سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه جلسه 843

ادامه جلسه 843

 

 

 

2) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

کسی که تقوای الهی پیشه کند قدرتمند زندگی کند و در سرزمین دشمنش هم ایمن باشد.

الدعوات (للراوندی)، ص292

قَالَ النَّبِیُّ ص: مَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَاشَ قَوِیّاً وَ سَارَ فِی بِلَادِ عَدُوِّهِ آمِنا.

 

3) از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

هیچکس در راه خدا مجروح نمی‌شود - و خداوند آگاهتر است به هرکسی که در راه او مجروح شود - مگر اینکه روز قیامت می‌آید در حالی که [خونین است:] رنگ، رنگ خون است، اما بویش بوی مُشک است.

سنن سعید بن منصور، ج2، ص261[1]

حَدَّثَنَا سَعِیدٌ قَالَ: حدثنا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی الزِّنَادِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ :

«لَا یُکْلَمُ أَحَدٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ یُکْلَمُ فِی سَبِیلِهِ إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، اللَّوْنُ لَوْنُ دَمٍ، وَالرِّیحُ رِیحُ مِسْکٍ»[2]

 

4) روایت شده است که هنگامی که در جنگ احد پیامبر اکرم ص مجروح شد، ابوسعید خدری محل جراحت را مکید تا پاک شد و سفیدی نمایان گشت.

به او گفته شد: آنچه را مکیدی، تف کن!

گفت: به خدا سوگند که هرگز آن را از دهانم بیرون نیندازم!

سپس برخاست و دوباره به جهاد مشغول شد و رسول الله ص فرمود: هرکه می‌خواهد به مردی از اهل بهشت بنگرد، به این شخص بنگرد؛

و نهایتاً او به شهادت رسید.

سنن سعید بن منصور، ج2، ص261، ح2573

حَدَّثَنَا سَعِیدٌ قَالَ: نا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أنا عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ السَّائِبِ، حَدَّثَهُ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ مَالِکًا أَبَا أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ لَمَّا جُرِحَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ  یَوْمَ أُحُدٍ مَصَّ جُرْحَهُ حَتَّى أَنْقَاهُ وَلَاحَ أَبْیَضَ،

فَقِیلَ لَهُ: مُجَّهُ،

فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ لَا أَمُجُّهُ أَبَدًا، ثُمَّ أَدْبَرَ یُقَاتِلُ،

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ : «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا» فَاسْتُشْهِدَ.

 

تدبر

1) «الْمُؤْمِنین‏؛ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ»

خداوند در آیه قبل فرمود که اجر مومنان را ضایع نمی‌کند. در این آیه دارد این مومنان - که اجرشان ضایع نمی‌شود - را شرح می‌دهد؛ و از پاداش عظیم کسانی سخن می‌گوید که حتی وقتی زخم و جراحتی در راه دین به آنان می‌رسد باز دعوت خدا و رسولش را اجابت می‌کنند و با تقوا و احسان پیش می‌روند.

یعنی مومن واقعی نه‌تنها در حین سختی‌ها دست از پیامبر ص و دین برنمی‌دارد؛ بلکه بعد از پایان سختی‌ و پیش از التیام از مشکلاتِ پیش آمده، باز دعوت خدا و رسول را برای سختی بعدی اجابت می‌کند و در راه آرمان دین، ذره‌ای کم نمی‌گذارد.

برای تامل بیشتر

چه بسا علت اینکه مومنان واقعی این گونه‌اند این است که رهبر و اسوه‌شان این گونه است، گویی در منطق مومن، راحتی و خستگی گرفتن جایی ندارد: چنانکه خداوند به پیامبرش می‌فرماید: همین که کاری را تمام کردی بلافاصله به کار بعدی مشغول شو: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب‏» (انشراح/7)

حکایت

آخرین دست نوشته شهید چمران دقایقی قبل از شهادت، داخل ماشین و در حال رفتن به سوی دهلاویه نوشته شد. این دستنوشته بعد از شهادت از جیب پیراهنش بیرون آورده شد درحالی که خون آلود بود:

«ای حیات! با تو وداع می‌کنم، با همه مظاهر و جبروتت.

ای پاهای من! می‌دانم که فداکارید و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه‌وار به حرکت درمی‌آیید؛ اما من آرزویی بزرگتر دارم. به قدرت آهنینم محکم باشید؛ این پیکر کوچک ؛ ولی سنگین از آرزوها، نقشه ها و امیدها و مسئولیت‌ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. دراین لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید.

