سفارش تبلیغ
صبا ویژن

680) سوره کهف (18) آیه98 قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا ج

بسم الله الرحمن الرحیم

680) سوره کهف (18) آیه98

 قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا

ترجمه

گفت این رحمتی از جانب پروردگارم است؛ اما چون وعده پروردگارم در رسد آن را متلاشی [نرم و هموار] کند و وعده پروردگارم همواره حق است.

نکات ادبی

«هذا رَحْمَةٌ»

درباره اینکه چرا با اینکه «رحمة» مونث است، از تعبیر «هذه» استفاده نشده، برخی توضیح داده اند که چون در اصل «هذا السد» و چیزی شبیه این بوده (الکشاف، ج2، ص748) و برخی هم گفته‌اند که چون «رحمة» مونث مجازی است، اینکه به صورت مذکر محسوب بشود بلامانع است (أمالی المرتضى، ج‏1، ص71)، و نظیر آن در جاهای دیگر قرآن هم آمده است مانند (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنین‏؛ اعراف/56)

دَکَّاءَ

در مورد ماده «دکک» برخی بر این باورند که بر دو معنای مستقل دلالت دارد: یکی کوبیدن و هموار کردن، که کلمه «دکّاء» و «دکّه» و «دُکّان» (که در فارسی «دکان» گفته می‌شود) به معنای زمینی است که برای نشستن کوبیده و صاف و هموار کرده‌اند و یا النّاقة الدّکّاء به شتر بدون کوهان گویند؛ و معنای دیگر، خرد و ریز کردن و در مورد زمین رمل به کار می‌رود که وقتی می‌گویند کوهی دکّ شد، یعنی به صورت رمل و شن نرمی درآمد (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً؛ اعراف/143) (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص259)

این دو را با هم در نظر گرفته و گفته‌اند که این ماده به معنای نرم و هموار شدن (مفردات ألفاظ القرآن، ص316) ویا کوبیدن و از هم پاشیدنی است که کاملا صاف شود و اثری از آن چیز باقی نماند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص231) و با توجه به برخی تعابیر قرآنی مانند (وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً، الحاقه/14؛ کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا، فجر/21) به نظر می‌رسد واقعا دو معنای مستقل در کار نباشد.[1]

اختلاف قرائت[2]

حدیث

1) در بحث از آیه 96 (جلسه 678، حدیث2) ‌روایتی از امیرالمومنین ع گذشت. در ادامه آن آمده است:

پس ذوالقرنین «گفت این رحمتی از جانب پروردگارم است؛ اما چون وعده پروردگارم در رسد آن را متلاشی [نرم و هموار] کند و وعده پروردگارم همواره حق است.» فرمود: قبل از قیامت و در آخرالزمان، این سد منهدم شود و یاجوج و ماجوج به جانب دنیا خارج شوند و مردم را بخورند! و این همان سخن خداوند است که فرمود: «و هنگامی که بر یاجوج و ماجوج گشوده شود و آنان از هر بلندی‌ای سرازیر شوند.» (انبیاء/96)

تفسیر القمی، ج‏2، ص41

وَ سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنْ ذِی الْقَرْنَیْن‏ ...

فقَالَ ذُو الْقَرْنَیْنِ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا قَالَ إِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ انْهَدَمَ ذَلِکَ السَّدُّ وَ خَرَجَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ إِلَى الدُّنْیَا وَ أَکَلُوا النَّاسَ‏ و هو قوله: «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ»


2) ابوالطفیل از حذیفه بن اسید نقل کرده که یکبار ما در جایی نشسته بودیم و درباره قیامت گفتگو می کردیم که رسول الله ص بر ما وارد شد و فرمود:

قیامت برپا نشود تا اینکه ده آیت رخ دهد: دجال، و دود، و طلوع خورشید از محل غروبش، و دابّة الارض (جنبنده زمین؛ نمل/82) و یاجوج و ماجوج، و سه خسوف [یا: سه شکاف و ریزش عظیم در زمین] : خسوفی در مشرق و خسوفی در مغرب، و خسوفی در جزیرة‌العرب، و آتشی که از قعر عَدَن درآید و مردم را به  سوی محشر سوق دهد، فرود آید هنگامی که فرود آیند و روی آورد هنگامی که روی آورند.

