352) سوره علق (96) آیه 3 اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ
بسم الله الرحمن الرحیم
352) سوره علق (96) آیه 3
اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ
ترجمه
بخوان در حالی که پروردگارت بسیار کریم [کریمترین] است؛
نکات ترجمه
«الْأَکْرَم»
ماده «کرم»، در اصل به معنای «بزرگواری» (شرافت در ذات شخص) و «بزرگمنشی» (شرافت در اعمال و رفتار) میباشد (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص172).
برخی تاکید کردهاند که این کلمه در جایی به کار میرود که این بزرگواری و بزرگمنشی ظهور و بروز داشته باشد؛ و اساساً شرافت و بزرگواری در هر چیزی که به نحوی بروز کند، کرامت خوانده میشود چنانکه در «قُرْآن کَرِیم» (واقعه/77) تعابیری مانند «زَوْجٍ کَرِیمٍ» (لقمان/10)، «زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ» (دخان/26)، «قَوْلًا کَرِیماً» (إسراء/23) به کار رفته؛ و «اکرام» و «تکریم» هم متعدی از همین باب و به معنای بزرگواری کردن در حق دیگران بدون هیچ چشمداشت، یا چیزی ارزشمند را به کسی بخشیدن میباشد (مثلا: «ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ: مهمانان مورد اکرامِ حضرت ابراهیم ع» (ذاریات/24) ویا «عِبادٌ مُکْرَمُونَ: بندگان مورد اکرام»). همچنین در تعبیر «کرام» (کِراماً کاتِبِینَ؛ انفطار/11؛ کِرامٍ بَرَرَةٍ؛ عبس/16) ظاهرا هر دو معنا (هم بزرگواری خود شخص و هم مورد اکرام و احترام واقع شدن) نهفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص707)
برای فهم بهتر این معنا خوب است به تفاوت آن با کلمات مشابه (عزت، شرف، کِبَر) نیز توجه شود:
تفاوت «کرم» با «عزت» در این است که در مفهوم عزت نوعی برتری و استعلا نسبت به دیگران نهفته است، در حالی که در «کرامت» لزوما مقایسهای در کار نیست و بزرگواری خود شخص مد نظر است؛ تفاوتش با «شرافت» در این است که این کلمه غالبا در مورد برتری و بزرگی مادی استفاده میشود و لذا به خداوند «کریم» گفته میشود اما «شریف» گفته نمیشود.
[«کِبَر: بزرگی» هم به معنای مطلق بزرگ بودن است ولی «کرم» بزرگیای است که حالت متعالی دارد و لذا تفاوت «کِبَر» و «کَرَم» در زبان عربی، شییه تفاوت «بزرگی» و «بزرگواری» در زبان فارسی است.]
در زبان عربی، «کرامة» نقطه مقابل «هوان» (حقارت و پَستی) است (حج/18)، در حالی که نقطه مقابل «عزت»، «ذلت» است (منافقون/8) و نقطه مقابل «کِبَر» (بزرگی)، «صِغَر» (کوچکی) میباشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص46)
«أکرم» صیغه تفضیل از ماده «کرم» است، اما آن را به معنای مبالغه در «کرم» دانستهاند (الجدول فى اعراب القرآن، ج30، ص367) و توضیح دادهاند که وزن «أفعل» (أکرم) گاه در معنای «فعیل» (کریم) به کار میرود؛ چنانکه در آیاتی مانند «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» () «لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى» و «وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى»، نیز سه کلمه «أهون، أشقی، و أتقی» به ترتیب در معنای «هّین: آسان» «شقی: بدبخت» و «تقیّ: پرهیزکار» به کار رفته است. (التوحید (للصدوق)، ص200)
حدیث
1) از امام حسن عسکری از پدرانشان مناجاتی از امیرالمومنین ع روایت شده است که در فرازی از آن آمده:
خدایا؛ کریم و بزرگوار هستی، پس در حقم بزرگواری کن هنگامی که از گدایان درگاهت شدم؛ و با من نیکی کن و مرا در زمره کسانی که بدانها عطا کردهای قرار ده ...
خدایا، تو مرا به اینکه از تو بهشت را بخواهم راهنمایی کردی، و بعد از این شناخت بود که دل من به درخواست آن از تو روی آورد؛ آیا به درخواست خوبیهایت راهنمایی میکنی، و آنگاه از بخشش دریغ میورزی؟ در حالی که تو کریم و بزرگواری هستی که همه کارهایت دلپسند است، ای صاحب جلالت و کرامت!
خدایا ! اگر من سزاوار آنچه از رحمتت که بدان امیدوارم، نیستم، تو سزاواری که با کَرَم خود بر من تفضل کنی؛ چرا که کریم، این گونه نیست که فقط در حق کسانی که شایستگیاش را دارند، نیکی کند...
