سفارش تبلیغ
صبا ویژن

621) سوره کهف (18) آیه40 فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً

بسم الله الرحمن الرحیم

621) سوره کهف (18) آیه40 

فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً

ترجمه

پس چه بسا پروردگارم بهتر از باغ تو به من دهد و صاعقه‌ای [= عذاب حساب‌شده‌ای، تیر غیبی] از آسمان بر آن  بفرستد و با خاک یکسان شود [یا: یک شبه خشکزاری صاف و لغزنده گردد]؛

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«حُسْباناً»

قبلا بیان شد که در اغلب کتب لغت اشاره شده که فعل «حسب»، علاوه بر معنای «عدّ» (حساب کردن، شمردن) به معنای «ظن» هم به کار می‌رود. در تعیین معیار تمایز، برخی گفته‌اند که هرگاه از وزن «حَسَبَ» (مصدر: حِساب) استفاده شود به معنای حساب کردن است و هرگاه از وزن «حَسِبَ» (مصدر: حُسبان) استفاده شود به معنای «ظن» است؛ و در واقع، معنای «ظن»، اذغان به وقوع یک مطلب بر اساس حساب و کتاب است، و به همین جهت است که «حسِب» را به معنای «ظن» دانسته‌اند. به تعبیر دیگر، ظن، حکایتگر از نوعی اعتقاد درونی است، در حالی که در معنای حسِب،‌ عنصر اعتقاد نقشی ندارد؛ در واقع حُسبان، همان «حساب کردن وقوع یک حالت» بوده که به خاطر کثرت استفاده در امور ظنی، کم‌کم به معنای ظن کار رفته است.

همچنین اشاره شد که در قرآن کریم، با اینکه این کلمه هم به صورت «حساب» (از «حَسَبَ») و هم «حسبان» («حَسِبَ») استفاده شده اما در هیچیک از این کاربردها اثری از معنای «ظن» وجود ندارد (انعام/96؛ کهف/40؛ الرحمن/5) و احتمال داده شد که چه بسا، لااقل تا زمان ظهور قرآن، هنوز معنای «ظن» برای حُسبان (و لذا برای فعل حَسِبَ) قطعیت پیدا نکرده باشد.

جلسه96 http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/

اکنون می‌افزاییم که کلمه «حسبان» در همین آیه هم این ماده را بیشتر بحث‌انگیز کرده است.

برخی اظهار داشته‌اند که اساساً اصل ماده «حسب» در چند معنای متفاوت به کار رفته، که در یکی از آنها، «حُسبان» به معنای «تیر کوچکی» است که از کمان یک فرد رزمنده بیرون می‌آید؛ و این کاملا غیر از معنای «حساب کردن» می باشد و تعبیر «أصاب الأرض حُسبان» (که برای اشاره به زمینی است که مورد هجوم ملخ‌ها قرار گرفته) از همین معنا استعاره گرفته شده، و در این آیه هم حسبان از همین معنا به کار رفته و مقصود از آن «سرما زدن باغ» است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص61).[1]

برخی با اینکه تاکید کرده اند که «حسبان» به معنای تیر است، اما توضیح داده‌اند که تیرهایی است که در یک روند پیاپی و منظم پرتاب می‌شود و از این باب به آن «حسبان» گویند که کثرتش بر اساس حساب است (مجمع البیان، ج‏6، ص727)[2]

برخی هم با توجه به اینکه «حسبان»‌ به معنای «تیرهای پرتاب شده» است، چون اینها از آسمان نازل شده، آن را به معنای «صاعقه‌ها» دانسته اند [که گویی صاعقه تیری است از آسمان که بر زمین مورد نظر اصابت می‌کند و آن را با خاک یکسان می‌نماید] (أنوار التنزیل، ج‏3، ص282)[3]

برخی گفته‌اند که این کلمه در اینجا به نحو مجازی به معنای «عذاب» است از این جهت که عمل او مورد محاسبه و جزا قرار گرفته است، گویی درخواست شده که عذاب وی در همینجا حساب شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص232[4]؛ أنوار التنزیل، ج‏3، ص282)

 

«صَعیداً»

قبلا بیان شد که اگرچه ماده «صعد» در اصل، بر تلفیقی از دو معنای «بالا رفتن» و «مشقت» دلالت می‌کند؛ اما درباره معنای «صَعِید» بین اهل لغت اختلاف است و معانی‌ای همچون «وجه الأرض: سطح زمین» (در اصل غباری بوده که از روی زمین برمی‌خواسته و بالا می‌رفته است)، «ظهر الارض: پشت زمین» و یا «راهی که هیچ گیاهی در آن نباشد» ، «خاکی که روی سطح زمین است» به کار می‌رود.