الخصال، ج‏2، ص431-432[3]

[عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَامِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَمْرٍو عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ عُثْمَانَ عَنْ وَکِیعٍ عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عَنْ فُرَاتٍ الْقَزَّازِ] عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ قَالَ: اطَّلَعَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ غُرْفَةٍ لَهُ وَ نَحْنُ نَتَذَاکَرُ السَّاعَةَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَکُونَ عَشْرُ آیَاتٍ الدَّجَّالُ وَ الدُّخَانُ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ دَابَّةُ الْأَرْضِ وَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ ثَلَاثٌ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قَعْرِ عَدَنٍ تَسُوقُ النَّاسَ إِلَى الْمَحْشَرِ تَنْزِلُ مَعَهُمْ إِذَا نَزَلُوا وَ تُقِیلَ مَعَهُمْ إِذَا قَالُوا [تُقْبِلُ مَعَهُمْ إِذَا أَقْبَلُوا.]


3) حَکَم بن عتیبة از شخصی از حذیفة بن اسید روایت می‌کند که از رسول الله ص شنیدم: ده آیه در پیشاپیش قیامت در کار خواهد بود: پنج تا در مشرق و پنج تا در مغرب؛ سپس دابّة (جنبنده زمین؛ نمل/82) و دجال و طلوع خورشید از مغرب و [نزول] عیسی بن مریم، و یاجوج و ماجوج و اینکه او بر اینها غلبه می‌کند و آنان را در دریا غرق می‌کند، را برشمرد و تمام آیات را برنشمرد.

الخصال، ج‏2، ص447

حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِیدٍ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ الْقَاضِی قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَاکِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ حَمْزَةَ الْبُخَارِیُّ وَ عَمِّی قَالا حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مُوسَى غُنْجَارٌ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ رَقَبَةَ وَ هُوَ ابْنُ مَصْقَلَةَ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ عَمَّنْ سَمِعَ حُذَیْفَةَ بْنَ أَسِیدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ ص یَقُولُ:

عَشْرُ آیَاتٍ بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ خَمْسٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَمْسٌ بِالْمَغْرِبِ فَذَکَرَ الدَّابَّةَ وَ الدَّجَّالَ وَ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ع وَ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ أَنَّهُ یَغْلِبُهُمُ وَ یُغْرِقُهُمْ فِی الْبَحْرِ وَ لَمْ یَذْکُرْ تَمَامَ الْآیَاتِ.

تدبر

1) «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»

ذوالقرنین سدی در برابر یأجوج و مأجوج ساخت که نه از آن می‌توانستند بالا روند و نه در آن نقبی زنند. وی این را رحمتی از جانب پروردگار خویش دانست؛ اما نه سدی که همیشه برقرار بماند؛ بلکه خبر داد از وعده‌ای از وعده‌های خدا، که چون زمان آن وعده سررسد، این سد استوار، متلاشی، و همچون زمینی نرم و هموار شود؛ و تاکید کرد که وعده پروردگارم همواره حق است.

اینکه آن وعده چیست و در چه موعدی این سد متلاشی خواهد شد، دیدگاه‌هایی مطرح شده است؛ از جمله:

الف. آن قبل از قیامت (و در واقع، قبل از نفخ صور) است؛ و از ابن‌مسعود نقل شده که بعد از آن است که حضرت عیسی ع دجال را به هلاکت رساند (مجمع‌البیان، ج6، ص764)

ب. می‌تواند به عنوان یکی از «اشراط الساعة: علائم قیامت» باشد که ذوالقرنین به الهام الهی از آن مطلع شده و خبر داده، و ممکن است از باب حکم عام قیامت باشد که در آیات متعددی به «درهم کوبیده و صاف و هموار شدن زمین و کوهها اشاره کرده است [وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً، الحاقه/14؛ کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا، فجر/21] (المیزان، ج13، ص336)

ج. مقارن ظهور امام زمان ع است، از این جهت که در برخی احادیث، آمدن آنها و حضرت عیسی ع را با هم دانسته و گفته‌اند شر آنها توسط حضرت عیسی ع دفع می‌شوند؛ و می‌دانیم رجوع حضرت عیسی هم مقارن ظهور امام زمان ع است. (حدیث3)

د. ...


