سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه جلسه 980) حدیث و تدبر

 

حدیث

1) در فرازی از یکی از مناجات‌های حضرت موسی ع با خداوند عز وجل، که متن آن از قول معصومین ع روایت شده، خداوند متعال به حضرت موسی ع می‌فرماید:

موسی! تو را در مقام یک مهربان خیرخواه سفارش می‌کنم به فرزند بتول، عیسی بن مریم، آن که بر الاغ سوار می‌شد و برنس بر سر می نهاد و همدم روغن و زیتون و محراب، و پس از وی، به آن که بر شتر سرخ‌مو سوار می‌شد، همان طیب و طاهر و مطهری که مَثَلِ او در کتاب تو آن است که او مومن و مهیمن بر همه کتابها خواهد بود؛ و او همان رکوع و سجده‌کننده و امیدوار و ترسانی است که برادرانش نیازمندان‌اند و یارانش قومی دیگرند؛ در زمان او شدت و تکانه‌ها و قتل و بی‌بضاعتی‌ای رخ دهد؛ اسمش احمد محمد امین است، از زمره باقی‌ماندگان از ثلّه‌ی [= جماعت] اولین‌های گذشته، به همه کتابها [ِ آسمانی] ایمان می‌آورد و همه پیامبران را تصدیق می‌کند وبه اخلاص همه پیامبران شهادت می‌دهد؛ امتش مورد رحمت و مبارک‌اند، مادامی که در دین به حقیقت خود باقی بمانند؛ آنان را زمان‌های معین‌شده‌ای است که در آن نماز می‌گزارند از باب ادای حق مولا توسط بنده؛ پس او را تصدیق نما و راه و روش وی را پیروی کن که - ای موسی - همانا او برادر توست؛ همانا او درس‌ناخوانده است و بنده راستگویی است که آنچه را بر آن دست می‌گذارد متبرک می‌گردد و بر او نیز مبارک خواهد گشت؛ این گونه در علم من رقم خورده، و این گونه او را آفریده‌ام؛ با اوست که قیامت را آغاز می‌کنم و با امت اوست که دنیا را به پایان می‌رسانم؛ پس به ظالمان بنی‌اسرائیل هشدار بده که درصدد نابود کردن اسم او و خوار ساختن او برنیایند هرچند که آنان چنین خواهند کرد؛ و دوست داشتنش نزد من حسنه به حساب خواهد آمد و من با او و از حزب اویم و او از حزب من است و حزب‌شان پیروز خواند بود؛ پس سخن من چنین به نهایت خود رسیده که دین او را بر همه ادیان چیره گردانم و قطعا در همه جا مرا خواهند پرستید و بر او قرآنی نازل خواهم کرد که مایه جدایی حق و باطل است و آنچه را در سینه‌ها از دمیدن شیطان حاصل می‌شود شفا می‌دهد؛ پس ای فرزند عمران، بر او صلوات بفرست که همانا من و فرشتگانم بر او صلوات می‌فرستیم ...

الکافی، ج‏8، ص43-44؛ تحف العقول، ص490-491

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَی رَفَعَهُ قَالَ:

إِنَّ مُوسَی ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ لَهُ فِی مُنَاجَاتِهِ:

... أُوصِیکَ یَا مُوسَی وَصِیَّةَ الشَّفِیقِ الْمُشْفِقِ- بِابْنِ الْبَتُولِ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ صَاحِبِ الْأَتَانِ وَ الْبُرْنُسِ وَ الزَّیْتِ وَ الزَّیْتُونِ وَ الْمِحْرَابِ وَ مِنْ بَعْدِهِ بِصَاحِبِ الْجَمَلِ الْأَحْمَرِ الطَّیِّبِ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ فَمَثَلُهُ فِی کِتَابِکَ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ مُهَیْمِنٌ عَلَی الْکُتُبِ کُلِّهَا وَ أَنَّهُ رَاکِعٌ سَاجِدٌ رَاغِبٌ رَاهِبٌ إِخْوَانُهُ الْمَسَاکِینُ وَ أَنْصَارُهُ قَوْمٌ آخَرُونَ وَ یَکُونُ فِی زَمَانِهِ أَزْلٌ وَ زِلْزَالٌ وَ قَتْلٌ وَ قِلَّةٌ مِنَ الْمَالِ اسْمُهُ أَحْمَدُ مُحَمَّدٌ الْأَمِینُ مِنَ الْبَاقِینَ مِنْ ثُلَّةِ الْأَوَّلِینَ الْمَاضِینَ یُؤْمِنُ بِالْکُتُبِ کُلِّهَا وَ یُصَدِّقُ جَمِیعَ الْمُرْسَلِینَ وَ یَشْهَدُ بِالْإِخْلَاصِ لِجَمِیعِ النَّبِیِّینَ أُمَّتُهُ مَرْحُومَةٌ مُبَارَکَةٌ- مَا بَقُوا فِی الدِّینِ عَلَی حَقَائِقِهِ لَهُمْ سَاعَاتٌ مُوَقَّتَاتٌ یُؤَدُّونَ فِیهَا الصَّلَوَاتِ أَدَاءَ الْعَبْدِ إِلَی سَیِّدِهِ نَافِلَتَهُ فَبِهِ فَصَدِّقْ وَ مِنْهَاجَهُ فَاتَّبِعْ فَإِنَّهُ أَخُوکَ یَا مُوسَی إِنَّهُ أُمِّیٌّ وَ هُوَ عَبْدٌ صِدْقٌ یُبَارَکُ لَهُ فِیمَا وَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ وَ یُبَارَکُ عَلَیْهِ کَذَلِکَ کَانَ فِی عِلْمِی وَ کَذَلِکَ خَلَقْتُهُ بِهِ أَفْتَحُ السَّاعَةَ وَ بِأُمَّتِهِ أَخْتِمُ مَفَاتِیحَ الدُّنْیَا فَمُرْ ظَلَمَةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنْ لَا یَدْرُسُوا اسْمَهُ وَ لَا یَخْذُلُوهُ وَ إِنَّهُمْ لَفَاعِلُونَ وَ حُبُّهُ لِی حَسَنَةٌ فَأَنَا مَعَهُ‏ وَ أَنَا مِنْ حِزْبِهِ وَ هُوَ مِنْ حِزْبِی وَ حِزْبُهُمُ الْغَالِبُونَ فَتَمَّتْ کَلِمَاتِی لَأُظْهِرَنَّ دِینَهُ عَلَی الْأَدْیَانِ کُلِّهَا وَ لَأُعْبَدَنَّ بِکُلِّ مَکَانٍ وَ لَأُنْزِلَنَّ عَلَیْهِ قُرْآناً فُرْقَاناً شِفَاءً لِما فِی الصُّدُورِ مِنْ نَفْثِ الشَّیْطَانِ فَصَلِّ عَلَیْهِ یَا ابْنَ عِمْرَانَ فَإِنِّی أُصَلِّی عَلَیْهِ وَ مَلَائِکَتِی‏ ...

 

2) روایت شده که از امام صادق ع در مورد دو آیه «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ: پاره‌ای [از آنان] از اولین‌ها [هستند]؛ و اندکی از آخری‌ها» سوال شد؛ ایشان فرمودند:

آن پاره‌ای که از اولین‌هاست، پ‍سر کشته شده حضرت آدم [= هابیل] و مومن آل فرعون و حبیب نجار، همان صاحب یاسین، بودند و آن اندکی از آخری‌ها، امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب ع.

تفسیر فرات الکوفی، ص465ِ روضة الواعظین، ج‏1، ص105ِ مناقب آل أبی طالب ع، ج‏2، ص6ِ شواهد التنزیل، ج‏2، ص298-299[1]؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص621

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَینُ بْنُ سَعِیدٍ [قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ‏] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ [تَعَالَی‏] «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ»؟

 قَالَ‏: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ‏ ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ حَبِیبٌ النَّجَّارُ صَاحِبُ یس‏ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ‏ [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ‏] عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ‏ع.

تدبر

با توجه به ارتباط معنایی شدید این آیه و آیه بعد، عمده تدبرها در هردوآیه ناظر به هر دو آیه می‌باشد و صرفا آن را که تناسب بیشتری داشته در اینجا یا آنجا آورده‌ایم.

