323) سوره حج (22) آیه 18 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ ل
بسم الله الرحمن الرحیم
323) سوره حج (22) آیه 18
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ
ترجمه
آیا ندیدی که خداوند، برایش سجده میکند هرکس که در آسمانهاست و هرکس که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درخت و جنبندگان و بسیاری از مردم، و بسیاری عذاب بر آنها محقق گردید؛ و کسی را که خداوند خوار کند، هیچ اکرامکنندهای برایش نیست؛ بدرستی که خداوند انجام میدهد آنچه مشیت کند.
نکات ترجمه
«یَسْجُدُ» از ماده «سجد» است که درباره این ماده در جلسه 166 (http://yekaye.ir/sad-038-71-2/ ) و جلسه 224 (http://yekaye.ir/2-baqare-03/ ) توضیح داده شد که خلاصهاش این است که به معنای «ابراز خضوعی است که هیچ گونه اثری از منیّت در شخص نماند» و این حالت بدنی خاص، جزء معنای کلمه نیست.
«یَشاءُ» به معنای «میخواهد» از ماده «شیأ» است که کلمه «شیء: چیز» (جمع آن: اشیاء) از همین ماده است. درباره معنای «شیء» گفتهاند هر آنچه بتوان به نحوی آن را شناخت و از آن خبر داد؛ برخی آن را فقط درباره اموری که «موجود»ند دانستهاند اما برخی گفتهاند به هر امر موجود یا معدومی میتوان «شیء» گفت [چنانکه در زبان فارسی نیز به تعبیر «هر چیز معدومی» هم ترکیب نادرستی نیست]. اینکه کلمه «شیء» چه ارتباطی با فعل «شاء»- که به معنای «خواستن» است - دارد، برخی گفتهاند وقتی در مورد خدا این کلمه به کار رود به معنای اسم فاعل (شاءٍ: خواهنده)» و وقتی در مورد سایر امور به کار رود، به معنای اسم مفعول (مشیء: خواسته شده) است (مفردات ألفاظ القرآن، ص471) اما برخی گفتهاند اصل در این ماده «تمایلی است که به حد طلب کردن (خواستن ) برسد و در مورد خدا هم به همان معنای اسم مفعولی است، یعنی هر چیزی که مورد طلب واقع شده، «شیء» است و خدا هم مطلوب همه موجودات است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص155) لازم به ذکر است که در قرآن کریم، در مورد خدا هم کلمه «شیء» اطلاق شده است (انعام/19)
اما آیا اراده و مشیت تفاوتی با هم دارند؟ برخی فعل «شاء: خواست» را به همان معنای «أراد: اراده کرد» دانستهاند (المصباح المنیر، ج2، ص330) و در اینکه در بسیاری از موارد در کلام عرب، این دو به جای هم به کار میرود، تردیدی نیست؛ اما به نظر میرسد تفاوتی هم با هم دارند، چنانکه در برخی احادیث، در مورد خداوند، «مشیت» (= مصدر از «شاء») را مقدم بر «اراده»[1] ویا مستقل و کاملا جدای از اراده[2] مطرح کردهاند؛ و در قرآن کریم هم دوبار تعبیر «یفعل ما یرید» آورده (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرید، بقره/253؛ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرید، حج/14) و دوبار تعبیر «یفعل ما یشاء» (قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاء، آلعمران/40؛ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاء، حج/18). برخی در تفاوت این دو گفتهاند «مشیت» هم در جایی به کار میرود که بین خواستن و انجام کار فاصلهای نباشد؛ اما «اراده» اعم از این است (الفروق فی اللغة، ص117)[3] و برخی گفتهاند که مشیت در مورد خدا جایی است که ایجاد کردن در کار باشد و در مورد انسان جایی که وصول به چیزی؛ اما وقتی کلمه اراده به کار میرود لزوما مراد در پی نخواهد آمد (مفردات ألفاظ القرآن، ص471-472)[4]
ضمنا به لحاظ لغوی «اراده» از ماده «رود» میآید که در این ماده نوعی معنای حرکت و رفت و برگشت نهفته است (معجم المقاییس اللغة، ج2، ص457) و در احادیث هم اراده خدا قابل عوض شدن دانسته شده که بحثی تحت عنوان «بداء» در معارف اهل بیت مطرح گردیده؛ اما «مشیت» را غالبا قطعی و غیر قابل تغییر معرفی کردهاند.
