سفارش تبلیغ
صبا ویژن

145) سوره انسان (76) آیه3 إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیل

بسم الله الرحمن الرحیم

145) سوره انسان (76) آیه3

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً

ترجمه

حقیقتاً ما راه [درست] را نشانش دادیم؛ خواه شکرگزار باشد، خواه ناسپاس.

حدیث

1) از امام صادق ع درباره آیه «حقیقتاً ما راه [درست] را نشانش دادیم؛ خواه شکرگزار باشد، خواه ناسپاس» سوال شد.

فرمودند: راه [درست] به او آموخته شد؛ یا آن را می‌گیرد و قبول می‌کند، که در این صورت شکرگزار است؛ ویا رها می‌کند، که در این صورت ناسپاس است.

المحاسن، ج‏1، ص: 276؛ الکافی، ج‏2، ص384 ؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص: 398[1]

عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ- إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً قَالَ عُلِّمَ السَّبِیلَ فَإِمَّا آخِذٌ فَهُوَ شَاکِرٌ وَ إِمَّا تَارِکٌ فَهُوَ کَافِر

2) از امام صادق ع روایت شده است:

در تورات نوشته شده است که: شکرگزار کسی باش که به تو نعمت داده، و بر کسی که از تو تشکر کرد نعمت بده؛ چرا که هنگامی که شکر کنی زوالی در نعمت نخواهد بود؛ و هنگامی که ناسپاسی کنی بقایی برای آن نخواهد بود. شکر موجب زیادی نعمت‌ها و موجب در امان ماندن از تغییر و زوال نعمتهاست.

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 94

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْکُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ أَنْعِمْ عَلَى مَنْ شَکَرَکَ فَإِنَّهُ لَا زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُکِرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کُفِرَتْ الشُّکْرُ زِیَادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِیَر

3) امیرالمومنین ع فرمودند:

شما اگر آنچه مردگان‌تان دیدند، مى‏دیدید، ناشکیبایى مى‏کردید و مى‏ترسیدید، و مى‏شنیدید و فرمان مى‏بردید. امّا آنچه آنان به چشم خویش دیدند بر شما پوشیده است، و زودا که پرده فرو افتد.

حقیقت را به شما نیز نشان داده‌اند، اگر می‌دیدید؛ و شنواندند، اگر می‌شنیدید؛ و هدایتتان کردند، اگر هدایت می‌شدید؛ و حقیقتاً مى‏گویم، آنچه از آن پند گیرند بر شما آشکار بود و عیان، و از آنچه نباید، بازداشته شدید تا آنجا که بتوان، و پس از فرشتگان، کس فرمان خدا را نرساند جز انسان‏.

 نهج‌البلاغه، خطبه20؛ (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص21)

فَإِنَّکُمْ لَوْ قَدْ عَایَنْتُمْ مَا قَدْ عَایَنَ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا وَ قَرِیبٌ مَا یُطْرَحُ الْحِجَابُ وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ وَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَقَدْ جَاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بِمَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ وَ مَا یُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّمَاءِ إِلَّا الْبَشَر.

تدبر

1) «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ ...»: چون مرجع ضمیر «ه» به «الإنسان» در آیه قبل برمی‌گردد و این کلمه عام است، پس این آیه دلالت بر هدایت عام همه انسانها دارد (مجمع البیان10/ 615)؛ که ظاهرا این همان هدایت فطری (وجدان) است که در هرکسی قرار داده شده است.[2] بر این اساس، این قسمت از آیه، همان مفاد آیه 8 سوره شمس را بیان می‌کند که در جلسه 135 گذشت؛ لذا اغلب احادیث و تدبرهای آنجا در همینجا نیز کاربرد دارد.

2) «... إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»: این تعبیر دلالت بر اختیار انسان در پیمودن یا نپیمودن راه هدایت دارد.

از این جهت معادل آیه «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ: تا هرکه خواهد ایمان بیاورد و هرکه خواهد کفر ورزد» (کهف/29) می‌باشد (مجمع البیان10/ 615) و نیز شبیه آیه «فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِیلًا: پس هرکه خواست، راهی به سوی پروردگارش در پیش گرفت» (انسان/29) است (المیزان20/ 123).

