سفارش تبلیغ
صبا ویژن

995) سوره واقعه (56) آیه 28 فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

995) سوره واقعه (56) آیه 28

فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ

25-27 رمضان 1441

ترجمه

در [سایه] سدر [= درخت کُنار] بى‏خار [= بی‌دردسر]؛

نکات ادبی

سِدْرٍ

درباره ماده «سدر» برخی بر این باورند که در اصل دلالت دارد بر چیزی شبیه حیرت و اضطراب رای؛ چنانکه تعبیر «سَدِرَ بصرهُ» در جایی به کار می‌رود که چشمان شخص مات و متحیر به چیزی خیره شود و «سادر»‌به کسی گویند که برایش مهم نیست که چه کاری دارد انجام می‌دهد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص148[1]) و عده‌ای هم بر همین اساس بر این باورند که اصل این ماده حصول حالت حیرتی است که بی‌مقدمه و بدون اختیار برای شخص حاصل شود و تفاوتش را با کلمه ماده «حیر» و کلمه «حیرت» در این دانسته‌اند که حیرت ابتدا در دل پدید می‌آید و سپس در جوارح ظاهر می‌گردد و نتیجه شک و گمراهی است؛ اما «سدره» تحقق غیراختیاری این حالت است و از این رو به خودی خود شایسته مدح و ذم نیست. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص83[2]) اما برخی بر این باورند که معنای محوری این ماده دلالت دارد بر یک نحوه دربرگرفتنی ویا متمرکز شدنی که همراه با امتداد و انتشار و یک نوع مانع شدن همراه باشد[3] چنانکه به انبوه برگهای درخت خرما «سدیر النخل» گویند و یا به درخت کُنار (عناب) نیز که شاخه‌هایش گسترده می‌شود و برگهایش سایه گسترده‌ای ایجاد می‌کند درخت سدر گویند و یا به نهر و دریا هم «سَدیر» گویند؛ و این معنای امتداد هم در جایی که در مورد شخصی که به چیزی خیره می‌شود قابل مشاهده است؛ و البته اینها هم قبول دارند که «سادر» به شخص متحیر گویند. (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص978)

از کاربردهای رایج کلمه «سِدر» کاربرد آن در خصوص نام درخت کُنار (که میوه‌اش عناب یا زالزالک است) دانسته‌اند که برگهای نسبتا کوچک و پهن و انبوهی دارد. (توجه شود که در زبان فارسی نیز اگرچه به این درخت هم درخت سدر می‌گویند؛ اما اسم درخت کنار برای آن رایجتر است؛ و اصطلاح درخت سدر در فارسی را بیشتر برای یک درخت از رده مخروطیان که برگهایش شبیه کاج سوزنی است به کار می‌برند؛ درختی که نامش در زبان «الأزر» است. پس دقت شود «سدر» در عربی با «سدر» در فارسی خلط نشود.) البته شاخه های این درخت پر از خار است؛ و تعبیر «مخضود» در این آیه برای آن، (که به صورت اسم مفعول آمده؛ یعنی چیزی که خارهایش جدا شده) از این جهت تعبیر دقیقی است که در ادامه توضیح داده خواهد شد. در هر صورت کتب لغت قدیمی عربی تاکید کرده‌اند که «سدر» همان درختی است که میوه اش عناب یا زالزالک (النبق) است؛ و ظاهرا کلمه «سدر» جمع است و مفردش به صورت «سدرة» می‌آید: «عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ ... إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى‏ (نجم/14-16) (کتاب العین، ج‏7، ص224) برخی گفته‌اند این درختی است که میوه‌اش چندان نیاز خوراکی انسان را برآورده نمی‌کند [بیشتر کاربرد دارویی دارد تا کاربرد غذایی] و ظاهرا بدین جهت است که وقتی باغهای پرمیوه قوم سبأ به باغی که مقدار کمی درخت سدر داشته باشند تبدیل شد، عذاب برای آنها محسوب شد: «وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلیلٍ» (سبأ/16)؛ ولی سایه‌اش گسترده و مطلوب و آرامش‌بخش است و از این روست که بهشتیان در زیر سایه چنین درختانی هستند: «فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ» (واقعه/28) و گفته‌اند درختی که زیر آن مسلمانان با پیامبر تجدید بیعت ردند و سکینه و آرامش بر آنان نازل شد (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ؛ فتح/18) همین درخت سدر بوده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص403[4]) و از مهمترین خصلتهای میوه آن (عُناب) را آرامش‌بخشی و رفع اضطراب دانسته‌اند و شاید وجه تسمیه این درخت به سدر -علاوه بر این امتداد شاخه‌هایش که اشاره شد -این باشد که از ماده‌ای که دلالت بر حالت اضطراب می‌کند برای نامیدن این درخت که میوه‌اش علاج اضطراب است استفاده شده باشد.