2) «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی»

«هذا» اشاره به چیست؟

الف. سد، از این جهت که شر یاجوج و ماجوج را دفع می‌کند. (مجمع‌البیان، ج6، ص764)

ب. ممکن است اشاره باشد به این اقتدار و مِکنت خود، که امکانِ ساختِ چنان سدی را فراهم آورد. (الکشاف، ج2، ص748)

ج. ممکن است اشاره باشد که به ثمره ساخته شدن سد، یعنی اینکه یاجوج و ماجوج نمی‌توانند از این سد عبور کنند و زحمتی ایجاد کنند.

د. ...


3) «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»

اگر مقصود از وعده الهی، خود وقوع قیامت باشد، طبیعی است که به همان دلیلی که همه عالم زیر و رو می‌شود، این سد نیز متلاشی شود.

اما در آن حالتی که این واقعه‌ای قبل از قیامت است، اگر این سد رحمت خداوندی است، و با شکسته شدن این سد، دوباره یاجوج و ماجوج در میان جوامع سرازیر می‌شوند و مشکلاتی پدید می‌آورند، چرا متلاشی می‌شود؟

الف. در دنیا و تا پیش از وقوع قیامت، همه آنچه از خوبی و بدی در عالم ممکن است باید به ظهور رسد. در واقع، چه‌بسا گشوده شدن این سد، از باب همان فتنه‌هایی باشد که کل زندگی انسانها در دنیا را در برگرفته است؛ و انسان تا از این فتنه‌ها گذر نکند، به رشد مطلوب خویش نمی‌رسد.

ب. ...


  4) «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»

در این آیه سه بار کلمه «ربی» تکرار شده است. چرا این تکرارها صورت گرفته و به آوردن ضمیر بسنده نشده است؟

الف. نشان دهد که همه‏ى تلاش‏ها و تغییر و تحوّل‏ها براى پرورش و رشد انسان‏هاست. (تفسیر نور، ج‏7، ص227)

ب. بر اینکه همه کارها از خداست، تاکید کند؛ هم بنا شدن سد، هم درهم‌کوبیده شدن آن.

ج.


5) «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی»

مردان الهى، توفیقات خویش را از رحمت خداوند مى‏دانند، و هرگز مغرور نمى‏شوند.


6) «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی»

 ایجاد امنیّت، رحمت الهى است. (ساخت سد[ی که مانع هرگونه نفوذ دشمن شود،] براى امنیّت بود.) (تفسیر نور، ج‏7، ص227)


7) «فَمَا اسْطاعُوا ... کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»

هم باید کارهاى دنیایى را بى‏خلل و استوار انجام داد، هم باید متذکّر قدرت الهى و پوچى قدرت خود شد.

و

رهبران الهى، هم دنیاى مردم را آباد مى‏کنند و هم آخرت آنان را متذکّر مى‏شوند. (تفسیر نور، ج‏7، ص228)

 

 


[1] . توجه شود ماده «دکأ» هم وجود دارد، اما ربطی به این کلمه حاضر ندارد، بلکه ماده «دکأ» به معنای درگیری و مزاحمت دو نفر برای هم به کار می‌رود.

[2] . و قرأ أهل الکوفة «دَکَّاءَ» بالمد و الهمزة و الباقون «دَکّاً» منونا غیر مهموز... و أما قوله جعله دکا فإنه یحتمل أمرین (أحدهما) أنه لما قال جعله دکا کان بمنزلة خلق و عمل فکأنه قال دکه دکا فحمله على الفعل الذی دل علیه قوله «جَعَلَهُ» و الوجه الآخر أن یکون جعله ذا دک فحذف المضاف و یمکن أن یکون حالا فی هذا الوجه و من قرأ «دَکَّاءَ» فعلى حذف المضاف کأنه جعله مثل دکاء قالوا ناقة دکاء أی لا سنام لها و لا بد من تقدیر الحذف لأن الجبل مذکر فلا یوصف بدکاء (مجمع البیان، ج‏6، ص759)

و قرأ ابن أبی عبلة «هذه رحمة من ربی» بتأنیث اسم الإشارة.

و قرأ الکوفیون: «دَکَّاءَ» بالمدّ ممنوع الصرف و باقی السبعة «دکّاً» منونة مصدر دککته (البحر المحیط، ج‏7، ص228)

[3] . در ص449 همین حدیث با سند دیگری (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَرَجِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ بَیَانٍ الْمُقْرِئُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَائِدَةُ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ الْقَزَّازُ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ الْغِفَارِیِّ قَالَ) و تفاوتهای خیلی مختصری در عبارات آمده، و البته الدخان را ذکر نکرده است.