 

1) «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ؛ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ»

درباره اینکه کلمه «ثُلَّة» بر یک جماعت زیاد یا نسبتا کم دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است؛ و چنانکه در نکات ادبی گذشت بر جماعتی بیش از قبیله و طائفة، و کمتر از فَوْج و فرقَه و حزب دلالت دارد؛ اما هرچه باشد وقتی در این آیات در مقابل «قلیل» قرار گرفته، نشان می‌دهد که افرادی که از سابقون و مقربان حقیقی‌اند، در میان اولین بیش از آخرین است. اما مقصود از این اولین و آخرین چیست، و چرا در اولین بیش از آخرین است؟

الف. معروفترین قول این است که اولین مربوط به امتهای قبل (از حضرت آدم تا خاتم)‌ است و آخرین مربوط به امت پیامبر خاتم ص (مثلا: تفسیر الصافی، ج‏5، ص121؛ البحر المحیط، ج‏10، ص79[2]) یا به تعبیر خاص‌تر: اولین، پیروان انبیای قبلی‌اند و آخرین، پیروان امت خاتم (تفسیر القمی، ج‏2، ص348). درباره چرایی‌اش هم گفته‌اند این دلیل که کسانی که به اجابت دعوت پیامبر اکرم ص سبقت جستند طبیعتا خیلی کمترند از کسانی که به اجابت دعوت آن همه پیامبر که پیش از ایشان بوده سبقت جستند (مجمع البیان، ج‏9، ص325[3]؛ مفاتیح الغیب، ج‏29، ص392[4]) ویا به این دلیل که اساسا در قرآن کریم هرجا که تعبیر اولین و آخرین کنار هم آمده، از جمله در ادامه همین سوره «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه/47-50) به ترتیب اشاره به امتهای پیامبران قبلی و امت پ‍یامبر اکرم ص است (المیزان، ج‏19، ص121[5])

البته در دلالت این دلیل می‌توان تردید کرد، زیرا تنها مواردی که در قرآن کریم اولین و آخرین با هم آمده، همین سوره است؛ و این خود محل بحث است، نه شاهد بر بحث؛ و اگر هم به سراغ سایر موارد «آخرین» برویم، در خصوص مواردی که بدون الف و لام (آخرین) آمده، بوضوح برای غیر امت پیامبر اکرم ص به کار رفته است، مثلا: «أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرینَ» (انعام/6 و مومنون/31)؛ و در مواردی هم که با الف و لام آمده (الآخرین) کاملا می‌تواند به معنای مطلق آیندگان (نسبت به همان کسانی که از آنها بحث شده) باشد، نه صرفا امت پیامبر خاتم ص؛ مثلا در در سوره صافات، تعبیر «وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ» در خصوص حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرات موسی و هارون و حضرت الیاس (به ترتیب در آیات آیات 78 و 108 و 119 و 129) مطرح شده، که می‌تواند اشاره به باقی ماندن اسم و رسم آنان در تمامی امتهای بعد از خود باشد نه فقط در امت اسلام؛ چنانکه بوضوح امتهای یهودی و مسیحی هم امروزه خود را پیروان حضرت ابراهیم ع می‌دانند.

ب. اولین و آخرین این امت مد نظر باشد (مقاتل، به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص325[6]) این قول، به عنوان دومین احتمال در اهل سنت رواج فراوان دارد که اولین و آخرین را هم کاملا زمانی می‌گیرند، چنانکه حدیثی با این مضمون را هم به پیامبر اکرم ص نسبت می‌دهند (حدیث4؛ مثلا در البحر المحیط، ج‏10، ص79) [که حتی به فرض صحت استناد، البته در دلالت آن بر این مراد می‌توان تردید کرد] و چرایی آن، ظاهرا مبتنی بر این رویکرد خلیفه دوم دارد که ارزش‌گذاری ایمان انسان‌ها را بر اساس زمان و سابقه اسلام آوردن آنها قرار داد؛ و امروزه هم این رویکرد در سلفی‌گری نمود دارد که برترین انسانها را صحابه می‌دانند تا جایی که به عدالت همه صحابه و معتبر دانستن همه نظرات آنان (هرچند با هم مخالف باشد!) فتوا می‌دهند، سپس تابعان و سپس هرکه به لحاظ زمانی به آنها نزدیکتر باشد.

