سفارش تبلیغ
صبا ویژن

858) سوره هود (11) آیه 71 وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَ

 بسم الله الرحمن الرحیم

858) سوره هود (11) آیه 71

 وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ

  10 ربیع‌الثانی 1440

ترجمه

و زنش ایستاده بود؛ پس خندید [یا: حایض شد]، پس او را به اسحاق مژده دادیم، و پشت سر اسحاق، یعقوب.

اختلاف قرائت[1] و [2] 

یَعْقُوب[3]

- در اغلب قرائات [قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و مدینه (نافع) و بصره (ابوعمرو) و برخی قرائات کوفه (کسائی و روایت شعبه از عاصم) و یعقوب و حلف و ابوجعفر (هرسه از قراء عشره) و مطوعی] این کلمه به صورت مرفوع (یعقوبُ) قرائت شده است، که درباره وجه نحوی آن گفته‌اند: یعقوب مبتداست و «من وراء ...» خبر آن است که متعلق به محذوفی است نظیر: کائنٌ یا موجودٌ یا مولودٌ... (و نحاس گفته این جمله حال است برای «بشرناها»). البته احتمالات دیگری برای تحلیل نحوی این حالت نیز مطرح شده که اغلب با مناقشاتی همراه بوده است، از جمله:

الف. یعقوب ظرف است (بر اساس مبنای کسانی که مرفوع بودن ظرف را قبول دارند.)

ب. چون حرف جر برداشته شده، مجرور بودنش هم برداشته شده و گویی می‌فرماید «و استقرّ لها من وراء إسحاق یعقوبُ: و برایش در پی اسحاق، یعقوب مستقر گردید».

ج. مرفوع است از باب قطع (یعنی می‌خواهد نشان دهد مطلب قبلی قطع شده و مطلب جدیدی بیان شده است: یعنی «و من وراء إسحاق یحدث یعقوب: و در پی اسحاق، یعقوب پدید می‌آید»)

د. فاعل است برای فعل مقدر (مثلا چنین بوده «و یحدث من وراء إسحاق یعقوب: و در پی اسحاق، یعقوب پدید می‌آید») که در این صورت نیز، مطلب جدیدی است و ربطی به بشارت مذکور نخواهد داشت.

- اما در قرائت اهل شام (ابن عامر) و برخی قرائات اهل کوفه (قرائت حمزه و روایت حفص از قرائت عاصم) این کلمه، منصوب (یعقوبَ ) قرائت شده است که در تحلیل نحوی آن گفته‌اند «یعقوب» متعلق به فعل محذوفی است همانند «وهبنا» که فعل بشرنا به آن دلالت می‌کند؛ یعنی در اصل چنین بوده:‌ فبشرناها باسحاق و وهبنا من وراء اسحاق، یعقوبَ.

البته برخی آن را منصوب به نزع خافض دانسته‌اند؛ یعنی یا در اصل این گونه بوده: ‌بشرناها بإسحاق و .. بیعقوب؛ و یا اساساً در جای جار و مجرور نشسته است؛ که برخی بر این وجه اشکالاتی گرفته و آن را درست ندانسته‌اند.

مجمع البیان، ج‏5، ص267 و 269[4]؛ البحر المحیط، ج‏6، ص183[5]؛ معجم القرائات، ج4، ص98-102

نکات ادبی

ضَحِکَتْ

درباره اینکه اصل ماده «ضحک» چیست برخی اصل آن را به معنای انکشاف و آشکار شدن دانسته‌اند چنانکه «الضَّحُوک» به معنای راه آشکار و و اضح است و بر این باورند که خندیدن را «ضحک» گویند یا از این باب که وجه خندان حالت گشودگی و انبساط می‌یابد و یا از این باب که در خنده سفیدیِ دندانهای انسان نمایان می‌شود [فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها؛ نمل/19]، چنانکه به دندانهای جلو که هنگام خنده نمایان می‌شود «الضَّاحکة» گویند. (معجم مقاییس اللغه، ج‏3، ص393-394)

اما برخی اصل این ماده را اثری که انبساط شدید در ظاهر شخص نمایان می‌شود دانسته‌اند (مانند خنده) چنانکه اثری که انقباض شدید در آدمی پیدا می‌شود را «بکاء: گریه» گویند. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص13)

