675) سوره کهف (18) آیه93 حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْن
بسم الله الرحمن الرحیم
675) سوره کهف (18) آیه93
حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً
ترجمه
تا چون به بین آن دو سد رسید در پسِ آن دو، قومی را یافت که چنان نبودند که گفتاری را بفهمند.
اختلاف قرائت
کلمه السّدَّیْنِ» هم به صورت «السَّدَّیْنِ» قرائت شده (اهل مکه (ابنکثیر) و بصره (ابوعمرو) و نیز روایت حفص از عاصم (از کوفه) و مجاهد و عکرمه و نخعی)؛
و هم به صورت «السُّدَّیْنِ» (مدینه (نافع) و شام (ابنعامر) و عمده اهل کوفه (کسائی و حمزه و روایت شعبه از عاصم)).
در تفاوت «سَدّ» و «سُدّ»،
برخی (کسائی) گفتهاند که دو لهجه است و معنایش تفاوت ندارد؛
برخی (عکرمة و أبوعمرو بن العلاء و أبوعبیده) گفتهاند: موانعی که بشر ساخته (مصنوعی است) «سَدّ» و موانع طبیعی خداوند ایجاد فرموده «سُدّ» است؛
برخی بالعکس این را گفتهاند؛
برخی (خلیل و سیبویه و ابوعلی) هم گفتهاند «سَدّ» مصدر است؛ اما «سُدّ» به معنای اسم مفعول (= مسدود) است؛
برخی (ابنابی اسحاق) هم گفتهاند موانعی که با چشم دیده نمیشود «سَدّ» و موانعی که با چشم دیده میشود «سُدّ» نامیده میشود!
مجمع البیان، ج6، ص760[1]؛ البحر المحیط، ج7، ص224[2]؛ أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج3، ص292[3]
«یفقهون» را اغلب به صورت «یَفْقَهُونَ» قرائت کرده اند؛ اما برخی از اهل کوفه (حمزه و کسائی) و برخی از قرائات کمتر مشهور (خلف و اعمش و ابنابیلیلی و ابنعیسی اصبهانی) به صورت «یُفْقِهُونَ» قرائت کردهاند. اگر اولی باشد یعنی خودشان نمیفهمیدند؛ و اگر دومی باشد یعنی در فهماندن مطالبشان به دیگران دچار مشکل بودند.
مجمع البیان، ج6، ص761[4]؛ البحر المحیط، ج7، ص225[5]
حدیث
1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
اگر زبان نبود، انسان نبود مگر یک صورت نمایان شده؛ یا حیوانی به حال خود رها شده!
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص209[6]
مَا الْإِنْسَانُ لَوْ لَا اللِّسَانُ إِلَّا صُورَةٌ مُمَثَّلَةٌ أَوْ بَهِیمَةٌ مُهْمَلَةٌ
2) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
از راه خوب سخن گفتن شخص به عقل او پی میبرند؛ و با کارهای خوبش به حلالزاده بودنش.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص209[7]
یُسْتَدَلُّ عَلَى عَقْلِ الرَّجُلِ بِحُسْنِ مَقَالِهِ وَ عَلَى طَهَارَةِ أَصْلِهِ بِجَمِیلِ أَفْعَالِهِ.[8]
تدبر
1) «حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ»
ذوالقرنین در ادامه مسیرش به «منطقهای بین دو سد» رسید و با قوم دیگری مواجه شد.
