سفارش تبلیغ
صبا ویژن

193) سوره فصلت (41) آیه21 وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ

بسم الله الرحمن الرحیم

193) سوره فصلت (41) آیه21 

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

ترجمه

[در آیه قبل اشاره شده که در قیامت گوش و چشم و پوست بر آنچه انسان انجام داده، شهادت می‌دهند، سپس می‌فرماید:]

و به پوست‌های [بدن] خویش گفتند: چرا علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد، و اوست که شما را اول بار آفرید و تنها به سوی او بازمی‌گردید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«جُلُود»، جمعِ «جِلد» به معنای «قشر و لایه محافظ بدن» (پوست) است که در زبان فارسی هم این را به عنوان مطلق قشر محافظ (مثلا: جلد کتاب) به کار می‌بریم. برخی گفته‌اند اصل این ماده دلالت بر سختی و محکمی می‌کند و پوست بدن را هم از این جهت «جِلد» می‌گویند که از گوشتی که زیر پوست است محکم‌تر و نفوذناپذیرتر است؛ چنانکه به زمین صُلب و سفت هم «جَلَد» می‌گویند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص471) تعبیر «جَلدة» که به معنای تازیانه زدن است و در قرآن هم به کار رفته (نور/4) در اصل به معنای ضربه زدنی است که به پوست بدن برخورد کند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص199). برخی منظور از «جلد» در آیه محل بحث را به معنای «بدن» (در مقابلِ: قلب، به معنای جان‌ و نفْس) دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص199) و نیز گفته شده که تعبیر «جلود» کنایه از «فروج» (اندام‌های جنسی) است، همان گونه که «غائط» که به معنای «صحرا» است به عنوان کنایه از دستشویی رفتن به کار رفته است. (المنتخب من کنایات الأدباء للجرجانی، ص 9[1]؛ معانی القرآن للفراء، ج3، ص16[2]) و در روایتی از امام صادق ع نیز صریحا «جلود» به معنای «فروج» معرفی شده است. (تفسیر القمی، ج‏2، ص264)[3]

«وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» از این عبارت به بعد را برخی از مفسران، سخن خداوند (نه ادامه سخن قبل) دانسته‌اند که احتجاج می‌کند که چگونه اعضای بدن را بر سخن گفتن توانا کرد (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص14) اما سایر مفسران تذکر داده‌اند به اینکه اگر آن را ادامه سخن قبل (یعنی ادامه سخن اعضای بدن) بدانیم هم مشکلی ندارد. (المیزان، ج17، ص380)

«إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»: «الیه» جار و مجروری است که وابسته به «ترجعون» است و باید بعد از آن می‌آمد؛ اینکه قبلش آمده دلالت بر حصر می کند؛ لذا در ترجمه، قید «تنها» اضافه شد.

حدیث

1) از امام باقر ع در ضمن حدیثی طولانی، روایت شده است:

... و این گونه نیست که اعضا و جوارح علیه انسان مومن شهادت دهد؛ بلکه فقط علیه کسی شهادت می‌دهد که عذاب بر او قطعی شده باشد اما مومن، خداوند کتابش را به دست راستش می‌دهد که خداوند عز و جل فرموده است: پس آنکه کتابش به دست راستش داده شد آنا‌اند که کتابشان را [با خیالی راحت] می‌خوانند و ذره‌ای به آنها ظلم نمی‌شود [= ذره‌ای از حقشان که در دنیا توسط دیگران تضییع شده بود، فروگذار نمی‌شود] ...

 الکافی، ج‏2، ص32

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَال‏:

... وَ لَیْسَتْ تَشْهَدُ الْجَوَارِحُ عَلَى مُؤْمِنٍ إِنَّمَا تَشْهَدُ عَلَى مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیُعْطَى کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلا» ...

