سفارش تبلیغ
صبا ویژن

163) سوره إسراء (17) آیه 19 وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ

بسم الله الرحمن الرحیم

163) سوره إسراء (17) آیه 19 

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً

ترجمه

و کسی که آخرت را بخواهد و برای آن کوششی در خور آن انجام دهد، در حالی که مومن است، پس آنان تلاش‌شان مورد قدردانی خواهد بود.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«الْآخِرَة» از ماده «أخر» است. این ماده نقطه مقابل «تقدم» (= پیشی گرفتن) و به معنای عقب انداختن است (کتاب العین، ج‏4، ص303) که کلمه تأخیر در فارسی کلمه‌ای آشناست. از این ماده دو کلمه «آخَر» و «آخِر» معروف است که در فارسی به ترتیب، به معنای «آخری، پایانی» و «دیگر» به کار می‌رود و توضیح داده‌اند که : «آخَر» («أُخری»، دیگر) در جایی به کار می‌رود که علاوه بر «مورد اول» و این گزینه، سوم و چهارم و .. هم برایش فرض دارد؛ اما «آخِر» (آخرة) در جایی به کار می‌رود همان «مورد اول» باشد و این؛ و سومی‌ای در کار نباشد. مثلا در مقابل ربیع‌الاول، ربیع‌الآخِر گفته می‌شود (الفروق فی اللغة/290) اما در مقام شمارش یک عده معین می‌گویند: اول، دوم، سوم، ... آخَر.[1] بدین لحاظ، «آخِرت» در مقابل «دنیا» به کار می‌رود و حالت سومی ندارد. شاید بدین جهت است که اگرچه در اصطلاحات فنی، عالم برزخ (از مردن تا نفخ صور) را از عالم آخرت (از نفخ صور به بعد) متمایز می‌کنند؛ اما در ادبیات دینی، دوره حیات برزخی را هم جزیی از عالم آخرت قرار داده‌اند؛ زیرا این کلمه به لحاظ معنایی در جایی است که سومی‌ای در کار نباشد، پس به لحاظ لغوی، برزخ را نمی‌توان سومیِ دنیا و آخِرت قرار داد. در مورد چرایی مونث بودنش هم ممکن است به خاطر تقابل با دنیا باشد (دنیا، مونث مجازی است) (مثلا: بقره/220) و یا به خاطر مونث بودنِ موصوف محذوف آن، که آن محذوف می‌تواند «النشأة» (النشأة الآخرة، عنکبوت/20) یا «الدار» (الدار الآخرة، بقره/94) و مانند آن باشد.

«سَعى‏ لَها سَعْیَها» سعی دوم، «مفعول مطلق» است که در فارسی چنین ترجمه می‌شود: «تلاش کند، تلاش کردنی»؛ که ساده‌ترش این است: «تلاش در خوری انجام دهد» و ضمیر «ها» در هر دو مورد، به آخرت برمی‌گردد؛ که در عبارت «سعیها» به معنای «تلاشی در خور آخرت» می‌شود. (برخی مترجمان به این نکته توجه نکرده‌اند و به جایش نوشته‌اند «[تمام] تلاش خود را بکند»، یعنی مرجع ضمیر را «مَن أراد» قرار داده‌اند.)

«مَشْکُور»: از ماده «شکر» است. «شُکر» را به معنای «شناخت احسان» (کتاب العین، ج5، ص292) معرفی کرده‌اند که منظور، نه شناخت ذهنی محض، بلکه شناختی است که انسان متناسب با آن عمل کند که شاید تعبیر «قدرشناسی» برای این نوع شناخت مناسب‌تر باشد؛ لذا بسیاری از اهل لغت، «شکر» را به مدح و ثنای شخصی که نیکی‌ای در حق ما انجام داده، دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص208؛ المصباح المنیر، ج‏2، ص320 ؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص99) و در تفاوت شکر و حمد گفته‌اند: شکر در جایی است که حتما نعمتی داده شده و از آن تشکر شود، اما حمد در غیر آن هم به کار می‌رود؛ در واقع، شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است. (الفروق فی اللغة/40) واضح است که وقتی شکر به خداوند نسبت داده می‌شود، به معنای پاداشی است که خداوند در مقابل کارهای بندگان به آنها می‌دهد (مفردات ألفاظ القرآن/462)

حدیث

1) امام صادق ع از پدرشان روایت کرده‌اند:

پیامبر اکرم ص فرمود: از خدا آن گونه که سزاوار  است شرم و حیا کنید.

