سفارش تبلیغ
صبا ویژن

31) سوره شورى (42) آیه 27 وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ

بسم الله الرحمن الرحیم

31) سوره شورى (42) آیه 27      وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیر

ترجمه

و اگر خداوند روزی را برای بندگانش گسترش می‌داد قطعا که در زمین سرکشی می‌کردند؛ ولکن به اندازه‌ای [معین] آنچه را که می‌خواهد فرومی‌فرستد؛ به‌راستی که او به بندگانش عمیقا آگاه و بیناست.

نکاتی در ترجمه:

1)     «قدر» نکره آمده است، پس مضاف به «ما یشاء» نیست؛ پس ترجمه فوق دقیقتر از ترجمه کسانی است که به صورت «به اندازه‌ای که بخواهد» ترجمه کرده اند.

2)     مرجع ضمیر مستتر «ما یشاء»، به خودی خود می‌توانست هم به خدا برگردد و هم به عبد؛ اما چون عبد در عبارت قبل به صورت جمع آمده (عباد)، پس مرجع ضمیر، «الله» است. (یعنی: آنچه را که «خدا» می‌خواهد)

حدیث

1)     قَالَ الصَّادِقُ ع لَوْ فَعَلَ لَفَعَلُوا- وَ لَکِنْ جَعَلَهُمْ مُحْتَاجِینَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ- وَ اسْتَعْبَدَهُمْ بِذَلِکَ- وَ لَوْ جَعَلَهُمْ کُلَّهُمْ أَغْنِیَاءَ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ‏ «وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ» مما یعلم أنه یصلحهم فی دینهم و دنیاهم «إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیر»

تفسیر قمی ج2 ص276

امام صادق درتفسیر عبارت «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ» فرمودند:

و اگر این کار را می‌کرد آنها حتما آن کار را می‌کردند ولی آنها را محتاج به همدیگر قرار داد و بدین ترتیب آنها را در مسیر بندگی قرارشان داد؛ و اگر همه را در زمره اغنیا قرار می داد حتما در زمین سرکشی می‌کردند «ولی به اندازه‌ای [معین] نازل کرد آنچه را که می‌خواست» از آنچه که می‌دانست صلاح دین و دنیایشان در آن است که «همانا او به بندگانش عمیقا آگاه و بیناست»

2) أَخْبَرَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ طَاهِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ بْنِ حَیْوَةَ الْفَقِیهُ بِبَلخٍ قَالَ‏ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْهَرَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مُهَاجِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ یَحْیَى الْحُنَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:

... إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَیْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ

وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَاءِ وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ

وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَ لَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ

وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَ لَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ

إِنِّی أُدَبِّرُ عِبَادِی لِعِلْمِی بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّی عَلِیمٌ خَبِیرٌ. [1]

التوحید (للصدوق)، ص400

انس از پیامبر ص از جبرئیل از خداوند حدیث قدسی طولانی ای را نقل می‌کند که در ضمن آن خداوند تبارک و تعالی فرمود:

در میان بندگانم کسی هست که ایمانش سالم نمی‌ماند مگر اینکه در فقر باشد و اگر برای او گشایشی ایجاد کنم آن گشایش ایمانش را فاسد خواهد کرد؛

و در میان بندگان من کسی هست که ایمانش سالم نمی‌ماند مگر اینکه ثروتمند باشد و اگر او را به فقر مبتلا کنم، این تنگدستی ایمانش را فاسد خواهد کرد؛

و در میان بندگان من کسی هست که ایمانش سالم نمی‌ماند مگر با سلامتی؛ و اگر او را به مریضی مبتلا کنم، این ایمانش را فاسد خواهد کرد؛

و در میان بندگان من کسی هست که ایمانش سالم نمی‌ماند مگر به مریض بودن و اگر او را سلامت گردانم، این ایمانش را فاسد خواهد کرد؛

من با علم خودم به قلوب آنها کار بندگانم را تدبیر می‌کنم که براستی من دانای عمیقا آگاه هستم.

تدبر

1) اگر خدا روزی ما را بسط نمی‌دهد با ما قهر نکرده است؛ ما ظرفیت نداشته‌ایم؛ او به وضعیت ما آگاه‌تر است؛ ما دلمان بیشتر می‌خواهد؛ اما او می‌داند که چون ظرفیت نداریم، به ضررمان تمام خواهد شد.

2) به جای اینکه دنبال افزودن دارایی‌های خود باشیم، به افزایش ظرفیت خود بیندیشیم. اگر ظرفیت نداشته باشیم، دارایی بیشتر به ضررمان تمام می‌شود. به قول ملای رومی:

آب کم جو تشنگی آور بدست                  تا بجوشد آب از بالا و پست

لینک متن کامل شعر:

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh151/

3) اگر حتی با التماس‌های ما روزی‌مان را گسترش نمی‌دهد، از سر محبتش است. چقدر لطف و محبت در این آیه نهفته است. اگر سخت می‌گیرد هم روی محبتش است.

دلیل: فرمود «لعباده = بندگانش»، نفرمود: «للناس = مردم» یا حتی «للعباد = بندگان»؛ «اگر خدا برای بندگان خودش چنین نمی‌کند ...»، بندگان را به خودش نسبت داد. همان طور که وقتی به صورت متکلم حرف می‌زد، خوبان را در «بندگانم» وارد کرد و از «بهشتم» ‌برایشان سخن گفت (فجر/29-30)

4) و ما چقدر کم‌ظرفیتیم؛ و خدا می‌داند به این راحتی، کم‌ظرفیت بودنمان را قبول نمی‌کنیم؛ لذا تاکید کرد؛ نفرمود «احتمالا سرکشی می‌کنند» فرمود «حتما سرکشی می‌کنند» (لـ + بغوا)

5) علت سرکشی کردنمان را هم گفت: چون حقیقت خود، هستی خود، خواهش‌ها و آرزوهای خود را در زمین تعریف کرده‌ایم؛ چون آسمانی نشده‌ایم؛ (می‌توانست فقط بگوید «لبغوا» اما فرمود «لبغوا فی الارض»)

6) ملاک در اینکه چقدر به ما بدهند، خواست خداست؛ نه خواست ما.

البته نه اینکه بخواهد زور بگوید؛ بلکه «می‌داند ظرفیت ما این «قدر» است. لذا «بقدر» فرستاد. کار خدا حساب و کتاب دارد. درست است ملاک آنچیزی است که خدا بخواهد (ما یشاء) و خواست خدا فوق همه چیز است؛ اما نه فوق علم او؛ لذا اولش فرمود «بقدرٍ»؛ یعنی آنچه فرومی‌فرستد، بر اساس یک اندازه‌گیری است؛ آخرش هم فرمود که علیم و خبیر است؛ یعنی این خواسته‌اش کاملا بر اساس علم و خبرگی اوست.

7) روزی فقط اموال و خوردنی‌ها و مانند آن نیست. هرچه بر جان ما بیفزاید روزی ماست. علم هم روزی است، قدرت و شغل و ... هم روزی است. اگر تلاش کردیم اما بیشتر به ما ندادند، بدانیم ظرفیتمان مشکل دارد و برای ظرفیتمان فکری کنیم. از خودم شروع کنم: اگر قرآن دریای بیکران است و من برای هر آیه فقط همین مقدار می‌فهمم، ظرفیتم همین است. بیشتر بدهند مغرور می‌شوم و سرکشی می‌کنم. اگر ظرفیت خودم را بالا نبرم، همین آش و همین کاسه.

8) آنچه به ما می‌رسد، روزی ماست که از بالا آمده (ینزل)؛ لطف او بوده، نه اینکه من کاره‌ای هستم و من تلاش کردم و من زحمت کشیدم و من درس خواندم و ... (قصص/78). هروقت بر این «من» غلبه کردم، ظرفیتم بالا می‌رود و روزی‌ام بیشتر می‌شود.

9) وظیفه خدا غیر از وظیفه ماست. اینکه خدا می‌داند به چه کسی چقدر روزی بدهد، دلیل نمی‌شود که ما به نیازمندان کمک نکنیم. امام صادق ع فرمود: خدا در این تقسیم روزی، افراد را محتاج به هم قرار داده است. از علائم غرور و کم‌ظرفیتی برخی این است که خود را به جای خدا می‌گذارند و می‌گویند «خدا همین «قدر» روزی به او داده، پس چرا من کمک کنم؟» (یس/47) خدا متناسب با جایگاه خودش یک کار می‌کند و من کاری متناسب با جایگاه خودم باید انجام دهم.

