سفارش تبلیغ
صبا ویژن

704) سوره فاطر (35) آیه 4 وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ

بسم الله الرحمن الرحیم

704) سوره فاطر (35) آیه 4  

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ

ترجمه

و اگر تو را تکذیب می‌کنند قطعاً پیش از تو [هم] پیامبرانی تکذیب شدند؛ و همه امور تنها به خداوند بازگردانیده می‌شود.

نکات ادبی

یُکَذِّبُوکَ ، کُذِّبَتْ

قبلا بیان شد که «کذب» نقطه مقابل «صدق» است و به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، اعم از اینکه عامدانه یا از روی اشتباه باشد؛ و «کَذِب» به معنای «دروغ» و امری است که برای ابراز خلاف واقع به کار گرفته شده و اعم از آن است که سخن باشد (کهف/5) یا یک عمل و شیء خارجی (وَ جاؤُوا عَلى‏ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ‏؛ یوسف/18). اما وقتی به باب تفعیل می‌رود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار می‌رود، خواه آن شخص یا محتوا واقعا صادق باشد، یا کاذب، هرچند در فضای قرآن، تکذیب همواره نوعی دلالت بر انکار حق و زیر بار حق نرفتن دارد.

جلسه229 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/

إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ

«الْأُمُورُ» چون صیغه جمع است و «الـ» بر روی آن آمده، دلالت بر عموم می کند، یعنی «همه امور»؛ و «إِلَى اللَّهِ» چون جار و مجروری است که متعلق است به «ترجع» و بر آن مقدم شده، پس دلالت بر «حصر» می کند؛ از این رو معنای این جمله آن است که «همه امور تنها به خداوند رجوع داده می شود».

حدیث

1) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود در وصف پیامبر اکرم ص فرمودند:

و شهادت می‌دهم که حضرت محمد ص بنده و رسول اوست، به طاعت او دعوت کرد و دشمنان او را با جهاد در دین مقهور ساخت [یا: بر دشمنانش غلبه کرد در مقام تلاش برای حفظ دین او] ؛ نه توافق آنان بر تکذیب وی، او را از راهش بازداشت و نه تلاش آنان در خاموش کردن نور وی.

نهج البلاغة، خطبه190

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ وَ قَاهَرَ أَعْدَاءَهُ جِهَاداً عَنْ دِینِهِ لَا یَثْنِیهِ عَنْ ذَلِکَ اجْتِمَاعٌ عَلَى تَکْذِیبِهِ وَ الْتِمَاسٌ لِإِطْفَاءِ نُورِه‏.


2) امام صادق ع نامه‌ای به شیعیان نوشته و خواسته بودند که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[1] در فراز دیگری از این نامه آمده است:

بسم الله الرحمن الرحیم ... پس تقوا پیشه کنید ای جماعت نجات‌یافته که اگر خداوند بخواهد آنچه را که به شما داده، بر شما تمام کند، کار تمام نشود مگر اینکه آنچه را که بر صالحانِ پیش از شما پیش آورد بر شما نیز پیش آورد،

و نیز اینکه در جان‌ها و اموالتان مبتلا شوید و از دشمنان خدا اذیتهای فراوان بشنوید و صبر کنید و ناملایمات را به جان بخرید،

و نیز اینکه شما را تحقیر کنند و به شما کینه بورزند،

و نیز اینکه در مورد شما ناجوانمردی به خرج دهند و شما به خاطر خدا و به امید سرای آخرت آن را تحمل کنید،

و نیز اینکه کظم غیظ شدیدی  به خرج دهید در قبال آزاری که در راه خداوند عز و جل مجرمانه بر شما وارد می‌کنند،

و نیز اینکه شما را در مورد حق تکذیب کنند و در آن با شما دشمنی ورزند و شما بر آنچه از آنان به شما می‌رسد شکیبایی ورزید؛

و مصداق همه اینها در کتاب خداوند که جبرئیل ع بر پیامبرتان ص نازل کرد آمده است؛ و شما شنیدید سخن خداوند عز و جل به پیامبرتان را که فرمود «پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند و بر آنان شتاب نکن» (احقاف/35) و فرمود «و اگر تو را تکذیب می‌کنند قطعاً پیش از تو [هم] پیامبرانی تکذیب شدند» (فاطر/3) «پس بر آنچه تکذیب شدند  و مورد اذیت قرار گرفتند صبر کردند» (انعام/34) پس بی‌تردید پیامبر خدا ص و پیامبران پیش از او تکذیب شدند؛ و علاوه بر اینکه حق آنها مورد تکذیب قرار گرفت، اذیت شدند. ...

