سفارش تبلیغ
صبا ویژن

359) سوره علق (96) آیه 12 أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى

بسم الله الرحمن الرحیم

359) سوره علق (96) آیه 12  

أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى

ترجمه

[آیا نگاه کرده‌ای که اگر او بر هدایت بود،] یا به تقوی امر می‌کرد [چه می‌شد] ؟

تبریک سال نو

?? سال نو شد. ??

یک سال دیگر هم از عمرمان گذشت.

آنچه خوردیم و پوشیدیم و وقت گذراندیم؛ از دستمان رفت؛

آنچه برای ما ماند و می‌ماند،

باورهایی است که نحوه تصمیم‌گیری‌، و در حقیقت، رنگ و بوی جانمان را رقم زده؛

و اعمال رفتاری که هویت و شخصیت‌مان را سامان داده است.

?? سال نو شد. ??

 گرد و غبار از خانه‌ها رُفتیم.

آیا غبار از خانه دل نروبیم؟

آیا خودمان نو نشویم؟

اما چگونه؟

خداوند پاسخ می‌دهد:

 «ما کتابی برایتان فرستادیم که در آن ذکر و حال شماست؛ پس، آیا در آن نمی‌اندیشید؟!» (انبیاء/10)

جمعی از تشنگان وحی کوشیدند، سال گذشته، هر روز دست کم درباره یک آیه از این کتاب بیندیشند.

شما هم اگر می خواهید همراه شوید، بسم الله؛

در کانال «یک آیه در روز» عضو شوید و آن را به دوستانتان معرفی کنید:

https://t.me/YekAaye

ان‌شاءالله که در سال 1396، بتوانیم با یاری قرآن، خودمان را نو کنیم.

سال نو بر آنان که می‌خواهند از نو زندگی کنند، مبارک باد.

نکات ترجمه

«التَّقْوى» از ماده «وقی» به معنای نگهداشتن و حفظ کردن است و ترجمه کلمه «تقوی» به «خودنگهداری» بسیار مناسب‌تر است تا «پرهیزکاری». درباره این کلمه در جلسه 135 توضیح داده شد.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

تقوی بر سه گونه است:

یکی تقوای به خدا، و آن عبارت است از اینکه کار محل اختلاف [که درباره‌اش اختلاف نظر هست] را ترک کند، چه رسد به شبهات؛ و این تقوای خاص الخاص است؛

و تقوای از خدا، و آن عبارت است از ترک شبهات، چه رسد به ترک حرام؛ و این تقوای خاص است؛

و تقوای از ترس آتش و عقاب، و آن عبارت است از ترک حرام؛ و این تقوای عام است ...

و فرمودند:

تفسیر تقوا عبارت است از رها کردن آنچه که انجامش مشکلی ندارد، برای برحذر ماندن از آنچه مشکل دارد.

مصباح الشریعة، ص38

قَالَ الصَّادِقُ ع التَّقْوَى عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ تَقْوَى بِاللَّهِ وَ هُوَ تَرْکُ الْخِلَافِ فَضْلًا عَنِ الشُّبْهَةِ وَ هُوَ تَقْوَى خَاصِّ الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ هُوَ تَرْکُ الشُّبُهَاتِ فَضْلًا عَنِ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَى الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ وَ هُوَ تَرْکُ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَى الْعَام‏ ...

... َ وَ تَفْسِیرُ التَّقْوَى تَرْکُ مَا لَیْسَ بِأَخْذِهِ بَأْسٌ حَذَراً مِمَّا بِهِ الْبَأْس‏.

2) از امام باقر ع روایت شده است:

پیامبر اکرم ص در حجة الوداع خطبه‌ای خواندند و فرمودند:

ای مردم!

به خدا سوگند که چیزی نبود که شما را به بهشت نزدیک کند و از آتش دور نماید، مگر اینکه شما را بدان امر کردم؛

و چیزی نبود که شما را به آتش نزدیک کند و از بهشت دور نماید، مگر اینکه شما را از آن بازداشتم.