پرسش و پاسخ (شبهه)

پرسش: اگر خدا روزی همه را مقدر کرده است، پس چرا برخی از گرسنگی می‌میرند؟

پاسخ این را از دو منظر باید داد: از منظر انسانی و از منظر الهی:

از منظر انسانی: خدا وظیفه ما انسانها را هم تعیین کرده است؛ و اگر کسی گرسنه می‌خوابد دیگری‌ای بوده که حق او را خورده است. (از مزایای دوره امام زمان عج این است که جلوی ظلم گرفته می‌شود و لذا کسی گرسنه نمی‌خوابد)

از منظر الهی: هرآنچه به ما می‌رسد جزء روزی ماست، حتی مرگ ما. آیا حالا که خدا روزی ما را معین کرده، پس کسی نباید بمیرد؟! و اگر خدا به این نحو مقدر کرده که مرگ هرکس به گونه‌ای باشد که ما آن را بر اثر یک حادثه ببینیم، یکی از این حوادث هم مردن بر اثر گرسنگی است. یادمان باشد «هرآنچه به ما می‌رسد، روزی ماست.»



[1] . متن کاملش چنین است

عَنِ النَّبِیِّ ص عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْ أَهَانَ وَلِیّاً لِی فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مِثْلَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی قَبْضِ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ لَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَنَفَّلُ لِی حَتَّى أُحِبَّهُ وَ مَتَى أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ یَداً وَ مُؤَیِّداً إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یُرِیدُ الْبَابَ مِنَ الْعِبَادَةِ فَأَکُفُّهُ عَنْهُ لِئَلَّا یَدْخُلَهُ عُجْبٌ فَیُفْسِدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَیْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَاءِ وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَ لَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَ لَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ إِنِّی أُدَبِّرُ عِبَادِی لِعِلْمِی بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّی عَلِیمٌ خَبِیرٌ.

برای انتقال به لینک متن کامل همراه با ترجمه اینجا را کلیک کنید.

روایت مذکور به نقل از کتب اهل سنت نیز با همین عبارت مکرر آمده است. مثلا: ر.ک: حلیه الاولیاء لأبی النعیم الإصبهانی ج8 ص319  (12796)- [12813] حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ عَاصِمٍ. ح وثنا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الأَجُرِّی، ثنا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى الْحُلْوَانِیُّ. ح وثنا مَخْلَدُ بْنُ جَعْفَرٍ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ الْبَرَاثِیُّ، قَالا: ثنا الْحَکَمُ بْنُ مُوسَى، ثنا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ یَحْیَى الْحُسْنِی، عَنْ صَدَقَةَ الدِّمَشْقِیُّ، عَنْ هِشَامِ الْکِنَانِیِّ، عَنْ أَنَسٍ، عَنِ النَّبِیِّ ص عَنْ جِبْرِیلَ عَلَیْهِ السَّلامُ، عَنْ رَبِّهِ تَعَالَى وَتَقَدَّسَ، قَالَ: مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیًّا ...

این روایت با اندک تفاوتی از قول امام باقر ع هم آمده است:

الکافی، ج‏2، ص353: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ ص قَالَ یَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَکَ؟ قَالَ:

یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ. 

 


30) سوره أحقاف (46) آیه7 وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا

بسم الله الرحمن الرحیم

30) سوره أحقاف (46) آیه7     وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبین‏

ترجمه

و هنگامی که آیات ما - در حالی که کاملا واضح و آشکار کننده ‌است - بر آنها تلاوت می‌شود، کسانی که نسبت به حق کفر ورزیدند، هنگامی که نزدشان آمد، گفتند که این سحری آشکار است.

نکاتی در ترجمه:

1)     بیّنه: مونث کلمه «بَیِّن» به معنای دلیلی که دلالتش کاملا آشکار کننده است. بسیاری از مترجمان، کلمه «بینات» را صفت برای «آیات» قلمداد کرده و به صورت «آیات روشن» ترجمه کرده‌اند در حالی که «آیات» چون مضاف واقع شده، معرفه است و «بینه» نکره آمده است، پس صفت نیست، بلکه «حال» است. (اگر صفت باشد وصف خود آیات است؛ اما وقتی «حال» است وصف نحوه تلاوت است.)

2)     « لَمَّا جاءَهُمْ» هم می‌تواند متعلق به «قال» باشد و هم می‌تواند متعلق به «کفروا» باشد. در صورت اول معنایش این است که آنها در وجودشان کفر به حق دارند اما وقتی با حق مواجه می‌شوند این سخنان را می‌گویند؛ در دومی معنایش این است که اساسا وقتی با حق مواجه می‌شوند حالت کفر و عناد در آنها شکل می‌گیرد. (هر دو معنا می‌تواند درست باشد بنا بر قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنی»)

حدیث

میلاد امام جواد ع بر تمامی شیعیان و محبان آن حضرت مبارک باد. تناسبی بین وجود شریف ایشان و حکایت این آیه هست و آن اینکه بارها همسرش (ام‌الفضل، دختر مامون، که بعدا ایشان را مسموم کرد) آیات و کراماتی از ایشان مشاهده کرد و هر بار به جای اینکه ایمان آورد و دست از عداوت با ایشان بردارد، ایشان را ساحر دانست. (دو حکایت در این زمینه در کتاب الهدایه الکبری، ص304-305 آمده است. متن اصلی یکی از این دو حکایت در لینک http://lib.eshia.ir/16069/1/439  و ترجمه‌ای از حکایت دیگر در لینک http://lib.eshia.ir/26303/1/65  آمده است).

حدیث امروز را از کلام ایشان نقل می‌کنیم:

قَالَ ع مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ.

تحف العقول، ص456

امام جواد ع فرمود:

کسی که به گوینده‌ای گوش جان بسپارد، پس او را پرستیده است؛ پس اگر آن گوینده از خدا بگوید، او خدا را پرستیده است؛ و اگر آن گوینده از زبان ابلیس بگوید (سخنانی که خدا نمی‌پسندد بگوید) پس او ابلیس را پرستیده است.

تدبر

1)     صرف اینکه خود استدلال متقن و روشن است کافی نیست، باید به نحوی که مخاطب بفهمد استدلال ارائه شود. (بنابراین، هر غیرمسلمانی، مصداق کافری که خدا به او وعده جهنم داده، نیست. اگر آیات خدا به نحو روشن به شخص برسد و او با اینکه حقیقت را می‌فهمد لجاجت بورزد و انکار کند، کافر است)

2)     عده‌ای حتی وقتی دلیل کاملا روشن کننده باشد و حق آشکار شود باز هم ایمان نمی‌آورند. (انتظار خود را در کارهای فرهنگی اصلاح کنیم: ممکن است وظیفه را درست انجام دهیم، اما در مخاطب اثر نکند)

3)     اینکه «قرآن را سحر دانستند» نشان می‌دهد که هم به عظمت قرآن پی برده‌اند، هم روشی پیدا کرده‌اند که مخاطبان را برای مخالفت با قرآن توجیه کنند. (تعبیر «این سحر است» شبیه تعبیری است که وقتی یک کار عجیب و باورنکردنی می‌بینیم و در عین حال می‌خواهیم بگوییم که انجام دهنده‌اش بنوعی فریبمان داده است، می‌گوییم «عجب شعبده‌بازی‌ای کرد»)

4)       معاندان همیشه برای انکار حق، بهانه دارند. اگر حق خیلی عالی و غیرقابل توجیه باشد، چیز عجیب و غریبی به اسم سحر وجود دارد که بتوان حق را به آن تشبیه کرد!

5)     همان طور که خدا حقیقت را محکم و آشکار (بینات) بیان می‌کند، منکران حقیقت (= کافران) برای فریب دادن مردم، خیلی محکم سخن می‌گویند و ادعای آشکار بودن درباره مدعای خود می‌کنند؛ نگفتند «سحر است» گفتند «سحری واضح است»، یعنی «واضح است که سحر است». پس همواره خود مدعا را بررسی کنیم و فریفته نحوه بیان نشویم و به هرکسی گوش جان نسپاریم (حدیث امام جواد ع)

6)     عده‌ای هستند که ظاهرا آدم بدی نیستند اما وقتی با حق آشکار (خصوصا «حق»ی که باب میلشان نیست) مواجه شوند، کفر و لجاجتشان شروع می‌شود. (فرمود: لما جائهم)


29) سوره غافر (40) آیه 51 إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا

بسم الله الرحمن الرحیم

29) سوره غافر (40) آیه 51     إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهاد

ترجمه

به‌درستی که ما فرستادگان‌مان و کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگى دنیا و روزى که شاهدان به‌پا می‌خیزند، حتماً یارى مى‏کنیم.

