1101) سوره عبس (80) آیه 15 بِأَیْدی سَفَرَةٍ
بِأَیْدی سَفَرَةٍ
23 صفر 1445 18/6/1402
ترجمه
به دستان نویسندگانی [یا: سفیران و پیامآورانی؛ یا: مسافرانی]
اختلاف قرائت
بِأَیْدِی / بِأَیْدِء[1]
نکات ادبی
سَفَرَةٍ
اگرچه از ماده «سفر» کلمات فراوانی ساخته شده، اما دو کلمه بسیار پرکاربرد دارد یکی معنای مسافرت و به سفر رفتن و دیگری آشکار کردن و پرده از روی چیزی برداشتن.
در حدی که جستجو شد فقط مرحوم مصطفوی معنای مسافرت را محور قرار داده و اصل این ماده را به معنای حرکت از محیطی به خارج از محدودهاش دانسته و کاربردش در خصوص آشکار شدن را در عباراتی همچون «أسفرت المرأة عن وجهها: آن زن صورتش را آشکار کرد» به اعتبار خروج زن از محدوده عفاف دانسته و ادعا کرده که اصل این کلمه دلالتی بر آشکار شدن ندارد؛ و به همین ترتیب در توضیح کاربرد آن در خصوص کلماتی همچون «سفره» و یا «سِفر» به معنای نوشته توضیحات تکلفآمیزی داده و از کاربردهای این ماده در کلماتی مانند «سَفْر» به معنای روشنایی روز، و یا «أَسْفَرَ» به معنای صبح کردن ویا «أَسْفَرَ الصبح» به معنای دمیدن صبح، یا «وجه مُسْفِر» به معنای چهره نورانی ویا «سَفَرْتُ الشیءَ عن الشیء» به معنای پاک کردن چیزی از روی چیزی، ویا «سَفَرْتُ الْبَیْتَ» به معنای جاروب و تمیز کردن خانه (کتاب العین، ج7، ص246[2]) کاملا غفلت نموده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص137-138[3]).
اما اغلب اهل لغت معنای محوری این ماده را همان «کشف» و «انکشاف» (آشکار کردن) (مجمع البیان، ج10، ص663[4])، و به تعبیر دقیقتر، آشکار کردن ظاهر ویا روی چیزی با برداشتن آنچه که آن را پوشانده ویا دربرگرفته است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1023) دانستهاند، که تطبیق آن بر بسیاری از کلمات فوق واضح است، و در توضیح کاربرد آن در خصوص متن مکتوب گفتهاند چون با نوشتن، مطلب مورد نظر آشکار و از آن پرده برداشته میشود ویا از حقایق پرده برمیدارد؛ و در خصوص مسافرت توضیح دادهاند که به این مناسبت است که مردم با سفر رفتن در بیرون از مکان خود آشکار و ظاهر میشوند؛ و البته وجه تسمیه «سفره» را هم این دانستهاند که طعامی است که مسافر برای سفرش آماده میکند (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص82-83[5]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص412[6]).
در هر صورت کلمه «سَفَر» به همین معنای مسافرت رفتن است: «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ» (بقره/184 و 185)، « وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً» (بقره/281) ، «لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» (کهف/62)، «لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ» (توبه/42)؛ که جمع آن
و اینکه چرا غالبا از باب مفاعله (مسافرت) برای اشاره به آن استفاده میشود گفتهاند به اعتبار این است که گویی انسان از مکانی پرده برمیدارد و آن مکان از وی پرده برمیدارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص412[7]) و برخی بر این باورند که چون در باب مفاعله یک نحوه استمرار نهفته کلمه مسافرت دلالت بر یک نحوه استمرار در سفر دارد، در حالی که در خود کلمه «سفر» چنین مفهومی شرط نیست و با صرف خروج از وطن حاصل میشود و ظاهرا از این روست که در موارد فوق در قرآن کریم از کلمه «سفر» و نه «مسافرت» استفاده شده است؛ زیرا در همه آنها تنها نگاه به اصل وقوع سفر بوده نه استمرار آن (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص139[8]).
