سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1078) سوره حجرات (49)، آیه 13 (6.شأن نزول)

 

شأن نزول

برای این آیه چندین شأن نزول ذکر شده است:

1) از ابن عباس نقل شده است که: آیه درباره ثابت بن قیس نازل شد که وقتی که می‌خواست در مجلس بنشیند و کسی برای جا باز نکرد و او به یک نفر [که او را کنار زد و به زور خودش را جا کرد،] گفت: «پسر فلان زن»! [تفصیل واقعه به عنوان اولین شأن نزول ذیل آیه 11 گذشت].

پیغمبر (ص) سؤال کرد چه کسی نام آن زن را برد؟

ثابت برخاست و گفت من بودم.

حضرت فرمود: به صورت این جمعیت نگاه کن. ثابت نگاه کرد.

حضرت پرسید: چه دیدی؟ گفت: سفید چهره و سرخ چهره و سیاه چهره.

حضرت فرمود: بدان که تو بر اینها هیچ برتری نداری مگر با دین و تقوی. و آیه مورد بحث نازل شد: «ای مردم ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را قوم‏ها و قبیله‏ها گردانیدیم تا همدیگر را بشناسید همانا بزرگوارترین و محترم‏ترین شما در نظر خدا پرهیزکارترین شما است».

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص410[1]؛ ترجمه اسباب نزول، ص209؛ مجمع البیان، ج‏9، ص203

 

2) الف. از مقاتل نقل شده است: روز فتح مکّه رسول خدا (ص) به بلال حبشی دستور فرمودند بلال روی پشت بام خانه کعبه رفته اذان گفت.

عتاب بن اسید بن ابی العیص گفت: شکر خدا را که پدرم مرد و نماند این روز را ببیند!

حارث بن هشام گفت: آیا محمد غیر از این کلاغ سیاه مؤذنی پیدا نکرد؟

 و سهیل بن عمرو گفت: اگر خدا بخواهد چیزی را تغییر دهد می‏دهد.

ابو سفیان گفت: من چیزی نمی‏گویم زیرا بیم دارم پروردگار آسمان خبرم را فاش سازد.

جبرئیل بر پیغمبر (ص) نازل شد و از حرف‏های آنان با خبرش کرد. حضرت احضارشان فرمود و پرسید: چه گفتید؟ همه اقرار کردند. آیه بالا در نهی و توبیخ ایشان در فخر ورزیدن بر نژاد و نسب و مال، و سرکوفت زدن‏شان بر فقرا نازل گردید.

جبرئیل بر حضرت نازل شد و گفته‏های آنان را به حضرت رسانید، حضرت آنان را احضار کرده در مورد گفته‏هایشان از آنان پرسش فرمود، همگی به گفته‏های خود اقرار کردند، به دنبال آن، آیه فوق نازل شد، و خداوند آنان را از تفاخر در انساب و تکاثر اموال و سرزنش فقراء بازداشت.

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص411[2]؛ ترجمه اسباب نزول، ص209-210؛ مجمع البیان، ج‏9، ص203

ب. این واقعه را ابن ابی ملیکه چنین روایت کرده که: چون روز فتح مکه بلال بر بام کعبه رفت، بعضی گفتند:‌ ای بندگان خدا آیا روا است این برده سیاه بالای بام کعبه اذان بگوید؟ و دیگری جواب داد: اگر خدا راضی به این کار نبود تغییرش می‏داد. پس آیه نازل شد که ای مردم! همانا ما شما را از نری و ماده‌ای آفریدیم و ... .

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص411[3]؛ ترجمه اسباب نزول، ص210؛ الدر المنثور، ج‏6، ص97[4]

 

3) یزید بن شجره روایت کرده است: روزی رسول اللّه (ص) در یکی از بازارهای مدینه می‏گذشت غلام سیاهی را دید بر پا داشته‌اند و دلالی حراجش می‏کند و غلام می‏گفت: هر کس مرا بخرد شرطی دارم. پرسیدند: آن شرط چیست؟ غلام گفت: خریدار من مانع نشود که من نماز پنجگانه را پشت سر پیغمبر (ص) بخوانم. و مردی با این شرط خریدش.

پیغمبر (ص) در هر نماز واجب آن غلام را در مسجد می‏دید تا روزی ندیدش. از صاحبش پرسید: غلام کجاست؟

گفت یا رسول اللّه (ص) تب دارد.

پیغمبر (ص) به اصحاب فرمود: برخیزید به عیادتش برویم. اصحاب همراه پیغمبر (ص) روان شدند و از غلام عیادت کردند.

چند روز بعد، پیغمبر (ص) از صاحب غلام پرسید: حالش چطور است؟

گفت مرگش نزدیک شده. حضرت برخاست و بر بالین غلام رفت که در حال نزع بود؛ و غلام همان دم جان سپرد و پیغمبر (ص) شخصا غسل و کفن و دفنش را انجام داد.

اصحاب از این رویه ناراحت شدند. مهاجران با خود گفتند ما از خانمان و خانواده و دیارمان بریدیم و هجرت کردیم و هیچ یک از ما در زندگی و بیماری و مرگش این لطفی که حضرت در حق این غلام روا داشت را را ندید. و انصار گفتند: ما او را پناه دادیم و یاریش نمودیم و اموال خویش را نثارش کردیم اما برده‌ای حبشی را بر ما ترجیح نهاد.

پس خداوند تبارک و تعالی این آیه را نازل کرد که «ای مردم! همانا ما شما را از مردی و زنی آفریدیم» یعنی همه شما فرزندان یک مرد و یک زن هستید؛ و فضیلت آنها را به تقوا دانست و فرمود: «مسلماً باکرامت‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین‌تان است».