حدیث

1) أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ» قَالَ:

ذَلِکَ وَ اللَّهِ فِی الرَّجْعَةِ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَنْبِیَاءَ کَثِیرَةً لَمْ یُنْصَرُوا فِی الدُّنْیَا- وَ قُتِلُوا وَ الْأَئِمَّةَ بَعْدَهُمْ قُتِلُوا- وَ لَمْ یُنْصَرُوا ذَلِکَ فِی الرَّجْعَة

تفسیر قمی، ج‏2، ص259

جمیل می‌گوید از امام صادق ع درباره سخن خداوند که می‌فرماید: « إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا- وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ » سوال کردم، فرمود:

به خدا قسم که این در رجعت حاصل می‌شود. آیا نمی‌دانی که پیامبران فراوانی در دنیا یاری نشدند تا کشته شدند و ائمه بعد از آنها هم کشته شدند در حالی که یاری نشدند؛ این [یاری در حیات دنیا] در رجعت است.


2) حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ مِنْهُمْ وَ لَمْ یُنْصَرْ بَعْد

کامل الزیارات، ص63

ابوبصیر نقل می‌کند که امام باقر ع این آیه (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ) را خواند و فرمود:

حسین بن علی ع از آنهاست که هنوز یاری نشده است.

تدبر

در آیه دیروز (شعرا/9) گفته شد که سراغ «رب»ی بروید که شکست‌ناپذیر است. در آیه امروز سه تاکید («إن» ، «لـ » ، «جمله اسمیه») آمده است (غالبا زمانی بر مطلبی تاکید می‌شود که مخاطب بسادگی نمی‌پذیرد) برای بیان این مطلب که: «خداوند دو گروه («آنان که رسالتی الهی بر دوش دارند» و «آنان که ایمان دارند و خدا را باور کرده‌اند و بر اساس باور خدا می‌خواهند زندگی کنند») را در دو موقف («زندگی دنیا» و «روزی که شاهدان می‌خواهند شهادت دهند») حتما حتما حتما یاری می‌رساند» و اگر خدا کسی را یاری کند یعنی حتما کارش به نتیجه می‌رسد.

پس یاری شدن را در چهار حالت - که باورش برای ما سخت است- بیان کرده است:

1) إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا ... فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ...

اگر رسالتی الهی برعهده بگیریم حتما حتما حتما در همین دنیا کارمان به نتیجه می‌رسد (خودمان بفهمیم یا نفهمیم).

2) إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا ... یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ

اگر رسالتی الهی برعهده بگیریم، نه فقط خدا خبردار می‌شود؛ بلکه حتما حتما حتما در مقابل دیدگانی که حقیقت کار را می‌بینند نیز کارمان به نتیجه می‌رسد؛ پیامبر ص و اهل بیت ع [که شاهدان مهم قیامت‌اند (نحل/89) و (حج/78) ] کارمان را ببینند و خوشحال شوند بهتر است یا ... ؟

3) إِنَّا لَنَنْصُرُ ... الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ...

اگر خدا را باور کنیم و بر اساس این باور زندگی کنیم، حتما حتما حتما در همین دنیا خدا یاری‌مان می‌کند و لذا از زندگی‌مان نهایت بهره و لذت را خواهیم برد. (مومن حقیقی کم‌کم به مقام «رضا» می‌رسد که همه عالم برایش لذت‌بخش می‌شود. حضرت زینب س در همین‌ دنیا این یاری خدا را دید و فرمود: «ما رایت الا الجمیل»)

4) إِنَّا لَنَنْصُرُ ...الَّذِینَ آمَنُوا ... «یَوْمَ» یَقُومُ الْأَشْهادُ

اگر خدا را باور کنیم و بر اساس این باور زندگی کنیم، حتما حتما حتما، نه فقط در مقابل خدا، بلکه در مقابل همه دیدگانی که حقیقت کار را می‌بینند نیز کارمان به نتیجه می‌رسد. پس اگر عده‌ای که در پیرامون خود، آنها را به عنوان بیننده کار خود قلمداد می‌کنیم خبردار نشدند یا به ما بی‌اعتنایی کردند، ناراحت نشویم.

ما دلمان می‌خواهد کارمان به چشم بیاید؛ نگران نباشیم، حتما به چشم خواهد آمد. نفرمود: «روز قیامت»؛ فرمود: «روزی که شاهدان قیام کنند».

5) إِنَّا لَنَنْصُرُ ... الَّذِینَ آمَنُوا ... یَوْمَ یَقُومُ «الْأَشْهادُ»

خدا می‌داند که ما دلمان می‌خواهد دیده شویم و دیگران ما را زیبا ببینند. اما بسته به اینکه کدام زیبایی‌مان را جلوه می‌دهیم، معلوم می‌شود چه کسانی ما را می‌بینند و در چشم چه کسانی زیبا به نظر می‌رسیم؟ زیبایی مادی، دل دنیامداران را می‌برد و زیبایی معنوی، دل اهل معنا را.

6) إِنَّا لَنَنْصُرُ ... الَّذِینَ آمَنُوا ... یَوْمَ «یَقُومُ» الْأَشْهادُ

برای همه ما «نظر» دیگران مهم است؛ هریک از ما در زندگی‌مان به «نظر» برخی شاهدان بیشتر اهمیت می‌دهیم؛ بکوشیم به «نظر» کسانی اهمیت دهیم که واقعیت را در عمق حقیقی‌اش می‌بینند و فردا هم برای شهادت دادن «حاضر می‌شوند»؛ نه کسانی که فقط با چشم می‌بینند و نظرات سطحی می‌دهند و فردا هم یادشان می‌رود.

 


28) سوره شعراء (26) آیه 9 وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ

بسم الله الرحمن الرحیم

28) سوره شعراء (26) آیه 9     وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیم‏

ترجمه

و بدرستی که پروردگار تو قطعا تنها اوست که عزیز و رحیم است.

توضیح برخی لغات:

رب: برخی آن را به از باب «تربیت» دانسته‌اند که به معنای «شیء‌را بتدریج در مسیر کمال نهایی خود پیش بردن» است (مفردات/336) ؛ التحقیق فی کلمات القرآن 4/18) و برخی آن را به معنای اصلاح شیء و قیام بر آن (معجم مقاییس اللغه 2/381) معرفی کرده و به همین جهت گفته‌اند که به «مالک» و «خالق» و «صاحب»، رب گفته می‌شود.

رحیم: رجوع کنید به بند 3 از تدبر جلسه 1

عزیز: رجوع کنید به بند 3 از تدبر جلسه 8

حدیث

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَمْرٍو الْفُقَیْمِیُّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ فِی حَدِیثِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‏ ....

قَالَ السَّائِلُ فَلَهُ رِضًى وَ سَخَطٌ؟

 قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَعَمْ وَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى‏ مَا یُوجَدُ فِی الْمَخْلُوقِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الرِّضَا وَ السَّخَطَ دِخَالٌ یَدْخُلُ عَلَیْهِ فَیَنْقُلُهُ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ ذَلِکَ صِفَةُ الْمَخْلُوقِینَ الْعَاجِزِینَ الْمُحْتَاجِینَ وَ هُوَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَى شَیْ‏ءٍ مِمَّا خَلَقَ وَ خَلْقُهُ جَمِیعاً مُحْتَاجُونَ إِلَیْهِ وَ إِنَّمَا خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ وَ لَا سَبَبٍ اخْتِرَاعاً وَ ابْتِدَاعا

التوحید (للصدوق)، ص248

هشام بن حکم در روایت مفصلی حکایت زندیق (= کافر)ی را نقل کرده که خدمت امام صادق ع آمده بود و سوالاتی می‌پرسید که یکی از سوالات او این است:

سوال کرد: پس آیا خداوند خوشنودى و خشم دارد؟

فرمود آرى ولی نه آن گونه که در مخلوقات است؛ خشنودی و خشم[ی که در مخلوقات است] وضعیتی است که بر شخص وارد می‌شود و او را از حالی به حال دیگر درمی‌آورد؛ و این صفت مخلوقات عاجز و محتاج است در حالی که خداوند تبارک و تعالی، عزیز و رحیم است [یعنی:] که حاجتى به چیزى از چیزهایی که آفریده، ندارد بلکه مخلوقات او همگی بدو محتاجند و او اشیاء را بدون هیچ حاجت و سببی و کاملا به نحو ابداعی و بی‌سابقه آفرید.

