سفارش تبلیغ
صبا ویژن

214) سوره مؤمنون (23) آیه 76 وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذاب

بسم الله الرحمن الرحیم

214) سوره مؤمنون (23) آیه 76 

وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ

ترجمه

و بی‌شک آنها را به عذاب گرفتار کردیم، اما نه برای پروردگارشان خضوع کردند و نه ناله و زاری‌ای می‌کنند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«اسْتَکانُوا»: کلمه «استکان» را عموم اهل لغت به معنای «خاضع و ذلیل شد» دانسته‌اند، اما درباره اینکه از چه ماده‌ای گرفته شده اختلاف نظر دارند. برخی احتمال بیشتر را در این دانسته‌اند که از ماده «سکن» و بر وزن افتعال باشد که حاوی یک الف زاید است و توضیح داده‌اند که «سکن» به معنای سکونت و آرامش پیدا کردن در جایی است، و «مسکین» کسی است که با تکیه بر مردم سکونت می‌یابد (که وضعیتی شدیدتر از فقیر است) و نیز به معنای شخصی است که ذلیل شده و مورد خشم قرار گرفته، هرچند ثروتمند باشد، و بر این اساس، «استکان» به معنای «خاضع و ذلیل شد» می‌باشد (المصباح المنیر، ج‏2، ص283؛ النهایة، ج2، ص385؛ مجمع‌البحرین، ج6، ص267) در مقابل، برخی احتمال قویتر را این دانسته‌اند که «استکان» بر وزن «استفعل» و از ماده «کین» باشد که دلالت بر بودن (= کَون) در حالت خواری و انکسار می‌باشد که این بر اساس اشتقاق کبیر، ناشی از تبدیل حرف «و» (کَون) به «ی» (کَین) می‌باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏10، ص151؛ المحیط فی اللغة، ج6، ص334)[1] برخی هم وزن را «استفعل» دانسته‌اند اما از همان ماده «کَون» (=بودن) و قرار گرفتن ماده «کَون» در باب استفعال را به معنای انتقال از یک وضعیت (بودن) به وضعیت (بودن) دیگر دانسته‌اند همان گونه که «استحاله» ‌به معنای از حالتی به حالت دیگر درآمدن است (الکشاف، ج3، ص197-198)

«یَتَضَرَّعُونَ» از ماده «ضرع» گرفته شده که این ماده در اصل دلالت بر نرمی و انعطاف‌پذیری و مقاومت نشان ندادن در برابر امر خارجی می‌کند و به انسان ضعیف و ذلیل «ضَرَع»، و به پستان حیواناتی که شیر می‌دهند، «ضَرْع‏» گویند (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص396) و تفاوت «ضارع» با «ذلیل» در این است که «ضارع» حالت تسلیم و انقیاد دارد، همان گونه که حیوانی که شیر می‌دهد در برابر کسی که شیرش را می‌دوشد، رام است و «ضریع» هم طعامی است که جز ذلت و خواری عاید انسان نمی‌کند (غاشیه/7) و «تضرع» هم خود را در حالت تسلیم و زاری قرار دادن و اظهار «ضراعه» است و به اینکه انسان از روی خوف و ذلت انگشتان دست را به چپ و راست حرکت دهد نیز گفته می‌شود؛ و «مضارعه» هم شریک شدن در این وضعیت ذلیلانه است و کم‌کم به هرگونه مشارکتی اطلاق شده است و علمای علم نحو هم کلمه «مضارع» را از همین معنا استعاره گرفته‌اند (الفروق فی اللغة، ص245، مفردات ألفاظ القرآن، ص506) در جمع‌بندی معنای این ماده برخی گفته‌اند که این ماده دلالت بر نوعی ذلت و تذلل همراه با ابراز حاجت و نیازمندی می‌کند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص28)

حدیث

1) از امام باقر ع درباره آیه «نه برای پروردگارشان «استکانة» کردند و نه «تضرع» نمودند» سوال شد، فرمودند:

«استکانة» همان خضوع است و «تضرع» عبارت است از بلند کردن دستها و با آنها [به درگاه الهی] گریه و زاری کردن.