حدیث
1) امیرالمومنین ع فرمودند:
دنیا و آخرت زمامشان در کف قدرت الهی مهار شده و آسمانها و زمینها کلیدهای خود را به او سپردهاند؛ و درختان سرسبز صبح و شام بر او سجده میکنند و از شاخههای خود، آتش نورانی برایش افروختند [شاید اشاره باشد به میوههایی مانند نارنج که در میان شاخههای درختان همچون شعلههای آتش، نمود دارد] و به اشارات او میوههای رسیده را برای خوردن پیش آورند.
نهج البلاغه، خطبه133
و من کلام له ع
وَ انْقَادَتْ لَهُ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا وَ قَذَفَتْ إِلَیْهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ مَقَالِیدَهَا وَ سَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ الآْصَالِ الْأَشْجَارُ النَّاضِرَةُ وَ قَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّیرَانُ الْمُضِیئَةُ وَ آتَتْ أُکُلَهَا بِکَلِمَاتِهِ الثِّمَارُ الْیَانِعَةُ.
2) از امام صادق ع روایت شده است: هیچ پرندهای در خشکی و دریا شکار نمیشود، و هیچ حیوان وحشیای شکار نمیشود مگر به سبب آنکه در تسبیح فروگذار کرد است.
تفسیر القمی، ج2، ص107؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص294
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ صِدِّیقِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ طَیْرٍ یُصَادُ فِی الْبَرِّ وَ لَا فِی الْبَحْرِ وَ لَا یُصَادُ شَیْءٌ مِنَ الْوَحْشِ إِلَّا بِتَضْیِیعِهِ التَّسْبِیحَ.
3) از امام صادق ع سوال شد درباره اینکه خداوند عز و جل میفرماید: «آیا ندیدی که خداوند، برایش سجده میکند هرکس که در آسمانهاست و هرکس که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درخت و جنبندگان ...»
فرمودند: بدرستی که خورشید هر روز و شب چند سجده دارد. اولینش هنگامی است که در جانب افق قرار میگیرد هنگامی که سفیدیِ نورش در طول آسمان کشیده میشود قبل از اینکه فجر طلوع کند؛ که آن همان هنگامِ فجر کاذب است، چرا که خورشید در جانب زمین طلوع میکند؛ پس چون از سجده برخیزد، فجر طلوع کند و وقت نماز وارد شود.
و اما سجده دوم هنگامی است که در وسط آسمان قرار گیرد و روز بالا بیاید و اندکی از زوال عبور کند، پس آنگاه که عبور کند به ازای عرش قرار گیرد و سجده کند و چون از سجده برخیزد از میانه آسمان عبور کند و وقت نماز ظهر برسد؛
و اما سجده سوم، وقتی در جانب افق پنهان گردد، به سجده افتد و چون از سجده برخیزد شب مستقر گردد، همان گونه که وقتی از وسط آسمان گذشت وقت نماز ظهر رسید.
