سفارش تبلیغ
صبا ویژن

683) سوره کهف (18) آیه101 الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطا

بسم الله الرحمن الرحیم

683) سوره کهف (18) آیه101

 الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً

ترجمه

همان کسانی که چشمانشان در حجابی بود از ذکر من؛ و اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند.

نکات ادبی

«غِطاءٍ»

ماده «غطو» یا «غطی» در اصل به معنای پوشاندن و در پرده قرار دادن به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص429؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص239)

کلمه «غطاء» در زبان عربی به کلمه «غشاء» (ماده «غشی») نزدیک است (که درباره این ماده در جلسه 158 توضیح داده شد http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/)؛ در تفاوت این دو برخی گفته‌اند «غطاء: چیزی است مانند طَبَق [= درپوش] که روی چیزی می گذارند، اما «غشاء» چیزی است مانند لباس روی چیزی می‌پوشانند، (مفردات ألفاظ القرآن، ص609). برخی گفته‌اند «غشاء» پوشش رقیق است که آن چیزی که زیر آن است دیده می‌شود تا جایی که گاه بیننده ممکن است توهم کند که چیزی روی آن نیست و غالبا از جنس خود شیء است؛ اما «غطاء» پوشش ضخیمی است که شخص کاملا متوجه مانع بودنش می‌شود؛ لذا از طرفی برای «غش کردن» که معلوم نیست چه چیزی انسان را در برگرفته از ماده «غشی» استفاده می شود، اما برای پوشیدن لباس از تعبیر «غطاء» استفاده، و گفته می‌شود «تغطیت بالثیاب». (الفروق فی اللغة، ص282)

از این ماده تنها دوبار در قرآن کریم استفاده شده است؛ یکی همین آیه و دیگری در آیه «لَقَدْ کُنْتَ فی‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» (ق/22)

 «لا یَسْتَطیعُونَ»

در آیه 75 درباره ماده «طوع» توضیح داده شد که در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن می‌باشد؛ و بیان شد که وقتی این ماده به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت بر انجام کاری داشتن است (لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً؛ کهف/67 و 72 و 75) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل مقدور می‌گردد؛ و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة.

جلسه 656 http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/

عبارت «لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» به معنای آن است که شنیدن مطلب بر آنها سنگین می‌آید نه اینکه توان شنوایی ندارند؛ چنانکه وقتی گفته می‌شود «لا أستطیع أن أبصر فلاناً: تاب و توان دیدن فلانی را ندارم» یعنی دیدن او بر من سنگین است. (الفروق فی اللغة، ص103[1]؛ مجمع‌البیان، ج6، ص766)

حدیث

1) اباصلت می‌گوید: مامون از امام رضا ع درباره آیه «همان کسانی که چشمانشان در حجابی بود از یاد من؛ و اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند» سوال کرد.

فرمود: همانا حجاب چشم مانع از ذکر نیست؛ و ذکر با چشمها دیده نمی‌شود ولیکن خداوند عز و جل، کفر به ولایت علی بن ابی‌طالب را به کوری تشبیه کرد، چرا که سخن پیامبر ص در مورد او بر آنان سنگین می‌آمد «و تاب و توان شنیدن نداشتند».

مامون گفت: [معضلی را] بر من گشودی، خداوند برای تو گشایش ایجاد کند.

التوحید (للصدوق)، ص353؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص136؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص413

حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ ره بِفَرْغَانَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ:

سَأَلَ الْمَأْمُونُ الرِّضَا ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» فَقَالَ ع إِنَّ غِطَاءَ الْعَیْنِ لَا یَمْنَعُ مِنَ الذِّکْرِ وَ الذِّکْرُ لَا یُرَى بِالْعُیُونِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ شَبَّهَ الْکَافِرِینَ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع بِالْعُمْیَانِ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَثْقِلُونَ قَوْلَ النَّبِیِّ ص فِیهِ وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ.