جلسه589 http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/

«زَلَقاً»

قبلا بیان شد که ماده «زلق» در اصل به معنای لغزش چیزی از جایگاهش است و تقریبا هم‌معنای «زلل: لغزش» است و «مَزْلَقَة» و «مَزْلَق» به معنای زمینی است که ثبات و قراری ندارد [لغزنده است].

جلسه516 http://yekaye.ir/al-qalam-68-51/

«صَعِیداً زَلَقاً» زمینی است که گیاهی در آن نمی‌روید، همانند عرصه‌ای که قدم‌ها در آن می‌لغزند و چیزی [گیاهی] نمی‌تواند آنجا ثابت بماند. (مجمع البیان، ج‏6، ص727) [5]

«فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً»

با توجه به توضیحات فوق، شاید ترجمه «تصبح صعیدا زلقا» به «با خاک یکسان شود»، ترجمه‌ای باشد که به لحاظ بار استعاره‌ایِ این ترکیب، معنا را دقیق‌تر منتقل کند.

لازم به ذکر است که فعل صیغه فعل «تُصْبِحَ» را به لحاظ نحوی هم می‌توان مفرد مونث غایب در نظر گرفت و هم مفرد مذکر مخاطب؛ یعنی مرجع ضمیر آن هم می‌تواند خود کلمه «جَنَّتِکَ» باشد و هم می‌تواند «ک» در «جَنَّتِکَ»؛ اما با توجه به سیاق و نیز آیه بعد که مشخصا فاعلش «شی‌ای است که بر آن عذاب نازل شده، نه خود وی: (أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً) حالت اول مناسب‌تر است.

حدیث

1) روایت شده است که حضرت علی ع در اولین خطبه‌ای که بعد از به حکومت رسیدن ایراد کردند، فرمودند:

اى مردم، دنیا کسى را که آرزومند و دلداده اوست مى‏فریبد، و بر جان کسى که در مورد آن [با دیگران] رقابت کند بخل نمى‏ورزد، و بر هر که آن را به دست آورد چیره شود.

سوگند به خدا هرگز مردمى نبودند که زندگانى خرّم و نعمت فراهمی را که در آن بسر می‌بردند از دست بدهند مگر به خاطر گناهانى که مرتکب شدند، زیرا «خداوند هرگز ستمکار به بندگان نیست» (آل‌عمران/182).

و اگر مردم، هنگامی که بلاها بر آنان فرود آید، و نعمتها از دستشان برود، با نیّت‏هاى صادقانه و دلهاى مشتاق به پروردگارشان پناه ببرند هر آنچه از دستشان رفته به آنان باز گرداند، و هر فسادى را بر آنان اصلاح ‏کند.

و من بر شما از این می‌ترسم که همچنان در حیرت و بلاتکلیفی مانده باشید، در حالی که اموری بر شما گذشت که شما نسبت به آن رغبتی کردید و بدین سبب نزد من پسندیده نبودید؛ و البته اگر آنچه از دست دادید به شما بازگردد از نیکبختان خواهید شد. من جز کوشش و تلاش [برای برگردادندن آن وضعیت] تکلیفى ندارم، اگر مى‏خواستم [معایب گذشتگان را] بگویم مى‏گفتم. «خداوند بگذرد از آنچه گذشت» (مائده/95).

نهج البلاغة، خطبه178

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الدُّنْیَا تَغُرُّ الْمُؤَمِّلَ لَهَا وَ الْمُخْلِدَ إِلَیْهَا وَ لَا تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِیهَا وَ تَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَیْهَا وَ ایْمُ اللَّهِ مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَیْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا لِأَنَّ «اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولَ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ وَ إِنِّی لَأَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ تَکُونُوا فِی فَتْرَةٍ وَ قَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِیهَا مَیْلَةً کُنْتُمْ فِیهَا عِنْدِی غَیْرَ مَحْمُودِینَ وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ إِنَّکُمْ لَسُعَدَاءُ وَ مَا عَلَیَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ «عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَف»‏.


