1076) سوره حجرات (49)، آیه11 (قسمت یازدهم: تدبر: ضرورت توبه
و. وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
24) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یکُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یکُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
درباره نسبت عبارت «وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» با جملات قبل چند احتمال مطرح است، همگی میتواند مورد نظر آیه بوده باشد:
الف. مقصود توبه نکردن از این مواردی است که در آیه ذکر شد، که اگر کسی بعد از اینکه مرتکب آنها شد توبه نکند در زمره ظالمان است (مجمع البیان، ج9، ص205[1]؛ المیزان، ج18، ص322[2]؛ البحر المحیط، ج9، ص519[3])؛ که توضیح بیشتر این مطلب در تدبر بعد خواهد آمد.
ب. مقصود آن است که حتی کسانی که قبل از نزول این آیه این گناهان را انجام دادهاند باید توبه کنند و این از گناهان تعبدی نیست که شخص بگوید چون حکمش تازه نازل شده آنچه قبلا انجام دادهام اشکالی ندارد (اقتباس از مفاتیح الغیب، ج28، ص109[4]).
ج. مقصود توبه از مطلق فسوق و گناه کردن است، چه گناهانی که در این آیه آمده، چه آنها که نیامده؛ یعنی از این آیه می توان وجوب شرعی توبه را استنباط کرد؛ یعنی هرکس که گناه میکند اگر توبه نکند جزء ظالمان محسوب میشود (ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج4، ص382[5]) و شاید بر همین اساس است که فقها مهمترین ضابطه عدالت را (که نقطه مقابل ظلم است) به لحاظ شرعی، عدم انجام گناه و یا توبه از گناه قرار دادهاند.
د. ...
25) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یکُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یکُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
مسخره کردن و عیبجویی نمودن و دیگران را با القاب زشت خطاب کردن، نه فقط گناه (فسوق) است، بلکه ظلم هم هست؛ و در هر صورت توبه لازم دارد:
- گناه است، چون خداوند انسانها را از انجامش برحذر داشته و انجامش معصیت خداست (المیزان، ج18، ص322[6])؛ و
- ظلم است،
- یا بدین جهت که به هر حال هر گناهی ظلم به خویش است که انسان با انجامش خود را مستحق عقاب کرده (مجمع البیان، ج9، ص205[7])
-ویا از این جهت که هریک از اینها تجاوز به حریم افراد است و اگر انجام دهندهاش توبه و جبران نکند، ظالم است. (تفسیر نور، ج9، ص187[8])
تذکر اخلاقی- دینی: گناهان مهم و کماهمیت از نظر ما و دین!
بسیاری از ما خود را متدین میشمریم غالبا نسبت برخی از گناهان مانند ترک نماز و روزه چنان حساس هستیم تا حدی که گاه کسی که مرتکب آن شود را چنان فاسق میشمریم که او را از دایره ایمان کاملا بیرون میبریم! و در تدبر 23 تبیین شد که این یک نگاه افراطی است و لزوما معارف کتاب و سنت آن را تایید نمی کند، بلکه ایمان مراتبی دارد و اگرچه فسق به ایمان صدمه می زند، اما چنین نیست که با انجام هر فسقی شخص از ایمان خارج شود.
اما آنچه این آیات تذکر میدهد برخی دیگر از گناهان در ارتباطات اجتماعی است که متاسفانه در جامعه ما و حتی میان بسیاری از کسانی که خود را متدین میدانند رواج دارد: مسخره کردن قومیتها نسبت به هم، تمسخر بین زنان، عیبجویی، و لقب زشت گذاشتن برای همدیگر.
از سوی دیگر می دانیم که مغفرت خداوند بسیار گسترده است و خداوند ممکن است از حق خودش بگذرد؛ اما نمی گذارد حق کسی پایمال شود. اگر نیک دقت کنیم تمام اینها در زمره حق الناس هستند؛ و این آیه تذکر میدهد که این گناهان چنان اثر عظیمی دارند که اگر انسان توبه نکند جزء ظالمان محسوب میشود. آیا خداوند با این تعبیر میخواهد بفرماید که اگر توبه نکنید این گناهان مشمول مغفرت ابتدایی خداوند واقع نمیشود؟ آیا احتمال نمی رود که این تعبیر تاکیدی باشد که اگر خداوند از حق خودش بگذرد از حق مردم نمی گذرد؟
و آیا ما این امور را جزء حق الناس به حساب میآوریم؛ که لااقل در حد دزدی آنها را زشت بشمریم و از آنها رویگردان باشیم؟ (بگذریم که دزدی ناظر به داراییهای مادی است؛ اما اینها ناظر به آبرو و دارایی های معنوی است؛ و در نگاه اسلام امور معنوی بسیار مهمتر از امور مادی است؛ یعنی بد بودن اینها بمراتب بیش از دزدی اموال است).
