سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1059) سوره واقعه (56) آیه 92 وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1059) سوره واقعه (56) آیه 92

وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالِّینَ

11-14 جمادی‌الاولی 1442

ترجمه

و اما اگر از آن دروغ‌پردازان گمراه بود؛

 

به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا س (13 جمادی الاولی) با توجه به بحثهایی که در اینجا آمده بحثی داشتم درباره حضرت زهرا سلام الله؛ که فایل صوتی و احادیثی که در آن جلسه مطرح شد را در اینجامی‌توانید بیابید.

 

تبصره

ترکیب «الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ» قبلا در آیه 51 (جلسه 1018 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-51/) گذشت و عمده نکات ادبی و نیز احادیث و تدبرهای آنجا می‌تواند به اینجا نیز مرتبط باشد که فقط خلاصه‌ای از نکات ادبی مذکور در آنجا را تقدیم می‌کنیم:

اختلاف قرائات[1]

نکات ادبی

الْمُکَذِّبینَ

اصل ماده «کذب» نقطه مقابل «صدق» است و آن چیزی است که حقیقت و واقعیت نداشته باشد و «کِذب» به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، اعم از اینکه عامدانه یا از روی اشتباه باشد. برخی توضیح داده‌اند که اصل این ماده به معنای کم گذاشتن در کار است چنانکه به کسی که در جنگ موضعی را که داشته رها می‌کند می‌گویند «کذب عن قرنه» و به تعبیر دیگر، اصل این ماده دلالت دارد بر نقص در حدت و شدتی که در چیزی جاری است و یا لااقل مورد انتظار است، و به این جهت به سخن دروغ کذب گویند چون آنچه از کلام انتظار می‌رود بیان حقیقتی است که شخص در دل دارد؛ و دروغ، نقص و بلکه فقدان در چیزی است که از کلام انتظار می‌رود. و موید این معنا هم آن است که در خصوص ماده «صدق» - که نقطه مقابل آن است - در اصل دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیدهاند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شى‏ءٌ صَدْق» به کار می‌برند.

در هر صورت «کَذِب» (یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ آل عمران/75) نیز همانند «کِذب» به معنای «دروغ» و امری است که برای ابراز خلاف واقع به کار گرفته شده و اعم از آن که:

- سخن باشد (کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً؛ کهف/5)

- یا یک عمل و شیء خارجی (وَ جاؤُوا عَلى‏ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ‏؛ یوسف/18)؛

- و حتی در جایی که خود سخن صحیح است اما اعتقادات با این سخن همراه نیست باز تعبیر «کذب» به کار می‌رود: «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ» (منافقون/1)

فعل «کَذَبَ» هم به صورت لازم، هم متعدی یک مفعولی، و هم متعدی دومفعولی به کار می‌رود؛ و البته در صورتی که به باب افعال یا تفعیل هم برود متعدی با یک مفعول خواهد شد، اما معنایش متفاوت است:

وقتی به باب تفعیل می‌رود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار می‌رود، خواه آن شخص یا محتوا واقعا صادق باشد، یا کاذب؛ که در این صورت، ظاهرا اگر امر مورد تکذیب انسان باشد بدون حرف اضافه می‌آید (وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ، حجر/80) و اگر مطلب یا یک حقیقتی باشد نه شخص، با حرف اضافه «بـ» می‌آید (کَذَّبُوا بِآیاتِنا، بقره/39) و البته گاه می‌شود که برای تکذیب شخص از حرف اضافه «بـ» استفاده شود: «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ ... کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ» (قمر/23 و 33) و بسیار می‌شود که مفعول آن حذف می‌شود (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ، واقعه/82؛ وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبى، ‏طه/56) و اسم فاعل آن «مُکَذِّب» می‌شود (ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ، واقعه/51). جالب توجه این است آنچه در قرآن از این باب آمده است همگی در مورد تکذیب کردنِ شخص یا محتوای صادق است ولذا لااقل در فضای قرآن، تکذیب همواره نوعی دلالت بر انکار حق و زیر بار حق نرفتن دارد؛ و آنجا هم که فرمود «فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ»‏ (أنعام/33) در واقع می‌خواهد بفرماید که آنان واقعا تو را دروغگو نیافتند و نمی‌توانند دروغگو بودن تو را اثبات کنند.

