سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1064) جمع بندی سوره واقعه (5)

 

ه. مواجهه با تکذیب معاد از طریق تذکر به ربوبیت الهی (آیات47-50 و 57 تا 74 و 96)

20) با اینکه عمده این آیات به توصیف دسته‌بندی سه‌گانه انسانها در قیامت و در لحظه مرگ اختصاص دارد؛ اما در فرازی در میانه این سوره یکدفعه بحث را به سراغ هشدارهایی در خصوص ربوبیت خداوند کشاند. چرا؟

الف. انسانهای شومی (اصحاب مشئمه) که شومی‌شان به خاطر این است که نامه عملشان را به دست چپشان می‌دهند (اصحاب الشمال) افرادی‌اند گمراه، که ریشه گمراهی‌شان تکذیب‌گری‌شان است (الضالون المکذبون). اینها مطالبی است که ذیل دسته‌بندی سه‌گانه بیان شد. ازطرف دیگر، اینکه تکذیب‌گری انسانها مهمترین عامل جهنمی شدنشان بوده در بسیاری از آیات و سوره‌های قرآن مورد تاکید قرار گرفته است.[1] اکنون به نظر می‌رسد این آیات سوره واقعه می‌خواهد نشان دهد که مهمترین عرصه تکذیب‌گری که انسانها را جهنمی می‌کند، تکذیب قیامت است (چنانکه قبل از خطاب قرار دادن آنان با تعبیر «الضالون المکذبون» ابتدا از مواجهه تکذیب‌گونه آنان در قبال قیامت سخن گفت[2]) و تکذیب قیامت (= جایی که ربوبیت الهی بر همگان هویدا می‌شود) ریشه در غفلت از ربوبیت الهی دارد. پس اگر محور این سوره جدی گرفتن قیامت است، چه‌بسا بتوان گفت این فراز هم از این زاویه که مهمترین ریشه انکار قیامت را به چالش می‌کشد دغدغه اصلی سوره را تعقیب می‌کند. شاهد دیگری بر این مدعا هم آن است که همان گونه که سوره را با این دستور به پیامبر ص به پایان برد که عظمت ربوبیت خداوند - که اگر باور شود جایی برای انکار و تکذیب معاد نمی‌ماند - را با منزه شمردن اسم ربوبیت او جلوه دهد؛ همین دستور را در پایان این فراز هم آورد.

ب. ...

 

21) بعد از اینکه گمراهان تکذیب‌گر را مواخذه کرد که چرا روال تکذیب حقیقت در پیش گرفته‌اید و حق را تصدیق نمی‌کنید، با تکرار تعبیر «أَ فَرَأَیتُمْ ...» به چهار مطلب را تذکر می‌دهد؛ که ظاهرا می‌خواهد بفرماید که اگر هریک از این چهار مطلب را جدی مورد توجه قرار می‌دادید باید از تکذیبتان دست برمی‌داشتید: منی‌ای که از خودتان بیرون می‌آید و بچه‌ای شکل می‌گیرد، که آیا واقعا خودتان او را آفریدید؟ کشت و زراعتی که انجام می‌دهید، که آیا واقعا شمایید که آن را به ثمر می‌رسانید؟ آبی که می‌نوشید، که آیا واقعا شمایید که آن را از طریق باران می‌بارانید و در دسترس خود قرار می‌دهید؟ و آتشی که برمی‌افروزید، که آیا واقعا شمایید که آن را شعله ور می‌کنید؟

اولا وجه مشترک اینها چیست و چرا در میان امور مختلفی که می‌شد برای تذکر دادن مطرح کند اینها را برشمرد؟

و ثانیا چه نظمی بین اینها وجود دارد و چرا به این ترتیب اینها را ذکر کرد؟

الف. وجه مشترک اینها چیست؟

الف.1. همه اینها، یعنی ریختن منی، کشت و زرع، نوشیدن آب، افروختن آتش، کارهایی است که همه ما به طور عادی و طبیعی انجام می‌دهیم و در حالت عادی خودمان را فاعل و عامل اصلی در این امور می‌دانیم؛ اما اگر ذره‌ای تامل کنیم بلافاصله متوجه می‌شویم که در خود همین کارهای عادی و روزمره‌مان ویا زمینه‌های اصلی‌ای که امکان دسترسی ما به این اموررا مهیا کرده، واقعا هیچ‌کاره‌ایم؛ ودر همه اینها کاملا تحت ربوبیت خداوندیم؛ آنگاه اگر کسی ربوبیت را جدی بگیرد نمی‌تواند قیامت را (که موضوع اصلی این سوره است) انکار کند.