و آیا ما ظلم بودن اینها را واقعا قبول کردهایم که اگر کسی مرتکب آن شد وی را از عدالت ساقط بدانیم؟
اکنون لحظهای درنگ کنیم:
آیا نظام محاسباتی ما با نظام محاسباتیای که قرآن از ما انتظار دارد* منطبق است؟!
* پی نوشت: در بسیاری از آیات قرآن کریم با تعابیری همچون: أَ حَسِبَ، أَمْ حَسِبَ، أَمْ حَسِبْتَ، أَمْ حَسِبْتُمْ، أَ یَحْسَبُون، أَم یَحْسَبُون، لا یَحْسَبَنَّ، و ... نظام محاسباتی ما انسانها صریحا به چالش کشیده شده است. اما اگر نیک بنگریم مواردی که چنین چالشی مطرح است صرفا جایی نیست که از تعبیر «حسب» استفاده شود.
[1] . «وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ» من التنابز و المعاصی و یرجع إلى طاعة الله تعالى «فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» نفوسهم بفعل ما یستحقون به العقاب
[2] . و قوله: «وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» أی و من لم یتب عن هذه المعاصی التی یقترفها بعد ورود النهی فلم یندم علیها و لم یرجع إلى الله سبحانه بترکها فأولئک ظالمون حقا فإنهم لا یرون بها بأسا و قد عدها الله معاصی و نهى عنها.
[3] . وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ: أی عن هذه الأشیاء فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: تشدید و حکم بظلم من لم یتب
[4] . قال تعالى: وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ و هذا یحتمل وجهین أحدهما: أن یقال هذه الأشیاء من الصغائر فمن یصیر علیه یصیر ظالما فاسقا و بالمرة الواحدة لا یتصف بالظلم و الفسق فقال و من لم یترک ذلک و یجعله عادة فهو ظالم و ثانیهما: أن یقال قوله تعالى: لا یَسْخَرْ قَوْمٌ وَ لا تَلْمِزُوا وَ لا تَنابَزُوا منع لهم عن ذلک فی المستقبل، و قوله تعالى: وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ أمرهم بالتوبة عما مضى و إظهار الندم علیها مبالغة فی التحذیر و تشدیدا فی الزجر،
[5] . الثالث: قال شیخنا البهائی قدّس سرّه: لا ریب فی وجوب التوبة على الفور، فإنّ الذنوب بمنزلة السموم المضرّة بالبدن، و کما یجب على شارب السمّ المبادرة إلى الاستفراغ تلافیا لبدنه المشرف على الهلاک، کذلک یجب على صاحب الذنوب المبادرة إلى ترکها و التوبة منها تلافیا لدینه المشرف على الاضمحلال.
قال: و لا خلاف فی أصل وجوبها سمعا، للأمر الصریح بها فی القرآن، و الوعید الحتم على ترکها فیه، قال تعالى: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»، و قال: «وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
و إنّما الخلاف فی وجوبها عقلا، فأثبته المعتزلة لدفعها ضرر العقاب، و هذا کما لا یخفى لا یدلّ على وجوب التوبة عن الصغائر ممّن یجتنب الکبائر، لأنّها تکفّره حینئذ، و لهذا ذهب البهشمیّة إلى وجوبها عن الصغائر سمعا لا عقلا، نعم الاستدلال بأنّ الندم على القبیح من مقتضیات العقل الصحیح یعمّ القسمین.
[6] . و قوله: «وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» أی و من لم یتب عن هذه المعاصی التی یقترفها بعد ورود النهی فلم یندم علیها و لم یرجع إلى الله سبحانه بترکها فأولئک ظالمون حقا فإنهم لا یرون بها بأسا و قد عدها الله معاصی و نهى عنها.
[7] . «وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ» من التنابز و المعاصی و یرجع إلى طاعة الله تعالى «فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» نفوسهم بفعل ما یستحقون به العقاب
[8] . ایشان دو نکته گفتهاند که مطلب فوق تلفیق و اصلاحی از آن دو نکته است. دو نکته ایشان چنین است:
«10 - مسخره کردن و بدنام بردن، گناه است و توبه لازم دارد. (البتّه توبه تنها به زبان نیست، بلکه توبهى تحقیر کردن، تکریم نمودن است.)
11- مسخره، تجاوز به حریم افراد است و اگر مسخره کننده توبه نکند، ظالم است.»