249) سوره اعراف (7) آیه 29 قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أ
بسم الله الرحمن الرحیم
249) سوره اعراف (7) آیه 29
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ
ترجمه
بگو پروردگارم به قسط و عدل دستور داد؛ و در هر سجدهگاهی [و به هنگام هر سجدهای] روی [و توجه] خود را [به جانب او] ثابت و استوار سازید؛ و در حالی که دین را برای او خالص گردانیدهاید او را بخوانید. همان گونه که شما را در ابتدا پدید آورد برمیگردید.
نکات ترجمهای و نحوی
«الْقِسْط»: ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است: هم در معنای «عدل» و هم در معنای «جور و ستم». وقتی به صورت «قِسط» ویا در باب إفعال «أقْسَطَ یُقْسِطُ» به کار میرود به معنای «عدل» است؛ و وقتی به صورت «قَسط» و یا در حالت ثلاثی مجرد «قَسَطَ یَقْسِطُ» به کار میرود در معنای «جور» است (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص86) لذا برخی این را این گونه تعبیر کردهاند که «قَسَطَ» قسط دیگری را گرفتن و لذا «ستم» است و «أقَسَط» قسط دیگری را دادن، و لذا «عدل» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص670) این ضابطه در تشخیص دو معنای قسط، در تمام موارد استعمالی آن در قرآن کریم مشاهده میشود و حتی اسم فاعل اگر از ثلاثی مجرد درست شود (= قاسط)، به معنای «ستمگر» است (وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا؛ جن/15) و اگر از باب افعال درست شود (= مُقسِط)، به معنای عادل و عدلگستر است (وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین؛ حجرات/9)
البته کلمه «قِسط» تفاوت اندکی با عدل دارد؛ «قِسط» به معنای نصیب و سهمی است که بر اساس عدل به شخص میرسد و «إقساط» (باب افعال) به معنای «قسط را در حق دیگران رعایت کردن» میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص670). به تعبیر دیگر، «قِسط» ناظر به مقام اجرا و پیاده شدن عدل است که گاه به نحو خاص در مورد تقسیم عادلانه سهم افراد به کار میرود، و شاهد بر اینکه معنای این دو تفاوتی با هم دارد، این است که گاه در قرآن کریم، توصیه به قسط را بعد از عدل مطرح کرده است «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا» (حجرات/9) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص259)
«وُجوه»:
جمعِ «وجه» است.
ماده «وجه» دلالت دارد بر مقابل چیزی قرار گرفتن (کلمه «مقابل» در جلسه247 بحث شد)
«مواجهه» یعنی وجه یک نفر در مقابل وجه دیگری قرار بگیرد، و «وِجهه» (وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ؛ بقره/148) آن سمت و جهتی است که از آن سمت با اشیاء و امور روبرو میشویم؛ و اصل کلمهی «جهت» همان «وجهة» بوده که واو اول آن افتاده است (معجم المقاییس اللغة، ج6، ص89).
برخی اصل «وجه» را در مورد «صورت» (عضوی از اعضای بدن) دانستهاند و گفتهاند چون انسان به هر چیزی بخواهد روی آورد و توجه کند با صورتش به آن رو میکند، کلمه «وجه» به معنای «جهتی که هر چیزی با آن جهت به چیزی رو میآورد»، و سپس به معنای ابتدای و بُعد شریفتر هر چیزی، به کار رفته است، چنانکه تعبیر «وجه النهار» (آلعمران/72) بدین معناست؛ و به «مقصد» هم وجه و جهت و وجهة می گویند از این جهت که انسان بدان رو میآورد، و کلمه «جاه» (که در اصل به معنای حرمت و منزلت و آبروست) را هم مقلوب شده از کلمه «وجه» دانستهاند با این تفاوت که «وجه» را برای «صورت» هم به کار میبرند اما «جاه» را فقط برای حظ و بهرهای که انسان دارد به کار میبرند (مفردات ألفاظ القرآن، ص855-856)
و «وجه» هر چیزی به حَسَب خودش است؛ لذا در امور مجرد و خصوصا خداوند، وجه به معنای «صورت» نیست بلکه تعبیر «وجه الله» یعنی آن بُعدی که هنگامی که انسان با دل خود به خدا روی میآورد از آن بُعد به خدا روی میآورد یا خداوند از آن جهت به انسان توجه میکند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، ص47)
«مَسْجِد» از ماده «سجد» است که در جلسه224 درباره این ماده توضیح داده شد.
