454) سوره مزّمّل (73) آیه 9 رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا
بسم الله الرحمن الرحیم
454) سوره مزّمّل (73) آیه 9
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً
27 رمضان 1438
ترجمه
پروردگار مشرق و مغرب، خدایی جز او نیست، پس او را وکیل بگیر.
فردا روز قدس است
برخی گمان میکنند مساله راهپیمایی هیچ ربطی به دین و دینداری و آخرت انسانها ندارد؛
در حالی که کنار هم گذاشتن دو آیه قرآن کریم نشان میدهد:
نهتنها مقاومت مردم فلسطین در برابر رژیم غاصب صهیونیستی ثواب عظیمی دارد،
بلکه حضور در این راهپیمایی و برداشتن هر قدم در این راهپیمایی یک عمل صالح محسوب میشود:
1? آن دسته از «اهل کتاب» (= یهودیان و مسیحیان) که دشمن اسلاماند «کافر»ند (بقره/105)، و در این میان، شدیدترین دشمنی را یهودیان دارند (أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ؛ مائده/82).
2? نهتنها به ازای تحمل هر سختی در راه خدا (مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ)، بلکه به ازای هر قدمی که خشم «کافران» را برمیانگیزاند (یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ)، عمل صالحی برایتان ثبت میشود. (توبه/120)
بیتردید،
امروزه مردم مظلوم و مقاوم فلسطین را میتوان مصداق کسانی دانست که «به خاطر خدا در مخمصه قرار گرفتهاند»؛ و
قدم برداشتن راهپیمایان در راهپیمایی روز قدس را «برداشتن قدمهایی که کافران را به خشم میآورد.».
به امید دیدار همدیگر در راهپیمایی روز قدس و آزادی سریعتر مسجدالاقصی
نکات ترجمه
جایگاه نحوی «رَبُّ الْمَشْرِقِ[1] و ...»:
میتواند خبر باشد برای مبتدای محذوف، (هو ربُّ ...)؛ یا
مبتدا باشد و جمله لا اله الا هو» خبر آن باشد. (إعراب القرآن (نحاس)، ج5، ص39)
البته این کلمه در قرائت شام (ابنعامر) و اغلب اهل کوفه غیر از حفص (یعنی شعبه از عاصم، و نیز حمزه و کسائی) و برخی از قرائات عشر (یعقوب و خلف) و شاذه (ابنمحیصن و اعمش) به صورت «ربِّ» قرائت شده است (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص574؛ مجمع البیان، ج10، ص566) که در این صورت بدل میشود از «ربک» در آیه قبل.[2]
«وَکیلاً»
از ماده «وکل» است که اصل این ماده دلالت دارد بر اعتماد و تکیه کردن به دیگری در کار خود. و دربارهاش در جلسه422 توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-ahzab-33-3/
شأن نزول[3]
حدیث
1) زندیق [= کافر] ی از مصر آمد تا با امام صادق ع مناظره کند ... در فرازی از این گفتگو امام صادق ع به او فرمود:
آیا میدانی زمین زیر و رویی دارد؟
گفت: بله.
فرمود: آیا در اعماق زمین وارد شدهای؟
گفت: خیر.
فرمود: چه میدانی که در آن اعماق چیست؟
گفت: نمیدانم جز اینکه گمان میکنم خبری نباشد.
فرمود: گمان کردن نشان دهنده ناتوانی کسی است که یقین ندارد.
سپس فرمود آیا در آسمان بالا رفتهای؟
گفت: خیر.
فرمود: آیا میدانی در آنجا چه خبر است؟
گفت: نه.
فزمود: عجبا از تو! نه به مشرق رسیدهای و نه به مغرب، نه در عمق زمین رفتهای و نه در اوج آسمان، و نه از اینها عبور کردهای که بدانی پشت سر آنها چیست؛ آنگاه در مورد آنچه که درون اینهاست انکار میورزی؟ آیا عاقل چیزی را که نمیداند منکر میشود؟!
الکافی، ج1، ص73
أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: قَالَ لِی هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ کَانَ بِمِصْرَ زِنْدِیقٌ تَبْلُغُهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَشْیَاءُ فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِینَةِ لِیُنَاظِرَهُ...
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِلزِّنْدِیقِ أَ تَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَرْضِ تَحْتاً وَ فَوْقاً؟
قَالَ نَعَمْ.
قَالَ فَدَخَلْتَ تَحْتَهَا؟
قَالَ لَا.
قَالَ فَمَا یُدْرِیکَ مَا تَحْتَهَا؟
قَالَ لَا أَدْرِی إِلَّا أَنِّی أَظُنُّ أَنْ لَیْسَ تَحْتَهَا شَیْءٌ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالظَّنُّ عَجْزٌ لِمَا لَا تَسْتَیْقِنُ؛ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَ فَصَعِدْتَ السَّمَاءَ؟
قَالَ لَا.
قَالَ أَ فَتَدْرِی مَا فِیهَا؟
قَالَ لَا.
