سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1076) سوره حجرات (49)، آیه11 (قسمت چهارم: شان نزول)

 

شأن نزول

الف. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍعَسی‏ أَنْ یکُونُوا خَیراً مِنْهُمْ

1) از ابن عباس روایت شده است که این فراز از آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس[1] نازل شد که گوشش سنگین بود و هنگامی‌که نزد رسول اللّه (ص) می‏آمد برایش جا باز می‏کردند که در کنار حضرت بنشیند و بتواند بشنود.

روزی وارد مجلس شد و هر کس در جایی نشسته بود. پا بر گردن مردم می‏گذاشت و جلو می‏رفت و داد می‏زد: جا باز کنید! جا باز کنید!

مردی بدو گفت اینجا جا هست بنشین.

ثابت با حالتى خشمناک پشت سر او نشست. همین که هوا روشن شد پرسید آن مرد کیست؟

آن مرد اسم خود را گفت.

ثابت گفت پسر فلان زن؟ و نام مادر آن مرد را برد که در جاهلیت بدنام بود؛ و آن مرد از شرم سر به زیر انداخت.

پس این آیه نازل گردید: «ای مؤمنان، جمعی جمعی دیگر را مسخره نکنند که چه بسا اینان از آنان بهتر باشند».

مجمع البیان، ج‏9، ص202[2]؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409[3]؛ ترجمه اسباب نزول، ص208؛

 تبصره: این حکایت با افزوده‌ای در شأن نزول آیه 13 هم خواهد آمد؛ که ظاهرا دلالت دارد این چند آیه با هم (یا با فاصله بسیار کم از هم) نازل شده باشند.

 

2) الف. از ضحاک و مقاتل نقل شده است که این سخن خداوند «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در مورد قومی از بنی‌تمیم نازل شد که فقرای در میان اصحاب پیامبر ص مانند بلال و سلمان و عمار و خباب و صهیب و ابن‌فهیرة و سالم مولی ابوحذیفه را مسخره می‌کردند.

الدر المنثور، ج‏6، ص91[4]؛ تفسیر الثعلبی، ج9، ص80؛ تفسیر البغوی، ج7، ص343[5]

 

3) و نیز گفته شده است که عکرمه پسر ابوجهل مسلمان شد؛ و [با توجه به حدیث نبوی‌ای که ابوجهل را فرعون این امت خوانده بود] برخی به او می‌گفتند: «پسر فرعون این امت»! و او ناراحت شد و از آنان شکوه کرد و این آیه نازل شد.

البحر المحیط فی التفسیر، ج‏9، ص517[6]

 

ب. وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی‏ أَنْ یکُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ

4) از انس روایت شده است که این قسمت از آیه درباره برخی از زنان پیغمبر (ص) نازل شد که أم سلمه را مسخره می‏کردند؛ و قضیه از این قرار بود که ام سلمه یک تکه پارچه کتان سفید بکمر خود بسته بود که دو طرف آن از پشت سرش آویخته بود و موقع راه رفتن بزمین کشیده می‌شد، عایشه (دختر ابو بکر) به حفصه (دختر عمر) گفت: این چیه که پشت  خودش می‌کشد؟! گویی زبان سگ آویزان شده است! و بدین گونه مسخره‏اش کردند.

مجمع البیان، ج‏9، ص202-203[7]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص517[8]

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409[9]؛ ترجمه اسباب نزول، ص209

 

5)‌ الف. [طبق نقل واحدی] از انس، و [طبق نقل مرحوم طبرسی] از حسن بصری روایت شده است که شأن نزول این آیه آن بود که برخی از زنان پیامبر (ص) أم سلمه را به لحاظ کوتاه‏قدی‏اش مسخره می‌کردند و با دست با حالتی مسخره‌آلود اشاره می‌کردند که چقدر او کوتاه‌قد است.

مجمع البیان، ج‏9، ص203[10]؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409[11]؛ ترجمه اسباب نزول، ص209

ب. مقاتل این مطلب را از خود عایشه نقل می‌کند که:

من ام سلمه را به خاطر کوتاه‌قد بودنش مسخره می‌کردم که این آیه نازل شد.

تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج4، ص95[12]

ج. ابوحیان علاوه بر اینکه مطلب فوق را از انس روایت کرده، از عایشه نیز روایت کرده که:

من زینب بنت خزیمه [=یکی از همسران پیامبر ص] را به خاطر کوتاه‌قد بودنش مسخره می‌کردم؛ و این آیه نازل شد.