وزن «مفعَل» و «مفِعل» برای اسم زمان و اسم مکان به کار میرود ولی غالب اهل لغت، کلمه «مسجد» را اسم مکان دانستهاند؛ یعنی مکان سجده که تدریجا به عنوان محل برگزاری نماز به کار رفته است. البته این کلمه به علاوه به معنای «مکانها و مواضع سجود در آدمی» یعنی مواضعی از انسان که هنگام سجده بر زمین قرار میگیرد نیز به کار رفته است؛ چنانکه در مورد آیه «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه» (جن/18) هر دو معنا مطرح شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص397)
همچنین «مسجد» میتواند مصدر باشد (به معنای سجده کردن) و منظور «همان نماز خواندن» باشد (فقهالقرآن، ج1، ص155)
«أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»
درباره کلمه «وجوه» در این آیه، "گفته شده که منظور همین «صورت» است که به نحو استعاری به کار رفته (شبیه اینکه میگوییم این کار را به دست خودم انجام دادم)؛ و نیز گفته شده منظور از «اقامه کردن» استقامت ورزیدن و مراد از «وجه» توجه است و معنیاش این است که «عبادتتان را خالصانه برای خدا قرار دهید» و تعبیر «تسلیم وجه لله» که در آیات متعددی آمده است (لقمان/22؛ نساء./125؛ روم/30) نیز به همین معناست" (مفردات ألفاظ القرآن، ص856) و برخی هم گفتهاند: "منظور از «وجه» در این آیات، نفس و ذات انسان است از آن جهت که مورد توجه خدا قرار گرفته، یعنی انسان نمیتواند موفق به تسلیم و برپانگهداشتن نفس خود برای عبادت خدا شود مگر با عنایت و توجهی از جانب خداوند متعال." (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، ص47)
حدیث
1) از رسول خدا ص روایت شده است که:
کسی از مال خویش در حق فقیری برادری کند و در مردم انصاف را رعایت کند، چنین کسی مومن حقیقی است.
الکافی، ج2، ص147
عَنْهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْغِفَارِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص
مَنْ وَاسَى الْفَقِیرَ مِنْ مَالِهِ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِکَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً.
2) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند متعال «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» روایت شده است: «مساجد» بعداً ایجاد شدند؛ پس، امر شدهاند که رویشان را به سمت مسجدالحرام ثابت و استوار کنند.
تهذیب الأحکام، ج2، ص43؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص12
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قَالَ:
مَسَاجِدُ مُحْدَثَةٌ فَأُمِرُوا أَنْ یُقِیمُوا وُجُوهَهُمْ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام.[1]
3) از امام صادق ع درباره «ثابت کنید رویتان را نزد هر مسجدی» فرمود: یعنی ائمه.
تفسیر العیاشی، ج2، ص12
عن الحسین بن مهران عن أبی عبد الله ع فی قوله: «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قال: یعنی الأئمة.
4) از رسول خدا ص روایت شده است که: بدرستی که شما پیاده و لخت و برهنه محشور میشوید، سپس تلاوت کرد: «همان گونه که اولین آفرینش را آغاز کردیم برمی گردانیمش، وعدهای بر عهده ماست که ما حتما انجامدهنده آن هستیم.
کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج1، ص111؛ مجمع البیان، ج4، ص635
عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّکُمْ مَحْشُورُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا ثُمَّ قَرَأَ «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ.»
5) از امام باقر ع در مورد این سخن خداوند که فرمود: «همان گونه که شما را در ابتدا پدید آورد، برمیگردید؛ گروهی هدایت شدند و گروهی ضلالت بر آنها محقق گردید» روایت شده است:
آنها را هنگامی که آفرید، مومن و کافر و شقی (بدبخت) و سعید (خوشبخت) آفرید؛ و همین گونه، روز قیامت هدایت شده و گمراه برمیگردند
[سپس توضیحاتی درباره آیه بعد داد که انشاءالله همانجا ارائه خواهد شد سپس فرمود:]
«همان گونه که شما را در ابتدا پدید آورد برمیگردید» کسی را که خدا روزی که آفریدش، شقی (بدبخت) آفرید، همان گونه بدبخت به او برمیگردد؛ و کسی را که روزی که آفریدش، سعید (خوشبخت) آفرید، همان گونه خوشبخت به او برمیگردد.