3) آوردن تعبیر «إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» بعد از تعبیر «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ»؛ نشان‌دهنده این است که در عالم، اصالت با خوبی‌هاست و بدی‌ها صرفا جنبه طفیلی و تَبَعی دارد؛ و بدین ترتیب، آنچه هم که به انسان الهام شده است، راه خوبی‌ها و راه رسیدن به سعادت است؛ نه صرفا معرفی دو راه مختلف؛ یعنی این گونه نیست که خوبی‌ها و بدی‌ها صرفا به عنوان دو دسته مستقل به انسان القا شده باشد، و انسان نسبت به انجام دادن آنها علی‌السویه باشد. (لذا در ترجمه، کلمه «درست» در کروشه اضافه شد)[3].

چگونگی استنباط این مطلب از آیه:

به کار بردن تعبیر «یا شکرگزار است، یا ناسپاس»‌ بعد از تعبیر «راه را نشانش دادیم» نشان می‌دهد که انسان یا به این راه عمل می‌کند ویا اینکه از این راه اعراض می‌کند (حدیث1). پس یک راه واحد (راه درست) به انسان ارائه شده، که اگر در آن راه حرکت کند، شاکر است؛ و اگر از آن اعراض کند، ناسپاس است. اگر می‌خواست بگوید دو راه را در عرض هم به انسان معرفی کردیم، باید مثلا می‌گفت: «یا به خوبی‌ها عمل می‌کند یا به بدی‌ها».

شبیه همین مطلب در آیه «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8 ؛ جلسه135) است که تعبیر «فجورها و تقواها» را به کار برد و به جایش تعبیری مانند «السیئات و الحسنات» نیاورد؛ که اگر خوب باشد، «خودش را نگه داشته» و اگر بدی کند، مرتکب «فجور و دریدگی و انحراف» شده است.[4]

4) «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»: ضمیمه کردن این آیه به آیه «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدید: اگر شکرگزار باشید بر شما می‌افزاییم و اگر ناسپاسی کنید حتما عذابم شدید خواهد بود» (ابراهیم/7) قاعده‌ای برای سیر کلی زندگی انسان را بیان می‌کند:

در جهت خوبی‌ها، اگر به خوبی‌هایی که می‌دانیم عمل کنیم، راه‌های جدید برایمان گشوده می‌شود و بقیه مسیر الی الله برایمان روشن می‌شود (جلسه135، حدیث4؛ و جلسه 140، تدبر4)

و در جهت انحراف هم هرمقدار آنچه می‌دانیم عمل نکنیم، ابهام و سرگردانی و عدم تشخیص و سلطه بیشتر شیطان بر ما تقویت خواهد شد. (جلسه144، حدیث3 و تدبرهای2 و3)

پس، این آیه فرمول کلی‌ای ازتصویر راه زندگی انسان از ابتدا تا انتها، و چگونگی خوب شدن خوبها و بد شدن بدها ارائه می‌دهد.

 



[1] . أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً قَالَ: إِمَّا آخِذٌ فَشَاکِرٌ وَ إِمَّا تَارِکٌ فَکَافِر

[2] . علامه طباطبایی از همین نکته قبل (اینکه بعد از هدایت راه، تعبیر «شاکر یا کافر بودن» را آورد)، همچنین نتیجه گرفته‌اند که این هم شامل هدایت فطری و هم شامل هدایت تشریعی و زبانی می‌شود؛ چرا که در هرگونه هدایتی، ترتب شاکر و کافر بودن نتیجه می‌شود. (المیزان20/ 122-124) مطلبی که می‌تواند به عنوان مؤید دیگری بر این استنباط قلمداد شود به کار بردن ضمیر «متکلم مع‌الغیر» («ـنا» = ما) به جای ضمیر «متکلم وحده» («ـی» = من) است. یعنی خداوند در حالی که دمیدن روح (قرار دادن فطرت در وجود انسان)‌را فقط به خودش نسبت داد (نفختُ فیه من روحی) اما اینجا برای هدایت کردن تعبیر «ما» را آورد؛ که احتمالا واسطه‌ها هدایت (فرشتگان و پیامبران) را هم شامل می‌شود.

[3] علامه طباطبایی از همین نکته (اینکه بعد از هدایت راه، تعبیر شاکر یا کافر بودن را آورد)، علاوه بر اصالت داشتن راه خوبی‌ها، نتیجه گرفته‌اند که این هم شامل هدایت فطری و هم شامل هدایت تشریعی و زبانی می‌شود؛ چرا که در هرگونه هدایتی، ترتب شاکر و کافر بودن نتیجه می‌شود. (المیزان20/ 122-124)

[4] . همچنین استفاده از تعبیر «السبیل» به صورت معرفه نیز مؤید دیگری بر این مدعاست که منظور سبیل و راه معین است، نه هرگونه راهی.