البلد الأمین و الدرع الحصین، ص316
مناجات مولانا أمیر المؤمنین ع، مَرْوِیَّةٌ عَنِ الْعَسْکَرِیِّ عَنْ آبَائِهِ ع[1]
إِلَهِی کَرُمْتَ فَأَکْرِمْنِی إِذْ کُنْتُ مِنْ سُؤَّالِکَ وَ جُدْتَ بِالْمَعْرُوفِ فَاخْلِطْنِی بِأَهْلِ نَوَالِک...
إِلَهِی أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَى سُؤَالِ الْجَنَّةِ قَبْلَ مَعْرِفَتِهَا فَأَقْبَلَتِ النَّفْسُ بَعْدَ الْعِرْفَانِ عَلَى مَسْأَلَتِهَا أَ فَتَدُلُّ عَلَى خَیْرِکَ السُّؤَالَ ثُمَّ تَمْنَعُهُمُ النَّوَالَ وَ أَنْتَ الْکَرِیمُ الْمَحْمُودُ فِی کُلِّ مَا تَصْنَعُه یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ؛
إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَوْجِبٍ لِمَا أَرْجُو مِنْ رَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلُ التَّفَضُّلِ عَلَیَّ بِکَرَمِکَ فَالْکَرِیمُ لَیْسَ یَصْنَعُ کُلَّ مَعْرُوفٍ عِنْدَ مَنْ یَسْتَوْجِبُه...[2]
تدبر
1) «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
بخوان؛ و پروردگارت بسیار کریم و کریمترینِ کریمان است؛
چه نسبتی هست بین «دستور به خواندن» و «کریم بودن پروردگار تو»؟
الف. شاید اشاره دارد که توانایی «خواندن» در آدمی، همان کرامتی است که خدا برای انسان قرار داده و بدین جهت او را بر اغلب مخلوقات برتری داده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ ... وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا» (اسراء/70) (توضیح در تدبر2)
ب. در آیه قبل، اشاره شد که پروردگار انسان را از «علق» آفرید، چیزی شبیه لخته خون که در نظر ما بسیار پست و حقیر مینماید. شاید با این تاکید دوباره بر «خواندن» میخواهد توجه دهد که: ببین خدا چه اندازه کریم است که از چنان امر حقیری، چنین موجودی میسازد که این اندازه فرهیخته است که با خواندن سر و کار دارد.
ج. با توجه به اینکه تعبیر «ربک» آمد، نه «الرب» یا «الله» یا «ربکم»، چهبسا اشاره دارد به اکرامی که خداوند با نزول قرآن بر پیامبر اکرم ص در حق او روا داشته است[3]؛ یعنی: تو این قرآن را که بر تو فروفرستادیم، بخوان؛ و توجه کن که پروردگارت در حق تو چهاندازه کرامت به خرج داده است.
د. «إقرأ» در این آیه، چهبسا به معنای این است که «بر مردم بخوان» و تعبیر «ربک الاکرم» هم در مقام تشویق پیامبر بر این کار است، بدین معنا که تو این قرآن را بر مردم بخوان و بدان پروردگارت بسیار کریم است و هم پاداش مناسبی به تو خواهد داد و هم نگران نباش چرا که او با بزرگواریش تو را در این امر تبلیغ یاری خواهد کرد. (جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص781)
ه. ...
یادآوری: با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا»، ممکن است تمام موارد فوق - و نیز موارد دیگری که فعلا به ذهن ما خطور نکرده - در این آیه، مورد نظر بوده باشد. یعنی صحتِ قطعیِ یکی از اینها بتنهایی دلیل بر نادرست بودن بقیه نمیشود.
2) «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
بخوان؛ و پروردگارت بسیار کریم و کریمترینِ کریمان است؛
اینکه دستور به «خواندن» را در کنار «بسیار کریم بودن» پروردگار ذکر کرد، آیا میخواهد اشاره کند به اینکه توانایی «خواندن» در آدمی، همان کرامتی است که خدا برای انسان قرار داده و بدین جهت او را بر اغلب مخلوقات برتری داده است: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا» (اسراء/70)؟!
نکته تخصصی انسانشناسی
اغلب ما بهرهمندی انسان از «زبان» را به «سخن گفتن» مربوط میدانیم؛ اما برخی از فیلسوفان نشان دادهاند که اساساً «زبان» پیوند وثیقی با «کتابت» دارد و لذا اگر انسان بودنِ انسان تا حدود زیادی به برخورداری وی از «زبان» مرتبط می شود (جلسه221، تدبر3) این ارتباط، بیش و پیش از هر چیز، ناشی از توانایی انسان در عرصه خواندن و نوشتن است.