الکافی، ج‏8، ص4-5

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُ‏  قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ‏  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِیهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَکَانُوا یَضَعُونَهَا فِی مَسَاجِدِ بُیُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِیهَا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ ... فَاتَّقُوا اللَّهَ أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ النَّاجِیَةُ إِنْ أَتَمَّ اللَّهُ لَکُمْ مَا أَعْطَاکُمْ بِهِ‏  فَإِنَّهُ لَا یَتِمُّ الْأَمْرُ حَتَّى یَدْخُلَ عَلَیْکُمْ مِثْلُ الَّذِی دَخَلَ عَلَى الصَّالِحِینَ قَبْلَکُمْ وَ حَتَّى تُبْتَلَوْا فِی أَنْفُسِکُمْ‏ وَ أَمْوَالِکُمْ وَ حَتَّى تَسْمَعُوا مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ‏ أَذىً کَثِیراً فَتَصْبِرُوا وَ تَعْرُکُوا  بِجُنُوبِکُمْ وَ حَتَّى یَسْتَذِلُّوکُمْ وَ یُبْغِضُوکُمْ وَ حَتَّى یُحَمِّلُوا عَلَیْکُمُ الضَّیْمَ فَتَحَمَّلُوا مِنْهُمْ تَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ حَتَّى تَکْظِمُوا الْغَیْظَ الشَّدِیدَ فِی الْأَذَى فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَجْتَرِمُونَهُ‏  إِلَیْکُمْ وَ حَتَّى یُکَذِّبُوکُمْ بِالْحَقِّ وَ یُعَادُوکُمْ فِیهِ وَ یُبْغِضُوکُمْ عَلَیْهِ فَتَصْبِرُوا عَلَى ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ مِصْدَاقُ ذَلِکَ کُلِّهِ فِی کِتَابِ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَهُ جَبْرَئِیلُ ع عَلَى نَبِیِّکُمْ ص سَمِعْتُمْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّکُمْ ص- فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ‏  ثُمَّ قَالَ‏ وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ‏ ... فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا  فَقَدْ کُذِّبَ نَبِیُّ اللَّهِ وَ الرُّسُلُ مِنْ قَبْلِهِ وَ أُوذُوا مَعَ التَّکْذِیبِ بِالْحَق‏. ...


3) عقبه روایت می‌کند که یکبار امام باقر ع فرمود:

همانا خداوند خلایق را آفرید؛ پس آنچه را دوست داشت، از آنچه دوست داشت آفرید؛ و آنچه دوست داشت این بود که آن را از طینت بهشت بیافریند؛ و آنچه را مبغوض داشت، از آنچه مبغوض داشت آفرید؛ و آنچه مبغوض داشت این بود که آن را از طینت آتش [= جهنم] بیافریند؛ سپس آنان را در ظلالی [= سایه‌هایی] برانگیخت.

گفتم: «ظلال» [= سایه‌ها] چگونه چیزی ایست؟

فرمود: آیا سایه‌ات را وقتی خورشید در آسمان است ندیده‌ای؟! چیزی هست و هیچ چیز نیست!

سپس خداوند پیامبران را در میان آنان آفرید که آنان را به اقرار به خداوند دعوت ‌کنند، و این همان سخن خداوند است که فرمود «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آنان را آفریده، خواهند گفت: الله» (زخرف/87).

سپس آنان را به اقرار به پیامبران دعوت کرد؛ پس برخی اقرار کردند و برخی انکار کردند؛ سپس آنان را به ولایت ما دعوت کرد؛ پس به خدا سوگند هرکه را دوست داشت بدان اقرار کرد؛ و هر که را مبغوض می‌داشت آن را انکار نمود، و این همان سخن خداوند است که می‌فرماید «پس قرار نیست که ایمان بیاورند به چیزی که از پیش تکذیب کرده‌اند» (یونس/84). سپس امام باقر ع فرمود: و تکذیب از آنجا بود. [ریشه‌اش آنجا بود و از آنجا آغاز شد].»