2) شخصی خدمت امیرالمومنین ع می‌رسد و می‌گوید در کتاب خداوند شک کرده‌ام و آیاتی را بیان می‌کند که از نظر خودش با هم ناسازگار است، از جمله آنها آیاتی است که درباره منع انسانها از سخن گفتن در مقابل آیاتی که حکایتگر سخنانی از انسانها در روز قیامت است. حضرت به یکایک آنها پاسخ می‌دهد به این سوال چنین پاسخ می‌دهند:[4]

و اما اینکه فرمود «روزی که روح و ملائکه به صف قیام می‌کنند و سخن نمی‌گوید مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد و سخن صواب خواهد گفت» (نبأ/38) و فرمود «به خدا سوگند ما مشرک نبوده‌ایم» (انعام/23) و فرمود: «روز قیامت برخی به برخی کفر می‌ورزند و برخی برخی دیگر را لعن می‌کنند» (عنکبوت/25) و فرمود: «این مطلب حقی است که اهل نار با هم در خصومت‌ و نزاع‌اند» (ص/64) و فرمود: «نزد من خصومت و نزاع نکنید در حالی که قبلا به جانب شما هشدارها فرستاده بودم» (ق/28) و فرمود: «امروز بر دهانهایشان مهر می‌زنیم و دست‌هایشان سخن می‌گویند و پاهایشان به آنچه کسب کرده‌اند شهادت می‌دهند» (یس/65)؛

اینها هر کدام در موقعیتی غیر از موقعیت دیگری در آن روزی است که «مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج/4) که خداوند عز و جل خلایق را در مواطنی جمع می‌کند که با هم فرق دارند و برخی با برخی سخن می‌گویند و برخی از برخی مغفرت طلب می‌کنند که آنها کسانی بودند که در سرای دنیا نسبت به روسا و اتباع آنها اطاعتی داشتند و اهل معصیتی که از آنها نفرت می‌بارد و در سرای دنیا در ظلم و دشمنی به هم یاری می‌رساندند اعم از مستکبران و مستضعفان همدیگر را لعن می‌کنند؛

سپس در موطنی دوباره گرد هم می‌آیند و گریه می‌کنند به نحوی که اگر صدایشان برای اهل دنیا آشکار می‌شد همه خلق از معیشت‌شان باز می‌ماندند و دلهایشان تکه‌تکه می‌شد مگر که خدا بخواهد؛ پس همچنان خون می‌گریند؛

سپس در موقعیتی دیگر جمع می‌شوند و از آنها خواسته می‌شود سخن بگویند پس می‌گویند: «پروردگارا ما مشرک نبودیم» پس خداوند بر دهان آنها مهر می‌زند و دست و پا و پوست بدن [یا: اندام جنسی] آنان به سخن درمی‌آیند و هریک به معصیتی که از او سر زده بود شهادت می‌دهد سپس مهر از زبان برداشته می‌شود و به پوست بدن [یا: اندام جنسی] خویش می‌گویند: «چرا علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد» (فصلت/21)؛

پس در موقعیتی دیگر جمع می‌شوند پس برخی از برخی فرار می‌کنند و این سخن خداوند عز و جل است که «روزی که شخص از بردارش و مادرش و پدرش و همسرش و فرزندانش فرار می‌کند» (عبس/36-34) پس از آنها خواسته می‌شود سخن بگویند پس «هیچکس سخنی نمی‌گوید مگر آنکه خداوند اذن دهد و سخن صواب خواهد گفت» پس پیامبران قیام می‌کنند و در این موقعیت شهادت می‌دهند و این همان است که فرمود: «پس چگونه باشد هنگامی که از هر امتی شاهدی بیاوریم و تو را بر همه آنها شاهد بیاوریم» (نساء/4)؛

پس در موقعیتی دیگر گرد هم می‌آیند که در آنجا مقام حضرت محمد ص است و آن همان «مقام محمود» است پس او خداوند تبارک و تعالی را چنان ثنا گوید که قبلش هیچکس آن گونه ثنا نگفته باشد سپس تمامی ملائکه را ثنا گوید و هیچ فرشته‌ای نمی‌ماند مگر اینکه حضرت محمد ص بر او ثنا گفته باشد، سپس پیامبران را ثنا گوید به گونه‌ای که هیچکس قبلا چنان ثنایی نگفته باشد، سپس هر مرد و زن مومنی را ثنا گوید و از صدیقین وشهدا شروع کند و سپس صالحان را، پس اهل آسمانها و زمین او را سپاس گویند و این همان است که خدا فرمود: «امید است که پروردگارت تو را در مقامی محمود برانگیزاند» (اسراء/79)؛ خوشا به حال کسی که در آن مقام برایش بهره‌ای باشد و وای بر آن کس که در آن مقلام هیچ بهره و نصیبی نداشته باشد؛

سپس در موقعیتی دیگر جمع می‌شوند و حق هرکس از دیگران بازپس گرفته می‌شود و همه اینها قبل از حساب است که وقتی درگیر حساب شدند هرکسی بدانچه مربوط به خودش است مشغول می‌شود؛ و از خداوند برکت آن روز را می‌خواهیم.