شما سالهای دراز به من خدمت‌ها کرده‌اید. از شما آرزو می‌کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه، ادا کنید.

ای دست های من! قوی و دقیق باشید.

ای چشمان من! تیزبین باشید.

ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن.

به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه همة شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید. من چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم؛ آرامشی ابدی.

چه،

این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»

 

2) «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»

چرا به گفتن «استجابوا لله» بسنده نکرد و اجابت رسول را هم مطرح کرد؟

الف. چه‌بسا از این جهت که در جنگ احد هم خدا را عصیان کردند و  هم رسول را؛ خدا را عصیان کردند از این جهت که از میدان جنگ گریختند و یا در میدان جنگ حاضر نشدند؛ و رسول را عصیان کردند هم آن تیراندازانی که علی‌رغم دستور حضرت موضعشان را ترک کردند و هم اینکه هنگامی که برای فرار از کوه بالا می‌رفتند و هرچه رسول آنان را می‌خواند جوابی نمی دادند (إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی‏ أُخْراکُم‏؛ ‌آل عمران/153) در واقع، چون می خواهد به آن دو گونه تمرد اشاره کند اینجا اجابت هر دو را آورد. (المیزان، ج‏4، ص63)

ب. با توجه به اینکه آیات قبل هم ناظر به منافقان بود، شاید می خواهد اصرار ورزد که اجابت خدا و رسول از هم جدایی ندارد؛ در برابر این منطق منافقان که اصرار داشتند که بگویند اگر مطلبی مطلب خداست پیروی می‌کنیم و اگر مطلب خود رسول است اجابت نمی‌کنیم.

نکته تخصصی: راه شناسایی منافق

یکی از ویژگی‌های منافقان این است که به گونه‌ای وانمود می‌کنند که می‌شود خدا را قبول داشت، اما از دستورات پیامبر تمرد کرد!

قرآن در جای دیگر می‌فرماید: وقتی آنان را به سوی خدا و رسول می‌خوانند آنان در مقابل دعوت به رسول - و نه دعوت به خدا - سنگ‌اندازی می‌کنند: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً» (نساء/61)

در واقع، بدین ترتیب منافقان - که خداوند آنها را در عمق وجود خویش به کافران ملحق می‌کند - می‌خواهند در ذهنیت مردم بین خدا و رسول (إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ و یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلا؛ نساء/150) و در حقیقت بین اطاعت از خدا و اطاعت از رسول فرق بگذارند.

نکته تخصصی فلسفه دین

آیا تئوری «دین حداقلی» که به بهانه‌هایی نظیر حفظ قداست دین، اصرار دارد که دین در همه عرصه‌ها حضور پیدا نکند؛ و به تعبیر دیگر، سخن دین در همه‌جا مورد اعتنا نباشد؛ و یا بسیاری از احکام شریعت را مربوط به پیامبر ص و زمانه او، و نه مربوط به اصل دین می‌شمرد، مصداق بارز پیروی از منطق نفاق نیست؟!

ج. ...

 

3)  «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ»

بعد از تایید جوابگویی آنان به دعوت خدا و رسول، از احسان و تقوا نام برد و نفرمود «لهم اجر عظیم»، بلکه فرمود «برای کسانی که نیکی کردند از آنان، و تقوا پیشه نمودند، پاداشی عظیم است»!

این نشان می‌دهد که اجابت دعوت خدا و رسول، یک عمل ظاهری است که ممکن است با حقیقت احسان و تقوا - که پاداش عظیم در حقیقت، در گروی اینهاست- همراه نباشد؛ و این از مراقبت‌های قرآن است که کسی در حد ظاهر عمل متوقف نشود و این تعبیر نشان می‌دهد که همه این مجروحانی که دعوت پیامبر را استجابت کردند، لزوما اخلاص نداشته‌اند بلکه در میان آنان کسانی هم بوده‌اند که واقعا درصدد نیکوکاری و تقوا نبوده‌اند (المیزان، ج‏4، ص63)[3]

به تعبیر دیگر، حضور در جبهه و مجروح شدن، اگر همراه با تقوا نباشد بى‏ارزش است! (تفسیر نور، ج1، ص652)