البحر المحیط، ج‏9، ص517[13]

 

6) الف. از عکرمه از ابن عباس روایت شده است که صفیه دختر حیی‌بن‌اخطب [یکی از همسران پیامبر ص] نزد پیامبر (ص) آمد و شکایت کرد که برخی از زنان پیامبر ص [در نقلی:‌عایشه] او را سرزنش می‏کنند و می‏گویند: ای یهودیة دختر یهودیها!

پیامبر (ص) فرمود: چرا در جواب نگفتی پدرم هارون است و عمویم موسی و شوهرم محمد ص.

و این فراز از آیه بدین مناسبت نازل گردید.

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409-410[14]؛ ترجمه اسباب نزول، ص209؛ البحر المحیط، ج‏9، ص517[15]؛ مجمع البیان، ج‏9، ص204[16]

ب. در منابع شیعه این واقعه با طول و تفصیل بیشتری آمده است:

این آیه درباره‌ی صفیه دختر حیّی‌بن‌اخطب همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شده است که عایشه و حفصه او را اذیّت می‌کردند و دشنام می‌دادند و او را یهودی‌زاده خطاب می‌کردند. صفیه نیز از این رفتار آن‌ها نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گلایه کرد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آیا تو به آن‌ها پاسخ نمی‌دهی»؟

صفیه پرسید: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! چه پاسخی به آن‌ها بدهم»؟

آن حضرت فرمود: «بگو: جدّم حضرت هارون نبی الله (علیه السلام) و عمویم حضرت موسی کلیم الله (علیه السلام) و همسرم حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) است. پس چه چیزی را در مورد من عار می‌شمرید»؟

صفیه به آن‌ها چنین پاسخ داد.

آن دو گفتند: «این پاسخ را رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به تو یاد داده است».

آن گاه خداوند در این باره آیه را نازل فرمود: یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَومٍ» تا آنجا که فرمود «ولا تَلمِزُوا أَنفُسَکُمْ ولا تَنَابَزُوا بِالأَلقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الفُسُوقُ بَعْدَ الإِیمَانِ».

تفسیر القمی، ج2، ص321-322[17]

 

ج. وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ

7) ابن ضحاک از پدرش و عموهایش روایت کرده است که وقتی پیغمبر (ص) بر ما (در مدینه) وارد شد اشخاص یکدیگر را با لقب‏هایی صدا می‏کردند؛ و هیچیک از ما نبود مگر اینکه دویا سه اسم این‌چنین داشت و به رسول اللّه (ص) خبر دادند که اشخاصی که مخاطب قرار می‌گیرند این لقب‌ها را خوش ندارند! آیه نازل شد: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»

أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص410[18]؛ ترجمه اسباب نزول، ص209؛ الدر المنثور، ج‏6، ص91[19]

 

8) الف. از حسن بصری نقل شده است که گاه یهودی‌ای مسلمان می‌شد اما همچنان وی را با تعبیر «ای یهودی» مخاطب قرار می‌دادند و این آیه آنها را از این کار برحذر داشت.

الدر المنثور، ج‏6، ص91[20]

ب. تفصیل ماجرا به نقل مقاتل چنین است:

کعب بن مالک انصاری در محل تقسیم آإ ایستاده بود و بین او و عبدالله بن حدرد أسلمی نزاعی رخ می‌دهد. وی به او می‌گوید: ای عرب بادیه‌نشین! و عبدالله هم به او می‌گوید: ای یهودی.

سپس عبدالله نزد رسول الله ص رفت و ماجرا را تعریف کرد. پیامبر ص به او فرمود: احتمالا تو هم به او گفتی: ای یهودی!

گفت: ‌بله؛ وقتی او مرا به من لقب عرب بادیه‌نشین داد، در حالی که من از مهاجران هستم.

پیامبر ص به او فرمود: شما دو نفر دیگر سراغ من نیایید مگر اینکه خداوند توبه شما را قبول کند.

آن دو خود را در مسجد در کنار منبر حبس کردند تا اینکه در مورد آنان نازل شد که «وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»

تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج4، ص95[21]

 

9) و نیز گفته شده است که در میان بنی‌سلمه لقب [بد]‌ گذاشتن روی همدیگر خیلی شایع شده بود و این آیه بدین سبب نازل شد.