مفسران از قدیم (مثلا ابنعباس و قتاده و ضحاک: مجمع البیان، ج6، ص762) تا امروز (مثلا: المیزان، ج13، ص363) غالبا چنین اظهار نظر کردهاند که منظور از دو سد، دو کوه است؛ و در اهل سنت، گمانهزنیهای متعددی درباره اینکه این دو کوه کدام کوههای جهان است، مطرح شده، و مخصوصا فرض آنها این بوده که ذوالقرنین اسکندر بوده است، و مبنای گمانهزنیهایشان، فتوحات اسکندر در سمت شمال بوده است (گزارشی از این اقوال در: البحر المحیط، ج7، ص224)[9]
اما انسان با سوالهایی مواجه میشود که پاسخی در کتب تفسیری بدان نمییابد:
الف. کلمه «جبل» در قرآن کریم بسیار به کار رفته است؛ اگر قرآن منظورش کوه بوده، چرا تعبیر «جبل» را نیاورده است؟
ب. چگونه کلمه «السدین» با «الف و لام» آمده که نشانه معرفه بودن آن است؛ اما تعییناش بشدت محل نزاع واقع شده است؟ آیا نباید گفت که قرآن نمیخواهد صرفا بفرماید که ذوالقرنین به منطقهای بین دو کوه رسید که گمانههای مختلفی مطرح شود؛ بلکه به نحوی سخن میگوید که این دو سد، دو سد شناخته شده و معین هستند؟
ج. درخواست ایجاد یک «سد»، بلافاصله در دو آیه بعد، از جانب ساکنان همین منطقه مطرح میشود؛ و قطعا آن سد، کوه نیست؛ آیا بعید نیست که در دو آیه به هم مرتبط، کلمه «سد» به کار برود، یکی به معنای «کوه» باشد و دیگری به معنای سد ساخته شده بشری؟[10]
تبصره
در قرآن کریم در جای دیگر از دو سد نام برده شده است؛ اما نه دو سد مادی، بلکه دو سد معنوی:
«وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُون: و پیش روى آنها سدّى و پشت سرشان سدّى نهاده و پردهاى بر آنان فرو گستردهایم، در نتیجه نمىتوانند ببینند» (یس/9)
برخی با استناد به همین آیه این احتمال را تقویت کردهاند که اصلا مقصود از این قوم بین دو سد، نه جامعهای در یک منطقه جغرافیایی، بلکه امتی است که در بین دو فرهنگ بیگانه قرار گرفته باشند. (ذوالقرنین، ص )[11]
2) «قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً»
مقصود از این تعبیر «قومی که چنان نبودند که گفتاری را بفهمند» چیست؟
الف. کنایه است از بساطت ذهنی و سادهفهم بودن آنان. (المیزان، ج13، ص374)
ب. به زبانی سخن میگفتند که نمیتوانستند براحتی با زبانهای دیگر ارتباط برقرار کنند. (مجمعالبیان، ج6، ص763)
ج. ...
برای تامل بیشتر
گفتن چنین تعبیری در وصف آنها حاوی چه نکتهای است؟ (بویژه که در آیه بعد، مطلبی از آنها نقل قول میشود که ظاهرا ربطی به سادهفهم بودن» یا «زبان بلد نبودن» ندارد.)
3) «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً»
این آیه از سومین قومی که ذوالقرنین بدانها برخورد سخن میگوید. در مورد اولین قوم، هیچ سخنی درباره اینکه خود آنها چگونه بودهاند بیان نشد، صرفا از نوع اختیاراتی که به او داده شد و وعدههایی که خود ذوالقرنین داد، اغلب مفسران به این نتیجه رسیدهاند که آنان قومی کافر و ظالم بودند.
اما در مورد این دو قوم اخیر، توضیح اندکی داد، که این توضیح بیشتر بر حیرت میافزاید:
قوم قبلی را چنین وصف کرد که «برایشان به غیر از خورشید پوششی نگذاشته بودیم» که هم معنای این جمله بحثبرانگیز بود (تا حدی که آیا این اساسا یک مذمت است یا مدح) و هم مصداق آن (مگر لباس و مسکن، یکی از فطریترین ویژگیهای انسان نیست که از بهشت شروع شد [جلسه239، تدبر1 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-19/ ]، چگونه ممکن است که یک قومی فاقد اینها باشد؟)
این قوم را هم ابتدا به نحوی توصیف میکند که گویی در گفتگو ناتواناند؛ بعد بلافاصله در آیه بعد، به گفتگویی که کردند! اشاره میکند.