و برخی بین این دو جمع کرده، گفته‌اند که «ضحک» گشادگی وجه و آشکار شدن دندانهاست که در اثر شادی درونی رخ می دهد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص501)

این ماده وقتی به باب افعال می رود متعدی می شود به معنای «خنداندن»: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى»‏ (نجم/43)

از آنجا که هنگام مسخره کردن کسی، به او می‌خندند، کلمه «ضحک» به نحو استعاری برای مسخره کردن هم به کار می‌رود: «فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ» (زخرف/47) «إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» (مطففین/29) و گاه این کلمه برای مطلق شادی و سرور به کار می‌رود «ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» (عبس/39) (مفردات ألفاظ القرآن، ص501)

در این آیه، هم از مفسران رده تابعین (مانند مجاهد و عکرمه)، و هم از ائمه شیعه ع، روایت شده که «ضحکت» به معنای «حاضت» (حیض شد) است. (مجمع البیان، ج‏5، ص273)[6] و از قدمای اهل لغت نیز این معنا برای کلمه «ضحک» نقل شده است (کتاب العین، ج‏3، ص58)[7] اما برخی مانند فراء اصل اینکه این ماده در چنین معنایی به کار رفته باشد، انکار کرده اند (معانى القرآن، ج‏2، ص22)[8] و بر همین اساس، برخی گفته‌اند اینجا «ضحک» به معنای تعجب است و سخن آنان، نه از باب بیان معنای لغت، بلکه از باب بیان حال اوست؛ یعنی این مفسران خواسته‌اند بگویند او تعجب کرد که چگونه در سن پیری بچه‌دار خواهد شد؛ و همان دم حیض شد؛ و می‌دانیم زنی باردار می‌شود که هنوز عادت ماهیانه داشته باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص502) اما حق این است که آن طور که سایر اهل لغت گفته‌اند ماده «ضحک» در خصوص «حیض شدن» هم به کار رفته، چنانکه در اشعار عرب آمده است «و ضحک الأرانب فوق الصفا / کمثل دم الجوف یوم اللقا» و واضح است که اینجا به معنای «خرگوش‌ها حیض شدند» به کار رفته است. (مجمع البیان، ج‏5، ص273[9])[10] و یا این شعر «و عهدی بسلمى‏ ضاحکاً فی لبابة / و لم تَعْدُ حقُا ثدیها أن تحلبا» که اینجا نیز واضح است که «ضحک» به معنای حیض در مورد سلمی به کار رفته است. (تفسیر الصافی، ج‏2، ص460)[11]

ماده «ضحک» و مشتقات آن جمعا 10 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) ابوبصیر و دیگران از امام باقر ع ویا امام صادق روایت کرده‌اند:

هنگامی که فرشتگان برای به هلاکت رساندن قوم لوط آمدند [به حضرت ابراهیم ع گفتند] «همانا ما هلاک کننده اهل این دیار هستیم» ساره از کمیِ تعداد آنان و کثرت اهل آن دیار تعجب کرد  و گفت: چه کسی حریف قوم لوط می‌شود؟!

«پس او را به اسحاق مژده دادند، و پشت سر اسحاق، یعقوب.» پس خندید و «به صورتش زد و گفت: آیا عجوزی نازا [بچه بزاید]؟» (ذاریات/29) و وی در آن روز نود ساله بود و حضرت ابراهیم ع صد و بیست ساله!

علل الشرائع، ج‏2، ص551

أبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ:

إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَمَّا جَاءَتْ فِی هَلَاکِ قَوْمِ لُوطٍ قالُوا «إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ» قَالَتْ سَارَةُ: عَجِبْتُ مِنْ قِلَّتِهِمْ وَ کَثْرَةِ أَهْلِ الْقَرْیَةِ فَقَالَتْ: وَ مَنْ یُطِیقُ قَوْمَ لُوطٍ؟ «فَبَشَّرُوهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ» فضحکت «[فَصَکَّتْ‏] وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ» وَ هِیَ یَوْمَئِذٍ ابْنَةُ تِسْعِینَ سَنَةً وَ إِبْرَاهِیمُ یَوْمَئِذٍ ابْنُ عِشْرِینَ وَ مِائَةِ سَنَة.[12]

 

2) در آیه 69 حدیثی از امام باقر ع گذشت. در ادامه اش آمده است:

«و زنش ایستاده بود» امام باقر ع فرمود همانا منظور ساره بود که ایستاده بود «پس او را به اسحاق مژده دادند، و پشت سر اسحاق، یعقوب.» «پس خندید» یعنی از سخن آنان تعجب کرد - و در روایتی از امام صادق ع آمده است که «ضحکت»‌ یعنی حایض شد* - ؛ پس، از سخن آنان تعجب کرد «و گفت: وای بر من! آیا فرزندی بزایم در حالی که من پیرزنی نازا هستم و این همسرم هم پیرمردی است؟! همانا این چیز عجیبی است.»