برای تامل بیشتر

برخی از مفسران تعجب کرده‌اند که کسی در راه خدا مجروح شود و باز دعوت پیامبر را لبیک گوید، با این حال، مشمول کسانی که اجر عظیم دارند نباشند؛ از این رو یا «مِن» در عبارت «للذین احسنوا منهم» را «مِن» بیانیه گرفته‌اند که در مقام بیان همه آنهاست (به معنای «اعم از همه آنان»)؛ نه «مِن» تبعیضیه، که فقط شامل برخی از آنان شود؛ و یا «منهم» را حال برای «احسنوا» قرار داده‌اند (البحر المحیط، ج3، ص436)[4] اما چنانکه دیگران تذکر داده‌اند این مطلب با سیاق آیه سازگار نیست (المیزان، ج‏4، ص63) و به نظر می‌رسد مشکل اینها در آن بوده که درک درستی از «نفاق» در قرآن ندارند:

اگر کسی مفهوم منافق در قرآن را درست دریابد و بفهمد که منافق لزوما «کافرِ چهره‌پنهان کرده» نیست؛ بلکه بسیاری بوده‌اند که ابتدا مومن بوده و بعدا منافق شده‌اند: « إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلا؛ بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیماً» (نساء/137-138)

تفصیل این توضیح درباره اینکه منافق با کافر چهره‌پوشیده متفاوت است، در جلسه 838، تدبر6 گذشت:

http://yekaye.ir/ale-imran-3-167/

ثمره اجتماعی

بعید نیست که کسی جانباز جنگ تحمیلی باشد، اما بعد از جنگ و در کوران حوادث کم‌کم در مسیر باطل قرار گیرد و آخرتش را از دست بدهد و جزء کسانی که مشمول اجر عظیم خواهند شد، نشود!

 

4) «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا ...»

آوردن کلمه «منهم» نشان می‌دهد:

برخى از اصحاب پیامبر ص که در جبهه هم شرکت کرده‏‌اند، از سلامت فکر و تقوا دور شدند. (تفسیر نور، ج1، ص652)

نقدی بر نظریه عدالت صحابه

اهل سنت هر مسلمانی که بعد از اسلام آوردنش پیامبر ص را دیده باشد «صحابه» می‌دانند و بر اساس جمله‌ «اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم: اصحاب من مانند ستارگان‌اند؛ به هر کدام اقتدا کنید هدایت می‌شوید!‏» که آن را حدیث نبوی می‌پندارند، به عدالت تمامی صحابه و جواز پیروی از تمامی آنان معتقدند. وقتی بر آنان اعتراض شود که «پس منافقان چطور؟» پاسخ می‌دهند که منافقان افراد کاملا شناخته شده‌ای (عبدالله بن اُبَیّ و یارانش) بودند و البته اینها صحابه محسوب نمی‌شوند؛ اما بقیه همگی صحابه‌اند.

این روایت با بسیاری از آیات قرآن در تعارض است؛ و از این رو، مصداق بارز حدیث جعلی‌ای است که پیامبر ص فرمود حدیث مرا به قرآن عرضه کنید و اگر دروغ بود به دیوار بکوبید! مثلا در بسیاری از آیات تصریح شده که «تو بسیاری از منافقان را نمی‌شناسی» (مثلا: توبه/101) در نتیجه بسیاری از کسانی که طبق ضابطه فوق مصداق صحابه می‌باشند، از نظر قرآن مصداق منافق‌اند.

آیه کنونی نیز مصداقی از آیاتی است که آن برداشت را نفی می‌کند: در تاریخ واضح است که عبدالله بن ابی و دار و دسته‌اش در جنگ احد نیامدند؛ پس هیچیک از مجروحان جنگ احد، مصداق منافقان مذکور نیستند؛ با این حال، خداوند اینان که همه اینان که مجروح شده‌اند و دعوت بعدی پیامبر ص را هم اجابت گفتند، شایسته اجر عظیم نمی‌داند.

 

5) «الَّذینَ اسْتَجابُوا ... لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ»

در تدبر 3، چرایی افزودن دو عبارت «احسان» و «تقوا» بر استجابت بیان شد؛

اکنون سوال این است که این دو تعبیر خودشان با هم چه تفاوتی دارند؟

الف. احسان به معنای نیکی کردن است و تقوا از ماده «وقی» به معنای خود را نگهداشتن؛ شاید با این دو تعبیر می‌خواهد نشان دهد که هم در کارهای خیر پیشتازند و هم در کارهای بد خودنگهدار؛ هم به واجبات اهتمام می‌ورزند و هم از گناهان و محرمات اجتناب می‌کنند.