اگر ذوالقرنین کل عالم را درنوردیده، چرا از میان این طوایف گوناگون خداوند این سه قوم را مطرح کرد، آن هم با چنین بیان معماگونهای؟
الف. شاید میخواهد به ما توجه دهد که جوامع بشری صرفاً آنهایی که شما میشناسید و تحلیل میکنید، نیست. خداوند جوامعی آفریده که اصلا در قالبهای تحلیلی شما قرار نمی گیرند.
ب. ...
اینها را در کانال نگذاشتم
4) «إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً»
چرا این گونه تعبیر کرد که «ذوالقرنین بین دو کوه رسید، پایین آن دوتا کوه قومی را یافت که ...» و بسادگی نفرمود «ذوالقرنین بعد از دو کوه [یا در پایین دو کوه] قومی را یافت که ...:؟
آیا این تعبیر «من دونهما: من دو السدین» برای توصیف جایگاه یک قوم، با تعبیر «من دونها: من دون الشمس» که در سفر قبلی وی برای توصیف جایگاه قوم دیگر، گذشت (الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً؛ کهف/90؛ جلسه672) ارتباطی ندارد؟
5) «حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً»
اشاره شد که اغلب مفسران، سد را به معنای «کوه» گرفتهاند. در واقع مراد آیه از نظر ایشان این است که «در پسِ آن دو کوه، قومی را یافت که چنان نبودند که گفتاری را بفهمند.»
آیا احتمال ندارد ضرب المثل «فلانی از پشت کوه آمده» که برای کسی که سطح فهمش بسیار پایین است، اقتباس از مین آیه بوده باشد؟!
[1] . قرأ ابن کثیر و أبو عمرو «بَیْنَ السَّدَّیْنِ» و «سَدًّا» بالفتح هنا و فی یاسین بالضم و قرأ أهل الکوفة غیر عاصم بین السُدین بضم السین و سَدا حیث کان بالفتح و قرأ حفص الجمیع بالفتح و قرأ الباقون الجمیع بالضم کل القرآن و قرأ أهل الکوفة غیر عاصم یفقهون بضم الیاء و کسر القاف و الباقون بفتح الیاء و القاف ... قال أبو عبیدة: کل شیء وجدته العرب من فعل الله من الجبال و الشعاب فهو سد بالضم و ما بناه الآدمیون فهو سد و قال غیره: هما لغتان کالضعف و الضعف و الفقر و الفقر قال أبو علی: یجوز أن یکون السد بالفتح مصدرا و السد بالضم المسدود کالأشیاء التی یفصل فیها بین المصادر و الأسماء نحو السقی و الشرب و الشرب فإذا کان کذلک فالأشبه بین السدین لأنه المسدود و یجوز فیمن فتح السدین أن یجعله اسما للمسدود نحو نسج الیمن و ضرب الأمیر بمعنى المنسوج و المضروب
[2] . و قرأ مجاهد و عکرمة و النخعی و حفص و ابن کثیر و أبو عمرو بَیْنَ السَّدَّیْنِ بفتح السین.
و قرأ باقی السبعة بضمها. قال الکسائی هما لغتان بمعنى واحد. و قال الخلیل و سیبویه: بالضم الاسم و بالفتح المصدر. و قال عکرمة و أبو عمرو بن العلاء و أبو عبیدة: ما کان من خلق اللّه لم یشارک فیه أحد فهو بالضم، و ما کان من صنع البشر فبالفتح. و قال ابن أبیإسحاق ما رأت عیناک فبالضم، و ما لا یرى فبالفتح.
[3] . و قرأ نافع و ابن عامر و حمزة و الکسائی و أبو بکر و یعقوب بَیْنَ السَّدَّیْنِ بالضم و هما لغتان. و قیل المضموم لما خلقه اللّه تعالى و المفتوح لما عمله الناس لأنه فی الأصل مصدر سمی به حدث یحدثه الناس. و قیل بالعکس.
