سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه جلسه 840

 

 

تدبر

1) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»

اینکه گمان کنیم کسی در راه خدا کشته می‌شود «مرده» است، یک اشتباه مهم محاسباتی است!

نکته تخصصی انسان‌شناسی

قبلا بیان شد که در قرآن تمامی مواردی که ماده «حسب» به صورت فعل به کار رفته ناظر به نوعی اشتباه در حساب و کتابهای انسانهاست؛ به طوری که در همگی می‌توان کلمه «ظن» و «زعم» (گمان و پندار) با بار معنایی منفی را به کار برد. یعنی گویی یکی از مهمترین نکته‌های دینداری این است که پی ببریم که بسیاری از حساب و کتاب‌های ما و پیش‌بینی‌هایی که بر اساس این حساب و کتاب‌ها انجام می‌دهیم درست نیست؛ و یکبار جدی باید در مدل محاسباتی‌مان در زندگی تجدید نظر کنیم.

جلسه 96  http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/ [1]

یکی از مهمترین زمینه‌های این اشتباهات این است که نظام اصلی عالم را نظام مادی و افق حیات انسان را همچون حیوانات می‌بینیم و بر این اساس، مرگ و زندگی حقیقی، را مرگ و زندگی فیزیولوژیکی که برای همه حیوانات رخ می‌دهد، قلمداد می‌کنیم؛ در حالی که اگر انسان از حقیقت عظیم‌تری به نام روح برخوردار است، همان باید مقیاس مرگ و حیات حقیقیِ او قرار گیرد:

بر این اساس است که انسانی که همه تلاشش را در راه خدا قرار می‌دهد اساساً به زندگی حقیقی دست می‌یابد، هر چند که این جان مادی و حیوانی اش را در جنگ از دست بدهد؛

و در سوی دیگر، کسی که به سخن حق گوش نمی‌دهد و از حق رویگردان است، «مرده» است هرچند که به لحاظ فیزیولوژی و حیوانی، او را زنده به حساب آورند: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ» (نمل/80 و روم/52)[2]

تاملی با خویش

آیا ما کدام زندگی را جدی‌تر می دانیم؟! و برای سلامت در کدام زندگی بیشتر مراقب هستیم؟!

 

2) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا ... أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»

برای منافق، معیار زنده و مرده بودن، در دنیا بسر بردن یا از دنیا رفتن است؛ (آیه قبل)

اما برای مومن، معیار زنده و مرده بودن، نزد خدا و در محضر خدا بودن یا نبودن است.

 

3) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ»

تصوّر هلاکت و یا خسارت براى شهید، تفکّرى انحرافى است که باید اصلاح شود. (تفسیر نور، ج‏1، ص649)

 

4) «وَ لا تَحْسَبَنَّ ... أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»

وقتی می‌گوید گمان مبر که آنها مرده‌اند؛ نتیجه می‌شود که آنها زنده‌اند؛ پس چرا دو تعبیر «عند ربهم» و «یرزقون» را هم اضافه کرد؟

الف. شاید می‌خواهد نشان دهد که اشتباه محاسباتی آنان - که شهدا را مرده می‌پندارند- ابعاد متعددی دارد، و با این سه تعبیر، سه بعد مختلف اشتباه آنان را گوشزد می‌کند:

-        آنها را مرده مپندار، که آنها زنده‌اند؛

-        حقیقتِ آنها را جسم آنها نبین که مرده و چه‌بسا تکه تکه شده باشد؛ بلکه حقیقتِ آنها روح آنهاست که در سلامت کامل نزد پروردگارشان حاضر است؛

-        آنها را مردگانی مپندار که دیگر هیچ بهره‌ای از عالَم نمی‌برند و دستشان از هستی کوتاه شده؛ بلکه آنان هنوز در حال دریافت رزق و روزی و بهره‌وری از عالَم هستند.

ب. شاید می‌خواهد اشاره کند که اگرچه زنده بودن یک کمال است، اما زنده‌ای زنده بودنش بسیار ارزش دارد که در قرب پروردگار باشد؛

و اگرچه در قرب پروردگار بودن خیلی مقام است، اما بالاتر از آن مقام کسی است که در آن قرب متوقف نماند و باز از روزی‌های پی در پی پروردگارش بهره‌مند شود.

ج. ...

 

5) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»

آنان که در راه خدا کشته می‌شوند، نه‌تنها زنده‌اند، که به مقام عند رب رسیده‌اند؛ و نه‌تنها به قرب پروردگارشان دست یافته‌اند، بلکه در آنجا روزی داده‌ می‌شوند.