البته ریشه این رویکرد در احادیث جعلی فراوانی است که در زمان معاویه برای تنزل دادن مقام اهل بیت ع به نفع صحابه جعل شد؛ و بهترین شاهد بر رد این موضع، آیات قرآن کریم است که بسیاری از مسلمانان پیرامون را منافق معرفی می‌کند و تصریح می‌کند که تو هم نمی‌دانی آنها منافقند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» (توبه/101) (بر مبنای اهل سنت، هرکس یکبار پیامبر ص را در حیاتش زیارت کرده باشد و تصریحی به اینکه او منافق است نشده باشد، جزء‌ صحابه محسوب می‌شود و تمام اوصاف پیش را دارد!)

البته شاید این قول را بر مبنای شیعه به نحو دیگری بتوان تصحیح کرد؛ یعنی اولین و آخرین را ناظر به امت اسلام بگیریم، اما مقیاس را دوره حضور (و بویژه دوره قیام امام معصوم برای حکومت) و دوره غیبت (و خانه‌نشینی امامان ع) بدانیم؛ آنگاه یک احتمال قابل تامل شاید این باشد که تعداد سابقون مقرب در زمانِ در صحنه بودن ائمه ع بیش از زمان خانه‌نشینی و غیبت ایشان بود؛ چنانکه تعداد اصحاب راستین و راسخ پیامبر اکرم ص و امیرالمومنین ع و امام حسین ع که در زمان خود آن بزرگواران شهید شدند، اصلا قابل مقایسه با اصحاب راسخ خود ایشان و نیز سایر امامان در شرایطی که قیام به حکومت نکرده بودند، نبود.

ج. کاملا ناظر به زمان پیامبر ص و ناظر به دو گروه مطرح شده در این آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (توبة/100) (یعنی مسلمانان نخستین و سپ‍س بقیه مسلمانان) باشد؛ یعنی طبقه سابقون و مقربون در صدر اسلام، عمده‌شان از آنها بود که ابتدا و در دوره سختی اسلام آوردند چنانکه قرآن کریم در جای دیگر فرمود «لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» (حدید/10)‏ و توجیه‌شان هم این است که ظاهرا خطاب (کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً)‌ همواره به افراد حاضر تعلق می‌گیرد (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص392[7])؛ که البته این تحلیل اگر بخواهد معنای آیه را منحصر و بقیه اقوال را رد کند قابل مناقشه است؛ زیرا قرآن کتابی برای همه بشریت است و بسیاری از خطابهایش ناظر به مطلق انسانهاست.

د. «اولین» ناظر به مومنانی است که اهل عمل صالح‌اند و «قلیل من الآخرین» ناظر ذریه‌هایی است که از آنان پیروی کردند که در آیه «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ» (طور/21) بدانها اشاره شده، با این توضیح که ذریه مومنانی که اهل عمل صالح‌اند اگر پیرو والدینشان باشند طبق این آیه به والدینشان ملحق می‌شوند؛ و این در مورد اصحاب یمین طبیعی است؛ اما در مورد سابقون، چون آنان مقام بسیار بالایی دارند، اینکه همه ذریه‌هایشان بتوانند چنان پیروی‌ای کنند که به آنان ملحق شوند؛ ‍س در خصوص اصحاب یمین، تعداد اولین و آخرین را با یک تعبیر آورد؛ اما در مورد سابقون، ذریه‌ای که بتوانند چنان پیروی‌ای کنند را کم شمرد. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص392[8])

ه. ناظر به همه امتها باشد؛ یعنی در امت هر پیامبری، آنان که در صدر امت بودند بسیار بیشترند از آنان که بعدا آمدند. (عایشه، به نقل از البحر المحیط، ج‏10، ص79[9])

و. سابقون خود پیامبرانند که در روزگاران نخستین زیاد بودند و و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر بود. به نقل از البحر المحیط، ج‏10، ص79[10])

ز. ...