توجه: مرحوم مجلسی (بحارالانوار، ج55، ص165) توضیح دادهاند که سجده به معنای نهایت خضوع است و همه موجودات به لحاظ تکوینی کاملا در ید قدرت خداوند خاضعاند، پس همواره در سجدهاند؛ اما اینکه چرا بر این چند زمان تاکید کرد شاید از این جهت است که در این زمانهاست که برای مردم نهایت انقیاد و تسلیم خورشید در برابر تدبیر الهی آشکار میگردد، زیرا در هر یک از این مواضع، وضعیت شب و روز، کاملا از حالی به حال دیگر تبدیل میشود؛ و نیز اینها زمانهایی است که وقت نماز که همه انسانها باید به سجده بیفتند، شروع میشود. [یعنی خورشید در پیشگاه عرش الهی همواره در سجده است؛ اما این چند بار موقعیتهایی است که مردم هر مکانی در آن لحظه، متوجه این خضوع خورشید در بارگاه الهی میشوند]
الإختصاص، ص214-213
مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ» فَقَالَ إِنَّ لِلشَّمْسِ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ قَالَ فَأَوَّلُ سَجْدَةٍ إِذَا صَارَتْ فِی طَرَفِ الْأُفُقِ حِینَ یَخْرُجُ الْفَلَکُ مِنَ الْأَرْضِ إِذَا رَأَیْتَ الْبَیَاضَ الْمُضِیءَ فِی طُولِ السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ ذَاکَ الْفَجْرُ الْکَاذِبُ لِأَنَّ الشَّمْسَ تَخْرُجُ سَاجِدَةً وَ هِیَ فِی طَرَفِ الْأَرْضِ فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا طَلَعَ الْفَجْرُ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ فَإِنَّهَا إِذَا صَارَتْ فِی وَسَطِ الْقُبَّةِ وَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ رَکَدَتْ قَبْلَ الزَّوَالِ فَإِذَا صَارَتْ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ رَکَدَتْ وَ سَجَدَتْ فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَتْ عَنْ وَسَطِ الْقُبَّةِ فَیَدْخُلُ وَقْتُ صَلَاةِ الزَّوَالِ وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّالِثَةُ أَنَّهَا إِذَا غَابَتْ مِنَ الْأُفُقِ خَرَّتْ سَاجِدَةً فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَ اللَّیْلُ کَمَا أَنَّهَا حِینَ زَالَتْ وَسَطَ السَّمَاءِ دَخَلَ وَقْتُ الزَّوَالِ زَوَالِ النَّهَار.[5]
تدبر
1) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ»
در آیه قبل، سخن از تمایز نهادن خداوند میان انسانهای مختلف بود. اینجا میفرماید موجودات بر دو قسماند یکی آنان که سجده میکنند و دیگری آنان که از سجده سر باز میزنند و عذاب و خواری برایشان محقق میشود.
شاید میخواهد بگوید اگرچه خدا بین همگان جدایی میافکند، اما مهمترین ضابطه این جدایی، آن است که کسی در مقابل حقیقت محض عالم سر سجده فرود میآورد یا نه.
2) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ»
کسی که چشم باطنبین دارد، میتواند سجده همه موجودات زمین و آسمان را ببیند. البته ظاهرا این خطاب به خود پیامبر اکرم ص است، چون فرمود: آیا ندیدی، و نفرمود: آیا ندیدید؟ (تفسیر الصافی، ج3، ص439)؛ اما معلوم است که ما هم به این دیدن فراخوانده شدهایم. (اعراف/185)
3) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ»
ببین! همه عالم از خورشید و ماه گرفته تا آسمانیان و زمینیان، تا درختان و حیوانات، تا کوهها و ستارگان، بر آستان خدا به سجده افتادهاند.
تو چه میکنی؟
4) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ»
همه عالم خاضع و ساجد در محضر خداست؛ و در مورد برخی از انسانها که چنین نیستند، گفت «سزاوار عذاباند»یعنی لازمهی سجده نکردن آنها را بیان کرد (المیزان، ج14، ص360)
نکته تخصصی انسانشناسی
اگر توجه کنیم که خداوند حق و حقیقت محض است شاید بتوان گفت وجه عذاب این انسانها این است که:
همه باید در برابر حقیقت محض خاضع و خاشع باشند؛ کسی که در مقابل حقیقت سر تسلیم فرود نیاورد، در واقع دچار توهم شده است و باید این توهم در وجودش بسوزد و هیچ و پوچ بودنش آشکار گردد.
5) « أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ ... وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مکرم»
کسی که از سجده و تسلیم شدن در برابر حق متکبرانه سر باز میزند، حقیقتش این نیست که واقعا به بزرگی میرسد؛ بلکه حقیقت این تکبر، اسیر وهم شدن؛ و لذا حقیقت آن، خوار و ذلیل شدن است؛ خصوصا که در حالی چنین میکند که تمام موجودات در برابر حقیقت محض عالم سر به سجده فرود آوردهاند. پس او برایش خواری رقم خورده است و جای هیچ بزرگداشتی ندارد.
6) «مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ»
کسی را که خدا خوار کند، هیچکس نمیتواند از خواری بیرون آورد. چرا؟
الف. چون خدا حق مطلق و حقیقت محض است؛ و کار خدا همان حقیقتی است که در متن واقع، رخ میدهد: اگر حقیقتِ تکبر و سر باز زدن از کرنش در برابر حقیقت محض، عین خواری و پستی است، معنا ندارد که کسی چنین بکند اما بتوان مانع خواری او شد.
ب. پاسخ این سوال، ادامه آیه است: چون خداست که هر کاری بخواهد میکند و کسی نمیتواند در مقابل مشیت خدا بایستد. (درباره اینکه این به معنای بیضابطه بودن مشیت خداوند نیست، در جلسه319، تدبر2، توضیح داده شد)
ج. ...
7) «مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»
«کسی را که خداوند خوار کند، هیچ اکرامکنندهای برایش نیست»
اکرام کردن یعنی احترام کردن و شخص را به بزرگی باور داشتن.
آیا ما این آیه را باور داریم؟ آیا قبول داریم مستکبران عالم که از سجده در پیشگاه الهی سر باز میزنند، واقعا خوار و حقیرند؟ یا به خاطر امکانات مادیای که دارند، آنها را بزرگ میشمریم و در مقابلشان کرنش میکنیم؟
به زبان ساده:
آیا قبول داریم که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند؛ یا دولتمردان مستکبر آمریکا را کدخدای دهکده جهانی میدانیم؟
8) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ»
این آیه در ابتدایش از سجده همه کسانی که در زمین و آسمان هستند، سخن میگوید، و از آنجا که میدانیم کسانی در زمین هستند که کافرند و برای خدا سجده نمیکنند، معلوم میشود در اینجا سجده تکوینی مورد نظر است (یعنی خاضع بودن همه مخلوقات در برابر مشیت الهی) اما در عین حال، در ادامه، از سجده کردن بسیاری از انسانها و سجده نکردن بسیاری دیگر، سخن به میان میآورد؛ که این همان سجده تشریعی است، که در آن بین انسانها تفاوت هست. (المیزان، ج14، ص359)
اکنون، همان طور که تمام این دو دسته انسانها، جزئی از «کسانی که در زمین هستند» میباشند، آیا خورشید و ماه و کوه و درخت و جنبدگان هم جزئی از «کسانی که در زمین و آسمان میباشند» نیستند؟ و آنگاه، همان طور که ذکر مجدد این دو دسته انسان، برای اشاره به سجده تشریعی آنها بوده است، آیا احتمال ندارد معنایی از سجده تشریعی برای این موجودات هم در کار باشد؟ (حدیث2) خصوصا که در آیات دیگر، از اینکه آنها به رغبت یا اکراه، سجده کنند (آلعمران/83؛ رعد/15) یا تسلیم دستور خدا شوند (فصلت/11) و ...[6] سخن به میان آمده است.
