222) سوره بقره (2) آیه 32 قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا
بسم الله الرحمن الرحیم
222) سوره بقره (2) آیه 32
قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ
ترجمه
گفتند: منزهی تو! ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی.
تسلیت شهادت امام سجاد ع
25 محرم سالروز شهادت زینالعابدین و سیدالساجدین، امام علی بن حسین علیهماالسلام تسلیت باد
آرزوی کوه ها یک سجدهی طولانیاش آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش
دستهایش شاخهی طوباست مشغول دعاست ماه و خورشید و فلک در سایهی نورانیاش
میوزد از منبرش فریادهای «یاحسین» شامها ویرانهی هر خطبهی توفانیاش
در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است عبدوَدها کشته، از شورحماسی خوانیاش
اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا چشمهها میجوشد از هر واژهی قرآنیاش
نکات ترجمهای و نحوی
«عِلْم، عَلَّمْتَنا، عَلیم»:
«عِلم» به معنای «شناخت» و نقطه مقابل «جهل» کلمه آشنایی است. گفته شده که اصل و ریشه مادهی (علم) دلالت میکند بر اثری که در هر چیزی وجود دارد که مایه تمایز آن از غیرش میشود، و کلمه «علامت» که به معنای «نشانه» میباشد و کلمه «عَلَم» هم که به معنای «پرچم» و به معنای «کوه بلند» به کار میرود (جمعِ آن: أعلام) نیز به همین جهت است (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص109) و «مَعالِم الطریق» هم آثار و علامتهایی است که یک مسیر (الطریق) را با آنها تشخیص میدهند (أساس البلاغة، ص434) «عالَمون» (= جهانها) به معنای «اصناف خلایق» است که هر صنفی یک «عالَم»ی است (مجمع البحرین، ج6، ص120) و درباره وجه تسمیه «عالَمون» هم گفتهاند از این باب است که هر مخلوقی به خودی خود یک «عَلَم» (نشانه)ای است (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص109) یا به تعبیر دیگر، «عالَم» اسم است برای چیزی که به وسیله آن، [حقیقتی] «معلوم» میشود (چنانکه «خاتَم» (مُهر) هم اسم چیزی است که به وسیله آن نامه ختم میشود) سازنده خود را معلوم میکند (مفردات ألفاظ القرآن، ص582) و از قول برخی مفسران نقل شده است که «عالَم» در اصل به معنای «ما یُعلَم به: آنچه به وسیله آن شناخته میشود» بوده است، کمکم منحصر شده به «آنچه به وسیله آن، خالق شناخته میشود»؛ و در مرحله بعد مخصوص شده به «مخلوقات دارای عقل و شعور، یعنی جن و انس» (تاج العروس، ج17، ص499)
«علیم» وزنش وزن «فعیل» است که این وزن هم برای صفت مشبهه و هم برای صیغه مبالغه به کار میرود؛ اما عموما اهل لغت «علیم» را از باب مبالغه در علم دانستهاند (تاج العروس، ج17، ص500) و ظاهرا ضابطهاش این است که اگر بتوان از ماده مربوطه، اسم فاعل بسازیم صیغه مبالغه است؛ و اگر اسم فاعل آن چندان رایج نباشد (مثلا رحیم) صفت مشبهه میباشد.
