سفارش تبلیغ
صبا ویژن

580) سوره لیل (92) آیه 20 إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ ا

بسم الله الرحمن الرحیم

580) سوره لیل (92) آیه 20  

 إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی

ترجمه

مگر در راستای وجه الله [= در طلب خشنودی پروردگارش] که برترین است؛

نکات ترجمه

«ابْتِغاءَ»

مصدر باب افتعال از ماده «بغی» است. قبلا بین شد که این ماده در دو معنا به کار می‌رود: یکی در معنای «طلب کردن» و «درصدد برآمدن» و دیگری به معنای فساد و تجاوز از حد؛ .و در اینکه آیا می‌توان این دو معنا را به یک معنا برگرداند، برخی گفته‌اند که اصل این ماده به معنای «طلب خروج از حالت معمولی و میانه» است که اگر این خروج از حالت عدل به احسان باشد خوب و ممدوح است و اگر خروج از حق به باطل باشد، مذموم و به معنای تجاوز است (مفردات ألفاظ القرآن، ص136) و برخی گفته‌اند که اصل این ماده تنها دلالت بر «طلب شدید» دارد و تنها در صورتی که حرف «علی» بدان ضمیمه شود و یا قرینه‌ای در کلام باشد، دلالت بر تعدی و تجاوز از حد می‌کند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص309) (جلسه196، http://yekaye.ir/al-kahf-018-108/)[1]

«وَجْهِ»

قبلا بیان شد که ماده «وجه» دلالت دارد بر مقابل چیزی قرار گرفتن و «مواجهه» یعنی وجه یک نفر در مقابل وجه دیگری قرار بگیرد، و «وِجهه» (وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ؛ بقره/148) آن سمت و جهتی است که از آن سمت با اشیاء و امور روبرو می‌شویم؛ و اصل کلمه‌ی «جهت» همان «وجهة» بوده که واو اول آن افتاده است و «وجه» هر چیزی به حَسَب خودش است؛ لذا در امور مجرد و خصوصا خداوند، وجه به معنای «صورت» نیست بلکه تعبیر «وجه الله» یعنی آن بُعدی که هنگامی که انسان با دل خود به خدا روی می‌آورد از آن بُعد به خدا روی می‌آورد یا خداوند از آن جهت به انسان توجه می‌کند (جلسه249 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-29/)[2]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هیچ مومنی به مومنی برای وجه الله [ قربة الی الله] قرض ندهد مگر اینکه خداوند اجر او را به حساب صدقه برایش حساب می‌کند تا مالش به او برگردد.

الکافی، ج‏4، ص34

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَا مِنْ مُؤْمِنٍ أَقْرَضَ مُؤْمِناً یَلْتَمِسُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِلَّا حَسَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَهُ بِحِسَابِ الصَّدَقَةِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْهِ مَالُهُ.


2) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

کسی که نیتش دنیا باشد خداوند کارش را پراکنده سازد و فقر را در مقابل دیدگانش قرار دهد و جز آنچه برایش نوشته شده از دنیا به او نرسد؛ و کسی که نیتش آخرت باشد خداوند کار و بارش را یکپارچه سازد و بی‌نیازی را در دلش قرار دهد و دنیا به او روی آورد در حالی که در برابر وی رام و مطیع است.

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص: 41

عَنِ النَّبِیِّ ص مَنْ کَانَتْ نِیَّتُهُ الدُّنْیَا فَرَّقَ اللَّهُ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ جَعَلَ الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لَمْ یَأْتِهِ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا کُتِبَ لَهُ وَ مَنْ کَانَتْ نِیَّتُهُ الْآخِرَةَ جَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُ وَ جَعَلَ غِنَاهُ فِی قَلْبِهِ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَةٌ.[3]


3) از امام باقر ع روایت شده است:

ماییم آن «مثانی» [= دوگانه‌ها، دولایه‌ها] یی که خداوند به پیامبرش عطا فرمود [= اشاره به آیه «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانی: ما به تو هفت‌تا مثانی دادیم»؛ حجر/87] ؛ و ماییم «وجه الله»یی که در زمین در مقابل شما این سو و آن سو می‌رویم؛ و ماییم چشم خدا در میان مخلوقات و دست او که به رحمت بر بندگانش گشاده است؛