این ماده تنها همین 4 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

مَخْضُودٍ

ماده «خضد» در اصل دلالت دارد بر انحنا و خمیدگی در چیزی نرم؛ چنانکه وقتی چوب ترم را خم کنند بدون اینکه بشکند می‌گویند «انخضد العُودُ» و البته گاه تعبیر «خضَدْتُ الشجرةَ» برای شکستن و جدا کردن تیغ‌های یک گیاه به کار می‌رود؛ چنانکه برای قطع کردن چوب از هر شاخه تری نیز به کار می‌رود؛ و «نبات خضید» غالبا برای اشاره به گیاهی به کار می‌رود که به خاطر نرمی‌اش براحتی خم شود [شبیه ترکه آلبالو]؛ و یا وقتی دو تا شتر با هم درگیر شوند و یکی گردن دیگری را خم کند می‌گویند «خَضَدَ البعیرُ عُنقَ البعیر» (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص194[5]) در واقع، اگرچه برخی این را بیشتر ناظر به رسیدن به حد شکسته شدن دانسته‌اند و بر این باورند که «سدر مخضود» درخت کناری است که تیغهایش را شکسته و گرفته باشند و تعبیر «خُضِدَ عُنُقُ البعیر» جایی است که گردن شتر بشکند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص285[6])؛ اما اغلب براین باورند که این ماده دلالت دارد بر خم شدنی که به حد شکسته شدن نرسد (چنانکه به دردی که در برخی از اعضای بدن شدت بگیرد اما به حد شکسته شدن عضو نرسد نیز «خَضَد» گویند) و از این رو معنای محوری این ماده عبارت است از نرمی و انعطاف‌پذیری باطن چیزی که در ظاهرش صاف و محکم است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص570): ویا شکستن چیز نرمی است که به جدا کردن منجر نشده باشد (النهایة، ج‏2، ص39[7]) به تعبیر دیگر اصل این ماده دلالت دارد بر یک نحوه رفع تصلب و خشونت چیزی به نحوی که آن را منعطف و نرم در برابر چیزهای دیگر کند؛ و تعبیر «سدر مخضود» هم چه‌بسا اشاره دارد به درخت سدری که نه‌تنها تیغ ندارد بلکه در برابر بهشتیان منعطف و سهل التناول است و هیچگونه اذیتی در قبال آنان ندارد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص73[8]) و برخی هم این احتمال را مطرح کرده‌اند که تعبیر «مخضود» اشاره به درختی است که از کثرت بار شاخه‌هایش خم شده باشد (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏13، ص28[9]) و شاید با توجه به قرابت حروف این کلمه یا ماده «خضع» بتوان این معنا را موجه‌ دانست.