و همانا روح‌الامین در جان من چنین القا کرد که کسی نمی‌میرد مگر اینکه روزی‌اش را به طور کامل دریافت کند؛

پس تقوای الهی پیشه کنید و در طلب [روزی] حرص نزنید؛

و مبادا اگر چیزی از روزی کسی به تاخیر افتاد، آن را از راه غیر حلال طلب کند؛ چرا که آنچه نزد خداست به دست نمی‌آید مگر با طاعتش.

الکافی، ج‏2، ص74

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ع فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَقَالَ:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ! وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ؛

أَلَا وَ إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ لَا یَحْمِلْ أَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْ‏ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ فَإِنَّهُ لَا یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ.[1]

تدبر

1) «أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى»

آن انسان طغیانگر، منع از نماز می‌کرد (علق/7-9)؛ و این بنده‌ای که بر هدایت است، امر به تقوی.

و جالب اینجاست که هم نماز خواندن و هم رعایت تقوی، از اموری‌اند که در نگاه بسیاری از انسان‌ها مساله‌ای شخصی و فقط و فقط به خود شخص مرتبط می‌باشد.

اما شاید این آیات می‌خواهند این نگاه را به چالش بکشند.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

انسان، موجودی اجتماعی است؛ پس، هرچند در ظاهر خود را بی‌اعتنایی بزند، اما در واقع، نمی‌تواند نسبت به زندگی دیگران بی‌اعتنا باشد؛ تا حدی که بسیاری از جامعه‌شناسان برجسته (مانند کولی، مید و بلومر) از «اثرآینه‌سان» سخن گفته‌اند (یعنی انسان هر کاری که می‌کند، نگاه می‌کند که چه اثری در دیگران می‌گذارد و بر اساس انعکاسی که در دیگران دارد کارش را انجام می‌دهد) و عمده کنش‌های انسانی را اساساً «کنش متقابل» می‌دانند.

این آیات چه‌بسا می‌خواهند بگویند، هر انسانی، چه طغیانگر باشد و چه اهل هدایت، نمی‌تواند نسبت به زندگی و رفتار دیگران بی‌تفاوت باشد؛ و حتی در خصوص رفتارهایی که از منظر بسیاری از افراد، کاملا شخصی قلمداد می‌شود، امر و نهی‌ای دارند. البته این امر و نهی، صرفا زبانی نیست؛ بلکه بسیاری از اوقات، ما با اعمال‌مان و نیز با واکنش‌هایمان به رفتار دیگران، عملا آنها را امر و نهی می‌کنیم.

و اگر این واقعیت - که هر انسانی خواه ناخواه در حال امر و نهی دیگران است - جدی گرفته شود، به ادعای دروغین «لیبرالیسم» (که: انسانها مادام که متعرض دیگران نشده‌اند آزادند و ما کاری به باورها و جهت‌گیری‌های درونی دیگران نداریم) فریفته شویم، خواهیم ‌اندیشید که واقعا اگر ما دائما در حال امر و نهی دیگران هستیم، به چه چیزی امر کنیم و از چه نهی نماییم.

نکند ما جزء کسانی باشیم که عملا از ارتباط انسانها با خدا (نماز) منع می‌کنیم؛ و کسی را که اهل ترویج تقواست، از خود می‌رانیم!


2) «أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى؛ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى»

قرآن کریم در اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص، وقتی می‌خواهد مخاطب را به برتر بودن یک انسان توجه دهد، دو ویژگی برایش برمی‌شمرد: اهل هدایت بودن، و آمر به تقوی بودن.

یعنی معیار قضاوت درباره خوبی انسانها این دو چیز است:

آیا او در مسیر هدایت است؟

آیا او در زمره کسانی است که امر به تقوا می‌کنند؟

اما این دو ویژگی چگونه می‌توانند جامع همه خصلتهای خوب شوند؟

نکته تخصصی انسان‌شناسی

پاسخ سوال فوق، نیازمند توجه به چند مقدمه است:

(1) کار خوب، زمانی واقعا خوب است که انسان را به خدا نزدیک کند (وگرنه اگر برای شهرت و ریا و ... باشد، ارزشی ندارد)؛ وهم تقوا و هم هدایت، اموری‌اند که در نسبت با خدا معنی‌دار می‌شوند.