البحر المحیط فی التفسیر، ج‏9، ص518[22]

 

 


[1] . این ثابت بن قیس چه کسی بود؟

ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَیُّکُمْ وَقَى بِنَفْسِهِ نَفْسَ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ الْبَارِحَةَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع: أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَقَیْتُ بِنَفْسِی نَفْسَ ثَابِتِ‏ بْنِ‏ قَیْسِ‏ بْنِ شَمَّاسٍ الْأَنْصَارِیِ‏  فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صحَدِّثْ بِالْقِصَّةِ إِخْوَانَکَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ لَا تَکْشِفْ عَنِ اسْمِ الْمُنَافِقِ الْمُکَایِدِ لَنَا، فَقَدْ کَفَاکُمَا اللَّهُ شَرَّهُ وَ أَخَّرَهُ لِلتَّوْبَةِ لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى‏ .

فَقَالَ عَلِیٌّ ع: بَیْنَا أَنَا أَسِیرُ فِی بَنِی فُلَانٍ بِظَاهِرِ الْمَدِینَةِ، وَ بَیْنَ یَدَیَّ- بَعِیداً مِنِّی ثَابِتُ بْنُ قَیْسٍ، إِذْ بَلَغَ بِئْراً عَادِیَةً عَمِیقَةً بَعِیدَةَ الْقَعْرِ، وَ هُنَاکَ رَجُلٌ‏  مِنَ الْمُنَافِقِینَ فَدَفَعَهُ لِیَرْمِیَهُ فِی الْبِئْرِ، فَتَمَاسَکَ ثَابِتٌ، ثُمَّ عَادَ فَدَفَعَهُ، وَ الرَّجُلُ لَا یَشْعُرُ بِی حَتَّى وَصَلْتُ إِلَیْهِ وَ قَدِ انْدَفَعَ ثَابِتٌ فِی الْبِئْرِ، فَکَرِهْتُ أَنْ أَشْتَغِلَ بِطَلَبِ الْمُنَافِقِ خَوْفاً عَلَى ثَابِتٍ (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص108)

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ الْعَبَّاسُ بْنُ الْمُغِیرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ عُفَیْرٍ  قَالَ حَدَّثَنِی ابْنُ لَهِیعَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی هِلَالٍ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ‏ لَمَّا بَایَعَ النَّاسُ أَبَا بَکْرٍ دَخَلَ عَلِیٌّ ع وَ الزُّبَیْرُ وَ الْمِقْدَادُ بَیْتَ فَاطِمَةَ ع وَ أَبَوْا أَنْ یَخْرُجُوا فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَضْرِمُوا عَلَیْهِمُ الْبَیْتَ نَاراً  فَخَرَجَ الزُّبَیْرُ وَ مَعَهُ سَیْفُهُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ عَلَیْکُمْ بِالْکَلْبِ فَقَصَدُوا نَحْوَهُ فَزَلَّتْ قَدَمُهُ وَ سَقَطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ وَقَعَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ فَقَالَ‏ أَبُو بَکْرٍ اضْرِبُوا بِهِ الْحَجَرَ فَضُرِبَ بِسَیْفِهِ الْحَجَرُ حَتَّى انْکَسَرَ وَ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع نَحْوَ الْعَالِیَةِ  فَلَقِیَهُ ثَابِتُ‏ بْنُ‏ قَیْسِ‏ بْنِ شَمَّاسٍ‏  فَقَالَ- مَا شَأْنُکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ أَرَادُوا أَنْ یُحْرِقُوا عَلَیَّ بَیْتِی وَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى الْمِنْبَرِ یُبَایَعُ لَهُ وَ لَا یَدْفَعُ عَنْ ذَلِکَ وَ لَا یُنْکِرُهُ فَقَالَ لَهُ ثَابِتٌ وَ لَا تُفَارِقُ کَفِّی یَدَکَ حَتَّى أُقْتَلَ دُونَکَ فَانْطَلَقَا جَمِیعاً حَتَّى عَادَا إِلَى الْمَدِینَةِ وَ إِذَا فَاطِمَةُ ع وَاقِفَةٌ عَلَى بَابِهَا وَ قَدْ خَلَتْ دَارُهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْقَوْمِ وَ هِیَ تَقُولُ لَا عَهْدَ لِی بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْکُمْ تَرَکْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص جِنَازَةً بَیْنَ أَیْدِینَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَکُمْ بَیْنَکُمْ لَمْ تَسْتَأْمِرُونَا  وَ صَنَعْتُمْ بِنَا مَا صَنَعْتُمْ وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّاً. (الأمالی (للمفید)، ص50)