تدبر

1)               در آیه با چهار عبارت («إن» ، «لـ» ، «ضمیر فصل: هو» و «الـ  روی خبر») تاکید شده است که «رب» ما - یعنی کسی که قرار است ما را در مسیر کمال حقیقی‌مان جلو ببرد - هم شکست‌ناپذیر است و هم بشدت مهربان نسبت به ما. اگر کسی چنین «رب»ی را به ربوبیت قبول کند، ذره‌ای توقف، ضرر، شکست، ویا بن‌بست برایش رخ می‌دهد؟ آیا عزتمندی و رحیمیت خدا را قبول داریم؟

2)     آیا ما رشد و هستی و جوابگویی نیازهای واقعی خود را با «این تنها عزیز رحیم» گره زده‌ایم یا وابسته به اطلاعات و توانایی‌های شخصی، پول، رفیق، شغل، مقام، و ... می‌دانیم؟ آیا ما عزیز و رحیم بودن (= کمک با رحمت تمام و بدون هیچ امکان شکست خوردنی) را از خدا انتظار داریم یا از گزینه‌های فوق؟ واقعا چه کسی را به عنوان «رب» خود قبول داریم؟ (از پیامبر اکرم ص نقل شده است که: «کُلُّ عِزٍّ لَیْسَ بِاللَّهِ فَهُوَ ذُل» هر عزتی که مستند به خدا نباشد ذلت است.‏ مفردات راغب اصفهانی ص564)

3)     در سوره شعرا، این آیه به همین صورت 9 بار تکرار شده است؛ تقریبا بعد از داستان هر پیامبری؛ و اتفاقا موضوع تمامی داستانها این است که پیامبری مردم خود را به خدا دعوت می‌کند؛ و در پایان هریک می‌فرماید «اکثر آن مردم ایمان نیاوردند» به نحوی که ممکن است ما گمان کنیم آن پیامبر موفق نشد و شکست خورد؛ و بلافاصله هربار این آیه می‌آید که بر روی عزت و شکست‌ناپذیری خدا تاکید می‌شود. آیا تحلیل ما از شکست و موفقیت درست است؟

(مخصوصا قابل توجه کسانی که کار فرهنگی می‌کنند یا اقدامات فرهنگی دیگران را نقد می‌کنند: واقعا در چه صورت کار فرهنگی با شکست مواجه شده است؟)


27) سوره ص(38) آیه 29 کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ

بسم الله الرحمن الرحیم

27) سوره ص(38) آیه 29      کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْباب‏    

ترجمه:

کتابی است که آن را به تو نازل کردیم و در آن برکتی دائمی قرار داده شده؛ تا در آیاتش تدبر کنند و برای اینکه اهل خرد، متذکر گردند.

نکته نحوی

عبارت «انزلناه الیک» صفت برای کتاب است؛ و در ترجمه فوق، «کتاب» را مانند اغلب مترجمان در جایگاه «خبر» قرار دادیم که مبتدایش محذوف شده است (گویی چنین بوده: «هذا کتاب ...»)، و «مبارک» خبر دوم قرار گرفته است.

حالت دیگر این است که «کتاب» را مبتدا قرار دهیم و آنگاه «مبارک» خبر برای آن می‌شود و ترجمه چنین می‌شود: «کتابی که به سوی تو نازل کردیم مبارک است تا ...»

توضیح برخی لغات:

مبارک: چون «اسم مفعول» است به معنای آن چیزی است که در آن برکت (= خیر فراوانی که در آن نوعی قداست - انتساب به خدا- لحاظ شده است) قرار داده شده (مفردات/119)؛ و چون از باب فاعل-یفاعل است دلالت بر استمرار و تداوم برکت دارد (التحقیق فی کلمات القرآن، 1/259)

تدبر: از ریشه «دبر» است که این ریشه به معنای «پشت» و «نهایت یک امر» است (در مقابل «جلو» و «دم دستی»). تدبیر یعنی عاقبت امر را دیدن و کار را دارای عاقبت و پشتوانه قرار دادن؛ و تدبر بر وزن تفعل است که دلالت بر مطاوعه (پذیرش و قبول) می‌کند؛ یعنی حصول آن تدبیر [برای ما]؛ که به زبان ساده می‌توان گفت پی بردن به پشت‌پرده و اصل یک مطلب، و فهمیدن تدبیری که در آن نهفته است.

اولوالالباب: «لب» به مغز و پاک و خالص هرچیزی گفته می‌شود و به همین جهت به «عقل ناب»، «لب» گفته می‌شود و لذا اولوالالباب یعنی کسانی که صاحب اندیشه ناب باشند و اندیشه‌شان با اوهام و اشتباه و ... آمیخته نگردد.

حدیث

1)‌ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمٍ الْفَرَّاءِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ لَا یَمُوتَ حَتَّى یَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ أَوْ یَکُونَ فِی تَعْلِیمِهِ.

اصول کافی، ج‏2، ص607

امام صادق ع فرمود:

سزاوار است که مومن نمیرد مگر اینکه قرآن را یاد گرفته باشد یا در حال یادگیری قرآن باشد

2) حدیثی قبلا (جلسه 14) درباره «حق تلاوت» ارائه شد که در پایان آن امام صادق ع توضیح دادند که این همان «تدبر» است.

تدبر

1)     نزول قرآن همراه با برکت بوده است؛ پس نه انتقالش به پیامبر یک انتقال ساده اطلاعات است، و نه پیامبر اکرم ص تصرف شخصی‌ای در آن کرده است.

2)     این کتاب مبارک است؛ متبرک شده توسط خود خداست؛ در آن برکت قرار داده شده؛ پس بدان می توان تبرک جست؛ و البته تبرک جستن، فقط اقدامی مادی (بوسیدن و بالای سر گرفتن و ...) نیست؛ بلکه اصل تبرک جستن، چنانکه در ادامه آیه آمده، «تدبر» و «تذکر» به قرآن است؛ تا با درک معارف و جدی گرفتن تعالیم آن، برکت را به زندگی‌مان وارد کنیم؛ ان‌شاءالله.

3)     هدف از نزول قرآن، دو امر بوده: یکی تدبر (برای رسیدن به فهم جدید)، و دوم تذکر (برای خروج از غفلت و نسیان)؛ پس وقتی سراغ قرآن می‌رویم فقط برای «مطلب جدید» نباشد، خود «تذکر» هم موضوعیت دارد.

4)     همه در آیاتش باید تدبر کنند؛ اما فقط از «اولوالالباب» (صاحبان عقل ناب) انتظار می‌رود که متذکر ‌شوند [«لیدبروا» فاعلش همگان است؛ اما «لیتذکر» فاعلش «اولی الالباب» است]؛ پس عده‌ای که عقلشان با هوی و هوس آمیخته شده (فاسق و گناهکار)، ممکن است نه‌تنها متذکر و هدایت نشوند؛ بلکه با همین قرآن گمراه شوند (بقره/26).

5)     عقل ناب داشتن، فقط به فهمیدن نیست؛ بلکه آنکه عقلش ناب باشد، تذکر را دریافت می‌کند. در نتیجه:

-         آنقدر که برای متذکر شدن (خروج از غفلت)، نیاز به عقل ناب هست، برای فهمیدن نیاز نیست!

-         اگر از تذکر (البته تذکر بحق) بدمان می‌آید در خالص و ناب بودن عقلمان شک کنیم (هوا و هوس با عقلمان مخلوط شده است)

6)     عقل ناب، ویژگی انسان‌هایی است که بیشترین استفاده را از قرآن می‌کنند؛ پس در منطق قرآن، عقل‌ورزی لازمه دینداری است؛ نه مزاحم آن.

7)     «چون تعبیر «انزلنا» (در مقابل «نزّلنا») دلالت بر نزول دفعی (در مقابل «تدریجی») دارد، پس اقتضای تدبر و تذکر این است که قرآن کریم به طور مجموع اعتبار شود، نه جدا جدا.» (المیزان17/197) (ترجمه المیزان17/300)

البته معنای این سخن آن نیست که نمی‌توان در مورد تک‌تک آیات تدبر کرد، بلکه معنایش این است که تدبر در هر آیه‌ای را نباید کاملا مستقل از آیات دیگر دانست زیرا قرآن کریم، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، و ... دارد؛ لذا باید در تدبر هر آیه توجه داشت که «معنای برداشت شده» با سایر آیات هماهنگ باشد و آیه دیگری آن برداشت را رد نکند.


