سفارش تبلیغ
صبا ویژن

546) سوره احزاب (33) آیه 58 وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ و

بسم الله الرحمن الرحیم

546) سوره احزاب (33) آیه 58

وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً

ترجمه

و کسانی که مردان و زنان مومن را می‌آزارند به خاطر کاری که انجام نداده‌اند، بی تردید بار تهمت و گناهی آشکار را به دوش دارند.

شأن نزول

در شأن نزول این آیه غالبا گفته‌اند که در مورد حضرت علی ع نازل شد که عده‌ای از منافقان او را اذیت می‌کردند و بر او دروغ می‌بستند یا به او دروغ می‌گفتند.

أسباب نزول القرآن (الواحدی)[1]، ص377؛ الکشاف، ج‏3، ص559؛ شواهد التنزیل، ج‏2، ص141؛ مناقب آل أبی طالب، ج‏3، ص210

البته در برخی از تفاسیر شأن نزول‌های دیگری هم مطرح شده است؛ مثلا نقل شده که منظور از مومنان، حضرت علی ع بوده و منظور از مومنات، حضرت زهرا س بوده است؛ و البته [پس از نزول آیه، دیگر] اختصاص به آنان ندارد. (تفسیر القمی، ج‏2، ص196)[2] و ابن عباس هم بعد از نقل این تعبیر، گفته است خداوند متعال عقرب‌ها را در جهنم بر آنان [که علی ع و زهرا س را اذیت کردند] می‌فرستد و بقدری آنان را نیش می زنند که ناخن‌هایشان می‌ریزد و پوست‌های بدنشان کنده می‌شود و استخوان‌هایشان بیرون می‌زند و می‌گویند این چه عذابی است که بر ما نازل شده؟ و پاسخ می‌شنوند این عقوبت شماست به خاطر بغضی که نسبت به اهل بیت حضرت محمد ص داشتید. (مقاتل، به نقل مناقب آل أبی طالب، ج‏3، ص210)[3]

حدیث

1) از رسول الله ص روایت شده است:

کسی که مومنی را بیازارد مرا رنجانده است؛ و کسی که مرا بیازارد خدا را رنجانده است و چنین کسی در تورات و انجیل و زبور و فرقان مورد لعنت قرار گرفته است؛

و در روایت دیگر: و بر او باد «لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی» (بقره/161).

جامع الأخبار(للشعیری)، ص147

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ آذَى مُؤْمِناً فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَى اللَّهَ فَهُوَ مَلْعُونٌ فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانِ وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ فَعَلَیْهِ «لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ.»


2) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که روز قیامت شود منادی ندا می‌دهد: کجایند کسانی که برای اولیای من مزاحمت ایجاد می‌کردند؟ پس عده‌ای بلند می‌شوند که گوشتی بر صورت ندارند و گفته می‌شود اینان کسانی‌اند که مومنان را اذیت می‌کردند و آنان را به زحمت می‌انداختند و با آنان دشمنی می‌کردند و به خاطر دینشان در حق آنان خشونت می‌ورزیدند؛ سپس دستور می‌آید که آنان را روانه جهنم کنند.

الکافی، ج‏2، ص351

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُنْذِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَیْنَ الصُّدُودُ لِأَوْلِیَائِی فَیَقُومُ قَوْمٌ لَیْسَ عَلَى وُجُوهِهِمْ لَحْمٌ فَیُقَالُ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ آذَوُا الْمُؤْمِنِینَ وَ نَصَبُوا لَهُمْ وَ عَانَدُوهُمْ وَ عَنَّفُوهُمْ فِی دِینِهِمْ ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ.[4]


3) عبدالله بن سنان می‌گوید:

شخصی خدمت امام صادق ع این آیه را تلاوت کرد: «و کسانی که مردان و زنان مومن را می‌آزارند به خاطر کاری که انجام نداده‌اند، بی تردید بار تهمت و گناهی آشکار را به دوش دارند» (احزاب/58) امام صادق ع فرمود: [در مقابل، آیا می‌دانی] ثواب کسی که در دل مومن سروری بیفکند و او را خوشحال چیست؟ من گفتم: فدایت شوم: ده حَسَنه.

فرمود: آری و به خدا سوگند هزار هزار حسنه.

الکافی، ج‏2، ص192

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:

کَانَ رَجُلٌ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ «وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً» قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَا ثَوَابُ مَنْ أَدْخَلَ عَلَیْهِ السُّرُورَ؟

فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ عَشْرُ حَسَنَاتٍ.

فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ وَ أَلْفُ أَلْفِ حَسَنَةٍ.[5]

تدبر

1) «وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً»

کسی که واقعا تسلیم خدا و رسول است (آیه56) نه‌تنها کارهایش نباید موجب خدا و رسول شود (آیه57)‌ بلکه آزارش به هیچ مومنی نباید برسد.

