سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه آیه 174 سوره آل عمران

 

 

2) محمد بن فرج می‌گوید: امام جواد ع به من نامه‌ای نوشت و این دعا را تعلیم داد و فرمود: هرکس بعد از نماز صبحش چنین دعا کند حاجتی نخواهد مگر اینکه برایش میسر گردد و خداوند آنچه را که مهم می‌شمرد کفایت کند:

به نام خداوند و صلوات خداوند بر حضرت محمد ص و خاندانش «و کارم را به خداوند واگذار نمودم که خداوند به بندگانش بیناست؛ پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ مى‏کردند حمایت فرمود.» (غافر/44-45) «معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، راستى که من از ستمکاران بودم. پس [دعاى‏] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را چنین نجات مى‏دهیم» (انبیاء/87-88) «خدا ما را بس است و چه نیکو کارگزاری است. پس به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند، در حالی که هیچ گزندی بدیشان نرسیده بود» (آل عمران/173-174) هر آنچه خداوند بخواهد [همان خواهد شد] که هیچ دگرگونی و قدرتی نیست مگر به خداوند علی عظیم؛ هر آنچه خدا بخواهد [همان خواهد شد] نه هر آنچه مردم بخواهند؛ هر آنچه خدا بخواهد [همان خواهد شد] هرچند مردم خوش نداشته باشند؛ پروردگار مرا بس است درقبال پرورده‌شدگان؛ آفریدگار مرا بس است در قبال آفریدگان؛ روزی‌دهنده مرا بس است در قبال روزی‌داده‌شدگان؛ بس است کسی که مرا همواره از زمانی که بوده‌ام بس بوده است؛ «بس است مرا خداوندی که هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل نمودم و او پروردگار عرش عطیم است» (توبه/129)

الکافی، ج‏2، ص547-548؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص326-327

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُ الرِّضَا ع بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ عَلَّمَنِیهِ وَ قَالَ مَنْ قَالَ [دعا] فِی دُبُرِ صَلَاةِ الْفَجْرِ لَمْ یَلْتَمِسْ حَاجَةً إِلَّا تَیَسَّرَتْ لَهُ وَ کَفَاهُ اللَّهُ مَا أَهَمَّهُ:

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا» «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» ما شاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ[1] مَا شَاءَ اللَّهُ لَا مَا شَاءَ النَّاسُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ کَرِهَ النَّاسُ حَسْبِیَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِینَ حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِینَ حَسْبِیَ الَّذِی لَمْ یَزَلْ حَسْبِی مُنْذُ قَطُّ[2] «حَسْبِیَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیم‏».

 

3) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

کسی که از خداوند بترسد، خداوند همه چیز را از او می‌ترساند؛ و کسی که از خداوند نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند.

الکافی، ج‏2، ص68

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.[3]

 

4) محمد بن مسلم می گوید: به سوی مدینه به راه افتادم در حالی که مریض بودم. به ایشان گفته شد که محمد بن مسلم مریض است. امام باقر ع نوشیدنی ای را همراه جوانکی فرستاد که رویش را با پارچه ای پوشانده بود. جوانک آن را به من داد و گفت: این را بنوش که حضرت ع به من دستور داده که تو را ترک نکنم تا اینکه آن را بنوشی.

آن را گرفتم و بوی خوشی می داد و نوشیدنی بسیار خوش‌طعم و خنکی بود. چون آن را نوشیدم جوانک گفت: مولایت فرمود: هنگامی که آن را نوشیدی نزد ما بیا !

با خودم از آنچه گفت به فکر فرو رفتم چرا که تا قبل از اینکه آن را بنوشم توان ایستادن بر روی پایم را نداشتم؛ اما همین که آن نوشیدنی در درونم جای گرفت گویی بند از پایم برداشتند؛ پس به راه افتادم تا به درب منزل ایشان رسیدم و از همانجا صدا زدند: بدنت سالم شد! وارد شو!

پس وارد شدم در حالی که اشکم سرازیر بود و به ایشان سلام کردم و دست و سرشان را بوسیدم.

فرمود: محمد! چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟

گفتم: فدایت شوم! می گریم بر غربتم، و راه دور و دراز، و قلت توانایی‌ام برای اینکه نزد شما بمانم و به شما بنگرم.