کلمه «أسفار» هم به عنوان جمع مسافر به کار میرود (المحیط فی اللغة، ج8، ص308[9]) که البته برخی آن را جمع الجمع دانستهاند، یعنی گفتهاند «سَفْر» جمع «مسافر» است و «أسفار» جمع «سَفر» است (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج2، ص372[10])؛ و در این معنا ظاهرا گاه برای جمع «سَفَر» [سفرها] هم به کار رفته است، چنانکه بسیاری کاربرد آن در آیه «فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا» (سبأ/19) را از این باب دانستهاند (المصباح المنیر، ج2، ص278[11])؛ و البته به عنوان جمع «سِفْر» به معنای کتاب و نوشته هم به کار میرود؛ که با توجه به رواج کاربرد آن در خصوص تورات، برخی کاربردش در آیه «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» (جمعه/5) را هم اشاره به تورات دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص412[12]).
از این ماده کلمه «سفیر» به معنای کسی که برای ارسال پیامی از نزد عدهای به نزد عده دیگر میرود به کار رفته که جمع آن «سفراء» است و «سفارت» بین قوم که به عنوان یکی از کارهای سفیر قلمداد میشود به معنای اصلاح کردن عداوت و دشمنیای است که بین افراد رخ داده است (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص82[13])، و در تفاوت سفیر و مسافر گفتهاند که مسافر صرفا دلالت بر استمرار سفر دارد اما در کلمه سفیر صرف خروج از یک محیط و ورود به محیط دیگر موضوعیت دارد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص137-138[14])؛ ولی درباره «سَفَرَة» (بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ؛ عبس/15- 16) اگرچه اغلب بر این باورند که جمع «سافر» است، آن هم نه در معنای مسافر، بلکه برگرفته از «سفر» به معنای کتابت، و به معنای «کاتبان» است، شبیه خود کلمه «کَتَبة» که جمع «کاتب» است (کتاب العین، ج7، ص247[15]؛ مجمع البیان، ج10، ص663[16]؛ معجم المقاییس اللغة، ج3، ص83[17]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص412-413[18])؛ اما در برخی احادیث «سفرة» را برای جمع «سفیر» به کار بردهاند (مثلا از امیرالمومنین ع آمده است: فَاصْطَفَى جَلَّ ذِکْرُهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَ سَفَرَةً بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج1، ص247) و مرحوم مصطفوی هم با اینکه اذعان نموده که «سفرة» در این آیه جمع «سافر» است اما آن را نه به معنای کاتب، بلکه به معنای کسی که از محیطی به محیط دیگر میرود دانسته و مقصود از «سفرة» در این آیه را فرشتگانی که خداوند آنان را مبعوث میکند که صحف آسمانی را به پیامبران برسانند دانسته است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص139[19]).
کاربرد قرآنی این ماده در باب افعال در معنای روشن و آشکار کردن است؛ چنانکه تعبیر «وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ» (مدثر/34) اشاره به وقتی است که صبح کاملا روشن میشود و همه جا را روشن میکند ویا تعبیر «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ» (عبس/38) اشاره به چهرههایی است که در قیامت نورانی و درخشان است (مفردات ألفاظ القرآن، ص412[20]).
لازم به ذکر است قبلا و به مناسبت بحث از «کتاب» و ماده «کتب»[21] به تفاوت این کلمه با کلمه «سفر» و سایر کلمات مشابه مانند «نسخ» (نسخه) و «زبر» (جمع «زبور») و «منشور» اشاره شد و به طور خاص در تفاوت «سفر» با «کتاب» بیان شد «سفر» (مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً؛ جمعه/5) به کتابهای بزرگ (نه هر کتابی) گفته میشود؛ و نیز گفته شده «سفر» کتابی است که ناظر به محتویات دینی باشد؛ و به لحاظ لغوی هم سفر به معنای امر واضحی است که بخوبی معانیاش را ابراز میدارد چنانکه «اسفر الصبح» به وقت نمایان شدن قطعی صبح گویند ویا وقتی زنی نقابش را از صورتش کنار بزند میگویند: «أسفرت المرأة» (الفروق فی اللغة، ص287).
ماده «سفر» و مشتقات آن 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) ابو أیّوب حذّاء از امام صادق (علیه السلام) دربارهی آیه: بِأَیْدِی سَفَرَةٍ؛ کِرَامٍ بَرَرَةٍ، نقل میکند که فرمود:
«آنها امامان (علیهم السلام) هستند».