نکته تفسیری

اینکه نباید مومنی را آزار دهد، معنایش این نیست که آزار افرادی که مومن نیستند مجاز است! اصطلاحاً اثبات شیء، نفی ماعدا نمی‌کند؛ یعنی همان طور که در آیه قبل، هشداری بود درباره اذیت خدا و رسول، و معنایش این نبود که غیر خدا و رسول را می‌توان آزار داد، و به همین ترتیب، این آیه نیز صرفاً هشداری است درباره آزار مومنان، نه درباره جواز آزار دیگران.


2) «وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ... فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً»

در آیه قبل به آزار خدا و رسول هشدار داد و آزاردهنده را ملعون دانست؛ در این آیه به آزار مومنان هشدار می‌دهد و آزاردهنده را مرتکب گناهی مهم می‌شمرد.

شاید علت اینکه بلافاصله سراغ مومنان رفت این است که همان طور که رسالت، جایگاهی به شخص می‌بخشید که پرهیز از رنجش او بسیار مهم می‌شد، ایمان هم شرافت و ارزشی به انسان می‌بخشد که رنجش یک مومن، برای خدا موضوعیت خاص پیدا می‌کند و برایش حکم ویژه می‌فرستد؛ با این حال، این دو با هم تفاوتی دارند؛ کسی که خدا و رسول را بیازارد دیگر امیدی به هدایتش نیست (لعن، دوری از رحمت خاصه خداست که حقیقتش همان هدایت است؛ جلسه قبل، تدبر5)؛ اما کسی که مومنان را بیازارد، البته گناهکار است، اما مانند هرگناهکاری، هنوز امکان جبران گناه و توبه برایش مهیاست.


3) «وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا»

در آیه قبل، آزار خدا و رسول را مطلقا بد دانست؛ اما در این آیه بد بودن آزار مومنان را مشروط کرد به «بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا: بدون اینکه چیزی کسب کرده باشند». چرا؟

الف. چون رسول معصوم است و هیچ تقصیر و گناهی دارد که آزار وی را در شرایطی موجه سازد؛ اما مومن ممکن است گناهی کرده باشد که شایسته چنین آزاری باشد (مانند اینکه او آزاری داده باشد و این مقابله به مثل باشد).

ب. ...


4) «وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ... فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً»

اینکه کسی مومنی را اذیت کند گناهی آشکار انجام داده، واضح است؛ اما چرا تعبیر «احْتَمَلُوا بُهْتاناً: بار تهمت بر دوش می‌کشد» را آورد؟

الف. وقتی کسی دیگری را اذیت می‌کند، بر اساس یک توجیهی این کار را می‌کند؛ یعنی در نظر خود، خصلتی را در طرف مقابل قرار می‌دهد تا به واسطه آن، اذیت کردن او را نزد خود توجیه کند؛ پس، در واقع، به او بهتان زده است. (المیزان، ج16، ص339؛ ایستاده در باد، ص491)[6]

ب. می‌خواهد بفرماید اذیت کردن مومنان، گناهی به بزرگی گناه تهمت زدن است. (مجمع‌البیان، ج8، ص581)

ج. این اذیتی که خداوند چنین برایش تهدید می‌کند، اذیت زبانی است که بهتان و تهمت است. (مجمع‌البیان، ج8، ص581)

ه. ...


5) «وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً»

کسی که مومنی را بیازاد، گناهی آشکار مرتکب شده است.

مومن واقعی، ممکن است مبتلا به گناه شود، اما اقدامی که آشکارا گناه باشد، مرتکب نمی‌شود.

پس،

شیوه زندگی مومنان به گونه‌ای است که باعث آزار مومن دیگر نمی‌شوند؛ و خصومت و کینه‌توزی در جامعه ایمانی جایگاهی ندارد.

پس،

تنها زمانی مومنی باعث آزار مومن دیگر می‌شود، که ایمان به طور کامل در زندگی‌اش مستقر نشده باشد؛ یعنی اگر در جامعه ایمانی، آزاری نسبت به همدیگر مشاهده می‌شود معلوم می‌شود که ایمان در این جامعه هنوز ناقص است. (ایستاده در باد، ص488-489)

تاملی در جامعه خود

برخی گمان می‌کنند منازعات سیاسی، لازمه شمارکت مردم و توسعه سیاسی کشور است و برای جلب افکار عمومی و افزایش مشارکت سیاسی، باید تنور این منازعات را داغ کرد.