26) سوره أحزاب (33) آیه 56 إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَل

بسم الله الرحمن الرحیم

26) سوره أحزاب (33) آیه 56     إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیما

ترجمه

بدرستی که خداوند و فرشتگانش بر پیامبر صلوات مى‏فرستد؛ [پس] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، بر او صلوات فرستید و آن گونه که شایسته است تسلیم (فرمان او) باشید (یا: آن گونه که شایسته است به او سلام کنید)

توضیح لغت:

صلوات از ریشه «صلی» به معنای دعا و استغفار و تهنیت است و آن گونه که علامه طباطبایی توضیح داده در آن بنوعی معنای «منعطف شدن برای توجه کردن» نهفته است. وقتی از جانب خدا به ما باشد به معنای نزول خیر وبرکت می‌شود؛ وقتی از جانب ما به خدا باشد به معنای دعا و نماز است و وقتی از جانب ما به همدیگر باشد به معنای دعا کردن برای خیر و برکت و ارتقای شخص و طلب مغفرت برای اوست.

برای توضیح بیشتر درباره صلوات به لینک زیر مراجعه کنید:

http://fa.wikishia.net/view/%D8%B5%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%AA

حدیث

 1) حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُعَلَّى بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَفْصٍ الْبَزَّازِ الْکُوفِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً فَقَالَ:

الصَّلَاةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَةٌ؛ وَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ تَزْکِیَةٌ؛ وَ مِنَ النَّاسِ دُعَاءٌ؛ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً فَإِنَّهُ یَعْنِی التَّسْلِیمَ لَهُ فِیمَا وَرَدَ عَنْهُ.

قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَکَیْفَ نُصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ؟

قَالَ تَقُولُونَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِکَتِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِیعِ خَلْقِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

قَالَ فَقُلْتُ فَمَا ثَوَابُ مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ؟

قَالَ الْخُرُوجُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ اللَّهِ کَهَیْئَتِهِ یَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.  

معانی الأخبار، ص368

ابوحمزه می‌گوید از امام صادق ع درباره معنای آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» سوال کردم، فرمود:

[صلوات، جمع صلات است و] صلات از جانب خدا «رحمت» است و از جانب ملائکه «تزکیه» (= یاکیزه کردن و ارتقا بخشیدن) است و از جانب مردم «دعا» است؛ و اما مقصود از «یسلموا تسلیما»، تسلیم بودن در قبال آن چیزی است از جانب او رسیده است [لذا در روایات متعدد، مصداق این «یسلموا تسلیما» را قبول ولایت امیرالمومنین معرفی کرده‌اند. مثلا در: تفسیر فرات کوفی/342)]

سپس سوال کردم که چگونه بر محمد و آل او صلوات بفرستیم؟

فرمود: بگویید: صلوات خدا و صلوات ملائکه و انبیا و رسولان و جمیع خلقش بر محمد و آل محمد و سلام بر او و بر آنها و نیز رحمت خدا و برکات او (بر او و برآنها) باد.

سپس گفتم: کسی که این گونه بر پیامبر صلوات بفرستد چه اجری دارد؟

فرمود: خارج شدن از گناهان - به خدا قسم - به آن نحوی که روزی که از مادر زاده شد، آن گونه بود.

2) أَبِی ره عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَسِّنُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَیْمٍ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی دَخَلْتُ الْبَیْتَ فَلَمْ یَحْضُرْنِی شَیْ‏ءٌ مِنَ الدُّعَاءِ إِلَّا الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ .

فَقَالَ ع وَ لَمْ یَخْرُجْ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا خَرَجْتَ.

 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص155

عبدالسلام بن نعیم می‌گوید به امام صادق ع عرض کردم من داخل بیت‌الله الحرام شدم در حالی که هیچ دعایی در خاطرم نبود جز صلوات بر پیامبر و آلش [و لذا به جای اینکه دعا کنم فقط صلوات فرستادم]

فرمود: و هیچ کس خارج نشد از آنجا برتر از آن وضعیتی که تو با آن وضعیت از آنجا خارج شدی [= هیچکس با هیچ دعایی نتوانست به اندازه تو ثواب ببرد]

تدبر

1)     پیامبر ص چنان جایگاهی دارد که هم خدا و هم ما باید بر او «صلوات» بفرستیم البته هرکسی صلواتی متناسب با خودش (البته پیامبر هم متقابلا بر ما صلوات می‌فرستد: احزاب/43)

2)     تسلیم شدن به دستورات پیامبر - که در قرآن کاری بسیار دشوار و موجب همنشینی با پیامبران و صدیقین و ... شمرده شده (نساء/65-70) - زمانی ساده و ممکن می‌شود که پیوند روحی بین ما و پیامبر ص برقرار شده باشد: ابتدا دستور به صلوات، بعد دستور به تسلیم شدن.

3)     اگر صلوات دلالت بر نوعی ارتقا دارد، پس پیامبر همچنان به ارتقای معنوی خود ادامه می‌دهد.

4)     از ما به عنوان مومن خواسته شده که دغدغه رشد و ارتقای پیامبر ص هم داشته باشیم (چه رسد به دغدغه رشد بقیه مومنان)

5)     پیامبر به عنوان اشرف مخلوقات که در سفر معراجش همه مراتب عالم را ختم کرده، چگونه رشد و ارتقا برایش فرض دارد؟ ظاهرا جمله‌ای که بعد از صلواتِ تشهد (در نماز) می‌فرستیم مساله را حل می‌کند: «و تقبل شفاعته و ارفع درجته» (رفعت درجه او به قبول شفاعتش است؛ یعنی گستره هدایتیِ او بیشتر می‌شود)

6)     از جانب خدا و ملائکه فقط صلوات است اما از جانب ما صلوات زمانی کامل می‌شود که تسلیم در برابر دعوت وی هم باشد.

7)     پس صلوات فرستادن یعنی هم اعلام پیوند با پیامبر ص و هم عمل کردن به تعالیمی که او آورده و هم کمک کردن در توسعه هدایت پیامبر و تقویت دین. (شاید به همین جهات است که در روایات آمده که صلوات نفاق را از دل می‌برد و صلوات را از هر دعایی برتر دانسته‌اند.)


25) سوره أعراف (7) آیه 96 وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُ

بسم الله الرحمن الرحیم

25) سوره أعراف (7) آیه 96    وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون‏.

ترجمه

و اگر مردم شهرها ایمان می‌آوردند و تقوا می‌ورزیدند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى‏گشودیم، ولى تکذیب کردند [حقیقت را دروغ شمرده، انکار کردند] پس آنان را به [کیفر] آنچه به دست آورده بودند، [فرو] گرفتیم.

حدیث

وقتی بیماری حضرت زهرا س شدت گرفت عده‌ای از زنان به عیادت ایشان آمدند و ایشان تحلیلی ارائه کردند از وضعیتی که اگر آن وضعیت برقرار می‌شد تجلی این آیه را مسلمانان به چشم می‌دیدند. به نظر می‌رسد لذا این فقره از خطبه حضرت زهرا (س) را به عنوان حدیث مرتبط با آیه تقدیم می‌کنم:

... وَیْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْیِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ- أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِی حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرَّیَّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَکْسِبُون... [1]

معانی الأخبار، ص355

واى بر آنان! از چه رو خلافت را از پایه‏ هاى نبوّت دور داشتند و از سرایى که محل نزول جبرئیل بود، به دیگر سرا بردند و از ید قدرت کاردانان دین و دنیا خارج ساختند! آگاه باشید که زیانى بس بزرگ است! چه چیزى سبب گردید تا از على علیه السّلام عیبجویى کنند؟ عیب او گفتند؛ زیرا شمشیرش، خویش و بیگانه نمى‏شناخت و قدمش سستی برنمی‌داشت و حملاتش کسی را باقی نمی‌گذاشت و در راه خداوند عز و جل هیچ ملاحظه‌ای نداشت.

به خداوند سوگند، اگر مردانتان در خارج نشدن زمام امور، از دستان على پاى مى‏فشردند، على آن را به سهولت راه مى‏برد و این شتر را به سلامت به مقصد مى‏رساند، آن گونه که حرکت این شتر رنج آور نمى‏شد و سوار بر آن خسته نمی‌شد و آنان را به آبشخورى صاف و مملو و وسیع هدایت مى‏کرد که آب از اطرافش سرازیر مى‏شد و هرگز رنگ کدورت به خود نمى‏گرفت. او آنان را از این آبشخور سیراب به در مى‏آورد. [او اگر بر مسند مى‏ نشست] هرگز بهره‏ اى فراوان از بیت المال را به خود اختصاص نمى‏داد و از فزونى و ثروت دنیا جز به مقدار نیاز برداشت نمى‏کرد، به مقدار آبى که تشنگى را فرو نشاند و خوراکى که گرسنگى را برطرف نماید. در این صورت «ابواب برکات آسمانى و زمین بر آنان گشوده‏ مى‏شد. و خداوند به زودى آنان را به سبب اعمال و کردارشان مؤاخذه خواهد کرد».