 

2) «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ؛ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ»

قرآن کریم به صراحت برترین انسانها در اولین‌ها را بیش از برترین انسانها در آخرین‌ها می‌داند. اگرچه تعبیر اولین و آخرین ظرفیت معنایی فراوانی دارد، اما از واضح ترین معانی‌اش (که تقریبا همه مفسران بدان اذعان کرده‌اند)‌ اول و آخر زمانی است. حتی اگر چرایی این مساله (که مقربان الهی در گذشتگان بیش از متاخرین است) برای ما معلوم نشود، یک مطلب واضح می‌شود که تلقی تکاملی داروینی از انسان، بویژه در خود انسانها، خلاف نظر قرآن کریم است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

باور به سیر تکاملی انسان، به این صورت که انسان امروز همواره بهتر از انسان دیروز است، از باورهای مدرنیته است که شاید اول بار توسط هگل برایش ایده‌پردازی فلسفی شد؛ و داروین سعی کرد این را در عرصه موجودات زنده پیگیری کند و بعدا توسط مردم‌شناسان داروینی‌ای مانند اسپنسر، مبنایی برای توجیه برتری اروپایی‌ها و غارت کشورهای دیگر قرار گرفت. با اینکه این موضع اسپنسر و پیروانش ظاهرا دیگر طرفداری ندارد، اما حقیقت این است که باور به تکامل تدریجی انسان، به این معنا که انسان امروز همواره از انسان دیروز بهتر است، یکی از پایه‌های ایدپولوژیک و غیرعلمی مدرنیته است که همه‌جا و توسط همگان مورد تاکید قرار گرفته است؛ تا جایی که وقتی معدود متفکران عمیقی همچون شهید مطهری می‌خواهند در مقابل این ایده بایستند، خود را مجبور می‌بینند که ابتدا بین ابعاد مختلف رشد انسان تفکیک کنند و پس از اذعان به پیشرفت تکنولوژیک و ساختارهای اجتماعی و ارتباطات و ...، تردید خود در پیشرفت حقیقی انسان (که پیشرفت اخلاقی و معنوی است) را مطرح نمایند. (تکامل اجتماعی انسان، ص20-27)

اما این آیه بوضوح، انسانهای مقرب - که بالاترین مقام انسانیت است- در میان گذشتگان را بیش از انسانهای مقرب در متاخران می‌داند؛ یعنی بوضوح در مقابل این تحلیل داروینی - که شاید مهمترین مبنای تفکر مدرنیته است - می‌ایستد.

تبصره

اینکه غایت نهایی بشر حتما بهترین وضع خواهد بود، لزوما به این معنا نیست که سیری هم که در پیش گرفته لزوما یک سیر رو به بالاست؛ و همواره امروز بشر بهتر از دیروز اوست.  در توضیح این مساله به تذکر خوب شهید مطهری بسنده می‌کنم که سیر حرکت بشر در بسیاری از اوقات می‌تواند مارپیچی و حلزونی باشد [به تعبیر امروزی‌تر:، نمودار حرکتش سینوسی باشد]ُ نه سیر خطی مستقیم؛ یعنی این سیر بشر با فراز و فرودهای مختلف همراه است.

بله، اولا اگر نقطه‌های خاصی از تاریخ را در نظر بگیریم ظاهرا می‌توان گفت حضرت ابراهیم ع از حضرت آدم بالاتر است و پیامبر خاتم ص از همه پیامبران قبلی بالاتر است؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اولا این سیر در میان همه مردم چنین باشد؛ و ثانیا حتی بین خود پیامبران هم لزوما چنین نیست؛ چنانکه واضح است که حضرت ابراهیم ع از بسیاری از پیامبران تبلیغی پس از خود و پیش از پیامبر خاتم ص بالاتر بوده است.

ثانیا بسیاری از رشدهایی که در آخرالزمان و در حکومت مهدوی قرار است حاصل شود نیازمند این است که زمینه‌اش مهیا شود، که تا آن زمینه مهیا نشود، امکان بروز چنان رشدی در کار نخواهد بود؛‌ اما اشتباه است اگر گمان شود که حتما این زمینه‌ها خودشان مصداق رشدند؛ مثلا برای اینکه امام حسین ع به چنان مقام بالایی در عالم برسد باید موقعیت کربلا رخ دهد؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اقدامات آن ملعون‌هایی که کارشان به وقوع آن وضعیت تلخ در کربلا منجر شد مصداق مرحله‌ای از رشد بشر باشد!

