سفارش تبلیغ
صبا ویژن

665) سوره کهف (18) آیه84 إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ و

بسم الله الرحمن الرحیم

665) سوره کهف (18) آیه84

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً

ترجمه

ما به او در زمین مِکنتی بخشیدیم و از هر چیزی وسیله‌ای به او دادیم.

نکات ادبی

«مَکَّنَّا»

قبلا بیان شد که این کلمه باب إفعال از کلمه «مکان» و به معنای «مکان دادن» است که با تَوسّعی در معنا، به معنای امکانات را در اختیار کسی قرار دادن نیز به کار می‌رود، چنانکه به شخصی که قدر و منزلتی داشته باشد «متمکّن» گویند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص773) در نگاه اول به نظر می‌رسد، ریشه این کلمه «مکن» است، اما اهل لغت تذکر داده‌اند که کلمه «مکان» بر وزن مَفعَل [وزن رایج برای اسم مکان: مانند مَغسل: محل غسل، مَذبح: محل ذبح؛ مَشرب: محل شُرب] از ماده «ک‌ون» (فعل «کان» «یکون») می‌باشد یعنی «موضع کینونت: محلّ بودن»، ولی به خاطر کثرت کاربرد این کلمه، در تصریف [یعنی هنگام ساختن هم‌خانواده] همانند وزن «فعال» [یعنی مانند اینکه ریشه آن «مکن» باشد] با آن برخورد می‌شود. (کتاب العین، ج‏5، ص387)

جلسه 230 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-10/

در توضیح «مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» گفته‌اند که «تمکّن در زمین» به معنای قدرت یافتن در تصرف در امور به هر نحوی است که خود شخص دلش بخواهد و در کلمه تمکین نوعی استقرار و ثبات که کسی را یارای مقابله نباشد، نهفته است (المیزان، ج‏13، ص360 )[1]

«سَبَباً»

درباره «سبب» قبلا بیان شد که در اصل به ریسمانی گفته می‌شود که با آن از درخت خرما بالا می‌رفتند (و بلکه هر ریسمانی که برای بالا رفتن از آن استفاده می‌شد) و به این مناسبت کم‌کم به هر چیزی که وسیله رسیدن به چیز دیگر باشد، سبب گفته شد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص391؛ المصباح المنیر، ج‏2، ص262)[2]

جلسه 200 http://yekaye.ir/al-baqarah-02-166/

برخی مفسران آن را به همان معنای متعارف «سبب» که در زبان فارسی هم رواج دارد (وسیله، علت) دانسته‌اند. (تفسیر کبیر فخر رازی، ج23، ص210) برخی به‌ویژه در این آیه، آن را به معنای «دلیل» و راهنما دانسته‌اند. (تفسیر قمی، ج2، ص79)

جلسه 320 http://yekaye.ir/al-hajj-22-15/

اختلاف قرائت

حدیث

1) روایت شده است که شخصی از امیرالمومنین ع سوال کرد: به نظر شما ذوالقرنین چگونه توانست به مشرق و مغرب برسد؟

فرمود: خداوند ابر را مسخر او گرداند و دست او را در اسباب باز گذاشت و نور را در پیش روی او گسترش داد، به طوری که شب و روز برایش یکسان بود!

در نقل دیگری، از حضرت سوال می‌شود چگونه نور را برایش گسترش دادند؟

فرمود: همان طور که در روز می دید در شب هم می‌دید؛ سپس فرمود: آیا باز هم در مورد او توضیح دهم؟

آن شخص ساکت شد.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ الْعُطَارِدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ بُکَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ یَسَارٍ الْمَدَنِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ سِمَاکِ بْنِ حَارِثٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِی أَسَدٍ قَالَ:

سَأَلَ رَجُلٌ عَلِیّاً ع أَ رَأَیْتَ ذَا الْقَرْنَیْنِ کَیْفَ اسْتَطَاعَ أَنْ یَبْلُغَ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ قَالَ سَخَّرَ اللَّهُ لَهُ السَّحَابَ وَ مَدَّ لَهُ فِی الْأَسْبَابِ وَ بَسَطَ لَهُ النُّورَ فَکَانَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ عَلَیْهِ سَوَاءً. (کمال الدین و تمام النعمة، ج‏2، ص393)[3]

عن حارث بن حبیب قال‏ أتى رجل علیا فقال له:

یا أمیر المؤمنین أخبرنی عن ذی القرنین فقال له: سخر له سحاب و قربت له الأسباب، و بسط له فی النور، فقال له الرجل: کیف بسط له فی النور فقال علی ع: کان یبصره باللیل کما یبصر بالنهار، ثم قال علی ع للرجل: أزیدک فیه فسکت‏. (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص341؛ قصص الأنبیاء ع (للراوندی)، ص121[4])


2) از امام باقر ع روایت شده است:

حضرت علی ع سلطانِ [یا صاحب‌اختیار] آن چه در زمین و در زیر زمین است گردید؛ پس بر او دو ابر صعب و رام عرضه شد؛ پس سرکش را برگزید و در آن صعب، سلطنت آنچه در زیر زمین است بود و در آن رام سلطنت آنچه روی زمین است؛ پس صعب را بر رام ترجیح داد؛ و با آن هفت زمین را گردید و سه تا را خراب یافت و چهارتا را آباد.

و از امام صادق ع روایت شده است:

خداوند ذوالقرنین را بین دو ابر رام و صعب مخیر کرد و او رام را برگزید و آن ابری است که در آن رعد و برقی نیست؛ و اگر صعب را برمی گزید سزاوارش نبود زیرا که آن را خداوند برای قائم ذخیره فرموده است.

بصائر الدرجات، ج‏1، ص409؛ الإختصاص، ص199[5]و ص326[6]

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ:

إِنَّ عَلِیّاً ع مَلَکَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ مَا فِی تَحْتِهَا فَعُرِضَتْ لَهُ السَّحَابَانِ الصَّعْبُ وَ الذَّلُولُ فَاخْتَارَ الصَّعْبَ وَ کَانَ فِی الصَّعْبِ مُلْکُ مَا تَحْتَ الْأَرْضِ وَ فِی الذَّلُولِ مُلْکُ مَا فَوْقَ الْأَرْضِ وَ اخْتَارَ الصَّعْبَ عَلَى الذَّلُولِ فَدَارَتْ بِهِ سَبْعُ أَرَضِینَ فَوَجَدَ ثَلَاثَ خَرَابٍ‏  وَ أَرْبَعَ عَوَامِرَ.[7]

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی یَحْیَى قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

 إِنَّ اللَّهَ خَیَّرَ ذَا الْقَرْنَیْنِ السَّحَابَیْنِ الذَّلُولَ وَ الصَّعْبَ فَاخْتَارَ الذَّلُولَ وَ هُوَ مَا لَیْسَ فِیهِ بَرْقٌ وَ لَا رَعْدٌ وَ لَوِ اخْتَارَ الصَّعْبَ لَمْ یَکُنْ لَهُ ذَلِکَ لِأَنَّ اللَّهَ اذخره [ادَّخَرَهُ‏]  لِلْقَائِمِ ع.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

پادشاهان سراسر زمین چها تن بودند: دو مومن و دو کافر؛

اما مومن‌ها: سلیمان بن داود بود و ذوالقرنین؛

و کافرها: نمرود بود و بُخت‌َ نصر؛

و اسم ذوالقرنین عبدالله بن ضحاک بن مَعَدّ بود.