الکافی، ج‏1، ص436

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَعْفَرِیِ‏  عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَخَلَقَ مَا أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ وَ کَانَ مَا أَحَبَّ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ الْجَنَّةِ وَ خَلَقَ مَا أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ وَ کَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ النَّارِ ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِی الظِّلَالِ فَقُلْتُ وَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ الظِّلَالُ قَالَ أَ لَمْ تَرَ إِلَى ظِلِّکَ فِی الشَّمْسِ شَیْ‏ءٌ وَ لَیْسَ بِشَیْ‏ءٍ ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ فِیهِمُ النَّبِیِّینَ یَدْعُونَهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ‏ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏  ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِیِّینَ فَأَقَرَّ بَعْضُهُمْ وَ أَنْکَرَ بَعْضُهُمْ ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَایَتِنَا فَأَقَرَّ بِهَا وَ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ وَ أَنْکَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ وَ هُوَ قَوْلُهُ‏ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ‏ مِنْ قَبْلُ‏  ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع کَانَ التَّکْذِیبُ‏ ثَمَّ.

تدبر

1) «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»

بعد از اینکه در آیات قبل برهان هایی برای ضرورت پیروی از خدا برشمرد، این آیه مشتمل بر دو دلداری نسبت به پیامبر ص است و می‌فرماید اگر آنان به دلایل تو دل ندادند و به جایش تو را تکذیب کردند ناراحت مشو؛ زیرا

اولا این رویه گذشتگان هم بوده و پیامبران قبل از تو را هم تکذیب می‌کردند؛

ثانیا همه امور به خداوند برمی‌گردد و حساب و کتاب اینها هم با خدا بود و این گونه نیست که تو را تکذیب کنند و به هیچ مشکلی برنخورند. (المیزان، ج17، ص17)


2) «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ»

همه‏ى انبیا مخالف داشته‏اند و تکذیب حقّ، شیوه‏ى دائمى کفّار است.

به تعبیر دیگر، کفّار با شخص کارى ندارند، با راه و هدف مخالفند هر کس نداى حقّ سر دهد مورد تکذیب قرار مى‏گیرد. (تفسیر نور، ج‏9، ص474)


3) «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ»

[عرصه‌هایی هست که] تاریخ تکرار مى‏شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص474)


4) «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ»

تکذیب مردم، ضربه‏اى به حقّانیّت حق و حقیقت نمى‏زند، تکذیب شدگانِ پیش از تو همان فرستادگان ما بودند. (تفسیر نور، ج‏9، ص474)

تاملی در مفهوم دموکراسی

حقیقت برای حقیقت بودنش نیازی ندارد که مردم آن را بپذیرند یا نپذیرند. نه پذیرفتن مردم، حقانیت یک حق را افزایش می‌دهد ویا از باطل بودن یک باطل می‌کاهد؛ و نه نپذیرفتن آنان، اثری در کم و زیاد شدنِ حقانیت حق ویا بطلان باطل دارد.

اگر این ضابطه را درست درک کنیم درمی‌یابیم که دموکراسی و مراجعه به آرای عمومی هیچگاه نمی‌تواند برای تشخیص و رسیدن به حق موثر باشد.

اگر چنین است،

پس علت مراجعه ما به آرای عمومی چیست؟

به نظر می‌رسد مراجعه به آرای عمومی برای تصمیم‌گیری‌ها، نزد کسانی که منطقی تصمیم گیری می کنند، دو ریشه مهم دارد:

الف. در حوزه زندگی، برخی از امور است که حق و باطل معینی در آنها مطرح نیست و به فراخور افراد متفاوت می‌شود؛ و به تعبیر دیگر، عرصه تصمیم‌گیری در مورد آنها به حق و باطل برنمی‌گردد؛ بلکه به سلیقه‌های افراد برمی‌گردد و از این رو می توان ضابطه اصلی در این گونه امور، جلب رضایت اکثریت است. اگر از تاثیراتِ تحریف‌کننده تبلیغات، صرف‌نظر شود، شاید بتوان گفت در این عرصه‌ها مراجعه به رای اکثریت بیشترین میزان رضایت را می‌تواند به همراه آورد.