2) از امام صادق ع روایتی نقل شده در اظهار تعجب ایشان از کسی که از چهار چیز فرار می‌کند، که چرا به چهار چیز پناهنده نمی‌شود. یک از آن موارد چنین است:

... و در عجبم از کسی که دنیا و زینت دنیا را می‌خواهد، چگونه به این سخن خداوند متعال پناه نمی‌برد که «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» زیرا که من از خداوند عزّ و جلّ شنیده‏ام که در ادامه این سخن می‌فرماید «اگر مرا [چنین] می‌بینی که من کمتر از تو است مال و فرزندم، پس چه بسا پروردگارم بهتر از باغ تو به من دهد» (کهف/39-40) و «عسی» [= چه‌بسا] در اینجا به معنای تحقق قطعی است.

من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص392-393 ؛ الخصال، ج‏1، ص218؛ مجمع البیان، ج‏6، ص729

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ ٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ مَشَایِخِنَا مِنْهُمْ أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ‏ عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ ...[6]

وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏» فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ»‏ الْآیَةَ  وَ عَسَى مُوجِبَة.[7]


3) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

کسی که صبح و شام کند و مهمترین دغدغه‌اش دنیا باشد، خداوند متعال فقر را در برابر دیدگانش قرار می‌دهد و کارش را متشتت و پراکنده کند و در عین حال از دنیا هم جز آن مقدار که خداوند برایش مقدر کرده برنگیرد؛

و کسی که صبح و شام کند در حالی که مهمترین دغدغه‌اش آخرت باشد خداوند بی‌نیازی را در دلش اندازد و کارش را برایش جمع و جور کند.

الکافی، ج‏2، ص319

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الدُّنْیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ شَتَّتَ أَمْرَهُ وَ لَمْ یَنَلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الْآخِرَةُ أَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ الْغِنَى فِی قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ.


4) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمود:

ثروت و بی‌نیازی، چه یار و کمک‌کار خوبی برای تقوای الهی است!

و نیز از خود امام صادق ع روایت شده است:

دنیا، چه یار و کمک‌کارِ خوبی برای آخرت است!

الکافی، ج‏5، ص71-72

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ الْغِنَى.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى الْآخِرَةِ الدُّنْیَا.

تدبر

1) «فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ ...»

چرا این مومن خود را با آن متکبر مقایسه می‌کند و از خدا می‌خواهد باغ بهتری نصیب او کند؟ آیا این درخواست با ایمان و زهد و تقوی سازگار است؟

الف. آن متکبر به خاطر امکانات بهتری که داشت، نسبت به وی فخرفروشی کرد. این مومن در پاسخ، همه چیز را از خدا دانست؛ و با این دعایش از خدا، می‌خواهد به آن متکبر نشان بدهد که اگر الان امکانات بهتری در اختیار او قرار گرفته، به خدا برمی‌گردد نه به خود وی (المیزان، ج13، ص315). در واقع، این دعا را می‌کند تا خدا به او نشان دهد که این فروتری و فراتری دنیوی ملاک نیست، و  «اگر خدا بخواهد، فقیر، غنى، بلکه برتر از غنى مى‏شود» (تفسیر نور، ج7، ص174).

ب. انسان کمال‌طلب است، و وضعیت برتر را طلب کردن، جزیی از فطرت انسان است؛ زهد و تقوایی که اسلام بدان تشویق می‌کند، این نیست که انسان از همه چیز محروم باشد؛ بلکه این است که مبادا انسان به خاطر یک رفاه برتر، یک حقیقتی را زیر پا بگذارد و از حق خودش تجاوز کند. وگرنه اگر کسی از نعمت الهی به نحو حلال برخوردار شود و آن برخورداری نه‌تنها عامل انحطاط او نشود بلکه وی را در مسیر خداپرستی یاری رساند، کاملا در مسیر تقواست. (حدیث4)

ج. ...


2) «فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً»

کسی که در برابر نعمت خود مغرور شود برایش باید دعا کرد که خداوند آن نعمتش را از او بگیرد![8]

نکته تخصصی دین‌شناسی: دعا علیه دیگران!

آیا دعا کردن برای اینکه خداوند نعمتی را که به کسی داده از او بگیرد و به ما بهترش را بدهد، یک اقدام خودخواهانه نیست؟ آیا چنین دعایی ناشی از عقده حقارت نیست؟ آیا یک مومن واقعی نباید خیرخواه دیگران باشد؟

در دنیا هرچه خدا به هرکس می‌دهد، نعمت باشد یا سختی، صرفاً و صرفاً برای امتحان اوست (فجر/15-17). هر نعمتی را، اگر آزمایش ببینیم و در برابر آن شکرگزار باشیم آن نعمت واقعا نعمت خواهد شد؛ اما اگر مایه غفلت شود، در حقیقت انسان را از خدا دور کرده و زمینه‌ساز عذاب خواهد شد. در چنین شرایطی از دست دادن آن نعمت در دنیا، اگر مایه توبه نشود، دست کم این مزیت را دارد که مانع فرو رفتن بیشتر در گناه می‌شود؛ و از این رو به نفع اوست.