از این ماده تنها همین کلمه «مخضود» در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

تاثیر اشیای مادی در امور معنوی امری است که قابل انکار نیست؛ و البته چون چگونگی آن بر ما آشکار نیست زمینه شکل‌گیری خرافاتی هم شده است؛ اما نباید هرچه در این زمینه شنیده می‌شود را به صرف اینکه ما چرایی‌اش را درک نمی کنیم خرافه دانست. در روایات برای درخت سدر مزایایی در ابعاد معنوی انسان برشمرده شده است؛ از جمله اینکه:

1) بر شستن سر با برگ این درخت و اثرات معنوی آن تاکید شده است؛ مثلا:

الف. از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص سرشان را با سدر شست و شو می‌دادند و می‌فرمودند: سرتان را با برگ سدر شست و شو دهید که همانا هر فرشته مقرب و پیامبر مرسلی آن را تقدیس کرده است؛ و نیز می‌فرمودند:‌کسی که سرش را با سدر شست و شو دهد خداوند وسوسه شیطان را از او دور می‌کند؛ و کسی که وسوسه شیطان از او دور شود گناه نمی‌کند و کسی که گناه نکند به بهشت وارد خواهد شد.

الأصول الستة عشر، ص205-206

زَیْدٌ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَغْسِلُ رَأْسَهُ بِالسِّدْرِ، وَ یَقُولُ: اغْسِلُوا رُءُوسَکُمْ بِوَرَقِ السِّدْرِ؛ فَإِنَّهُ قَدَّسَهُ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ؛

وَ کَانَ یَقُولُ: مَنْ غَسَلَ رَأْسَهُ بِالسِّدْرِ صَرَفَ اللَّهُ عَنْهُ وَسْوَسَةَ الشَّیْطَانِ، وَ مَنْ صُرِفَ عَنْهُ وَسْوَسَةُ الشَّیْطَانِ لَمْ یَعْصِ، وَ مَنْ لَمْ یَعْصِ دَخَلَ الْجَنَّةَ.

ب. همین روایت را شیخ صدوق آورده فقط در متن روایت وی تعبیر هفتاد روز دارد؛ یعنی «... خداوند وسوسه شیطان را هفتاد روز از او دور می‌کند و ...»

ثواب الأعمال، ص20

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ زَیْدٍ الْبُرْسِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَغْسِلُ رَأْسَهُ بِالسِّدْرِ وَ یَقُولُ اغْسِلُوا رُءُوسَکُمْ بِوَرَقِ السِّدْرِ فَإِنَّهُ قَدَّسَهُ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ وَ مَنْ غَسَلَ رَأْسَهُ بِوَرَقِ السِّدْرِ صَرَفَ اللَّهُ عَنْهُ وَسْوَسَةَ الشَّیْطَانِ سَبْعِینَ یَوْماً وَ مَنْ صَرَفَ اللَّهُ عَنْهُ وَسْوَسَةَ الشَّیْطَانِ سَبْعِینَ یَوْماً لَمْ یَعْصِ وَ مَنْ لَمْ یَعْصِ دَخَلَ الْجَنَّةَ.

ج. از امام کاظم ع روایت شده است که فرموده‌اند:

کسی که سرش را با سدر شست و شو دهد روزی را به سوی خود جلب می‌کند، چه جلب کردنی!

د. از امیرالمومنین ع روایت شده است:

هنگامی که خداوند عز و جل رسول الله را مامور به آشکار کردن اسلام نمود و وحی آشکار شد، رسول الله ص از کمی تعداد مسلمانان و کثرت مشرکین بسیار اندوهناک بود؛ پس خداوند جبرپیل را با سدری از سدرة المنتهی (ی بهشتی) به سراغش فرستاد و وی با آن سرش را شست و شو داد و بدین طریق اندوهش زایل گردید.

الکافی، ج‏6، ص504-505

ج. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ غَسْلُ الرَّأْسِ بِالسِّدْرِ یَجْلِبُ الرِّزْقَ جَلْباً.

د. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ یَحْیَى الثَّوْرِیِّ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ:

لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ ص بِإِظْهَارِ الْإِسْلَامِ وَ ظَهَرَ الْوَحْیُ رَأَى قِلَّةً مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ کَثْرَةً مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَاهْتَمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص هَمّاً شَدِیداً فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ جَبْرَئِیلَ ع بِسِدْرٍ مِنْ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى فَغَسَلَ بِهِ رَأْسَهُ فَجَلَا بِهِ هَمَّهُ.[10]

 

2) بلکه یکی از آداب غسل میت این است که با سدر شستشو داده شود؛ که احادیث در این باره فراوان است؛ از جمله:

میت را سه بار باید غسل داد؛ یکبار با سدر و یکبار با آبی که اندکی کافور در آن ریخته باشند و یکبار با آب خالص؛‌ سپس کفن شود.