التوحید (للصدوق)، ص260-261؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص358-357  ؛  الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص242

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ بَکْرِ بْنِ‏ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَیْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ أَبِی بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ السَّعْدَانِیِّ:

أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ شَکَکْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل‏...

 قَالَ هَاتِ مَا شَکَکْتَ فِیهِ أَیْضاً

قَالَ وَ أَجِدُ اللَّهَ یَقُولُ «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» وَ قَالَ وَ اسْتُنْطِقُوا فَقَالُوا «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ» وَ قَالَ «یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» وَ قَالَ «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» وَ قَالَ «لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ» وَ قَالَ «نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ‏ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» فَمَرَّةً یُخْبِرُ أَنَّهُمْ یَتَکَلَّمُونَ وَ مَرَّةً یُخْبِرُ أَنَّهُمْ لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً وَ مَرَّةً یُخْبِرُ أَنَّ الْخَلْقَ لَا یَنْطِقُونَ وَ یَقُولُ عَنْ مَقَالَتِهِمْ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ وَ مَرَّةً یُخْبِرُ أَنَّهُمْ یَخْتَصِمُونَ فَأَنَّى ذَلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَیْفَ لَا أَشُکُّ فِیمَا تَسْمَع‏؟

... فَقَالَ ع وَ أَمَّا قَوْلُهُ «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» وَ قَوْلُهُ «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ» وَ قَوْلُهُ «یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» وَ قَوْلُهُ «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» وَ قَوْلُهُ «لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ» وَ قَوْلُهُ «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» فَإِنَّ ذَلِکَ فِی مَوَاطِنَ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ مَوَاطِنِ ذَلِکَ الْیَوْمِ الَّذِی «کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» یَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلَائِقَ یَوْمَئِذٍ فِی مَوَاطِنَ یَتَفَرَّقُونَ وَ یُکَلِّمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یَسْتَغْفِرُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَانَ مِنْهُمُ الطَّاعَةُ فِی دَارِ الدُّنْیَا لِلرُّؤَسَاءِ وَ الْأَتْبَاعِ وَ یَلْعَنُ أَهْلُ الْمَعَاصِی الَّذِینَ بَدَتْ مِنْهُمُ الْبَغْضَاءُ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ فِی دَارِ الدُّنْیَا الْمُسْتَکْبِرِینَ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ ...[5] ثُمَّ یَجْتَمِعُونَ فِی مَوْطِنٍ آخَرَ یَبْکُونَ فِیهِ فَلَوْ أَنَّ تِلْکَ‏ الْأَصْوَاتَ بَدَتْ لِأَهْلِ الدُّنْیَا لَأَذْهَلَتْ جَمِیعَ الْخَلْقِ عَنْ مَعَایِشِهِمْ وَ لَتَصَدَّعَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ فَلَا یَزَالُونَ یَبْکُونَ الدَّمَ ثُمَّ یَجْتَمِعُونَ فِی مَوْطِنٍ آخَرَ فَیُسْتَنْطَقُونَ فِیهِ فَیَقُولُونَ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ فَیَخْتِمُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ یَسْتَنْطِقُ الْأَیْدِیَ وَ الْأَرْجُلَ وَ الْجُلُودَ فَتَشْهَدُ بِکُلِّ مَعْصِیَةٍ کَانَتْ مِنْهُمْ ثُمَّ یَرْفَعُ عَنْ أَلْسِنَتِهِمُ الْخَتْمَ فَیَقُولُونَ لِجُلُودِهِمْ- لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» ثُمَّ یَجْتَمِعُونَ فِی مَوْطِنٍ آخَرَ فَیُسْتَنْطَقُونَ فَیَفِرُّ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ. وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیه» فَیُسْتَنْطَقُونَ فَـ«لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» فَیَقُومُ الرُّسُلُ فَیَشْهَدُونَ فِی هَذَا الْمَوْطِنِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً» ثُمَّ یَجْتَمِعُونَ فِی مَوْطِنٍ آخَرَ یَکُونُ فِیهِ مَقَامُ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ فَیُثْنِی عَلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِمَا لَمْ یُثْنِ عَلَیْهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ یُثْنِی عَلَى الْمَلَائِکَةِ کُلِّهِمْ فَلَا یَبْقَى مَلَکٌ إِلَّا أَثْنَى عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ ص ثُمَّ یُثْنِی عَلَى الرُّسُلِ بِمَا لَمْ یُثْنِ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ یُثْنِی عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ یَبْدَأُ بِالصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ ثُمَّ بِالصَّالِحِینَ فَیَحْمَدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ «عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» فَطُوبَى لِمَنْ کَانَ لَهُ فِی ذَلِکَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ وَیْلٌ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی ذَلِکَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ لَا نَصِیبٌ ثُمَّ یَجْتَمِعُونَ فِی مَوْطِنٍ آخَرَ وَ یُدَالُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ هَذَا کُلُّهُ قَبْلَ الْحِسَابِ فَإِذَا أُخِذَ فِی الْحِسَابِ شُغِلَ کُلُّ إِنْسَانٍ بِمَا لَدَیْهِ- نَسْأَلُ اللَّهَ بَرَکَةَ ذَلِکَ الْیَوْم‏.