در تفاوت بین «عالم» و «علیم» هم گفتهاند «عالم» لزوما دلالت بر «معلوم» میکند یعنی در جایی به کار میرود که معلومی در کار باشد و همواره متعدی است؛ اما «علیم» لزوما متعدی نیست و صرفا نشاندهنده این است که اگر معلومی در کار باشد، حتما او بدان عالم است؛ چنانکه «سامع» به کسی گفته میشود که صدایی را بشنود، اما «سمیع» به کسی میگویند که شنوا باشد، خواه در آن لحظه صدایی در کار باشد یا نباشد. (الفروق فی اللغة، ص80)[1]
«الْحَکیمُ» از ماده «حکم» است که گفتهاند اصل این ماده دلالت بر «منع» کردن دارد: «حُکم» منع از ظلم است و «حکمت» منع از جهالت است (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص91) و برخی توضیح دادهاند که نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب میکند لذا به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» میگویند و «حُکم» کردن هم آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست؛ «حاکم» کسی است که بین مردم حکم میکند و «حَکَم» هم کسی است که در حکم کردن متخصص باشد و «حکمت» هم به معنای این است که بر اساس علم، حکم شود و وقتی در مورد خدا که به کار میرود به معنای علم خداوند به اشیاء و ایجاد آنها در کمال احکام است و «مُحکم» هم یعنی چیزی که شک و شبهه و خللی در آن راه نداشته باشد و در معنای «حکیم» همچنین گفتهاند که به معنای کسی است که کار خود را محکم و بیخلل انجام میدهد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص248-251)
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ: انت را میتوان تاکید «ک» دانست و میتوان ضمیر فصل قلمداد کرد (إعراب القرآن (للنحاس)، ج1، ص44؛ مجمعالبیان، ج1، ص183) و با توجه به اینکه آمدن «الـ» بر روی خبر (العلیم الحکیم) نیز دلالت بر حصر میکند، دلالت جمله بر حصر بسیار جدی است؛ یعنی فرشتگان علیم بودن و حکیم بودن را منحصر در خداوند معرفی کردهاند.
حدیث
0) امام حسن عسگری [در ادامه حدیثی که در قبلا گذشت: جلسه221، حدیث1] میفرمایند:
التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 217
قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ: سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا- إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ [الْعَلِیمُ] بِکُلِّ شَیْءٍ، الْحَکِیمُ الْمُصِیبُ فِی کُلِّ فِعْلٍ.
1) شخصی از امیرالمومنین ع درخواست کرد که خداوند تبارک و تعالی را برای ما توصیف کن تا محبت و معرفت ما به او افزون گردد. حضرت عصبانی شدند [ظاهرا بدین جهت که خداوند فوق هرگونه توصیفی است و هیچ توصیفی نمیتواند او را آن طور که شایسته است معرفی کند] و مردم را به مسجد فراخواندند و خطبهای ایراد کردند که: حمد خدایی راست که ... [تا بدینجا رسیدند که:]
[خداوند] کسی است فرشتگان، علیرغم نزدیکیشان به کرسیِ کرامت الهی و طولانی بودن شوقشان به خدا و بزرگداشت جلالت و عزت خداوند و نزدیکیشان به غیب ملکوت او، ناتوان بودند از اینکه چیزی از امر او را بدانند جز آنچه که آنها را بدان عالم کرده بود؛ در حالی که آنها از ملکوت قدس الهی بودند به نحوی که بهرهشان از معرفت وی بر حسب آن چیزی بود که خدا آنها را بر آن آفریده بود، تا حدی که «گفتند: منزهی تو! ما [هیچ] علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی.»
التوحید (للصدوق)، ص50
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ «2» قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ الْکُوفِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِسْحَاقَ الْجُهَنِیِّ عَنْ فَرَجِ بْنِ فَرْوَةَ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ بَیْنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ بِالْکُوفَةِ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لَنَا رَبَّکَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِنَزْدَادَ لَهُ حُبّاً وَ بِهِ مَعْرِفَةً فَغَضِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ نَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَاجْتَمَعَ النَّاسُ حَتَّى غَصَّ الْمَسْجِدُ بِأَهْلِهِ ثُمَّ قَامَ مُتَغَیِّرَ اللَّوْنِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی...