الخصال، ج‏1، ص255

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَلَکَ الْأَرْضَ کُلَّهَا أَرْبَعَةٌ مُؤْمِنَانِ وَ کَافِرَانِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنَانِ فَسُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ ع وَ ذُو الْقَرْنَیْنِ وَ الْکَافِرَانِ نُمْرُودُ وَ بُخْتَنَصَّرُ وَ اسْمُ ذِی الْقَرْنَیْنِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ ضَحَّاکِ بْنِ مَعَدٍّ.[8]


3) سفیان ثوری (از صوفیه) بر امام صادق ع وارد می‌شود و می‌بیند که ایشان پیراهن سفیدی بر تن دارند و به خیال خود این را با زهد ناسازگار می بیند و بر حضرت ع اعتراض می‌کند. حضرت توضیح می‌دهند که زمان ما با زمان پیامبر ص متفاوت است، و زهد در هر زمانی متناسب با سطح رفاهی آن جامعه است. وی برمی‌گردد و عده‌ای از هم‌مسلک‌هایش سراغ امام ع می‌آیند که ما سخن شما را قبول نداریم. حضرت در پاسخ آیات متعدد و شواهدی از سنت پیامبر ارائه می‌دهند. از جمله آیاتی که مثال می‌آورند حکایات پیامبران است که بعد از شمردن شواهدی از حضرت سلیمان و داود و یوسف می‌فرمایند:

و بعد از اینها ذوالقرنین؛ بنده که خدا را دوست داشت و خدا هم او را دوست داشت و اسباب را در اختیار او قرار داد و او را پادشاه مشرق و مغرب زمین کرد و او به حق سخن می‌گفت و بدان عمل می کرد و احدی را نیافتیم که این را بر او عیب گیرد ...

الکافی، ج‏5، ص65-70

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: دَخَلَ سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَرَأَى عَلَیْهِ ثِیَابَ بِیضٍ کَأَنَّهَا غِرْقِئُ الْبَیْضِ‏  فَقَالَ لَهُ إِنَّ هَذَا اللِّبَاسَ لَیْسَ مِنْ لِبَاسِکَ فَقَالَ لَهُ اسْمَعْ مِنِّی وَ عِ مَا أَقُولُ لَکَ فَإِنَّهُ خَیْرٌ لَکَ عَاجِلًا وَ آجِلًا إِنْ أَنْتَ مِتَ‏  عَلَى السُّنَّةِ وَ الْحَقِّ وَ لَمْ تَمُتْ عَلَى بِدْعَةٍ أُخْبِرُکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ فِی زَمَانٍ مُقْفِرٍ جَدْبٍ‏  فَأَمَّا إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا فَأَحَقُّ أَهْلِهَا بِهَا أَبْرَارُهَا لَا فُجَّارُهَا وَ مُؤْمِنُوهَا لَا مُنَافِقُوهَا وَ مُسْلِمُوهَا لَا کُفَّارُهَا فَمَا أَنْکَرْتَ یَا ثَوْرِیُّ فَوَ اللَّهِ إِنَّنِی لَمَعَ مَا تَرَى مَا أَتَى عَلَیَّ مُذْ عَقَلْتُ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاءٌ وَ لِلَّهِ فِی مَالِی حَقٌّ أَمَرَنِی أَنْ أَضَعَهُ مَوْضِعاً إِلَّا وَضَعْتُهُ قَالَ فَأَتَاهُ قَوْمٌ مِمَّنْ یُظْهِرُونَ الزُّهْدَ وَ یَدْعُونَ النَّاسَ أَنْ یَکُونُوا مَعَهُمْ عَلَى مِثْلِ الَّذِی هُمْ عَلَیْهِ مِنَ التَّقَشُّفِ فَقَالُوا لَهُ إِنَّ صَاحِبَنَا حَصِرَ  عَنْ کَلَامِکَ وَ لَمْ تَحْضُرْهُ حُجَجُهُ فَقَالَ لَهُمْ فَهَاتُوا حُجَجَکُمْ فَقَالُوا لَهُ إِنَّ حُجَجَنَا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُمْ فَأَدْلُوا بِهَا  فَإِنَّهَا أَحَقُّ مَا اتُّبِعَ وَ عُمِلَ بِهِ فَقَالُوا یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مُخْبِراً عَنْ قَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ص وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ‏ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏  فَمَدَحَ فِعْلَهُمْ وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ‏ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً  فَنَحْنُ نَکْتَفِی بِهَذَا فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْجُلَسَاءِ إِنَّا رَأَیْنَاکُمْ تَزْهَدُونَ فِی الْأَطْعِمَةِ الطَّیِّبَةِ وَ مَعَ ذَلِکَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْخُرُوجِ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَتَّى تَمَتَّعُوا أَنْتُمْ مِنْهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع دَعُوا عَنْکُمْ مَا لَا تَنْتَفِعُونَ بِهِ أَخْبِرُونِی أَیُّهَا النَّفَرُ أَ لَکُمْ عِلْمٌ بِنَاسِخِ الْقُرْآنِ مِنْ مَنْسُوخِهِ وَ مُحْکَمِهِ مِنْ مُتَشَابِهِهِ الَّذِی فِی مِثْلِهِ ضَلَّ مَنْ ضَلَّ وَ هَلَکَ مَنْ هَلَکَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ... وَ أَخْبِرُونِی أَیْنَ أَنْتُمْ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ ع ...[9]