مورد زیر را در کانال نگذاشتم
9) «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ»
مفرد آمدن خورشید و ماه معلوم است، و جمع آمدن ستارگان و کوهها و جنبندگان. اما چرا درخت مفرد آمد؟
الف. برخی از مفسران بر این باورند که این از مصادیقی است که لفظ مفرد آمده، اما معنی جمع است (تفسیر القمی، ج1، ص11؛ ج2، ص80)
[1] . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: سُئِلَ الْعَالِمُ ع کَیْفَ عِلْمُ اللَّهِ قَالَ عَلِمَ وَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى وَ أَمْضَى فَأَمْضَى مَا قَضَى وَ قَضَى مَا قَدَّرَ وَ قَدَّرَ مَا أَرَادَ فَبِعِلْمِهِ کَانَتِ الْمَشِیئَةُ وَ بِمَشِیئَتِهِ کَانَتِ الْإِرَادَةُ وَ بِإِرَادَتِهِ کَانَ التَّقْدِیرُ وَ بِتَقْدِیرِهِ کَانَ الْقَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ کَانَ الْإِمْضَاءُ وَ الْعِلْمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَى الْمَشِیئَةِ وَ الْمَشِیئَةُ ثَانِیَةٌ وَ الْإِرَادَةُ ثَالِثَةٌ وَ التَّقْدِیرُ وَاقِعٌ عَلَى الْقَضَاءِ بِالْإِمْضَاءِ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْبَدَاءُ فِیمَا عَلِمَ مَتَى شَاءَ وَ فِیمَا أَرَادَ لِتَقْدِیرِ الْأَشْیَاءِ فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ فَلَا بَدَاءَ فَالْعِلْمُ فِی الْمَعْلُومِ قَبْلَ کَوْنِهِ وَ الْمَشِیئَةُ فِی الْمُنْشَإِ قَبْلَ عَیْنِهِ وَ الْإِرَادَةُ فِی الْمُرَادِ قَبْلَ قِیَامِهِ وَ التَّقْدِیرُ لِهَذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِیلِهَا وَ تَوْصِیلِهَا عِیَاناً وَ وَقْتاً وَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ هُوَ الْمُبْرَمُ مِنَ الْمَفْعُولَاتِ ذَوَاتِ الْأَجْسَامِ الْمُدْرَکَاتِ بِالْحَوَاسِّ مِنْ ذَوِی لَوْنٍ وَ رِیحٍ وَ وَزْنٍ وَ کَیْلٍ وَ مَا دَبَّ وَ دَرَجَ مِنْ إِنْسٍ وَ جِنٍّ وَ طَیْرٍ وَ سِبَاعٍ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیهِ الْبَدَاءُ مِمَّا لَا عَیْنَ لَهُ فَإِذَا وَقَعَ الْعَیْنُ الْمَفْهُومُ الْمُدْرَکُ فَلَا بَدَاءَ وَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ فَبِالْعِلْمِ عَلِمَ الْأَشْیَاءَ قَبْلَ کَوْنِهَا وَ بِالْمَشِیئَةِ عَرَّفَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودَهَا وَ أَنْشَأَهَا قَبْلَ إِظْهَارِهَا وَ بِالْإِرَادَةِ مَیَّزَ أَنْفُسَهَا فِی أَلْوَانِهَا وَ صِفَاتِهَا وَ بِالتَّقْدِیرِ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ عَرَّفَ أَوَّلَهَا وَ آخِرَهَا وَ بِالْقَضَاءِ أَبَانَ لِلنَّاسِ أَمَاکِنَهَا وَ دَلَّهُمْ عَلَیْهَا وَ بِالْإِمْضَاءِ شَرَحَ عِلَلَهَا وَ أَبَانَ أَمْرَهَا وَ ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم (الکافی، ج1، ص148- 149)
[2] . حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَصْبَهَانِیُّ الْأَسْوَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مَکِّیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعْدَوَیْهِ الْبَرْذَعِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَتَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَشْرَسَ قَالَ حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ الْحَکَمِ وَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ نَصْرٍ السُّورِیَانِیُّ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ قَالَ حَدَّثَنَا غِیَاثُ بْنُ الْمُجِیبِ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: سَبَقَ الْعِلْمُ وَ جَفَّ الْقَلَمُ وَ تَمَّ الْقَضَاءُ بِتَحْقِیقِ الْکِتَابِ وَ تَصْدِیقِ الرِّسَالَةِ وَ السَّعَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَ الشَّقَاوَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَرْوِی حَدِیثَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تُرِیدُ لِنَفْسِکَ مَا تُرِید ... (التوحید (للصدوق)، ص340)
[3] . (الفرق) بین الإرادة و المشیئة: أن الارادة تکون لما یتراخى وقته و لما لا یتراخى، و المشیئة لما لم یتراخ وقته و الشاهد أنک تقول فعلت کذا شاء زید أو أبى فیقابل بها إباه و ذلک انما یکون عند محاولة الفعل و کذلک مشیئته انما تکون بدلا من ذلک فی حاله.