الکافی، ج‏2، ص480

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» فَقَالَ الِاسْتِکَانَةُ هُوَ الْخُضُوعُ وَ التَّضَرُّعُ هُوَ رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا.

2) از امیرالمومنین ع درباره آیه «لاتجأروا الیوم» (مومنون/65) سوال شد؛ فرمودند: یعنی امروز دیگر دعا و التماس نکنید. و درباره آیه «نه برای پروردگارشان خضوع کردند و نه تضرعی نمودند» (مومنون/76) فرمودند: یعنی در دعا و درخواستشان تواضع نکردند و خضوع ننمودند و اگر در مقابل خداوند عز و جل خاضع شده بودند خداوند استجابتشان می‌کرد.

الجعفریات (الأشعثیات)، ص224

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ» قَالَ لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ وَ قَوْلِهِ تَعَالَى «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» أَیْ لَمْ یَتَوَاضَعُوا فِی الدُّعَاءِ وَ لَمْ یَخْضَعُوا وَ لَوْ خَضَعُوا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَاسْتَجَابَ لَهُمْ.

3) از امام باقر ع از امام سجاد ع در مورد اعمال روز جمعه، دعایی بعد از نماز عصر روایت شده است که در فرازی از آن می‌فرماید:

خدایا ! بر ندای من رحم کن وقتی ندایت می‌کنم، و به من روی آور وقتی با تو مناجات می‌کنم؛ که واقعا نزد تو به گناهانم اعتراف می‌نمایم و به تو جاجتم را بیان می‌کنم و در پیشگاه تو از فقر و نداری‌ام و سنگدلی‌ام و میل و خواهش نفسانی‌ام شکایت می‌کنم که تو خود فرمودی «نه برای پروردگارشان خضوع کردند و نه گریه و زاری‌ای نمودند» و این من هستم خدایا که به تو پناه آورده‌ام و بیچاره در برابرت نشسته‌ام و نالان به تو روی آورده‌ام و به آنچه نزد توست امید دارم؛ مرا می‌بینی و آنچه در من است می‌دانی و سخنم را می‌شنوی و نیاز و درماندگی‌ام و حال و آینده‌ام و جایگاهم را می‌شناسی ...

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص396

رُوِیَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فِی عَمَلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ الدُّعَاءُ بَعْدَ الْعَصْرِ ...

 اللَّهُمَّ فَارْحَمْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَإِنِّی أَعْتَرِفُ لَکَ بِذُنُوبِی وَ أَذْکُرُ لَکَ حَاجَتِی وَ أَشْکُو إِلَیْکَ مَسْکَنَتِی وَ فَاقَتِی وَ قَسْوَةَ قَلْبِی وَ مَیْلَ نَفْسِی فَإِنَّکَ قُلْتَ «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» وَ هَا أَنَا ذَا یَا إِلَهِی قَدِ اسْتَجَرْتُ بِکَ وَ قَعَدْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ رَاجِیاً لِمَا عِنْدَکَ تَرَانِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَسْمَعُ کَلَامِی وَ تَعْرِفُ حَاجَتِی وَ مَسْکَنَتِی وَ حَالِی وَ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَای‏ ...


تدبر

1) «وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ»:

عذاب‌های خدا در دنیا، برای رشد ماست که این رشد با تضرع و ناله و زاری به درگاه خدا حاصل می‌شود؛ و اگر کسی در برابر این عذابها و سختی‌ها به تضرع نیفتد، دیگر امیدی به هدایت و رشد او نیست.

توضیح تخصصی انسان‌شناختی:

ما بنده‌ی خداییم و اگر به اقتضای بندگی رفتار کنیم، به مقام خلیفة‌اللهی می‌رسیم که مقامی است فوق همه موجودات و حتی بالاتر از فرشتگان مقرب؛ چنانکه در تشهد درباره پیامبر اکرم ص که برترین مخلوق خداست، ابتدا بنده بودن وی را مطرح می‌کنیم و سپس پیامبر بودنش را «أشهد أن محمداً عبدُه و رسولُه».

