سفارش تبلیغ
صبا ویژن

120) سوره نمل (27) آیه 70 وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِم

سم الله الرحمن الرحیم

120) سوره نمل (27) آیه 70 

وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُون

ترجمه

و بر آنان غم مخور؛ و از [= به‌خاطر] آن مکری که می‌ورزند، در مضیقه مباش [= دل‌تنگ مشو و خود را در تنگنا قرار مده].

حدیث

امام صادق ع فرمود:

حضرت موسى ع یوشع بن نون را وصی خود قرار داد؛ و یوشع بن نون فرزندان هارون، و نه فرزندان خودش ویا فرزندان موسى را؛ که خداوند تعالى صاحب اختیار است، هر که را خواهد و از هر خاندانى که خواهد اختیار کند.

و موسى و یوشع مردم را به مسیح ع مژده دادند و چون خداى عز و جل مسیح را برانگیخت، مسیح ع به آنها گفت که پس از من پیغمبرى خواهد آمد که نامش احمد و از اولاد اسماعیل ع است، که تصدیق کننده من و شماست و راه هر بهانه‌ای را بر من و شما می‌بندد. و امر وصیت، پس از عیسى، در حواریینِ «مستحفظ» جارى گشت ...[آنگاه امام صادق ع پس از توضیحی درباره «مستحفظین» که اسم اعظم می‌دانستند، می‌فرماید][1]

پس همیشه وصیت از عالِمى به عالِم دیگر جریان داشت، تا آن را به حضرت محمد ص رسانیدند، و چون خداى عز و جل محمد صلّى اللَّه علیه و آله را مبعوث کرد، دودمان مستحفظین تسلیم او شدند ولی بنى اسرائیل تکذیبش نمودند، او به سوى خداى عز و جل دعوت کرد و در راهش جهاد نمود تا آنکه خداى- جل ذکره- به او وحی فرستاد که فضیلت و برتری وصی خود را آشکار کن.

پیغمبر عرض‏ کرد: پروردگارا! عرب مردمى خشن‌اند، در میان ایشان کتابى نبوده و براى آنها پیغمبرى برانگیخته نشده و از فضیلت و شرف پیغمبران آگاه نیستند، اگر من فضیلت و برتری اهل بیتم را بآنها بگویم، ایمان نمى‏آورند.

پس خداى جل ذکره- فرمود: «غم آنها را مخور» و «بگو سلام؛ که بزودی خواهید دانست» (زخرف/89).

پس، پیغمبر از فضایل وصی‌اش یادی کرد و در دلها نفاق افتاد؛ و رسول خدا ص از آن نفاق و آنچه می‌گفتند آگاه شد.

آنگاه خداى- جل ذکره- فرمود: اى محمد! «محققا ما می‌دانیم که سینه‏ات از آنچه می‌گویند تنگ مى‏شود» (حجر/97) «اما ایشان تو را تکذیب نمی‌کنند بلکه ستمگران آیات خدا را انکار می‌کنند» (انعام/33) و بدون اینکه دلیلى داشته باشند انکار می‌کنند.

رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با ایشان به الفت و مهربانی رفتار می‌کرد و از برخی از آنها در مقابل بعضى دیگر کمک می‌گرفت و همواره، نکته‌ جدیدی از فضایل وصی‌اش را به آنها نشان می‌داد ...

الکافی، ج‏1، ص294

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ غَیْرُهُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ وَ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الدَّیْلَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أَوْصَى مُوسَى ع إِلَى یُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَوْصَى یُوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَى وَلَدِ هَارُونَ وَ لَمْ یُوصِ إِلَى وَلَدِهِ وَ لَا إِلَى وَلَدِ مُوسَى إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَهُ الْخِیَرَةُ یَخْتَارُ مَنْ یَشَاءُ مِمَّنْ یَشَاءُ وَ بَشَّرَ مُوسَى وَ یُوشَعُ بِالْمَسِیحِ ع فَلَمَّا أَنْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَسِیحَ ع قَالَ الْمَسِیحُ لَهُمْ إِنَّهُ سَوْفَ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی نَبِیٌّ اسْمُهُ أَحْمَدُ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ ع یَجِی‏ءُ بِتَصْدِیقِی وَ تَصْدِیقِکُمْ وَ عُذْرِی وَ عُذْرِکُمْ وَ جَرَتْ مِنْ بَعْدِهِ فِی الْحَوَارِیِّینَ فِی الْمُسْتَحْفَظِینَ ...[2]