تأویل الآیات الظاهرة، ص739؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص103[22]
مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَالِکِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ» قَالَ:
هُمُ الْأَئِمَّةُ ع.[23]
2) الف. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
حافظ قرآنی که بدان عمل میکند به همراه سفرای کریم و نیک هستند.
الکافی، ج2، ص603؛ الأمالی( للصدوق)، ص59؛ ثواب الأعمال، ص101؛ مجمع البیان، ج10، ص665
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْحَافِظُ لِلْقُرْآنِ الْعَامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ.
ب. در منابع اهل سنت از قول عایشه از رسول الله ص روایت شده است:
کسی که قرآن را میخواند و در آن مهارت دارد [= با دقت و بدون زحمت میخواند] او همراه است با آن سفیران کریم و نیک؛ و کسی که آن را میخواند در حالی که برایش مشقت دارد دو اجر میبرد.
الدر المنثور، ج6، ص315
اخرج أحمد و الأئمة الستة عن عائشة قالت: قال رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم:
الذی یقرأ القرآن و هو ماهر به مع السفرة الکرام البررة و الذی یقرؤه و هو علیه شاق له أجران؛ و الله أعلم.
3) روایت شده است که یکبار اصحاب رسول الله ص با هم بحث میکردند که چه حرفی پرکاربردترین حروف در زبان عربی است و همه توافق کردند که حرف الف چنین است. امیرالمومنین ع فیالبداهه خطبهای بدون الف ایراد کردند که در فرازهای پایانی آن فرمودند:
... آن سخنی جداکننده [حق از باطل] و حکمی عادلانه است، بهترین قصهای است که حکایت شده و بهترین موعظهای است که تصریح شده است؛ «نازلشدهای است از جانب خداوند حکیم حمید» (فصلت/42) که روح مقدس تبیینگری آن را بر قلب پیامبر هدایتیافته رشید نازل کرده، کسی که رسولان و سفیرانی ارجمند و نیکوکار بر وی صلوات فرستادند ...
شرح نهج البلاغة (لابن أبی الحدید)، ج19، 140-143؛ أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص72-73؛ المصباح (للکفعمی)، ص742-744
...[24] تذاکر قوم من أصحاب رسول الله ص أی حروف الهجاء أدخل فی الکلام فأجمعوا على الألف.
فقال علی ع:...[25] ذَلِکَ قَوْلٌ فَصْلٌ وَ حُکْمٌ عَدْلٌ خَیْرُ قِصَصٍ قُصَّ وَ وَعْظٍ نُصَ «تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» نَزَلَ بِهِ رُوحُ قُدُسٍ مُبَیِّنٌ عَلَى قَلْبِ نَبِیٍّ مُهْتَدٍ رَشِیدٍ صَلَّتْ عَلَیْهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکْرَمُونَ بَرَرَةٌ ...[26]
احادیث ذیل آیه بعد را هم به این آیه مرتبط است.
تدبر
1) «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ»
این صحف در دستان «سَفَرة» است؛ درباره اینکه مقصود از «سفرة» چیست دیدگاههای متنوعی مطرح شده است که بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا میتواند همگی مد نظر بوده است. (جالب اینجاست که برخی از مفسران معروف مثل ابن عباس دو دیدگاه کاملا متفاوت را مطرح کردهاند؛ که همین مویدی است که آنان نیز این قاعده امان استفاده از یک لفظ در چند معنا را قبول داشتهاند.)
الف. جمع «سافر» به معنای «کاتب» است؛ و مقصود فرشتگانی است که این صحف را نوشته و ثبت و ضبط کردهاند (ابن عباس و مجاهد، به نقل مجمع البیان، ج10، ص665[27] و البحر المحیط، ج10، ص408[28]) و از مقاتل به صورت مرسل روایت شده است که قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا و نزد نویسندگان از فرشتگان نازل میشد و سپس جبرئیل آن را بر پیامبر ص نازل میکرد (مجمع البیان، ج10، ص665[29]؛ الکشاف، ج4، ص702[30])؛ و در این فضا آیه میخواهد بفرماید که: «قرآن کریم را، فرشتگان کرام به پیامبر ص مىرسانند» (تفسیر نور، ج10، ص386).