و البته برخی این کاربرد کلمه «مکذّب» در معنای منفی را اقتضای طبیعی این کلمه دانسته‌اند و گفته‌اند که اگر بخواهد در معنای تکذیب کردن سخن باطل باشد حتما باید بدان تصریح شود ویا قرینه واضحی بر آن بیاید؛ همان گونه که کلمه «کافر» هم به کار کثرت کاربردش در معنای مذموم بار منفی پیدا کرده ولو که کاربردش در معنایی مانند «کفر به طاغوت» در صورت تصریح یا وجود قرینه، رواست.

الضَّالِّینَ

ماده «ضلل» در اصل به معنای گم شدن و ضایع شدن و اینکه چیزی در غیرمسیری که سزاوارش است قرار بگیرد، چنانکه برای مردهای که دفن می‌شود ویا شیری که در آب مستهلک میشود تعبیر «أُضِلّ المیّتُ» و «ضَلَّ اللّبَنُ فى الماء» به کار میرود. در واقع، «ضَلَال» به معنای عدول و خارج شدن از راه مستقیم (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛ انعام/39)، و ره به مقصود نیافتن، و نقطه مقابل هدایت است (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها؛ إسراء/15) و به هر گونه منحرف شدن از راه گفته میشود خواه عمدی باشد یا سهوی، کوچک باشد یا بزرگ.

این ماده به نحو ثلاثی مجرد، در معنای لازم (گمراه شدن) به کار میرود (إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ؛ ص/26) و برای معنای متعدی (گمراه کردن) به باب افعال (قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً؛ مائده/77) و تفعیل می‌رود (أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ‏، فیل/2؛ یعنی آیا کید آنان را در وضعیت باطل و مایه گمراه کردن خودشان قرار نداد؟) که تقابل این دو معنا به خوبی در این آیه منعکس شده است: «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ» (فرقان/17)

«ضالّ» (وَ لاَ الضَّالِّینَ؛ حمد/7) اسم فاعل از این ماده در حالت ثلاثی مجرد (کسی که راه را گم کرده، گمراه)؛ و  «مُضِلّ» (وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ) اسم فاعل از این ماده در باب افعال (گمراه کننده) می‌باشد.

حدیث

1) در ذیل آیات 88 و 90 (جلسه 1055 و جلسه 1057) حدیثی از امام باقر ع روایت شد که سوال کننده درباره‌ی «المقرّبینَ» و « أَصْحابِ الْیمینِ» سوال کرد و ایشان فرمودند که اولی کسی است که منزلش در کنار امام ع باشد. و دومی کسی است که به امامت امامان اهل بیت ع باور دارد.

راوی در ادامه می‌گوید: پرسیدم: [و مقصود از] «و اما اگر از آن دروغ‌پردازان گمراه بود» [چیست؟]

فرمود: کسانی که منکر و مخالف امام ع می باشند.

تأویل الآیات الظاهرة، ص630

مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ»

قَالَ ذَاکَ مَنْ کَانَ مَنْزِلُهُ [له منزلةٌ] عِنْدَ الْإِمَامِ.

قُلْتُ «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ»؟

قَالَ ذَاکَ مَنْ وَصَفَ بِهَذَا الْأَمْرِ.

قُلْتُ «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ»؟

قَالَ الْجَاحِدِینَ لِلْإِمَامِ.

 

2) حدیثی از امام باقر ع روایت شده است که توضیحی درباره وضعیت پیامبر و مسلمانان در مکه می‌دهند و در فرازی از آن توضیح می‌فرمایند که در مکه هرکس به پیامبر ص ایمان می‌آورد همین برای بهشتی شدنش کافی بود و خداوند در مکه فقط افرادی که شرک می‌ورزیدند را به جهنم می‌فرستاد؛ و بعد به عنوان شاهد بر این مدعا آیاتی را برمی‌شمرد که در مکه نازل شده  و ناظر به مشرکان بوده است؛ از جمله اینکه می‌فرماید:

و در سوره واقعه نازل فرمود: «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ»؛‌پس اینان همان مشرکان بودند.