شناخت کسی که ما را شناخت؛ و در جهالت ماند کسی که نسبت به ما و امامت تقواپیشگان جهالت داشت [یا: در جهالت ماند کسی که نسبت به ما جهالت داشت در حالی که یقین در پیش روی او بود]

الکافی، ج‏1، ص143؛ التوحید (للصدوق)، ص150[4]

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی سَلَّامٍ النَّخَّاسِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

نَحْنُ الْمَثَانِی الَّذِی أَعْطَاهُ اللَّهُ نَبِیَّنَا مُحَمَّداً ص وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ فِی الْأَرْضِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ یَدُهُ الْمَبْسُوطَةُ بِالرَّحْمَةِ عَلَى عِبَادِهِ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ جَهِلَنَا مَنْ جَهِلَنَا وَ إِمَامَةَ الْمُتَّقِین‏ [فَأَمَامَهُ الْیَقِین‏][5]


4) فضل بن یونس می‌گوید: امام کاظم ع فرمود: زیاد بگو «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ: خدایا مرا از «به عاریت سپرده‌شدگان» قرار مده و مرا از تقصیر خارج مکن!»

گفتم: «به عاریت سپرده‌شدگان» را می‌شناسم: کسانی‌اند که دین به عاریت در دستشان است و بعدا از دین خارج می‌شوند؛ اما معنی اینکه «مرا از تقصیر خارج مکن» چیست؟

فرمود: هر عملی که آن را به خاطر خداوند عز و جل انجام دادی، نزد خودت، خودت را مقصر بشمار [مطمئن نباش که حتما برای خدا انجام داده‌ای] چرا که مردم همگی در اعمالشان بین خود و خدایشان مقصرند مگر کسی که خداوند عز و جل او را حفظ کند.

الکافی، ج‏2، ص73 و 579

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ عِیسَى بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ:

أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ»

قَالَ قُلْتُ أَمَّا الْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ یُعَارُ الدِّینَ ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْهُ فَمَا مَعْنَى لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ؟

فَقَالَ کُلُّ عَمَلٍ تُرِیدُ بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَکُنْ فِیهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ فَإِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ مُقَصِّرُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

تدبر

1) «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی»

کسی که واقعا تقواپیشه است وقتی انفاق [و یا هر کار خیر دیگری] می‌کند درصدد چیزی جز «وجه الله» نیست؛ یعنی اگر کاری می‌کند تنها و تنها برای رضای پروردگارش است.


2) «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی»

«وجه» هر چیزی عبارت است از آن بُعد یا آن حیثیتی که هنگام مواجهه با آن چیز، رو در روی او قرار می‌گیریم؛ بدین ترتیب مقصود از «وجه الله» ممکن است اسماء و صفات خداوند باشد که هر کس متوجه خدا می‌شود و او را می‌خواند با این اسماء به او متوجه می‌شود (المیزان، ج13، ص302[6]؛

ج‏20، ص127[7]) ویا ممکن است مقصود از «وجه پروردگار» هر آن جهتی است که منسوب به خداوند است در هر کاری و در هر چیزی (المیزان، ج11، ص344)[8] و شاید بدین مناسبت است که در احادیث متعددی امامان معصوم ع مصداق «وجه الله» معرفی شده‌اند (مثلا حدیث3) که هرکس می‌خواهد متوجه خدا شود بدانها روی می‌آورد (چنانکه در دعای ندبه در رفاق امام زمان ع ندبه می‌کنیم: أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ إلَیهِ الْأَوْلِیَاءُ: کجاست آن وجه الله که اولیاء الله به سوی او متوجه می‌شوند؟)

توجه: چنین نیست که قبول یکی از این دو معنا در آیه مستلزم نفی معنای دیگر باشد؛ بلکه ممکن است هر یک از این دو معنا در این آیه و سایر آیاتی که در آنها تعبیر «وجه الله» آمده، مد نظر باشد (المیزان، ج‏19، ص101)[9]


3) «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی»

«الاعلی» صفت چیست؟

الف. می‌تواند صفت «رب» باشد یعنی اشاره به اینکه آنان درصدد به دست آوردن رضایت پروردگاری هستند که بالا و برتر از هر چیزی است؛ و