[4] . راغب اصفهانی درباره این تفاوت توضیحاتی داده که به نظر میرسد بیشتر از جنس بحث کلامی (=علم کلام) است تا بحث لغوی: و الْمَشِیئَةُ عند أکثر المتکلّمین کالإرادة سواء، و عند بعضهم: الْمَشِیئَةُ فی الأصل: إیجاد الشیء و إصابته، و إن کان قد یستعمل فی التّعارف موضع الإرادة، فَالْمَشِیئَةُ من اللّه تعالى هی الإیجاد، و من الناس هی الإصابة، قال: و المشیئة من اللّه تقتضی وجود الشیء، و لذلک قِیلَ: (مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ) و الإرادة منه لا تقتضی وجود المراد لا محالة، ألا ترى أنه قال: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ [البقرة/ 185]، وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ [غافر/ 31]، و معلوم أنه قد یحصل العسر و التّظالم فیما بین الناس، قالوا: و من الفرق بینهما أنّ إرادة الإنسان قد تحصل من غیر أن تتقدّمها إرادة اللّه، فإنّ الإنسان قد یرید أن لا یموت، و یأبى اللّه ذلک، و مشیئته لا تکون إلّا بعد مشیئته لقوله:وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ* [الإنسان/ 30]،رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ: لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ [التکویر/ 28]، قَالَ الْکُفَّارُ: الْأَمْرُ إِلَیْنَا إِنْ شِئْنَا اسْتَقَمْنَا، وَ إِنْ شِئْنَا لَمْ نَسْتَقِمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و قال بعضهم: لو لا أن الأمور کلّها موقوفة على مشیئة اللّه تعالى، و أنّ أفعالنا معلّقة بها و موقوفة علیها لما أجمع الناس على تعلیق الاستثناء به فی جمیع أفعالنا نحو: سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ [الصافات/ 102]، سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً [الکهف/ 69]، یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ [هود/ 33]، ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ [یوسف/ 69]، قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ [الأعراف/ 188]، وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا [الأعراف/ 89]، وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ [الکهف/ 24].
[5] . این روایت هم در همین راستا باید فهم شود:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ لِلشَّمْسِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ بُرْجاً کُلُّ بُرْجٍ مِنْهَا مِثْلُ جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْعَرَبِ فَتَنْزِلُ کُلَّ یَوْمٍ عَلَى بُرْجٍ مِنْهَا فَإِذَا غَابَتِ انْتَهَتْ إِلَى حَدِّ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَلَمْ تَزَلْ سَاجِدَةً إِلَى الْغَدِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى مَوْضِعِ مَطْلَعِهَا وَ مَعَهَا مَلَکَانِ یَهْتِفَانِ مَعَهَا وَ إِنَّ وَجْهَهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَفَاهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَوْ کَانَ وَجْهُهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ لَاحْتَرَقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْهَا مِنْ شِدَّةِ حَرِّهَا وَ مَعْنَى سُجُودِهَا مَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاس (الکافی، ج8، ص157)
[6] . مانند ابراز ناتوانی از قبول امانت الهی و ترسیدن از آن: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها... احزاب/72