(توجه: انشاءالله در روایات فردا، توضیح بیشتر این روایات [که جبری در کار نیست] از خود روایات ارائه خواهد شد)
تفسیر القمی، ج1، ص226-227
فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ فَرِیقاً هَدى وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ» قَالَ خَلَقَهُمْ حِینَ خَلَقَهُمْ مُؤْمِناً وَ کَافِراً وَ شَقِیّاً وَ سَعِیداً وَ کَذَلِکَ یَعُودُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُهْتَدِیاً وَ ضَالًّا ... «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» مَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ شَقِیّاً یَوْمَ خَلَقَهُ کَذَلِکَ یَعُودُ إِلَیْهِ شَقِیّاً وَ مَنْ خَلَقَهُ سَعِیداً یَوْمَ خَلَقَهُ کَذَلِکَ یَعُودُ إِلَیْهِ سَعِیداً.
تدبر
مقدمهای برای تدبر در این آیه
این آیه چهار بند اصلی دارد:
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ
وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ
وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ
کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ
که بند دوم و سوم آن بسیار به هم نزدیک است اما ارتباط بقیه بندها در نگاه اول چندان واضح نیست. تدبر در این آیه نیازمند تدبر در هر یک از این چهار بند و نیز تدبر درباره ربط و نسبت اینها با همدیگر و نیز با آیات قبل و بعد است.
1) «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»
ظاهرا وجه بیان این نکته در این آیه آن است که در قبال کسانی که تحت ولایت شیطان قرار گرفته و مدعی میشدهاند کارهای زشت خود را به دستور خدا انجام دادهاند، و پس از اینکه تذکر داد خداوند به کار ناشایست دستور نمیدهد، فرمود: بگو پروردگارم به قسط و عدل دستور میدهد.
به تعبیر دیگر، در آیه قبلی به نحو سلبی فرمود «خداوند به فحشاء (کار ناشایست) دستور نمیدهد» و در این آیه به نحو ایجابی بیان میکند که «خداوند به قسط (عدالتورزی) دستور میدهد.»
جالب اینجاست که هم در این آیه و هم در آیه قبل، این دو فراز مربوط به چگونگی دستور خدا با «قل» شروع میشود.
بحث تخصصی دینشناسی
این دو آیه به خوبی حد و مرز تعبدی بودن را معلوم میکنند و پشتوانه محکمی هستند برای قاعده فقهی «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کلمه حکم به الشرع حکم به العقل: هرچه عقل بدان حکم کند شرع هم بدان حکم میکند و هرچه شرع بدان حکم کند عقل هم بدان حکم میکند» :
خداوند به انسان عقلی داده است که کلیات خوبی و بدی را درک میکند؛ و در آن حدی که به نحو قطعی و یقینی درک میکند، امکان ندارد حکم شرعی مخالف آن وجود داشته باشد. آیه قبلی این مطلب را به نحو سلبی بیان کرد که: اگر دیدید کسی انجام کار ناشایستی را به دستور دین و خداوند نسبت میدهد، محکم مقابلش بایستید و «بگویید» که خدا چنین دستوری ندارد؛ و در این آیه مطلب را به نحو ایجابی بیان نمود که: اگر کاری به اقتضای قسط و عدل است، «بگویید» که خدا بدان دستور میدهد.
شاید اگر کسانی که جذب داعش و سایر گروههای تروریستیای میشوند، لحظهای در این دو آیه تدبر می کردند چنین با ادعای دینداری به کشتار و آزار مردم بیگناه روی نمیآوردند.
2) «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»:
درباره مقصود از این تعبیر دیدگاههای متعددی بیان شده است، که با توجه به قاعده امکان استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا همه آنها - به شرط درست بودن اصل مدعا - میتوانند در آیه مورد نظر بوده باشند.