الَّذِی عَجَزَتِ الْمَلَائِکَةُ عَلَى قُرْبِهِمْ مِنْ کُرْسِیِّ کَرَامَتِهِ وَ طُولِ وَلَهِهِمْ إِلَیْهِ وَ تَعْظِیمِ جَلَالِ عِزِّهِ وَ قُرْبِهِمْ مِنْ غَیْبِ مَلَکُوتِهِ أَنْ یَعْلَمُوا مِنْ أَمْرِهِ إِلَّا مَا أَعْلَمَهُمْ وَ هُمْ مِنْ مَلَکُوتِ الْقُدْسِ بِحَیْثُ هُمْ مِنْ مَعْرِفَتِهِ عَلَى مَا فَطَرَهُمْ عَلَیْهِ أَنْ «قَالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیم»
2) از امام صادق ع روایت شده است که:
خداوند تبارک و تعالی بود و هیچ چیزی نبود، پس پنج [تن] را از نور جلال خود آفرید و برای هریک اسمی از اسمهای نازل شده خود قرار داد؛ پس او حمید است و پیامبر ص را محمد ص نامید؛ و او «اعلی» است و امیرالمومنین ع را علی نامید؛ و او اسماء حسنی است، پس از آن حسن و حسین را مشتق کرد؛ و او فاطر است پس از اسمهایش اسمی را برای فاطمه جدا کرد؛ پس هنگامی که آنها را آفرید، در میثاق قرارشان داد، پس آنها در یمینِ [= سمت راست/ یمن و برکت] عرش بودند و فرشتگان را از نوری آفرید، پس هنگامی که [فرشتگان] آنها [= حقیقت نوری پنج تن] را دیدند، شأن آنها را عظیم شمردند و بدانها تسبیح تلقین شد [ظاهرا بدین جهت که عظمت آنها را با عظمت خدا خلط نکنند و خدا را منزه و برتر بدانند] و این همان است که میفرماید: «و قطعا مائیم صفکشندگان و همانا مائیم تسبیحکنندگان» (صافات/165-166)
پس هنگامی که خداوند آدم را آفرید از یمین عرش بدانها نگاه کرد و گفت: پروردگارا ! اینها کیستند؟
فرمود: آدم! اینها برگزیدگان و خاصان مناند، آنها را از نور جلال خود آفریدم و اسمی از اسماء خود برایشان برگزیدم.
گفت: پروردگارا! به حق خودت بر آنها، اسماء آنها را به من تعلیم ده!
فرمود: پس آنها نزد تو امانت است، سرّی است از اسرارم که کسی غیر تو بر آنها مطلع نشود مگر به اذن من.
گفت: باشد؛ پروردگارا !
فرمود: آدم! عهدی بسپار.
و از او عهدی گرفت و سپس اسماء آنها را به وی یاد داد؛ سپس «آنها را بر فرشتگان عرضه کرد» در حالی که اسماء آنها را به آنها تعلیم نداده بود و فرمود: «مرا از اسمهای آنها خبر دهید اگر راست میگفتهاید. گفتند: منزهی تو! ما علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای؛ بدرستی که تو هستی که دانا و حکیمی. فرمود: آدم! به آنها [= فرشتگان] از اسمهای آنها خبر بده؛ پس هنگامی که به آنها از اسمهای آنها خبر داد» فرشتگان دانستند که آن به ودیعه گذاشته شده بوده و او با این علم بر آنها برتری داده شده است.
و بدانها دستور سجده داده شد که این سجدهشان از باب برتری او و عبادت خدا بود از این جهت که آن مطلب حق او بوده است [ظاهرا یعنی دستور خدا در برتری آدم بر خویش را حقی که خدا قرار داده، دانستند و با تبعیت از این دستور، خدا را بندگی کردند]
ولی ابلیس فاسق از دستور پروردگارش سرپیچی کرد؛ پس [خداوند] فرمود: «چه چیزی مانع از این شد که سجده کنی وقتی به تو دستور دادم؟ گفت من از او برترم» (اعراف/12)
فرمود قطعا او را بر تو برتری دادم از آن جهت که برتری را برای آن پنج تنی قرار دادم که تو هیچ تسلطی بر آنها و بر شیعیان [واقعی] آنها نداری؛ و این همان است که شیطان استثنا کرد که «[همه را گمراه میکنم] جز بندگان خالص شدهی تو را» (حجر/40) و فرمود: «همانا بر بندگان [حقیقیِ] من تسلطی نداری» (حجر/42) و آنها شیعیان [حقیقی] هستند.
تفسیر فرات الکوفی، ص: 57-56 ؛ غرر الأخبار، ص: 206-205
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ یَعْنِی ابْنَ زَکَرِیَّا بْنِ صَالِحِ بْنِ عَاصِمِ بْنِ زُفَرَ الْبَصْرِیَّ قَالَ حَدَّثَنَا زَکَرِیَّا بْنُ یَحْیَى التُّسْتَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ قُتَیْبَةَ الْهَمْدَانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى کَانَ وَ لَا شَیْءَ فَخَلَقَ خَمْسَةً مِنْ نُورِ جَلَالِهِ وَ [جَعَلَ] لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُنْزَلَةِ فَهُوَ الْحَمِیدُ وَ سَمَّى [النَّبِیَ] مُحَمَّداً ص وَ هُوَ الْأَعْلَى وَ سَمَّى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً وَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَاشْتَقَّ مِنْهَا حَسَناً وَ حُسَیْناً وَ هُوَ فَاطِرٌ فَاشْتَقَّ لِفَاطِمَةَ مِنْ أَسْمَائِهِ اسْماً فَلَمَّا خَلَقَهُمْ جَعَلَهُمْ فِی الْمِیثَاقِ فَإِنَّهُمْ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ وَ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ مِنْ نُورٍ فَلَمَّا أَنْ نَظَرُوا إِلَیْهِمْ عَظَّمُوا أَمْرَهُمْ وَ شَأْنَهُمْ وَ لُقِّنُوا التَّسْبِیحَ فَذَلِکَ قَوْلُهُ «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ ص نَظَرَ إِلَیْهِمْ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ فَقَالَ یَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ یَا آدَمُ هَؤُلَاءِ صَفْوَتِی وَ خَاصَّتِی خَلَقْتُهُمْ مِنْ نُورٍ جَلَالِی وَ شَقَقْتُ لَهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی قَالَ یَا رَبِّ فَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ عَلِّمْنِی أَسْمَاءَهُمْ قَالَ یَا آدَمُ فَهُمْ عِنْدَکَ أَمَانَةٌ سِرٌّ مِنْ سِرِّی لَا یَطَّلِعُ عَلَیْهِ غَیْرُکَ إِلَّا بِإِذْنِی قَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ یَا آدَمُ أَعْطِنِی عَلَى ذَلِکَ الْعَهْدَ فَأَخَذَ عَلَیْهِ الْعَهْدَ ثُمَّ عَلَّمَهُ أَسْمَاءَهُمْ ثُمَّ «عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ» وَ لَمْ یَکُنْ عَلَّمَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» عَلِمَتِ الْمَلَائِکَةُ أَنَّهُ مُسْتَوْدَعٌ وَ أَنَّهُ مُفَضَّلٌ بِالْعِلْمِ وَ أُمِرُوا بِالسُّجُودِ إِذْ کَانَتْ سَجْدَتُهُمْ لآِدَمَ تَفْضِیلًا لَهُ وَ عِبَادَةً لِلَّهِ إِذْ کَانَ ذَلِکَ بِحَقٍّ لَهُ وَ أَبَى إِبْلِیسُ الْفَاسِقُ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ فَقَالَ «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» قَالَ فَقَدْ فَضَّلْتُهُ عَلَیْکَ حَیْثُ أَمَرْ [تُ] بِالْفَضْلِ لِلْخَمْسَةِ الَّذِینَ لَمْ أَجْعَلْ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً وَ لَا مِنْ شِیعَتِهِمْ [یَتَّبِعُهُمْ] فَذَلِکَ اسْتِثْنَاءُ اللَّعِینِ «إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» قَالَ «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» وَ هُمُ الشِّیعَةُ.
3) از امام رضا ع نامهای در پاسخ مسائلی که از ایشان شده بود، روایت شده که در فرازی از آن آمده است:
... و علت طواف خانه خدا این است که همانا خداوند تبارک و تعالی «به فرشتگان فرمود: بهیقین من در زمین خلیفهای خواهم گذاشت. گفتند آیا در آن کسی را میگذاری که در آن فساد میورزد و خونها میریزد؟» و با این جواب، گویی سخن خدا را رد کردند.
پس پشیمان شدند و به عرش پناه بردند و استغفار کردند.