گفتند: رسول خدا ! یعنی چه کار کنیم؟

فرمود: اگر می‌خواهید چنین کنید، هریک از شما شب نخوابد مگر اینکه أجلش را در مقابل دیدگان خود داشته باشد؛ و سرش و آنچه در آن جای گرفته (افکار و محتویات ذهنی)، و شکم و محتویاتش را [از گناه] حفظ کند، و از قبر و ابتلائاتش را یاد کند، و کسی که آخرت را می خواهد باید که زینت زندگی دنیا را رها کند. [= زیبایی‌های دنیا دلش را نبرد]

قرب الإسناد، ص23؛  الأمالی( للصدوق)، ص616

مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ:

 «قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ. قَالُوا: وَ مَا نَفْعَلُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: فَإِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ فَلَا یَبِیتَنَّ أَحَدُکُمْ إِلَّا وَ أَجَلُهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ، وَ لِیَحْفَظِ الرَّأْسَ وَ مَا وَعَى، وَ الْبَطْنَ وَ مَا حَوَى، وَ لْیَذْکُرِ الْقَبْرَ وَ الْبِلَى، وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ فَلْیَدَعْ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»

2) امام باقر ع از رسول خدا ص روایت کرده‌اند:

روز قیامت شخصی را می‌آورند و می‌گویند حجت و دلیل خود را بیان کن. می‌گوید: پروردگارا ! مرا آفریدی و هدایتم کردی، بر من وسعت دادی [مرا در تنگنا نگذاشتی] و من هم همواره بر خلق وسعت دادم [کسی را در تنگنا قرار ندادم] و بر‌آنها آسان گرفتم تا در امروز رحمتت را بر من گسترش دهی و آن را برای من میسر گردانی.

پس، پروردگار جلیل و متعال می‌فرماید: بنده‌ام راست گفت؛ او را به بهشت وارد کنید.

الکافی، ج‏4، ص40؛ تفسیر نور الثقلین، ج‏3، ص146

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُؤْتَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِرَجُلٍ فَیُقَالُ احْتَجَّ فَیَقُولُ یَا رَبِّ خَلَقْتَنِی وَ هَدَیْتَنِی فَأَوْسَعْتَ عَلَیَّ فَلَمْ أَزَلْ أُوسِعُ عَلَى خَلْقِکَ وَ أُیَسِّرُ عَلَیْهِمْ لِکَیْ تَنْشُرَ عَلَیَّ هَذَا الْیَوْمَ رَحْمَتَکَ وَ تُیَسِّرَهُ فَیَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَعَالَى ذِکْرُهُ صَدَقَ عَبْدِی أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ.

3) حکایت

منصور دوانیقی (خلیفه عباسی) نامه‌ای به امام صادق ع نوشت که چرا همان گونه که سایر مردم با ما حشر و نشر دارند، با ما رفت و آمد نداری؟

جوابش را داد که: ما چیزی که به خاطرش از تو بترسیم نداریم [نیامدنمان به خاطر ترس از تو نیست]، و تو هم چیزی از امور اخروی که به خاطرش امیدی به تو داشته باشیم [و بدین جهت سراغت بیاییم] نداری. نه نعمتی به تو داده شده که به خاطر تهنیت‌گویی نزدت بیاییم و نه مصیبتی بر تو وارد شده که به خاطر تسلیت‌گویی سراغت بیاییم؛ پس چکار داریم که نزدت بیاییم؟

نوشت: با ما مصاحبت داشته باشید که نصیحتمان کنید!

امام ع جواب فرستاد: کسی که دنیا را بخواهد تو را نصیحت نمی‌کند؛ و کسی که آخرت را بخواهد با تو مصاحبت نمی‌کند!