انسان مومن، می‌داند که خیر حقیقیِ همگان در آخرت محقق می‌شود و هر نعمتی در دنیا که خیر حقیقیِ کسی در آخرت را با چالش مواجه کند، حقیقتا برای آن شخص «شر» خواهد بود؛ و خیرخواهی برای او این است که بخواهیم او آن نعمت را نداشته باشد!

پس این دعای مومن علیه نعمتی که در دست متکبران است، از باب خیرخواهی حقیقی برای آنان است، نه ناشی از عقده حقارت و امثال آن.


3) «فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ ... وَ یُرْسِلَ عَلَیْها ... فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً»

دادن و گرفتن‏هاى خدا، بر اساس ربوبیّت و تربیت اوست. (تفسیر نور، ج7، ص174).


4) «یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً»

قهر و غضب خداوند، حساب شده و عادلانه است. (تفسیر نور، ج7، ص174).


5) «فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ ... یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً»

ثروتمندان به داشته‏هاى خود مغرور نشوند، شاید در یک لحظه همه ثروتشان نابود شود. (تفسیر نور، ج7، ص174).

چه زیبا سرودی است اوحدی مراغه‌ای:

تو بدین دولت شش روزة خود غره مباش

کین چنین صید به عمری دوسه بازی باشد...

چه روی بر سرخاکی به تکبر؟ که و را

چون تو در هر قدمی چند هزاری باشد...

بر حذر باش ز دود نفس مسکینان

که چنین دود هم از شعلة ناری باشد

خاکسارانِ چنین را به حقارت منگر

تو چه دانی که در آن گَرد، سواری باشد؟...

https://ganjoor.net/ouhadi/divano/ghasideo/sh12/



[1] . و من هذا الأصل الحُسْبان: سهامٌ صغار یُرْمى بها عن القسىِّ الفارسیة، الواحدة حُسبانة. و إنما فرق بینهما لصِغَر هذه و [کبر] تلک. و منه قولهم أصاب الأرض حُسبان، أى جراد. و فُسِّرَ قوله تعالى: وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ بالبَرَد.

[2] . أصل الحسبان السهام التی ترمى لتجری فی طلق واحد و کان ذلک من رمی الأساورة و أصل الباب الحساب و إنما یقال لما یرمی به حسبان لأنه یکثر کثرة الحساب.

[3] . حُسْباناً مِنَ السَّماءِ مرامی جمع حسبانة و هی الصواعق. و قیل هو مصدر بمعنى الحساب و المراد به التقدیر بتخریبها أو عذاب حساب الأعمال السیئة

[4] . قیل: معناه نارا، و عذابا و إنما هو فی الحقیقة ما یُحَاسَبُ علیه فیجازى بحسبه‏

[5] . قال الزجاج: الصعید الطریق الذی لا نبات فیه و الزلق الأرض الملساء المستویة لا نبات فیها و لا شی‏ء و أصل الزلق ما تزلق عنه الأقدام فلا یثبت علیه

[6] . عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ‏  وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُکِرَ بِهِ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ  فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا

[7] . این حدیث هم تاحدودی مشابه است:

وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ الزَّیَّاتِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ کَرَّامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَرْبَعٌ لِأَرْبَعٍ فَوَاحِدَةٌ لِلْقَتْلِ وَ الْهَزِیمَةِ حَسَبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ  وَ الْأُخْرَى لِلْمَکْرِ وَ السُّوءِ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ‏ وَ فَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ‏ وَ الثَّالِثَةُ لِلْحَرَقِ وَ الْغَرَقِ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَقُولُ وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏  وَ الرَّابِعَةُ لِلْغَمِّ وَ الْهَمِ‏ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ‏ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ‏ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ‏. (تهذیب الأحکام، ج‏6، ص171)

[8] . آقای قرائتی این مطلب را چنین گفته است: «آرزوى سلب نعمت از کفّار فخرفروش، و نفرین بر آنان، پسندیده است.» (تفسیر نور، ج7، ص174)