و خداوند خواست که بندگان این گونه عبودیت خود را نشان دهند، پس در آسمان چهارم خانهای به موازات عرش قرار داد که «ضُراح» نامیده میشود، سپس در آسمان دنیا هم خانهای به موازات صُراح قرار داد که [بیت] معمور نامیده میشود، سپس این خانه [= کعبه] را به موازات بیت معمور قرار داد؛ سپس به آدم دستور داد و وی آن را طواف کرد، پس خداوند عز و جل توبه او را پذیرفت، و این را در فرزندان وی تا روز قیامت جاری ساخت.
[توجه در برخی روایات، بیت معمور همان ضُراح، و در آسمان چهارم دانسته شده است؛ مثلا تفسیر قمی، ج2، ص331]
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص91؛ علل الشرائع، ج2، ص406
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَاجِیلَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِیعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ عِیسَى الْمُجَاوِرُ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْبَرْقِیُّ بِالرَّیِّ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع کَتَبَ إِلَیْهِ فِی جَوَابِ مَسَائِلِه ...
... وَ عِلَّةُ الطَّوَافِ بِالْبَیْتِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ فَرَدُّوا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى هَذَا الْجَوَابَ فَنَدِمُوا وَ لَاذُوا بِالْعَرْشِ وَ اسْتَغْفَرُوا فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَتَعَبَّدَ بِمِثْلِ ذَلِکَ الْعِبَادُ فَوَضَعَ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ بَیْتاً بِحِذَاءِ الْعَرْشِ یُسَمَّى الضُّرَاحَ ثُمَّ وَضَعَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا بَیْتاً یُسَمَّى الْمَعْمُورَ بِحِذَاءِ الضُّرَاحِ ثُمَّ وَضَعَ هَذَا الْبَیْتَ بِحِذَاءِ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ ع فَطَافَ بِهِ فَتَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ وَ جَرَى ذَلِکَ فِی وُلْدِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة. [2]
ادامه مطلب در برگه بعدی (لینک زیر)
yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/Posts/246/
[1] . «ما» در عبارت «ما علمتنا» موصول است (که به معنای «آنچه» میباشد) اما میتوان آن را «ما» مصدریه هم دانست یعنی «تعلیمک ایانا» (إعراب القرآن و بیانه، ج1، ص82) در حالت اول جمله «لا علم لنا الا ما علمتنا» به صورت «علمی نداریم جز آنچه به ما تعلیم دادهای» ترجمه میشود و در حالت دوم به صورت «علمی نداریم جز آموختن تو ما را».
[2] . این مضمون در روایات متعددی آمده است مثلا در دو روایت در الکافی، ج4، ص188-187
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبَّادٍ عِمْرَانَ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَیْنَا أَبِی ع وَ أَنَا فِی الطَّوَافِ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ شَرْجَبٌ مِنَ الرِّجَالِ فَقُلْتُ وَ مَا الشَّرْجَبُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ قَالَ الطَّوِیلُ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ أَدْخَلَ رَأْسَهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَبِی قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ أَبِی وَ أَنَا فَرَدَدْنَا عَلَیْهِ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ أَسْأَلُکَ رَحِمَکَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ أَبِی نَقْضِی طَوَافَنَا ثُمَّ تَسْأَلُنِی فَلَمَّا قَضَى أَبِیَ الطَّوَافَ دَخَلْنَا الْحِجْرَ فَصَلَّیْنَا الرَّکْعَتَیْنِ ثُمَّ الْتَفَتَ فَقَالَ أَیْنَ الرَّجُلُ یَا بُنَیَّ فَإِذَا هُوَ وَرَاءَهُ قَدْ صَلَّى فَقَالَ مِمَّنِ الرَّجُلُ قَالَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ وَ مِنْ أَیِّ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ مِمَّنْ یَسْکُنُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَقَالَ قَرَأْتَ الْکِتَابَیْنِ قَالَ نَعَمْ قَالَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ فَقَالَ أَسْأَلُکَ عَنْ بَدْءِ هَذَا الْبَیْتِ وَ عَنْ قَوْلِهِ «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» وَ عَنْ قَوْلِهِ «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» فَقَالَ یَا أَخَا أَهْلِ الشَّامِ اسْمَعْ حَدِیثَنَا وَ لَا تَکْذِبْ عَلَیْنَا فَإِنَّهُ مَنْ کَذَبَ عَلَیْنَا فِی شَیْءٍ فَقَدْ کَذَبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَنْ کَذَبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ عَذَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَّا بَدْءُ هَذَا الْبَیْتِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» فَرَدَّتِ الْمَلَائِکَةُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَتْ «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» فَأَعْرَضَ عَنْهَا فَرَأَتْ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ سَخَطِهِ فَلَاذَتْ بِعَرْشِهِ فَأَمَرَ اللَّهُ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَنْ یَجْعَلَ لَهُ بَیْتاً فِی السَّمَاءِ السَّادِسَةِ یُسَمَّى الضُّرَاحَ بِإِزَاءِ عَرْشِهِ فَصَیَّرَهُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ یَطُوفُ بِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ لَا یَعُودُونَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ فَلَمَّا أَنْ هَبَطَ آدَمُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا أَمَرَهُ بِمَرَمَّةِ هَذَا الْبَیْتِ وَ هُوَ بِإِزَاءِ ذَلِکَ فَصَیَّرَهُ لآِدَمَ وَ ذُرِّیَّتِهِ کَمَا صَیَّرَ ذَلِکَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ قَالَ صَدَقْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ وَ ابْنِ مَحْبُوبٍ جَمِیعاً عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کُنْتُ مَعَ أَبِی فِی الْحِجْرِ فَبَیْنَمَا هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَجَلَسَ إِلَیْهِ فَلَمَّا انْصَرَفَ سَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا أَنْتَ وَ رَجُلٌ آخَرُ قَالَ مَا هِیَ قَالَ أَخْبِرْنِی أَیَّ شَیْءٍ کَانَ سَبَبُ الطَّوَافِ بِهَذَا الْبَیْتِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَمَرَ الْمَلَائِکَةَ أَنْ یَسْجُدُوا لآِدَمَ ع رَدُّوا عَلَیْهِ فَقَالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَغَضِبَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ سَأَلُوهُ التَّوْبَةَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَطُوفُوا بِالضُّرَاحِ وَ هُوَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ وَ مَکَثُوا یَطُوفُونَ بِهِ سَبْعَ سِنِینَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا قَالُوا ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَ رَضِیَ عَنْهُمْ فَهَذَا کَانَ أَصْلُ الطَّوَافِ ثُمَّ جَعَلَ اللَّهُ الْبَیْتَ الْحَرَامَ حَذْوَ الضُّرَاحِ تَوْبَةً لِمَنْ أَذْنَبَ مِنْ بَنِی آدَمَ وَ طَهُوراً لَهُمْ فَقَالَ صَدَقْتَ.
که شبیه دو روایت فوق، دو روایت هم در تفسیر عیاشی آمده است:
عن محمد بن مروان عن جعفر بن محمد ع قال إنی لأطوف بالبیت مع أبی ع إذ أقبل رجل طوال جعشم متعمم بعمامة فقال: السلام علیک یا ابن رسول الله، قال: فرد علیه أبی، فقال أشیاء أردت أن أسألک عنها ما بقی أحد یعلمها إلا رجل أو رجلان، قال: فلما قضى أبی الطواف دخل الحجر فصلى رکعتین، ثم قال: هاهنا یا جعفر ثم أقبل على الرجل فقال له أبی: کأنک غریب فقال: أجل فأخبرنی عن هذا الطواف کیف کان و لم کان قال: إن الله لما قال للملائکة «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها» إلى آخر الآیة کان ذلک من یعصی منهم، فاحتجب عنهم سبع سنین فلاذوا بالعرش یلوذون یقولون: لبیک ذو المعارج لبیک، حتى تاب علیهم فلما أصاب آدم الذنب طاف بالبیت حتى قبل الله منه، قال: فقال: صدقت فتعجب أبی من قوله صدقت، قال: فأخبرنی عن «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» قال: نون نهر فی الجنة أشد بیاضا من اللبن، قال: فأمر الله القلم فجرى بما هو کائن و ما یکون فهو بین یدیه موضوع ما شاء منه زاد فیه و ما شاء نقص منه، و ما شاء کان و ما لا یشأ لا یکون قال: صدقت، فتعجب أبی من قوله صدقت قال: فأخبرنی عن قوله: «فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» ما هذا الحق المعلوم قال: هو الشیء یخرجه الرجل من ماله لیس من الزکاة فیکون للنائبة و الصلة، قال: صدقت قال: فتعجب أبی من قوله صدقت قال: ثم قام الرجل فقال أبی: علی بالرجل قال: فطلبته فلم أجده.