ثُمَّ ذُو الْقَرْنَیْنِ‏ عَبْدٌ أَحَبَّ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ اللَّهُ وَ طَوَى لَهُ الْأَسْبَابَ‏  وَ مَلَّکَهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ کَانَ یَقُولُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ ثُمَّ لَمْ نَجِدْ أَحَداً عَابَ ذَلِکَ عَلَیْهِ ...[10]

تدبر

1) «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً»

خداوند متعال به ذوالقرنین در زمین تمکن و امکانات و قدرتی بخشید و از هر چیزی وسیله‌ای به او داد.

در آیات بعد تصریح شده که وی شرق و غرب عالم را درنوردید و در روایات توضیح داده شده که سلطنت وی کل زمین را شامل شد؛ و تعبیر «از هر چیزی وسیله‌ای به او دادیم» دلالت بر قدرت‌های ماورایی که در هر چیزی بتواند تصرف کند دارد. چرا خداوند چنین اعطایی به او فرمود؟

الف. به همگان نشان دهد که اگر در زمین مهلتی به کفار می‌دهد این گونه نیست که نتواند زمین را در اختیار خوبان قرار دهد.

ب. شاهدی باشد بر وعده‌های خداوند بر مهدی موعود که کل عالم را به زیر پرچم توحید می‌آورد و هیچ چیز بر او نمی‌تواند غلبه کند.

ج. ...


2) «آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً»

از هر چیزی سببی به او دادیم.

مقصود چیست؟

الف. سبب به معنای وسیله و هر چیزی است که شخص را به مقصود می‌رساند، اعم از عقل و علم و دین و قوت جسمانی و مال فراوان و لشکر و گستره پادشاهی و حسن تدبیر و ... (المیزان، ج‏13، ص360)[11]

ب. مقصود از «سبب» ، «دلیل» است (منسوب به امیرالمومنین ع، به نقل از تفسیر قمی، ج‏2، ص42)[12]

ج. علمی که با آن بتواند هرچه می‌خواهد یا نیاز دارد را به دست آورد (ابن‌عباس، قتاده و ضحاک؛ به نقل مجمع‌البیان، ج6، ص756) شاهدش هم این است که قرآن کریم در هنگام تعبیر از هر کاری که او خواست انجام دهد، یعنی به شرق برود یا به غرب برود یا سدی بنا کند، تعبیر «فاتبع سببا: سببی را پیروی کرد» را تکرار کرد. (البحر المحیط، ج‏7، ص220)