فرمود: اما قلت توانایی‌ات، پس خداوند برای اولیاء و دوستان ما چنین خواسته است و بلا را به سوی آنان شتابان قرار داده است؛

اما اینکه از غربت گفتی، همانا مومن در این دنیا و در میان این مردمان واژگون‌سیرت، غریب است، تا اینکه از این سرا به رحمت خداوند خارج شود؛

و اما اینکه از راه دور و دراز گفتی پس همانا اسوه تو اباعبدالله است که در زمینی دور از ما در جنب فرات است؛

و اما آنچه از دوست داشتن در جوار ما بودن و نظر کردن به ما گفتی و اینکه توان بر این کار نداری، پس خداوند از آنچه در دلت هست باخبر است و پاداشت را محفوظ می‌دارد.

سپس به من فرمود: آیا نزد قبر امام حسین ع می‌روی؟

گفتم: البته با ترس و بیم.

فرمود:هرقدر این بیشتر باشد، پس بدان که ثواب به اندازه ترس است؛ پس هرکه با این ترس برود، خداوند وی را از آن فزع در امان می‌دارد «روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر می‌شوند» (مطففین/6) و با مغفرت برمی گردد و فرشتگان بر او سلام می‌کنند و پیامبر ص را زیارت کرده و دیگر چکاری می‌خواهد بکند در حالی که [پیامبر ص] برایش دعا کرده «با نعمتی از جانب خداوند و فضلی [از جانب او] برمی گردد در حالی که گزندی به او نرسیده است و از خشنودی خداوند پیروی نموده است»...

کامل الزیارات، ص275-277

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُدْلِجٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:

خَرَجْتُ إِلَى الْمَدِینَةِ وَ أَنَا وَجِعٌ فَقِیلَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَجِعٌ. فَأَرْسَلَ إِلَیَّ أَبُو جَعْفَرٍ ع شَرَاباً مَعَ غُلَامٍ مُغَطًّى بِمِنْدِیلٍ فَنَاوَلَنِیهِ الْغُلَامُ وَ قَالَ لِی: اشْرَبْهُ فَإِنَّهُ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ لَا أَبْرَحَ حَتَّى تَشْرَبَهُ. فَتَنَاوَلْتُهُ فَإِذَا رَائِحَةُ الْمِسْکِ‏ مِنْهُ وَ إِذَا بِشَرَابٍ طَیِّبِ الطَّعْمِ بَارِدٍ فَلَمَّا شَرِبْتُهُ قَالَ لِیَ الْغُلَامُ: یَقُولُ لَکَ مَوْلَاکَ إِذَا شَرِبْتَهُ فَتَعَالَ!

فَفَکَّرْتُ فِیمَا قَالَ لِی وَ مَا أَقْدِرُ عَلَى النُّهُوضِ قَبْلَ ذَلِکَ عَلَى رِجْلِی فَلَمَّا اسْتَقَرَّ الشَّرَابُ فِی جَوْفِی فَکَأَنَّمَا نَشَطْتُ مِنْ عِقَالٍ؛

فَأَتَیْتُ بَابَهُ فَاسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ، فَصَوَّتَ بِی: صَحَّ الْجِسْمُ ادْخُلْ!

فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ أَنَا بَاکٍ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ قَبَّلْتُ یَدَهُ وَ رَأْسَهُ.

فَقَالَ لِی وَ مَا یُبْکِیکَ یَا مُحَمَّدُ؟

قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَبْکِی عَلَى اغْتِرَابِی وَ بُعْدِ الشُّقَّةِ وَ قِلَّةِ الْقُدْرَةِ عَلَى الْمُقَامِ عِنْدَکَ أَنْظُرُ إِلَیْکَ.

فَقَالَ لِی: أَمَّا قِلَّةُ الْقُدْرَةِ فَکَذَلِکَ جَعَلَ اللَّهُ أَوْلِیَاءَنَا وَ أَهْلَ مَوَدَّتِنَا وَ جَعَلَ الْبَلَاءَ إِلَیْهِمْ سَرِیعاً؛

وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنَ الْغُرْبَةِ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا غَرِیبٌ وَ فِی هَذَا الْخَلْقِ الْمَنْکُوسِ حَتَّى یَخْرُجَ مِنْ هَذِهِ الدَّارِ إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ؛

وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ بُعْدِ الشُّقَّةِ فَلَکَ بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أُسْوَةٌ بِأَرْضٍ نَائِیَةٍ عَنَّا بِالْفُرَاتِ؛

وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ حُبِّکَ قُرْبَنَا وَ النَّظَرَ إِلَیْنَا وَ أَنَّکَ لَا تَقْدِرُ عَلَى ذَلِکَ فَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی قَلْبِکَ وَ جَزَاؤُکَ عَلَیْهِ.

ثُمَّ قَالَ لِی هَلْ تَأْتِی قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع؟

قُلْتُ نَعَمْ عَلَى خَوْفٍ وَ وَجَلٍ.