در کلمه «رزق» چه نکته اضافه‌ای نهفته است که به زنده بودن و در مقام قرب بودن بسنده نکرد و دریافت رزق را هم اضافه کرد؟

الف. شهادت، باختن و از دست دادن نیست؛ بلکه یافتن و به دست آوردن است. (تفسیر نور، ج‏1، ص649)

ب. شاید می‌خواهد تاکید کند که گمان نکنید این زنده بودنی که مطرح کردیم، صرفا برای دلخوش کردن شماست و چیزی همچون زنده بودن یاد و خاطره آنهاست (که خداوند خاطره آنها را زنده نگه می‌دارد)، بلکه یک زندگی کاملا واقعی و عینی است که با روزی گرفتن همراه است.

ج. از پرکاربردترین معانی رزق، غذایی است که انسان می‌خورد؛ و خاصیت غذا دو چیز است: اولا ادامه حیات را ممکن می‌سازد؛ و ثانیا به انسان توانایی می‌دهد که بتواند کاری انجام دهد. عبارت «بل احیاء» برای اشاره به ادامه حیات آنها کافی بود؛ به ویژه که حقیقت مرگ، نیستی و نابودی نیست، بلکه همگان از حیات برزخی برخوردارند؛ پس شاید می‌خواهد با تعبیر «یرزقون» اشاره کند که آنها بهره و نصیبی داده می‌شود که از آن برای ارتقای بیشتر می‌توانند استفاده کنند؛ یعنی:

ج.1. شاید می‌خواهد بفرماید که اگرچه پرونده عموم انسانها با مرگ بسته می‌شود، اما پرونده شهید همچنان باز است و همچنان انجام اعمال صالح و دستگیری از برخی از اهل دنیا، که بر رشد او بیافزاید، برای او امکان‌پذیر است.[3]

ج.2. شاید می‌خواهد اشاره کند به ثمرات عمل شهید در دنیا، که همچنان اثرگذار است و مایه ارتقای روزافزون وی می‌شود.

ج.3. ...

د. شاید بتوان این تعبیر را شبیه تعبیر «سیهدیهم» در آیه «وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم؛‏ سَیَهْدیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُم‏» (محمد/5-6) دانست، که نکته قابل توجه این است که حرف «س» اشاره به آینده دارد در حالی که شهادت آنها با فعل ماضی اشاره شده (قتلوا) یعنی گویی بعد از شهادتشان هم هدایتی برای شهدا متصور است؛ که آن هدایت هرچه باشد، فراتر از هدایتی است که تا زمان مرگ به درد انسان می‌خورد.

ه. ...

 

6) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ»

شهادت، پایان زندگى نیست، آغاز حیات است. بسیارى از زندگان مرده‏اند، ولى کشتگان راه خدا زنده‏اند. (تفسیر نور، ج‏1، ص649)

 

7) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ»

کشته شدن، آنگاه ارزشمند است که در راه خدا باشد. (تفسیر نور، ج‏1، ص649)

 

8) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ»

مردن پایان راه انسان نیست؛ بلکه حیات برتری در انتظار انسان است.

نکته تخصصی دین‌شناسی: وجود عالم برزخ

این آیه شاهد خوبی است بر وجود حیات برزخی؛ و این باور برخی از ظاهرگرایان اهل حدیث (بویژه در وهابیت) که می‌پندارند که انسان با مردن نیست و نابود می‌شود و دوباره در قیامت ایجاد می‌شود، خلاف صریح قرآن است!

 

9) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ»

مردن، پایان انسان نیست؛ پس انسان منحصر در جسم نیست و روحی دارد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی: وجود روح متعالی از جسم

می‌بینیم جسم بسیاری از این شهدا تکه تکه شده و از بین رفته، اما خداوند تصریح می‌کند که آنها زنده‌اند؛ پس این زنده بودن، وصف روح آنهاست و نه جسم آنها؛ (مجمع البیان، ج2، ص883) و این شاهد خوبی است از آیات قرآن در رد کسانی از ظاهرگرایان اهل حدیث (بویژه در وهابیت) که منکر وجود واقعیتی متعالی و فراتر از جسم در انسان هستند؛ و روح را صرفاً از خواص و اعراض جسم قلمداد می‌کنند.