منصور گفت: به خدا قسم جایگاه مردمان را برایم متمایز کرد که: در میان کسانی که دنبال آخرتند، چه کسانی دنیا می‌خواهند [کسانی که ظاهرا دنبال آخرتند، اما در واقع با این بهانه‌ها دنبال دنیای خود هستند] و اینکه چه کسی واقعا آخرت را می‌خواهد و نه دنیا را.

کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏2، ص209

وَ قَالَ ابْنُ حُمْدُونٍ کَتَبَ الْمَنْصُورُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ: لِمَ لَا تَغْشَانَا کَمَا یَغْشَانَا سَائِرُ النَّاسِ؟

فَأَجَابَهُ ع: لَیْسَ لَنَا مَا نَخَافُکَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَا عِنْدَکَ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ مَا نَرْجُوکَ لَهُ وَ لَا أَنْتَ فِی نِعْمَةٍ فَنُهَنِّیَکَ وَ لَا تَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّیَکَ بِهَا فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَکَ؟

قَالَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ:‏ تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا.

فَأَجَابَهُ ع: مَنْ أَرَادَ الدُّنْیَا لَا یَنْصَحُکَ وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ لَا یَصْحَبُکَ.

فَقَالَ الْمَنْصُورُ وَ اللَّهِ لَقَدْ مَیَّزَ عِنْدِی مَنَازِلَ النَّاسِ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا مِمَّنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَ أَنَّهُ مِمَّنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ لَا الدُّنْیَا.[2]

تدبر

1) «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً»:

این آیه و آیه قبل، مقایسه دنیاخواهی و آخرت‌طلبی است: کسی که دنیاطلب باشد معلوم نیست در دنیا به هدفش برسد و عاقبتش هم جهنمی است، اما کسی که آخرت‌طلب باشد حتماً به نتیجه تلاشش خواهد رسید.

به علاوه، آخرت‌طلبی، برخلاف دنیاطلبی، حتی اگر مقداری هم وجود داشته باشد، مثمرالثمر است.

و آخر اینکه آخرت‌طلبی، برای اینکه واقعی باشد، حتما نیاز به ایمان و تلاش جدی دارد؛ برخلاف دنیاطلبی، که برای دنیاطلب بودن، ضرورتاً نه ایمانی نیاز هست و نه تلاشی.

توضیح تخصصی

الف. در آیه قبل، در مورد رسیدن دنیاطلب به هدفش (دنیا)، هم از جهت محدوده آن (فقط محدود به دنیا)، و هم در مورد مقدارش (چه اندازه از دنیا)، و هم در مورد کسی که به هدف می‌رسد (اشخاص دنیاطلب)، از محدودیت‌هایی سخن گفت (فیها + ما نَشاءُ + لِمَنْ نُرید)؛ و البته سرنوشت هر دنیاطلبی را (به دنیا رسیده باشد یا نرسیده باشد) جهنم دانست (ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ). اما در این آیه، برای رسیدن آخرت‌طلب به هدفش، هیچ قید و شرطی نگذاشت (کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً). درواقع، می‌خواهد بفرماید «اسباب دنیوی ممکن است به نتیجه نرساند، اما در جایی که اسباب اخروی باشد، حتما نتیجه حاصل می‌شود. (المیزان، ج13، ص66)

ب. دنیاخواهی را با تعبیر «کانَ یُریدُ» آورد که نشان می‌دهد روال آنها چنین بوده و همواره چنین‌اند. اما آخرت‌طلبی را با تعبیر «أرادَ» آورد که حتی اگر کسی یکبار چنین اراده‌ای کرده باشد، شامل حالش شود. یعنی آن دنیاطلبی که حتما جهنمی می‌شود، دنیاطلب محض است که هیچ دغدغه جدی نسبت به آخرت ندارد؛ اما اگر کسی حتی یکبار - البته به طور کاملا جدی و واقعی - آخرت را طلب کند، حتما بهره‌ای در آخرت خواهد برد.