الف. در هنگام نماز ذهن و فکرتان به هیچ امر دیگری مشغول نباشد؛ توجهتان را فقط به جانب خدا نگه دارید و از غیر او منقطع شوید (المیزان، ج8، ص74)[2]
ب. در نماز به نحو مستقیم به قبلهی درون هر مسجدی رو کنید (مجاهد، سدی، ابنزید، به نقل مجمع البیان، ج4، ص634)
ج. در اوقات سجده - که همان اوقات نماز است- رویتان را به سمتی قرار دهید که خداوند رو کردن بدان سمت در نماز را بر شما واجب کرده است (یعنی به سمت کعبه) (جبائی، به نقل مجمع البیان، ج4، ص635)
د. وقتی در مسجدی بودید و وقت نماز شد همانجا نماز بگذارید و نگویید که میخواهم به مسجد خودمان بروم. (فراء و مغربی، به نقل مجمع البیان، ج4، ص635)
ه. توصیهای است که هنگام هر نمازی آهنگ مسجد کنید و نماز را به جماعت برپا دارید. (مجمع البیان، ج4، ص635)
و. روی خود را خالصانه به سمت خدا کنید و هیچ شریکی برای خدا قرار ندهید (ربیع، به نقل مجمع البیان، ج4، ص635)
ز. هنگام نماز به کار دیگری که با شأن مسجد سازگار نیست مشغول نباشید (فقه القرآن، ج1، ص155)
ح. هنگام نماز مستقیما به جانب عبادت خدا رو کنید و به جانب غیر خدا روبرنگردانید (زبدةالبیان، ص79) و از این میتوان وجوب رو به قبله بودن در کل نماز و عدم انحراف به چپ و راست را نتیجه گرفت.
ط. ...
3) «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»
یکبار میگویند «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ: خدا را خالصانه بخوانید» اگرچه اخلاصورزیدن دشوار است؛ اما این را نگفته، بلکه فرموده «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ: خدا را بخوانید در حالی که دینتان را برای خدا خالص کردهاید.» و این از آن مهمتر است.
درواقع، اخلاص، زمانی واقعی است که انسان دین خود را خالصانه از خدا گرفته باشد. بسیاری از ما ادعای ارتباط خالصانه با خدا داریم، اما گاه میکوشیم دینمان را و حتی نحوه عبادتمان را، آن گونه که خودمان دلمان میخواهد تنظیم کنیم، نه آن گونه که خدا تعیین کرده است. لذا برخی از امور را که واقعا بد است، چون با آن انس گرفتهایم، انجام میدهیم و در مقام توجیه، آن را دستور خدا معرفی میکنیم (آیه قبل)؛ و در مقابل برخی امور را که واقعا خوب است، و لذا حتما خدا بدان دستور داده (امر ربی بالقسط)، چون مطابق پسند ما نیست، انجام نمیدهیم و به هر ترفندی میکوشیم آن را از خدا ندانیم.
این همان روحیه شیطان است که میخواست خدا را آن طور که خودش دلش میخواهد عبادت کند نه آن گونه که خدا دستور داده است (جلسه224، حدیث3)
لذا در این آیه هم میفرماید: اگر میخواهید خدا را بخوانید و این خواندن شما واقعی باشد، در حالی خدا را بخوانید که دینتان را برای او خالص کردهاید.
ثمره بحث در سبک زندگی
با توضیحات فوق معلوم میشود که این تلقی که: «نیاز نیست حتما نماز بخوانی؛ دلت پاک باشد و با خدایت هر جور دوست داری حرف بزن» تلقی شیطانی است؛ چون، اگر کسی واقعا میخواهد خدا را بخواند، باید آن گونه که خدا دستور داده سراغش برود نه آن طور که نفسش میپسندد.
4) «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»:
«همان گونه که آغازتان کرد برمیگردید» منظور چیست؟
الف. میتواند تاکید باشد بر اینکه شما در عالم رها نشدهاید و بازگشت و معادی دارید: همان گونه که آفرینش شما را آغاز کردیم به همان گونه هم دوباره برمیگردانیم.
ب. نحوه بازگشت ما به دنیا بعد از مرگ و در قیامت را شرح میدهد و میفرماید بازگشت شما شبیه ابتدایتان است. آنگاه همین مطلب میتواند از جهات متعددی مد نظر باشد:
ب.1) همان گونه که برهنه و بیلباس و بدون اینکه مالک چیزی باشید وارد دنیا شدید، در قیامت هم همین گونه وارد میشوید (حدیث4) (مجمع البیان، ج4، ص635).