الکافی، ج‏2، ص30

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

... ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص وَ هُوَ بِمَکَّةَ عَشْرَ سِنِینَ فَلَمْ یَمُتْ بِمَکَّةَ فِی تِلْکَ الْعَشْرِ سِنِینَ أَحَدٌ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ص رَسُولُ اللَّهِ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِإِقْرَارِهِ وَ هُوَ إِیمَانُ التَّصْدِیقِ وَ لَمْ یُعَذِّبِ اللَّه‏ أَحَداً مِمَّنْ مَاتَ وَ هُوَ مُتَّبِعٌ لِمُحَمَّدٍ ص عَلَى ذَلِکَ إِلَّا مَنْ أَشْرَکَ بِالرَّحْمَنِ وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ فِی سُورَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَکَّةَ ...

وَ أَنْزَلَ فِی الْوَاقِعَةِ «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ» فَهَؤُلَاءِ مُشْرِکُونَ ...

تبصره

در تفاسیر حدیثیِ متاخر (البرهان، ج5، ص275؛ نور الثقلین، ج‏5، ص229؛ کنز الدقائق، ج‏13، ص66) ظاهرا به تبع فیض کاشانی (الصافی، ج5َ، ص135) این فراز از روایت را ذیل این آیه آورده‌اند؛ در حالی که چون فضای حدیث اصلا ناظر به تفسیر آیه نیست بلکه در مقام شرح یک مساله خاص بوده؛ و تقطیع مذکور می‌تواند مخل به مقصود باشد بهتر بود به فضای حدیث اشاره می‌کردند. البته در همه اینها (باز احتمالا به تبع فیض کاشانی) بلافاصله بعد از اشاره به این حدیث، تاکید کرده‌اند که «در تفسیر قمی تصریح شده که اینان (الکذبین الضالین) اعداء آل محمد ص می‌باشند.» [لازم به ذکر است که چون تفسیر قمی در زمان معصوم ع (قرن3) زندگی می‌کرده و ظاهرا در زمره اصحاب امام هادی ع و امام حسن عسکری ع به حساب می‌آمده است، تفاسیر روایی متاخر شیعه، جملات خود وی را هم به احتمال اینکه از معصوم شنیده باشد در کتب خود ذکر کرده‌اند]

 

3) در ذیل آیه 89 (جلسه 1056 حدیث2) حدیثی از امام صادق ع گذشت درباره مردن مومن. در ادامه‌اش حضرت فرمودند:

... هرگاه کافر بمیرد هفتاد هزار زبانیه [آتش] وی را تا قبرش بدرقه کنند و او با صدایی که هر چیزی غیر از جن و انس بشنوند بگوید «اى کاش مرا بازگشتى بود تا از مومنان مى‏بودم» (اقتباس از شعراء/102؛ ‌زمر/58) و می‌گوید «مرا بازگردانید، شاید در آنچه وانهاده‏ام کار نیکى انجام دهم» (مومنون/99-100) پس زبانیه‌ [آتش] به وی پاسخ دهد «نه چنین است، این سخنى است که او گوینده آن است» (مومنون/100) [یعنی او فقط حرفش را می‌زند] و فرشته‌ای به آنان خطاب دهد: «و اگر هم بازگردانده شود قطعاً به آنچه از آن نهی شده بود برمى‏گردد» (اقتباس از انعام/28).

پس زمانی‌که او را در قبرش گذارند و مردم از او جدا شوند، نکیر و منکر در هراسناک‌ترین شکل بر او وارد شوند و او را بر پا دارند و از او بپرسند: پروردگار کیست، و دینت چیست و پیامبرت کیست؟

کافر زبانش به لکنت می‌افتد و قادر به جواب نیست.