این سخن، که متاسفانه در کشور ما حتی در میان متدینان رواج دارد، با منطق دین ناسازگار است. اگرچه رشد مشارکت سیاسی قطعا امر مطلوبی است؛ اما به چه قیمتی؟ بله، اگر مجادلات و بحث‌های سیاسی به صورتی باشد که صرفاً تضارب آراء و اختلاف سلیقه‌ها باشد و باعث دشمنی و اذیت نشود، قطعا خوب است؛ اما آیا واقعا بحثها و مجادلات سیاسی در کشور ما این گونه است؟ آیا در این بحث‌ها توجه می‌کنیم که همدیگر را می‌آزاریم و آزار مومنین چه گناه آشکاری است؟ (ایستاده در باد، ص489-490)



[1] . قال مقاتل: نزلت فی علی بن أبی طالب، و ذلک أن أناساً من المنافقین کانوا یؤذونه و یُسْمِعُونه [وَ یَکْذِبُونَ عَلَیْهِ]

[2] . وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ‏ یعنی علیا و فاطمة بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً و هی جاریة فی الناس کلهم‏

[3] . وَ فِی رِوَایَةِ مُقَاتِلٍ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ یَعْنِی عَلِیّاً وَ الْمُؤْمِناتِ یَعْنِی فَاطِمَةَ فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ الْجَرَبَ فِی جَهَنَّمَ فَلَا یَزَالُونَ یَحُکُّونَ حَتَّى تَقَطَّعَ أَظْفَارُهُمْ ثُمَّ یَحُکُّونَ حَتَّى تَنْسَلِخَ جُلُودُهُمْ ثُمَّ یَحُکُّونَ حَتَّى تَظْهَرَ عِظَامُهُمْ وَ یَقُولُونَ مَا هَذَا الْعَذَابُ الَّذِی نَزَلَ بِنَا فَیَقُولُونَ لَهُمْ مَعَاشِرَ الْأَشْقِیَاءِ هَذِهِ عُقُوبَةٌ لَکُمْ بِبُغْضِکُمْ أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ.

[4] . این روایات هم در همین حال و هواست:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی. (الکافی، ج‏2، ص351)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّی مَنْ آذَى عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ لْیَأْمَنْ غَضَبِی مَنْ أَکْرَمَ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ مِنْ خَلْقِی فِی الْأَرْضِ فِیمَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَاحِدٌ مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ لَاسْتَغْنَیْتُ بِعِبَادَتِهِمَا عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقْتُ فِی أَرْضِی وَ لَقَامَتْ سَبْعُ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِینَ بِهِمَا وَ لَجَعَلْتُ لَهُمَا مِنْ إِیمَانِهِمَا أُنْساً لَا یَحْتَاجَانِ إِلَى أُنْسِ سِوَاهُمَا. (الکافی، ج‏2، ص351)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْکِیناً أَوْ غَیْرَ مِسْکِینٍ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَاقِراً لَهُ مَاقِتاً حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاهُ. (الکافی، ج‏2، ص351)

وَ قَالَ: مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً یُخِیفُهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ وَ حَشَرَهُ فِی صُورَةِ الذَّرِّ بِلَحْمِهِ وَ جِسْمِهِ وَ جَمِیعِ أَعْضَائِهِ وَ رُوحِهِ حَتَّى یُورِدَهُ مَوْرِدَهُ. (جامع الأخبار(للشعیری)، ص147)

وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: مَنْ قَالَ فِی مُؤْمِنٍ مَا رَأَتْ عَیْنَاهُ وَ سَمِعَتْ أُذُنَاهُ مِمَّنْ یَشِینُهُ وَ یَهْدِمُ مُرُوءَتَهُ فَهُوَ مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِیهِمْ- إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ الْأَلِیمُ الْوَیْلُ الطَّوِیلُ. (جامع الأخبار(للشعیری)، ص147)

قَالَ وَ قَالَ ع مَنْ رَوَى عَلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ رِوَایَةً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ وَقَفَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی طِینَةِ خَبَالٍ- فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ. (جامع الأخبار(للشعیری)، ص147)

قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ‏ أَحْزَنَ مُؤْمِناً ثُمَّ أَعْطَى الدُّنْیَا لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ کَفَّارَتَهُ وَ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ. (جامع الأخبار(للشعیری)، ص148)

[5] . این روایت دستورالعمل این آیه را به نحوی گسترش می‌دهد:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِیدٍ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: النَّاسُ رَجُلَانِ مُؤْمِنٌ وَ جَاهِلٌ فَلَا تُؤْذِ الْمُؤْمِنَ وَ لَا تُجَهِّلِ الْجَاهِلَ فَتَکُونَ مِثْلَهُ. (الخصال، ج‏1، ص49)

[6] . شاید بتوان از منظر کسی که مورد اذیت قرار گرفته هم مساله را تصویر کرد: وقتی کسی مورد آزار قرار می‌گیرد غالبا به جهت کاری است که انجام داده است. وقتی شخصی را هیچ کار خطایی انجام نداده، اذیت کنند گویی به او تهمت زده‌اند که مرتکب گناهی بوده است.

 


545) سوره احزاب (33) آیه 57 إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ ر

بسم الله الرحمن الرحیم

545) سوره احزاب (33) آیه 57

إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً

ترجمه

البته کسانی که خدا و رسولش را می‌آزارند خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت‌آور آماده نموده است.