فَقَالَ: مَا کَانَ فِی هَذَا أَشَدَّ فَالثَّوَابُ فِیهِ عَلَى قَدْرِ الْخَوْفِ وَ مَنْ خَافَ فِی إِتْیَانِهِ آمَنَ اللَّهُ رَوْعَتَهُ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ وَ انْصَرَفَ بِالْمَغْفِرَةِ وَ سَلَّمَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ زار [زَارَهُ‏] [وَ رَآهُ‏] النَّبِیُّ ص وَ مَا یَصْنَعُ وَ دَعَا لَهُ انْقَلَبَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُ سُوءٌ وَ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ ...[4]

 

5) منقذ بن ابقع اسدی یکی از یاران خاص امیرالمومنین ع است که روایتی نقل کرده از اینکه شبی با امیرالمومنین ع همراه بوده که در مسیر شیری به آنان نزدیک می‌شود ولی در برابر امیرالمومنین ع خضوع می‌کند و به اذن خداوند به سخن درمی‌آید و می‌گوید که گرسنه مانده و اکنون مامور است که به منطقه قادسیه برود و یکی از دشمنان امیرالمومنین ع را که در جنگ صفین در لشکر معاویه شرکت کرده بود بدَرَد. وی با اجازه امیرالمومنین ع فردایش به قادسیه می‌رود و خبردار می‌شود که آن مرد توسط شیری دریده شده است؛ و وی حکایت را برای مردم تعریف می‌کند و مردم استخوانهای وی را نزد امام می‌آورند و ارادت ایشان به امام بیشتر می‌شود.

امام ع وقتی این چنین می‌بیند بلند می‌شود و خطبه‌ای می‌خوانند و ابتدا حمد و ثنای خداوند می‌گویند و بر پیامبر اکرم و خاندان ایشان صلوات می‌فرستند و می‌فرمایند:

ای مردم! کسی نیست که ما را دوست داشته باشد و به جهنم برود؛ و کسی نیست که از ما متنفر باشد و به بهشت برود؛ که همانا من تقسیم‌کننده بهشت و جهنم هستم؛ این را از سمت راست به بهشت می فرستم و او دوستدار من است؛ و آن را از سمت چپ به جهنم روانه می‌کنم و او دشمن من است. سپس روز قیامت به جهنم می‌گویم: این مال من است و آن مال تو؛ تا اینکه شیعیانم همچون برق جهنده و تندبادی توفنده و پرنده‌ای شتابنده و اسبی سبقت‌گیرنده بر صراط بگذرند.

اینجا بود که مردم همگی بپا خواستند و گفتند: «حمد و سپاس خدایی را که تو را بر بسیاری از بندگان مومن خویش برتری داد»؛ سپس امام ع این را تلاوت کردند:

«کسانی که مردم به آنها گفتند: همانا مردم علیه شما گرد آمده‌اند؛ پس، از آنان بترسید! پس، به لحاظ ایمان فزونی یافتند و گفتند: خدا ما را بس است و چه نیکو کارگزاری است. پس به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند، در حالی که هیچ گزندی بدیشان نرسیده بود، و خشنودی خداوند را پیروی کردند و خداوند دارای تفضلی عظیم است.»

الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ع (ابن شاذان القمی)، ص217؛ الیقین باختصاص مولانا علی ع بإمرة المؤمنین (سید بن طاووس)، ص254-257 و 394-397؛ الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم (یوسف بن حاتم شامی)، ص297-300[5]

بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَى الْمُنْقِذِ بْنِ الْأَبْقَعِ الْأَسَدِیِّ، وَ کَانَ الرَّجُلُ مِنْ خَاصَّةِ مَوْلَانَا عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، وَ هُوَ یُرِیدُ أَنْ یَمْضِیَ إِلَى مَوْضِعٍ لَهُ کَانَ یَأْوِی إِلَیْهِ فِی اللَّیْلِ، وَ أَنَا مَعَهُ حَتَّى أَتَى الْمَوْضِعَ، وَ نَزَلَ مِنْ بَغْلَتِهِ وَ مَضَى لِشَأْنِهِ قَالَ: فَحَمْحَمَتِ الْبَغْلَةُ، وَ رَفَعَتْ رَأْسَهَا وَ أُذُنَیْهَا، قَالَ: فَحَسَّ مَوْلَایَ، وَ قَالَ: مَا وَرَاءَکَ یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ؟ فَقُلْتُ: یَا مَوْلَایَ، الْبَغْلَةُ تَنْظُرُ شَیْئاً وَ قَدْ شَخَصْتُ إِلَیْهِ وَ هِیَ تُحَمْحِمُ، وَ لَا أَعْلَمُ مَا ذَا دَهَمَهَا؟