ج. در آیه قبل، دنیاخواهی را به هیچ چیز، حتی تلاش خود فرد مقید نکرد، چون دنیاخواهی از جنس کوته‌بینی (عاجل و دم‌دستی) است، همین که شخص کوته‌بین شد (اراده عاجله کرد) و اهداف عالی را رها کرد، دیگر بدبختی‌اش قطعی شده است،  اما در این آیه، آخرت‌طلبی را مقید کرد هم به تلاش و هم به ایمان، چون آخرت‌طلبی، از جنس دوراندیشی و قرار گرفتن در مسیر حق و حقیقت است، و البته برای رسیدن به حق، صرفا در این مسیر قرار گرفتن کافی نیست، بلکه در این مسیر باید اولاً تلاشی از خود نشان دهد (سَعى‏ لَها سَعْیَها) و ثانیاً روح و روانش را معطوف به هدف کند (وَ هُوَ مُؤْمِنٌ: ایمان بیاورد و تسلیم حقیقت باشد، جلسه125، تدبر2)؛ پس، علاوه بر اراده آخرت، تلاش و ایمان هم موضوعیت دارد تا این اراده واقعا به حرکت صحیح منجر شود؛ آنگاه اگر کسی اراده‌اش را در مسیر صحیح به راه انداخت، حتما تلاشش ثمره‌‌ای خواهد داشت.

2) « أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ ...»: برای اینکه کار انسان، ثمره حقیقی و نتیجه قطعی داشته باشد، باید در هر سه حوزه اراده، شناخت و عمل، تحولی رخ دهد:

- در حوزه اراده، جهت‌گیری و مطلوب خود را از این زاویه محدود و محسوس و کوته‌بینانه (عاجله) برگرداند و به سوی امر دیگر و ماورای این ظواهر موقت (آخرت) قرار دهد.

- در حوزه شناخت، باید حقیقت‌جویی و تسلیم حقیقت بودن (ایمان) را محور وجود خود کند و اهمیت شناخت به عنوان مبنای تصمیم‌گیری را به حدی ارتقاء دهد که معیارش شناخت‌هایش شود نه تابع دلخواه‌هایش (جلسه158، تدبر2). (توجه شود که نفرمود «ایمان به چه؟» بلکه فقط فرمود: «مومن باشد» زیرا اگر ایمان (تسلیم حقیقت بودن) جدی گرفته شود، حتما ایمان به خدا و آخرت خواهد بود. جلسه143، تدبر3)

- به لحاظ عمل، باید کوشش کند و آن هم کوششی در خور آخرت.

3) «کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً»: این آیه از معدود آیات درباره آخرت است که درباره اینکه آخرت نتیجه عمل خود انسان است، سخن گفته، اما پاداش‌های اخروی را نام نبرده است و فقط به بیان کلی «تلاش‌شان مورد قدردانی خواهد بود» بسنده کرده است. چرا؟

الف. بدین جهت که نشان دهد اگر واقعا ایمان و جهت‌گیری درست باشد، تلاش به هرمقدار که باشد، جدی گرفته می‌شود و پاداش داده خواهد شد.

ب. این پاسخ، به نحو کلی، تمام پاداش‌های هرکس به فراخور میزان اراده و ایمان و تلاشش را شامل می‌شود.

ج. تعبیر «مشکور» برای بهشتیان تناسبی دارد با تعبیر «مذموم و مدحور» (نکوهش و رانده شده) در آیه قبل برای جهنمیان، و آن این است که در هردو، بُعد اجتماعی و درواقع، کاری که دیگران در قبال شخص انجام می‌دهند مد نظر است. اگر چنان باشید مذمت می‌شوید و اگر چنین باشید مورد تشکر واقع می‌شوید.

د. ...

4) «سَعى‏ لَها سَعْیَها»: چرا نفرمود «سَعى‏ لَها سَعْیَه: برای آخرت سعی خودش را بکند» و فرمود «برای آخرت، کوششِ متناسب با آن را انجام دهد»؟

الف. بیش از آنکه بخواهد بگوید شخص باید تمام تلاش «خودش»  را بکند تا پاداش متناسب پیدا کند، می‌گوید شخص تلاشِ «در خور آخرت» انجام دهد. در واقع، بر کیفیت تلاش تاکید دارد تا بر کمیت آن. یک کار با نیت صددرصد الهی انجام دهیم، بهتر است از هزاران کار که نیت همگی مغشوش باشد.