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص152 و ص247؛ علل الشرائع، ج‏2، ص550[13]

«وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ» قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّمَا عَنَوْا سَارَةَ قَائِمَةً «فَبَشَّرُوهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ» «فَضَحِکَتْ» یَعْنِی فَعَجِبَتْ مِنْ قَوْلِهِمْ. - وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَضَحِکَتْ قَالَ حَاضَتْ - فَعَجِبَتْ مِنْ قَوْلِهِمْ «وَ قالَتْ یا وَیْلَتى‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ»[14]

*پی‌نوشت

روایت امام صادق ع که اشاره شده است، می‌تواند ادامه حدیث1 باشد که در بحث از آیه قبل گذشت و یا روایتی که در معانی الأخبار، ص224[15] ویا در مجمع البیان، ج‏5، ص274 از امام صادق ع نقل شده است. چنانکه واضح است در روایات هر دو معنا برای «ضحکت» ذکر شده است و چنانکه بارها بیان شد از باب استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست که هر دو مد نظر بوده باشد.

 

3) سلیم بن قیس گفتگویی را روایت می‌کند که محمد بن ابی‌بکر برای او برخی از کرامات امیرالمومنین ع را بازگو می‌کرد. در فرازی از این گفتگو، سلیم از محمد بن ابی‌بکر می‌پرسد که مگر غیر از پیامبران هم کسی می‌تواند با ملائکه گفتگو کند؟ محمد بن ابی‌بکر با آیاتی از قرآن پاسخ وی را می‌دهد.

سلیم می‌پرسد: آیا امیرالمومنین ع هم محدَّث (کسی که با فرشتگان گفتگو می‌کند) بود؟

محمد بن ابی‌بکر می‌گوید: بله. و همچنین حضرت فاطمه س هم محدّث بود در حالی که پیامبر نبود؛ و مریم هم محدّث بود در حالی که پیامبر نبود؛ و مادر موسی ع هم محدّث بود در حالی که پیامبر نبود؛ و ساره، همسر حضرت ابراهیم که فرشتگان را دید «پس به او را به اسحاق مژده دادند، و پشت سر اسحاق، یعقوب.» در حالی که او هم پیامبر نبود.

سلیم می‌گوید: بعد از اینکه محمد بن ابی‌بکر در مصر به شهادت رسید، برای تسلیت گفتن خدمت امیرالمومنین ع شرفیاب شدم و با ایشان خلوت کردم و آنچه محمد بن ابی‌بکر به من گفته بود را نزد ایشان بازگو نمودم؛ و امیرالمومنین ع فرمود: محمد راست گفت؛ خداوند رحمتش کند که همانا او شهیدی است زنده که نزد پروردگارش روزی می‌گیرد...

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص824، ح37؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص372[16]؛ الإختصاص (للمفید)، ص329[17]؛ علل الشرائع، ج‏1، ص183[18]

عَنْ‏  أَبَانٍ قَالَ سَمِعْتُ سُلَیْمَ بْنَ قَیْسٍ یَقُولُ ... قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ هَلْ تُحَدِّثُ الْمَلَائِکَةُ إِلَّا الْأَنْبِیَاءَ؟ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ‏ ...[19] [قَالَ‏]  قُلْتُ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مُحَدَّثٌ هُوَ؟

قَالَ نَعَمْ وَ کَانَتْ فَاطِمَةُ ع مُحَدَّثَةً وَ لَمْ تَکُنْ نَبِیَّةً [وَ مَرْیَمُ کَانَتْ‏ مُحَدَّثَةً وَ لَمْ تَکُنْ نَبِیَّةً وَ أُمُّ مُوسَى مَا کَانَتْ نَبِیَّةً وَ کَانَتْ‏ مُحَدَّثَةً]  وَ کَانَتْ سَارَةُ امْرَأَةُ إِبْرَاهِیمَ قَدْ عَایَنَتِ الْمَلَائِکَةَ فَبَشَّرُوهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ‏ وَ لَمْ تَکُنْ نَبِیَّةً.