ب. از سفارت گرفته شده و جمع «سفیر» است یعنی فرشتگانی که سفیران وحی بین خداوند و پیامبرانش هستند (ابن عباس، به نقل مجمع البیان، ج10، ص665 و البحر المحیط، ج10، ص408؛ و نیز المیزان، ج20، ص202[31]).
ج. جمع «سافر» به معنای «کاتب» است؛ مقصود قاریان قرآناند که از روی قرآن مینویسند و آن را میخوانند و حدیث 1 را موید این معنا دانستهاند (قتاده، به نقل مجمع البیان، ج10، ص665).
د. جمع «سافر» به معنای «مسافر» است؛ مقصود اصحاب پیامبرند که برای هدایت دیگران و تعلیم و تعلم سفر میکردند (وهب، به نقل البحر المحیط، ج10، ص408[32]؛ الکشاف، ج4، ص702).
ه. ...
2) «فی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ؛ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ؛ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ»
از این آیات معلوم میشود که فرشتگانی متصدی حمل این صحیفهها و [نگارش ویا] به صورت وحی فرستادن آنها هستند، که علی القاعده اینها اعوان و انصار جبرئیل و تحت فرمان او هستند و نسبت دادن وحی به آنها منافاتی با نسبت دادن نزول وحی به جبرئیل در آیاتی مانند «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ: روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرد» (شعراء/194) ندارد، چرا که خداوند در وصف جبرئیل از مطاع بودن وی سخن گفت (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ؛ تکویر/21)؛ و این نشان میدهد که فرشتگانی هستند که تحت امر اویند؛ و این شبیه بحث موت است که قرآن کریم گاه به خودش و گاه به ملک الموت و گاه به عدهای از فرشتگان نسبت میدهد که اینها در طول همدیگرند (المیزان، ج20، ص202[33]).
3) «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ»
این صحف که آیات قرآن کریم در آن نوشته شده در دستان «سفره»ای است، و اولین و واضحترین معنایی که برای «سفره» در این آیه به اذهان مخاطبان رسیده، فرشتگان الهی است، خواه فرشتگانی که کاتب وحی بودهاند یا نازلکننده آن بر پیامبران. هرچه باشد آنچه مسلم است اینکه قرآن کریم تأکید دارد که این آیات قرآن، طی یک مراحلی و با واسطه یک فرشتگانی به پیامبر ص رسیده است؛ که آن فرشتگان یک مطلب مکتوب بر صحیفههایی را برای پیامبر آوردهاند.
اینها بخوبی نشان میدهد که از منظر خود قرآن کریم، حقیقت وحی قرآن، برخلاف آنچه برخی پنداشتهاند، به هیچ عنوان صرف یک تجربه عرفانی و شهود شخص پیامبر ص که خود او آن را در قالب کلمات ریخته باشد، نیست؛ بلکه یک حقیقت مکتوب و معین بوده که با طی مراحلی در عوامل ماورای دنیا به دست پیامبر ص رسیده است که حداقل آن این است که ابتدا در کتابی مکنون (واقعه/78) و لوحی محفوظ (بروج/22) بوده؛ و از آنجا به صحیفههای گرانمایه و رفیع و پاک در دستان فرشتگانی ارجمند انتقال یافته (عبس/13-16) و سپس توسط روح الامین بر قلب پیامبر اکرم ص نازل شده است (بقره/97؛ شعراء/194). (توضیح بیشتر ذیل آیه 13، تدبر4 https://yekaye.ir/ababsa-80-13/#_ftnref21).
[1] . . قراءة حمزة فی الوقف بإبدال الهمزة یاء (معجم القراءات ج 10، ص308).