پس آن چنان ضربتی از عذاب خدا بر او می‌زنند که هر چیزی از آن به لرزه و ترس ‌افتد، و دوباره از او سؤال می‌کنند: پروردگار کیست، و دینت چیست و پیامبرت کیست؟

 گوید: نمی دانم.

به او می‌گویند: ندانستی و ره نیافتی و رستگار نشدی. پس دری به سوی دوزخ بر روی او باز می‌کنند و آب جوشان جهنم را به سمت او نازل می‌کنند.

و این همان سخن خدای متعال است که می‌فرماید: « و اما اگر از آن دروغ‌پردازان گمراه بود؛ پس جایگاهی از آب جوشان» یعنی در قبر «و چشیدن جهنم» یعنی در آخرت.

الأمالی( للصدوق)، ص290؛ روضة الواعظین، ج‏2، ص297؛ جامع الأخبار(للشعیری)، ص166-167

أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ الْقَزْوِینِیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ النَّحْوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ سُلَیْمَانَ بْنِ مُقْبِلٍ الْمَدِینِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: ...

ثُمَّ قَالَ ع: إِذَا مَاتَ الْکَافِرُ شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفاً مِنَ الزَّبَانِیَةِ إِلَی قَبْرِهِ وَ إِنَّهُ لَیُنَاشِدُ حَامِلِیهِ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ إِلَّا الثَّقَلَانِ وَ یَقُولُ «لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ» الْمُؤْمِنِینَ وَ یَقُولُ «ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ» فَتُجِیبُهُ الزَّبَانِیَةُ: «کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ أَنْتَ قَائِلُهَا» وَ یُنَادِیهِمْ مَلَکٌ «لَوْ رُدَّ لَعَادَ لِمَا نُهِیَ عَنْهُ».

فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ وَ فَارَقَهُ النَّاسُ، أَتَاهُ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فِی أَهْوَلِ صُورَةٍ، فَیُقِیمَانِهِ، ثُمَّ یَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ؟ فَیَتَلَجْلَجُ لِسَانُهُ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَی الْجَوَابِ. فَیَضْرِبَانِهِ ضَرْبَةً مِنْ عَذَابِ اللَّهِ یُذْعَرُ لَهَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ. ثُمَّ یَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ؟ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی. فَیَقُولَانِ لَهُ: لَا دَرَیْتَ وَ لَا هُدِیتَ وَ لَا أَفْلَحْتَ. ثُمَّ یَفْتَحَانِ لَهُ بَاباً إِلَی النَّارِ وَ یُنْزِلَانِ إِلَیْهِ الْحَمِیمَ مِنْ جَهَنَّمَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ‏ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ» یَعْنِی فِی الْقَبْرِ «وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ» یَعْنِی فِی الْآخِرَةِ.[2]

تدبر

1) «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالِّینَ»

از ابتدای این سوره بحث بر سر وضعیت نهایی همه مردمان در آخرت بود که نهایتا همه در این سه‌گروه قرار می‌گیرند. قبلا بارها اشاره شد که این وضعیت نهایی، غیر از وضعیت بالفعل افراد است؛ یعنی دسته‌بندی انسانها در دنیا و حتی در برزخ و ابتدای حشر بیش از این سه گروه است و افراد دیگری همچون «مستضعفان» ، «مرجون لامر الله» و ... وجود دارند که هنوز تکلیفشان معلوم نیست که در کدام دسته‌اند.

در ذیل آیه قبل اشاره شد که در میان مردمی که به لحظه مرگ می‌رسند وضعیت دو دسته مقربان و مکذِّبانِ گمراه کاملا واضح است؛ و اگر پیچیدگی و بحثی باشد درباره سایر مردمان است؛ چنانکه در روایات متعددی آمده است که سوال قبر فقط مربوط به مومن محض و کافر محض است؛ اما بقیه افراد فعلا سوال و جواب ندارند تا تکلیفشان یکسره شود (الکافی، ج‏3، ص235[3]). در این آیات به سراغ گروه مکذبان ضال می‌رود که در لحظه مرگ کاملا تکلیفشان معلوم است و یکراست به جهنم وارد می‌شوند.