2) ابوبصیر روایت کرده است که امام صادق ع درباره آیه «همانا من فقط بشری مثل شما هستم» فرمود: یعنی در آنفرینش، که او نیز همانند آنها آفریده و مخلوق است «که به من وحی می‌شود [که همانا خداوند شما خدایی واحد است؛ پس هرکس چنین است که به دیدار پروردگارش امید دارد پس باید عمل صالحی انجام دهد و] هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک قرار ندهد» (کهف/110) فرمود: در عرض ولایت آل محمد ص ولایت غیر آنها را در پیش نگیرد، و ولایت آنها عمل صالح است، پس کسی که برای عبادت پروردگارش شریک قرار داد، در ولایت ما شریک قرار داد و بدان کفر ورزید و حق امیرالمومنین ع و ولایت او را انکار کرد.

گفتم: پس آیه «کسانی که چشمانشان در حجابی بود از ذکر من» چطور؟

فرمود: یعنی به ذکر ولایت علی ع، و این همان «ذکر من» است. [= این همان چیزی است که من متذکر آن شده‌ام. توضیح بیشتر در تدبر5]

گفتم: و اینکه فرمود «اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند»؟

فرمود: هنگامی که علی ع نزد آنان ذکر می‌شد تاب این را نداشتند که ذکری از او را بشنوند، به خاطر شدت نفرت از او و دشمنی‌شان با او و اهل بیتش.

گفتم:‌ و این آیه که: «آیا پس کسانی که کفر ورزیدند چنین حساب کردند که بندگانم را به جای من به عنوان ولیّ خود گرفتند [اشکالی ندارد]؟ همانا ما جهنم را به عنوان منزلگاه برای کافران آماده کرده‌ایم»؟

فرمود: مقصود آن دو نفر است و پیروانشان که آن دو را به جای خدا ولیّ خود گرفتند و چنین می‌دیدند که آنها به خاطر دوست داشتن آنها چنان خواهند بود که آن دو اینان را از عذاب خدا نجات می دهند و به سبب حب آنان کافر بودند.

گفتم: و اینکه «همانا ما جهنم را به عنوان منزلگاه برای کافران آماده کرده‌ایم»؟

فرمود: ‌یعنی منزلگاهی که برای آن دو و برای پیروانشان نزد خداوند آماده شده است.

گفتم «نُزُلاً» [یعنی چه]؟

فرمود: مأوی و منزل.

تفسیر القمی، ج‏2، ص47؛ غرر الأخبار (دیلمی)، ص142[2]

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ [عَبْدِ اللَّهِ‏] بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ [بْنِ حَمْزَةَ] بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ وَ الْحُسَیْنِ [الْحَسَنِ‏] بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ وَ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ جَمِیعِهِمْ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» قَالَ: یَعْنِی فِی الْخَلْقِ أَنَّهُ مِثْلُهُمْ مَخْلُوقٌ «یُوحى‏ إِلَیَّ إِلَى قَوْلِهِ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» قَالَ: لَا یَتَّخِذْ مَعَ وَلَایَةِ آلِ مُحَمَّدِ وَلَایَةَ غَیْرِهِمْ وَ وَلَایَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فَمَنْ أَشْرَکَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ بِوَلَایَتِنَا وَ کَفَرَ بِهَا وَ جَحَدَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع حَقَّهُ وَ وَلَایَتَهُ.

قُلْتُ قَوْلُهُ: «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی»؟

قَالَ: یَعْنِی بِالذِّکْرِ وَلَایَةَ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ قَوْلُهُ ذِکْرِی.

قُلْتُ قَوْلُهُ «لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً»؟

قَالَ: کَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ إِذَا ذُکِرَ عَلِیٌّ ع عِنْدَهُمْ أَنْ یَسْمَعُوا ذِکْرَهُ لِشِدَّةِ بُغْضٍ لَهُ وَ عَدَاوَةٍ مِنْهُمْ لَهُ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ.

قُلْتُ قَوْلُهُ «أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا»؟

قَالَ (ع): یَعْنِیهِمَا وَ أَشْیَاعَهُمَا الَّذَیْنِ اتَّخَذُوهُمَا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ وَ کَانُوا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ بِحُبِّهِمْ إِیَّاهُمَا أَنَّهُمَا یُنْجِیَانِهِمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِحُبِّهِمَا کَافِرِینَ.

قُلْتُ قَوْلُهُ «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا» أَیْ مَنْزِلًا فَهِیَ لَهُمَا وَ لِأَشْیَاعِهِمَا عَتِیدَةٌ عِنْدَ اللَّهِ،

قُلْتُ قَوْلُهُ: نُزُلًا قَالَ: مَأْوَى وَ مَنْزِلًا.


3) محمد بن حکیم می‌گوید: از امام صادق ع پرسیدم: آیا به دست آوردن معرفت در تاب و توان خود شخص است؟

فرمودند: خیر.

گفتم: خداوند می‌فرماید «کسانی که چشمانشان در حجابی بود از ذکر من؛ و اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند».

فرمود: این همانند آن است که فرمود «نه اصلا تاب و توان شنیدن داشتند و نه چنان بودند که ببینند» (هود/20).

گفتم: پس [چرا] عتابشان کرد؟

فرمود: برای آنچه در دلشان پدید آورد عتابشان نکرد، بلکه برای آنچه خودشان کردند عتابشان کرد، و اگر خودشان برعهده نگرفته بودند، چیزی هم برعهده آنان نبود.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص351-352

عن محمد بن حکیم [الحکم‏] قال کتبت رقعة إلى أبی عبد الله ع فیها [رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ][3] أَ تَسْتَطِیعُ النَّفْسُ الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ یَقُولُ اللَّهُ «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» قَالَ هُوَ کَقَوْلِهِ ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ قُلْتُ فَعَابَهُمْ [یعاتبهم] قَالَ لَمْ یَعِبْهُمْ [یعتبهم] بِمَا صَنَعَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ لَکِنْ عَابَهُمْ بِمَا صَنَعُوا وَ لَوْ لَمْ یَتَکَلَّفُوا لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِمْ شَیْ‏ءٌ.

تدبر

1) «الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً»

در آیه قبل سخن از عرضه شدن جهنم بر کافران به میان آمد. در این آیه وضعیتی را توصیف می‌کند که نشان می‌دهد که چرا آن کافران به این وضعیت مبتلا شدند:

آنان کسانی بودند که نه خودشان موجودات عالم را به عنوان آیات قدرت خدا در نظر می‌گرفتند و با دیده عبرت به عالم می‌نگریستند و همانند کسی بودند که چشمشان در پرده‌ای است و نمی‌بیند تا درک کند [و بیندیشد]؛ و نه حاضر بودند به سخن حق اندکی گوش دهند، و شنیدن سخن حق برایشان خیلی سنگین بود. (مجمع‌البیان، ج6، ص766)


2) «الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری»

این آیه بیان می‌کند که بین این کافران و یاد خداوند پرده‌ای زده شده است، و ظاهرا به همین مناسبت است که بعد از اشاره به سد یاجوج و ماجوج بدانها اشاره شده است. (المیزان، ج‏13، ص367)

برای تامل بیشتر

در این آیات، به نظر می‌رسد که یکدفعه از وسط بحث سد یاجوج و ماجوج، به سراغ قیامت رفت و توصیف کافران، که بین آنها و خدا هم حجابی در کار است.

اما آیا این احتمال وجود ندارد که تغییری در بحث انجام نشده باشد، و در واقع، باطن سد یاجوج و ماجوج، همین حجابی است که بین کافران و خدا و اولیای او قرار داده شده است؟ (با این ملاحظه یکبار دیگر احادیثی که امروز ارائه شد را مرور کنید)


3) «الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً»

حق و حقیقت،

یا با دیدن آیات الهی و هدایت شدن بر اساس آنچه انسان خودش می‌بیند به دست می‌آید،

و یا از راه شنیدن حکمت و موعظه و بیان حق از دیگران،

و کسی که این دو راه را بر خود بسته باشد، راه بین او و حق مسدود شده است. (المیزان، ج‏13، ص367)


4) «الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری»

اغلب مفسران در اینجا تذکر داده‌اند که مقصود از «چشم» در این آیه، چشم دل است؛ همان طور که کوری هم به دل نسبت داده می‌شود (مجمع‌البیان، ج6، ص766)، چرا که بحث «پرده در برابر ذکر» را مطرح کرده است؛ و ذکر، کار دل است، نه کار چشم.