الکافی، ج‏3، ص140

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

یُغَسَّلُ الْمَیِّتُ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ مَرَّةً بِالسِّدْرِ وَ مَرَّةً بِالْمَاءِ یُطْرَحُ فِیهِ الْکَافُورُ وَ مَرَّةً أُخْرَى بِالْمَاءِ الْقَرَاحِ ثُمَّ یُکَفَّن‏.

 

3) و حتی همراه گذاشتن شاخه تازه‌ای از این درخت در قبر میت اثراتی در تخفیف عذاب از وی دارد؛‌البته اصل این مطلب در خصوص شاخه درخت خرما گفته شده؛ و استفاده از شاخه درخت سدر در صورت فقدان آن به عنوان جایگزین مطرح شده است. در کتاب شریف کافی بابی درباره این مساله آمده که برای فهم صورت مساله روایات1 و 3 و 7 و 10 را می‌آوریم:

الف. از امام صادق ع روایت شده است:

در قبر میت دو تا جریده (شاخه تر و تازه درخت خرما) قرار داده شود؛ یکی در راست و دیگری در چپ.

و فرمودند: ‌جریده برای مومن و کافر فایده دارد!

ب. زراره می‌گوید:‌به امام باقر ع عرض کردم: دیده اید که وقتی کسی می‌میرد در قبرش همراهش جریده‌ای می‌گذارند؟!

فرمودند: این عذاب و حسابرسی [سخت و کوبنده] را از او دفع می‌کند مادامی که هنوز تر و تازه است و خشک نشده.

و فرمودند: و عذاب ]ظاهرا اشاره به عذاب قبر است] همه‌اش در یک روز و یک زمان است به اندازه‌ای که وی را در قبر می‌گذارند و مردم متفرق می‌شوند؛ و همانا دو شاخه قرار داده شده تا اینکه ان شاء الله بعد از خشک شدن آنها هم عذاب و حسابرسی [سخت و کوبنده] به وی نرسد.

ج. حریز و فضیل و عبدالرحمن نقل کرده‌اند که در محضر امام صادق ع بودیم؛ از ایشان سوال شد که چرا وقتی کسی می‌میرد در قبر همراهش جریده‌ای می‌گذارند؟!

فرمودند: مادامی که آن تر و تازه است عذاب از وی برمی‌گردد.

د. از عده‌ای از اصحاب روایت شده که به ایشان [ظاهرا امام صادق ع] عرض کردند: فدایتان شویم! اگر به جریده دسترسی نداشتیم؟

فرمودند:‌ شاخه تازه سدر.

گفتند: اگر به آن هم دسترسی نداشتیم؟

فرمودند: شاخه تازه سنجد.

الکافی، ج‏3، ص151-153

الف. أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الصَّیْقَلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

یُوضَعُ لِلْمَیِّتِ جَرِیدَتَانِ وَاحِدَةٌ فِی الْیَمِینِ وَ الْأُخْرَى فِی الْأَیْسَرِ قَالَ قَالَ الْجَرِیدَةُ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنَ وَ الْکَافِرَ

ب. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع أَ رَأَیْتَ الْمَیِّتَ إِذَا مَاتَ لِمَ تُجْعَلُ مَعَهُ الْجَرِیدَةُ؟

قَالَ یَتَجَافَى عَنْهُ الْعَذَابُ وَ الْحِسَابُ مَا دَامَ الْعُودُ رَطْباً قَالَ وَ الْعَذَابُ کُلُّهُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَدْرَ مَا یُدْخَلُ الْقَبْرَ وَ یَرْجِعُ الْقَوْمُ وَ إِنَّمَا جُعِلَتِ السَّعَفَتَانِ لِذَلِکَ فَلَا یُصِیبُهُ عَذَابٌ وَ لَا حِسَابٌ بَعْدَ جُفُوفِهِمَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