و قد روی بإسناد آخر ذکره أن ثابت بن قیس بن شماس کان مع الجماعة الذین حضروا مع عمر فی بیت فاطمة ع و ثابت هذا أخو بنی الحارث بن الخزرج. (السقیفة و فدک، ص45؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏2، ص50)

قال الزبیر و حدثنا محمد بن موسى الأنصاری المعروف بابن مخرمة قال حدثنی إبراهیم بن سعد بن إبراهیم بن عبد الرحمن بن عوف الزهری قال‏ لما بویع أبو بکر و استقر أمره ندم قوم کثیر من الأنصار على بیعته و لام بعضهم بعضا و ذکروا علی بن أبی طالب و هتفوا باسمه و إنه فی داره لم یخرج إلیهم و جزع لذلک المهاجرون و کثر فی ذلک الکلام.... فلما اعتزلت الأنصار تجمع هؤلاء فقام سهیل بن عمرو فقال یا معشر قریش إن هؤلاء القوم قد سماهم الله الأنصار و أثنى علیهم فی القرآن فلهم بذلک حظ عظیم و شأن غالب و قد دعوا إلى أنفسهم و إلى علی بن أبی طالب و علی‏ فی بیته لو شاء لردهم فادعوهم إلى صاحبکم و إلى تجدید بیعته فإن أجابوکم و إلا قاتلوهم فو الله إنی لأرجو الله أن ینصرکم علیهم کما نصرتم بهم...

فلما بلغ الأنصار قول هؤلاء الرهط قام خطیبهم ثابت‏ بن‏ قیس‏ بن شماس فقال یا معشر الأنصار إنما یکبر علیکم هذا القول لو قاله أهل الدین من قریش فأما إذا کان من أهل الدنیا لا سیما من أقوام کلهم موتور فلا یکبرن علیکم إنما الرأی‏ و القول مع الأخیار المهاجرین فإن تکلمت رجال قریش و الذین هم أهل الآخرة مثل کلام هؤلاء فعند ذلک قولوا ما أحببتم و إلا فأمسکوا. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏6، ص24)

[2] . نزل قوله «لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» فی ثابت بن قیس بن شماس و کان فی أذنه وقر و کان إذا دخل المسجد تفسحوا له حتی یقعد عند النبی فیسمع ما یقول فدخل المسجد یوما و الناس قد فرغوا من الصلاة و أخذوا مکانهم فجعل یتخطی رقاب الناس و یقول تفسحوا تفسحوا حتی انتهی إلی رجل فقال له أصبت مجلسا فاجلس فجلس خلفه مغضبا فلما انجلت الظلمة قال من هذا قال الرجل أنا فلان. فقال ثابت ابن فلانة؟ ذکر أما له کان یعیر بها فی الجاهلیة فنکس الرجل رأسه حیاء فنزلت الآیة عن ابن عباس.

[3] . قوله عز و جل: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ.. الآیة. نزلت فی ثابت بن قیس بن شماس، و ذلک أنه کان فی أذنیه وقر، فکان إذا أتی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم أوسعوا له حتی یجلس إلی جنبه فیسمع ما یقول، فجاء یوماً و قد أخذ الناس مجالسهم فجعل یتخطی رقاب الناس و یقول: تفسحوا تفسحوا، فقال له رجل: قد أصبت مجلساً فاجلس، فجلس ثابت مغضباً، فغمز الرجل فقال: من هذا؟ فقال: أنا فلان، فقال ثابت: ابن فلانة؟ و ذکر أمَّاً کانت له یعیر بها فی الجاهلیة، فنکس الرجل رأسه استحیاء، فأنزل اللَّه تعالی هذه الآیة.

[4] . أخرج ابن أبى حاتم عن مقاتل رضى الله عنه فی قوله تعالى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ قال نزلت فی قوم من بنى تمیم استهزؤا من بلال و سلمان و عمار و خباب و صهیب و ابن فهیرة و سالم مولى أبى حذیفة.

[5] . قال الضَّحّاک بن مُزاحِم: نَزَلتْ فی وفد بنی تمیم، کانوا یستهزئون بفقراء أصحاب النبی - صلى الله علیه وسلم -، مثل عمّار وخبّاب وبلال وصُهیب وسلمان وسالم مولى أبی حُذَیْفة، لِما رأوا من رَثاثة حالهم؛ فأنزل الله تعالى فی الذین آمنوا منهم: {یا أیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ}.

