فعل ماضی آورد (خداوند چنان دستور داد) ولی پاسخ را با فعل مضارع (خداوند چنین دستور نمی‌دهد)؟

الف. پاسخ فعل ماضى را با فعل مضارع مى‏دهد تا نشانه‏ى استمرار باشد؛ یعنی خداوند در هیچ زمانى به زشتى فرمان نمى‏دهد. (تفسیر نور، ج4، ص49)

ب. آنها درباره این واقعه، به یک حادثه در گذشته استناد می‌کنند؛ اما در مقام پاسخ، به یک روال همیشگی خدا استناد می‌شود تا نشان دهند در گذشته هم چنین نبوده است.

ثمره منطقی- استدلالی

گاهی برای رد یک سخن نیازمند این نیست که سند آن سخن بررسی شود. بلکه شواهد و قرائن بیرونی، دلیل کافی بر بطلان [ویا صحت] آن ارائه می‌دهند. در اینجا حتی اگر شخصی که وی را راستگو می‌دانستیم چنان مطلبی را نقل می‌کرد، باز قابل قبول نبود. به تعبیر دیگر، سند برای قضاوت درباره یک گزارش تاریخی، صرفاً یکی از شواهد برای بررسی است، نه تنها شاهد.

ج. ...

مورد زیر را در کانال نگذاشتم

9) «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا ...»

تقلید نابجا از پیشینیان ممنوع است. (تفسیر نور، ج4، ص48)