 

10) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»

اگرچه انسانها با مرگ نیست و نابود نمی‌شوند و همگان به حیات برزخی خود ادامه می‌دهند، چرا در این آیه فقط درباره کسانی که در راه خدا کشته شدند، تعبیر احیاء را به کار برد؟

الف. مقام بحث، مواخذه منافقانی است که شهادت مجاهدان را مرگ و هلاکت و ضرر قلمداد می‌کنند؛ و این مقام اقتضا دارد که بر حیات و زندگانی شهدا اصرار شود؛ و البته اثبات چیزی به معنای نفی سایر امور نیست؛ به تعبیر فنی،‌ این جمله «مفهوم مخالف» ندارد؛ یعنی فقط می‌‌گوید اینها را مرده مپندار و نمی‌گوید که دیگران را مرده بدان!

ب. مقصود از حیات در این آیه، صرف حیات برزخی نیست، بلکه برخورداری از حیات طیبه در عالم برزخ است که این شامل همه نمی‌شود.

ج. تاکید کلام، بر «أحیاء» نیست، بلکه بر «عند ربهم یرزقون» است؛ یعنی همگان بعد از مردن زنده‌اند اما اینان کسانی‌اند که زنده و در مقام قرب هستند و روزی خاص دارند.

د. ...

 

11) «قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏؛ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ»

بعید نیست که خطاب در این آیه (هرگز کسانی را که در راه خداوند کشته شدند، مرده حساب مکن)، تتمه خطاب آیه قبل باشد (که فرمود «بگو پس مرگ را از خویشتن دور کنید، اگر راست می‌گویید!») (المیزان، ج4، ص60)

یعنی از تقابل این دو آیه چه‌بسا بتوان برداشت کرد که خداوند می‌خواهد به منافقان بگوید در فهم حقیقت مرگ بشدت به خطا رفتید:

از طرفی شما نمی‌توانید مرگی را که از آن می‌ترسید از خودتان دور کنید؛

و از طرف دیگر، آن کسانی که مورد تخطئه قرار دادید، اتفاقا کسانی هستند که مرگ را از خویش دور کردند و به زندگی جاودان رسیدند.

 

12) «بل أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»

با توجه به اینکه خداوند مکانمند نیست، تردیدی نداریم که مقصود از «نزد پروردگار بودن» شهدا، «نزد» مکانی نیست؛ اما منظور چیست؟

الف. اشاره به مقام قرب الهی است؛ که آرزو و آرمان هر مومنی است.

ب. می‌خواهد بگوید در جایگاهی‌اند که دیگر هیچکس جز پروردگارشان نمی تواند کوچکترین ضرری به آنها برساند. (مجمع البیان، ج‏2، ص883)

ج. زنده بودنشان فقط نزد پروردگارشان معلوم است نه نزد مردم. (جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج‏2، ص883)

د. ...

 

13) «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»

تصحیح یک خطا

در بسیاری از منابع اهل سنت، در ذیل این آیه، روایاتی به صحابه و گاه به خود پیامبر ص نسبت داده شده که ارواح شهدا بعد از شهادت در درون بدن یا در منقار پرندگانی در بهشت قرار می‌گیرند و آنجا به پرواز مشغولند! (مثلا: الدر المنثور، ج‏2، ص95-96[4]؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏15، ص43[5]) و گاه از روایات آنها در برخی کتب شیعه هم نقل شده است (مثلا مجمع البیان، ج‏2، ص883)[6] اما ظاهرا این برداشت غلطی بوده که از برخی روایات نبوی شده است که مثلا در مورد جعفر طیار (برادر امام علی ع که در جنگ موته دستانش قطع و سپس شهید شد) پیامبر ص فرمود که خداوند به او دو بال عطا فرمود که با آنها در بهشت به پرواز درآید (مجمع البیان، ج‏2، ص883)[7]؛ که احتمالا شنوندگان چون تصوری از پرواز انسان نداشته‌اند، کم‌کم برداشت کرده‌اند که آنها در منقار یا شکم پرندگان به پرواز درمی‌آیند! و این برداشت‌ها بقدری در همان زمان شایع شده که افرادی از صحت و سقم این احادیث از ائمه اطهار ع سوال می‌کردند و ایشان صریحا آن را رد کرده و در عین حال که بر اوج گرفتن و پرواز ملکوتی شهدا تاکید می کردند، توضیح داده‌اند مومن نزد خداوند بسیار مقرب‌تر از آن است که خداوند بخواهد او را در منقار پرنده‌ای سکونت دهد! (الکافی، ج‏3، ص244)[8] و علامه طباطبایی هم توضیح داده‌اند که اگر نتوان تاویل صحیحی برای اینها پیدا کرد، حتما باید آنها را کنار گذاشت. (المیزان، ج4، ص72)