تدبر

1) نگاه کلی به آیه:

در آیه قبل بیان شده که در قیامت، شنوایی و دیدگان و پوست‌های بدن [یا اندام جنسی] بر آنچه انسان انجام داده، شهادت می‌دهند. در این آیه سخن تعجب‌آمیز یا اعتراضیِ این اشخاص را خطاب به پوست‌های بدن [یا اندام جنسی] خویش مطرح می‌کند که: شما که عضو بدن ما هستید و اگر نوبت عذاب شود پای شما هم گیر است، شما چرا علیه ما شهادت دادید؟

آنها هم اشاره می‌کنند که قیامت، موطن و جایگاه افشای حقایق است و خدایی که حقیقت محض است و به همه چیز زبان بیان حقیقت داده، ما را هم گویا کرد.

و کل این مطلب را ارتباط داد با این نکته که هم شروع آفرینش و هم پایان کار شما با خداست؛ یعنی او که ابتدا و انتهای شما در دست اوست، حقیقت تمام کارهای شما نزد او آشکار است و طبیعی است که در این موقعیت (که موقعیت آَکار شدن همه حقایق است) حقیقت وضعیت شما توسط اعضای بدن خودتان آشکار شود.

نتیجه این بحث در اصلاح شیوه زندگی:

خود بدن‌های ما شاهدانی بر اعمال ما هستند، شاهدانی که تا در دنیا هستیم لحظه‌ای از ما جدا نیستند و روزی که قرار است حقایق آشکار شود، علی‌رغم خواست ما، سخن خواهند گفت.

آیا به نحوی زندگی می‌کنیم که هنگام حضور در محکمه‌ای که چنان شاهدانی دارد، دغدغه‌ای نداشته باشیم؟

2) «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا»:

در آیه قبل، سخن از به نطق آمدن «سمع و ابصار و جلود» است، چرا در اینجا اینها فقط «جلود» ‌را خطاب قرار دادند؟ (در نکات ترجمه اشاره شد که «جلود» به معنای‌ پوست بدن است، و احتمال دارد که در این آیه به نحو کنایه در مورد اندام جنسی به کار رفته باشد، لذا در پاسخ، هر دو حالت را می‌توان در نظر گرفت)

الف. چون «جلود» ابزاری بوده که مستقیما درگیر کارهای انسان بوده است، برخلاف گوش و چشم که عمدتا شاهد اعمال بوده‌اند. (المیزان، ج17، ص379)

ب. وقتی انسان بخواهد خطاب قرار دهد، غالبا با چشم و چهره‌اش خطاب می‌کند، و عملا تصوری از خطاب قرار دادن گوش و چشم توسط خود آدم نمی توان داشت، اما خطاب قرار دادن جلود (به هر دو معنا) کاملا طبیعی است.

ج. به نظر می‌رسد جلود به خاطر اینکه از طریق لمس (بدون فاصله از شیء مورد نظر) لذت می‌برد، عضوی است که مستقیما در لذت بردن مشارکت داشته، برخلاف گوش و چشم که با شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها، از راه دور ارتباط می‌گیرند و غالبا فقط به عنوان ابزار لذت‌ تلقی می‌شوند که خودشان لذت نمی‌برند، لذا شهادت دادن اولی بیشتر، که خودش هم سودی برده، بیشتر جای تعجب دارد.