تدبر

1)     شرط باز شدن درهای برکت از آسمان و زمین، دو چیز است: ایمان (باور کردن خدا) و تقوا (خود را در مسیر خدا نگهداشتن و مراقبت از عمل خود برای حرکت در این مسیر)

2)     اساسا شرط به مقصود رسیدن در هر زمینه‌ای همین دو چیز است: آن را باور کنیم و متناسب با آن فعالیت کنیم:

در زمینه‌های مادی چون این گونه هستیم به نتیجه می‌رسیم (مثلا: «اتومبیل را باور کرده‌ایم» و «سوارش می‌شویم و رانندگی می‌کنیم» در نتیجه به مقصد می‌رسیم)

اما در مورد حقایق الهی چون آنها را [در باطن خود] باور نداریم (دروغ می‌شمریم و انکار می‌کنیم= لکن کذبوا) خدا هم ما را به همان چیزی که داریم واگذار می‌کند (بما کانوا یکسبون)

به همین جهت است که در دنیا خود را غرق در برکات آسمانی (رسیدن به مقصدهایی مانند آرامش (رعد/28)، رهایی از خوف و حزن (بقره/62)، هم‌کلامی و دوستی با ملائکه (فصلت/31-32) و ...) و زمینی (دریافت بی‌دغدغه روزی (ذاریات/22-23)، غلبه بر دشمنان و بدخواهان (آل‌عمران/124-125) و ...) نمی‌بینیم.

3)     ایمان و تقوای فردی و جداگانه (حتی اگر تعدادی هم بشوند) برای رسیدن به برکات زمین و آسمان کافی نیست. (فرمود «اهل‌ القری» حتی نفرمود «الذین ...» یعنی یک جامعه، یک شهر، یک روستا، نه حتی «کسانی که...») بنابراین که برای دریافت برکات زمین و آسمان، وظیفه اجتماعی هم داریم.

4)     نظام عالم، نظام اخلاقی است: اگر خوب باشیم (هم در حوزه باورها و هم در حوزه رفتارها) آسمان و زمین به ما جواب می دهد؛ و اگر بنا بر انکار حقیقت‌های متعالی بگذاریم، ما را به عملمان می‌گیرند.

5)     مهم در چیزهایی که به انسان داده می‌شود این است که برکت داشته باشد نه کثرت. (در واژه «برکت»، معانی «خیر» «رو به رشد بودن» «ثبات» و «منسوب به خدا بودن» نهفته است)

6)     «درها را باز کردن» غیر از «دادن» است:

-         وقتی بدهند خودشان انتخاب کرده‌اند، وقتی در را باز کنند خودمان می‌رویم و انتخاب می‌کنیم و تمام هم نمی‌شود.

-         وقتی در را باز کنند، باید برویم و برداریم. بعد از باز شدن در، اگر کاری نکنیم به چیزی نمی‌رسیم.

-         وقتی خودمان می‌رویم و برمی‌داریم، ممکن است باز شدن در را نبینیم و فقط همین رفتن‌مان را ببینیم و مغرور شویم. پس اگر ابواب برکت باز شد مغرور نشویم (کهف/32-37)

-         وقتی ابواب برکت باز شدن، امکانات زیاد می‌شود و امکان سوءاستفاده هست و کسی که از امکانات عظیم سوءاستفاده کند، ضربه عظیم‌تری می‌خورد (جن/16-17)

7)     رفاه و گشایش براى خوبان که همراه برکات است، اما رفاه و گشایش براى کفّار و نااهلان که دیگر همراه برکات نیست، «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ»(انعام/44) (قرائتی، تفسیر نور 4/126)

8)     عامل محرومیّت‏ها و مشکلات، عملکرد خود ماست. «بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (قرائتی، تفسیر نور 4/127)



[1] . متن کامل حدیث تقدیم می‌شود:

 حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ حُمَیْدٍ اللَّخْمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُهَلَّبِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ:

لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ؟

فَقَالَتْ أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُمْ قَالِیَةً لِرِجَالِکُمْ لَفَظْتُهُمْ قَبْلَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ خَوَرِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الرَّأْیِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی‏ الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ عَارَهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ سُحْقاً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

وَیْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْیِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ- أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ وَ مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِی حَسَنٍ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهِ لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرَّیَّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِبِ وَ لَفُتِحَتْ عَلَیْهِمْ بَرَکَاتُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ سَیَأْخُذُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ

أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرُ الْعَجَبَ وَ إِنْ تَعْجَبْ وَ قَدْ أَعْجَبَکَ الْحَادِثُ إِلَى أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ بِأَیَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّکُوا اسْتَبْدَلُوا الذُّنَابَى وَ اللَّهِ بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً- أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ- أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ- أَمَا لَعَمْرُ إِلَهِکَ لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا طِلَاعَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ زُعَافاً مُمْقِراً هُنَالِکَ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ یَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِیبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً وَ زَرْعَکُمْ حَصِیداً

فَیَا حَسْرَتَى لَکُمْ وَ أَنَّى بِکُمْ وَ قَدْ عُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ.

لینک متن و ترجمه کامل خطبه (البته با روایتی دیگر)



24) سوره ملک (67)، آیه14 أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ الل

بسم الله الرحمن الرحیم

 24) سوره ملک (67)، آیه14   أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیر

ترجمه:

آیا کسی که آفریده است، نمی‌داند؟ در حالی که [تنها] او لطیف [باریک‌بین/ اهل لطف و مرحمت] و آگاه است.

توضیح برخی کلمات

لطیف: از ریشه «لطف» که واجد دو معنای «دقت و ظرافت» از سویی، و «نیکویی و مهربانی و مدارا» از سوی دیگر می‌باشد (به دو جمله زیر دقت کنید: او به لطائف امور آگاه است؛ او با ما به لطف رفتار کرد)

برخی از اهل لغت بر این باورند که وقتی به خدا «لطیف» گفته می‌شود این دو معنا با هم لحاظ می‌شود؛ یعنی «کسی که رفق در کار، و علم به ظرایف مصلحت‌ها و رساندن این مصلحتها به مخلوقی که اینها برایش مقدر شده را دارد.» (النهایه ابن‌اثیر، 4/251)

خبیر: اسم فاعل یا صفت مشبهه از ریشه «خبر» است و در تفاوت «خبر» با «علم» گفته‌اند که خبر دلالت بر علم به کنه معلومات با همه ظرائفش دارد (الفروق فی اللغه، ص86)

حدیث

1)     امام رضا ع در ضمن حدیثی طولانی در شرح صفات خداوند فرمودند:

 أَمَّا «اللَّطِیفُ» فَلَیْسَ عَلَى قِلَّةٍ وَ قَضَافَةٍ وَ صِغَرٍ وَ لَکِنْ ذَلِکَ عَلَى النَّفَاذِ فِی الْأَشْیَاءِ وَ الِامْتِنَاعِ مِنْ أَنْ یُدْرَکَ کَقَوْلِکَ لِلرَّجُلِ لَطُفَ عَنِّی هَذَا الْأَمْرُ وَ لَطُفَ فُلَانٌ فِی مَذْهَبِهِ وَ قَوْلِهِ یُخْبِرُکَ أَنَّهُ غَمَضَ فِیهِ الْعَقْلُ وَ فَاتَ الطَّلَبُ وَ عَادَ مُتَعَمِّقاً مُتَلَطِّفاً لَا یُدْرِکُهُ الْوَهْمُ فَکَذَلِکَ لَطُفَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنْ أَنْ یُدْرَکَ بِحَدٍّ أَوْ یُحَدَّ بِوَصْفٍ ...

وَ أَمَّا «الْخَبِیرُ» فَالَّذِی لَا یَعْزُبُ عَنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَا یَفُوتُهُ لَیْسَ لِلتَّجْرِبَةِ وَ لَا لِلِاعْتِبَارِ بِالْأَشْیَاءِ فَعِنْدَ التَّجْرِبَةِ وَ الِاعْتِبَارِ عِلْمَانِ وَ لَوْ لَا هُمَا مَا عُلِمَ لِأَنَّ مَنْ کَانَ کَذَلِکَ کَانَ جَاهِلًا وَ اللَّهُ لَمْ یَزَلْ خَبِیراً بِمَا یَخْلُقُ...