قَالَ سُلَیْمٌ فَلَمَّا قُتِلَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ بِمِصْرَ وَ نُعِیَ عَزَّیْتُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ‏ع وَ  [خَلَوْتُ بِهِ‏]  فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حَدَّثَنِی بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ ... قَالَ صَدَقَ مُحَمَّدٌ رَحِمَهُ اللَّهُ أَمَا إِنَّهُ شَهِیدٌ حَیٌّ یُرْزَقُ...

تدبر

1) «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ»

وقتی میهمانانی که بر حضرت ابراهیم ع وارد شده‌اند ابراز داشتند که فرشتگان الهی هستند، همسرش که آنجا ایستاده بود خندید و او را هم به فرزندی که نسلش ادامه خواهد یافت بشارت دادند.

این نشان می‌دهد که مشاهده و هم‌سخنی با فرشتگان الهی مختص به پیامبران نیست؛ بلکه کسی که همراه و هم‌گام با پیامبر الهی زندگی می‌کند می‌تواند همانند او فرشتگان را ببیند و با آنان هم‌کلام شود و مستقیما از آنان بشارت دریافت کند.

 

2) «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها ...»

چرا قرآن کریم وقتی درباره زن حضرت ابراهیم در این موقعیت می‌خواهد سخن بگوید به قائم بودنِ او (و زنش ایستاده بود) اشاره کرد؟

الف. می خواهد اشاره کند که حضرت ابراهیم ع علی‌القاعده با آنان بر سر سفره نشسته بود؛ اما او ایستاده بود که به میهمانان خدمت کند (مجاهد، به نقل از مجمع البیان، ج‏5، ص273)

ب. چه‌بسا اشاره دارد که او در این موقعیت به محراب عبادت ایستاده بود (مجمع البیان، ج‏5، ص273) یعنی چون غرق در عبادت و کاملا در محضر خدا بود توانست فرشتگان را در آن حال ببیند و سخنشان را بشنود.

ج. چه‌بسا می‌خواهد نشان دهد که گاهى حضور زن در صحنه لازم است. (تفسیر نور، ج‏4، ص91)

د. شاید اشاره دارد به نسبتی که شخص عادی می‌تواند با فرشته الهی روبرو شود: یعنی شخص باید قائم و آماده به کار در راه خدا باشد تا بتواند با فرشته دیدار کند و بشارتی از آنان دریافت کند. (موید این نکته، مطلبی است که در تدبر 4 خواهد آمد)

ه. اگر «ضحکت» به معنای «حیض شد» باشد، چه‌بسا می‌خواهد به اینکه این واقعه بلافاصله رخ داد اشاره کند؛ یعنی او همانجا ایستاده بود که حیض شد و آن بشارت را گرفت. (مخصوصا آمدن حرف «فـ» به جای حرف «و» برای عطف کردنِ جمله «ضحکت» بر «امرأته قائمه»، می‌تواند موید این برداشت باشد.)

و. ...

 

3) «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ»

چنانکه در نکات ادبی گذشت مقصود از «ضحکت» در این آیه هم می‌تواند خندیدن باشد و هم حایض شدن او. و اگرچه اکثر مفسران نظر اول، و برخی از مفسران نظر دوم را ترجیح داده اند (المیزان، ج10، ص323) اما بر اساس امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، بعید نیست که هر دو مد نظر بوده باشد.

در معنای حایض شدن، این تعبیر مقدمه‌ای بود برای قبول بشارتی که فرشتگان دادند. (یعنی او حیض شد و معلوم شد که می‌تواند بچه‌دار شود و آنگاه فرشتگان بشارت فرزند به او دادند). (المیزان، ج10، ص323)

اما در حالتی که کلمه را به معنای «خندید» بدانیم، چرا خندید؟

ظاهرا خندیدن دو گونه است: یکی خندیدن ناخودآگاه، که مثلا با تحریک برخی از عضلات، شخص به خنده می‌افتد؛ که علی‌القاعده چنین خنده‌ای مد نظر نبوده؛ و دیگری خندیدن ناشی از آگاهی، که ریشه آن را تعجب کردن می‌دانند؛ یعنی آگاه شدن و تعجب از یک امرغیرمنتظره موجب خندیدن می‌شود؛ آنگاه درباره اینکه چه چیزی وی را به تعجب واداشته که او را بخنده آورده است، احتمالات متعددی قابل ذکر است:

الف. او هم همانند حضرت ابراهیم ع ترسیده بود و وقتی فهمید که [نه تنها] خطری متوجه آنان نیست، [بلکه آنان فرشته هستند] ، خوشحال شد و خندید. (تفسیر نور (قرائتی)، ج4، ص90) و چون زنان احساسات خود را سریع‌تر و راحت‌تر بروز می‌دهند، او بود که خوشحالی‌اش به خندیدن مبدل شد. (البحر المحیط، ج‏6، ص182)

ب. چون متوجه حضور فرشتگان الهی در خانه خود شد؛ و اینکه او براحتی می‌تواند سخن فرشتگان را بشنود و با آنان هم‌کلام شود، بقدری خوشحال شد که خندید.

ج. ناشی از بشارتی به بچه‌دار شدن بود که بعد از سالها نازایی به او دادند. که در این صورت، در کلام تقدیم و تاخیری رخ داده؛ یعنی تقدیر کلام این است که به او اسحاق و یعقوب را بشارت دادیم و او بعد از این بشارت خندید؛ و در این زمینه ظاهرا روایتی از امام باقر ع وارد شده است. (مجمع البیان، ج‏5، ص273)[20]

د. تعجب وی به خاطر غفلت قوم لوط بود از این عذابی که بزودی بر آنان نازل می‌شود. (قتاده، مجمع البیان، ج‏5، ص273)

ه. تعجب کرد از اینکه خودشان شخصا دارند از آنان پذیرایی می‌کنند ولی آنا غذا نمی‌خورند؛ یعنی این خنده از شدت ناراحتی بود! (سدی، به نقل از مجمع البیان، ج‏5، ص273؛ البحر المحیط، ج‏6، ص181)

و. چون او نگران حضرت لوط در میان آن قوم بود و به حضرت ابراهیم ع می‌گفت با این وضع من احتمال می دهم عذاب بر آنان نازل شود و وقتی دید که فرشتگان برای بشارت به همانچه او در نظر داشته‌اند آمده‌اند خندید. (زجاج، مجمع البیان، ج‏5، ص273؛ ابن‌الانباری، البحر المحیط، ج‏6، ص181)

ز. از ترسیدن حضرت ابراهیم ع تعجب کرد و خنده‌اش گرفت زیرا آنان فقط سه یا چهار نفر بودند در حالی که حضرت ابراهیم ع هم خودش فردی بسیار قوی بود و هم اطرافیان و خدمتکارانش آنجا بودند. (ابن‌عباس، به روایت مقاتل در البحر المحیط، ج‏6، ص182)

ح. در برخی روایات آمده که آنان بعد از اینکه خود را معرفی کردند به اذن خداوند آن گوساله بریان را زنده کردند و او به سمت مادرش برای خوردن شیر روان شد. (جلسه قبل، حدیث1) چه‌بسا وی از دیدن چنین معجزه خوشحال شد و خندید. (به نقل از البحر المحیط، ج‏6، ص182)

ط. از اینکه فرشتگان به خانه آنان آمده، ولی حضرت ابراهیم ع که پیامبر خداست متوجه فرشته بودن آنان نشده و برایشان غذا آماده کرده، تعجب کرد و خنده‌اش گرفت.

ی. ...

 

4) «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها ...»

با اینکه علی‌القاعده فرشتگان این بشارت را داده‌اند چرا به جای «بشروه: به او بشارت دادند» از تعبیر «بشرناه: به او بشارت دادیم» استفاده کرد؟

الف. فرشتگان فرستاده خداوند بودند و بشارتی که آنان می‌دهند در واقع ابلاغ بشارت الهی و به امر خداوند بوده است. (ابن عطیه، به نقل از البحر المحیط، ج‏6، ص182)

ب. خداوند با این تعبیر خواسته میزان قرب ساره به خویش را نشان دهد که او با اینکه پیامبر نبوده، اما شایسته این شده است که خود ما به او بشارت بدهیم.

ج. ...

 

5) «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها ...»