فَلَمْ تَزَلِ الْوَصِیَّةُ فِی عَالِمٍ بَعْدَ عَالِمٍ حَتَّى دَفَعُوهَا إِلَى مُحَمَّدٍ ص فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً ص أَسْلَمَ لَهُ الْعَقِبُ مِنَ الْمُسْتَحْفِظِینَ وَ کَذَّبَهُ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَ دَعَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِهِ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ عَلَیْهِ أَنْ أَعْلِنْ فَضْلَ وَصِیِّکَ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ الْعَرَبَ قَوْمٌ جُفَاةٌ لَمْ یَکُنْ فِیهِمْ کِتَابٌ وَ لَمْ یُبْعَثْ إِلَیْهِمْ نَبِیٌّ وَ لَا یَعْرِفُونَ فَضْلَ نُبُوَّاتِ الْأَنْبِیَاءِ ع وَ لَا شَرَفَهُمْ وَ لَا یُؤْمِنُونَ بِی إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُهُمْ بِفَضْلِ أَهْلِ بَیْتِی فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ- «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» وَ «قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» فَذَکَرَ مِنْ فَضْلِ وَصِیِّهِ ذِکْراً فَوَقَعَ النِّفَاقُ فِی قُلُوبِهِمْ فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَلِکَ وَ مَا یَقُولُونَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ یَا مُحَمَّدُ «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» وَ لَکِنَّهُمْ یَجْحَدُونَ بِغَیْرِ حُجَّةٍ لَهُمْ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَتَأَلَّفُهُمْ وَ یَسْتَعِینُ بِبَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا یَزَالُ یُخْرِجُ لَهُمْ شَیْئاً فِی فَضْلِ وَصِیِّه‏ ...

تدبر

1) در عبارت «لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» مرجع ضمیر «هِم» می‌تواند به «مجرمان» در آیه قبل برگردد (یعنی مجرمانی که قبلا در زمین زندگی می‌کرده و قرآن ما را به عبرت از عاقبت آنها فراخوانده)؛ و نیز می‌تواند به «الذین کفروا» در سه آیه قبل‌تر (کافرانی که دعوت پیامبر را افسانه‌سرایی می‌نامیدند).

به همین ترتیب، «عَلَیْهِمْ» هم به دو معنی می‌تواند باشد: یکی به معنای «علی عاقبتهم» (یعنی به خاطر اینکه آنها عاقبت بدی پیدا کردند، غصه نخور؛ چون حقشان است)؛ و دوم به معنای «علی عملهم» (یعنی به خاطر اذیت‌هایی که در حق تو روا می‌دارند، ناراحت نباش؛ چون خدا با توست)

البته اگر این عبارت را با عبارت بعدی‌اش (وَ لا تَکُنْ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُون) در نظر بگیریم، معنای دوم محتمل‌تر است؛ اما هر دو معنا درست است.

2) «لا تَکُنْ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُون»: کسی که در راه خدا قدم برمی‌دارد و مخصوصا هرکه اقدام به دعوت مردم به دین خدا می‌کند، انتظار نداشته باشد که عده‌ای خدانشناس علیه او دسیسه نکنند و او را به تنگنا نیندازند!

وقتی با پیامبر خدا چنین کردند، با ما نکنند؟!

به قول عطار نیشابوری:

گر مرد رهی میان خون باید رفت            وز پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس            خود راه بگویدت که چون باید رفت

http://ganjoor.net/attar/mokhtarname/bb18/sh25/

3) «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُون»

بار سنگین غم و دلتنگی، مگر با گفتن برداشته می‌شود؟ آیا اگر به شما بگویند در تنگنا نباش، از تنگنا بیرون درمی‌آیید؟!

بله!

دقیقا!

شاید این آیه، از شیرین‌ترین و امیدبخش‌ترین آیات برای یک دیندار باشد که هر سختی‌ای را برایش آسان می‌کند. چرا؟

یک مبلغ دین که صادقانه در راه خدا گام برمی‌دارد، هم از اینکه مردم هدایت نمی‌شوند، غصه‌دار می‌شود و هم از آزار خدانشناسان و منافقان. او وقتی می‌بیند که برای دعوت مردم به خوبی‌ها، چقدر به زحمت می‌افتد، بعد، عده‌ای ریاکار شیاد، با قیافه‌ای ظاهرالصلاح، همه رشته‌های او را پنبه می‌کنند؛ چه حالی به او دست می‌دهد؟ او برای خدا کار می‌کند و فیش نجومی‌اش را دیگران دریافت می‌کنند و فحش نامردیِ آنها هم باز نصیب او می‌شود؛ آن وقت انتظار داری که دلش نگیرد؟!