د. در هر چیزی راهی برای او قرار دادیم، شبیه آیه ای که از قول فرعون تعبیر «اسباب» را به کار برده که: «لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ شاید من به آن راهها دست یابم؛ راههاى آسمانها» (غافر/36-37)

ه. ...[13]


3) «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً»

ذو القرنین علاوه بر داشتن امکانات، از دانش به‌کارگیرى اسباب نیز برخوردار بود. (تفسیر نور، ج‏7، ص219)


4) «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً»

گاهى خداوند همه گونه امکانات را در اختیار بعضى قرار مى‏دهد. (تفسیر نور، ج‏7، ص218)


 

 


[1] . التمکین الإقدار یقال: مکنته و مکنت له أی أقدرته فالتمکن فی الأرض القدرة على التصرف فیه بالملک کیفما شاء و أراد. و ربما یقال: إنه مصدر مصوغ من المکان بتوهم أصالة المیم فالتمکین إعطاء الاستقرار و الثبات بحیث لا یزیله عن مکانه أی مانع مزاحم.

[2] . نظر مرحوم طبرسی و علامه طباطبایی هم همین است:

و کل ما وصل شیئا إلى شی‏ء فهو سبب یقال للطریق إلى الشی‏ء سبب و للحبل سبب و للباب سبب؛ (مجمع البیان، ج‏6، ص755)

و السبب الوصلة و الوسیلة فمعنى إیتائه سببا من کل شی‏ء أن یؤتى من کل شی‏ء یتوصل به إلى المقاصد الهامة الحیویة ما یستعمله و یستفید منه کالعقل و العلم و الدین و قوة الجسم و کثرة المال و الجند و سعة الملک و حسن التدبیر و غیر ذلک و هذا امتنان منه تعالى على ذی القرنین و إعظام لأمره بأبلغ بیان، و ما حکاه تعالى من سیرته و فعله و قوله المملوءة حکمة و قدرة یشهد بذلک. (المیزان، ج‏13، ص360 )

[3] در مجمع البیان، ج‏6، ص756 بدین صورت آمده است: روی عن علی (ع) أنه قال سخر الله له السحاب فحمله علیها و مد له فی الأسباب و بسط له النور فکان اللیل و النهار علیه سواء فهذا معنى تمکینه فی الأرض

[4] . سند و متن در قصص الانبیاء چنین است:

أَخْبَرَنَا الْأَدِیبُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ الْمُؤَدِّبُ الْقُمِّیُّ حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الدُّورْیَسْتِیُّ حَدَّثَنَا أَبِی عَنِ ابْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ خَلَّانَ عَنْ سِمَاکِ بْنِ حَرْبِ بْنِ حَبِیبٍ‏  قَالَ: أَتَى رَجُلٌ عَلِیّاً ص فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع سُخِّرَتْ لَهُ السَّحَابُ وَ قَرُبَتْ لَهُ الْأَسْبَابُ وَ بُسِطَ لَهُ فِی النُّورِ فَقَالَ ص کَانَ یُبْصِرُ بِاللَّیْلِ کَمَا یُبْصِرُ بِالنَّهَارِ .

[5] . شیخ مفید با همین سند، مطلب اول را بدین صورت روایت کرده است:

إِنَّ عَلِیّاً ع مَلَکَ مَا فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَا تَحْتَهَا فَعُرِضَتْ لَهُ سَحَابَتَانِ إِحْدَاهُمَا السَّهْلَةُ وَ الْأُخْرَى الذَّلُولُ وَ کَانَ فِی الصَّعْبَةِ مُلْکُ مَا تَحْتَ الْأَرْضِ وَ فِی الذَّلُولِ مُلْکُ مَا فَوْقَ الْأَرْضِ فَاخْتَارَ الصَّعْبَةَ عَلَى الذَّلُولِ فَدَارَتْ بِهِ سَبْعَ أَرَضِینَ فَوَجَدَ ثَلَاثاً خَرَاباً وَ أَرْبَعَةً عَوَامِرَ.