با اینکه علی‌القاعده بشارت به اسحاق و یعقوب، نه فقط بشارتی به ساره، بلکه بشارتی به حضرت ابراهیم ع بوده است و در آیات دیگر نیز تصریح شده که خداوند اسحاق را به حضرت ابراهیم ع بشارت داده (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ؛ صافات/112)، چرا در این آیه فقط از بشارت به ساره سخن گفت و اشاره‌ای به ابراهیم نکرد (یعنی چرا نفرمود «فبشرناه» یا «فبشرناهما»)

الف. احتمالا این واقعه بعد از ولادت حضرت اسماعیل از هاجر بوده است که ساره هم دلش می‌خواست فرزنددار شود. در واقع، چون ساره بوده که بچه‌ای نداشته، نه حضرت ابراهیم ع، اینکه بشارت در درجه اول متوجه ساره شود مناسبتر است. (البحر المحیط، ج‏6، ص182)

ب. چون زنان بیش از مردان از بچه‌دار شدن خوشحال می‌شوند و پیش از این هم بشارتی به حضرت ابراهیم ع داده شده بود، پس مناسبت داشت که این بشارت به ساره داده شود. (البحر المحیط، ج‏6، ص182)

ج. چون پیش از این یک بشارت به حضرت ابراهیم ع داده شده بود؛ و از آنجا که ساره هم در سختی‌ها دوشادوش حضرت ابراهیم ع پیش آمده بود، اقتضای عدالت خداوند این است که او را هم مستقلا و در عرض حضرت ابراهیم مورد بشارت قرار دهند. به تعبیر دیگر، شاید خداوند می‌خواهد ارزش یک زن را نشان دهد که وقتی یک زن در انجام وظایف خویش کوتاهی نکند، همانند مردی که به رسالت الهی برگزیده شده، فرشتگان مستقلا بشارت خداوند را به او ابلاغ می‌کنند.

د. ...

 

6) «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها ...»

چرا عطف «بشرناها» با حرف »فـ» انجام شده است و این حرف چه معنایی را می‌رساند؟

الف. حرف «فـ» ممکن است فاء تراخی باشد که نشان می‌دهد کاری بعد از کار دیگر انجام شده است؛آنگاه:

الف.1. اگر ضحک به معنای خندیدن باشد، آنگاه شاید می‌خواهد بفرماید: بعد از اینکه او خندید و خوشحال شد، بشارت فرزند به او دادند تا بیشتر او را خوشحال کنند.

الف.2. اگر ضحک به معنای حیض شدن باشد، آنگاه شاید می‌خواهد توجه دهد که او ابتدا حیض شد و از اینکه در این سن حیض شده تعجب کرد،‌سپس فرشتگان به او بشارت فرزند دادند که او بفهمد این خیض شدنش علامت خوبی است و جای نگرانی ندارد.

ب. حرف «فـ» ممکن است فاء تعلیل باشد که بیانگر رابطه علّی بین جمله قبل و جمله بعد است؛ آنگاه :

ب. 1. اگر ضحک به معنای خندیدن باشد، آنگاه شاید می‌خواهد بفرماید: چون او خندید، در واقع این وارد شدن میهمانان بر خود را یک نعمت دید و با این خوشحالی‌اش عملا شکر نعمت به جا آورد؛ پس موجب شد که خداوند نعمت را بر او بیفزاید و بدین جهت بشارت فرزند به او دادند.

ب.2. اگر ضحک به معنای حیض شدن باشد، آنگاه شاید می‌خواهد توجه دهد که این حیض شدنش بود که موجب گردید آنان این بشارت را به او ابلاغ کنند.

 

7) «فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ»

می‌دانیم که حضرت اسحاق ع، فرزند حضرت ابراهیم ع است؛ و حضرت یعقوب ع، فرزند حضرت اسحاق ع. اینکه یک زن نازا را به آوردن بچه بشارت دهند، طبیعی است؛ اما چرا بعد از این بشارت، آمدن یعقوب بعد از اسحاق را هم بشارت داد؟

الف. می‌خواهد به او بشارت دهد که نه‌تنها فرزندی خواهی آورد، بلکه فرزندت هم فرزندی خواهد آورد (المیزان، ج10، ص323) و در واقع، بشارت فقط به فرزند آوردن نیست، بلکه بشارتی است که اساساً نسل شما ادامه خواهد یافت؛ چرا که:

از بهترین بشارت‏ها، نعمتى مستمر و دنباله‏دار است. (تفسیر نور، ج‏4، ص91)

ب. با این بشارت، نه‌تنها برخوردار شدن وی از یک فرزند را نشان می‌دهد، بلکه عملا به او مژده می‌دهد که فرزند تو پیامبری است بین دو پیامبر؛ ‌یعنی خدا به تو فرزندی می‌دهد که پیامبر است و پدر و پسرش هم پیامبر بوده‌اند. (ابن عباس، به نقل از مجمع البیان، ج‏5، ص273)

ج. چه‌بسا با آوردن تعبیر «من وراء اسحاق یعقوب» می‌خواهد به وجه تسمیه حضرت یعقوب اشاره کند (که یعقوب کسی است که عقب دیگری می‌آید، و با این تعبیر بفهماند که این عقب بودن، منظور عقب بودن و در پی پدرش اسحاق بودن است) و غیرمستقیم مطلب غلطی که در تورات تحریف‌شده موجود است را برملا سازد؛ و آن اینکه در تورات آمده که حضرت اسحاق بچه‌دار نمی‌شد و به درگاه خداوند دعا کرد و همسرش دوقلو باردار شد و فرزند اولش را «عیسو» نامیدند و دومی چون در عقب عیسو آمد و عقب او را گرفته بود، یعقوب نامیده شد. (المیزان، ج10، ص323)

 

8) «أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً ... فَبَشَّرْناها

گاه در لابلاى دلهره‏ها، بشارت هم وجود دارد. (تفسیر نور، ج‏4، ص91)

 

 


[1] . فی قراءة ابن مسعود «و امرأته قائمة و هو جالس» (مجمع البیان، ج‏5، ص273)

و قال ابن عطیة: و فی قراءة ابن مسعود: «و هی قائمة و هو جالس». و لم یتقدّم ذکر امرأة ابراهیم فیضمر، لکنه یفسره سیاق الکلام. (البحر المحیط، ج‏6، ص181)

و فی مصحف عبد اللّه «و امرأته قائمة و هو قاعد». (الکشاف، ج‏2، ص410)

[2] . قرأ محمد بن زیاد الأعرابی رجل من قراء مکة: فضحَکت بفتح الحاء. قال المهدوی: و فتح الحاء غیر معروف. (البحر المحیط، ج‏6، ص182)

[3] . علاوه بر دو قرائتی که در مورد «یعقوب» در متن آمده، از العکبری قرائت آن به صورت «بیعقوبٍ» هم روایت شده است که به لحاظ نحوی توجیهی ندارد چرا که یعقوب اسم عجمی است و علی القاعده نباید تنوین بگیرد. (معجم القرائات، ج4، ص102)

[4]

[6] . و قیل إن ضحکت بمعنى حاضت عن مجاهد و روی عن الصادق (ع) أیضا.

[7] . فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها یعنی طمثت.

[8] . و أما قوله فَضَحِکَتْ: حاضت؛ فلم نسمعه من ثقة.

[9] . یقال ضحکت الأرنب أی حاضت و الضحک بفتح الضاد الحیض و فی لغة أبی الحرث بن کعب ضحکت النخلة إذا أخرجت الطلع أو البسر و الضحک الطلع و أنشد بعضهم فی الضحک بمعنى الحیض قول الشاعر: (و ضحک الأرانب فوق الصفا / کمثل دم الجوف یوم اللقا) قال الفراء و لم أسمعه من ثقة و الوجه فیه أن یکون على طریق الکنایة قال الکمیت: (فأضحکت السباع سیوف سعد / لقتلی ما دفن و لا ودینا)

[10] . فیومی هم بدون هیچ توضیحی می گوید: « ضَحِکَتِ الْمَرْأَةُ وَ الْأَرْنَبُ حَاضَتْ.» (المصباح المنیر، ج‏2، ص358)

[11] . أقول: و منه قول الشاعر و عهدی بسلمى‏ ضاحکاً فی لبابة و لم تَعْدُ حقُا ثدیها أن تحلبا و منه ضحکت [الثمرة الشجرة خ ل‏] إذا سال صمغها.