اصول کافی، ج‏1، ص122

اما «لطیف» بودنش بمعنى کمى و ظرافت و کوچکى نیست بلکه بمعنى حضورش در دل اشیاست و اینکه محال است که بتوان به ادراک او رسید؛ چنانکه وقتی می‌گویی «لطافت این مطلب فوق درک من است» و یا «فلانى در کردار و گفتارش لطیف است»، خبر میدهى که عقلت در آن امر درمانده و دامن طلب برچیده و مطلب بطورى عمیق و باریک گشته که مخیله انسان درکش نکند؛ چنین است لطیف بودن خداى تبارک و تعالى از این نظر است که به هیچ حد و اندازه ای درک نشود و با هیچ وصفی محدود نگردد ...

و اما «خبیر» (آگاه) کسى است که چیزى بر او پوشیده نیست و از دسترسش بیرون نمی‌رود، خبیر بودن خدا از راه تجربه کردن و عبرت گرفتن از چیزها نیست؛ چرا که در این صورت وقتی که تجربه کرده عالم می‌شود و هنگامی که هنوز تجربه نکرده لازم می‌آید علم نداشته باشد؛ و نیز بدین دلیل که هرکس چنین باشد [در ذات خود] جاهل است؛ در حالی که خدا از ازل به آنچه می‌آفریند آگاه بوده است.

2)     در نقلهای متعددی که از حدیث ثقلین آمده پیامبر مطلب را با این تعبیر شروع می‌کند: «فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏» یعنی خدا از این جهت که لطیف و خبیر است مقرر کرده است که ثقلین جدایی‌ناپذیرند.

تدبر

سازنده ما حتما بر تمام ریزه‌کاری‌ها (= لطیف)‌ و تمام ابعاد حقیقت وجودیِ (= خبیر) ما مشرف است و با نظر لطف به ما می‌نگرد؛‌ پس:

1- برنامه‌ای که او برای زندگی ما داده بهترین است (و از هر راهی که هرکس دیگر بگوید حتما بهتر است) هرچند برخی جاهایش را نتوانیم تحلیل کنیم یا به نظر ما (که همه زوایای وجود خود را نمی‌شناسیم) اشتباه باشد.

2- از تمام حالات ما مطلع است، پس غصه مشکلاتمان را نخوریم که او لطیف است.

3- به عمق هر کاری که انجام می دهیم آگاه است، پس جلویش گناه و ریا نکنیم.

4- وقتی «مخفیانه» حق آشنا یا غریبه را پایمال می‌کنیم و انواع توجیهات برای کار خود می‌آوریم، او با دقت و ظرافت، از عمق کار ما اطلاع دارد و اگر ما را رسوا نکرده، فکر نکنیم نمی‌داند.


راستی! اگر آدم، علم خدا به خود - آن هم نه صرف دانستن، بلکه دانستن موشکافانه (=لطیف) و آگاهی عمیق (خبیر) - را جدی بگیرد، چگونه زندگی خواهد کرد؟


تمثیل:

برای درک رابطه خالق با مخلوق شاید مثال «آدم ذهنی» خوب باشد: در ذهن خود باغی را تصور کنید و سپس یک آدم را در آن باغ قرار دهید و به اجازه دهید در این باغ ذهنی شما گردش کند. این آدم بتمامه ساخته‌ی شماست. شما چقدر به او احاطه دارید؟ آیا امکان دارد او کاری انجام دهد و شما متوجه نشوید؟ آیا کوچکترین حرکت و اقدام او از دید شما مخفی می‌ماند؟ اگر توجه و لطف شما به او لحظه‌ای از او برداشته شود، آیا او توان باقی ماندن دارد؟ اگر به او اجازه دهید که هرکاری خواست به اختیار خود انجام دهد و او شما را انکار کند و به شما فحاشی کند و ...، آیا ذره‌ای بر دامن شما گرد می‌نشیند؟ اگر او بگوید از دست شما خسته شده و می‌خواهد کاری به کارش نداشته باشید، آیا او را رها می‌کنید؟ و اگر احیانا رها کردید چیزی از او می‌ماند؟ و اگر او را همچنان تحمل کرده‌اید آیا به خاطر این است که حریف او نمی‌شوید؟

دقت کنید: این فقط یک تمثیل بود و بس؛ وگرنه نسبت خدا با ما بسیار برتر از نسبت ما و تصور ذهنی‌مان است.


22) سوره نور (24) آیه 52 وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و

بسم الله الرحمن الرحیم

22) سوره نور (24) آیه 52       وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُون‏

ترجمه:

و کسی خدا و رسولش را اطاعت کند و از خدا خشیت داشته باشد و تقوای الهی در پیش گیرد، پس [فقط] اینانند که رستگارانند.

حدیث

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا یَدْرِی مَا صَنَعَ اللَّهُ فِیهِ وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِیَ لَا یَدْرِی مَا یَکْتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهَالِکِ فَهُوَ لَا یُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ.

اصول کافی، ج‏2، ص71

امام صادق ع فرمود:

مؤمن در میان دو ترس و نگرانی است:

گناهى که گذشته است، نمى‏داند که خدا در مورد آن‏ چه کرده است؟ [آن را بخشیده یا عقوبتش خواهد کرد]؛و عمرى که باقى مانده است، نمى‏داند که چه مهالکى (گناهانى که مایه هلاک او است) مرتکب مى‏شود؛ پس او شب را نگذراند جز ترسان، و اصلاحش نکند جز ترس‏ [از خدا].

تدبر

1) اگرچه در خشیت و تقوی، فقط باید خدا را مد نظر داشت، اما در مقام عمل (مقام اطاعت و لذا حکومت) خود پیامبر ص هم موضوعیت پیدا می‌کند و کسی که بگوید «قرآن و سخن خدا برای ما کافی است» خلاف سخن خدا حرف زده است.

2) بر اساس توضیح علامه طباطبایی (المیزان 15/148) (ترجمه المیزان 15/206)، این آیه بیان ویژگی مومن حقیقی (در مقابل افراد منافق) است که به رستگاری نهایی می‌رسد. ویژگیهای کلیدی این افراد، «اطاعت»، «خشیت» و «تقوی» است.

3) با توجه به ذکر فقط سه ویژگی فوق در نسبت انسان با خدا برای رستگاری، گویی در رستگاران حقیقی، فقط بر ابعاد عظمت و جلال خدا تاکید شده است. شاید نکته اش در این است که خودمانی شدن با خدا (و با هرکس دیگری) نباید مایه این شود که عظمت او در دیدگان ما کم‌رنگ شود. حتی در روابط عادی بشری، فرق «عشق واقعی» با «عشق هوس‌بازی» در این نیست که در یکی ابراز محبت هست و در دیگری نیست؛ بلکه در این است که در اولی، معشوق در چشم عاشق، عظمت و ابهتش را حفظ کرده؛ و در دومی خیر.

بدین ترتیب، آیا سخن امام صادق ع دلیل بر یک استرس همیشگی در مومن است! یا از سنخ ترس و نگرانی عاشق از رنجش معشوق؟ چرا امام صادق ع فرمود که مومن را جز خوف اصلاح نمی‌کند؟

آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا آغاز و پایان نماز، تذکر به عظمت و بزرگی بی‌نهایت خداوند است، نه مثلا تذکر به مهربانی او (چرا می‌گوییم «الله اکبر» و مثلا نمی‌گوییم «الله رحمن»)؟

آیا کسانی که امروزه مد کرده‌اند «خدا را فقط با مهربانی‌اش معرفی کنیم» و به بهانه «نگاه رحمانی»، در جهت فراموشاندن جلال و ابهت خدا در جامعه گام برمی‌دارند، واقعا در مسیر قرآن‌اند؟

تدبر دریافتی

«برای رستگاری، اطاعت (در حوزه رفتار)، خشیت (در حوزه احساسات) و تقوی (= مراقبت و خودنگهداری، در حوزه ادراک و توجه) لازم است. پس هم «رفتار» و هم «احساسات» و هم «ادراک»مان باید رنگ خدایی بگیرد تا رستگار شویم.»

 

نکته‌ای درباره تدبر فوق:

در مورد اطاعت و خشیت، نکته خوبی است؛ اینکه «تقوی» را به حوزه ادراک مربوط کنیم، مقداری جای تامل دارد. البته اگر اینها را به نحو طولی ببینیم ظاهرا این تدبر درست است؛ یعنی رفتار (اطاعت)، ریشه در احساسات (خشیت)؛ و احساسات، ریشه در ادراک و توجه (تقوی) دارد و همگی اینها باید خدایی شوند. بدین ترتیب گویی آیه دارد از ابعاد ظاهری‌تر به ابعاد عمیق‌تر وجود انسان سیر می‌کند و این سیر را با جمله آخر (اولئک هم الفائزون) جمع‌بندی می‌کند.