 

14) ‌«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»

حکایت

بلاغات النساء، ص35؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص309[9]؛ اللهوف على قتلى الطفوف، ص184

قال: لما کان من أمر أبی عبد الله الحسین بن علی ع الذی کان‏  و انصرف عمر بن سعد  لعنه الله بالنسوة و البقیة من آل محمد ص و وجههن إلى ابن زیاد  لعنه الله فوجههن هذا إلى یزید لعنه الله و غضب علیه فلما مثلوا بین یدیه أمر برأس الحسین ع فأبرز فی طست فجعل ینکث ثنایاه‏  بقضیب فی یده و هو یقول: ...

فقالت زینب بنت علی ع‏ ... أ تقول: «لیت أشیاخی ببدر شهدوا» غیر متأثم و لا مستعظم و أنت تنکث ثنایا أبی عبد الله بمخصرتک‏  و لم لا تکون کذلک و قد نکأت القرحة  و استأصلت الشأفة بإهراقک دماء ذریة رسول الله ص و نجوم الأرض من آل عبد المطلب‏  و لتردن على الله وشیکا  موردهم و لتودن أنک‏ عمیت و بکمت و أنک لم تقل فاستهلوا و أهلوا فرحا اللهم خذ بحقنا و انتقم لنا ممن ظلمنا و الله ما فریت‏  إلا فی جلدک و لا حززت إلا فی لحمک و سترد على رسول الله ص برغمک و عترته و لحمته‏  فی حظیرة القدس‏  یوم یجمع الله شملهم ملمومین من الشعث‏  و هو قول الله تبارک و تعالى: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏ و سیعلم من بوأک‏  و مکنک من رقاب المؤمنین إذا کان الحکم الله و الخصم محمد ص و جوارحک شاهدة علیک ف بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا ...

 

 


[1] . قبلا به نمونه‌هایی از این اشتباهات محاسباتی اشاره شد:

- اینکه آفرینش خود را یک اقدام حکیمانه و کاملا جدی که کاملا هدفمند است و غایت خاصی را تعقیب می‌کند، نمی‌بینیم:

جلسه 96، تدبر 1 و 2 (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون‏؛ مومنون/115)  http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/

- اینکه وقتی اوضاع بر وفق مراد ما پیش می‌رود چنان خدا را فراموش می کنیم که گمان می‌کنیم کاری که برایش برنامه‌ریزی کرده و به خیال خود همه جوانب امور را حساب کرده‌ایم حتما عملی خواهد شد و کسی توان برهم زدن آن را نخواهد داشت:

جلسه 334، تدبر1 (أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ؛ بلد/5) http://yekaye.ir/al-balad-90-5/

- اینکه «اختیار» که یک موهبت عظیم الهی به انسان است را به معنای «به خود وانهاده شدن» قلمداد کند و به خاطر «اختیار» داشتن، به خود «حق« انجام هر کاری بدهد:

جلسه 394، تدبر2 (أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً؛ قیامت/36)  http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-36/

- اینکه گمان شود وقتی دین وارد جامعه شود، و مردم اعلام دینداری کنند، باید همه چیز بلافاصله بر وفق مراد شود و همه مشکلات حل گردد:

جلسه 399، تدبرهای 1 و 2 (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ؛ عنکبوت/2) http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-2/

- و اشاره شد که این اشتباهات محاسباتی هم ریشه معرفتی دارد و هم ریشه احساساتی.

جلسه 367، تدبر1 (أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ؛ قیامت/3)  http://yekaye.ir/al-qyiamah-75-3/

[2] و نیز: وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (فاطر/22)

[3] . یکی از اهل منبر از قول یکی از شهدا نقل می‌کرد که اندکی قبل از شهادتش گفته بود: زندگی در دنیا دست مرا برای انجام کارهای خیری که برای رشد و تعالی انسانها در نظر دارم بسته است؛ از خدا خواسته‌ام شهادت را روزی‌ام کند تا دستم باز شود و از آن عالم، همه کارهای خیری را که در نظر داشتم بتوانم انجام دهم!