واضح است که این تعبیر اشاره دارد به «اصحاب شمال»؛ ‌و قبلا در آیه 51 (جلسه 1018 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-51/) مشخصا اصحاب شمال را با همین دو وصف خطاب قرار داد؛ اما اگر دقت شود در آنجا تعبیر «ضال» را مقدم کرد و فرمود «أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ» اما اینجا تعبیر «مکذب» ‌را مقدم کرد و فرمود «إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالِّینَ». چرا؟

الف. در آنجا در مقام رد سخن آنان بود که می‌گفتند «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ: آیا هنگامی که بمیریم و خاکی و استخوانی شویم، آیا واقعا ما باز هم برانگیخته می‌شویم؟» (واقعه/47)؛ که مناسبت دارد ابتدا به گمراه بودن آنان اشاره شود و سپس به این تکذیبی که ثمره آن گمراهی است؛ اما در اینجا در مقام مواجهه آنها با عذاب است که این عذاب در اصل به خاطر تکذیب آنهاست؛ یعنی اگر صرفا گمراه بودند اما عناد و تکذیبی نمی‌داشتند (مانند مستضعفان) لزوما به چنین جایگاهی گرفتار نمی‌شدند. (المیزان، ج‏19، ص140[4])

ب. «ضالین» در آیه 51 یعنی کسانی که بر گناه عظیم شرک اصرار می‌ورزیدند که که این ضلالت عظیم است؛ و به همین جهت پیامبران و قیامت را تکذیب کردند و «مکذب» شدند و گفتند «أَ إِذا مِتْنا ...»؛ اما در این آیه ناظر است به تکذیب‌کنندگان قیامت، که به تبع آن از راه رهایی‌ای که آنان را به سوی بهشت رهنمون شود گمراه می‌شوند. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص414[5])

ج. خطاب در آیه 51 مستقیما به کفار است؛ و کفرپیشگی از ضلالت شروع می‌شود و به تکذیب منجر می‌گردد؛ و لذا ضلالت را مقدم بر تکذیب ذکر کرد؛ اما در اینجا - به قرینه آیه قبل که فرمود «فَسَلامٌ لَکَ ...» - خطاب به پیامبر ص است؛ پس در اینجا دارد برای ایشان حال این سه گروه را شرح می‌دهد؛ و اینان چون پیامبر را تکذیب کردند به گمراهی کشیده شدند و در حقیقی آنچه عامل عقاب این گروه سوم شده تکذیب‌گری آنان است؛‌پس تکذیب را مقدم داشت. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص414[6])

د. چه‌بسا معنای ضلالت در این دو آیه متفاوت است؛ در قبلی ناظر به گمراهی در دنیاست که انسان را به تکذیب حق می‌کشاند؛ اما در این آیه ناظر به سرگردانی در آخرت است که محصول تکذیب حق است؛ در واقع، خطاب در آیه 51 مستقیما به کفار است؛ و کفرپیشگی از ضلالت شروع می‌شود و به تکذیب منجر می‌گردد، چنانکه آیه «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ» (نحل/36) ظاهرا بر این مطلب دلالت دارد؛ اما این آیه در مقام بیان حال آنان است، نه خطاب به خود آنان؛ و آنگاه چه‌بسا این ضلالت، نه ضلالت در دنیا، بلکه گم کردن همه پندارهای کذبی بود که در دنیا به عنوان حقیقت برای خود برگزیده بودند؛ به تعبیر دیگر آنان وقتی حق را تکذیب می‌کردند و دروغ می‌خواندند، عملا باطلی را حق می‌پنداشتند و چون باطل هیچ حقیقتی ندارد در قیامت که محل بروز حقایق است آن باطل را گم می‌کنند و هیچ مابه‌ازایی برای طلب خود پیدا نمی‌کنند؛ و این حقیقتی است که در آیات متعددی در قرآن کریم بدان اشاره شده است از جمله:

 انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (انعام/24)

وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (انعام/39)

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرینَ (اعراف/37)

أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ (سبأ/8)

ه. ...