قَالَ عَجَباً لَکَ! لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلِ الْأَرْضَ وَ لَمْ تَصْعَدِ السَّمَاءَ وَ لَمْ تَجُزْ هُنَاکَ فَتَعْرِفَ مَا خَلْفَهُنَّ وَ أَنْتَ جَاحِدٌ بِمَا فِیهِنَّ وَ هَلْ یَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا یَعْرِف.
2) اصبغ بن نباته میگوید یکبار امیرالمومنین ع بر منبر کوفه فرمود: ای مردم از من سوال کنید که سینهام مملو از علم است. ابنالکواء بلند شد و سوالاتی کرد؛ از جمله اینکه گفت: امیرالمومنین! من یافتهام که کتاب خدا قسمتهایی از آن قسمتهای دیگری را نقض میکند.
فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ابنالکواء! کتاب خدا هر قسمتش قسمت دیگر را تصدیق میکند و هیچگاه قسمتی از آن قسمت دیگر را نقض نمیکند؛ حالا چه سوالی برایت پیش آمده؟
گفت: یا امیرالمومنین! در یک آیه میفرماید: «پروردگار مشرقها و مغربها» (معارج/40)؛ در آیه دیگری میفرماید «پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب» (الرحمن/17) ؛ و در آیه دیگری میفرماید: «پروردگار مشرق و مغرب» (مزمل/9؛ شعراء/28).
فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ابنالکواء! این مشرق است و این مغرب؛ اما «پروردگارِ دو مشرق و پروردگار دو مغرب»، زیرا مشرقِ زمستان [= موقعیت طلوع آفتاب در زمستان] در جای خودش است و مشرقِ تابستان در جای خود؛ آیا با توجه به نزدیکی و دوری خورشید از این مطلب خبر نداشتی؟ [موقعیتی که خورشید در آسمان طلوع میکند، با توجه به تغییر زاویه تابش خورشید در تابستان و زمستان تفاوتش کاملا واضح است] و اما اینکه فرمود «پروردگار مشرقها و مغربها»؛ چرا که خورشید 360 برج [محل طلوع و غروب] دارد که هر روز در یک برج طلوع میکند و در برجی دیگر غایب میشود و تا همان روز در سال بعد به آن برج برنمی گردد. ...
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص: 259
وَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی فَإِنَّ بَیْنَ جَوَانِحِی عِلْماً جَمّاً فَقَامَ إِلَیْهِ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَقَالَ ... یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَجَدْتُ کِتَابَ اللَّهِ یَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً
قَالَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ کِتَابُ اللَّهِ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا یَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَسَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ
قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ «رَبُّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» وَ قَالَ فِی آیَةٍ أُخْرَى «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» وَ قَالَ فِی آیَةٍ أُخْرَى «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»
قَالَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ هَذَا الْمَشْرِقُ وَ هَذَا الْمَغْرِبُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» فَإِنَّ مَشْرِقَ الشِّتَاءِ عَلَى حِدَةٍ وَ مَشْرِقَ الصَّیْفِ عَلَى حِدَةٍ أَ مَا تَعْرِفُ بِذَلِکَ مِنْ قُرْبِ الشَّمْسِ وَ بُعْدِهَا؟ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «رَبُّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» فَإِنَّ لَهَا ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ بُرْجاً تَطْلُعُ کُلَّ یَوْمٍ مِنْ بُرْجٍ وَ تَغِیبُ فِی آخَرَ فَلَا تَعُودُ إِلَیْهِ إِلَّا مِنْ قَابِلٍ فِی ذَلِکَ الْیَوْم ...
توجه
درباره توکل بر خدا و وکیل قرار دادن او در جلسه 422 هم احادیث و هم نکاتی مطرح شد که مجددا تکرار نمیشود http://yekaye.ir/al-ahzab-33-3/
تدبر
1) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»
مشرق تا مغرب عالم تحت ربوبیت خدایی واحد است؛ آیا سزاوار است که برای انجام شدن کارهایمان سراغ غیر او برویم؟
توضیح منطقی
به نظر میرسد این جملات هریک مقدمه و دلیلی است برای جمله بعدی:
«او پروردگار مشرق و مغرب» یعنی ربوبیت همه عالم به دست اوست؛
پس
«معبودی جز او نیست» زیرا کسی سزاوار پرستش است که رب باشد
پس
«او را وکیل بگیر» زیرا کسی که ربوبیت همه چیز دست اوست و غیر از او هم معبودی نیست، پس تنها اوست که میتواند کار هر کسی را راه بیندازد. (اقتباس از المیزان، ج20، ص65-66)
2) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»
مراد از رب مشرق و مغرب چیست؟
الف. یعنی «پروردگار آنچه بین شرق و غرب است» یعنی پروردگار کل عالم. (مجمع البیان، ج10، ص571)
ب. منظور پروردگار طلوع و غروب آفتاب، یعنی تمام زمان در کف ربوبیت اوست. (مجمع البیان، ج10، ص571)
ج مالک و صاحب اختیار شرق و غرب عالم. (مجمع البیان، ج10، ص571)
د. ...
3) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»
در آیات قبل درباره دستورالعملهایی برای روز و شب سخن گفت. از آنجا که شب و روز، به اشراق و غروب آفتاب برمیگردد، در این آیه میفرماید او پروردگار مشرق و مغرب است (المیزان، ج20، ص65) یعنی اگر برای اوقات شما برنامهای داد بدانید که تمام این اوقات و زمانها در کف ربوبیت اوست. پس میسزد که کار را به او واگذار، و تنها بر او اعتماد کنی.
4) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»
با اینکه در آیه قبل از تعبیر «ربک» استفاده کرد (اذکر اسم ربک) چرا دوباره بر اینکه او رب مشرق و مغرب است تاکید نمود؟
الف. میخواهد بفرماید اگر به تو دستور داده شده که به یاد خدا باش، نه صرفا برای این است که او فقط خدای توست (آن گونه که بتپرستان هر یک بتی داشت و آن بت را خدای خود می دانست و دیگری هم بتی دیگر و خدایی دیگر!) بلکه از این جهت پروردگارت را یاد کن که او پروردگار کل عالم است. (المیزان، ج20، ص65)
نکته تخصصی انسانشناسی
از مهمترین و در عین حال سادهترین معارف ادیان توحیدی این است که پروردگار ما پروردگار همه عالم است. اگر کسی این مساله برایش حل شود، باور میکند که فقط کارهایش را به خدا واگذار کند؛
یعنی فقط خدا را بپرستد و فقط از او کمک بگیرد (ایاک نعبد و ایاک نستعین)
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh187/
تاملی با خویش
اگر ما در برآورده شدن کارهایمان به این و آن چشم دوختهایم، شاید ناشی از این است که هنوز باور نکردهایم خدای ما خدای همه چیز است و همه کارها به دست اوست.
ب. ...
5) «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً»
مقصود از اینکه «او را وکیل بگیر» چیست؟
الف. وکالت، دیگری را به جای خود قرار دادن است به نحوی که ارادهاش جای اراده شخص شود و عملش جای عمل شخص. وکیل گرفتن خدا یعنی انسان همه امور را به او واگذار کند: در امور خارجی و تکوینی یعنی برای خودش و هیچ سببی از اسباب تاثیر مستقلی نبیند و همه را از او ببیند؛ و در امور تشریعی هم همه باید و نبایدهای زندگی را به او واگذار کند. (المیزان، ج20، ص66)
ب. ...
[1] . در قرائت ابنمسعود و ابنعباس «المشارق و المغارب» قرائت شده است: (الجمهور: المشرق و المغرب موحدین و عبد اللّه و أصحابه و ابن عباس: بجمعهم (البحر المحیط فی التفسیر، ج10، ص316)
[2] . البته زمخشری(کشاف، ج4، ص639) این را قرائت را به ابنعباس هم نسبت داده و از قول وی مجرور بودن آن را از باب قسم (که حرف قسم مضمر باشد) گرفته که ابوحیان به بیان زیر (البحر المحیط فی التفسیر، ج10، ص316) این تحلیل را زیر سوال برده است:
و قال الزمخشری، و عن ابن عباس: على القسم، یعنی: خفض رب بإضمار حرف القسم، کقولک: اللّه لأفعلن، و جوابه: لا إله إلا هو، کما تقول: و اللّه لا أحد فی الدار إلا زید. انتهى. و لعل هذا التخریج لا یصح عن ابن عباس، إذ فیه إضمار الجار فی القسم، و لا یجوز عند البصریین فی لفظة اللّه، و لا یقاس علیه. و لأن الجملة المنفیة فی جواب القسم إذا کانت اسمیة فلا تنفی إلا بما وحدها، و لا تنفی بلا إلا الجملة المصدرة بمضارع کثیرا و بماض فی معناه قلیلا، نحو قول الشاعر:
ردوا فو اللّه لا زرناکم أبدا ما دام فی مائنا ورد لورّاد
و الزمخشری أورد ذلک على سبیل التجویز و التسلیم، و الذی ذکره النحویون هو نفیها بما نحو قوله:
لعمرک ما سعد بخلة آثم و لا نأنأ یوم الحفاظ و لا حصر (البحر المحیط فی التفسیر، ج10، ص316)
[3] . روایتی در مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص325 آمده است که:
وَ رُوِیَ أَنَّ فَاطِمَةَ ع تَمَنَّتْ وَکِیلًا عِنْدَ غَزَاةِ عَلِیٍّ ع فَنَزَلَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا.
با توجه به اینکه این سوره مکی است این روایت بسیار بعید به نظر میرسد مگر اینکه چنانکه برخی گفتهاند تمام آیات این سوره مکی نباشد و برخی مدنی باشد؛ یا اینکه روایت در مقام جری و تبیق باشد نه شأن نزول، چنانکه عموما هم این را به عنوان شأن نزول ندانستهاند.