[2] . السفر: قوم مُسَافِرُونَ و سُفَّارٌ، و الْأَسْفَارُ جماعة السَّفْرِ. و السَّفْرُ: بیاض النهار، و أَسْفَرَتْ: أصبحت، و أَسْفَرَ الصبح، تقول: رح بنا إلى المنزل بِسَفَرٍ أی قبل اللیل. و وجه مُسْفِرٌ: منیر مشرق سرورا و حسنا. و سَفَرْتُ الشیءَ عن الشیء سَفْراً أی کشطته فَانْسَفَرَ و ذهب قال: «سَفْرَ الشَّمَالِ الزِّبْرِجَ الْمُزَبْرَجَا» و انْسَفَرَتِ الإبلُ: تصرفت فذهبت. و السَّفِیرُ: ما تساقط من الشجر أیام الخریف، سَفَرَتْ بِهِ الریحُ. و یقال: اعلفوه سَفِیراً. و سَفَرْتُ الْبَیْتَ بِالمِسْفَرَةِ أی کنسته بالمکنسة سَفْراً. و السَّفِیرُ: الکناسة. و السُّفُورُ: سَفْرُ المرأة نقابها عن وجهها فهی سَافِرٌ و هن سَوَافِرُ، قال توبة: « فقد رابنی منها الغداة سَفُورُهَا» و السِّفَارُ: خیط یشد طرفه على خطام البعیر فیدار علیه و یجعل بقیته زمامها، و ربما کان السِّفَارُ من حدید، و الجمع أَسْفِرَةٌ....
[3] . أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الحرکة الى محیط خارج عن محدودته، و هذا القید ملحوظ فی جمیع موارد الاستعمال.
ففی السفر: خروج عن محدودة الوطن، و هو فی قبال الحضر.
و من ذاک المعنى السفیر: و هو خروج عن محیط یتوطّن فیه الى محیط خارج، و یلاحظ فیه هذه الخصوصیّة فقط، و أمّا الرسالة و الإبلاغ و العمل بوظائف خاصّة، أو قید الخروج من جانب شخص معیّن و غیره: فانّما یستفاد بقرائن اخر، فیقال إنّه سفیر من جانب تلک الحکومة. وظیفته العمل و المذاکرة على طبق هذا المحیط، بأیّ نحو و خصوصیّة یوافق صلاح حکومته و وطنه. و هذا هو الفارق بینه و بین الوکیل و الرسول و النبیّ و المصلح.
و أمّا الفرق بینه و بین المسافر: فانّ فاعل یدلّ على استمرار السفر و إدامته، کما فی المسافرة العرفیّة، و السفیر لیس له إلّا خروج من محیط و ورود الى محیط معیّن.
و أمّا السفرة: کاللقمة بمعنى ما یسفر به، و هو الطعام و ظرفه.
و أمّا السفر بمعنى الکتاب: فهو مخصوص بکتاب سماویّ، فکأنّه خرج من محیط روحانیّ علویّ و نزل فی محیط دنیویّ، و إطلاقه فی الکتب المتداولة مجاز.
و أمّا السفیر بمعنى الورق الساقط: فمن ذاک الأصل.
و أمّا مفهوم الکنس: فهو باعتبار إخراج ما هو من الزوائد، و المسفرة هو المکنسة.
و أمّا مفهوم کشف الوجه: فهو باعتبار خروج المرأة عن محدودة العفاف الى محیط و وضع مخالف، و لیس الکشف بخصوصه من الأصل.
و أمّا مفاهیم الإیضاح و الاضاءة و الجمال و انکشاف الظلام و الاشراق و ما یماثلها: فمن لوازم الأصل فی موارد استعماله، و الأصل ما قلناه.
... . وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ- 74/ 34.
. وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ- 80/ 38.
أی إذا جعل الصبح محیطا سافرا و أخرجه من محدودة الظلمة الى الضیاء و الاشراق و الانکشاف.
و وجوه یوم القیامة تکون ضاحکة بتحوّل حالتها و تبدّلها الى حالة ناعمة، و خروجها الى النور و السرور و الانشراح، فتدخل الى محیط وسیع روحانیّ نورانیّ.
و قلنا فی السابق إنّ الملحوظ فی صیغة أفعل: هو جهة الصدور، بمعنى انّ النظر فیها الى قیام الفعل بالفاعل و صدوره منه.
و إذا أرید من الصبح: تجلّی النور و ظهوره، و من الوجوه: ما یکون فیه وجهة من اللّه تعالى: فیشار الى مقام روحانیّ یرتفع فیه الظلام، و یتحصّل فیه المرابطة، و یتحقّق الاستنارة و الاستشراق.
. مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً- 62/ 5.