چرا؟ چون آخرت جای این است که همه پرده‌ها کنار رود و در چنان شرایطی فقط اعمال مخلصانه است که ارزش دارد. سعی و تلاشی که در آخرت خریدار دارد، «کارهای زیاد» نیست، بلکه کاری است که واقعا برای خدا باشد هرچند بسیار کوچک. اگر واقعا برای خدا بود، به درد آخرت می‌خورد؛ وگرنه درخور آخرت نیست ولو به لحاظ نگاه دنیوی بسیار زیاد باشد.

ب. کسی که واقعا برای خدا و برای آخرتش کار انجام می‌دهد، نباید «خود»ش را ببیند.[3]

ج. ...



[1] . برخی گفته‌اند: «آخَر» (مونث آن: «أخری») در مقابل «اول» است و «آخِر» (مونث آن: آخرة») در مقابل «واحد» است (مفردات ألفاظ القرآن/69) اما به نظر می‌رسد دیدگاهی که در متن نقل کردیم دقیق‌تر باشد.

[2] . روایت زیر هم درباره آخرت‌طلبی روایتی زیباست که فرازهای اول آن که مرتبط است در اینجا می‌آورم:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ مَا سَمِعْتُ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ کَانَ أَزْهَدَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع إِلَّا مَا بَلَغَنِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ص ثُمَّ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِذَا تَکَلَّمَ فِی الزُّهْدِ وَ وَعَظَ أَبْکَى‏ مَنْ بِحَضْرَتِهِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَقَرَأْتُ صَحِیفَةً فِیهَا کَلَامُ زُهْدٍ مِنْ کَلَامِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَکَتَبْتُ مَا فِیهَا وَ أَتَیْتُهُ بِهِ فَعَرَضْتُهُ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُ وَ صَحَّحَهُ وَ کَانَ فِیهَا- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- کَفَانَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ کَیْدَ الظَّالِمِینَ وَ بَغْیَ الْحَاسِدِینَ وَ بَطْشَ الْجَبَّارِینَ- أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ مُصِیبَتُکُمُ الطَّوَاغِیتُ مِنَ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِی الدُّنْیَا الْمَائِلُونَ إِلَیْهَا الْمَفْتُونُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَیْهَا وَ عَلَى حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِیمِهَا الْبَائِدِ غَداً فَاحْذَرُوا مَا حَذَّرَکُمُ اللَّهُ مِنْهَا وَ ازْهَدُوا فِیمَا زَهَّدَکُمُ اللَّهُ فِیهِ مِنْهَا- وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى مَا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا رُکُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا دَارَ قَرَارٍ وَ مَنْزِلَ اسْتِیطَانٍ- وَ بِاللَّهِ إِنَّ لَکُمْ مِمَّا فِیهَا عَلَیْهَا دَلِیلًا مِنْ زِینَتِهَا وَ تَصَرُّفِ أَیَّامِهَا وَ تَغَیُّرِ انْقِلَابِهَا وَ مَثُلَاتِهَا وَ تَلَاعُبِهَا بِأَهْلِهَا إِنَّهَا لَتَرْفَعُ الْخَمِیلَ وَ تَضَعُ الشَّرِیفَ وَ تُورِدُ النَّارَ أَقْوَاماً غَداً فَفِی هَذَا مُعْتَبَرٌ وَ مُخْتَبَرٌ وَ زَاجِرٌ لِلنَّبِیهِ إِنَّ الْأُمُورَ الْوَارِدَةَ عَلَیْکُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ وَ حَوَادِثِ الْبِدَعِ وَ سُنَنِ الْجَوْرِ وَ بَوَائِقِ الزَّمَانِ وَ هَیْبَةِ السُّلْطَانِ وَ وَسْوَسَةِ الشَّیْطَانِ لَیَدْرَأُ الْقُلُوبَ عَنْ تَنَبُّهِهَا وَ تُذْهِلُهَا عَنْ مَوْجُودِ الْهُدَى وَ مَعْرِفَةِ أَهْلِ الْحَقِّ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ عَصَمَ اللَّهُ وَ لَیْسَ یَعْرِفُ تَصَرُّفَ أَیَّامِهَا وَ تَقَلُّبَ حَالاتِهَا وَ عَاقِبَةَ ضَرَرِ فِتْنَتِهَا إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ وَ نَهَجَ سَبِیلَ الرُّشْدِ- وَ سَلَکَ سَبِیلَ الْقَصْدِ مِمَّنِ اسْتَعَانَ عَلَى ذَلِکَ بِالزُّهْدِ فَکَرَّرَ التَّفَکُّرَ وَ اتَّعَظَ بِالْعِبَرِ فَازْدَجَرَ وَ زَهِدَ فِی عَاجِلِ بَهْجَةِ الدُّنْیَا فَتَجَافَى عَنْ لَذَّاتِهَا وَ رَغِبَ فِی دَائِمِ نَعِیمِ الْآخِرَةِ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ رَاقَبَ الْمَوْتَ وَ سَئِمَ الْحَیَاةَ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ فَعِنْدَ ذَلِکَ نَظَرَ إِلَى مَا فِی الدُّنْیَا بِعَیْنٍ نَیِّرَةٍ حَدِیدَةِ النَّظَرِ فَأَبْصَرَ حَوَادِثَ الْفِتَنِ وَ ضَلَالَ الْبِدَعِ وَ جَوْرَ الْمُلُوکِ الظَّلَمَةِ فَقَدْ لَعَمْرِی اسْتَدْبَرْتُمْ مِنَ الْأُمُورِ الْمَاضِیَةِ فِی الْأَیَّامِ الْخَالِیَةِ مِنَ الْفِتَنِ الْمُتَرَاکِمَةِ وَ الِانْهِمَاکِ فِیهَا مَا تَسْتَدِلُّونَ بِهِ عَلَى تَجَنُّبِ الْغُوَاةِ وَ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ الْبَغْیِ وَ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ حَقٍّ فَاسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِالطَّاعَةِ مِمَّنِ اتُّبِعَ وَ أُطِیعَ- فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ قَبْلِ النَّدَامَةِ وَ الْحَسْرَةِ وَ الْقُدُومِ عَلَى اللَّهِ وَ الْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَاللَّهِ مَا صَدَرَ قَوْمٌ قَطُّ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَّا إِلَى عَذَابِهِ وَ مَا آثَرَ قَوْمٌ قَطُّ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ إِلَّا سَاءَ مُنْقَلَبُهُمْ وَ سَاءَ مَصِیرُهُم‏