[6] . شیخ مفید سند مطلب دوم را بدین صورت آمده است: مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ عَنْ أَبِی یَحْیَى سُهَیْلِ بْنِ زِیَادٍ الْوَاسِطِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع

[7] . البته در برخی احادیث تعبیر به گونه‌ای متفاوت آمده است:

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ وَ أَبِی سَلَّامٍ الْحَنَّاطِ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ کُلَیْبٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ: أَمَا إِنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ قَدْ خُیِّرَ السَّحَابَتَیْنِ فَاخْتَارَ الذَّلُولَ وَ ذُخِرَ لِصَاحِبِکُمْ الصَّعْبُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الصَّعْبُ فَقَالَ مَا کَانَ مِنْ سَحَابٍ فِیهِ رَعْدٌ أَوْ صَاعِقَةٌ أَوْ بَرْقٌ فَصَاحِبُکُمْ یَرْکَبُهُ أَمَا إِنَّهُ سَیَرْکَبُ السَّحَابَ وَ یَرْقَى فِی الْأَسْبَابِ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ خَمْسٌ عَوَامِرُ وَ اثْنَانِ خَرَابَان‏ (الإختصاص، ص199؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص409)

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ ابْتَدَأَنِی أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَمَا إِنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ خُیِّرَ السَّحَابَتَیْنِ فَاخْتَارَ الذَّلُولَ وَ ذُخِرَ لِصَاحِبِکُمُ الصَّعْبُ فَقُلْتُ وَ مَا الصَّعْبُ فَقَالَ مَا کَانَ مِنْ سَحَابٍ فِیهِ رَعْدٌ وَ صَاعِقَةٌ وَ بَرْقٌ فَصَاحِبُکُمْ یَرْکَبُهُ أَمَا إِنَّهُ سَیَرْکَبُ السَّحَابَ وَ یَرْقَى فِی الْأَسْبَابِ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ خَمْسٌ عَوَامِرُ وَ اثْنَتَانِ خَرَابَانِ. (الإختصاص، ص199؛ در بصائر الدرجات، ج‏1، ص409 سندش چنین است حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ أَنَّهُ قَالَ: ابْتَدَأَنِی أَبُو جَعْفَرٍ ع)

این حدیث هم در راستای همین احادیث است:

أَخْبَرَنَا الْأَدِیبُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ الْمُؤَدِّبُ الْقُمِّیُّ حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الدُّورْیَسْتِیُّ حَدَّثَنَا أَبِی عَنِ الشَّیْخِ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ص قَالَ: إِنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ لَمْ یَکُنْ نَبِیّاً وَ لَکِنَّهُ کَانَ عَبْداً صَالِحاً أَحَبَّ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ اللَّهُ وَ نَاصَحَ اللَّهَ‏  فَنَاصَحَهُ اللَّهُ أَمَرَ قَوْمَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فَضَرَبُوهُ عَلَى قَرْنِهِ فَغَابَ عَنْهُمْ زَمَاناً ثُمَّ رَجَعَ إِلَیْهِمْ فَضَرَبُوهُ عَلَى قَرْنِهِ الْآخَرِ وَ فِیکُمْ مَنْ هُوَ عَلَى سُنَّتِهِ وَ إِنَّهُ خُیِّرَ السَّحَابَ الصَّعْبَ‏ وَ السَّحَابَ الذَّلُولَ‏ فَاخْتَارَ الذَّلُولَ فَرَکِبَ الذَّلُولَ وَ کَانَ إِذَا انْتَهَى إِلَى قَوْمٍ کَانَ رَسُولَ نَفْسِهِ إِلَیْهِمْ لِکَیْلَا یُکَذَّبَ الرُّسُلُ‏. (قصص الأنبیاء ع (للراوندی)، ص121؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص340)