د. رسوایى گناهانى که انسان با پوست بدن انجام داده بیشتر است (قرائتی، نفسیر نور، ج10، ص329)

ه. ...

3) «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا ...»:

به قرینه تعبیر «قالوا: گفتند» معلوم می‌شود به نطق درآمدن اعضاء برای شهادت دادن (که در آیه قبل اشاره شد)، یک تعبیر مجازی نبوده است، بلکه حقیقت سخن گفتن (که ابراز ما فی الضمیر است) در کار است، هرچند سخن گفتن لزوما به معنای دهان و زبان داشتن و خروج هوا از حنجره نیست، چنانکه امروزه تعبیر سخن گفتن را بدون هیچ مجازگویی در مورد یک ربات هم به کار می‌بریم.

نطق آب و نطق خاک و نطق گل               هست محسوس حواس اهل دل

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh150/

4) «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا»

اعضای بدن ما، و چشم و گوش و پوست بدن ما، صرفا ابزاری در دست ماست، واقعیت و حقیقتِ ما فراتر از اینهاست. اینها را خدا به ما داده تا ابزاری باشد برای حرکت به سوی او، نه اینکه خودمان را با اینها اشتباه بگیریم؛ لذا همین‌ها ممکن است شاهدی علیه ما شوند. همان گونه که فرشتگانی که همراه ما هستند، غیر از ما هستند که له یا علیه ما شهادت می‌دهند، این آیه نشان می‌دهد که حتی اعضای بدنمان هم غیر از ما هستند و ممکن است روزی علیه ما شهادت بدهند.

هین بیا بلقیس، ورنه بد شود                              لشکرت خصمت شود، مرتد شود

پرده‌دار تو درت را بر کَنَد                                 جان تو با تو به جان خصمی کند

جمله ذرات زمین و آسمان                                لشکر حق‌اند گاه امتحان ...

باد را دیدی که با عادان چه کرد                           آب را دیدی که در طوفان چه کرد ...

دست بر کافر گواهی می‌دهد                              لشکر حق می‌شود سر می‌نهد

ای نموده ضد حق در فعل درس                         در میان لشکر اویی بترس

جزو جزوت لشکر از در وفاق [لشکری اندر وفاق]    مر تو را اکنون مطیع‌اند از نفاق

گر بگوید چشم را «کو را فشار»                          درد چشم از تو بر آرد صد دمار

ور به دندان گوید «او بنما وبال»                          پس ببینی تو ز دندان گوشمال...

چون که جانِ جانِ هر چیزی وی است                  دشمنی با جان جان، آسان کِی است

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar4/sh32/

5) «اَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ»:

نه فقط چشم و گوش و جلود در قیامت به سخن درمی‌آیند، بلکه خداوند همه چیز را به نطق درآورده است؛ منتها گوش ما سنگین است. در و دیوار عالم با انسان سخن می‌گوید به شرط اینکه محرم شویم،‌ گوشمان را باز کنیم و بشنویم. به قول ملای رومی:

عالم افسُردَست و نام او جماد                   جامد افسرده بود ای اوستاد

باش تا خورشید حشر آید عیان                 تا ببینی جنبشِ جسمِ جهان ...

مرده زین سو اند و زان سو زنده‌اند             خامُش اینجا و آن طرف گوینده‌اند

چون از آن سوشان فرستد سوی ما              آن عصا گردد سوی ما اژدها

کوهها هم لحن داودی کند                       جوهر آهن به کف مومی بود

باد، حمال سلیمانی شود                         بحر با موسی سخن‌دانی شود

ماه با احمد اشارت‌بین شود                     نار ابراهیم را نسرین شود

خاک، قارون را چو ماری در کِشَد              اُستُنِ حنانه آید در رَشَد

سنگ بر احمد سلامی می‌کند                   کوه یحیی را پیامی می‌کند

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم                  با شما نامحرمان ما خامشیم...