ج. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ حَرِیزٍ وَ فُضَیْلٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:

قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَیِّ شَیْ‏ءٍ تُوضَعُ مَعَ الْمَیِّتِ الْجَرِیدَةُ؟

قَالَ إِنَّهُ یَتَجَافَى عَنْهُ الْعَذَابُ مَا دَامَتْ رَطْبَةً.

د. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالُوا:

قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاکَ إِنْ لَمْ نَقْدِرْ عَلَى الْجَرِیدَةِ؟

فَقَالَ عُودَ السِّدْرِ.

قِیلَ فَإِنْ لَمْ نَقْدِرْ عَلَى السِّدْرِ؟

فَقَالَ عُودَ الْخِلَاف‏.

 

4) اهتمام به حفظ این درخت و توجه به برکات معنوی آن تاحدی بوده که برای برخی این شبهه پیش می‌آمده که شاید قطع این درخت مطلقا حرام باشد؛ البته قطع غیرمنطقی درختان قطعا ناصواب است؛ اما استفاده از چوب درختان همواره متعارف بوده است و از این جهت فرقی بین این درخت و سایر درختان نیست و از این رو ائمه با این برداشت‌های غلط البته مخالفت کرده‌اند؛ مثلا:

الف. احمد بن محمد می‌گوید از امام رضا ع درباره قطع کردن درخت سدر سوال کردم.

فرمودند:‌یکی از دوستانت همین را از من پرسید برایش نوشتم که امام کاظم ع درخت سدری را قطع کرد و به جایش انگور کاشت.

ب. از امام صادق ع روایت شده است: قطع کردن درخت خرما مکروه است.

سوال شد درباره قطع درخت؟

فرمودند: خیر؛ ‌اشکال ندارد.

در مورد سدر سوال شد.

فرمودند: اشکال ندارد؛ آنچه ناشایست است قطع درختان سدر در بیابان است؛ ‌زیرا در آنجا کم است؛ اما در اینجا اشکالی ندارد.

الکافی، ج‏5، ص264

الف. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ [الرِّضَا] عَلَیْهِ السَّلَام‏ عَنْ قَطْعِ السِّدْرِ.

فَقَالَ سَأَلَنِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِکَ عَنْهُ فَکَتَبْتُ إِلَیْهِ قَدْ قَطَعَ أَبُو الْحَسَنِ‏ ع سِدْراً وَ غَرَسَ مَکَانَهُ عِنَباً.[11]

ب. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَکْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْلِ؛

وَ سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ لَا بَأْسَ.

قُلْتُ فَالسِّدْرِ؟

قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا یُکْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِیَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِیلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا یُکْرَهُ.

 

5) چنین خاصیت معنوی‌ای برای برخی اشیای مادی ناشی از نوعی اقدام آنان برای ابراز عبودیت در برابر خداوند معرفی شده است؛ که البته واضح است که این ابراز عبودیت را باید متناسب با ابعاد ملکوتی‌ای که هر چیزی در عالم دارد فهمید؛ نه امری کاملا ظاهربینانه؛ یعنی از باب همان تعبیر قرآن کریم همه اشیاء در تسبیح خداوندند و خودشان هم به این صلات و تسبیح‌شان آگاهند (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ؛ نور/41) هرچند ما این تسبیح را درک نکنیم (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ؛ اسراء/44).