ب. می‌تواند صفت «وجه» باشد یعنی اگر آنها سراغ پروردگارشان می‌روند سراغ آن برترین وجه خداوند می‌روند. این معنا بیشتر تناسب دارد با اینکه «وجه» ‌را به معنای هر کار یا چیزی که وجهه الهی پیدا کرده (تدبر2) بدانیم؛ که در این صورت منظور این می‌شود که آنها:

ب.1. اگر با اعمالشان می‌خواهند به خدا برسند، بهترین اعمال خداپسندانه را می‌جویند؛ و

ب.2. اگر با توجه به انسانهایی که مظهر وجه الله هستند می‌خواهند به خدا برسند در میان همه انبیاء و اوصیاء به سراغ برترین معصومین (یعنی حضرت محمد و آل محمد ص) می روند.


این را در کانال نگذاشتم

4) «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی»

شبهه‌ای فلسفی برای توجه به خدا

مگر نه این است که خداوند برتر از این است که هر گونه صورت حسی و خیالی و حتی صورت عقلی از او در ذهن بیاید. پس وقتی ذهن ما هیچ راهی به سوی او ندارد، چگونه می‌توان در عبادت به او توجه پیدا کرد؟

(این یکی از دلایل بت‌پرستان است! آنها می‌گویند برای عبادت حتما باید به چیزی توجه پیدا کرد و چون خداوند فوق هر گونه تصوری است پس به او نمی‌توان توجه پیدا کرد پس ما بتها را به عنوان علامت و نماد او می‌سازیم و در عبادتمان با توجه به این بتها می‌خواهیم راهی به سوی او بیابیم: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏: ما اینها را نمی پرستیم مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک سازند» (زمر/3). المیزان، ج14، ص165[10] و ج16، ص92)

پاسخ

توجهی که شرط عبادت است، نیازمند احاطه کامل بر آنچه مورد پرستش قرار می‌گیرد نیست؛ بلکه معرفت اجمالی کفایت می‌کند. (المیزان، ج16، ص92)[11]

به تعبیر بسیار دقیق‌تری که از امام صادق ع روایت شده است: کسی که حاضر است، شناخت و درک مستقیم او مقدم بر تصور ذهنی و توصیف اوست [یعنی بعد از مواجهه وجودی، تصور ذهنی از او می‌سازیم و او را توصیف می‌کنیم]؛ و تنها در مورد کسی که غایب است از توصیف ذهنیِ او به وجود او پی می‌بریم. (إِنَّ مَعْرِفَةَ عَیْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةَ صِفَةِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَیْنِه‏؛ تحف‌العقول، ص327) و خدایی که می‌پرستیم خدای غایب نیست؛ بلکه حاضر است: اول او را می‌یابیم و همین یافتن برای توجه به او کافی است و به قول فلاسفه مسلمان، شناخت حضوری خداوند مقدم بر شناخت حصولی و ذهنی اوست و حتی اگر نتوانیم شناخت حصولی دقیق و جامعی از او پیدا کنیم - که قطعا نمی‌توانیم - بدین معنا نیست که او را نمی‌توانیم بشناسیم.

 


[1] . شبیه این توضیحات در جلسه 253 نیز گذشت: http://yekaye.ir/al-aaraf-7-33/

[2] . این روایت هم در التوحید (للصدوق)، ص182 درباره «وجه الله» قابل توجه است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْفَارِسِیُّ أَبُو الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّسَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الصُّغْدِیُّ بِمَرْوَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ الْحَکَمِ الْعَسْکَرِیُّ وَ أَخُوهُ مُعَاذُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ الْحَنْظَلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَاصِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ قَیْسٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الرُّمَّانِیُّ عَنْ زَاذَانَ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ یَذْکُرُ فِیهِ قُدُومَ الْجَاثَلِیقِ الْمَدِینَةَ- مَعَ مِائَةٍ مِنَ النَّصَارَى بَعْدَ وَفَاةِ النَّبِیِّ ص وَ سُؤَالَهُ أَبَا بَکْرٍ عَنْ مَسَائِلَ لَمْ یُجِبْهُ عَنْهَا ثُمَّ أُرْشِدَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَسَأَلَهُ عَنْهَا فَأَجَابَهُ فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ وَجْهِ الرَّبِّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَدَعَا عَلِیٌّ ع بِنَارٍ وَ حَطَبٍ فَأَضْرَمَهُ فَلَمَّا اشْتَعَلَتْ قَالَ عَلِیٌّ ع أَیْنَ وَجْهُ هَذِهِ النَّارِ قَالَ النَّصْرَانِیُّ هِیَ وَجْهٌ مِنْ جَمِیعِ حُدُودِهَا قَالَ عَلِیٌّ ع هَذِهِ النَّارُ مُدَبَّرَةٌ مَصْنُوعَةٌ لَا یُعْرَفُ وَجْهُهَا وَ خَالِقُهَا لَا یُشْبِهُهَا- وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ لَا یَخْفَى عَلَى رَبِّنَا خَافِیَةٌ.