[4] . و قرأ أهل الکوفة غیر عاصم یفقهون بضم الیاء و کسر القاف و الباقون بفتح الیاء و القاف ... و من قرأ لا یکادون یفقهون فإن فقهت یتعدى إلى مفعول واحد نحو فقهت السنة فإذا نقلته تعدى إلى مفعولین فیکون المعنى فیمن ضم لا یکادون یفقهون أحدا قولا فحذف أحد المفعولین کما حذف من قوله فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ و المعنى فأتبعوهم جندهم مشرقین و قوله فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ أی فأتبعهم فرعون طلبه إیاهم أو تتبعه لهم و الحذف فی هذا النحو کثیر
[5] . و قرأ الأعمش و ابن أبی لیلى و خلف و ابن عیسى الأصبهانی و حمزة و الکسائی یُفْقِهُونَ بضم الیاء و کسر القاف أی یفهمون السامع کلامهم، و لا یبینونه لأن لغتهم غریبة مجهول
[6] . این روایت عینا در عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 483 هم آمده است؛ اما در شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج13، ص15 این جمله را به «خالد بن صفوان» نسبت داده است.
[7] . این در عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص550 هم آمده است.
[8] . در همان صفحه این احادیث هم آمده که مضمونی نزدیک بدان دارد:
اللِّسَانُ تَرْجُمَانُ الْعَقْلِ؛
یُنْبِئُ عَنْ عَقْلِ کُلِّ امْرِئٍ لِسَانُهُ وَ یَدُلُّ عَلَى فَضْلِهِ بَیَانُهُ؛
دَلِیلُ عَقْلِ الرَّجُلِ قَوْلُهُ؛
یُسْتَدَلُّ عَلَى عَقْلِ کُلِّ امْرِئٍ بِمَا یَجْرِی عَلَى لِسَانِهِ؛
یُنْبِئُ عَنْ عَقْلِ کُلِّ امْرِئٍ مَا یَنْطِقُ بِهِ لِسَانُهُ.
[9] . سَبَباً أی طریقا أو مسیرا موصلا إلى الشمال فإن السَّدَّیْنِ هناک. قال وهب: السدّان جبلان منیفان فی السماء من ورائهما و من أمامهما البلدان، و هما بمنقطع أرض الترک مما یلی أرمینیة و أذربیجان. و ذکر الهروی أنهما جبلان من وراء بلاد الترک. و قیل: هما جبلان من جهة الشمال لینان أملسان، یزلق علیهما کل شیء، و سمی الجبلان سدّین لأن کل واحد منهما سد فجاج الأرض و کانت بینهما فجوة کان یدخل منها یأجوج و مأجوج.
[10] . یک پاسخ محتمل این است که در اینجا در برخی قرائات دو کلمه السدین و السد، یکی به صورت سُد قرائت شده و دیگری به صورت سَد، و چنانکه در نکات ادبی گذشت، برخی گفتهاند یکی سد طبیعی (کوه) است و دیگری، سد مصنوعی؛ اما این پاسخ چندان قانعکننده نیست؛ اولا این دو معنا برای سَد و سُد تنها یکی از اقوال است و بر آن شاهدی در کلام عرب ارائه نشده و بعید نیست که اساساً این قول برای رفع همین مشکل مطرح شده باشد؛ ثانیا به فرض قبول، این قول حداکثر در برخی از قرائات که دو کلمه را متفاوت خواندهاند جواب میدهد اما در اغلب قرائات، هرکس السَدین گفته در آن آیه هم سَدّاً گفته و هر کس السُدین گفته در آن آیه هم سُداً قرائت کرده است.
[11] . ایشان آن را بر جامعه منتظران مهدی ع تطبیق دادهاند در عین حال که احتمال گروهی بین دو گروه دیگر میتواند احتمال قابل توجهی باشد؛ اما در آیه سوره یس، آنان که بین دو سد قرار دارند کافران و دشمنان دیناند، و دست کم از این جهت قابل تطبیق نیست؛ مگر اینکه ایشان صرفا به این تمسک کند که تعبیر «سد» را به معنای سد معنوی و فرهنگی بدانیم؛ نه اینکه بخواهیم این دو آیه را مفسر همدیگر قلمداد کنیم.