 

3) «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ»

چرا از تعبیر «ثُلَّةٌ» برای اینان استفاده کرد نه از تعابیری مانند «جماعت» و ...؟

 

 

 


[1] . وی با چهار سند آورده است: چهارمی دقیقا همین است که در تفسیر فرات آمده، سه‌تای دیگر چنین است:

أَخْبَرَنَا أَبُو یَحْیَی زَکَرِیَّا بْنُ أَحْمَدَ بِقِرَاءَتِی عَلَیْهِ فِی دَارِی مِنْ أَصْلِ سَمَاعِهِ أَخْبَرَنَا أَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ النَّخَّاسِ بِبَغْدَادَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ الْوَلِیدِ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الرُّمَّانِیُّ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ حُسَیْنٍ الْأَنْصَارِیُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُرَاتٍ قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ قَالَ: الثُّلَّةُ مِنَ الْأَوَّلِینَ ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ، وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ، وَ صَاحِبُ یَاسِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.

- [و] رواه السبیعی عن علی بن العباس فی تفسیره.

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَافِظُ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَی بْنِ أَحْمَدَ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا حَدَّثَنَا شُعَیْبُ بْنُ وَاقِدٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ قَالَ: ابْنُ آدَمَ الَّذِی قَتَلَهُ أَخُوهُ، وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ [قَالَ‏] عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.

 

 

[2] . و قسم السابقین المقربین إلی ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ، وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ. و قال الحسن: السابقون من الأمم، و السابقون من هذه الأمة.

[3] . «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ» أی هم ثلة یعنی جماعة کثیرة العدد من الأولین من الأمم الماضیة «وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ» من أمة محمد لأن من سبق إلی إجابة نبینا ص قلیل بالإضافة إلی من سبق إلی إجابة النبیین قبله عن جماعة من المفسرین.

[4] . الْأَوَّلِینَ من هم؟ نقول: المشهور أنهم من کان قبل نبینا صلى اللّه علیه و [آله و] سلم و إنما قال: ثُلَّةٌ و الثلة الجماعة العظیمة، لأن من قبل نبینا من الرسل و الأنبیاء من کان من کبار أصحابهم إذا جمعوا یکونون أکثر بکثیر من السابقین من أمة محمد صلى اللّه علیه و [آله و] سلم.

[5] . قوله تعالی: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ» الثلة- علی ما قیل- الجماعة الکثیرة، و المراد بالأولین الأمم الماضون للأنبیاء السابقین، و بالآخرین هذه الأمة علی ما هو المعهود من کلامه تعالی فی کل موضع ذکر فیه الأولین و الآخرین معا و منها ما سیأتی من قوله: «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» فمعنی الآیتین: هم أی المقربون جماعة کثیرة من الأمم الماضین و قلیل من هذه الأمة.

[6] . و قیل معناه جماعة من أوائل هذه الأمة و قلیل من أواخرهم ممن قرب حالهم من حال أولئک قال مقاتل یعنی سابقی الأمم و قلیل من الآخرین من هذه الأمه.

[7] . الوجه الثانی: المراد منه: السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ [التوبة: 100] فإن أکثرهم لهم الدرجة العلیا، لقوله تعالى: لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ [الحدید:10] الآیة. وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ الذین لم یلحقوا بهم من خلفهم، و على هذا فقوله: وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً [الواقعة: 7] یکون خطابا مع الموجودین وقت التنزیل، و لا یکون فیه بیان الأولین الذین کانوا قبل نبینا علیه السلام، و هذا ظاهر فإن الخطاب لا یتعلق إلا بالموجودین من حیث اللفظ، و یدخل فیه غیرهم بالدلیل.

[8] . الوجه الثالث: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ الذین آمنوا و عملوا الصالحات بأنفسهم وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ الذین قال اللّه تعالى فیهم: و أتبعتهم ذریاتهم [الطور: 21] فالمؤمنون و ذریاتهم إن کانوا من أصحاب الیمین فهم فی الکثرة سواء، لأن کل صبی مات و أحد أبویه مؤمن فهو من أصحاب الیمین، و أما إن کانوا من المؤمنین السابقین، فقلما یدرک ولدهم درجة السابقین و کثیرا ما یکون ولد المؤمن أحسن حالا من الأب لتقصیر فی أبیه و معصیة لم توجد فی الابن الصغیر و على هذا فقوله: الْآخِرِینَ المراد منه الآخرون التابعون من الصغار

[9] . قالت عائشة: الفرقتان فی کل أمة نبی، فی صدرها ثلة، و فی آخرها قلیل.

[10] . قیل: هما الأنبیاء علیهم الصلاة و السلام، کانوا فی صدر الدنیا، و فی آخرها أقل.