شاید بتوان گفت آنچه پشتوانه تمام توانمندیهای انسان (در فهم عالم و پدید آوردن تکنولوژیها و انتقال فرهنگها و سیطره بر همه چیز و ...) است، و به او چنین جایگاه رفیعی در میان سایر موجودات داده (کَرَّمْنا بَنی آدَمَ) و بر موجودات دیگر سوار کرده (حَمَلْناهُمْ ...) و وضعیت غذایی او را چنین متفاوت با سایر آفریدگان قرار داده (رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ) (توضیح در جلسه230، تدبر4) و در یک کلام، او را برتر از اغلب مخلوقات خدا قرار داده (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا) همین توان خواندن [و نوشتن] است که میتواند تمامی اندوختههای معرفتی دیگران را - هرچند هزاران فرسنگ آنطرفتر یا هزاران سال پیش، زیسته باشند - در اختیار بگیرد.
تنها تصور کنید انسان «خواندن» را رها کند، آِا بعد از گذشت یکی دو نسل، زندگیش تفاوت آشکاری با حیوانات خواهد داشت؟
پس «بخوان» و بدان خدایی بسیار کریم تو را بر این کار توانا کرد.
توجه: چیزی که این برداشت از آیه را بیشتر تقویت میکند، آیه بعد است که میفرماید: «الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَم»
(این آیه قبلا در جلسه43 مورد بحث قرار گرفت و بویژه تدبرهای 1 و 2 و 4 کاملا موید این برداشت هستند؛ لینک زیر
http://yekaye.ir/al-alaq-96-4/
3) «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
در آیه اول، دستور «بخوان» آمده بود. چرا دوباره دستور به «خواندن» داد؟
الف. این تکرار است برای تاکید بر دستور قبل (مجمع البیان، ج10، ص781؛ المیزان، ج20، ص324) ویا برای مبالغه و نشان دادن اهمیت مطلب (تفسیر کنز الدقائق، ج14، ص346)
ب. امر اول، دستور به قرائت خود ایشان بوده و امر دوم، دستور به اینکه ایشان قرآن را بر مردم بخواند. (جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص781)[4]
ج. ...[5]
4) «و رَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
پروردگارت بسیار کریم است:
پس،
اگر چیزی میبخشد، لزوما به خاطر استحقاق مخاطب نیست (المیزان، ج20، ص324)؛
به طوری که حتی اگر کسی استحقاق هم نداشته باشد، او همچنان از دادن بسیاری از نعمتهایش دریغ نمیورزد. (حدیث1)
پس،
اگر در حق کسی کرامت ورزید، لزوما دلیل بر اینکه او مورد توجه ویژه خداست، نمیشود، چنانکه اگر روزی را بر کسی تنگ گرفت هم دلیل بر اینکه از چشم خدا افتاده نمیشود:
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ؛ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ؛ کَلاَّ بَل ...: اما انسان، هر گاه که پروردگارش او را آزمایش کند و اکرام نماید و نعمت بخشد، گوید: پروردگارم مرا گرامى داشت! و اما هر گاه که او را آزمایش کند و روزى را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار کرد! چنین نیست؛ بلکه ...» (فجر/15-17)
[1] . متن کامل دعا (ص311-319) در اینجا جا نشد لذا به صفحه اصلی مراجعه کنید:
إِلَهِی صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْنِی إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْیَا أَثَرِی وَ امْتَحَى مِنَ الْمَخْلُوقِینَ ذِکْرِی وَ صِرْتُ فِی الْمَنْسِیِّینَ کَمَنْ قَدْ نُسِیَ إِلَهِی کَبِرَتْ سِنِّی وَ رَقَّ جِلْدِی وَ دَقَّ عَظْمِی وَ نَالَ الدَّهْرُ مِنِّی وَ اقْتَرَبَ أَجَلِی وَ نَفِدَتْ أَیَّامِی وَ ذَهَبَتْ شَهَوَاتِی وَ بَقِیَتْ تَبِعَاتِی إِلَهِی...