نکات ترجمه

«لَعَنَهُمُ»

در جلسه 274 بیان شد که ماده «لعن» به معنای طرد و دور کردنی است که از روی خشم و نارضایتی باشد.

http://yekaye.ir/al-hegr-15-35/

«مُهیناً»

ماده «هون» به معنای «خواری و ذلت»، و «مُهین» به معنای وضعیت خوارکننده است‏ (مفردات ألفاظ القرآن، ص849؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص298)

با توجه به اینکه این کلمه گاه با بار معنایی مثبت هم به کار رفته، برخی مدعی شده‌اند که این ماده در اصل خود در دو معنای مختلف به کار رفته و معنای دیگر آن، سکون و سکینه می باشد که کلمه «هَوْن» به معنای با وقار و سکینه (یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا؛ فرقان/63) از این معنی می‌باشد (کتاب العین، ج4، ص92؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص98) اما دیگران بر این باورند که اصل این ماده تنها همان در معنای ذلت و خواری است و در مواردی مانند آیه فوق، از این جهت است که در برخی موقعیت‌ها سزاوار است که انسان خود را کوچک ببیند و سرکشی نکند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص849؛ التحقیق، ج‏11، ص298)

در تفاوت «هون» و «ذلت» (یا «اهانت» و «اذلال: ذلیل کردن») گفته‌اند که در ذلت و ذلیل کردن، همواره شخصی از موضع بالا دیگری را به کرنش در برابر خویش وادار می‌سازد؛ اما در هون و اهانت، وی را تحقیر می‌کند و طوری با وی رفتار می‌نماید که گویی او شخص قابل اعتنایی نیست؛ لذا نقطه مقابل ذلت (اذلال)، عزت (اعزاز) است، ولی نقطه مقابل هون (اهانت)، کرامت (اکرام) می‌باشد (الفروق فی اللغة، ص246)

از دیگر مشتقات این ماده که در قرآن کریم به کار رفته کلمه «هَیِّن» (هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ، مریم/9؛ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّنا، نور/15) است به معنای حقیر و کم‌ارزش می‌باشد (التحقیق، ج‏11، ص298)؛ و نیز کلمه «مُهان» (فرقان/69) که اسم مفعول در باب افعال ( وزن مُفعَل) است به معنای «خوار شده».

این ماده و مشتقاتش جمعا 26 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

توجه

لازم به ذکر است که اگرچه کلمه «مَهین» (که 4 بار در قرآن کریم آمده) نیز به معنای حقیر (بویژه کسی که حقارتش کاملا آشکار شده) می‌باشد، اما این کلمه، نه از ماده «هون»، بلکه از ماده «مهن» ساخته شده است؛ و البته ماده «مهن» هم به معنای «حقارت» است، و در تفاوت «هون» و «مهن» گفته‌اند که «هون» حقارتی است که به خود شیء برمی گردد و ریشه‌اش در خود شیء است، اما «مهن» حقارتی است ناشی از این است که چیزی تحت اختیار دیگری قرار بگیرد و خودش بدون اختیار باشد. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏11، ص211) و برای توضیح بیشتر درباره ماده «مهن» به جلسه 476 مراجعه کنید. http://yekaye.ir/al-qalam-68-10/

شأن نزول

ضحاک و مقاتل از بن‌عباس روایت کرده‌اند که آیه «قطعا کسانی که خدا و رسولش را می‌آزارند ...» مربوط به زمانی است که منافقان به زبانشان [پیامبر ص را چنین آزار دادند و] گفتند [حضرت] محمد ص از ما فقط می‌خواهد که اهل بیتش را بپرستیم! «پس خدا فرمود «خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده» با آتش، «و برایشان آماده نموده است عذابی خفت‌آور» در جهنم.

مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص210

تَفْسِیرِ الضَّحَّاکِ وَ مُقَاتِلٍ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ ذَلِکَ حِینَ قَالَ الْمُنَافِقُونَ إِنَّ مُحَمَّداً مَا یُرِیدُ مِنَّا إِلَّا أَنْ نَعْبُدَ أَهْلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَقَالَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ بِالنَّارِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً فِی جَهَنَّمَ.

حدیث

1) در دهها منبع از منابع اهل سنت روایتی آمده که همگی آن را کاملا صحیح دانسته اند که:

عمرو بن شاش می گوید با علی ع به یمن رفتیم و من آنجا از او دلخور شدم و وقتی به مدینه برگشتیم در مسجد از او شکایت کردم که خبرش به گوش پیامبر ص هم رسید. فردای آن روز وارد مسجد شدم و رسول الله را در میان اصحابش دیدم. تا مرا دید نگاه تندی به من کرد و گفت: عمرو! به خدا سوگند مرا آزار دادی!

گفتم: به خدا پناه می‌برم از اینکه شما را اذیت کرده باشم.

فرمود: بله، اذیت کردی؛ هرکس علی ع را برنجاند مرا اذیت کرده است.