اما اگر این آیه را با آیه دیگری مقایسه کنیم، می‌توان گفت «چشم» به معنای خود چشم هم می‌تواند مد نظر باشد، بلکه معنای لطیف‌تری به دست می‌دهد (بویژه که تعبیر «أَعْیُن: چشم‌ها» را به کار برد، نه تعبیر «أَبصار: دیدگان») :

(1) در این آیه سخن می‌گوید از کسانی که «چشمانشان در حجابی بود از ذکر من».

(2) آیه دیگری سخن می‌گوید از کسی که «در غفلت بود و حجابش را از او برداشتیم و چشمش تیزبین شد» (لَقَدْ کُنْتَ فی‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدید؛ ق/22)

نتیجه:

آن حجابی که روی چشم افتاده، غفلت است.

وقتی پرده‌ای مادی جلوی چشم قرار بگیرد، چشم دیگر چیزی را مشاهده نمی‌کند؛ اما وقتی حجاب غفلت روی چشم بیفتد، چشم مشاهده می‌کند، اما آنچه باید ببیند را نمی‌بیند چنانکه در جای دیگر فرموده «وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» (اعراف/198) چرا که مشاهده‌اش در افق دنیا محدود می‌ماند و اشیاء را به عنوان آیه نمی‌نگرد و از این مشاهده‌اش ره به سوی خدا نمی‌برد؛ اما همین که این حجاب کنار رود، همان چشم تیزبین می‌شود و از همین اشیاء به سوی خدا می‌رود.


5) «الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری»

اضافه «ی» به «ذکر» را اغلب اضافه مفعولی گرفته‌اند: از یاد کردنِ من در پرده‌اند یعنی مرا یاد نمی‌کنند؛

اما می‌توان آن را همچنین اضافه به فاعل دانست، آنگاه از یاد کردنِ من در پرده‌اند یعنی از ذکری که من آن را یاد کرده‌ام، در پرده‌اند، یعنی چیزی را که من ذکر کرده‌ام آنان ذکر نمی‌کنند.

به نظر می‌رسد احادیثی که مصداق «ذکری» ‌را امیرالمومنین ع دانسته‌اند، بر این اساس، بوده‌اند. (حدیث2)


6) «لِلْکافِرینَ ... الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً»

این کدام دسته از کافران‌اند که چشمشان در پرده است و گوششان تحمل شنیدن حق را ندارد؟

شبیه این تعبیر تنها در آیه 20 سوره هود آمده است که در آیات قبل در آنجا، این افراد چنین توصیف شده‌اند:

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترى‏ عَلىَ اللَّهِ کَذِبًا  أُوْلَئکَ یُعْرَضُونَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهَدُ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ  أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِینَ(18) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونها عِوَجًا وَ هُم بِالاخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ(19) أُوْلَئکَ لَمْ یَکُونُواْ مُعْجِزِینَ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا کاَنَ لهم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ  یُضَاعَفُ لهمُ الْعَذَابُ  مَا کاَنُواْ یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ مَا کَانُواْ یُبْصِرُونَ (هود/20)

یعنی این کافران، منکران خدا نیستند، بلکه اتفاقا کسانی‌اند که می‌دانند خدایی هست اما بر او دروغ می‌بندند و راه خدا می‌بندند و آن را به نحو غیرمستقیم و کج و معوج می‌خواهند بپیمایند و واقعا آخرت را جدی نگرفته‌اند.