أی یحمل کتبا سماویّة نازلة من اللّه تعالى فیها حقائق و معارف یهتدی بها من یشاء الى الحقّ و السعادة و الکمال و النور. و یؤیّد ما ذکرنا من معنى السفر: ذکر التوراة فی المورد، و أنّ الکتب المعمولة فی الفنون المختلفة لا تزید لمن راجعها بصیرة و اهتداء، و أنّهم فی ترکهم الکتب السماویّة و عدم استفاضتهم منها کالحمار الحامل أسفارا سماویّة.
[4] . و السفرة الکتب لأسفار الحکمة واحدهم سافر و واحد الأسفار سفر و أصله الکشف من قولهم سفرت المرأة إذا کشفت عن وجهها و سفرت القوم إذا أصلحت بینهم قال: «و ما أدع السفارة بین قومی / و ما أمشی بغش إن مشیت»
[22] . أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ «کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ» إِلَى قَوْلِهِ «سَفَرَةٍ» قَالَ: الْأَئِمَّةُ. کِرامٍ بَرَرَةٍ.
[23] . عبارت صاحب کتاب تاویل الایات به گونهای است که ظاهرا در تفسیر قمی هم این حدیث از امام صادق ع آمده است زیرا عبارت وی چنین شروع میشود:
قوله تعالى کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ. تأویله ذکره علی بن إبراهیم رحمه الله فی تفسیره قال نزلت فی الأئمة ع.و یؤیده مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ ...
در حالی که در نسخه تفسیر قمیای که الان نزد ما هست مطلب بدین صورت است:
قَوْلُهُ کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ قَالَ الْقُرْآنُ فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ قَالَ: عِنْدَ اللَّهِ مُطَهَّرَةٍ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ قَالَ بِأَیْدِی الْأَئِمَّة (تفسیر القمی، ج2، ص405)
[24] . و أنا الآن أذکر من کلامه الغریب ما لم یورده أبو عبید و ابن قتیبة فی کلامهما و أشرحه أیضا و هی خطبة رواها کثیر من الناس له ع خالیة من حرف الألف. قالوا
[25] . حمدت من عظمت منته و سبغت نعمته و سبقت غضبه رحمته و تمت کلمته و نفذت مشیئته و بلغت قضیته حمدته حمد مقر بربوبیته متخضع لعبودیته متنصل من خطیئته متفرد بتوحیده مؤمل منه مغفرة تنجیه یوم یشغل عن فصیلته و بنیه و نستعینه و نسترشده و نستهدیه و نؤمن به و نتوکل علیه و شهدت له شهود مخلص موقن و فردته تفرید مؤمن متیقن و وحدته توحید عبد مذعن لیس له شریک فی ملکه و لم یکن له ولی فی صنعه جل عن مشیر و وزیر و عن عون معین و نصیر و نظیر علم فستر و بطن فخبر و ملک فقهر و عصی فغفر و حکم فعدل لم یزل و لن یزول لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ » و هو بعد کل شیء رب متعزز بعزته متمکن بقوته متقدس بعلوه متکبر بسموه لیس یدرکه بصر و لم یحط به نظر قوی منیع بصیر سمیع رءوف رحیم عجز عن وصفه من یصفه و ضل عن نعته من یعرفه قرب فبعد و بعد فقرب یجیب دعوة من یدعوه و یرزقه و یحبوه ذو لطف خفی و بطش قوی و رحمة موسعة و عقوبة موجعة رحمته جنة عریضة مونقة و عقوبته جحیم ممدودة موبقة و شهدت ببعث محمد رسوله و عبده و صفیه و نبیه و نجیه و حبیبه و خلیله بعثه فی خیر عصر و حین فترة و کفر رحمة لعبیده و منة لمزیده ختم به نبوته و شید به حجته فوعظ و نصح و بلغ و کدح رءوف بکل مؤمن رحیم سخی رضی ولی زکی