درباره درخت سدر هم روایتی در این زمینه وارد شده است:

خداوند هرگز برای چیزی غضب نکرد آن گونه که در غضب مربوط به طلح* و سدر رخ داد؛ همانا طلح میوه‌ای همچون ترنج (بالنگ) داشت و سدر همچون هندوانه؛ پی هنگامی که یهودیان گفتند «دست خداوند بسته است» (مائده/64) بار هر دو بشدت کاسته و کوچک؛ و هسته‌دار شد و هسته‌اش سخت شد؛ و چون نصاری گفتند که »مسیح فرزند خداست» (توبه/30) بال و پرشان [= برگهایشان] ریخت و چنین خاری درآوردند و بارشان بسیار کم شد؛ میوه سدر [=عناب و زالزالک] چنین شد که می‌بینی و طلح هم میوه‌اش را از دست داد و دیگر میوه‌دار نخواهد شد تا زمانی که قائم ما قیام کند.

سپس فرمودند: کسی که درخت طلح یا سدری را آب دهد گویی مومن تشنه‌ای را آب داده است.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص86

عَنْ یَزِیدَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّهُ لَنْ یَغْضَبَ اللَّهُ لِشَیْ‏ءٍ کَغَضَبِ الطَّلْحِ وَ السِّدْرِ؛ إِنَّ الطَّلْحَ کَانَتْ کَالْأُتْرُجِّ، وَ السِّدْرَ کَالْبِطِّیخِ، فَلَمَّا قَالَتِ الْیَهُودُ «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» نُقِصَتَا حَمْلَهُمَا فَصَغِرَ فَصَارَ لَهُ عَجَمٌ، وَ اشْتَدَّ الْعَجَمُ، فَلَمَّا أَنْ قَالَتِ النَّصَارَى «الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» زَعِرَتَا [إذ عرتا] فَخَرَجَ لَهُمَا هَذَا الشَّوْکُ وَ نُقِصَتَا حَمْلَهُمَا وَ صَارَ السِّدْرُ إِلَى هَذَا الْحَمْلِ وَ ذَهَبَ حَمْلُ الطَّلْحِ فَلَا یَحْمِلُ حَتَّى یَقُومَ قَائِمُنَا [أن تقوم الساعة] ثم قَالَ: مَنْ سَقَى طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَکَأَنَّمَا سَقَى مُؤْمِناً مِنْ ظمآن‏ [ظَمَإٍ].

* مرحوم مجلسی در ذیل این حدیث گفته است که طلح را هم درخت موز دانسته‌اند و هم برای یک نوع درخت خاردار بیابانی که به ام‌غیلان معروف است؛ و هم مطلق درختان بزرگی که پر از خار باشند؛ و واضح است که این حدیث بر معنای اول منطبق نمی‌گردد؛ و تعبیر غضب آن دو چه‌بسا تعبیری مجازی از بروز و تجلی غضب خداوند در این دو باشد. (بحار الأنوار، ج‏9، ص212[12])

تدبر

1) «فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ»

اولین وصفی که برای اصحاب یمین آمده است این است که آنان «در سدر مخضود» هستند. در نکات ادبی اشاره شد که ماده «سدر» دلالت بر نوعی حیرت و اضطراب دارد و خود کلمه «سدر» نام درختی است به نام درخت کُنار (که میوه‌اش عناب یا زالزالک است) که برگهای نسبتا کوچک و پهن و انبوه، و هم میوه‌اش آرام‌بخش و رافع اضطراب است و هم سایه گسترده‌اش آرام‌بخش است و البته شاخه‌هایش پر از تیغ است؛ و نیز اشاره شد که ماده «خضد» دلالت دارد بر انحنا و خمیدگی در چیزی نرم؛ و البته گاه برای شکستن و جدا کردن تیغ‌های یک گیاه به کار می‌رود؛ و «مخضود» یعنی چیزی که به این وضعیت درآمده باشد. اکنون می‌توان گفت مقصود از اینکه بهشتیان «در سدر مخضود»ند، این است که:

الف. «سدر مخضود» اشاره به درخت کُناری است که تیغهایش را شکسته و گرفته باشند و دیگر هیچگونه خشونت و سختی‌ای ندارد؛ یعنی اینان در باغهایی هستند از درختی که هم سایه و هم میوه‌اش آرام‌بخش است؛ و هم آن تنها خشونت و سختی‌ای که در دنیا داشت (تیغ)‌ را فاقد است. (ابن عباس و عکرمة و قتادة، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص329[13]) و خود تعبیر «سدر مخضود» به عنوان یک وضع مطلوب بی‌دردسر در ادبیات آن زمان ظاهرا رایج بوده است چنانکه حضرت امیر ع در جایی در وصف بنی‌امیه می‌فرمایند که گویی حرام دنیا در نزد آنان همچون «سدر مخضود» است. (نهج البلاغة، خطبه 105[14])

ب. چه‌بسا اشاره باشد به «سدر مخضود» اشاره به درخت کُناری که نه‌تنها سایه‌اش کاملا گسترده و مطبوع است، بلکه شاخه‌هایش خم شده و میوه‌های آرام‌بخش آن هم کاملا سهل التناول است. (ضحاک و مجاهد و مقاتل، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص329[15])

ج. با توجه به اینکه ماده «سدر» دلالت دارد بر حیرت و تحیر، چه‌بسا مقصود از این سدر که مومنان واقعی در آن‌اند همان حالت ملکوتی هیمنه‌ای است که بر اثر استغراق در نور و جمال الهی بر افراد حاکم می گردد که اوج آن و نهایت آن به سدرة المنتهی تعبیر شده است که اوج مقامی است که انسان در سیر و سلوک الی الله می‌تواند بدان برسد که چنان در نور الهی مستغرق می‌گردد که دیگر هیچ غیری را مشاهده نمی‌کند و حیرتی محض سراپای وجود او را دربرمی‌گیرد؛ و آمدن کلمه «فی» موید این معناست. (اقتباس از التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص83-84[16])

د. ...[17]

 

2)‌ «فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ»

در قرآن کریم 4 بار سخن از درخت سدر به میان آمده است. یک‌بار که ناظر به این درخت در دنیاست در مقام اشاره به کم‌فایده بودن آن برای اهل دنیاست؛ چنانکه وقتی باغهای پرمیوه قوم سبأ به باغی که مقدار کمی درخت سدر داشته باشند تبدیل شد، عذاب برای آنها محسوب شد: «وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلیلٍ» (سبأ/16)؛ سه بار دیگرش ناظر به بهشت است؛‌ یکبار همین آیه که اولین نعمت اصحاب یمین را «در سدر مخضود» بودن مطرح کرده؛ و دو بار دیگر اشاره به درختی بهشتی به نام «سدرة المنتهی» که ظاهرا آخرین افق عالم ماسوی الله است؛ ‌جایی که بالاترین مکاشفه پیامبر اکرم ص در آنجا رخ داد و آن درخت ظاهرا همه عالم را دربرگرفته است[18]:

فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى ... ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ ... وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏؛ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏؛ عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏؛ إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى‏؛ ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى؛ لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏ (نجم/9-18)

این تعابیر اخیر نشان می‌دهد که ظاهرا تعبیر «سدر» در بهشت و نیز «سدرة المنتهی» به یک درخت صرفا جسمانی دلالت ندارد؛ ‌بلکه به واقعیتی ماورایی دلالت دارد که همه چیز را در زیر سایه خود گرفته است؛ این سدر بهشتی، مخضود است؛‌ یعنی اگر سدر اشاره به یک حقیقتی است که همچون درخت سدر رهم سایه‌اش گسترده و آرام‌بخش است و هم میوه و ثمره‌اش خاصیت آرام‌بخشی دارد، علاوه بر این و برخلاف تیغ‌هایی که در درختهای سدر دنیوی هست و آزاردهنده است، این سدر ماورایی فاقد هرگونه تیغ و هر امر دیگری است که اندک وضعیت ناخوشایندی را همراه داشته باشد؛ و اگر چیدن میوه از درخت‌های سدر دنیوی با زحمت همراه است؛ ثمرات آن حقیقت ماورایی براحتی در دسترس بهشتیان است.