[6] . یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ: هذه الآیة و التی بعدها تأدیب للأمّة، لما کان فیه أهل الجاهلیة من هذه الأوصاف الذمیمة التی وقع النهی عنها. و قیل: نزلت بسبب عکرمة بن أبی جهل، کان یمشی بالنمیمة، و قد أسلم، فقال له قوم: هذا ابن فرعون هذه الأمة، فعز ذلک علیه و شکاهم، فنزلت.

[7] . و قوله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» نزل فی نساء النبی ص سخرن من أم سلمة عن أنس و ذلک أنها ربطت حقویها بسبیبة و هی ثوب أبیض و سدلت طرفیها خلفها فکانت تجره فقالت عائشة لحفصة انظری ما ذا تجر خلفها کأنه لسان کلب فلهذا کانت سخریتهما

[8] . وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ: روی أن عائشة و حفصة، رضی اللّه تعالى عنهما، رأتا أم سلمة ربطت حقویها بثوب أبیض و سدلت طرفه خلفها، فقالت عائشة لحفصة: انظری إلى ما یجر خلفها، کأنه لسان کلب.

[9] . قوله تعالی: وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی‏ أَنْ یکُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ. نزلت فی امرأتین من أزواج النبی صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم سَخِرَتَا من أمّ سَلَمَة و ذلک أنها ربطت حِقْوَیهَا- بِسَبَنِیة- و هی ثوب أبیض- و سدلت طرفها خلفها فکانت تجره، فقالت عائشة لحفصة: انظری [إلی‏] ما تجر خلفها کأنه لسان کلب! فهذا کان سخریتها.

[10] . و قیل أنها عیرتها بالقصر و أشارت بیدها أنها قصیرة عن الحسن

[11] . و قال أنس: نزلت فی نساء النبی صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم، عیرن أمّ سَلَمَةَ بالقصر.

[12] . وَلا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ «عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ» نزلت فی عائشة بنت أبی بکر- رضی الله عنهما- استهزأت من قصر أم سلمة بنت أبی أمیة

[13] . و عن عائشة، أنها کانت تسخر من زینب بنت خزیمة الهلالیة، و کانت قصیرة. و عن أنس: کان نساء النبی صلى اللّه علیه و سلم یعیرن أم سلمة بالقصر.

[14] . و قال عکرمة عن ابن عباس: إن صفیة بنت حُیی بن أخْطَب أتت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم فقالت: [یا رسول اللَّه‏] إن النساء یعیرننی و یقلن: یا یهودیة بنت یهودیین، فقال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم: هَلا قلتِ: إن أبی هارون، و إن عمی‌موسی، و إن زوجی محمد. فأنزل اللَّه تعالی هذه الآیة.

[15] . و قالت صفیة لرسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم: یعیرننی و یقلن یا یهودیة بنت یهودیین، فقال لها: هلا قلت إن أبی هارون، و إن عمی موسى، و إن زوجی محمد؟

[16] . روی أن صفیة بنت حیی بن أخطب جاءت إلى النبی ص تبکی فقال لها ما وراءک فقالت إن عائشة تعیرنی و تقول یهودیة بنت یهودیین فقال لها هلا قلت أبی هارون و عمی موسى و زوجی محمد ص‏ فنزلت الآیة عن ابن عباس.

[17] . وَ أَمَّا قَوْلُهُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ» فَإِنَّهَا نَزَلَتْ فِی صَفِیَّةَ بِنْتِ حُیَیِّ بْنِ أَخْطَبَ، وَ کَانَتْ زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذَلِکَ أَنَّ عَائِشَةَ وَ حَفْصَةَ کَانَتَا تُؤْذِیَانِهَا وَ تَشْتِمَانِهَا- وَ تَقُولَانِ لَهَا یَا بِنْتَ الْیَهُودِیَّةِ، فَشَکَتْ ذَلِکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا: أَ لَا تُجِیبِنَّهُمَا؟ فَقَالَتْ: بِمَا ذَا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: قُولِی أَبِی هَارُونُ نَبِیُّ اللَّهِ وَ عَمِّی مُوسَى کَلِیمُ اللَّهِ وَ زَوْجِی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَمَا تُنْکِرَانِ مِنِّی؟ فَقَالَتْ لَهُمَا. فَقَالَتَا« هَذَا عَلَّمَکِ رَسُولُ اللَّهِ ص. فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» إِلَى قَوْلِهِ «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمان‏».