قَالَ: فَنَظَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْبَرِّ، وَ قَالَ: هُوَ سَبُعٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ، فَقَامَ مِنْ مِحْرَابِهِ مُتَقَلِّداً سَیْفَهُ، وَ جَعَلَ یَخْطُو نَحْوَ السَّبُعِ، ثُمَّ صَاحَ بِهِ: قِفْ. فَوَقَفَ یَضْرِبُ بِسَنْبَلَتِهِ خَوَاصِرَهُ قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِکَ اسْتَقَرَّتِ الْبَغْلَةُ وَ هَجَعَتْ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: یَا لَیْثُ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّی اللَّیْثُ أَبُو الْأَشْبَالِ، وَ أَنِّی خَیْرُ الْوَصِیِّینَ وَ أَنِّی وَارِثُ عِلْمِ النَّبِیِّینَ، وَ أَنِّی حَیْدَرَةٌ وَ قَسْوَرَةٌ، فَمَا جَاءَ بِکَ أَیُّهَا اللَّیْثُ؟

ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَنْطِقْ لِسَانَهُ، قَالَ: فَعِنْدَهَا قَالَ السَّبُعُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ یَا خَیْرَ الوَصِیِّینَ، وَ یَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ، إِنَّ لِیَ الْیَوْمَ سَبْعَةَ أَیَّامٍ مَا افْتَرَسْتُ فَرِیسَةً، وَ قَدْ أَضَرَّنِی الْجُوعُ وَ قَدْ رَأَیْتُکُمْ مِنْ مَسِیرَةِ فَرْسَخَیْنِ، فَدَنَوْتُ مِنْکُمْ، فَقُلْتُ: أَذْهَبُ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ، فَإِنْ کَانَ لِی بِهِمْ قُدْرَةٌ، أَخَذْتُ نَصِیبِی فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: یَا لَیْثُ، أَنَا أَبُو الْأَشْبَالِ الْإِحْدَى عَشَرَ، ثُمَّ مَدَّ الْإِمَامُ یَدَهُ عَلَى صُوفِ قَفَاهُ وَ جَذَبَهُ إِلَیْهِ، فَامْتَدَّ السَّبُعُ بَیْنَ یَدَیْهِ، وَ جَعَلَ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَمْسَحُ مِنْ هَامَتِهِ إِلَى کَتِفِهِ وَ یَقُولُ: یَا لَیْثُ، أَنْتَ کَلْبُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ، فَقَالَ السَّبُعُ: الْجُوعُ یَا مَوْلَایَ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: اللَّهُمَّ آتِهِ رِزْقَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ.

قَالَ: فَالْتَفَتُّ فَإِذَا بِالسَّبُعِ یَأْکُلُ شَیْئاً عَلَى هَیْئَةِ الْحَمَلِ، حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِ. قَالَ: فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ ذَلِکَ وَ تَحْلَسُ بِیَدَیْهِ، قَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْوُحُوشِ لَا نَأْکُلُ لَحْمَ مُحِبِّیکَ وَ مُحِبِّی عِتْرَتِکَ فَنَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ نَنْتَحِلُ بِحُبِّ الْهَاشِمِیِّینَ، وَ حُبِّ عِتْرَتِهِمْ.

قَالَ لَهُ الْإِمَامُ: أَیْنَ تَأْوِی؟ وَ أَیْنَ تَکُونُ؟ قَالَ: یَا مَوْلَایَ، أَنَا مُسَلَّطٌ عَلَى أَعْدَائِکَ کِلَابِ أَهْلِ الشَّامِ، أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِی مَنْ خَرَجَ مِنْهُمْ افْتَرَسْنَاهُ، وَ نَحْنُ نَأْوِی النِّیلَ.

فَقَالَ: مَا جَاءَ بِکَ إِلَى الْکُوفَةِ؟ قَالَ: یَا مَوْلَایَ، لِأَجْلِکَ فَلَمْ أُصَادِفْکَ فِیهَا، وَ أَتَیْتُ الْفَیَافِیَ وَ الْقِفَارَ، حَتَّى أَتَیْتُ إِلَیْکَ، وَ نِلْتُ سُؤْلِی مِنْکَ، وَ أَنَا مُنْصَرِفٌ لَیْلَتِی هَذِهِ إِلَى الْقَادِسِیَّةِ، إِلَى رَجُلٍ یُقَالُ لَهُ: سِنَانُ بْنُ وَائِلٍ وَ هُوَ مِمَّنِ انْفَلَتَ عَنْ حَرْبِ صِفِّینَ، وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، ثُمَّ هَمْهَمَ وَ دَمْدَمَ وَ وَلَّى.