[2] . این فراز هم در اواخر دعا قابل توجه است:
... إِلَهِی لَوْ لَا مَا قَرَفْتُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا فَرِقْتُ عِقَابَکَ وَ لَوْ لَا مَا عَرَفْتُ مِنْ کَرَمِکَ مَا رَجَوْتُ ثَوَابَکَ وَ أَنْتَ أَوْلَى الْأَکْرَمِینَ بِتَحْقِیقِ أَمَلِ الْآمِلِینَ وَ أَرْحَمُ مَنِ اسْتُرْحِمَ فِی تَجَاوُزِهِ عَنِ الْمُذْنِبِینَ إِلَهِی نَفْسِی تُمَنِّینِی بِأَنَّکَ تَغْفِرُ لِی فَأَکْرِمْ بِهَا أُمْنِیَّةً بَشَّرَتْ بِعَفْوِکَ فَصَدِّقْ بِکَرَمِکَ مُبَشِّرَاتِ تَمَنِّیهَا وَ هَبْ لِی بِجُودِکَ مُدَمِّرَاتِ تَجَنِّیهَا إِلَهِی أَلْقَتْنِی الْحَسَنَاتُ بَیْنَ جُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَلْقَتْنِی السَّیِّئَاتُ بَیْنَ عَفْوِکَ وَ مَغْفِرَتِکَ وَ قَدْ رَجَوْتُ أَلَّا یَضِیعَ بَیْنَ ذَیْنِ وَ ذَیْنِ مُسِیءٌ وَ مُحْسِن.
همچنین این دو عبارت از امام سجاد و امیرالمومنین ع درباره کریم و کرامت:
... لَا یُنْکِرُ- یَا إِلَهِی- عَدْلَکَ إِنْ عَاقَبْتَهُ، وَ لَا یَسْتَعْظِمُ عَفْوَکَ إِنْ عَفَوْتَ عَنْهُ وَ رَحِمْتَهُ، لِأَنَّکَ الرَّبُّ الْکَرِیمُ الَّذِی لَا یَتَعَاظَمُهُ غُفْرَانُ الذَّنْبِ الْعَظِیم. ... (الصحیفة السجادیة، دعاء31)
وَ قَالَ ع مِنْ أَشْرَفِ [أَفْعَالِ] أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ (نهج البلاغة، حکمت222)
[3] . در قرآن کریم گاهی از تعبیر «ربک» استفاده شده و گاه از تعابیر «ربکم»، «رب الناس» «رب الفلق» و ... . یکی از نکاتی که گفتهاند این است که این مضافالیههای مختلف، اشاره به میزان و اهمیت کاری که خدا انجام میدهد، دارد؛ یعنی مثلا «رب الفلق» ربوبیت خدا در حد پدیده فلق (سپیده صبح) مد نظر است؛ اما در «رب الناس» ربوبیت و تدبیری که خداوند برای «مردم» به خرج میدهد، مد نظر بوده است. با توجه به مقام ویژه پیامبر خاتم ص - که برترین مخلوق خداوند و مظهر اصلی خلیفةالله است - شاید این تعبیر «ربک» بر امتنان خاص بر پیامبر ص اشاره دارد.
[4] . برخی گفتهاند این امر دوم، تکرار نیست بلکه امر اول امر به مطلق قرائت بوده، اما امر دوم، امر به قرائت برای تبلیغ یا امر به قرائت در نماز است (الأوّل مطلق، و الثّانی للتّبلیغ أو فی الصّلاة؛ تفسیر کنز الدقائق، ج14، ص346) چون این احتمال اخیر بسیار دور از ذهن مینمود، در متن نیاوردم.
[5] . صاحب تفسیر کنز الدقائق به عنوان یک احتمال دیگر، مطرح کرده است (ج14، ص346) چهبسا به پیامبر دستور داده شده که «بخوان» و ایشان گفتهاند «خواندن نمیدانم» و دوباره دستور داده شده که بخوان. (لعلّه لمّا قیل له: اقرأ باسم ربّک، قال: ما أنا بقارئ، فقیل له: اقرأ) اگرچه چنین حکایتی در منابع اهل سنت درباره نزول وحی مطرح شده، اما اولا اصل داستان مشکوک است؛ زیرا اغلب روایات مربوطه به نحوی است که گویی پیامبر ص در اینکه این آورنده فرشته وحی بوده مشکوک بوده، در حالی که بر اساس آیات و روایات دیگر، قطعا چنین شکی در پیامبر ص راه نیافته (المیزان، ج20، ص329) و ثانیا، حتی اگر اصل آن داستان بدان صورت بوده باشد، علیالقاعده، آن تکرار از جانب جبرئیل، سخن خود جبرئیل در آن مقام بوده است و غیر از وحیای بوده که از طریق خداوند فرستاده شده، خصوصا که تعبیر «بخوان» و همین استنکاف مورد ادعا، دلالت آشکاری دارد بر اینکه از روی متنی بخواند؛ و اگر متنی در کار بوده، اینکه او بگوید خواندن نمیدانم و دوباره به او بگویند بخوان و این دوبار در آن متن نوشته شده باشد، چندان معقول به نظر نمی رسد.