[3] . این روایت در الکافی، ج‏2، ص125 نیز قابل توجه است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَى لِلَّهِ‏ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَ إِیمَانُهُ.

[4] . عبارت صدوق که در بصائر الدرجات (ج1 ص66) هم همین طور آمده چنین است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی سَلَّامٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: نَحْنُ الْمَثَانِی الَّتِی أَعْطَاهَا اللَّهُ نَبِیَّنَا ص وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ فِی الْأَرْضِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ مَنْ جَهِلَنَا فَأَمَامَهُ الْیَقِین‏؛ و عبارت پایانی متن را که داخل کروشه قرار دادیم با توجه به متن التوحید و بصائر است.

[5] . این روایت در الکافی، ج‏1، ص145 نیز در همین راستاست:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ یَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ.

[6] . و وجه الشی‏ء ما یواجهک و یستقبلک به، و الأصل فی معناه الوجه بمعنى الجارحة، و وجهه تعالى أسماؤه الحسنى و صفاته العلیا التی بها یتوجه إلیه المتوجهون و یدعوه الداعون و یعبده العابدون قال تعالى: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها»: الأعراف: 180، و أما الذات المتعالیة فلا سبیل إلیها، و إنما یقصده القاصدون و یریده المریدون لأنه إله رب علی عظیم ذو رحمة و رضوان إلى غیر ذلک من أسمائه و صفاته. و الداعی لله المرید وجهه إن أراد صفاته تعالى الفعلیة کرحمته و رضاه و إنعامه و فضله فإنما یرید أن تشمله و تغمره فیتلبس بها نوع تلبس فیکون مرحوما و مرضیا عنه و منعما بنعمته، و إن أراد صفاته غیر الفعلیة کعلمه و قدرته و کبریائه و عظمته فإنما یرید أن یتقرب إلیه تعالى بهذه الصفات العلیا، و إن شئت فقل: یرید أن یضع نفسه موضعا تقتضیه الصفة الإلهیة کأن یقف موقف الذلة و الحقارة قبال عزته و کبریائه و عظمته تعالى، و یقف موقف الجاهل العاجز الضعیف تجاه علمه و قدرته و قوته تعالى و هکذا فافهم ذلک.

و بذلک یظهر ما فی قول بعضهم: إن المراد بالوجه هو الرضى و الطاعة المرضیة مجازا لأن من رضی عن شخص أقبل علیه و من غضب یعرض عنه، و کذا قول بعضهم: المراد بالوجه الذات و الکلام على حذف مضاف، و کذا قول بعضهم: المراد بالوجه التوجه و المعنى یریدون التوجه إلیه و الزلفى لدیه هذا

البته خود علامه این مطلب را که وجه به معنای ذات باشد در جای دیگر (ج16، ص90-92) بعید ندانسته است:

و الوجه و الجهة واحد کالوعد و العدة، و وجه الشی‏ء فی العرف العام ما یستقبل به غیره و یرتبط به إلیه کما أن وجه الجسم السطح الظاهر منه و وجه الإنسان النصف المقدم من رأسه و وجهه تعالى ما یستقبل به غیره من خلقه و یتوجه إلیه خلقه به و هو صفاته الکریمة من حیاة و علم و قدرة و سمع و بصر و ما ینتهی إلیها من صفات الفعل کالخلق و الرزق و الإحیاء و الإماتة و المغفرة و الرحمة و کذا آیاته الدالة علیه بما هی آیاته. فکل شی‏ء هالک فی نفسه باطل فی ذاته لا حقیقة له إلا ما کان عنده مما أفاضه الله علیه و أما ما لا ینسب إلیه تعالى فلیس إلا ما اختلقه وهم المتوهم أو سرابا صوره الخیال و ذلک کالأصنام لیس لها من الحقیقة إلا أنها حجارة أو خشبة أو شی‏ء من الفلزات و أما أنها أرباب أو آلهة أو نافعة أو ضارة أو غیر ذلک فلیست إلا أسماء سماها عبدتهم و کالإنسان لیس له من الحقیقة إلا ما أودعه فیه الخلقة من الروح و الجسم و ما اکتسبه من صفات الکمال و الجمیع منسوبة إلى الله سبحانه و أما ما یضیفه إلیه العقل الاجتماعی من قوة و سلطة و رئاسة و وجاهة و ثروة و عزة و أولاد و أعضاد فلیس إلا سرابا هالکا و أمنیة کاذبة و على هذا السبیل سائر الموجودات....

و هاهنا وجه آخر أدق منه بناء على أن المراد بالوجه ذات الشی‏ء فقد ذکر بعضهم ذلک من معانی الوجه کما یقال: وجه النهار و وجه الطریق لنفسهما و إن أمکنت المناقشة فیه، و ذکر بعض آخر: أن المراد به الذات الشریفة کما یقال: وجوه الناس أی أشرافهم و هو من المجاز المرسل أو الاستعارة و على کلا التقدیرین فالمراد أن غیره تعالى من الموجودات ممکنة و الممکن و إن کان موجودا بإیجاده تعالى فهو معدوم بالنظر إلى حد ذاته هالک فی نفسه و الذی لا سبیل للبطلان و الهلاک إلیه هو ذاته الواجبة بذاتها...

فمحصل معنى الآیة- لو أرید بالوجه صفاته الکریمة- أن کل شی‏ء سیخلی مکانه و یرجع إلیه إلا صفاته الکریمة التی هی مبادئ فیضه فهی تفیض ثم تفیض إلى ما لا نهایة له و الإله یجب أن یکون کذلک لا بطلان لذاته و لا انقطاع لصفاته الفیاضة و لیس شی‏ء غیره تعالى بهذه الصفة فلا إله إلا هو.

و لو أرید بوجهه الذات المقدسة فالمحصل أن کل شی‏ء سیستقبله الهلاک و الفناء بالرجوع إلى الله سبحانه إلا ذاته الحقة الثابتة التی لا سبیل للبطلان إلیها- و الصفات على هذا محسوبة من صقع الذات- و الإله یجب أن یکون بحیث لا یتطرق الفناء إلیه و لیس شی‏ء غیره بهذه الصفة فلا إله إلا هو

[7] . قوله تعالى: «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» وجه الشی‏ء هو ما یستقبل به غیره، و وجهه تعالى صفاته الفعلیة الکریمة التی یفیض بها الخیر على خلقه من الخلق و التدبیر و الرزق و بالجملة الرحمة العامة التی بها قیام کل شی‏ء، و معنى کون العمل لوجه الله على هذا کون الغایة فی العمل هی الاستفاضة من رحمة الله و طلب مرضاته بالاقتصار على ذلک و الإعراض عما عند غیره من الجزاء المطلوب، و لذا ذیلوا قولهم: «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» بقولهم «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً». و وراء ذلک صفاته الذاتیة الکریمة التی هی المبدأ لصفاته الفعلیة و لما یترتب علیها من الخیر فی العالم، و مرجع کون العمل لوجه الله على هذا هو الإتیان بالعمل حبا لله لأنه الجمیل على الإطلاق، و إن شئت فقل: عبادته تعالى لأنه أهل للعبادة. و ابتغاء وجه الله بجعله غایة داعیة فی الأعمال مذکور فی مواضع من کلامه تعالى کقوله: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ»: الکهف: 28، و قوله: «وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ»: البقرة: 272، و فی هذا المعنى قوله:  «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»: البینة: 5، و قوله: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»: المؤمن: 65، و قوله: «أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ»: الزمر:3

[8] . و المراد بوجه الرب تعالى هو الجهة المنسوبة إلیه تعالى من العمل و نحوه و هی الجهة التی علیها یظهر و یستقر العمل عنده تعالى أعنی المثوبة التی له عنده الباقیة ببقائه و قد قال تعالى: «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ»: آل عمران: 195، و قال: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»: النحل: 96 و قال: «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»: القصص: 88