ب.2) همان گونه که با ورودتان به دنیا دو گونه سعید و شقی را رقم زدید، همین گونه هم در قیامت برمیگردید و دو گروه بهشتی و جهنمی را رقم میزنید (حدیث5) [در واقع، عبارتی که در آیه بعد آمده (گروهی هدایت شده و گروهی ضلالت بر آنها محقق گردیده)، ادامه و توضیح همین جمله است]
ب. 3) ارواح به آنچه از آن آفریده شده بودند برمیگردند: آنان که از علیین آفریده شده بودند به علیین و آنانکه از سجین به سجین (فیض کاشانی، الوافی، ج4، ص31؛ تفسیر الصافی، ج5، ص301) به تعبیر دیگر، هرکس به طینت اولیه خود برمیگردد طینت طیبه یا طینت خبیثه (مشارق أنوار الیقین، ص245)
ب. 4) همان گونه که نظام موجودات یک سیر آفرینش نزولی را طی کرده، یک سیر بازگشت صعودی را هم طی میکند (شرح أصول الکافی (صدرا)، ج4، ص245)[3]
ب. 5) همان گونه که ما شما را به نحو آمیزهای از جسم و روح به دنیا آوردیم، همین گونه هم در معاد و هنگام برانگیخته شدن هم جسم خواهید داشت و هم روح. (اصطلاحا، آیه دلالت بر معاد جسمانی میکند)
ب. 6) بر آنچه از ایمان و کفر که بر آن مُردید، مبعوث میشوید (ابنعباس و جابر، به نقل مجمع البیان، ج4، ص635) [این برداشت، «شروع» را به معنای کل حیات دنیا و «برگشت» را به معنای کل آخرت دانسته است (المیزان، ج8، ص75)]
ج. میخواهد بفرماید آفرینش شما را از خاک آغاز کردیم و بدان برمیگردید. (قتاده، به نقل مجمع البیان، ج4، ص635)
5) «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»:
این عبارت چه ربطی به عبارات قبلی دارد؟
الف. این برای تاکیدی بر عبارت قبلی (خدا را بخوانید در حالی که دینتان را برای او خالص کردهاید) است. یعنی به یاد داشته باشید که دوباره شما را مبعوث میکنند و همه چیزتان به دست اوست، پس خدا را خالصانه بخوانید. (مجمع البیان، ج4، ص635) (المیزان، ج8، ص76)
ب. این جمله نه در ارتباط با جمله قبل، بلکه در ارتباط با چند آیه قبلتر است، یعنی آیه 25 (فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ) و میخواهد بفرماید که «برانگیختن شما از آفریدن ابتدایی شما سختتر نیست» و درواقع میخواهد دلیلی برای آن بیاورد. (زجاج، به نقل مجمع البیان، ج4، ص635)
ج. کلام جدید است و میخواهد بگوید شما را بعد از مرگ برمیگردانیم و جزایتان را میدهیم (ابیمسلم، به نقل مجمع البیان، ج4، ص635) (المیزان، ج8، ص75)
د. این عبارت در ارتباط با عبارت بعدی است که در آیه بعد آمده (فَریقاً هَدى وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ: گروهی هدایت شدند و گروهی ضلالت بر آنها محقق گردید) و جمعبندیای از کل داستان آدم و حوا و ابلیس است: یعنی میخواهد بگوید همان طور که کار شما را آغاز کردیم و در آن عدهای نهایتا (مانند خود آدم و حوا) مسیر هدایت را در پیش گرفتند و عدهای مسیر ضلالت را (مانند خود ابلیس) در قیامت هم همین گونه برمیگردید و به دو گروه هدایت شده و گمراه تقسیم میشوید (حدیث5) (المیزان، ج8، ص74)
ه. ...
6) «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ ... وَ ادْعُوهُ ...»:
ابتدا فرمود «پروردگارم به قسط و عدل دستور داد» سپس فرمود «و توجه خود را به جانب او ثابت و استوار سازید ... و او را بخوانید ....» این دو جمله بعدی عطف بر جمله اول است و تقدیر کلام این بوده که «قسط بورزید و توجهتان را به جانب او استوار سازید و او را بخوانید» (الجدول فی إعراب القرآن، ج8، ص39) اما چرا این گونه نفرمود و همه را بر یک سیاق نیاورد؟
الف. تعبیر اول، به ازای تعبیری است که اولیای شیطان در آیه قبل داشتند و گفتند «خداوند ما را به آن کارها [ی ناشایست] دستور داد» لذا بر همان سیاق آمد. اما جملات دوم و سوم سیاقش عوض شد تا معلوم شود که یک مطلب مستقل از آن است.