مسند احمد، ج25، ص321؛ مصنف ابن‌ابی‌شیبه، ج6، ص371؛ صحیح ابن‌حبان، ج15، ص365؛ الثقات ابن حبان، ج3، ص273؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص131؛ الطبقات الکبری، ج1، ص514؛ تاریخ الکبیر (بخاری)، ج6، ص307؛ تاریخ ابن‌ابی‌خیثمه، ج1، ص375؛ معجم الصحابه (ابن‌قانع)، ج2، ص201؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص501؛ الشریعة (للآجری)، ج4، ص2059؛ مسند الرویانی، ج2، ص450

حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا أَبِی، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، عَنْ أَبَانَ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ مَعْقِلِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ نِیَارٍ الْأَسْلَمِیِّ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شَاسٍ الْأَسْلَمِیِّ، قَالَ: وَکَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُدَیْبِیَةِ، قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ عَلِیٍّ إِلَى الْیَمَنِ، فَجَفَانِی فِی سَفَرِی ذَلِکَ، حَتَّى وَجَدْتُ فِی نَفْسِی عَلَیْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ أَظْهَرْتُ شَکَایَتَهُ فِی الْمَسْجِدِ، حَتَّى بَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَدَخَلْتُ الْمَسْجِدَ ذَاتَ غَدَاةٍ، وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَلَمَّا رَآنِی أَبَدَّنِی عَیْنَیْهِ - یَقُولُ: حَدَّدَ إِلَیَّ النَّظَرَ - حَتَّى إِذَا جَلَسْتُ، قَالَ: " یَا عَمْرُو، وَاللهِ لَقَدْ آذَیْتَنِی " قُلْتُ: أَعُوذُ بِاللهِ أَنْ أُوذِیَکَ یَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: " بَلَى مَنْ آذَى عَلِیًّا فَقَدْ آذَانِی.[1]

این که کسی با اقدامی موجب رنجش حضرت علی ع شده باشد و بعد پیامبر چنین سخنی به او فرموده، در مورد سعد بن ابی وقاص ( که می‌گوید من و دو نفر دیگر علی ع را اذیت کردیم ...) (مسند ابی‌یعلی موصلی، ج2، ص109[2]؛ الشریعة (للآجری)، ج4، ص2063؛ فضائل الصحابه (احمد بن حنبل)، ج2، ص633[3]؛ مسند حارث، ج2، ص904؛ مسند بزاز، ج4، ص366؛ مسند الشاشی، ج1، ص134) و عمر بن خطاب (التدوین فی اخبار قزوین، ج3، ص390)[4] و بُرَیدة اسلمی (البدایة و النهایة، ج5، ص121؛ تاریخ اسلام ذهبی؛ ج3، ص628؛ تاریخ دمشق، ج42، ص190؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص499) نقل شده است؛ و علاوه بر اینها از بسیاری دیگر از صحابه هم بیان این عبارت از پیامبر ص در مورد حضرت علی ع روایت شده است (مثلا: المناقب (ابن‌المغازلی)، ج1، ص104[5]شواهد التنزیل، ج‏2، ص149-150 و ...).


2) نه تنها در بسیاری از کتب شیعه (مثلا:تفسیر القمی، ج‏2، ص196[6])، بلکه در معروف‌ترین کتب روایی اهل سنت از رسول الله ص روایت شده است:

فاطمه پاره تن من است، کسی که او را آزار دهد مرا اذیت کرده است.

صحیح مسلم، ج4، ص1093؛ صحیح بخاری، ج5، ص21 و 29[7]؛ فضائل الصحابه (احمد بن حنبل)، ج2، ص755؛

حَدَّثَنِی أَبُو مَعْمَرٍ إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْهُذَلِیُّ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَمْرٍو، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآله و سَلَّمَ: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا»


3) از امام صادق ع روایتی طولانی نقل شده که در فرازی از آن، جریانات زمان پیامبر ص را توضیح می‌دهند تا بدینجا می‌رسند که چگونه عده‌ای شایعه‌ای ساختند و پیامبر ص شبانه همه را فراخواند و در مقابل همگان فرمود:

همانا فاطمه پاره تن من است، هر که او را برنجاند مرا آزار داده است و هر که مرا برنجاند خدا را آزار داده است؛ و هر که بعد از مرگم او را برنجاند مانند کسی است که در زندگیم او را اذیت کرده باشد؛ و هر کس در زندگیم او را برنجاند مانند کسی است که بعد از مرگم او را اذیت کرده باشد.

[یعنی اینکه اذیت او همانند اذیت من است در زندگی و بعد از مرگم یکسان است؛ سپس امام صاد ق ع به جریاناتی که بعد از شهادت رسول الله ص رخ داد اشاره می‌کنند تا بدانجا که ابوبکر و عمر با واسطه قرار دادن امام علی ع اجازه تشرف خدمت حضرت زهرا س می‌یابند]

ابوبکر گفت: ای دختر رسول الله! ما برای جلب رضایت تو و دوری از خشم تو اینجا آمده ایم و از تو می‌خواهیم که ما را ببخشی و از آنچه از ما به تو رسید درگذری.

