242) سوره اعراف (7) آیه 22 فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فلما ذاقا
بسم الله الرحمن الرحیم
242) سوره اعراف (7) آیه 22
فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ
ترجمه
پس آن دو را با نیرنگ به پستی افکند؛ پس هنگامی که از [میوه] آن درخت چشیدند عورتهایشان برایشان آشکار گردید و شروع کردند به وصله کردن برگهای [درختان] بهشت بر [گرد] خویش، [تا خود را بپوشانند]؛ و پروردگارشان بر آنها بانگ زد که آیا شما را از آن درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است؟
نکات ترجمهای و نحوی
«دَلاّ»: فعل ماضی باب تفعیل از ماده «دلو» است که در اصل به معنای انداختن «دَلو» [ظرف مخصوص کشیدن آب از چاه] در چاه است (مجمع البیان، ج4، ص628) و به طور عام در معنای «چیزی را از بالا به پایین انداختن» به کار میرود (الصافی، ج2، ص185). فخر رازی از ابومنصور ازهری نقل کرده که این کلمه دو اصل دارد: یکی در جایی که شخص تشنه باشد و پایش را در چاه میاندازد تا آبی به دست آورد اما آبی نمییابد و لذا تعبیر «تدلیه» را در مورد جایی مطرح میکنند که کسی به چیزی طمع میورزد که فایدهای برایش ندارد؛ دوم به معنای جرات دادن است یعنی اینکه ابلیس آنها را با فریب جرات خوردن از درخت را در آنها ایجاد کرد.[1]
«غُرُورٍ» از ماده «غرر» است که در جلسه 160 توضیح داده شد که این ماده در معانی متعددی به کار میرود و برخی گفتهاند اصل همه این معانی آن است که بر اثر تاثیر چیزی، غفلتی حاصل شود. فقط در اینجا نظر مرحوم طبرسی را اضافه میکنیم که از نظر ایشان «غرور» به معنای «در ظاهر خیرخواهی و در باطن دغلبازی کردن» است و اصل «غر» همان خط تای لباس است که در زبان عربی گفته میشود لباس را روی «غر» آن بپیچ و تا کن؛ پس «غرور» از این جهت شبیه محل تا کردن لباس است که یک قسمتی را مخفی و قسمت دیگری را آشکار می کند. (مجمع البیان، ج4، ص628)
«دَلاَّهُما بِغُرُورٍ» در اینکه حرف «بـ» در اینجا چه معنایی میدهد چند احتمال است:
حرف «بـ»، باء سببیت باشد و جار و مجرور متعلق به فعل «دلا» باشد (الکشاف، ج2، ص95؛ إعراب القرآن و بیانه، ج3، ص32؛ إعراب القرآن الکریم، ج1، ص35) آنگاه معنای جمله چنین میشود: آن دو را به وسیله فریبی که در حق آنها روا داشت، پایین انداخت.
حرف «بـ»، «باء» مصاحبت باشد که در این صورت جار و مجرور (بغرور) متعلق به «حالِ» محذوف است (إعراب القرآن و بیانه، ج3، ص32) و آنگاه معنای آیه چنین میشود: آنها را پایین انداخت در حالی که همنشین غرور شده بودند.[2]
«طَفِقا یَخْصِفانِ»:
«طفق» از افعال کمکی است که اصطلاحا جزء «افعال مقابله» میباشد (افعالی که عمل «کان و اخواتها» را انجام میدهند) و در معنای شروع کردن به کاری به کار میرود (إعراب القرآن و بیانه، ج3، ص325)
«یخصف» از ماده «خصف» است که اصل این ماده به معنای اجتماع و ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص186؛ مجمع البیان، ج4، ص628) و در معنای هرگونه وصله و پینه کردنی به کار میرود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص69) و در قرآن کریم فقط در همین آیه و آیه121 سوره طه به کار رفته است.
حدیث
1) روایت شده است که روزی مامون از امام رضا ع سوال کرد: پسر رسول خدا ! آیا شما نمیگویید که پیامبران معصومند؟
فرمود: بله.
گفت: پس معنی سخن خداوند چیست که میفرماید: «و آدم پروردگارش را عصیان کرد پس گمراه شد» (طه/121)
فرمود: خداوند تبارک و تعالی به آدم گفت: «تو و همسرت در بهشت ساکن شوید، پس از هرجایی خواستید بخورید و به این گیاه نزدیک نشوید» و به گیاه گندم اشاره کرد «که از ظالمان خواهید بود» (بقره/35) و به آنها نفرمود که از این درخت نخورید و نه اینکه از آنچه از جنس آن است؛ پس آنها به آن درخت نزدیک نشدند و از آن نخوردند و از غیر آن می خوردند تا اینکه شیطان آن دو را وسوسه کرد «و گفت پروردگارتان شما دوتا را از این درخت منع نکرد» و فقط از اینکه نزدیک غیرآن شوید شما را منع کرد، و شما را از خوردن آن منع نکرد «مگر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید و یا از جاودانان باشید و برای آن دو قسم خورد که من واقعا برای شما از خیرخواهانم.» (اعراف/20-21) و آدم و حوا قبل از این ندیده بودند که کسی به خدا سوگند دروغ بخورد، «پس آن دو را با نیرنگ به پستی افکند» (اعراف/22) پس با اعتماد به سوگند او به خدا، از آن خوردند و این مساله از آدم قبل از نبوت وی بود و این گناه بزرگی نبود که بدان مستوجب آتش شود، بلکه از گناهان صغیرهای بود که انجام آن از جانب انبیاء قبل از نزول وحی بر آنها [و برانگیخته شدن به نبوت] جایز است. اما هنگامی که خدا متعال او را برگزید و پیامبر قرارش داد، معصومی بود که هیچ گناه کبیره و صغیرهای نداشت [چون از همین گناه صغیره هم توبه کرده بود] که خداوند عز و جل کیفرماید: «و آدم پروردگارش را عصیان کرد و گمراه شد؛ سپس پروردگارش او را برگزید و توبه او را پذیرفت و هدایتش کرد» (طه/121-122) و نیز خداوند عز و جل فرمود: «همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.» (آل عمران/33) ...
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص196
حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى ع فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَیْسَ مِنْ قَوْلِکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» فَقَالَ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَالَ لِآدَمَ «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» وَ أَشَارَ لَهُمَا إِلَى شَجَرَةِ الْحِنْطَةِ «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» وَ لَمْ یَقُلْ لَهُمَا لَا تَأْکُلَا مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ وَ لَا مِمَّا کَانَ مِنْ جِنْسِهَا فَلَمْ یَقْرَبَا تِلْکَ الشَّجَرَةَ وَ لَمْ یَأْکُلَا مِنْهَا وَ إِنَّمَا أَکَلَا مِنْ غَیْرِهَا لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّیْطَانُ إِلَیْهِمَا «وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ» وَ إِنَّمَا یَنْهَاکُمَا أَنْ تَقْرَبَا غَیْرَهَا وَ لَمْ یَنْهَکُمَا عَنِ الْأَکْلِ مِنْهَا «إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ» وَ لَمْ یَکُنْ آدَمُ وَ حَوَّاءُ شَاهَدَا قَبْلَ ذَلِکَ مَنْ یَحْلِفُ بِاللَّهِ کَاذِباً «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ» فَأَکَلَا مِنْهَا ثِقَةً بِیَمِینِهِ بِاللَّهِ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنْ آدَمَ قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ بِذَنْبٍ کَبِیرٍ اسْتَحَقَّ بِهِ دُخُولَ النَّارِ وَ إِنَّمَا کَانَ مِنَ الصَّغَائِرِ الْمَوْهُوبَةِ الَّتِی تَجُوزُ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ قَبْلَ نُزُولِ الْوَحْیِ عَلَیْهِمْ فَلَمَّا اجْتَبَاهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَعَلَهُ نَبِیّاً کَانَ مَعْصُوماً لَا یُذْنِبُ صَغِیرَةً وَ لَا کَبِیرَةً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ». ...
2) از امام صادق ع درباره عبارت «پس عورتهایشان برایشان آشکار گردید» روایت شده است که فرمود: عورت هایشان برایشان آشکار نبود یعنی [عضو] داخلی بود.
تفسیر القمی، ج1، ص225؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص11
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» قَالَ کَانَتْ سَوْءَاتُهُمَا لَا تَبْدُو لَهُمَا یَعْنِی کَانَتْ دَاخِلَة.
3) ابراهیم قمی نقل میکند که از امام صادق ع سوال شد که بهشت آدم آیا از بهشتهای دنیا بود یا از بهشتهای آخرت؟
گفت: از بهشتهای دنیا بود که در آن خورشید و ماه طلوع میکرد؛ و اگر از بهشتهای آخرت بود نه آدم هیچگاه از آن خارج میشد و نه ابلیس داخل در آن میشد.
گفت: خداوند او را در بهشت ساکن کرد و جهالت او را به سمت درخت کشانید و او را خارج کرد؛ زیرا مخلوقی را آفریده بود که جز با امر و نهی و لباس و خانه و نکاح باقی نمیماند و آنچه را به نفع اوست از آنچه به ضرر اوست جز با آگاه کردن، درک نمیکند [یعنی به نحو غریزی نمیداند و باید به او تعلیم داد]. پس ابلیس نزدش آدم و گفت: شما دو تا، اگر از این درختی که خداوند شما را از آن منع کرده بخورید دو فرشته میشوید و تا ابد در بهشت خواهید ماند؛ و اگر از آن نخورید خدا شما دوتا را از بهشت خارج می کند و برایشان سوگند خورد که خیرخواه آنهاست همان گونه که خداوند عز و جل از او حکایت کرده است: «پروردگارتان شما دوتا را از این درخت منع نکرد مگر اینکه [مبادا] دو فرشته شوید و یا از جاودانان باشید و برای آن دو قسم خورد که من واقعا برای شما از خیرخواهانم.» (اعراف/20-21) پس آدم سخنش را قبول کرد و هر دو از آن درخت خوردند و آن شد که خداوند حکایت کرده است: «عورتهایشان برایشان آشکار گردید» (اعراف/22) و آنچه خداوند از لباسهای بهشتی بر تن آنها پوشانده بود از آنها ساقط شد و شروع کردند خود را با برگ [درختان] بهشت پوشاندن «و پروردگارشان بر آنها بانگ زد که آیا شما را از آن درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است» (اعراف/22) پس آنها آن گونه که خداوند عز و جل حکایت کرده است گفتند «پروردگارا بر خویش ظلم کردیم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی قطعا از زیانکاران خواهیم بود» (اعراف/23) ...
تفسیر القمی، ج1، ص44-43
فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی رَفَعَهُ قَالَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ جَنَّةِ آدَمَ أَ مِنْ جِنَانِ الدُّنْیَا کَانَتْ أَمْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ فَقَالَ کَانَتْ مِنْ جِنَانِ الدُّنْیَا تَطْلُعُ فِیهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ کَانَتْ مِنْ جِنَانِ الْآخِرَةِ مَا أُخْرِجَ مِنْهَا أَبَداً آدَمُ وَ لَمْ یَدْخُلْهَا إِبْلِیسُ،
قَالَ أَسْکَنَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَتَى جَهَالَةً إِلَى الشَّجَرَةِ فَأَخْرَجَهُ لِأَنَّهُ خَلَقَ خِلْقَةً لَا تَبْقَى إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ اللِّبَاسِ وَ الْأَکْنَانِ وَ النِّکَاحِ وَ لَا یُدْرِکُ مَا یَنْفَعُهُ مِمَّا یَضُرُّهُ إِلَّا بِالتَّوْقِیفِ فَجَاءَهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ إِنَّکُمَا إِنْ أَکَلْتُمَا مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ الَّتِی نَهَاکُمَا اللَّهُ عَنْهَا صِرْتُمَا مَلَکَیْنِ وَ بَقِیتُمَا فِی الْجَنَّةِ أَبَداً وَ إِنْ لَمْ تَأْکُلَا مِنْهَا أَخْرَجَکُمَا اللَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ حَلَفَ لَهُمَا أَنَّهُ لَهُمَا نَاصِحٌ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حِکَایَةً عَنْهُ «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ» فَقَبِلَ آدَمُ قَوْلَهُ فَأَکَلَا مِنَ الشَّجَرَةِ فَکَانَ کَمَا حَکَى اللَّهُ «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» وَ سَقَطَ عَنْهُمَا مَا أَلْبَسَهُمَا اللَّهُ مِنْ لِبَاسِ الْجَنَّةِ وَ أَقْبَلَا یَسْتَتِرَانِ بِوَرَقِ الْجَنَّةِ «وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ» فَقَالا کَمَا حَکَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُمَا «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» ...[3]
تدبر
1) «فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ ...»
وقتی ادامه آیه وضعیت اسفباری را که برای آدم و حوا رخ داد تصویر میکند، دیگر چرا ابتدایش جمله «فدلاهما بغرور: پس آن دو را با نیرنگ به پستی افکند» را فرمود؟
الف. یکی از فوایدش این است که این تلقی ناصوابی که در اثر تحریف در کتابهای تورات و انجیل رخ داده، اصلاح شود. در آنها این درخت، درخت معرفت معرفی شده و خوردن آدم مایه ارتقای او بوده است چنانکه در سفر پیدایش، باب سوم، آیه 32 آمده است «و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده، اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد و تا ابد زنده بماند»! در حالی که قرآن به صراحت بیان میکند که آن کاری که شیطان کرد، راهنمایی واقعی آدم نبود، بلکه فریبی بود که مایه تنزل و سقوط آدم گردید؛ و عطف توجه وی به اندامهای جنسیاش که بعد از خوردن از این درخت رخ داد، (که عطف توجه از افق ملکوت به افق غرایز بود) نه نشاندهنده رشد معرفتی وی، بلکه حاکی از یک انحطاطی در وی بود.
ب. ...
2) «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»
خوردن از آن درخت ملازم بود با برهنگی و از دست دادن لباسهای بهشتی (حدیث3)؛ که ظاهرا این لباسها علاوه بر پوشانندگی ظاهری آنها، این خاصیت را هم داشته که فکر و ذکر آنها را از غریزه جنسی چنان دور میکرده که اصلا شرمگاههایشان بر خودشان مخفی مانده بود.
(البته برخی مفسران گفتهاند منظور از مخفی بودن و آشکار شدن، در مورد هریک نسبت به دیگری است: یعنی عورتهایشان از همدیگر مخفی بود و با افتادن لباسها عورتهایشان در مقابل همدیگر آشکار گردید. مجمعالبیان، ج2، ص629)
نکته جالب توجه این است که از شرمگاه با تعبیر «سوآت» یاد میکند؛ که از کلمه «سوء» گرفته شده و چهبسا اشاره است به ابعاد منفیِ این عضو که مایه بدی میشود.
همچنین به تدبرهای 1 و 3 جلسه 240 نیز توجه شود.
3) «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما ... وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ ...أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ»
چه ارتباطی بین «پدیدار شدن عورتهایشان بر خودشان» و رانده شدن از بهشت وجود دارد که شیطان در آیه 20 سوره اعراف (جلسه240) راهکار خود برای بیرون شدن آدم و حوا از بهشت را همین «پدیدار کردن ...» قرار داد و در این آیه هم پس از این پدیدار شدن بود که خطابهای مواخذه و سپس دستور هبوط آمد؟
الف. شاید ریشهاش این است که آدم و حوا تا قبل از خوردن از این درخت متوجه ابعاد و ظرفیتهای بدی که در وجودشان هست نبودند و لذا هیچ تمایلی به بدی هم نداشتند و لذا زندگیشان کاملا بهشتی بود. اما همین که به ابعادی از وجود خود که امکان صدور بدی را در آنها مهیا میکرد توجه کردند، زمینه بد بودن در آنها مهیا شد و دیگر زندگیای که با بدی توام باشد، نمیتواند زندگی در بهشت باشد.
ب. ...
4) «ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ»
با اینکه در آیات قبل فقط «نهی از شجره» را مطرح کرده بود، چرا در این آیه میگوید «آیا از شجره نهیتان نکردم و نگفتم شیطان دشمن آشکار شماست»؟
الف. این نشان میدهد ارتکاب آنچه خدا از آن نهی کرده است، چیزی نیست جز تبعیت از شیطان و جدی نگرفتن دشمنی وی: نمیشود کسی دشمنی شیطان را جدی گرفته باشد ولی از دستورات خدا تخطی کند.
ب. ابنعباس نقل شده است که این عداوت شیطان را در آیه 16 بیان شده است که لاقعدن لهم صراطک المستقیم. (مفاتیح الغیب، ج14، ص220) البته شاید بر او اشکال شود که آنجا به آدم هنوز چیزی گفته نشده است. اما چهبسا بتوان پاسخ داد که آدم در مقامی که فرشتگان بر او سجده کردند، روح در او دمیده شده بود و لذا آگاه و هوشیار بود و متوجه این سخن ابلیس با خدا شده بود.
ج. ...
5) «ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ»:
با اینکه خطاب به آدم با تعبیر «قلنا: گفتیم» بود (بقره/35) و نخوردن از درخت را با تعبیر «هذه الشجرة: این درخت» (اشاره به نزدیک) (بقره/35؛ اعراف/19) بیان کرده بود، اینجا از تعبیر «ناداهما: بدانها بانگ زد» و «تلکما الشجره: آن درخت» (اشاره به دور) استفاده کرد. این دلالت دارد بر اینکه [به محض خوردن از درخت و آشکار شدن شرمگاهشان و] موقع مخاطب این خطاب قرار گرفتن، هم از مقام قرب خدا دور شدند و هم از کنار درخت. (المیزان، ج8، ص35)
6) « فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ...»
اینکه به جای «خوردن» تعبیر «چشیدن» به کار رفته، نشان میدهد مقدار بسیار اندکی (در حد چشیدن) از آن خوردند[4] و اگر چشیدن شیء حرام این اندازه عقوبت دارد، ارتکاب کامل یک گناه چگونه خواهد بود؟! (مجمعالبیان، ج4، ص628)
7) «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»
برهنگى، نوعى کیفر الهى است، (نه نشانهى کمال و تمدّن) ؛ و فطرت آدم تمایل به پوشیدگی دارد [چون تا برهنه شدند، سعی کردند با حداقلیترین وسایل ممکن بلافاصله خود را بپوشانند] (تفسیر نور، ج4، ص40)
8) «فَدَلاَّهُما ... ذاقَا ... بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما ... وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا ...وَ أَقُلْ لَکُما الشَّیْطانَ لَکُما ..»
اگر دقت شود تمام ضمایر (چه آنجایی که بحث فریب شیطان مطرح است و چه آنجا که آبروی آدم و حوا رفت و چه آنجا که خدا آنها را مواخذه کرد) ضمیر تثنیه است: یعنی در همه این مراحل آدم و حوا هر دو مقصر بودند. این برخلاف تفکر مسیحیت تحریف شده (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سوم) است که زن را عنصر گناه و فریب میشمرد و معتقد است که همواره شیطان زن را میفریبد و زن مرد را. برخلاف آنچه امروزه تبلیغ میشود، پست دانستن جنس زن، مربوط به مسیحیت تحریف شده است نه مربوط به بارهای اسلامی. (مطهری، حماسه حسنی، ص404) متن کامل صحبت ایشان در لینک زیر:
http://www.hawzah.net/fa/Book/View/45276/25334
وعجیب اینجاست که امروزه این مسیحیت تحریف شده در تبلیغات خود علیه اسلام، اسلام را دینی مردسالار معرفی میکند و خود را طرفدار زنان نشان میدهد!
[1] . «ثم قال تعالى: فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ و ذکر ابو منصور الازهری لهذه الکلمة اصلین: أحدهما: اصل الرجل العطشان یدلی رجلیه فی البئر لیأخذ الماء فلا یجد فیها ماء فوضعت التدلیة موضع الطمع فیما لا فائدة فیه فیقال: دلاه إذا أطمعه الثانی: فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ ای اجراهما إبلیس على أکل الشجرة بغرور و الأصل فیه دللهما من الدل و الدالة و هی الجراة» مفاتیح الغیب، ج14، ص220
[2] . شاید به عنوان احتمال سوم این را بتوان مطرح کرد که باء غایت وصول (وصل بـ...) باشد یعنی آنها را به چاه غرور انداخت.
[3] . چنانکه ملاحظه میشود در تفسیر القمی بعد از حدیثی که از امام صادق ع روایت کرده، با تعبیر «قال» مطالب دیگری در شرح آیه میآورد که معلوم نیست که توضیحات خود مرحوم قمی یا پدرش است یا این هم روایتی از امام صادق ع است. بزرگانی مانند مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج11، ص161) یا مرحوم بحرانی در تفسیر برهان (ج1، ص180) ویا مرحوم عروسی حویزی در تفسیر نورالثقلین (ج2، ص13) این مطلب را با همین ابهامش از مرحوم قمی نقل کردهاند و فقط مرحوم فیض کاشانی در هنگام نقل قول، این سخنان را حدیث قمی از امام صادق ع دانسته است (تفسیر الصافی، ج2، ص186).
[4] برخی تذکر دادهاند که اگر تنها این تعبیر آمده بود، نمیتوانستیم حتی در حد خوردن کم هم بدانها نسبت دهیم، اما چون در جای دیگری از قرآن (طه/121) تعبیر «فاکلا منها» آمده، پس جمع آن آیه با این آیه در این است که مقدار بسیار کمی خوردن رخ داده است. (فخر رازی، مفاتیحالغیب، ج14، ص220)