الف.2. ...

ب. نظم و ترتیب‌ اینها حاوی چه نکته (یا نکاتی) است؟

ب.1. در فراز اول سراغ ابتدا و انتهای زندگی انسان رفت و دست ربوبیت خداوند در اصل زندگی انسان نشان داد (یعنی ابتدا تذکر داد که اقدام انسان در اینکه با منی خود در پیدایش فرزندی نقش آفرینی می‌کند صرفا یک اقدام فرعی است و واقعا آفرینش کار خداست نه کار انسان؛ و در همین فضا سراغ این رفت که ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم. جالب اینجاست که هم ماده «منی» (أَ فَرَأَیتُمْ ما تُمْنُونَ) و هم ماده «خلق» (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ) در اصل معنای خود دلالت دارند بر یک نحوه «تقدیر» و «مقدر» کردن؛ یعنی همین تعبیری که صریحا در این آیه درباره مرگ بدان اشاره شد (نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَکُمُ الْمَوْتَ). گویی این یک تقدیر واحد انسان است که از دو زاویه مورد توجه قرار گرفته است: ‌یک تقدیرش این است که از منی پدید آید: و‌ تقدیر دوم اینکه به مرگ و پایان قطعی‌ای در دنیا ختم شود؛ و همه اینها تحت خالقیت خداوند واحد است که هیچکس نمی‌تواند تقدیر وی را بر هم بزند و بر او سبقت بگیرد). سپس در آیات بعدی سراغ آنچه بقای زندگی انسان بدان وابسته است رفت؛ که نشان دهد نه ‌تنها ابتدا و انتهای زندگی شما کاملا تحت ربوبیت الهی است بلکه در عناصر اصلی زندگی‌تان در این میانه نیز کاملا دست ربوبیت خداوند مشهود است. در این میانه هم، ابتدا سراغ خوردن و نوشیدن رفت، یعنی امری که بین انسان و موجودات زنده‌ای که در زندگی دنیوی در کنار انسان زندگی می‌کنند مشترک است؛ و سپس سراغ آتش افروختن رفت که، چنانکه ذیل آیه مربوطه (جلسه 1038 تدبر1) توضیح داده شد، استفاده از آتش از اموری است که مایه تمایزبنیادین زندگی انسان از سایر حیوانات شده است.

و اگر کسی این تقدیر ابتدا و انتها و نیز این تقدیرهای در میانه (که یکی مشترک بین او و سایر جانداران بود و دیگری مابه‌الامتیاز او از سایر جاندارانی که در دنیا زندگی می‌کنند) را در مورد خود جدی بگیرد واقعا حق دارد این را خداوند مقدر کرده باشد که دوباره او را برگرداند تکذیب کند؟

نکته تخصصی تفسیری

در توضیح فوق، با اینکه چهار سوال و هشدار مطرح شده اما دسته‌بندی هشدارهای قرآن عملا در سه دسته رده‌بندی شد؛ یکی ذیل سوال اول این آیات، که در آن به دنیا آمدن و مرگ (= شروع و پایان زندگی) انسان مطرح شد؛ دومی و سومی ذیل مشترکات انسان و سایر جانداران؛ و آخری ذیل مختصات انسان. وجه این دسته‌بندی سه‌گانه این بود که قرآن سوال اول را با پرسش «فلولا تذکرون» ختم کرد؛ سوالات دوم و سوم را با پرسش «فلولا تشکرون» و سوال چهارم را با تعبیر «نحن جعلناها تذکرة و متاعا للمقوین». (که خود همین نکته می‌تواند منشا تاملات دیگری هم باشد که در ادامه اشاره خواهد شد)