[4] . أخرج أحمد و هناد و عبد بن حمید و أبو داود و ابن جریر و ابن المنذر و الحاکم و صححه و البیهقی فی الدلائل عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم لما أصیب إخوانکم بأحد جعل الله أرواحهم فی أجواف طیر خضر ترد أنهار الجنة و تأکل من ثمارها و تأوی إلى قنادیل من ذهب معلقة فی ظل العرش فلما وجدوا طیب مأکلهم و مشربهم و حسن مقیلهم قالوا یا لیت إخواننا یعلمون ما صنع الله لنا و فی لفظ قالوا انا أحیاء فی الجنة نرزق لئلا یزهدوا فی الجهاد و لا ینکلوا عن الحرب فقال الله انا أبلغهم عنکم فانزل الله هؤلاء الآیات وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا الآیة و ما بعدها.

و أخرج ابن جریر عن الربیع قال ذکر لنا عن بعضهم فی قوله وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا الآیة قال هم قتلى بدر و احد زعموا ان الله تعالى لما قبض أرواحهم و أدخلهم الجنة جعلت أرواحهم فی طیر خضر ترعى فی الجنة و تأوی إلى قنادیل من ذهب تحت العرش فلما رأوا ما أعطاهم الله من الکرامة قالوا لیت إخواننا الذین بعدنا یعلمون ما نحن فیه فإذا شهدوا قتالا تعجلوا إلى ما نحن فیه فقال الله انى منزل على نبیکم و مخبر إخوانکم بالذی أنتم فیه ففرحوا و استبشروا و قالوا یخبر الله إخوانکم و نبیکم بالذین أنتم فیه فإذا شهدوا قتالا أتوکم فذلک قوله فَرِحِینَ الآیة.

و أخرج عبد الرزاق فی المصنف و الفریابی و سعید بن منصور و هناد و عبد بن حمید و مسلم و الترمذی و ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و الطبرانی و البیهقی فی الدلائل عن مسروق قال سألنا عبد الله بن مسعود عن هذه الآیة وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً فقال أما انا قد سألنا عن ذلک أرواحهم فی جوف طیر خضر و لفظ عبد الرزاق أرواح الشهداء عند الله کطیر خضر لها قنادیل معلقة بالعرش تسرح من الجنة حیث شاءت تم تأوی إلى تلک القنادیل فاطلع إلیهم ربهم اطلاعة فقال هل تشتهون شیا قالوا أى شی نشتهی و نحن نسرح من الجنة حیث شئنا ففعل ذلک بهم ثلاث مرات فلما رأوا انهم لم یترکوا من ان یسألوا قالوا یا رب نرید ان ترد أرواحنا فی أجسادنا حتى نقتل فی سبیلک مرة أخرى فلما رأى ان لیس لهم حاجة ترکوا.

و أخرج ابن جریر عن قتادة فی الآیة قال کنا نحدث ان أرواح الشهداء تعارف فی طیر بیض تأکل من ثمار الجنة و ان مساکنهم سدرة المنتهى و ان للمجاهد فی سبیل الله ثلاث خصال من قتل فی سبیل الله منهم صار حیا مرزوقا و عن غلب آتاه الله أجرا عظیما و من مات رزقه الله رزقا حسنا.

و أخرج ابن أبى حاتم عن أبى العالیة فی قوله بَلْ أَحْیاءٌ قال فی صورة طیر خضرة یطیرون فی الجنة حیث شأوا منها یأکلون من حیث شأوا.

و أخرج ابن جریر عن عکرمة فی الآیة قال أرواح الشهداء فی طیر بیض فی الجنة.

و أخرج عبد الرزاق و سعید بن منصور عن ابن عباس قال أرواح الشهداء تجول فی أجواف طیر خضر تعلق فی ثمر الجنة.

و أخرج هناد بن السرى فی کتاب الزهد و ابن ابى حاتم عن أبى سعید الخدری عن النبی صلى الله علیه و سلم قال ان أرواح الشهداء فی طیر خضر ترعى فی ریاض الجنة ثم یکون مأواها إلى قنادیل معلقة بالعرش فیقول الرب هل تعلمون کرامة أکرم من کرامة أکرمتکموها فیقولون لا الا أنا وددنا انک أعدت أرواحنا فی أجسادنا حتى نقاتل فنقتل مرة أخرى فی سبیلک‏.

[5] . روى ابن عباس أن النبی ص قال إخوانکم لما أصیبوا بأحد جعلت أرواحهم فی أجواف طیر خضر ترد أنهار الجنة فتأکل من ثمارها و تأوی إلى قنادیل من ذهب فی ظل العرش فلما وجدوا طیب مطعمهم و مشربهم و رأوا حسن منقلبهم قالوا لیت إخواننا یعلمون بما أکرمنا الله و بما نحن فیه لئلا یزهدوا فی الجهاد و یکلوا عند الحرب فقال لهم الله تعالى أنا أبلغهم عنکم فأنزل وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏.