ب. برخی از امور هست که اقتضای اولیه آنها حق یا باطل است، اما زمانی این حق قابلیت پیاده شدن در بستر جامعه را دارد که با اقبال عمومی همراه شود. در این عرصه‌ها برای پیاده کردن حق چاره‌ای نیست جز اینکه آرای عمومی با آنها همراهی کند؛ و البته این بدان معنا نیست که چون آرای عمومی همراهی کرده با نکرده، در حق یا باطل بودن آن مطلب اثری داشته باشد. (نمونه بارز این مساله، مساله حکومت است و موضع امیرالمومنین ع، که از طرفی در شورای شش‌نفره‌ای که عمر قرار داد، تاکید کرد که این حق من است (إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی‏؛ نهج‌البلاغه، خطبه172)[2] و از طرف دیگر در خطبه شقشقیه در حالی که دیگران را غاصب خلافت خواند، اما تصریح ‌فرمود که اگر مردم همراهی نمی‌کردند همچنان خود برای گرفتن حکومت اقدامی نمی‌کردم. (نهج‌البلاغه، خطبه3)[3]


5) «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ»

خداوند در مقام دلداری دادن به پیامبر ص، از اینکه شبیه این مصیبت بر پیامبران قبلی هم وارد شده بود استفاده می‌کند.

چرا؟

الف. اگر ما به وقایع پیرامون خود معانی جدیدی دهیم، نوع مواجهه ما با آنها عوض خواهد شد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی (اهمیت معانی در زندگی)

زندگی انسان بیش از آنکه با متن واقعیت خارجی گره خورده باشد با معانی‌ای که از این واقعیات درک می‌کند گره خورده است؛ و یکی از مهمترین راه‌های غلبه بر مشکلات بیرونی، تغییر موضع دادن در قبال فهم آنهاست.

یکی از مهمترین مصادیق آن، این است که خود را تنها مصیبت‌زده عالم نپنداریم، بلکه توجه کنیم به انسانهای دیگری که آنان هم با این مشکل و مصیبت مواجه بودند؛ وقتی انسان ببیند آنچه بر سر او آمده بر سر دیگران هم آمده و بلکه وضعیت او از خیلی از افراد دیگر بهتر است، تحمل آن سختی و مشکلی که در آن به سر می‌برد آسان‌تر خواهد شد.

این مقایسه کردن‌ها بقدری در زندگی انسان اهمیت دارد  و زندگی را خوش یا ناخوش می‌سازد که از ما خواسته‌اند که همواره در مسائل مادی خود را با کسانی که از ما پایین‌ترند مقایسه کنیم (تا هم حرص زدنمان کمتر شود و هم سختی‌های زندگی را راحت‌تر تحمل کنیم) به قول رودکی:

زمانه، پندی، آزادوار، داد مرا

زمانه، چون نگری، سربه سر همه پندست

به روز نیک کسان، گفت تا تو غم نخوری

بسا کسا که به روز تو آرزومندست

و از طرف دیگر، در مسائل معنوی همواره خود را با بالاتر از خود مقایسه کنیم تا انگیزه تلاش و حرکت در ما تقویت شود و بدانچه داریم مغرور نشویم و بسنده نکنیم.

ب. تاریخ، بهترین مایه‏ى تسلّى در برابر مشکلات است. (تفسیر نور، ج‏9، ص474)

ج. ...


6) «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ ... إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»

اگر تو را تکذیب کنند، همه امور به خدا برگشت داده می‌شود.

چه ربطی بین مقدم و تالی هست؟

الف. اگر آنان تو را تکذیب می‌کنند کارشان نهایتا به خداوند برمی‌گردد و خداوند جزای آنان را می‌دهد و و چنان نیست که با تکذیب خود بر حق و حقیقت غلبه کنند. (المیزان، ج17، ص17)

ب. توجّه به معاد، انسان را در برابر حوادث تلخ مقاوم مى‏کند. (تفسیر نور، ج‏9، ص474). به تعبیر دیگر، کسی که باور کند همه امور به سوی خدا برمی‌گردد، در صورت عدم اقبال دیگران به حق و حقیقت، از تبلیغ حق دلسرد نمی‌شود و سختی‌هایی که در مسیر تبلیغ حق و حقیقت متحمل می‌شود بر او آسان می‌گردد.

ج. ...

 

 


[1] . جلسه175، حدیث2 http://yekaye.ir/sad-38-28/  و جلسه202، حدیث1 http://yekaye.ir/ale-imran-003-31/    و جلسه456 حدیث3 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-11/   و جلسه490، حدیث3 http://yekaye.ir/alqalam-68-24/  و جلسه 531 حدیث3  http://yekaye.ir/al-ahzab-33-42/ گذشت.

[2] . وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّکَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ لَحَرِیصٌ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دُونَهُ فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِی الْمَلَإِ الْحَاضِرِینَ هَبَّ کَأَنَّهُ بُهِتَ لَا یَدْرِی مَا یُجِیبُنِی بِهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی ثُمَّ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تَتْرُکَهُ.

[3] . أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.