(2) چنانکه از معنای لغوی این دو کلمه هم فهمیده می‌شود «هدایت»، شناخت راه صحیح است؛ و «تقوی» (= خودنگهداری)، التزام عملی به پیمودن آن.

(3) «بر هدایت بودن» یک ویژگی ناظر به خود شخص است؛ و «امر به تقوا کردن» یک ویژگی ناظر به تعامل انسان با دیگران.

(4) در منطق قرآن کریم، رابطه متقابلی بین تقوا و هدایت هست: هدایت اساساً در متقین اثر می‌گذارد (هُدىً لِلْمُتَّقین؛ بقره/2) و ثمره هدایت هم تقواست (وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛ محمد/17)؛ یعنی اگر کسی بر هدایت است، اهل تقواست؛ و اگر کسی امر به تقوا می‌کند، درصدد هدایت دیگران است.

پس،

در این دو تعبیر، حقیقتِ «خوب بودن یک انسان»،

اولا در نسبت با خدا،

ثانیا هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی،

ثالثا هم در مقام نظر و هم در مقام عمل،

نشان داده شده است.


3) «أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى»

لحن آیه قبل (أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى)، به گونه‌ای بود که از آن استنباط می‌شد که انسان همواره باید قبل از موضع‌گیری در مورد هرکس، ابتدا با خود بیندیشد که اگر او بر هدایت بود، چطور؟ (جلسه قبل، تدبر2)

آمدن این تعبیر (یا به تقوی امر می‌کرد) بلافاصله بعد از آن، از این سوءتفاهم که: «پس، ما هرگز حق امر و نهی کردن به هیچکس را نداریم!» جلوگیری می‌کند.

یعنی در عین حال که نباید درباره دیگران سریع موضع‌گیری کرد و افراد را با کوچکترین اشتباهی در گمراهی محض دانست، اما عرصه‌هایی هم وجود دارد که انحراف و گناه کاملا آشکار است و در اینجا باید صریحا مخاطب را به تقوا امر کرد.


4) «أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى»

تقوا، از ماده وقی و به معنای نگهداشتن است؛ و «تقوا» آن چیزی است که انسان را در مسیر صحیح نگه می‌دارد؛

بر اساس شأن نزول این آیات، مصداق اصلی آن بنده‌ای که «به تقوی امر می‌کرد» است، پیامبر اکرم ص بوده است (جلسه356،‌ شأن نزول)؛

و اگر پیامبر ص پیام آور از جانب خداست، باید ما را به هرآنچه در مسیر رسیدن به بهشت سعادت و دوری از جهنم شقاوت نیاز داریم، امر کرده باشد (حدیث2).



[1] . این سه روایت هم در اهمیت تقوی قابل ملاحظه است:

(1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص یَقُولُ لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوَى وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ. (الکافی، ج‏2، ص75)                       

(2)‌عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَذَکَرْنَا الْأَعْمَالَ فَقُلْتُ أَنَا مَا أَضْعَفَ عَمَلِی فَقَالَ مَهْ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ ثُمَّ قَالَ لِی إِنَّ قَلِیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوَى خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ بِلَا تَقْوَى قُلْتُ کَیْفَ یَکُونُ کَثِیرٌ بِلَا تَقْوَى قَالَ نَعَمْ مِثْلُ الرَّجُلِ یُطْعِمُ طَعَامَهُ وَ یَرْفُقُ جِیرَانَهُ وَ یُوَطِّئُ رَحْلَهُ فَإِذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبَابُ مِنَ الْحَرَامِ دَخَلَ فِیهِ فَهَذَا الْعَمَلُ بِلَا تَقْوَى وَ یَکُونُ الْآخَرُ لَیْسَ عِنْدَهُ فَإِذَا ارْتَفَعَ لَهُ الْبَابُ مِنَ الْحَرَامِ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ. (الکافی، ج‏2، ص76)

(3) الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ مُحَسِّنٍ الْمِیثَمِیِّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَا نَقَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِی إِلَى عِزِّ التَّقْوَى إِلَّا أَغْنَاهُ مِنْ غَیْرِ مَالٍ وَ أَعَزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَةٍ وَ آنَسَهُ مِنْ غَیْرِ بَشَرٍ. (الکافی، ج‏2، ص76)