قَالَ مُنْقِذُ بْنُ الْأَبْقَعِ الْأَسَدِیُّ: فَتَعَجَّبْتُ مِنْ ذَلِکَ! فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِی: مِمَّ تَعَجَّبْتَ؟ ذَلِکَ أَعْجَبُ، أَمِ الشَّمْسُ أَعْجَبُ فِی رُجُوعِهَا؟ أَمِ الْکَوَاکِبُ فِی سُقُوطِهَا؟ أَمِ الْعَیْنُ فِی تَنْبِیعِهَا؟ أَمِ الْجُمْجُمَةُ فِی تَکَلُّمِهَا؟ أَمْ سَائِرُ ذَلِکَ فَوَ اللَّهِ، لَوْ أَحْبَبْتُ أَنْ أُرِیَ النَّاسَ مِمَّا عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. مِنَ الْآیَاتِ وَ الْمُعْجِزَاتِ لَکَانُوا یَرْجِعُونَ کُفَّاراً.

ثُمَّ رَجَعَ إِلَى مُصَلَّاهُ، وَ وَجَّهَنِی مِنْ سَاعَتِی إِلَى الْقَادِسِیَّةِ فَوَصَلْتُ، وَ الْمُصَلِّی یُقِیمُ الصَّلَاةَ، فَسَمِعْتُ النَّاسَ، یَقُولُونَ: السَّبُعُ افْتَرَسَ سِنَانَ بْنَ وَائِلٍ، فَأَتَیْتُ إِلَیْهِ مَعَ مَنْ أَتَاهُ یَنْظُرُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ لَمْ یَتْرُکِ السَّبُعُ سِوَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ وَ أُنْبُوبَاتِ أَسْنَانِهِ وَ رَأْسِهِ، فَحَمَلُوا رَأْسَهُ وَ عِظَامَهُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَبَقِیتُ مُتَعَجِّباً.

فَحَدَّثْتُ النَّاسَ بِمَا کَانَ مِنْ حَدِیثِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ السَّبُعِ. قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِکَ جَعَلَ النَّاسُ یَأْخُذُونَ التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ، وَ یَسْتَشْفُونَ بِه‏. فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ، قَامَ خَطِیباً فِیهِمْ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، وَ ذَکَرَ النَّبِیَّ فَصَلَّى عَلَیْهِ قَالَ:

أَیُّهَا النَّاسُ: مَا أَحَبَّنَا رَجُلٌ وَ دَخَلَ النَّارَ، وَ لَا أَبْغَضَنَا رَجُلٌ وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ فَإِنِّی قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، هَذَا إِلَى الْجَنَّةِ یَمِیناً وَ هُوَ مُحِبِّی، وَ هَذَا إِلَى النَّارِ شِمَالًا وَ هُوَ مُبْغِضِی. ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَقُولُ لِجَهَنَّمَ: هَذَا لِی وَ هَذَا لَکِ، حَتَّى تَجُوزَ شِیعَتِی عَلَى الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ، وَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ وَ الطَّیْرِ الْمُسْرِحِ، وَ الْجَوَادِ السَّابِقِ، وَ الطَّیْرِ الْمُسْرِعِ.

قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِکَ قَامَ إِلَیْهِ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ، وَ قَالُوا: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَکَ عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ، ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ: «الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیم‏.»

 

6) از امام صادق ع روایت شده است:

صفت رضایت آن است که از آنچه خوشایند و ناخوشایند است راضی باشد؛ و رضایت پرتوی نور معرفت است؛ و راضی از همه آنچه دلخواه خویش است فانی گردیده؛ و راضی حقیقی کسی است که مورد رضایت واقع شده باشد؛ و «رضا» اسمی است که همه معانی عبودیت را در خود جمع کرده و تفسیر رضایت، شادیِ دل است؛

و از پدرم امام محمد باقر ع شنیدم که می‌فرمود: تعلق خاطرِ دل به آنچه موجود است، شرک است؛ و تعلقش بدانچه مفقود است و موجود نیست، کفر است؛ و ایندو، دو بال از سنت رضایتمندی است [یعنی انسان برای اینکه به رضا برسد نه باید دل به آنچه موجود است ببندد، و نه دل در گروی چیزی بگذارد که نیست]

و در عجبم از کسی که مدعی عبودیت در پیشگاه خداوند است چگونه با او در آنچه مقدر فرموده نزاع می‌کند [= اینکه شخص چیزی بخواهد که خدا مقدر نفرموده و بدانچه خدا مقدر کرده راضی نباشد، گویی با خداوند در مقدراتش نزاع کرده] حاشا که عارفان صاحب مقام رضا چنین کنند.