علیه رحمة و تسلیم و برکة و تکریم من رب غفور رحیم قریب مجیب وصیتکم معشر من حضرنی بوصیة ربک و ذکرتکم بسنة نبیکم فعلیکم برهبة تسکن قلوبکم و خشیة تذری دموعکم و تقیة تنجیکم قبل یوم تبلیکم و تذهلکم یوم یفوز فیه من ثقل وزن حسنته و خف وزن سیئته و لتکن مسألتکم و تملقکم مسألة ذل و خضوع و شکر و خشوع بتوبة و تورع و ندم و رجوع و لیغتنم کل مغتنم منکم صحته قبل سقمه و شبیبته قبل هرمه و سعته قبل فقره و فرغته قبل شغله و حضره قبل سفره قبل تکبر و تهرم و تسقم یمله طبیبه و یعرض عنه حبیبه و ینقطع غمده و یتغیر عقله ثم قیل هو موعوک و جسمه منهوک ثم جد فی نزع شدید و حضره کل قریب و بعید فشخص بصره و طمح نظره و رشح جبینه و عطف عرینه و سکن حنینه و حزنته نفسه و بکته عرسه و حفر رمسه و یتم منه ولده و تفرق منه عدده و قسم جمعه و ذهب بصره و سمعه و مدد و جرد و عری و غسل و نشف و سجی و بسط له و هیئ و نشر علیه کفنه و شد منه ذقنه و قمص و عمم و ودع و سلم و حمل فوق سریر و صلی علیه بتکبیر و نقل من دور مزخرفة و قصور مشیدة و حجر منجدة و جعل فی ضریح ملحود و ضیق مرصود بلبن منضود مسقف بجلمود و هیل علیه حفره و حثی علیه مدره و تحقق حذره و نسی خبره و رجع عنه ولیه و صفیه و ندیمه و نسیبه و تبدل به قرینه و حبیبه فهو حشو قبر و رهین قفر یسعى بجسمه دود قبره و یسیل صدیده من منخره یسحق تربه لحمه و ینشف دمه و یرم عظمه حتى یوم حشره فنشر من قبره حین ینفخ فی صور و یدعى بحشر و نشور فثم بعثرت قبور و حصلت سریرة صدور و جیء بکل نبی و صدیق و شهید و توحد للفصل قدیر بعبده خبیر بصیر فکم من زفرة تضنیه و حسرة تنضیه فی موقف مهول و مشهد جلیل بین یدی ملک عظیم و بکل صغیر و کبیر علیم فحینئذ یلجمه عرقه و یحصره قلقه عبرته غیر مرحومة و صرخته غیر مسموعة و حجته غیر مقولة زالت جریدته و نشرت صحیفته نظر فی سوء عمله و شهدت علیه عینه بنظره و یده ببطشه و رجله بخطوه و فرجه بلمسه و جلده بمسه فسلسل جیده و غلت یده و سیق فسحب وحده فورد جهنم بکرب و شدة فظل یعذب فی جحیم و یسقى شربة من حمیم تشوی وجهه و تسلخ جلده و تضربه زبنیة بمقمع من حدید و یعود جلده بعد نضجه کجلد جدید یستغیث فتعرض عنه خزنة جهنم و یستصرخ فیلبث حقبة یندم. نعوذ برب قدیر من شر کل مصیر و نسأله عفو من رضی عنه و مغفرة من قبله فهو ولی مسألتی و منجح طلبتی فمن زحزح عن تعذیب ربه جعل فی جنته بقربه و خلد فی قصور مشیدة و ملک بحور عین و حفدة و طیف علیه بکئوس أسکن فی حظیرة قدوس و تقلب فی نعیم و سقی من تسنیم و شرب من عین سلسبیل و مزج له بزنجبیل مختم بمسک و عبیر مستدیم للملک مستشعر للسرر یشرب من خمور فی روض مغدق لیس یصدع من شربه و لیس ینزف. هذه منزلة من خشی ربه و حذر نفسه معصیته و تلک عقوبة من جحد مشیئته و سولت له نفسه معصیته فهو قول فصل ...
[26] . عذت برب علیم رحیم کریم من شر کل عدو لعین رجیم فلیتضرع متضرعکم و لیبتهل مبتهلکم و لیستغفر کل مربوب منکم لی و لکم و حسبی ربی وحده.
ادامه متن در اعلام الدین چنین است:
وَ رَبُّ کُلِّ مَرْبُوبٍ وَ عَلَى دَرْسِهِ ذَوِی طُهْرٍ غَیْرِ مَسْلُوبٍ وَ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ السَّلَامُ