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh37/

6) «اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ»:

اگر این تعبیر «خدایی که هر چیزی را به سخن درآورد، و اوست که شما را اول بار آفرید» بگذاریم کنار این آیات « خَلَقَ الْإِنْسانَ؛ عَلَّمَهُ الْبَیانَ: انسان را آفرید به او بیان را تعلیم کرد» (الرحمن/3-4) شاید معنا را ظریف‌تر کند: بیان و نطق، وسیله‌ای برای آشکار کردن مکنونات درونی و مافی‌الضمیر است. انسان که آفرید در همان ابتدا به او بیان داد، هر چیزی را هم نطق داد؛ پس همان گونه که انسان ظرفیت ابراز حقایق را دارد، هر مخلوقی توان ابراز حقایق را دارد، فقط همان طور که باید با زبان انسانها آشنا شد تا سخن آنها را فهمید، با زبان مخلوقات اگر آشنا شویم سخن آنها را هم خواهیم فهمید:

چون شما سوی جمادی می‌روید      محرم جانِ جمادان چون شوید

از جمادی، عالَمِ جانها روید           غلغل اجزای عالم بشنوید

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh37/

7) «... لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی ...»:

قیامت مظهر بروز توحید محض است و اینکه همه‌کاره عالم خداست و همه چیز به او برمی‌گردد. آنها سوال می‌کنند: «چرا» علیه ما شهادت دادید؟ در پاسخ چنین سوال، غالبا انگیزه از انجام کار باید بیان شود، اما آنها در پاسخ به جای بیان انگیزه، به «اینکه خدا ما را ناطق کرد» بسنده کردند.

خوب، اگر در دنیا که دار اختیار است و امکان عمل برخلاف دستور الهی وجود دارد، سوال همچنان باقی است: خدا شما را ناطق کرد، اما هرکس ناطق شد مگر باید حتما هر حرفی را بزند؟

اما در قیامت، حقیقتِ اینکه «جز به اراده خدا هیچ کاری محقق نمی‌شود» معلوم می‌گردد: اگر خدا نطق داد، امکان ندارد که ما حقایق را بیان نکنیم؛ چون خدا اینجا را موقعیت ابراز حقایق قرار داده است.

8) «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»:

نطق دادن به اعضا و جوارح انسان، بلکه نطق دادن به هر چیز، تلازمی دارد با اینکه خداوند مبدأ و معاد انسان است. اما چگونه؟[8]



[1] . این مطلب در کتاب العین، ج‏6، ص81 و مفردات ألفاظ القرآن، ص199 به عنوان یک «قیل» مطرح شده است و در پاورقی مفردات، آدرس فوق به عنوان منبع این قول مطرح شده است.

[2] . البته ایشان به جای «فروج» تعبیر «ذکر» (اندام جنسی مذکر) کرده است؛ و نحاس هم در إعراب القرآن، ج‏4، ص40 سخن فراء را به عنوان قول اصلی انتخاب کرده است.

[3] و نیز در الکافی، ج‏2، ص36  عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَال‏... فَقَالَ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ یَعْنِی بِالْجُلُودِ الْفُرُوجَ وَ الْأَفْخَاذ.

و نیز در من لایحضره الفقیه ج2، ص626 از امیرالمومنین ع : َ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْه‏ ... قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ یَعْنِی بِالْجُلُودِ الْفُرُوج‏

[4] . فرازهای دیگری از این سوال و جواب در جلسه86، حدیث3 و فراز دیگری از آن در جلسه169، پاورقیِ حدیث1 گذشت.

[5] . «یَکْفُرُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً» وَ الْکُفْرُ فِی هَذِهِ الْآیَةِ الْبَرَاءَةُ یَقُولُ یَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ نَظِیرُهَا فِی سُورَةِ إِبْرَاهِیمَ قَوْلُ الشَّیْطَانِ «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» (ابراهیم/23) وَ قَوْلُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ «کَفَرْنا بِکُمْ» (ممتحنه/4) یَعْنِی تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ

[8] . الف. شاید اشاره است به مضمون حدیث قدسی «کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف‏: گنجی مخفی بودم خواستم شناخته شوم پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم» آفرینش در قوس نزول و صعود (یعنی از سرچشمه گرفتن همه چیز از خدا تا بازگشت نهایی همه چیز به سوی خدا) همگی ابراز حقیقت است توسط خدا، پس آنچه بین مبدأ و معاد رخ می‌دهد همگی نطق و ابراز حقیقتی است که خدا آفریده.

ب. یعنی او که ابتدا و انتهای شما در دست اوست، حقیقت تمام کارهای شما را آشکار می‌کند.

ج. ...