حضرت زهرا س فرمود: من هرگز یک کلمه هم با شما سخن نخواهم گفت تا به دیدار پدرم بروم و از شما دو نفر نزد او شکایت خواهم کرد و از کاری که کردید و آنچه در حق من مرتکب شدید.؛ سپس رو به حضرت علی ع کرد و فرمود: من با این دو هیچ سخنی ندارم مگر اینکه از آنها در مورد چیزی که از رسول الله ص شنیده‌ام سوال کنم و آنان اعتراف کنند که آیا آن را از رسول الله ص شنیده‌اند یا خیر؛ و آنگاه تصمیمم را می‌گیرم.

آن دو گفتند: قبول است. ما هم قول می‌دهیم که جز سخن حق نگوییم و اگر شاهد بر مطلبی بودیم اعتراف کنیم.

فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم: آیا به یاد دارید که رسول الله در تاریکی شب به خاطر شایعه‌ای که در مورد علی ع رخ داده بود شما را از منازلتان بیرون کشید؟

گفتند: بله.

فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا از پیامبر ص شنیدید که فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر که او را برنجاند مرا آزار داده است و هر که مرا برنجاند خدا را آزار داده است؛ و هر که بعد از مرگم او را برنجاند مانند کسی است که در زندگیم او را اذیت کرده باشد؛ و هر کس در زندگیم او را برنجاند مانند کسی است که بعد از مرگم او را اذیت کرده باشد.

گفتند. بله.

فرمود: الحمد لله! سپس فرمود: خدایا تو را شاهد می‌گیرم و ای کسانی که اینجایید شاهد باشید که این دو مرا در زندگیم و هنگام مرگم اذیت کردند؛ و به خدا سوگند از این پس دیگر با آنان سخن نخواهم گفت تا به ملاقات پروردگارم بروم و از آنچه این دو در حق من کردند به درگاه او شکایت برم.

اینجا بود که ابوبکر فریاد واویلا سر داد و گفت: کاش مادرم مرا نزاده بود؛ اما عمر گفت: واقعا جای تعجب است از مردم که چگونه تو را به سرپرستی خود برگزیدند در حالی که بقدری نادانی که به خاطر غضب یک زن ناراحت می‌شوی و به خوشنودی او خوشحال می‌شوی؟ مگر عصبانی شدن یک زن چه اهمیتی دارد؟! و بلند شدند و بیرون رفتند ...

علل الشرائع، ج‏1، ص186-187؛ دلائل الإمامة، ص135[8]

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ وَ زِیَادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قالا قال أَبو عَبْدِ اللَّهِ ع ...

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ... أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی وَ مَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی‏[9]

فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا أَتَیْنَاکِ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِکِ وَ اجْتِنَابَ سَخَطِکِ نَسْأَلُکِ أَنْ تَغْفِرِی لَنَا وَ تَصْفَحِی عَمَّا کَانَ مِنَّا إِلَیْکِ قَالَتْ لَا أُکَلِّمُکُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَةً وَاحِدَةً أَبَداً حَتَّى أَلْقَى أَبِی وَ أَشْکُوَکُمَا إِلَیْهِ وَ أَشْکُوَ صَنِیعَکُمَا وَ فِعَالَکُمَا وَ مَا ارْتَکَبْتُمَا مِنِّی قَالا إِنَّا جِئْنَا مُعْتَذِرَیْنِ مبتغین [مُبْتَغِیَیْنِ‏] مَرْضَاتَکِ فَاغْفِرِی وَ اصْفَحِی عَنَّا وَ لَا تُؤَاخِذِینَا بِمَا کَانَ مِنَّا فَالْتَفَتَتْ إِلَى عَلِیٍّ ع وَ قَالَتْ إِنِّی لَا أُکَلِّمُهُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَةً حَتَّى أَسْأَلَهُمَا عَنْ شَیْ‏ءٍ سَمِعَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنْ صَدَّقَانِی رَأَیْتُ رَأْیِی قَالا اللَّهُمَّ ذَلِکَ لَهَا وَ إِنَّا لَا نَقُولُ إِلَّا حَقّاً وَ لَا نَشْهَدُ إِلَّا صِدْقاً فَقَالَتْ أَنْشُدُکُمَا اللَّهَ أَ تَذْکُرَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص اسْتَخْرَجَکُمَا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ لِشَیْ‏ءٍ کَانَ حَدَثَ مِنْ أَمْرِ عَلِیٍّ فَقَالا اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَتْ أَنْشُدُکُمَا بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمَا النَّبِیَّ ص یَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهَا مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی فَکَانَ کَمَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی وَ مَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی قَالا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ثُمَّ قَالَتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ فَاشْهَدُوا یَا مَنْ حَضَرَنِی أَنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی فِی حَیَاتِی وَ عِنْدَ مَوْتِی وَ اللَّهِ لَا أُکَلِّمُکُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَةً حَتَّى أَلْقَى رَبِّی فَأَشْکُوَکُمَا بِمَا صَنَعْتُمَا بِی وَ ارْتَکَبْتُمَا مِنِّی فَدَعَا أَبُو بَکْرٍ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ وَ قَالَ لَیْتَ أُمِّی لَمْ تَلِدْنِی فَقَالَ عُمَرُ عَجَباً لِلنَّاسِ کَیْفَ وَلَّوْکَ أُمُورَهُمْ وَ أَنْتَ شَیْخٌ قَدْ خَرِفْتَ تَجْزَعُ لِغَضَبِ امْرَأَةٍ وَ تَفْرَحُ بِرِضَاهَا وَ مَا لِمَنْ أَغْضَبَ امْرَأَةً وَ قَامَا وَ خَرَجَا...[10]