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص411-412[5]؛ ترجمه اسباب نزول، ص210

 

4) از زهری و عایشه نقل شده است که رسول الله ص واسطه شد که خاندان بنی بیاضة زنی از خاندان خود را به همسری ابو هند (که پیامبر ص را حجامت می‌کرد) درآورند.

آنان گفتند که آیا دخترانمان را به کسانی که در حد بردگان آزادشده ما هستند بدهیم؟

پس خداوند این آیه را نازل فرمود که: ای مردم! ما شما را از زن و مردی آفریدیم ...»

الدر المنثور، ج‏6، ص98[6]

 

 


[1] . قوله تعالی: یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‏... الآیة. قال ابن عباس: نزلت فی ثابت بن قیس و قولِهِ فی الرجل الذی لم یفسح له: ابن فلانة، فقال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم: من الذَّاکِرُ فلانة؟ فقام ثابت فقال: أنا

یا رسول اللَّه، فقال: انظر فی وجوه القوم، فنظر فقال: ما رأیت یا ثابت؟ فقال: رأیت أبیض و أحمر و أسود، قال: فإنک لا تَفْضُلُهم إلا فی الدین و التقوی، فأنزل اللَّه تعالی هذه الآیة.

[2] . و قال مقاتل: لما کان یوم فتح مکة، أمر رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم بلالًا حتی أذّن علی ظهر الکعبة، فقال عَتَّاب بن أَسِید بن أبی العِیس: الحمد للَّه الذی قَبَض أبی حتی لم یر هذا الیوم. و قال الحارث بن هشام: أما وجد محمد غیر هذا الغراب الأسود مؤذناً! و قال سُهَیل بن عَمْرو: إن یرد اللَّه شیئاً یغیره. و قال أبو سفیان: إنی لا أقول شیئاً أخاف أن یخبر به رب السماء. فأتی جبریل علیه السلام النبی صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم، و أخبره بما قالوا، فدعاهم و سألهم عما قالوا: فأقروا، فأنزل اللَّه تعالی هذه الآیة، و زجرهم عن التفاخر بالأنساب، و التَّکَاثُر بالأموال و الإزْرَاءِ بالفقراء.

[3] . أخبرنا أبو حسان المُزَکِّی، قال: أخبرنا هارون بن محمد الأسْتَرآباذی، قال: حدَّثنا أبو محمد إسحاق بن محمد الخُزَاعی، قال: حدَّثنا أبو الولید الأزْرَقی قال: حدثنی جدی، قال: أخبرنا عبد الجبار بن الورد المکی، قال: أخبرنا ابن أبی مُلَیکَة، قال: لما کان یوم الفتح رقی بلال [علی‏] ظهر الکعبة [فأذن‏] فقال بعض الناس: یا عباد اللَّه، أ هذا العبد الأسود یؤذن علی ظهر الکعبة؟ فقال بعضهم: إِن یسْخَطِ اللَّه هذا یغَیره، فأنزل اللَّه تعالی: یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‏.

[4] . أخرج ابن المنذر و ابن أبى حاتم و البیهقی فی الدلائل عن ابن أبى ملیکة قال لما کان یوم الفتح رقى بلال فأذن على الکعبة فقال بعض الناس هذا العبد الأسود یؤذن على ظهر الکعبة و قال بعضهم ان یسخط الله هذا یغیره فنزلت یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ الآیة.

[5] . و قال یزید بن شَجَرَة: مر رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم ذات یوم ببعض الأسواق بالمدینة، و إذا غلام أسود قائم ینادی علیه: بیاع فیمن یزید، و کان الغلام یقول: من اشترانی فعلی شَرْط، قیل: ما هو؟ قال: لا یمنعنی من الصلوات الخمس خلف رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم، فاشتراه رجل علی هذا الشرط. و کان یراه رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم عند کل صلاة مکتوبة، ففقده ذات یوم فقال لصاحبه: أین الغلام؟ فقال: محموم یا رسول اللَّه، فقال لأصحابه: قوموا بنا نعوده. فقاموا معه فعادوه. فلما کان بعد أیام قال لصاحبه: ما حال الغلام؟ فقال: یا رسول اللَّه إن الغلام لِمَا بِهِ، فقام و دخل علیه و هو فی بُرَحَائه فقبض علی تلک الحال، فتولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم غسله و تکفینه و دفنه. فدخل علی أصحابه من ذلک أمر عظیم. فقال المهاجرون: هجرنا دیارنا و أموالنا و أهلینا فلم یر أحد منا فی حیاته و مرضه و موته ما لقی هذا الغلام. و قالت الأنصار: آویناه و نصرناه و واسیناه بأموالنا فآثر علینا عبداً حبشیاً. فأنزل اللَّه تبارک و تعالی: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی»‏ یعنی أنکم بنو أب واحد و امرأة واحدة. و أراهم فضل التقوی بقوله تعالی: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ.

[6] . و أخرج ابن المنذر عن ابن جریج و ابن مردویه و البیهقی فی سننه عن الزهری قال: أمر رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم بنى بیاضة أن یزوجوا أبا هند امرأة منهم. فقالوا: یا رسول الله أتزوج بناتنا موالینا؟ فانزل الله «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى»‏ الآیة قال الزهری: نزلت فی أبى هند خاصة. قال: و کان أبو هند حجام النبی صلى الله علیه و [آله و] سلم.

و أخرج ابن مردویه من طریق الزهری عن عروة عن عائشة قالت: قال رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم: أنکحوا أبا هند و انکحوا الیه. قالت: و نزلت یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ الآیة.