6 عن محمد بن مروان قال: سمعت أبا عبد الله ع یقول کنت مع أبی فی الحجر فبینا هو قائم یصلی إذ أتاه رجل فجلس إلیه فلما انصرف سلم علیه ثم قال: إنی أسألک عن ثلاثة أشیاء لا یعلمها إلا أنت و رجل آخر، قال: ما هی قال: أخبرنی أی شیء کان سبب الطواف بهذا البیت فقال: إن الله تبارک و تعالى لما أمر الملائکة أن یسجدوا لآدم ردت الملائکة فقالت: «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» فغضب علیهم ثم سألوه التوبة فأمروهم أن یطوفوا بالضراح و هو البیت المعمور، فمکثوا به یطوفون به سبع سنین یستغفرون الله مما قالوا، ثم تاب علیهم من بعد ذلک و رضی عنهم، فکان هذا أصل الطواف، ثم جعل الله البیت الحرام حذاء الضراح توبة لمن أذنب من بنی آدم و طهورا لهم، فقال: صدقت ثم ذکر المسألتین نحو الحدیث الأول ثم قام الرجل فقلت: من هذا الرجل یا أبه فقال: یا بنی هذا الخضر ع.
تفسیر العیاشی، ج1، ص29-30
قریب به این مضمون حدیثی است که در علل الشرائع ج2، ص402 آمده است:
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ حَبَشِیِّ بْنِ قُونِیٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِیمَا کَتَبَ إِلَیَّ قَالَ حَدَّثَنَا جَمِیلُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ الرَّازِیِّ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ- وَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِإِبْلِیسَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْبَیْتِ کَیْفَ صَارَ فَرِیضَةً عَلَى الْخَلْقِ أَنْ یَأْتُوهُ قَالَ فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَیْهِ وَ قَالَ مَا سَأَلَنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ أَحَدٌ قَطُّ قَبْلَکَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ مِنْ ذَلِکَ وَ قَالُوا یَا رَبِّ إِنْ کُنْتَ لَا بُدَّ جَاعِلًا فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً فَاجْعَلْهُ مِنَّا مِمَّنْ یَعْمَلُ فِی خَلْقِکَ بِطَاعَتِکَ فَرَدَّ عَلَیْهِمْ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَظَنَّتِ الْمَلَائِکَةُ أَنَّ ذَلِکَ سَخَطٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عَلَیْهِمْ فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ یَطُوفُونَ بِهِ فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُمْ بِبَیْتٍ مِنْ مَرْمَرٍ سَقْفُهُ یَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ وَ أَسَاطِینُهُ الزَّبَرْجَدُ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ لَا یَدْخُلُونَهُ بَعْدَ ذَلِکَ إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ وَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ یَوْمٌ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ فَیَمُوتُ إِبْلِیسُ مَا بَیْنَ النَّفْخَةِ الْأُولَى وَ الثَّانِیَةِ وَ أَمَّا نُونٌ فَکَانَ نَهَراً فِی الْجَنَّةِ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ کُنْ مِدَاداً فَکَانَ مِدَاداً ثُمَّ أَخَذَ شَجَرَةً فَغَرَسَهَا بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ وَ الْیَدُ الْقُوَّةُ وَ لَیْسَ بِحَیْثُ تَذْهَبُ إِلَیْهِ الْمُشَبِّهَةُ ثُمَّ قَالَ لَهَا کُونِی قَلَماً ثُمَّ قَالَ لَهُ اکْتُبْ فَقَالَ لَهُ یَا رَبِّ وَ مَا أَکْتُبُ قَالَ اکْتُبْ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَفَعَلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَتَمَ عَلَیْهِ وَ قَالَ لَا تَنْطِقَنَّ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.