(البته علامه طباطبایی در این آیه، «خشیت» را ناظر به باطن انسان، و «تقوی» را ناظر به ظاهر انسان گرفته است؛ اما دلیلی ارائه نکرده)


21) سوره لیل (92) آیه12 إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏

بسم الله الرحمن الرحیم

21) سوره لیل (92) آیه12    إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏

ترجمه

همانا برعهده ما همان هدایت کردن است.

برخی نکته‌های ترجمه برای کمک به تدبر:

1-    چون «علینا» مقدم بر «الهدی» آمده پس دلالت بر حصر (یا لااقل: تاکید) می‌کند: هدایت فقط بر عهده ماست.

2-    اینکه تاکید عبارت بر «علینا» باشد یا بر «للهدی» در معنا تاثیر می‌گذارد و البته همگی درست‌اند. برخی معانی این گونه خواهد شد:

-         برعهده ما (نه بر عهده کس دیگر) هدایت کردن است

-         برعهده ما (نه به نفع ما) هدایت کردن است (قابل استنباط از تقابل «علی» در این آیه با «لـ» که در آیه بعدی آمده است)

-         برعهده ما هدایت کردن (نه کاری دیگر) است.

3-    «هدی» دارای حرف «الـ» است؛ این «الـ»، می‌تواند علامت معرفه بودن باشد (یعنی هدایتی که مخاطب هم می‌داند کدام هدایت مورد نظر است)، می‌تواند علامت جنس باشد (جنس هدایت کردن)، می‌تواند علامت استغراق باشد (هرگونه هدایت کردنی)

حدیث

امروز اول ماه رجب است و دعایی است که امام صادق ع تعلیم دادند که مستحب است صبح و عصر و بعد از تمام نمازها در این ماه خوانده شود؛ که برای بسیاری از مومنین آشناست و در مفاتیح الجنان آمده است. چون موضوعش به آیه امروز مرتبط است به نظرم رسید متن کامل آن دعا با ترجمه اش را امروز مرور کنیم:

رَوَى أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبُرْسِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنَ شَیْبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ الْعَبَّاسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عِمْرَانَ الْبَرْقِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدٍ السَّجَّادِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا رَجَبٌ عَلِّمْنِی فِیهِ دُعَاءً یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهِ

قَالَ فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ قُلْ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ فِی أَعْقَابِ صَلَوَاتِکَ فِی یَوْمِکَ وَ لَیْلَتِکَ-

 یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ

قَالَ ثُمَّ مَدَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَدَهُ الْیُسْرَى فَقَبَضَ عَلَى لِحْیَتِهِ وَ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ یَلُوذُ بِسَبَّابَتِهِ الْیُمْنَى ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ:

یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ- یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَى النَّارِ.

 بحار الأنوار، ج‏95، ص391

محمد سجاد در ضمن حدیثی طولانی نقل کرده است که به امام صادق ع عرض کردم که: جانم به فدایت! در این ماه رجب دعایی به من بیاموز که خداوند مرا با آن دعا سودی رساند.

فرمود: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم و بگو در هر روزی از روزهای رجب، صبح و شام، و بعد از هر نمازت در روز و شبت:

ای کسی که برای هر خیری بدو امید بسته ام؛ و ایمان دارم که در هر لغزش و شری با نارضایتی او همراه است. ای کسی که به ناچیز، فراوان می‌بخشی؛ ای کسی که به آنکه از او درخواست کند می‌بخشی، و نیز به آنکه از تو درخواستی نکرده است و اصلا تو را نمی‌شناسد، نیز از روی مهربانیت نسبت به او و از روی رحمتت می‌بخشی؛ پس با این درخواست من از تو همه خیرات و خوبی‌های دنیا و همه خیرات و خوبی‌های آخرت را به من ببخش؛ و با این درخواست من از تو همه بدی‌های دنیا و بدی‌های آخرت را از من دور کن؛ چرا که آنچه تو می‌بخشی کم شدنی نیست؛ و از فضل خود بر من بیفزا؛ ای بزرگوار!

[راوی می‌گوید:] آنگاه دیدم که دست چپ خود را بلند کردو محاسنش را به دست گرفت و این دعا را می‌خواند در حالی که انگشتان دست راستش را به علامت تضرع و التماس حرکت می‌داد و سپس فرمود:

ای که صاجب جلالت و بزرگواری هستی، ای که صاحب نعمت و جودی، محاسن مرا بر آتش حرام گردان!

(توجه: در برخی از ترجمه‌های مفاتیح، عبارت « آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ » به صورت «از سخط و خشم او در هر شری در امان هستم» اما ظاهرا ترجمه درست همان است که بالا نوشتم خصوصا که در برخی از اسناد این دعا که برخی عباراتش اندکی متفاوت است، به جای تعبیر «شر»، تعبیر «عثرة» (به معنای لغزش و گناه) آمده است. مثلا کافی، ج2، ص584)

تدبر

1)     هدایت فقط برعهده خداست، نه حتی برعهده پیامبر (سوره قصص، آیه55). البته پیامبر (چه رسد به من و امثال من) باید وظیفه‌اش را انجام دهد؛ اما اینکه حالا پس اینکه ابلاغ کرد، هدایت هم حاصل بشود یا نشود، برعهده خود خداست نه بر عهده ما. لذا اگر در کار فرهنگی وظیفه‌مان را درست شناختیم و درست عمل کردیم، ولی تاثیری در مخاطب ندیدیم، ناراحت نشویم. ما کارمان را درست انجام دهیم، خدا خودش بلد است کار خودش را درست انجام دهد.

2)     هدایت کردن یعنی کمک کردن برای به مقصد رسیدن. در آیه فرمود:‌تنها کاری که در قبال ما برعهده خداست، هدایت کردن است. چرا؟ چون خدا برای مخلوقاتش در مجموع دو کار انجام می‌دهد: آنها را می‌آفریند و هدایت می‌کند (سوره طه، آیه 50) پس هدایت کردن یعنی همه آن کارهایی که خدا بعد از آفرینش برای ما انجام می‌دهد. پس اگر خوب بنگریم روزی دادن، امکان شغل و ازدواج و ... مهیا کردن و ... همگی جزء هدایت کردن خداست. پس هدایت کردن فقط آموزش نماز و روزه نیست؛ و این سخن که «همه سخنان دین فقط برای هدایت کردن است»، معنای عمیقی دارد و تعجب اینکه امروزه روشنفکرمآبان از آن، «دین حداقلی» (= اینکه نیاز نیست دین در همه عرصه‌های زندگی حضور و مداخله داشته باشد) درمی‌آورند!

3)     خدا ما را آفرید و رهایمان نکرد. (سوره قیامت، آیه 36) بلکه هدایت ما را برعهده گرفت. ما چقدر این اقدام خدا را جدی می‌گیریم؟ چقدر به هدایت او تن می‌دهیم؟ خوشحالیم که خدا ما را هدایت کرده یا ناراحتیم و ترجیح می‌دهیم کاری به ما کاری نداشته باشد؟ آیا مفهوم «آزادی» را درست فهمیده‌ایم؟

4)     اگر خدا با ما جز هدایت کاری نمی‌کند، پس هیچ سختی‌ای سختی نیست (سوره انشراح، آیه5)؛ و هیچ مصیبتی مصیبت نیست. واقعا همه چیز عالی است و من چقدر خرسندم: ما رایت الا الجمیل.

5)     اگر خدا هدایت ما را برعهده گرفته، آیا نیاز است این در و آن در بزنیم و دنبال هر دعوتی راه بیفتیم؟ اگر هدایت، همه نیازهای مادی و معنوی ما را شامل می‌شود، پس فقط باید سراغ خودش برویم (سوره حمد، آیه 5) راه خودش هم را از طریق پیام به پیام‌آورش (پیامبرش) داده که به ما بدهد، آن هم با عشق! (آل عمران، آیه 31) حیف نیست که آدم این راه را جدی نگیرد و مرتب معترض باشد که چرا خدا برای هدایت من (از جمله برای روزی من، برای ازدواج من، برای ...) کاری نمی‌کند و بعد هرکس یک وضعیت بزک‌کرده‌ای را بیاورد، دل ما را ببرد؟