[8] . این روایت در تفسیر العیاشی، ج‏2، ص340 نیز در همین راستاست:

عن أبی حمزة الثمالی عن أبی جعفر ع قال إن الله لم یبعث أنبیاء ملوکا فی الأرض إلا أربعة بعد نوح، أولهم ذو القرنین و اسمه عیاش، و داود، و سلیمان، و یوسف، فأما عیاش فملک ما بین المشرق و المغرب، و أما داود فملک ما بین الشامات إلى بلاد إصطخر، و کذلک کان ملک سلیمان، فأما یوسف فملک مصر و براریها لم یجاوزها إلى غیرها.

[9] . حَیْثُ سَأَلَ اللَّهَ مُلْکاً لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ ذَلِکَ وَ کَانَ یَقُولُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ ثُمَّ لَمْ نَجِدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَابَ عَلَیْهِ ذَلِکَ وَ لَا أَحَداً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ دَاوُدَ النَّبِیِّ ص قَبْلَهُ فِی مُلْکِهِ وَ شِدَّةِ سُلْطَانِهِ ثُمَّ یُوسُفَ النَّبِیِّ ع حَیْثُ قَالَ لِمَلِکِ مِصْرَ اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ‏  فَکَانَ مِنْ أَمْرِهِ الَّذِی کَانَ أَنِ اخْتَارَ مَمْلَکَةَ الْمَلِکِ وَ مَا حَوْلَهَا إِلَى الْیَمَنِ وَ کَانُوا یَمْتَارُونَ الطَّعَامَ‏  مِنْ عِنْدِهِ لِمَجَاعَةٍ أَصَابَتْهُمْ وَ کَانَ یَقُولُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ فَلَمْ نَجِدْ أَحَداً عَابَ ذَلِکَ عَلَیْهِ

[10] . فَتَأَدَّبُوا أَیُّهَا النَّفَرُ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اقْتَصِرُوا عَلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ وَ دَعُوا عَنْکُمْ مَا اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ مِمَّا لَا عِلْمَ لَکُمْ بِهِ وَ رُدُّوا الْعِلْمَ إِلَى أَهْلِهِ تُوجَرُوا وَ تُعْذَرُوا عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ کُونُوا فِی طَلَبِ عِلْمِ نَاسِخِ الْقُرْآنِ مِنْ مَنْسُوخِهِ وَ مُحْکَمِهِ مِنْ مُتَشَابِهِهِ وَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ فِیهِ مِمَّا حَرَّمَ فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَبْعَدُ لَکُمْ مِنَ الْجَهْلِ وَ دَعُوا الْجَهَالَةَ لِأَهْلِهَا فَإِنَّ أَهْلَ الْجَهْلِ کَثِیرٌ وَ أَهْلَ الْعِلْمِ قَلِیلٌ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیم‏.

[11] . السبب الوصلة و الوسیلة فمعنى إیتائه سببا من کل شی‏ء أن یؤتى من کل شی‏ء یتوصل به إلى المقاصد الهامة الحیویة ما یستعمله و یستفید منه کالعقل و العلم و الدین و قوة الجسم و کثرة المال و الجند و سعة الملک و حسن التدبیر و غیر ذلک و هذا امتنان منه تعالى على ذی القرنین و إعظام لأمره بأبلغ بیان، و ما حکاه تعالى من سیرته و فعله و قوله المملوءة حکمة و قدرة یشهد بذلک.

[12] . ... حَتَّى دَانَ لَهُ أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً أَیْ دَلِیلا

[13] . از جبائی نقل شده که منظور این است که «هر آنچه برای فتح سرزمین ها و غلبه بر دشمنان لازم دارد در اختیارش قرار دادیم (به نقل مجمع‌البیان، ج6، ص756) اما چون این تخصیص زدن هیچ شاهدی ندارد و یک حدس بدون دلیل است در متن نیاوردیم.