و در چنین شرایطی،

چه زیباست دلداری شنیدن از محبوب مطلق!

آن وقت است که آرزو می‌کنی ای کاش همواره این حزن‌ها و تنگناها باشد، اما ندای خدا هم باشد که در گوشَت زمزمه کند:

غصه نخور، دلتنگ نشو؛ من می‌بینمت. آنها اگر نمی‌فهمند، من می‌فهمم. مگر تو برای من کار نمی‌کردی؟ خوب! چه چیزی بهتر از اینکه من، کارت را پسندیدم؟! برای تو کدام مهم‌تر است؟ هدایت آنها یا رضایت من؟ من، که تو به خاطر من این زحمات را متحمل می‌شدی، می‌گویم که از تو راضیم! دیگر چه جای ناراحتی؟! چه جای دلتنگی؟!

واقعا آیا شیرین‌تر از این هم می‌شود که در اوج سختی‌ها، نگاه رضایت محبوب روی سر آدم باشد؟

بیهوده نبود که وقتی تیر بر حنجره عطشانِ آن طفل صغیر فرود آمد، امام عشق فرمود: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّه‏» (آنچه بر من نازل می‌شود سهل و آسان است، چراکه اینها در مقابل چشم خداست؛ لهوف/168) احتمالا لحظاتی قبل خدا در گوشش زمزمه کرده بود که «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُون»

4) « وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُون»: بار سنگین غم و دلتنگی، مگر با گفتن برداشته می‌شود؟ آیا اگر به شما بگویند در تنگنا نباش، از تنگنا بیرون درمی‌آیید؟!

همان خدایی که با یک «باش»، «کُن فیکون» می‌کند (بقره/117)، با یک «نباش» (لا تکن) هم هر غم و تنگنایی را نیست و نابود می‌کند.



[1] . متن حذف شده، چنین است:

و از این جهت خدا ایشان را مستحفظ نامید که آنها حفظ و نگهداری از «اسم اکبر» را عهده‌دار بودند [عالم به اسم اعظم بودند] بایشان واگذار شد و اسم اکبر همان کتابی است که علم هر چیز از آن دانسته شود و همراه پیغمبران صلوات اللَّه علیهم بوده است؛ که خداى تعالى فرماید: «بتحقیق که ما رسولانى فرستادیم ... و بهمراه ایشان کتاب و میزان نازل کردیم» (حدید/25) و کتاب همان اسم اکبر است، و از میان آنچه به نام کتاب شناخته شده، تورات و انجیل و فرقان (قرآن) معروف است، [اما] در آن [کتاب، علاوه بر آنها]، کتاب نوح ع و کتاب صالح و شعیب و ابراهیم ع است که خداى عز و جل خبر داده است که: «همانا این [مطلب] در صحف نخستین است، صحف ابراهیم و موسى» پس [اگر کتاب منحصر به تورات و انجیل و قرآن است] صحف ابراهیم کجاست؟ همانا صحف ابراهیم، اسم اکبر است؛ و صحف موسى هم اسم اکبر است‏.

[2] . متن حذف شده، چنین است:

وَ إِنَّمَا سَمَّاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى الْمُسْتَحْفَظِینَ لِأَنَّهُمُ اسْتُحْفِظُوا الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ هُوَ الْکِتَابُ الَّذِی یُعْلَمُ بِهِ عِلْمُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ الَّذِی کَانَ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ ص یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ ... وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ» الْکِتَابُ الِاسْمُ الْأَکْبَرُ وَ إِنَّمَا عُرِفَ مِمَّا یُدْعَى الْکِتَابَ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ وَ الْفُرْقَانُ فِیهَا کِتَابُ نُوحٍ وَ فِیهَا کِتَابُ صَالِحٍ وَ شُعَیْبٍ وَ إِبْرَاهِیمَ ع فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏» فَأَیْنَ صُحُفُ إِبْرَاهِیمَ إِنَّمَا صُحُفُ إِبْرَاهِیمَ الِاسْمُ الْأَکْبَرُ وَ صُحُفُ مُوسَى الِاسْمُ الْأَکْبَرُ