[6] . و روی عن ابن عباس و ابن مسعود و جابر أن النبی (ص) قال لما أصیب إخوانکم بأحد جعل الله أرواحهم فی حواصل طیر خضر ترد أنهار الجنة و تأکل من ثمارها.

[7] . و روی عنه ص أنه قال لجعفر بن أبی طالب و قد استشهد فی غزاة موته رأیته و له جناحان یطیر بهما مع الملائکة فی الجنه.

[8] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَرْوُونَ أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِینَ فِی حَوَاصِلِ طُیُورٍ خُضْرٍ حَوْلَ الْعَرْشِ فَقَالَ لَا الْمُؤْمِنُ أَکْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ یَجْعَلَ رُوحَهُ فِی حَوْصَلَةِ طَیْرٍ وَ لَکِنْ فِی أَبْدَانٍ کَأَبْدَانِهِمْ.

[9] . رَوَى شَیْخٌ صَدُوقٌ مِنْ مَشَایِخِ بَنِی هَاشِمٍ وَ غَیْرُهُ مِنَ النَّاسِ: أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَ حَرَمُهُ عَلَى یَزِیدَ وَ جِی‏ءَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ ع ... فَلَمَّا رَأَتْ زَیْنَبُ ذَلِکَ ... نَادَتْ ... لَقَدْ نَکَأْتَ الْقَرْحَةَ وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّافَةَ بِإِرَاقَتِکَ دَمَ سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ ابْنِ یَعْسُوبِ دِینِ الْعَرَبِ وَ شَمْسِ آلِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ هَتَفْتَ بِأَشْیَاخِکَ وَ تَقَرَّبْتَ بِدَمِهِ إِلَى الْکَفَرَةِ مِنْ أَسْلَافِکِ ثُمَّ صَرَخْتَ بِنِدَائِکَ وَ لَعَمْرِی لَقَدْ نَادَیْتَهُمْ لَوْ شَهِدُوکَ وَ وَشِیکاً تَشْهَدُهُمْ وَ لَنْ یَشْهَدُوکَ وَ لَتَوَدُّ یَمِینُکَ کَمَا زَعَمْتَ شَلَّتْ بِکَ عَنْ مِرْفَقِهَا وَ جُذَّتْ وَ أَحْبَبْتَ أُمَّکَ لَمْ تَحْمِلْکَ وَ إِیَّاکَ لَمْ تَلِدْ أَوْ حِینَ تَصِیرُ إِلَى سَخَطِ اللَّهِ وَ مُخَاصِمُکَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا وَ انْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ احْلُلْ غَضَبَکَ عَلَى مَنْ سَفَکَ دِمَاءَنَا وَ نَفَضَ ذِمَارَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا وَ هَتَکَ عَنَّا سُدُولَنَا وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ مَا فَرَیْتَ إِلَّا جِلْدَکَ وَ مَا جَزَرْتَ إِلَّا لَحْمَکَ وَ سَتُرَدُّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ دَمِ ذُرِّیَّتِهِ وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ وَ سَفَکْتَ مِنْ دِمَاءِ عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَیْثُ یَجْمَعُ بِهِ شَمْلَهُمْ وَ یَلُمُّ بِهِ شَعَثَهُمْ وَ یَنْتَقِمُ مِنْ ظَالِمِهِمْ وَ یَأْخُذُ لَهُمْ بِحَقِّهِمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ فَلَا یَسْتَفِزَّنَّکَ الْفَرَحُ بِقَتْلِهِمْ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ حَسْبُکَ بِاللَّهِ وَلِیّاً وَ حَاکِماً وَ بِرَسُولِ اللَّهِ خَصْماً وَ بِجَبْرَائِیلَ ظَهِیراً وَ سَیَعْلَمُ مَنْ بَوَّأَک‏...

حَزَزْتَ إِلَّا لَحْمَکَ وَ لَتَرِدَنَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِمَاءِ ذُرِّیَّتِهِ وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَیْثُ یَجْمَعُ اللَّهُ شَمْلَهُمْ وَ یَلُمُّ شَعَثَهُمْ وَ یَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وَ حَسْبُکَ بِاللَّهِ حَاکِماً وَ بِمُحَمَّدٍ ص خَصِیماً وَ بِجَبْرَئِیلَ ظَهِیراً وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَک‏...