اما از مهمترین مشکلات ما انسانها در زندگی‌مان این است که جایگاه و نقش واقعی خود را فراموش می‌کنیم. وقتی عبد بودن خود (و در واقع، نسبت حقیقیِ خود با خداوند) را فراموش می‌کنیم، با توجه به برتری‌هایی که بر دیگران داریم، غرور بر ما مسلط می‌شود. (البته این غرور ناشی از حقارت ماست زیرا اگر بنده خدا می‌بودیم می‌فهمیدیم که از تمامی عوالم و از فرشتگان برتریم، اما وقتی بندگی را کنار گذاشته، از رابطه خود با خدا غفلت می‌ورزیم، حداکثر خودمان را با حیوانات و موجودات روی کره زمین ویا سایر انسانهایی که آنها را هم هم‌سطح حیوانات می‌دانیم، مقایسه می‌کنیم.)

در چنین فضایی است که انسان به اهمیت و ارزش تضرع و گریه و ناله به درگاه الهی پی می‌برد. کسی که به درگاه الهی تضرع کرده و خود را در برابر خدا کوچک ببیند، در واقع به رابطه خود با خدا پی برده و عظمت حقیقیِ خویش در قبال سایر موجودات را می‌فهمد؛ پس این تضرع، اگر چه ظاهرش زاری و ناله و اظهار عجز است؛ اما باطنش درک موقعیت عظیم خود در عالم است. بر این اساس، معلوم می‌شود تضرع به درگاه خداوند، در جایی رخ می‌دهد که انسان به موقعیت حقیقی خویش پی ببرد و این تضرع انسان را به عالی‌ترین جایگاهی که می‌تواند برسد می‌رساند.

با این توضیحات معلوم می‌شود که بسیاری از عذاب‌هایی که در دنیا متوجه ما می‌شود واقعا رحمت خداست؛ زیرا این عذاب می خواهد غرور کاذب ما را بشکند و ارتباط حقیقی ما با خدا را به ما یادآوری کند و اینجاست که اگر عذاب برسد و انسان تضرع کند، با استجابت خدا مواجه می‌شود و به کمال خود برمی‌گردد (حدیث 2) و اگر تضرع نکند، یعنی حتی با این عذاب هم متوجه جایگاه واقعی خود نشده است.

2) «وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ»:

این آیه ظاهرا در مقام استدلال بر آیه قبلی است که فرمود: «و اگر هم بر آنها رحم می‌کردیم و آنچه از زحمت و ناراحتی گریبانگیر آنها بود برطرف می‌نمودیم، قطعا، در حالی که سرگردان بودند، در سرکشی‌شان اصرار می‌ورزیدند.» یعنی در آن آیه، بی‌فایده بودن رحم کردن بر آنها را بیان کرد، و در این آیه توضیح می‌دهد که چرا چنین است.

توضیح تخصصی:

عذاب (که گاه به «شکنجه» ترجمه می‌شود) وضعیت دهشتناکی است که انسان راه‌های عادی نجات را بر خود بسته می‌بیند و چه‌بسا از جان خود هم دست می‌شوید. درواقع، اقتضای عذاب، قطع امید انسان از اسباب و علل عادی است و انسان فطرتا به گونه‌ای است که وقتی دستش از همه اسباب عادی قطع شود، متوجه مسبب‌الاسباب (کسی که اسباب را اسباب کرده است) می‌گردد (عنکبوت/65). پس ارسال عذاب در دنیا، آخرین گام برای هدایت انسانی است که از خدا و آخرت غافل است. اما کسی با این هم هدایت نشود، یعنی چنان به دنیا چسبیده که فطرتش دیگر جایی برای نفس کشیدن نمی‌یابد؛ به تعبیر دیگر، کسی که حتی وقوع در عذاب هم وی را از خواب غفلت بیدار نکند، دیگر به هیچ عنوان از خواب غفلت بیدار نخواهد شد و رحم کردن بر او هیچ فایده‌ای نخواهد داشت. لذا اینکه «آنها را به عذاب گرفتار کردیم، اما نه برای پروردگارشان خضوع کردند و نه ناله و زاری‌ای نمودند» دلیلی است بر اینکه «اگر بر آنها رحم کنیم و سختی‌هایشان را برطرف کنیم، طغیانگریشان شدیدتر می‌شود»