ب.2. اولین مورد (ریختن منی؛ که آفریننده انسان از «منی» شمایید یا ما؟) سراغ جایی رفت که انسان خودش را عامل اصلی می‌دید. دومین مورد (مساله زراعت؛ که رویاندن محصول از دل خاک، کار شماست یا ما؟) جایی است که انسان نقش عوامل دیگر برای رویاندن را قبول دارد؛ اما خودش را هم دارای نقش می‌بیند. سومین (نوشیدن آب؛ که آیا شما آنرا از ابرها نازل کردید یا ما؟) و چهارمین مورد (افروختن آتش؛ که آیا شما در درخت، آتش قرار دادید یا ما؟) مواردی است که زندگی انسان کاملا بدانها گره خورده اما خودش دیگر هیچ نقشی در ایجاد آن ندارد.

یعنی گام به گام به سوی مواردی می‌برد که انسان توجه کند که نقش وی در جهان چقدر کم است؛ و اگر آخرت را بعید می‌شمرد به خاطر قیاس به نفس خویش است؛ وگرنه برای خدایی که این گونه همه عالم به دست اوست احیای مردگان در معاد کاری ندارد.

ب.3. ...

 

22) در این چهار فرازی که با تعبیر «أفرأیتم» آغاز شد (آفرینش انسان از منی و میراندن وی، رویاندن گیاه از بذر، و باراندن باران از ابر، و پدید آوردن درخت حاوی آتش) در فراز اول، مساله را به این ختم کرد پس چرا متذکر نمی‌شوید؛ در موارد دوم و سوم، به این ختم کرد که اگر می‌خواسیتم آن نعمت را زایل می‌کردیم پس چرا شکر نمی‌کنید؛ و در فراز آخر هم آن را هم مایه تذکر دانست و هم مایه متاع و مایه بهره‌وری. در واقع، ثمره مترتب بر مطرح کردن اینها را متفاوت معرفی کرد. چه تفاوتی بین خود آنهاست که این تفاوت را رقم زده است؟

الف. ‌مورد اول (آفرینش و مرگ) یک محدودیت قطعی است که پیش روی همه انسانها واقع می‌شود؛ ‌لذا صریحا از مشیت خداوند برای قرار دادن این محدودیت سخن گفت؛ و گلایه کرد که با دیدن این محدودیت صریح در زندگی چرا متذکر نمی‌شوید که شما تحت ربوبیت مطلقه خداوند هستید.

مورد دوم و سوم به ترتیب نیازهای ضروری زندگی است که خداوند نظام عالم را به گونه‌ای آفریده تا انسان بتواند این نیاز را رفع کند؛ و اگر این گونه آفریده نمی‌شد رفع آن نیاز برای انسان متصور نبود؛ پس اقتضای اولیه در قبال این دو آن است که انسان شکرگزار باشد و از این گلایه کرد که چرا شکرگزاری نمی‌کنید.

اما مورد آخر، سراغ آتش رفت که آن را هم مایه تذکر دانست، و هم متاع شاید اینکه نظام آفرینش را طوری پیچیده قرار داده که آتش را در درخت قرار داده شده شبیه مواردی است که اقتضایش تذکر به ربوبیت پیچیده الهی است؛ و ازاین جهت که نیازی از نیازهای انسان را دارد رفع می‌کند متاع و لذا سزاوار شکرگزاری است.

ب. آن محدودیتی که همه زندگی‌های ما را فراگرفته و قابل رفع شدن نیست باید ما را به یاد خداوند و اینکه امور عالم و بلکه تمام زندگی و امور ما به دست اوست بیندازد (مورد اول)؛ و آن محدودیت‌های نسبی‌ای که می‌توانست در زندگی رخ می‌دهد ولی رخ نداده باید ما را شاکر نعمتی گرداند که ممکن بود از آن محروم شویم اما خداوند ما را از آن محروم نکرده است (موارد بعدی).