بیهوده نیست که در برخی از احادیث، این آیه را بر افراد خاصی از این امت تطبیق داده‌اند. (حدیث2)


7) «الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‏ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً»

چرا در مورد چشم، از در پرده بودن نسبت به ذکر خدا سخن گفت، اما در مورد گوش از عدم تحمل شنیدن؛ و هر دو را یک گونه تعبیر نکرد؟

الف. چون چشم و گوش آنان با دو مشکل متفاوت روبروست؛ چشمشان این گونه نیست که دیدن آیات خدا بر او سنگین بیاید، بلکه مشکلش این است که چنان در غفلت فرورفته که با اینکه می‌بیند، اما آنان را به عنوان آیه جدی نمی‌گیرد (توضیح در تدبر4) ؛ اما در مورد شنیدن، چون شنیدن با فهمیدن همراه است، حتی اگر دچار غفلت باشند، وقتی با کلامی بدانها تذکر داده شود، خود به خود از غفلت بیرون می‌آیند، پس مشکلشان از حیث شنیدن، این نیست که در غفلت‌اند، بلکه مشکلشان این است که سخن حق برایشان سنگین است و اصلا به طور جدی به آن گوش نمی‌دهند تا بتواند در آنها تاثیر بگذارد.

نکته تخصصی فلسفه دین (آیا شریعت صامت است؟)

برخی با تشبیه قرآن کریم [= کتاب تشریع] به عالم خلقت [= کتاب تکوین]، مدعی شده‌اند که شریعت صامت است و خود ما باید آن را به سخن بیاوریم و از اینجا تکثر قرائتها و امکان قرائتهای متعارض از یک متن را نتیجه گرفته‌اند. صرف نظر از اشکالات متعددی که به لحاظ فن تفسیر متن بر این سخن وارد است، تشبیه‌شان هم تشبیه مخدوشی است: چرا که عالم خلقت و تکوین، از جنس کلام نیست: واقعیاتی است که باید دید و بعد از دیدن باید تامل کرد و به معنایی پی برد و اگر انسان دچار غفلت نباشد، از این دیدنش بار معنایی توحیدی برمی‌بندد؛ اما قرآن کریم از جنس کلام است، و کلام همین که شنیده شود، معنای خاصی در ذهن شنونده نقش می‌بندد، هرچند که شنونده، کافر و مخالف مدعیات آن متن باشد؛ و هیچ متنی این گونه نیست که در تولید معنا هیچ‌کاره باشد و صرفاً خواننده معنا را بر اساس ذهنیت خود بر آن تحمیل کند.

ب. ...

 

 


[1] . فمعناه أنه یثقل علیهم استماع القرآن لیس أنهم لا یقدرون على ذلک، و أنت تقول لا أستطیع أن أبصر فلانا ترید أن رؤیته تثقل علیک.

[2] . البته وی از امام باقر ع این را نقل کرده و فقط فرازی از آن را بدین صورت: عن أبی جعفر علیه السّلام فی قوله تعالى: (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ‏ مُعْرِضُونَ) ، قال: «علیّ بن أبی طالب علیه السّلام هو الذّکر أ لا ترى إلى قوله تعالى: (الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی) ، قال: عنى بالذکر علیّا»، فقلت له: (وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً)  فقال: «لا یستطیعون ذکره عندهم‏ ، لشدّة عداوتهم له و لأهل بیته» ؛ علیه و علیهم السلام و التحیّة.

[3] . این عبارت در بحار الأنوار، ج‏5، ص305 به صورت «رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ» آمده است اما در بقیه آثاری که از تفسیر عیاشی نقل شده (مانند تفسیر برهان و تفسیر نورالثقلین و تفسیر کنزالدقائق) به همین صورتی که در متن آمده بیان شده است. البته در تمامی این آثار، و حتی در تفسیر صافی که بقیه عبارات را نقل به مضمون کرده، عبارت پایانی به صورت «فَعَابَهُمْ قال: لم یَعِبْهُمْ» آمده اما در نسخه کنونی تفسیر عیاشی به صورت «یعاتبهم، قال یعتبهم» نوشته شده است.