تدبر

1) «إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً»

در آیه قبل از مومنان خواست که بر پیامبر صلوات بفرستند و کاملا تسلیم او باشند. در این آیه سرنوشت کسانی که به آزار و اذیت خدا و رسولش اقدام می‌کنند، لعنت الهی در دنیا و آخرت و عذاب خوارکننده دانسته است.

شاید از این تقابل بتوان نتیجه گرفت: هر قدر که زندگی ما برای خدا و رسول خدا آزاردهنده باشد، تسلیم و سلام ما بر او کمتر است. به تعبیر دیگر، اگر واقعا تسلیم او هستیم معنا ندارد که باعث اذیت او شویم. (ایستاده در باد، ص486)


2)‌ «إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»

واضح است که خداوند منزه است از اینکه کسی بتواند به او آزاری برساند. این کنار هم ذکر کردن خدا و رسول، از باب احترام گذاشتن به رسول است که مقام و شأن ایشان را به ما گوشزد کند تا نشان دهد با توجه به رسالت رسول و اینکه خداوند او را فرستاده است، کسی که قصد آزار رسول دارد در واقع به قصد آزار خداوند حرکت کرده است (المیزان، ج16، ص339).

به تعبیر دیگر، بنده‏ى مخلص به جایى مى‏رسد که رنجاندن او، رنجاندن خدا مى‏شود. (تفسیر نور، ج‏9، ص397)


3) «إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»

اذیت خدا و رسول، حرکت کردن در مسیری خلاف خواست خداست؛ و کسی که در مسیر خلاف دستورات الهی حرکت کند، طبیعی است که خود را از رحمت خداوند محروم کرده است، برای همین مشمول «لعنت خداوند» می‌شود. (لعنت در لغت، به معنای دور کردن از رحمت است) (ایستاده در باد، ص486)


4) «إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»

این آیه از آیات مدنی است و درباره عده‌ای از منافقان - که ظاهرا مسلمان بودند - نازل شده است.

این تعبیر نشان می‌دهد که عده‌ای از انسانها - که حتی ظاهرا مسلمان هستند - به وضعیتی می‌رسند که در دنیا توسط خود خداوند مورد لعنت قرار می‌گیرند؛ و اگر خدا کسی را لعنت کند، حتما لعن او جایز، بلکه واجب می‌شود؛ و یکی از ضابطه‌های لعن کردن، این است که شخص اقدامی کند که منجر به آزار رسول الله شود.

نکته اجتماعی

وجوبِ (چه رسد به جوازِ) یک حکم، غیر از این است که در هر شرایطی می‌توان به انجام آن اقدام کرد. مثلا یکی از اموری که مانع انجام یک حُکم مباح، و حتی واجب، می‌شوند، تزاحم است؛ یعنی اینکه یک واجب مهم تری در کار باشد که انجام آن اولویت داشته باشد. مثلا شیعه براساس سخنان صریح رسول الله ص،  باور دارد که حکومت حق حضرت علی ع بود؛ با این حال، حضرت علی ع به خاطر حفظ اصل اسلام، با کسانی که بناحق حکومت را به دست گرفتند مدارا کرد.


5) «إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»

مقصود از لعنت در دنیا و آخرت چیست؟

الف. از آنجا که لعن به معنای دوری از رحمت است؛ و علی‌القاعده، منظور دوری از رحمت خاص الهی - که شامل مومنان است - می‌باشد، اگر توجه کنیم که این رحمت خاصه بر مومنان، همان دست‌یابی آنان به اعتقاد حق و حقیقت ایمان، و نیز توفیق عمل صالح است؛ پس لعنت اینها در دنیا، محرومیت آنها از ایمان به حق و عمل صالح است؛ چنانکه در آیات دیگر، ثمره ملعون شدن را عدم توفیق ایمان (لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا؛ نساء/46) و قساوت قلب (لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً؛ مائده/13) و کورباطنی و بی‌بصیرتی (لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ؛ محمد/23) معرفی کرده است؛

و لعنت در آخرت هم در حجاب ماندن از لقاء الله است (کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ؛ مطففین/15) (المیزان، ج16، ص339)

نکته تخصصی جامعه‌شناسی معرفت

برخی گمان می‌کنند سرنوشت محتوم بشر، ماندن در شکاکیت و نسبی‌گرایی، و دست شستن از رسیدن به یقین است. البته برای کسی که با موضع گرفتن در برابر خدا و پیامبر و پیام او - که در قالب دین الهی به دست ما رسیده- مورد لعن الهی قرار بگیرد و از ایمان به حق و حقیقت محروم شود، چنین سرنوشتی طبیعی است؛ اما اینان ظاهرا فقط قیاس به نفس می‌کنند که این را سرنوشت همگانی قلمداد می‌نمایند.