مصباح الشریعة، ص182

قَالَ الصَّادِقُ ع:

صِفَةُ الرِّضَا أَنْ یَرْضَى الْمَحْبُوبَ وَ الْمَکْرُوهَ وَ الرِّضَا شُعَاعُ نُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ الرَّاضِی فَانٍ عَنْ جَمِیعِ اخْتِیَارِهِ وَ الرَّاضِی حَقِیقَةً هُوَ الْمَرْضِیُّ عَنْهُ وَ الرِّضَا اسْمٌ یَجْتَمِعُ فِیهِ مَعَانِی الْعُبُودِیَّةِ وَ تَفْسِیرُ الرِّضَا سُرُورُ الْقَلْبِ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّداً الْبَاقِرَ ع یَقُولُ تَعَلُّقُ الْقَلْبِ بِالْمَوْجُودِ شِرْکٌ وَ بِالْمَفْقُودِ کُفْرٌ وَ هُمَا جَنَاحَانِ مِنْ سُنَّةِ الرِّضَا[6] وَ أَعْجَبُ مِمَّنْ یَدَّعِی الْعُبُودِیَّةَ لِلَّهِ کَیْفَ یُنَازِعُهُ فِی مَقْدُورَاتِهِ حَاشَا الرَّاضِینَ الْعَارِفِینَ عَنْ ذَلِک‏.

تدبر

1) «فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ؛ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ...»

در آیه قبل معلوم شد که مومنان واقعی کسانی‌اند که وقتی آنان را از جمع شدن دشمنان علیه آنها می‌ترسانند، نه‌تنها نمی‌ترسند، بلکه ایمانشان زیادتر می‌شود! چرا که خدا را کافی می‌دانند و تنها بر او توکل می‌کنند.

در این آیه توضیح می‌دهد که این کافی دانستن و توکل آنها، صرفا یک دل‌خوشی ذهنی و تلقینی نبوده است؛ بلکه چنین مومنانی نه‌تنها مغلوب نمی‌شوند بلکه با دستانی پر، سرشار از نعمت و فضل خداوند و بدون اینکه اندک گزندی از دشمن بدانان رسیده باشد برمی‌گردند.

در واقع، مضمون این دو آیه همان مضمون آیاتی است که نشان می‌دهد که اگر کسی بر خدا توکل کند خداوند کارش را به نحو احسن به ثمر می‌رساند: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه» (طلاق/3) (المیزان، ج‏4، ص64)

 

2) «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ ....»

حرکت در مسیر انجام وظیفه، همراه با توکّل به خدا، سبب تبدیل مشکلات به آسانى مى‏شود. (تفسیر نور، ج‏1، ص654)

 

3) «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ»

آنکه از دشمن نترسید و بر خدا توکل کرد هم به «نعمتی» از خدا رسید و هم به «فضلی».

فرق این دو چیست؟ و چرا نفرمود «نعمة و فضل من الله» (نکاتی در بحث از آیه 171، جلسه842، تدبر4 مطرح شد http://yekaye.ir/ale-imran-3-171/) علاوه بر آنها این موارد هم قابل ذکر است:

الف. نعمت به ازای عملشان است؛ و فضل، اضافه‌ای است که خداوند از رحمت خود بدانها می‌دهد: یعنی چه‌بسا می‌خواهد بیان کند که ایستادگی، از هرکسی که سر بزند، مومن باشد یا غیرمومن، یک ثمره‌ای حتما برایش دارد (نعمت)؛ اما اگر کسی که ایستادگی می‌کند مومن باشد، علاوه بر ثمره طبیعیِ ایستادگی، به رحمت اضافه‌ای هم از جانب خداوند دسترسی پیدا می‌کند.

ب. مقصود از نعمت ثابت‌قدم ماندن آنان در ایمان و اطاعت از خداست؛ و مقصود از فضل، آن سود و غنایمی که به دست آوردند. (زجاج، به نقل از مجمع البیان، ج2، ص889)

ج. ...

 

4) «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ»

درباره چرایی نکره آوردن دو کلمه نعمت و فضل در بحث از آیه 171، جلسه842، تدبر3 نکاتی مطرح شد که مجددا تکرار نمی‌کنیم: http://yekaye.ir/ale-imran-3-171/.