[9] . و قوله: «وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ» وجه الشی‏ء ما یستقبل به غیره و یقصده به غیره، و هو فیه سبحانه صفاته الکریمة التی تتوسط بینه و بین خلقه فتنزل بها علیهم البرکات من خلق و تدبیر کالعلم و القدرة و السمع و البصر و الرحمة و المغفرة و الرزق و قد تقدم فی تفسیر سورة الأعراف کلام مبسوط فی کون أسمائه و صفاته تعالى وسائط بینه و بین خلقه.... فذو الجلال و الإکرام اسم من الأسماء الحسنى جامع بمفهومه بین أسماء الجمال و أسماء الجلال جمیعا. و المسمى به بالحقیقة هو الذات المقدسة کما فی قوله فی آخر السورة: «تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» لکن أجرى فی هذه الآیة- وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ- على الوجه، و هو إما لکونه وصفا مقطوعا عن الوصفیة للمدح، و التقدیر هو ذو الجلال و الإکرام، و إما لأن المراد بالوجه کما تقدم هو صفته الکریمة و اسمه المقدس و إجراء الاسم على الاسم مآله إلى إجراء الاسم على الذات.

و معنى الآیة على تقدیر أن یراد بالوجه ما یستقبل به الشی‏ء غیره و هو الاسم- و من المعلوم أن بقاء الاسم فرع بقاء المسمى-: و یبقى ربک عز اسمه بما له من الجلال و الإکرام من غیر أن یؤثر فناؤهم فیه أثرا أو یغیر منه شیئا.

و على تقدیر أن یراد بالوجه ما یقصده به غیره و مصداقه کل ما ینتسب إلیه تعالى فیکون مقصودا بنحو للمتوجه إلیه کأنبیائه و أولیائه و دینه و ثوابه و قربه و سائر ما هو من هذا القبیل فالمعنى: و یبقى بعد فناء أهل الدنیا ما هو عنده تعالى و هو من صقعه و ناحیته کأنواع الجزاء و الثواب و القرب منه، قال تعالى: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»: النحل: 96.

[10] . کان من المسلم المقطوع عند الأمم الوثنیین أن خالق الکل حقیقة هی أعلى من أن یقدر بقدر و أعظم من أن یحیط به عقل أو وهم فمن المستحیل أن یتوجه إلیه بعبادة أو یتقرب إلیه بقربان فلا یؤخذ إلها و ربا بل الواجب التوجه إلى بعض مقربی خلقه بالعبادة و القربان لیقرب الإنسان من الله زلفى و یشفع له عنده فهؤلاء هم الآلهة و الأرباب و لیس الله سبحانه بإله و لا رب و إنما هو إله الآلهة و رب الأرباب فقول القائل: إن لی ربا إنما یعنی به أحد الآلهة من دون الله و لیس یعنی به الله سبحانه و لا یفهم ذلک من کلامه فی محاوراتهم... فمحصل مذهبهم أنهم ینزهون الله تعالى عن العبادة و التقرب و إنما یتقربون استشفاعا إلیه ببعض خلقه کالملائکة و الجن و القدیسین من البشر، و کان منهم الملوک العظام عند کثیر منهم یرونهم مظاهر لعظمة اللاهوت فیعبدونهم فی عرض سائر الآلهة و الأرباب و کان لا یمنع ذلک الملک الرب أن یتخذ إلها من الآلهة فیعبده فیکون عابدا لربه معبودا لغیره من الرعیة کما کان رب البیت یعبد فی بیته عند الروم القدیم و کان أکثرهم من الوثنیة الصابئة، فقد کان فرعون موسى ملکا متألها و هو یعبد الأصنام و هو الظاهر من خلال الآیات الکریمة

[11] . و قولهم «إنه تعالى أجل من أن یحیط به عقل أو وهم فلا یمکن التوجه العبادی إلیه فلا بد أن یتوجه بالعبادة إلى بعض مقربی حضرته من الملائکة الکرام و غیرهم لیکونوا شفعاء عنده» مدفوع بمنع توقف التوجه بالعبادة على العلم الإحاطی بل یکفی فیه المعرفة بوجه و هو حاصل بالضرورة.