ب. ...

 

6) «الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»

مومن اجابت رسول را کاملا در راستای اجابت خدا می‌بیند؛ و وقتی رسول، حتی بعد از آنکه وی جراحت و سختی دیده، از او دعوت می‌کند که باز برای کارزار بعدی آماده شود،‌ دعوت وی را اجابت می‌کند؛

اما منافق برای حفظ جان خود، از همان ابتدا هم در برابر دعوت پیامبر، و مفید بودن اقدام ایشان، تشکیک می‌کرد (آیه 167؛ جلسه  بویژه تدبرهای 3 و 8 و 9  http://yekaye.ir/ale-imran-3-167/ )

 

7) «الَّذینَ اسْتَجابُوا ... لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ»

چرا «منهم» را بعد از کلمه «أحسنوا» آورد و نفرمود «للذین احسنوا و اتقوا منهم» (آن گونه که اغلب مترجمان ترجمه کرده‌اند که «برای کسانی از آنان که نیکی و تقوا پیشه کردند»)

الف. چه‌بسا می‌خواهد نشان دهد که «احسنوا» ناظر به استجابت آنان باشد ولی «اتقوا» ناظر به عرصه‌های بعدی زندگی‌شان؛ یعنی درست است که اجابت خدا و رسول پاداش دارد؛ اما بهره‌مندی از پاداش عظیم شرط و شروطی دارد؛ آنگاه همین جا نیز دو معنا قابل برداشت است که این دو عبارت را دو شرط مستقل ببینیم یا دو شرط در طول هم:

الف.1. اجر عظیم برای کسانی است  که اولا این اجابتشان را به بهترین وجه انجام دادند؛ و ثانیا در ادامه زندگی‌شان تقوا پیشه می‌کنند.

الف.2. اجر عظیم برای دو گروه است: یکی کسانی از آنان که اجابت کردند، یعنی فقط کسانی که اجابتشان را به بهترین وجه انجام دادند؛ و یا کسانی که اگرچه اجابتشان نیکو نبود و مصداق «احسنوا منهم» نیستند؛ اما در ادامه زندگی‌شان تقوا پیشه کردند.

ب. ...

 

8) «لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ»

کسی که در دنیا نیکوکاری و تقوا پیشه کند، شاید به لحاظ محاسبات مادی اندکی ضرر کند، اما پاداشی عظیم در انتظار اوست.

 

حکایت

مجمع البیان، ج‏2، ص887-888

و روی محمد بن إسحاق بن یسار عن عبد الله بن خارجة بن زید بن ثابت عن أبی السائب أن رجلا من أصحاب النبی ص من بنی عبد الأشهل کان شهد أحدا قال شهدت أحدا أنا و أخ لی فرجعنا جریحین فلما أذن مؤذن رسول الله ص بالخروج فی طلب العدو قلنا لا تفوتنا غزوة مع رسول الله فو الله ما لنا دابة نرکبها و ما منا إلا جریح ثقیل فخرجنا مع رسول الله ص و کنت أیسر جرحا من أخی فکنت إذا غلب حملته عقبة و مشى عقبة حتى انتهینا مع رسول الله ص إلى حمراء الأسد فمر برسول الله معبد الخزاعی بحمراء الأسد و کانت خزاعة مسلمهم و کافرهم عیبة رسول الله بتهامة صفقتهم معه لا یخفون عنه شیئا و معبد یومئذ مشرک فقال یا محمد ص و الله لقد عز علینا ما أصابک فی قومک و أصحابک و لوددنا أن الله کان أعفاک فیهم ثم خرج من عند رسول الله ص حتى لقی أبا سفیان و من معه بالروحاء و أجمعوا الرجعة إلى رسول الله ص و قالوا قد أصبنا حد أصحابه و قادتهم و أشرافهم ثم رجعنا قبل أن نستأصلهم فلما رأى أبو سفیان معبدا قال ما وراک یا معبد قال محمد ص قد خرج فی أصحابه یطلبکم فی جمع لم أر مثله قط یتحرقون علیکم تحرقا و قد اجتمع علیه من کان تخلف عنه فی یومکم و ندموا على صنیعهم و فیه من الحنق علیکم ما لم أر مثله قط قال ویلک ما تقول قال فأنا و الله ما أراک ترتحل حتى ترى نواصی الخیل قال فو الله لقد أجمعنا الکرة علیهم لنستأصلهم قال فأنا و الله أنهاک عن ذلک فو الله لقد حملنی ما رأیت على أن قلت أبیاتا من شعر قال و ما قلت قال قلت:

 کادت تهد من الأصوات راحلتی      /         إذ سألت الأرض بالجرد الأبابیل‏

 تردى بأسد کرام لا تنابلة     /         عند اللقاء و لا خرق معازیل‏

 فظلت عدوا أظن الأرض مائلة        /         لما سموا برئیس غیر مخذول‏

 و قلت ویل لابن حرب من لقائکم    /         إذا تغطمطت البطحاء بالخیل‏

 إنی نذیر لأهل السبل ضاحیة          /         لکل ذی إربة منهم و معقول‏

 من جیش أحمد لا وخش تنابلة       /         و لیس یوصف ما أثبت بالقیل‏

قال فثنى ذلک أبا سفیان و من معه و مر به رکب من عبد قیس فقال أین تریدون فقالوا نرید المدینة قال فهل أنتم مبلغون عنی محمدا رسالة أرسلکم بها إلیه و أحمل لکم إبلکم هذه زبیبا بعکاظ غدا إذا وافیتمونا قالوا نعم قال فإذا جئتموه فأخبروه أنا قد أجمعنا الکرة علیه و على أصحابه لنستأصل بقیتهم و انصرف أبو سفیان إلى مکة و مر الرکب برسول الله و هو بحمراء الأسد فأخبره بقول أبی سفیان فقال رسول الله و أصحابه حسبنا الله و نعم الوکیل ثم انصرف رسول الله إلى المدینة بعد الثالثة و قد ظفر فی وجهه ذلک بمعونة ابن المغیرة بن العاص و أبی قرة الجمحی و هذا قول أکثر المفسرین.

 


[1] . یادآوری می‌شود که این کتاب از کتب اهل سنت است؛ شماره این حدیث2572 است، حدیث 2571 هم بسیار شبیه همین است:

حَدَّثَنَا سَعِیدٌ قَالَ: نا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِی الزِّنَادِ، عَنِ الْأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ : «لَا یُکْلَمُ أَحَدٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ یُکْلَمُ فِی سَبِیلِهِ إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَجُرْحُهُ یَثْعَبُ دَمًا، الدَّمُ لَوْنُ دَمٍ، وَالرِّیحُ رِیحُ مِسْکٍ»

[2] . همچنین در سنن الدارمی، ج3، ص1558 روایت شده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّقَاشِیُّ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، حَدَّثَنِی عَمِّی، مُوسَى بْنُ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ َرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ : «مَا مِنْ مَجْرُوحٍ یُجْرَحُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، إِلَّا بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَجُرْحُهُ یَدْمَى الرِّیحُ رِیحُ الْمِسْکِ، وَاللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ»

[3] . قصر الوعد على بعض أفراد المستجیبین لأن الاستجابة فعل ظاهری لا یلازم حقیقة الإحسان و التقوى اللذین علیهما مدار الأجر العظیم، و هذا من عجیب مراقبة القرآن فی بیانه حیث لا یشغله شأن عن شأن، و من هنا یتبین أن هؤلاء الجماعة ما کانوا خالصین لله فی أمره بل کان فیهم من لم یکن محسنا متقیا یستحق عظیم الأجر من الله سبحانه، و ربما یقال: إن «من» فی قوله: «مِنْهُمْ» بیانیة کما قیل مثله فی قوله تعالى: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ- إلى أن قال-: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً: «الفتح: 29»، و هو تأول بما یدفعه السیاق.

[4] . و «من» فی «منهم» قال الزمخشری: للتبیین مثلها فی قوله تعالى: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً» لأن الذین استجابوا للّه و الرسول قد أحسنوا کلهم و اتقوا، إلا بعضهم... انتهی. و قال أبو البقاء: منهم حال من الضمیر فی أحسنوا، فعلى هذا تکون من للتبعیض و هو قول من لا یرى أن من تکون لبیان الجنس.