 

 

 


[1] . در کتاب القراءات (سیاری)، ص154 حدیثی آورده که چه‌بسا به نظر می‌رسد به جای کلمه «الْمُکَذِّبینَ» کلمه «الذین» آمده باشد. البته ممکن است این مربوط به اشتباه ناسخ باشد و به نظر می‌رسد وجه اصلی آوردن این حدیث به عنوان قرائت عبارت «فی الدنیا» و «فی الآخره» باشد که مربوط به دو آیه بعد است؛ که در آنجا هم لزوما معلوم نیست قرائت جدیدی باشد و چه‌بسا شرح از جانب امام ع باشد چنانکه در احادیثی که در متن خواهد آمد از اهل بیت ع این توضیح آمده است:

 محمد بن جمهور، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: والله لا یخرج محب لنا [محبونا] من الدنیا حتی یری مکانه من الجنة، ولا یخرج عدو لنا حتی یجرع جرعة من حمیم علی فراشه، وهو قوله تعالی «فأما إن کان من المقربین فروح فی الدنیا وریحان و جنة نعیم وأما إن کان من أصحاب الیمین فسلام لک من أصحاب الیمین وأما إن کان من الذین الضالین فنرل من حمیم فی الدنیا وتصلیة جحیم فی الآخرة»

[2] . ذیل آیه 88 حدیثی گذشت (جلسه 1055، حدیث4 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-88/) که درباره نحوه قبض روح ومن بود. به ازای آن حدیث این حدیث ناظر به قبض روح کافر است که می‌تواند با آن مقایسه شود:

سَعِیدُ بْنُ جَنَاحٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَوْفُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ قَبْضَ رُوحِ الْکَافِرِ قَالَ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ انْطَلِقْ أَنْتَ وَ أَعْوَانُکَ إِلَی عَدُوِّی فَإِنِّی قَدِ ابْتَلَیْتُهُ فَأَحْسَنْتُ الْبَلَاءَ وَ دَعَوْتُهُ إِلَی دَارِ السَّلَامِ فَأَبَی إِلَّا أَنْ یَشْتِمَنِی وَ کَفَرَ بِی وَ بِنِعْمَتِی وَ شَتَمَنِی عَلَی عَرْشِی فَاقْبِضْ رُوحَهُ حَتَّی تَکُبَّهُ فِی النَّارِ قَالَ فَیَجِیئُهُ مَلَکُ الْمَوْتِ بِوَجْهٍ کَرِیهٍ کَالِحٍ عَیْنَاهُ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ صَوْتُهُ کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ لَوْنُهُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ نَفَسُهُ کَلَهَبِ النَّارِ رَأْسُهُ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا وَ رِجْلٌ فِی الْمَشْرِقِ وَ رِجْلٌ فِی الْمَغْرِبِ وَ قَدَمَاهُ فِی الْهَوَاءِ مَعَهُ سَفُّودٌ کَثِیرُ الشُّعَبِ مَعَهُ خَمْسُمِائَةِ مَلَکٍ مَعَهُمْ سِیَاطٌ مِنْ قَلْبِ جَهَنَّمَ تَلْتَهِبُ تِلْکَ السِّیَاطُ وَ هِیَ مِنْ لَهَبِ جَهَنَّمَ وَ مَعَهُمْ مِسْحٌ أَسْوَدُ وَ جَمْرَةٌ مِنْ جَمْرِ جَهَنَّمَ ثُمَّ یَدْخُلُ عَلَیْهِ مَلَکٌ مِنْ خُزَّانِ جَهَنَّمَ یُقَالُ لَهُ سَحْقَطَائِیلُ فَیَسْقِیهِ شَرْبَةً مِنَ النَّارِ لَا یَزَالُ مِنْهَا عَطْشَاناً حَتَّی یَدْخُلَ النَّارَ فَإِذَا نَظَرَ إِلَی مَلَکِ الْمَوْتِ شَخَصَ بَصَرُهُ وَ طَارَ عَقْلُهُ قَالَ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ ارْجِعُونِ قَالَ فَیَقُولُ مَلَکُ الْمَوْتِ‏ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها قَالَ فَیَقُولُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ فَإِلَی مَنْ أَدَعُ مَالِی وَ أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ عَشِیرَتِی وَ مَا کُنْتُ فِیهِ مِنَ الدُّنْیَا فَیَقُولُ دَعْهُمْ لِغَیْرِکَ وَ اخْرُجْ إِلَی النَّارِ وَ قَالَ فَیَضْرِبُهُ بِالسَّفُّودِ ضَرْبَةً فَلَا یَبْقَی مِنْهُ شُعْبَةٌ إِلَّا أَنْشَبَهَا فِی کُلِّ عِرْقٍ‏ وَ مَفْصِلٍ ثُمَّ یَجْذِبُهُ جَذْبَةً فَیَسُلُّ رُوحَهُ مِنْ قَدَمَیْهِ بَسْطاً فَإِذَا بَلَغَتِ الرُّکْبَتَیْنِ أَمَرَ أَعْوَانَهُ فَأَکَبُّوا عَلَیْهِ بِالسِّیَاطِ ضَرْباً ثُمَّ یَرْفَعُهُ عَنْهُ فَیُذِیقُهُ سَکَرَاتِهِ وَ غَمَرَاتِهِ قَبْلَ خُرُوجِهَا کَأَنَّمَا ضَرَبَ بِأَلْفِ سَیْفٍ فَلَوْ کَانَ لَهُ قُوَّةُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَاشْتَکَی کُلُّ عِرْقٍ مِنْهُ عَلَی حِیَالِهِ بِمَنْزِلَةِ سَفُّودٍ کَثِیرِ الشُّعَبِ أُلْقِیَ عَلَی صُوفٍ مُبْتَلٍّ ثُمَّ یُطَوِّقُهُ‏ فَلَمْ یَأْتِ عَلَی شَیْ‏ءٍ إِلَّا انْتَزَعَهُ کَذَلِکَ خُرُوجُ نَفْسِ الْکَافِرِ مِنْ عِرْقٍ وَ عُضْوٍ وَ مَفْصِلٍ وَ شَعْرَةٍ فَ إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ‏ ضَرَبَتِ الْمَلَائِکَةُ وَجْهَهُ وَ دُبُرَهُ وَ قِیلَ‏ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ‏ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ‏ یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً فَیَقُولُونَ حَرَاماً عَلَیْکُمُ الْجَنَّةُ مُحَرَّماً وَ قَالَ تَخْرُجُ رُوحُهُ فَیَضَعُهَا مَلَکُ الْمَوْتِ بَیْنَ مِطْرَقَةٍ وَ سِنْدَانٍ فَیَفْضَخُ أَطْرَافَ أَنَامِلِهِ وَ آخَرُ مَا یُشْدَخُ مِنْهُ الْعَیْنَانِ‏ فَیُسْطَعُ لَهَا رِیحٌ مُنْتِنٌ یَتَأَذَّی مِنْهُ أَهْلُ السَّمَاءِ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ فَیَقُولُونَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا مِنْ رُوحٍ کَافِرَةٍ مُنْتِنَةٍ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْیَا فَیَلْعَنُهُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُ اللَّاعِنُونَ فَإِذَا أُتِیَ بِرُوحِهِ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا أُغْلِقَتْ عَنْهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ ذَلِکَ قَوْلُهُ‏ لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ‏ یَقُولُ اللَّهُ رُدُّوهَا عَلَیْهِ فَمِنْهَا خَلَقْتُهُمْ وَ فِیهَا أُعِیدُهُمْ وَ مِنْهَا أُخْرِجُهُمْ‏ تارَةً أُخْری‏ فَإِذَا حُمِلَ سَرِیرُهُ حَمَلَتْ نَعْشَهُ الشَّیَاطِینُ فَإِذَا انْتَهَوْا بِهِ إِلَی قَبْرِهِ قَالَتْ کُلُّ بُقْعَةٍ مِنْهَا اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ فِی بَطْنِی حَتَّی یُوضَعَ فِی الْحُفْرَةِ الَّتِی قَضَاهَا اللَّهُ فَإِذَا وُضِعَ فِی لَحْدِهِ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ لَا مَرْحَباً بِکَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أُبْغِضُکَ وَ أَنْتَ عَلَی مَتْنِی وَ أَنَا لَکَ الْیَوْمَ أَشَدُّ بُغْضاً وَ أَنْتَ فِی بَطْنِی أَمَا وَ عِزَّةِ رَبِّی لَأَسِیئَنَّ جِوَارَکَ وَ لَأُضِیقَنَّ مَدْخَلَکَ وَ لَأُوحِشَنَّ مَضْجَعَکَ وَ لَأُبْدِلَنَّ مَطْعَمَکَ إِنَّمَا أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ ثُمَّ یَنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْکِرٌ وَ نَکِیرٌ ... (الإختصاص، ص359-360)