[18] . قوله تعالی: وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ.. الآیة.

[أخبرنا أحمد بن محمد بن إبراهیم المهرجانی‏] قال: أخبرنا أبو عبد اللَّه بن بطة قال: أخبرنا عبد اللَّه بن محمد بن عبد العزیز، قال: حدَّثنا إسحاق بن إبراهیم المَرْوزِی قال: حدَّثنا حفْص بن غِیاث، عن داود بن [أبی‏] هند، عن الشعبی، عن أبی جبیرة بن الضحاک، عن أبیه و عمومته، قالوا:

قدم علینا النبی صلی اللَّه علیه و [آله و] سلم فجعل الرجل یدعو الرجل ینبزه، فیقال یا رسول اللَّه، إنه یکرهه. فنزلت: وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ.

در تعلیقه‌اش آمده است:

أخرجه أبو داود فی الأدب (4962) و الترمذی فی التفسیر (3268) و قال: حسن صحیح، و أخرجه النسائی فی التفسیر (536).

و ابن ماجة فی الأدب (3741) و أحمد فی مسنده (4/ 260) و الحاکم فی المستدرک (2/ 463) و (4/ 281) و صححه و وافقه الذهبی.

و أخرجه ابن جریر (26/ 84) و الطبرانی فی الکبیر (22/ 389- 390).

و زاد السیوطی نسبته فی الدر (6/ 91) للبخاری فی الأدب المفرد و عبد بن حمید و أبی یعلی و ابن حبان و ابن المنذر و البغوی فی معجمه و الشیرازی فی الألقاب و ابن السنی فی عمل الیوم و اللیلة و ابن مردویه و البیهقی فی شعب الإیمان أ. ه.

قلت: ذکره الهیثمی‌فی مجمع الزوائد (7/ 111) و قال: رواه أبو یعلی و رجاله رجال الصحیح، وفاته عزو الحدیث للطبرانی.

[19] . أخرج أحمد و عبد بن حمید و البخاری فی الأدب و أبو داود و الترمذی و النسائی و ابن ماجة و أبو یعلى و ابن جریر و ابن المنذر و البغوی فی معجمه و ابن حبان و الشیرازی فی الألقاب و الطبرانی و ابن السنى فی عمل الیوم و اللیلة و الحاکم و صححه و ابن مردویه و البیهقی فی شعب الایمان عن ابى جبیرة بن الضحاک رضى الله عنه قال فینا نزلت فی بنى سلمة وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ قدم رسول الله صلى الله علیه و سلم المدینة و لیس فینا رجل الا و له اسمان أو ثلاثة فکان إذا دعى أحدهم باسم من تلک الأسماء قالوا یا رسول الله انه یکره هذا الاسم فانزل الله وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ.‏

و أخرج ابن مردویه عن ابن عباس رضى الله عنهما فی قوله وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ قال کان هذا الحی من الأنصار قل رجل منهم الا و له اسمان أو ثلاثة فربما دعا النبی صلى الله علیه و سلم الرجل منهم ببعض تلک الأسماء فیقال یا رسول الله انه یکره هذا الاسم فانزل الله وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ‏.

[20] . و أخرج عبد الرزاق عن الحسن فی الآیة قال کان الیهودی یسلم فیقال له یا یهودی فنهوا عن ذلک.

[21] . قال: وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ یقول لا یطعن بعضکم على بعض فإن ذلک معصیة وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ وذلک أن کعب بن مالک الأنصاری کان یکون على المقسم فکان بینه وبین عبد الله بن الحدرد الأسلمی بعض الکلام، فقال له: یا أعرابی، فقال له عبد الله: یا یهودی. ثم انطلق عبد الله فأخبر النبی- صلى الله علیه وسلم- فقال «له» النبی- صلى الله علیه وسلم- لعلک قلت له: یا یهودی؟ قال: نعم قد قلت له ذلک إذا لقبنی أعرابیا وأنا مهاجر، فقال له النبی- صلى الله علیه وسلم-: لا تدخلا علی حتى ینزل الله توبتکما فأوثقا أنفسهما إلى ساریة المسجد إلى جنب المنبر، فأنزل الله- تعالى- فیهما «وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ»

[22] . وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ: روی أن بنی سلمة کانوا قد کثرت فیهم الألقاب، فنزلت الآیة بسبب ذلک.