ج. دو گزینه اول و آخر وضعیتی ناظر به خاص انسان است، انسان تنها موجودی است که مرگ‌آگاهی دارد؛ و تنها موجودی است که زندگی‌اش بشدت با آتش گره خورده است؛ و در مورد اینها از انسان تذکر می‌طلبد (که اگر متذکر باشید که خداوند به چه نحوی شما را آفرید وقوع قیامت و حشر برای خود را انکار نمی‌کنید) و البته دومی مایه بهره‌وری انسان هم هست؛ اما گزینه‌های دوم سوم ناظر به نعمتی است که به انسان، به عنوان فردی از عموم جانداران، داده شده و طبیعتا هر نعمتی اقتضای شکرگزاری دارد.

 

و. سوگند به قرآن و تعجب از تکذیب آن

23) دیدیم که بعد از شرح دسته‌بندی سه‌گانه به سراغ جهنمیان رفت؛ و پس از اینکه بر مکذب بودن آنان تاکید کرد ریشه‌های تکذیب آنان نسبت به قیامت را با ذکر شواهدی از ربوبیت خداوند به چالش کشید؛ و در پایان سوره نیز دوباره سراغ لحظه مرگ رفت و دسته‌بندی سه‌گانه را در آن مقطع مورد توجه قرار داد.

اما در این میان، سوگندی یاد کرد درباره اینکه این مطالب قطعا قرآنی کریم است در کتابی محفوظ که جز مطهران بدان دست نیابند و نازل شده از جانب رب العالمین است؛ و آنگاه تکذیب‌گری آنان نسبت به قرآن را به چالش کشید.

این فراز با سایر فرازهای قبل و بعدش چه ارتباطی دارد؟

الف. مبنای دینداری (اصول دین) که انکار و تکذیب آنها انسان را به وادی کفر می‌کشاند و جهنمی می‌کند در گروی قبول توحید، نبوت و معاد است؛ در این سوره نشان می‌دهد که تکذیب تکذیب‌گران از انکار معاد شروع می‌شود؛ و انکار معاد به نحوی به انکار ربوبیت (توحید) برمی‌گردد؛ و اکنون در این فراز می‌خواهدنسبت به آخرین رکن دینداری که مورد تکذیب آنان قرار گرفته، یعنی انکار نبوت و وحی از جانب خداوند بپردازد.

ب. چنانکه در تدبرهای 20 و21 اشاره شد محوریت این سوره بحث حقانیت قیامت است که وقتی این واقعه قطعی از جانب عده‌ای مورد تکذیب قرار گرفت شواهدی از ربوبیت تکوینی خداوند بیان شد تا غیرمنطقی بودن آن انکار معلوم گردد. این فراز با تذکی به ضرورت تسبیح اسم رب عظیم ختم شد، یعنی منزه دانستن ربوبیت عظیم او از هرگونه نقصی؛ و اگر ربوبیت عظیم خداوند جدی گرفته شود، (بویژه با فراز آخر بحث قبل، که ناظر به آتش بود؛‌و چنانکه قبلا اشاره شد استفاده از آتش، از ممیزات انسان از سایر حیوانات است؛ و در واقع ربوبیت خاص الهی نسبت به انسان مورد توجه قرار گرفت) معلوم می‌شود که این ربوبیت وقتی در خصوص انسان باشد شامل ربوبیت تشریعی و نزول هدایت ازطریق پیام الهی نیز خواهد بود. پس بعد از اینکه ربوبیت خداوند را تثبیت کرد و از پیامبر ص خواست که این ربوبیت عظیم را از هر عیبی منزه بدارد، فرمود پس اگر این ربوبیت جدی گرفته شود دیگر جای شکی نمی‌ماند که قرآن کریمی در کار است نازل شده از جانب همان پروردگار انسانها، که تکذیب آن ناشی از مداهنه و ماست‌مالی کردن امور است.

ج. ...

 

 


[1] . ماده «کذب» 282 بار در قرآن کریم به کار رفته که تنها حدود 50 مورد آن در مطالب مربوط به دروغگویی و مانند آن به کار رفته و بقیه موارد ناظر به تکذیبی است که انسانها را گناهکار و جهنمی کرده است.

[2] . «وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ»