سفارش تبلیغ
صبا ویژن

684) سوره کهف (18)آیه 102 أَفَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتّ

بسم الله الرحمن الرحیم

684) سوره کهف (18)آیه102

أَفَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی‏ أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً

ترجمه

آیا پس آنان که کفر ورزیدند [چنین] حساب کردند [یا: کافی است]‌ که بندگانم را از ورای من ولیّ [سرپرست] اتخاذ کنند؟ بی‌تردید ما جهنم را [به عنوان] جایگاه [یا: ‌وسیله] پذیرایی برای کافران آماده کرده‌ایم.

نکات ادبی

«حَسِبَ»

معنای «حساب کردن» معنای بسیار آشنایی است، با این حال، شبیه آنچه قبلا هم اشاره شد، با رجوع به 55 ترجمه معلوم شد که هیچ‌یک از مترجمان در ترجمه این آیه، از این تعبیر استفاده نکرده بلکه دو تعبیر «پنداشتید» یا «گمان کردید» را به کار برده‌اند (و البته تنها در «ترجمه تفسیر طبری» (ج4، ص937) بر اساس قرائت « أ فحَسْبُ» ترجمه شده، که ترجمه‌اش چنین است: «خود بسنده بود آن کسها را که کافر شدند که بگیرند بندگان مرا از فرود من دوستان و یاران»)

درباره  چرایی چنین مطلبی هم توضیح داده شد که در اغلب کتب لغت اشاره شده که فعل «حسب»، علاوه بر معنای «عدّ» (حساب کردن، شمردن) به معنای «ظن» هم به کار می‌رود. در تعیین معیار تمایز، فیومی و طریحی گفته‌اند هرگاه از وزن «حَسَبَ» (مصدر: حِساب) استفاده شود به معنای حساب کردن است و هرگاه از وزن «حَسِبَ» (مصدر: حُسبان) استفاده شود به معنای «ظن» است. ابن‌فارس ضمن پذیرش این تفاوت، توضیح داده که وقتی تعبیر «حسِب» به کار می‌بریم به این جهت معنای «ظن» را می‌دهد که در واقع گفته‌ایم «حساب می‌کنم که از اموری باشد که رخ می‌دهد» در واقع، معنای «ظن»، اذغان به وقوع یک مطلب بر اساس حساب و کتاب است، و به همین جهت است که «حسِب» را به معنای «ظن» دانسته‌اند. نکته‌ای که این برداشت را تقویت می‌کند این است که ابوهلال عسکری (صاحب الفروق فی اللغة) در تفاوت معنای «ظن» و «حُسبان» توضیح داده‌ که ظن، حکایتگر از نوعی اعتقاد درونی است، در حالی که در معنای حسِب،‌ عنصر اعتقاد نقشی ندارد؛ در واقع حُسبان، همان «حساب کردن وقوع یک حالت» بوده که به خاطر کثرت استفاده در امور ظنی، کم‌کم به معنای ظن کار رفته است.

در قرآن کریم، اگرچه این کلمه در حالت فعل ماضی، فقط به صورت «حَسِبَ» به کار رفته، و در تمام موارد، احتمال اینکه معنای «ظن» مدنظر باشد منتفی نیست؛ اما به صورت مصدری به هر دو صورت «حساب» و «حسبان» استفاده شده است. نکته مهم این است که اگرچه - همان طور که اهل لغت گفته‌اند- در تمام کاربردهای این کلمه در حالت «حساب»، هیچ اثری از معنای «ظن» وجود ندارد؛ اما جالب این است که در هیچیک از موارد استعمال کلمه «حسبان» در قرآن نیز اثری از معنای «ظن» وجود ندارد (انعام/96؛ کهف/40؛ الرحمن/5) و این بدان معناست که اگرچه طبق توضیح فوق، ممکن است استفاده از «حسِب، حسبان» در امور ظنی رایج بوده، اما لااقل تا زمان ظهور قرآن، هنوز معنای «ظن» برای حُسبان (و لذا برای فعل حَسِبَ) قطعیت پیدا نکرده است و اصطلاحا هنوز به حدی نرسیده که لفظ «منقول» شود. به همین جهت بود که در ترجمه، علی‌رغم همه ترجمه‌های موجود، همان تعبیر «حساب کردن» (که قدر متیقن این واژه است) استفاده شد.

جلسه 96 http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/

اکنون می‌افزاییم که کلمه «حَسْب» (َ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّه، انفال/62؛ حَسْبُکَ اللَّه، انفال/64؛ حَسْبُنَا اللَّهُ، آل‌عمران/153 و توبه/59؛ حَسْبُهُمْ جَهَنَّم، مجادله/8؛ و ...) که در قرآن کریم دست کم 11 بار به این صورت به کار رفته


«أَوْلِیاءَ»

اولیاء، جمعِ «ولیّ» است و قبلا بیان شد که ماده «ولی» در اصل، دلالت بر «قرب» می‌کند و «مولی» از همین باب است که به معانی آزادکننده، برده‌ی آزادشده،‌ صاحب، هم‌قسم، پسرعمو، ناصر و یاور، همسایه به کار می‌رود». به تعبیر دیگر، «ولی، رابطه‌ای بین دو شیء است که چیزی که از آنها نباشد بین آنها فاصله نیندازد و برای همین استعاره گرفته می‌شود در نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد».

وقتی تعبیر شود که الف ولی  ب است، یعنی الف سرپرستی امور ب را برعهده گرفته است؛ پس ولایت‌ یعنی تدبیر امور شخص دیگر و برعهده گرفتن مسئولیت زندگی و معاش او؛ و لذا شاید مناسبترین معادل آن در فارسی «سرپرست» باشد؛ مخصوصا در این آیه که نسبت خدا با ما درنظر گرفته شده است. در زبان فارسی هم استفاده از کلمه «ولی» در معنای سرپرست بسیار متداول است (مثلا ولی ‌دانش‌آموز).

جلسه 84 http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/


«نُزُلاً»

قبلا بیان شد که کلمه «نُزُل» صفت مشبهه از ماده «نزل» (نزول: فرود آمدن) می‌باشد و اغلب اهل لغت بر این باورند که یا به معنای آن چیزی است که برای کسی (بویژه: مهمانی) که می‌خواهد در جایی فرود آید و منزل گزیند، آماده می‌کنند؛ و یا به معنای «منزل: محل نزول و اقامت» می‌باشد.

جلسه 195 http://yekaye.ir/al-kahf-018-107/

اختلاف قرائت[1]

عبارت «أ فحسب» در اغلب روایات به صورت «أَفَحَسِبَ الذین کفروا» (آیا کافران چنین حساب می‌کنند، چنین می‌پندارند که ...) قرائت کرده‌اند اما در ابوبکر (که راوی عاصم است) و نیز روایت زید از یعقوب (از قراء عشره) و برخی قرائات کمتر مشهور مانند روایت خلف از ابن‌کثیر و یعقوب، و قرائت ابن محیصن و حسن و یحیی بن یعمر و زید بن علی و مجاهد و عکرمة و قتادة و ضحاک و نعیم بن میسرة و ابوحیوة و ابن أبی لیلى و شافعی و مسعود بن صاح، به صورت «أ فحسْبُ الذین کفروا» (آیا کافران را کافی است که ...) قرائت کرده‌اند. (مجمع البیان، ج‏6، ص765[2]؛ البحر المحیط، ج‏7، ص229[3])[4]


نکته‌ای در تاریخ قرائات

قبلا در جلسه 660  http://yekaye.ir/al-kahf-18-79/  و پیش از آن درباره اختلاف قرائات و اینکه همه این قرائات سبعه و عشره به طور متواتر به پیامبر می‌رسد توضیحاتی ارائه شد.

اکنون می‌افزاییم که قاریان و راویانی که این قرائات به اسم آنان ثبت شده، کسانی‌اند که اصرار داشتند تک‌تک حروف و اعراب و حتی نحوه ادای حروف (قواعد تجویدی) هم که قرائت می‌کنند مستقیما از استاد خود شنیده و ثبت کرده باشند و او هم مستقیما از استادش، تا به پیامبر ص ختم شود و این افرادی که امروزه قرائت‌ها به اسم آنها مشهور است، در واقع کسانی بودند که در شهر خود بیش از دیگران به مساله آموزش قرائت به طور تخصصی اشتغال داشتند و شهرتشان از شهر و دیار خود هم گذشته بود و مردم سایر بلاد برای آموزش به آنها مراجعه می کردند.

لازم به ذکر است که عاصم حدود 30 شاگرد برجسته دارد که مشهورترین آنها حفص و شعبه (ابوبکر بن عیاش) است. عاصم قرائتی را که از طریق ابوعبدالرحمن سلمی و او نیز از طریق امیرالمومنین ع از پیامبر فراگرفته بود، به حفص آموزش داد؛ و قرائتی را که از طریق زر بن حبیش از ابن‌مسعود از پیامبر گرفته بود، به شعبه.

اما در این مورد خاص (أ فحسب)، چون خود ابوبکر قرائت «أ فحسْبُ» را با واسطه‌های دیگر از امیرالمومنین ع شنیده بود، خودش در این مورد تصریح کرده که من در اینجا قرائت عاصم (و در واقع قرائتی که ابن‌مسعود روایت کرده) را نمی‌خوانم و قرائتی را که به روایت امیرالمومنین ع دریافت کرده‌ام می‌خوانم. (مجمع البیان، ج‏6، ص765)

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است:

همانا خداوند حضرت علی ع را عَلَم [پرچم] ای بین خود و خلائقش قرار داد؛ پس هر که او را [به امامت] بشناسد مومن است و هرکس او را انکار کند کافر است و هرکس او را نشناسد گمراه است و هرکس در عرض او کس دیگری را [به امامت] قرار دهد مشرک است، و کسی که ولایت او را آورد وارد بهشت شود.

و

از امام صادق ع روایت شده است: ولایت ما همان ولایت خداست که هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر به آن.

الکافی، ج‏1، ص437

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا یُونُسُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِیّاً ع عَلَماً بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ کَانَ ضَالًّا وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ شَیْئاً کَانَ مُشْرِکاً وَ مَنْ جَاءَ بِوَلَایَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ.


مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ رِزْقٍ الْغُمْشَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

وَلَایَتُنَا وَلَایَةُ اللَّهِ الَّتِی لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا.


2) از امام باقر ع روایت شده است:

هرکس خوش دارد که بین او و خدا در روز قیامت حجابی نباشد تا او به [عنایت] خدا بنگرد و خداوند به او نظر [لطف] افکند، پس تولای آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گیرد [به سرپرستی آنان تن دهد] و از دمشنشان بیزاری جوید و به امام آنها را به امامت خویش برگزیند؛ که اگر چنین باشد به [عنایت] خداوند می‌نگرد و خدا به او نظر [لطف] می‌افکند.

 الأصول الستة عشر، ص213؛ قرب الإسناد، ص351[5]

الشَّیْخُ أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ التَّلَّعُکْبَرِیُّ أَیَّدَهُ اللَّهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ الدِّهْقَانُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ زَیْدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَزْدِیُّ الْبَزَّازُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ الْحَضْرَمِیُّ، عَنْ حُمَیْدِ بْنِ شُعَیْبٍ السَّبِیعِیِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ، قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ:

مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ، وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ، فَلْیَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ یَبْرَأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ، وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ؛ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ ذَلِک‏ نَظَرَ إِلَى اللَّهِ، وَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ.


3) از امام باقر ع روایت شده است که خداوند تبارک و تعالی فرمود:

قطعا عذاب کنم هر رعیتی [هر پیروی] را که به ولایت هر امام ستمگری که منصوب از جانب خدا نیست تن دهد هرچند آن رعیت در اعمال خویش نیکوکار و پرهیزکار باشد؛ و قطعا می‌بخشم هر رعیتی در اسلام را که به ولایت هر امام عادلی که منصوب از جانب خداست تن دهد هر چند آن رعیت به خودی خود ظالم و بدکار باشد.

الکافی، ج‏1، ص376

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى‏، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:

لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.


4) محمد بن مسلم از امام باقر ع روایت کرده است:

هرکس با عبادتی دینداری بورزد که تمام تلاشش را در آن عبادت صرف کند اما امامی از جانب خداوند نداشته باشد، ÷س سعی و تلاشش غیرمقبول است و او گمراهی متحیر است و خداوند کارهای وی را خوش نمی دارد و مَثَلِ او مَثَلِ گوسفندی است که چوپان و گله خود را گم کرده، پس تمام روزش را به این سو و آن سو می‌دود تا شب سرمی‌رسد و او گله‌ای از گوسفندان را همراه چوپانشان می‌بیند به سوی آنان متمایل می‌گردد و بدان فریفته می‌شود و شب را در چراگاه آنان می‌خوابد، اما همین که آن چوپان گله را به حرکت درآورد [می‌فهمد که] آن چوپان و گله را نمی‌شناسد، پس باز حیران و سرگردان در این سو و آن سو چوپان و گله خویش را می‌جوید تا دوباره چشمش به گوسفند و چوپانی می‌افتد و به سوی آن می‌رود و بدان فریفته می‌شود اما این چوپان بر سرش فریاد می‌زند که برو و به گله و چوپان خودت ملحق شو که تو حیران و غافلی از چوپان و گله خودت؛ پس باز هراسان و سرگردان این سو و آن سو رم می‌کند، نه چوپانی دارد که او را به چراگاهش هدایت کند یا به خانه‌اش برگرداند؛ در همین حال است که گرگی فرصت را غنیمت می‌شمرد و او را می‌درد؛

ای محمد! به خدا سوگند هر کس از این امت هم که صبح کند در حالی که امامی آشکار و عادل از جانب خداوند عز و جل نداشته باشد، حیران و گمراه صبح کرده، و اگر بر این حال بمیرد به مرگ کفر و نفاق مرده است؛

و بدان ای محمد! که همانا امامان ستمگر و پیروانشان از دین خدا به دورند، گمراهند و گمراه کنند، پس کارهایی که انجام می‌دهند «همانند گرد و خاکی است که باد در روز طوفانی آن را پراکنده سازد، بر چیزی از آنچه به دست آوردند قدرت نیابند که این همان گمراهی دور و دراز است.» (ابراهیم/18)

الکافی، ج‏1، ص183-184؛ الغیبة للنعمانی، ص128[6]

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ‏

کُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ‏  لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا فَهَجَمَتْ‏  ذَاهِبَةً وَ جَائِیَةً یَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا  اللَّیْلُ بَصُرَتْ بِقَطِیعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِی مَرْبِضِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِی قَطِیعَهُ أَنْکَرَتْ‏ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَیِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا  فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِی الْحَقِی بِرَاعِیکِ وَ قَطِیعِکِ فَأَنْتِ تَائِهَةٌ مُتَحَیِّرَةٌ عَنْ رَاعِیکِ وَ قَطِیعِکِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَیِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِیَ لَهَا یُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ یَرُدُّهَا فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَیْعَتَهَا فَأَکَلَهَا وَ کَذَلِکَ وَ اللَّهِ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِیتَةَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ یَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِینِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ‏ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ‏ لا یَقْدِرُونَ‏ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ ذلِکَ‏ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ.


5) حمران بن اعین واقعه‌ای را نقل می‌کند که شبیه آن را معاذ بن مسلم هم نقل می‌کند. می‌گوید: برای امام صادق ع حکایت مردی را بازگو کردم که به ولایت امیرالمومنین ع اذعان دارد و از دشمنش بیزاری می‌جوید هو هر چه او بگوید می‌پذیرد جز اینکه معتقد است که بین آنان [اصحاب پیامبر] اختلافی افتاد و همه آنان امام و پیشوای مایند و نمی‌دانم که کدام [واقعا] امام است و وقتی شخص واحدی را همگی قبول کردند ما هم همان را قبول می‌کنیم چرا که می‌دانیم امر در بین آنهاست و خداوند همه را آمرزیده است.

حضرت فرمود: اگر بر این حال بمیرد به مرگ جاهلی مرده است.

الغیبة للنعمانی، ص135

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا بْنِ شَیْبَانَ فِی شَعْبَانَ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ أَنَّهُ قَالَ:

وَصَفْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلًا یَتَوَالَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ یَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ یَقُولُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ یَقُولُ إِلَّا أَنَّهُ یَقُولُ إِنَّهُمُ اخْتَلَفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الْقَادَةُ وَ لَسْتُ أَدْرِی أَیُّهُمُ الْإِمَامُ وَ إِذَا اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَاحِدٍ أَخَذْنَا بِقَوْلِهِ وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الْأَمْرَ فِیهِمْ رَحِمَهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً

فَقَالَ إِنْ مَاتَ هَذَا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.

وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ.

تدبر

1) «أَ فَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی‏ أَوْلِیاءَ»

مقصود از این تعبیر «آیا چنین گمان می کنند کافرانی که بندگانم را از ورای من ولیّ اتخاذ می‌کنند» چیست؟

الف. آیا کسانی اند که منکر توحیدند، غیر خدا را به عنوان رب خویش برمی گزینند تا آنان را یاری دهند و عقاب خدا را از آنان دور کنند؟ و مقصود از این بندگانی که مورد توجه قرار گرفتند حضرت عیسی ع و فرشتگانی اند که خود به بندگی خدا معترفند. (مجمع البیان، ج‏6، ص767؛ المیزان، ج‏13، ص367)

ب. آیا کسانی که کافرند گمان می کنند که اگر غیر مرا به خدایی بگیرند، من بر آنان غضب نمی کنم و عقوبتشان نخواهم کرد (ابن عباس، به نقل مجمع البیان، ج‏6، ص767؛ المیزان، ج‏13، ص367)

ج. عبارت «أَنْ یَتَّخِذُوا» را مفعول اول بگیریم و مفعول دوم را محذوف بدانیم، یعنی آیا کسانی که کافرند گمان می کنند که اگر به ولایت غیر من تن دهند، به نفعشان است؟ (المیزان، ج‏13، ص367)

د. هم «الَّذِینَ کَفَرُوا» و هم «أَنْ یَتَّخِذُوا» را در جایگاه دو مفعول برای «حسب» در نظر آوریم و جمله حالت استفهام انکاری داشته باشد؛ یعنی آیا چنین حساب شد که کافران ولایت غیر من را پذیرفتند؟ یعنی برخلاف آنچه به نظر می‌رسید، هیچکس عملا هیچ ولایت دیگری را نتوانست بپذیرد، شبیه همان جمله‌ای که خود فرشتگان وقتی مورد سوال قرار می گیرند که آیا واقعا اینان شما را می‌پرستیدند، در پاسخ خدا عرض کرد که «سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ» (سبأ/41) (المیزان، ج‏13، ص367)

ه. ...


2) «أَفَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی‏ أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً»

در آیات قبل فرمود که ما جهنم را بر کافران عرضه کنیم و آنان کسانی‌اند که چشمانشان از ذکر من در پرده است و تحمل شنیدن سخن حق را نداشتند.

در بسیاری از روایاتی که ناظر به این آیه گذشت، این کافران بر کسانی تطبیق شده بود که منکر ولایت امیرالمومنین ع بودند که خداوند او را برگزیده بود.

این آیه بخوبی موید آن روایات است، چرا که این کافرانی را که جهنم برایشان آماده شده، کسانی معرفی می‌کند که در میان بندگان، از غیر خدا، یعنی بدون دستور خدا ویا در برابر دستور او، ولایت کسانی را می‌پذیرند.


3) «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً»

جایگاه و وسیله پذیرایی کافران را در جهنم از قبل آماده کرده‌اند.

«نُزُل» منزل و وسایلی است که برای مسافر پیش آمدنش آماده می‌کنند این تعبیر ظاهرا با لطافت تمام در بیان این موضوع است که کسانی که واقعا کافرند، به نحوی‌ هستند که چنانکه در آیات بعد خواهد فرمود، اصلا حسابرسی اعمال ندارند (فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنا؛ کهف/105) گویی بعد از مرگشان بدون هیچ درنگی وارد جهنم می شوند. (المیزان، ج‏13، ص367)


4)‌ «أَفَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی‏ أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً»

کافران به سرپرستی کسانی که دلشان می‌خواهد - و نه کسانی که خداوند معین فرموده - تن می‌دهند و ظاهرا آب از آب تکان نمی‌خورد.

این گونه می‌شود که آنان چنین حساب می‌کنند که این کارشان بی‌مشکل است، حساب و کتابی که روز قیامت معلوم می‌شود چه اندازه نادرست بوده است.

ثمره اخلاقی

انتظار نداشته باشیم همه امور را با محاسبات دنیوی حل کنیم.