در واقع حتی همین مطلب که - در حالی که در آخرت برای بهشتیان اشاره به بالاترین مقام دارد - در دنیا و برای دنیاپرستان، درختی کم‌فایده معرفی شده است، می‌تواند موید احادیثی باشد که ناظر است به وضعیت عبودیتی که بر باطن این درخت حاکم بوده (حدیث 5)؛ از این جهت که طبق احادیث متعدد دنیا پست‌ترین مرتبه عوالم هستی است که هرچه در اینجا بیشتر نمایان و جذاب است، حظ و بهره اخروی‌اش کمتر است؛ و طبق آیات ابتدای همین سوره، آخرت که مصداق «خافضة رافعة» است آنچه در دنیا پایین بوده بالا بودن حقیقتش نمایان می‌گردد.

 

3) «فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ»

با اینکه معنای اولیه «سدر» درخت است؛ و انسان غالبا زیر درخت و در سایه آن می‌نشیند، چرا موقعیت این بهشتیان را با تعبیر «فی» و نه «تَحْت: زیر» بیان کرد؟

الف. با توجه به اینکه کلمه «سدر» را جمع (که سدرة، مفرد آن است) دانسته‌اند شاید اشاره است به کثرت این درختان و اینکه آنها در باغهایی پر از این درختان هستند، پس عملا در میان این درختان‌اند نه فقط زیر آنها.

ب. در اینجا کلمه‌ای در تقدیر است؛‌ یعنی در سایه آن درختان.

ج. با این تعبیر می‌خواهد اذهان را متوجه کند که این سدر نه صرفا یک درخت جسمانی، بلکه همان وضعیت حیرت‌آلود ماورایی عمیقی است که انسانها در بهشت با لقاء الله در آن وضعیت قرار می گیرند و همه وجود بهشتیان را دربرمی‌گیرد؛ نه اینکه همچون سایه درخت، فقط روی سرشان باشد (یعنی مویدی است بر برداشت مطرح شده در تدبر1.ج).

د. ...

 

4) ‌«وَ أَصحَابُ الْیَمِینِ ... فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ»

در این آیات سوره واقعه، سخن از بهشت به میان نیاورد بلکه از ابتدا با جمله اسمیه (که دلالت بر ثبوت واقعه دارد؛ ‌نه حصول آن در آینده) اصحاب یمین را «در سدر مخضود» معرفی کرد. چه‌بسا این تعبیر اشاره به همین حقیقت باطنی دارد که اگر کسی چشم‌باطن‌بین داشته باشد درمی‌یابد که هم‌اکنون نیز اصحاب یمین در این سدر مخضود مستقرند.

 

5) «فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ»

نعمت‏هاى دنیوى آفاتى دارد؛ ولى در بهشت و نعمت‏هاى بهشتى هیچ نقص و آفتى نیست؛ مثلًا: گیاهش تیغ دارد، ولى گیاه بهشت تیغ ندارد. (تفسیر نور، ج‏9، ص427)

 

 

 


 

[10] . شبیه این مضمون در ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص20 هم آمده است: أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص اغْتَمَّ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِیلُ ع أَنْ یَغْسِلَ رَأْسَهُ بِالسِّدْرِ.

[11] .این روایت در قرب الإسناد، ص368 هم آمده است.

 

[17] . قولی هم از ضحاک نقل شده که: قال الضحاک نظر المسلمون إلى وج و هو واد مخصب بالطائف فأعجبهم سدرة و قالوا یا لیت لنا مثل هذا فنزلت هذه الآیة (مجمع البیان، ج‏9، ص329)

[18] . این تحلیلی است که حتی قدیمی‌ترین اهالی لغت هم از این درخت بهشتی داشته‌اند؛ مثلا خلیل در کتاب العین، ج‏7، ص224 می گوید:

السِّدْرُ شجر حمله النبق، و الواحدة بالهاء، و ورقه غسول. و سِدْرَةُ المنتهى فی السماء السابعة لا یجاوزها ملک و لا نبی، قد أظلت السماوات و الجنة.