ب. این سه جمله دو پیام اصلی دارد. یکی در جمله اول آمده که دعوت به عدالتورزی است؛ و دومی در جملات دوم و سوم آمده که دعوت به توحید و عبودیت محض است. با تغییر سیاق کاری کرده که دو پیام بودنِ سه جمله معلوم شود.
ج. پیام عدالتورزی نیازمند واسطهای به نام امام و پیامبر است که حکومت را به دست بگیرد و عدالت را برقرار سازد، لذا با تعبیر «بگو پروردگارم دستور داد» بیان شد؛ اما پیام عبودیت پیامی است که باید تکتک انسانها را مستقیما مخاطب قرار داد لذا دعوت به توحید و عبودیت با خطاب مستقیم دستور داده شد.
د. ...
7) «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»
جمعبندی آیه:
این آیه چهار بند اصلی دارد که بندهای دوم و سوم آن بسیار با هم مرتبطند، شاید بتوان چنین جمعبندیای از آیه ارائه داد که این چهار بند را در سه فراز به یکدیگر و نیز به کل آیات قبل و بعد مرتبط کند. یعنی بعد از اینکه در آیه قبل، اولیای شیطان را مواخذه کرد که «دستور دادن به زشتیها» را به خدا نسبت میدادند؛
ابتدا به پیامبرش تاکید میکند که: بگو و این مطلب را برای مخاطب تبیین کن که خداوند متعال، نه به زشتیها، بلکه به قسط و عدل دستور میدهد؛
سپس از همگان میخواهد که: اولا کاملا و با ثبات قدم رو به سوی خدا بیاورند و ثانیا در عبودیتشان نسبت به خدا دینشان را خالص کنند، نه اینکه با سنتهای گذشتگان و خرافات و خواستههای نفسانی و ... آمیخته باشد.
آنگاه بیان کرد که همان گونه که شما را در ابتدا پدید آورد، برمیگردید؛ و این مسیری که برای انسان پیش آمد و وارد دنیا شد، مسیری نیست که با مرگ تمام شود؛ بلکه مسیری است که انسان در دنیا رقم میزند تا دوباره در آخرت برگردد و ثمرهاش را ببرد.
[1] . در همین مضمون این احادیث وارد شده است:
1) عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الطَّاطَرِی عَنِ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قَالَ هَذِهِ الْقِبْلَةُ أَیْضاً. (تهذیب الأحکام، ج2، ص43)
2) عن أبی بصیر عن أحدهما فی قول الله «وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قال: هو إلى القبلة. (تفسیر العیاشی، ج2، ص12)
[2] . علامه طباطبایی توضیح دادهاند: «ضمیمه شدن عبارت دوم (خدا را بخوانید در حالی که دینتان را برای او خالص کردهاید) به عبارت اول (در هر سجدهگاهی توجتان را تنها به جانب خدا فرادارید)، ضرورت انقطاع و جدا شدن از غیر خدا در هنگام عبادت را میرساند، حتی انقطاع از خود عبادت را؛ زیرا عبادت، توجه کردن است نه اینکه چیزی که به خودش توجه شود؛ و لذا کسی که عبادت میکند در عبادتش نباد جز خدا را یاد کند.» البته ایشان با بیان این معنا، معانی دیگر را مردود دانستهاند، اما ظاهرا ایشان بر اساس اینکه هر آیه یک معنا بیشتر نمیتواند داشته باشد قضاوت کردهاند وگرنه بر اساس استعمال یک لفظ در چند معنا، صحت یک معنا دلیل بر بطلان معانی دیگر نمیشود)
[3] . عبارت وی چنین است: معلوم عند ارباب البصائر الثاقبة و اصحاب الحکمة المتعالیة ان الموجودات الصادرة منه على الترتیب من الاشرف فالاشرف و الاقرب فالاقرب الى الاخس فالاخس و الابعد فالابعد حتى انتهى الى اخس الاشیاء و هى الهاویة و الظلمة، و العائدة إلیه تعالى على عکس ذلک الترتیب، من الاخس فالاخس و الابعد فالابعد الى الاشرف فالاشرف و الاقرب فالاقرب الى ان ینتهى إلیه سبحانه کما أشیر إلیه بقوله: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ»، قوله: «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»، فلکل منها غایة مخصوصة ینتهى إلیها و لغایته أیضا غایة اخرى فوقها و هکذا حتى ینتهى الى غایة لا غایة بعدها، کما ابتدأت من مبدأ لا مبدأ قبله.