5)‌ «أَفَحَسب الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی‏ أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً»

عده‌ای می‌پندارند که به سرپرستی کسانی که دلشان می‌خواهد - و نه کسانی که خداوند معین فرموده - تن دهند، کافی است. در حالی که اگر چشم باطن‌بین داشتند می‌فهمیدند که دارند با این کارشان جهنم را برای خود آماده می‌کنند.

ثمره سیاسی

هرگونه تن دادن به ولایت بندگان، که مهر تاییدی از جانب خداوند نداشته باشد (خواه آن بندگان با زور و زر و تزویر به چنان جایگاهی رسیده باشند، یا بر اثر توافق اکثریت و رای و سلیقه جمعی)، آماده کردن جهنم برای منزل گزیدن است.

 

 


[1] . و قرأ أبو حیوة و أبو عمرو بخلاف عنه نُزْلاً بسکون الزای‏ (البحر المحیط، ج‏7، ص230)

[2] . قرأ أبو بکر فی روایة الأعشى و البرجمی عنه و زید عن یعقوب

أ فحسْبُ الذین کفروا برفع الباء و سکون السین و هو قراءة أمیر المؤمنین (ع)

و ابن یعمر و الحسن و مجاهد و عکرمة و قتادة و الضحاک و ابن أبی لیلى و هذا من الأحرف التی اختارها أبو بکر و خالف عاصما فیها و ذکر أنه أدخلها فی قراءة عاصم من قراءة أمیر المؤمنین (ع) حتى استخلص قراءته و قرأ الباقون «أَ فَحَسِبَ» بکسر السین و فتح الباء.

قال ابن جنی: معناه أ فحسب الکافرین و حظهم و مطلوبهم أن یتخذوا عبادی من دونی أولیاء بل یجب أن یعبدوا أنفسهم مثلهم فیکون کلهم عبیدا و أولیاء لی و نحوه قوله تعالى وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ أی اتخذتهم عبیدا لک و هذا أیضا هو المعنى إذا کانت القراءة أ فحسب الذین کفروا إلا أن حسب ساکنة السین أذهب فی الذم لهم و ذلک لأنه جعله غایة مرادهم و مجموع مطلوبهم و لیست القراءة الأخرى کذلک...

«أَنْ یَتَّخِذُوا» فی موضع نصب بوقوع حسب علیه و من قرأ فحسبُ بالرفع و سکون السین فأن یتخذوا فی موضع رفع أعمالا منصوب على التمییز لأنه لما قال «بِالْأَخْسَرِینَ» کان مبهما لا یدل على ما خسروه فبین ذلک الخسران فی أی نوع وقع و الذین یصلح أن یکون فی موضع جر على الصفة للأخسرین و یصلح أن یکون فی موضع رفع على الاستئناف أی هم الذین ضل سعیهم

[3] . قرأ علیّ بن أبی طالب و زید بن علی بن الحسین و یحیى بن یعمر و مجاهد و عکرمة و قتادة و نعیم بن میسرة و الضحاک و ابن أبی لیلى و ابن کثیر و یعقوب بخلاف عنهما و ابن محیصن و أبو حیوة و الشافعی و مسعود بن صاح أَ فَحَسبُ بإسکان السین و ضم الباء.

[4] . البته در قرائت ابن مسعود به صورت «أ فطن» (البحر المحیط، ج‏7، ص229: و حسب هنا بمعنى ظن و به قرأ عبد اللّه أ فظن) قرائت شده است؛ و ظاهرا از عکرمه به صورت «أ فحسبهم» هم روایت شده است (الدر المنثور، ج‏4، ص253 : و أخرج أبو عبید و سعید بن منصور و ابن المنذر عن على بن أبى طالب انه قرأ أ فحسب الذین کفروا أن یتخذوا عبادی من دونی اولیاء قال أبو عبید بجزم السین و ضم الباء؛ و أخرج أبو عبید و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن عکرمة انه قرأ أ فحسب الذین کفروا یقول أ فحسبهم ذلک)

[5] . در قرب الاسناد سندش چنین است: ابْنُ عِیسَى عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ...

[6] . نعمانی سندش چنین است: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَشْعَرِیُّ وَ سَعْدَانُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِیدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ‏  وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَوَانِیُ‏  قَالُوا جَمِیعاً حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ‏ مَحْبُوبٍ الزَّرَّادُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ ع یَقُول‏