 

5) «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»

ثمره توکل مومنان و نترسیدنشان از دشمن سه چیز شد: مواجه شدن با نعمتی از جانب خدا؛ و چیزی اضافه بر آن نعمت؛ و نرسیدن گزندی.

یعنی هم خوبی‌ها به تمامه به آنها رسید و هم بدی‌ای به آنان نرسید. یعنی همه چیز کاملا بر وفق مراد تمام شد.

 

6) «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ؛ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»

چه بسیار کسانى که در راه خدا، به استقبال خطر رفته و سالم برگشته‏اند. (تفسیر نور، ج‏1، ص654)

در واقع، اگر مومنان در راه خداوند در برابر دشمنان دین ایستادگی کنند و از کثرت دشمن نترسند، دشمن هیچ آسیبی بدانها نمی‌تواند وارد کند.

تطبیق بر روز

امروزه در شرایط سخت تحریم اقتصادی بسر می‌بریم. با این حال، برخی افراد، همانند رهبر عزیز انقلاب، که قرآن را باور دارند، دائما نغمه امید سر می‌دهند. بسیاری از افراد، از این اطمینان خاطر ایشان در تعجبند و برخی هم اینها را ظاهرسازی قلمداد می‌کنند و خود با دیدن اجتماع دشمنان علیه ما ساز ناامیدی کوک می‌کنند و از ضرورت تسلیم سخن می‌گویند.

مساله شاید فقط در یک نکته است:

کسی که قرآن را باور داشته باشد و از آنچه در تاریخ اسلام گذشته مطلع باشد می‌داند که استقامت در برابر سختی‌ها حتما به پیروزی و غلبه بر دشمن خواهد انجامید.

اینان که خداوند در این آیه از آنان یاد کرده، واقعا بر خدا توکل نموده و در برابر دشمن ایستادگی کردند و واقعا گزندی بدانان نرسید؛ آیا اگر ما چنین باشیم، جای تردید است که گزندی به ما نخواهد رسید؟

 

7) «قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ؛ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ»

غالبا این عبارت «و خشنودی خداوند را پیروی کردند» را اشاره به آن دانسته‌اند که آنان به دستور پیامبر ص عمل کردند و علی‌رغم اینکه عده‌ای آنان را می‌ترساندند و می‌خواستند منصرفشان کننند، به دنبال دشمن رهسپار شدند. (مجمع البیان، ج2، ص889) با این توضیح، علی القاعده باید این عبارت بعد از جمله «نعم الوکیل» و قبل از «فانقلبوا» می‌آمد (یعنی آنان گفتند خدا برای ما کافی است و از رضایت خدا پیروی کردند، پس به نعمت و فضل خدا دست یافتند). چرا آن را بعد آورده است؟

الف. این جمله در مقام ستایش و سپاس از کار آنهاست (المیزان، ج4، ص65)؛ یعنی پس از اینکه می‌گوید خداوند به وعده‌اش در مورد آنان وفا کرد و به آنان گزندی نرسید، ادامه می‌دهد: و آفرین بر آنان که از خشنودی خدا پیروی کردند و به فضل عظیم رسیدند.

ب. این جمله چه‌بسا در مقام تعلیل جملات قبل است؛‌یعنی علت اینکه آنان به نعمت و فضل خدا رسیدند و گزندی به آنان نرسید این بود که از خشنودی و رضایت خداوند پیروی کردند.

ج. شاید اشاره است به «مقام رضوان» که از همه نعمتهای بهشتی برتر است (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر؛ توبه/72) یعنی دارد تفضل اضافه‌ای را برمی‌شمرد و می‌فرماید آنان هم به نعمت و فضل خدا رسیدند، هم گزندی به آنان نرسید؛ و هم اینکه دنبال مقام رضوان خدا بودند و با عبارت بعدی (که خداوند صاحب فضلی عظیم است) می‌خواهد بفهماند که علاوه بر آن نعمت و فضل اولیه، به این فضل عظیم هم رسیدند.

د. ...

 

8) «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ»

کسی که دنبال رضایت خداوند باشد، هرچقدر هم مسیرش با سختی‌های ظاهری توام باشد و همگان او را از عاقبت کارش بترسانند، حتما به فضل و نعمت خدا می‌رسد و هیچ گزندی به او نخواهد رسید. (حدیث6)

 

9) « الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ؛ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ»

به نظر می‌رسد عبارت «وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ: خداوند دارای تفضلی عظیم است» دلیلی باشد برای تک تک اقداماتی و حالاتی که در این دو آیه درباره این مومنان گذشت:

چرا وقتی مردم به آنها گفتند: همانا مردم علیه شما گرد آمده‌اند؛ پس، از آنان بترسید؛ آنان نترسیدند؟

چون می‌دانستند که خداوند دارای تفضلی عظیم است و هرقدر هم دشمن بزرگ باشد در مقابل فضل خدا کاری از پیش نمی‌برد.