3) «أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ»:

اگرچه این آیه ناظر به عذاب است، اما تعابیر این آیه در رساندن مقصود خود بسیار شیوا و شیرین است. تعبیر «أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ» یعنی «آنها را با عذاب گرفتیم» یعنی به جای اینکه بگوید آنها را با عذاب طرد کردیم و از خود راندیم، می‌فرماید آنها را گرفتیم. این نشان می‌دهد که فلسفه این عذاب، نوعی رحمت و عاملی برای بازگشت آنها به سوی خدا بوده، نه صرفا انتقام‌جویی (تدبر1). [2]

4) «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ»:

چرا «استکانوا» را ماضی آورد و «یتضرعون» را مضارع؛ و هر دو را ماضی یا مضارع نیاورد؟

الف. ماضی دلالت بر تحقق و تمام شدن کار دارد و مضارع دلالت بر اینکه کار ادامه دارد و در جریان است. این فعل ماضی، ناظر به جمله قبل است، و فعل مضارع ناظر به جمله بعد (که در آیه بعد می‌آید: تا هنگامی که باب عذاب شدیدی را بر آنها باز کنیم ...) پس آیه می‌فرماید: آنها را به سختی و عذاب انداختیم اما خضوع نکردند؛ و آنها همچنان تکبر می‌ورزند و تضرع نمی‌کنند تا اینکه باب عذاب شدیدی را بر آنها باز کنیم و ... . (الکشاف، ج3، ص198)

ب. استکان و تضرع به لحاظ معنایی بسیار به هم نزدیک است و و این دو تعبیر، نمی‌خواهد دو مفهوم مختلف را در مورد آنها بیان کند، بلکه آیه در مقام گزارش از دو مقطع زمانی مربوط به آنهاست و در واقع یک مفهوم را به طور همیشگی در مورد آنها صادق می‌داند و می‌فرماید که آنها نه قبلا تضرع کردند و نه از این پس تضرع می‌کنند.

ج. ...



[1] . و برخی هم اساسا دو ماده «کَون» و «کَین» را کاملا مستقل دانسته  و توضیح داده‌اند که «کَین» به معنای گوشت و غده‌ای درون اندام جنسی زنان است و استکان را از همین ماده دانسته‌اند (المحیط فی اللغة، ج6، ص334؛ لسان العرب، ج13، ص371)

[2] . در مورد تعبیر «مَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ» هم ظرافتی دیگر در کار است. در «نکات ترجمه» اشاره شد که «استکان» یا از ماده «سکن» است ویا از ماده «کَون»:

اگر «استکان» از ریشه «سکن» باشد، در واقع این تضرع و خضوع کردن آنها را با کلمه‌ای بیان کرده که در دل آن معنایی از رسیدن به سکون و آرامش هست؛ به تعبیر دیگر بعد از اینکه می‌گوید ما آنها را با عذاب گرفتیم، در عین حال که تعجب می‌کند که چرا آنها خضوع و تضرع نکردند، اما تعبیری به کار برده که گویی تعجبش از این است که چرا آنها به پروردگارشان سکون و آرامش نجستند.

اگر هم «استکان» از ماده «کَون» باشد که در این صورت هم آمدن حرف «لـ» معنا را خیلی شیرین می‌کند یعنی در عین حال که تعجب می‌کند که چرا آنها خضوع و تضرع نکردند، اما تعبیری به کار برده که چرا آنها به خاطر پروردگارشان حال و وضعیت خود را دیگرگون نکردند.