الأمالی (للمفید)، ص200-202؛ تحف العقول، ص 253

[3] . قریب به این مضمون نقل شده که علامه طباطبایی نزد مرحوم قاضی شکایت می‌کند که من هرکاری می‌کنم باز می‌بینم که هدفم «خودم» بوده‌ام و نمی‌توانم دست از طمع بردارم و هرکاری را برای خودم (حداکثر به طمع مقام‌های اخروی) انجام داده‌ام. ایشان پاسخ داده‌اند که همین خوب است که بفهمی نهایتا از «ما» کاری ساخته نیست و کار را یکسره به خدا بسپاری. یعنی این مطلبی نیست که «خود»مان بتوانیم حل کنیم چون همین که پای خود به میان می‌آید، دوباره خواسته «خود» مطرح می‌شود. در اینجاست که انسان از اینکه خودش بتواند کاری بکند قطع امید می‌کند و تماماً متوجه خدا می‌شود کار خود را یکسره به خدا واگذار می‌کند و این عجز و بیچارگی ریشه طمع را در وجود او می‌سوزاند و خدا این «منیّت» را برمی‌دارد. این روش را بعدا روش «احراق» نامیدند و در برخی از آثار بدان اشاره کرده‌اند (مثلا رساله لب‌اللباب در سیر و سلوک، ص124، رساله سیر و سلوک سید بحرالعلوم، پاورقی ص155)