چرا به لحاظ ایمان فزونی یافتند؟

چون می‌دانستند که خداوند دارای تفضلی عظیم است و اگر آنان در سختی بیافتند خداوند نه معادل آن، بلکه چند برابر آن آنان را یاری می‌رساند و به آنان پاداش می‌دهد.

چرا گفتند: خدا ما را بس است و چه نیکو کارگزاری است؟

چون می‌دانستند که خداوند دارای تفضلی عظیم است و برای انجام هر کاری بتنهایی کافی است.

چرا به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند؟

چون خداوند دارای تفضلی عظیم است و وقتی کسی بر او تکیه کند بیش از آنچه او انجام داده به او برمی‌گرداند.

چرا هیچ گزندی بدیشان نرسید؟

چون خداوند دارای تفضلی عظیم است و هرکه را بخواهد حفظ کند بتمامه می‌تواند حفظ کند.

چرا آنان خشنودی خداوند را پیروی کردند؟

چون می‌دانستند که خداوند دارای تفضلی عظیم است و اگر کسی رضایت خدا را به دست آورد، خداوند با تفضلی عظیم برایش جبران می‌کند.

 

10) «الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ؛ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ»

حکایت

سید بن طاووس می‌گوید حکایتی را ابن باقلانی (عالِم علم نحو) از سید موید الدین عبدالملک نقل کرده است که وی گفته است من مریض بودم و بناگاه دیدم امیرالمومنین در کنارم حاضر شد و گویی از هوا فرود آمد. خواستم از او تقاضا کنم دعایی برای مریضی‌ام بکند؛ اما به جای آن تقاضای شفا کردم. حضرت دستی بر بازوی راستم کشید و فرمود: سه بار این [آیات] را تکرار کن تا خداوند به واسطه آنها تو را حفظ کند. بگو:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ: به خداوند پناه می‌برم از شیطان رانده شده؛ «کسانی که مردم به آنها گفتند: همانا مردم علیه شما گرد آمده‌اند؛ پس، از آنان بترسید! پس، به لحاظ ایمان فزونی یافتند و گفتند: خدا ما را بس است و چه نیکو کارگزاری است.» (آل عمران/173)

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ: به خداوند پناه می‌برم از شیطان رانده شده؛ و کار خود را به خدا مى‏سپارم، که همانا خداوند به [حال] بندگان بیناست.» (غافر/44)

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: به خداوند پناه می‌برم از شیطان رانده شده؛ هر رحمتى را که خداوند براى مردم بگشاید هرگز آن را بازدارنده‏اى نیست، و هر چه را بازدارد هرگز آن را پس از او گشاینده‏اى نباشد، و اوست شکست‌ناپذیر حکیم. (فاطر/2)

هنگامی که آیه اول را گفتی، خداوند متعال فرمود « فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ: پس به نعمتی از خداوند و فضلی [ از جانب او] بازگشتند، در حالی که هیچ گزندی بدیشان نرسیده بود» (آل عمران/174)

و هنگامی که گفتی «کار خود را به خدا مى‏سپارم ...» خداوند متعال فرمود: « فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ: پس خداوند او را از آسیب مکر‏هاى آنها نگه داشت و عذابى سخت فرعونیان را فرا گرفت.» (غافر/45)

و هنگامی که گفتی «هر رحمتى را که خداوند بگشاید ...» این ایمان تام و تمام است.

و امیرالمومنین این گونه تفسیر کرد.

مهج الدعوات، (سید بن طاوس) ص97[7]

 

 


[1] . در روایت تهذیب «الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» ندارد.

[2] در روایت تهذیب به جای «منذ قط» آمده: حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ حَسْبِی لَمْ یَزَلْ حَسْبِی

[3] . در همانجا این حدیث هم آمده که قابل توجه است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیَا.

[4] . ...

[5] . در این دو منبع اخیر، سند کامل روایت نیز آمده است بدین بیان:

 

[6] . در نسخه فعلی مصباح الشریعه کلمه «الرضا» نیامده؛ اما ظاهرا اشتباه است، زیرا هم عبارت را بی معنا می کند و هم اینکه در همه نقلهایی که از آن شده (مسکن الفؤاد، ص87؛ بحار الانوار، ج68، ص149؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص154) این کلمه ذکر شده است.

[7] . ..