[3] . 4 حدیث اولی که در بَابُ الْمَسْأَلَةِ فِی الْقَبْرِ وَ مَنْ یُسْأَلُ وَ مَنْ لَا یُسْأَلُ‏ آورده کاملا ناظر به همین معناست:

1- أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُمْ.

2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا یُسْأَلُ فِی قَبْرِهِ مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً وَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَ أَمَّا مَا سِوَى ذَلِکَ فَیُلْهَى عَنْهُمْ.

3- أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّمَا یُسْأَلُ فِی قَبْرِهِ مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً وَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَ أَمَّا مَا سِوَى ذَلِکَ فَیُلْهَى عَنْهُ.

4- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً.

[4] . و قد وصفهم الله بالمکذبین الضالین فقدم التکذیب على الضلال لأن ما یلقونه من العذاب تبعة تکذیبهم و عنادهم للحق و لو کان ضلالا بلا تکذیب و عناد کانوا مستضعفین غیر نازلین هذه المنزلة، و أما قوله سابقا: «ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ» فإذ کان المقام هناک مقام الرد لقولهم: «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» إلخ، کان الأنسب توصیفهم أولا بالضلال ثم بالتکذیب.

[5] . المسألة الثانیة: قال هاهنا: الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ بتقدیم الضال و قال فی آخر السورة: وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ» (واقعة: 92) بتقدیم المکذبین، فهل بینهما فرق؟ قلت: نعم، و ذلک أن المراد من الضالین هاهنا هم الذین صدر منهم الإصرار علی الحنث العظیم، فضلوا فی سبیل اللّه و لم یصلوا إلیه و لم یوحدوه، و ذلک ضلال عظیم، ثم کذبوا رسله و قالوا: أَ إِذا مِتْنا فکذبوا بالحشر، فقال: أَیهَا الضَّالُّونَ الذین أشرکتم: الْمُکَذِّبُونَ الذین أنکرتم الحشر لتأکلون ما تکرهون، و أما هناک فقال لهم: أیها المکذبون الذین کذبتم بالحشر الضالون فی طریق الخلاص الذین لا یهتدون إلی النعیم.

[6] . و فیه وجه آخر و هو أن الخطاب هنا مع الکفار فقال: یا أیها الذین ضللتم أولا و کذبتم ثانیا، و الخطاب فی آخر السورة مع محمد صلی اللّه علیه و [آله و] سلّم یبین له حال الأزواج الثلاثة فقال: المقربون فی روح و ریحان و جنة و نعیم، و أصحاب الیمین فی سلام، و أما المکذبون الذین کذبوا فقد ضلوا فقدم تکذیبهم إشارة إلی کرامة محمد صلی اللّه علیه و[آله و] سلّم حیث بین أن أقوی سبب فی عقابهم تکذیبهم و الذی یدل علی أن الکلام هناک مع محمد صلی اللّه علیه و[آله و] سلّم قوله: «فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیمِینِ» (واقعة: 91)