[12] . این روایات هم به این مضمون نزدیک است:

(1) «فَضَحِکَتْ» قیل تعجبا و سرورا من البشارة بإسحاق لأنها کانت قد هرمت و هی ابنة ثمان و تسعین سنة أو تسع و تسعین سنة و کان قد شاخ زوجها و کان ابن تسع و تسعین أو مائة سنة و قیل مائة و عشرین سنة و لم یرزق لهما ولد فی حال شبابهما و على هذا فیکون فی الکلام تقدیم و تأخیر و تقدیره فبشرناها بإسحاق و یعقوب فضحکت بعد البشارة و روی ذلک عن أبی جعفر (ع) (مجمع البیان، ج‏5، ص274)

(2) عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ص فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ» یَعْنِی حَاضَتْ وَ هِیَ یَوْمَئِذٍ ابْنَةُ تِسْعِینَ سَنَةً وَ إِبْرَاهِیمُ ابْنُ مِائَةٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً قَالَ وَ إِنَّ قَوْمَ إِبْرَاهِیمَ ع نَظَرُوا إِلَى إِسْحَاقَ ع قَالُوا مَا أَعْجَبَ هَذَا وَ هَذِهِ یَعْنُونَ إِبْرَاهِیمَ ع وَ سَارَةَ أَخَذَا صَبِیّاً وَ قَالا هَذَا ابْنُنَا یَعْنُونَ إِسْحَاقَ فَلَمَّا کَبِرَ لَمْ یُعْرَفْ هَذَا وَ هَذَا لِتَشَابُهِهِمْ [لِتَشَابُهِهِمَا] حَتَّى صَارَ إِبْرَاهِیمُ یُعْرَفُ بِالشَّیْبِ قَالَ فَثَنَى إِبْرَاهِیمُ ع لِحْیَتَهُ فَرَأَى فِیهَا طَاقَةً بَیْضَاءَ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ اللَّهُمَّ مَا هَذَا فَقَالَ وَقَارٌ فَقَالَ اللَّهُمَّ زِدْنِی وَقَارا. (قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص109)

[13] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عن أَبِی جَعْفَرٍ ع ... «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ» فَبَشَّرُوهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ «فَضَحِکَتْ» یَعْنِی فَتَعَجَّبَتْ مِنْ قَوْلِهِم‏.

[14] . إِلَى قَوْلِهِ حَمِیدٌ مَجِیدٌ فَلَمَّا جَاءَتْ إِبْرَاهِیمَ الْبِشَارَةُ بِإِسْحَاقَ فَذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ أَقْبَلَ یُنَاجِی رَبَّهُ فِی قَوْمِ لُوطٍ وَ یَسْأَلُهُ کَشْفَ الْبَلَاءِ عَنْهُمْ فَقَالَ اللَّهُ یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابِی بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِکَ مَحْتُوماً غَیْرُ مَرْدُود.

[15] . أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ» قَالَ حَاضَتْ.

[16] . حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ یَسَارٍ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِیُّ عَنْ سُلَیْمٍ الشَّامِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیّاً ع یَقُولُ إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی مِنْ وُلْدِی مَهْدِیُّونَ کُلُّنَا مُحَدَّثُونَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُمْ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع ثُمَّ ابْنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع قَالَ وَ عَلِیٌّ یَوْمَئِذٍ رَضِیعٌ ثُمَّ ثَمَانِیَةٌ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ الَّذِینَ أَقْسَمَ اللَّهُ بِهِمْ فَقَالَ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ أَمَّا الْوَالِدُ فَرَسُولُ اللَّهِ ص وَ ما وَلَدَ یَعْنِی هَؤُلَاءِ الْأَوْصِیَاءَ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع تجمع [أَ یَجْتَمِعُ‏] إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا مُصْمَتٌ لَا یَنْطِقُ حَتَّى یَمْضِیَ الْأَوَّلُ قَالَ سُلَیْمٌ الشَّامِیُّ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ قُلْتُ کَانَ عَلِیٌّ ع مُحَدَّثاً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ هَلْ یُحَدِّثُ الْمَلَائِکَةُ إِلَّا الْأَنْبِیَاءَ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِیٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ قُلْتُ فَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مُحَدَّثٌ قَالَ نَعَمْ وَ فَاطِمَةُ کَانَتْ مُحَدَّثَةً وَ لَمْ تَکُنْ نَبِیَّةً.

[17]