ب. ...


6) «إِنَّ الَّذینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ... أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً»

چرا عذاب آنها عذابی اهانت‌بار و خوار و تحقیرکننده است؟

الف. آنان در دنیا با تکبری که می‌ورزیدند درصدد تحقیر رسول و کوچک شمردن دستورات خدا بودند، پس جزای‌شان هم تحقیر و خوار شدن است. (المیزان، ج16، ص339)

ب. آخرت باطن دنیاست؛ این نشان می‌دهد کسی که در مقام آزار پیامبر ص برمی‌آید مبتلا به خواری و حقارت درونی است که این در قیامت بروز می‌کند. (ایستاده در باد، ص487)

ج. ...



[1] . حکایت این واقعه در مناقب آل أبی طالب، ج‏3، ص212 به نقل از منابع اهل سنت طولانی‌تر چنین آمده است

و در منابع شیعه خیلی تفصیلی‌تر چنین آمده است:

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص136-139

...

[2] . حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ خِدَاشٍ، حَدَّثَنَا مَرْوَانُ بْنُ مُعَاوِیَةَ، حَدَّثَنَا قَنَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّهْمِیُّ، حَدَّثَنَا مُصْعَبُ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: کُنْتُ جَالِسًا فِی الْمَسْجِدِ أَنَا وَرَجُلَانِ، مَعِی، فَنِلْنَا مِنْ عَلَیٍّ، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَضْبَانَ، یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ الْغَضَبُ، فَتَعَوَّذْتُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِهِ، فَقَالَ: «مَا لَکُمْ وَمَا لِی؟ مَنْ آذَى عَلِیًّا فَقَدْ آذَانِی»

[3] . حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قثنا سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: نا مَرْوَانُ بْنُ مُعَاوِیَةَ، نا قَنَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، سَمِعْتُ مُصْعَبَ بْنَ سَعْدٍ یُحَدِّثُ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ آذَى عَلِیًّا فَقَدْ آذَانِی» .

[4] . ...http://yekaye.ir/al-ahzab-33-57/

[10] . درباره این آیه احادیث زیر هم قابل توجه است که برای رعایت اختصار فقط متن آنها در اینجا می‌آید:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رُزْمَةَ الْقَزْوِینِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عِیسَى الْعَلَوِیُّ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَبِیبُ بْنُ الْأَرْطَاةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ذَکْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِی زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعْرِهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعْرِهِ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعْرِهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعْرِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعْرِهِ قَالَ: مَنْ آذَى شَعْرَةً مِنِّی فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ آذَى اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَعَنَهُ اللَّهُ مِلْ‏ءَ السَّمَاءِ وَ مِلْ‏ءَ الْأَرْضِ. (الأمالی( للصدوق)، ص330)

رسالته [الإمام أبی الحسن علی بن محمد ع] ع فی الرد على أهل الجبر و التفویض و إثبات العدل و المنزلة بین المنزلتین‏

... أَنَّ أَقَاوِیلَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَّصِلَةٌ بِقَوْلِ اللَّهِ وَ ذَلِکَ مِثْلُ قَوْلِهِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ- إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً» وَ وَجَدْنَا نَظِیرَ هَذِهِ الْآیَةِ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ آذَى عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَى اللَّهَ یُوشِکُ أَنْ یَنْتَقِمَ مِنْه‏ ... (تحف العقول، ص459)

الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ وَقْتُ الْمَغْرِبِ إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَغَابَ قُرْصُهَا قَالَ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَخَّرَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَیْلَةً مِنَ اللَّیَالِی الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ مَا شَاءَ اللَّهُ فَجَاءَ عُمَرُ فَدَقَّ الْبَابَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ نَامَ النِّسَاءُ نَامَ الصِّبْیَانُ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَیْسَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُونِی وَ لَا تَأْمُرُونِی إِنَّمَا عَلَیْکُمْ أَنْ تَسْمَعُوا وَ تُطِیعُوا. (تهذیب الأحکام، ج‏2، ص28)

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ هُمُ الْمُصَوِّرُونَ یُکَلَّفُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنْ یَنْفُخُوا فِیهَا الرُّوح‏ (المحاسن، ج‏2، ص616)

 


544) سوره احزاب (33) آیه 55 لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی‏ آبائِهِنَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

544) سوره احزاب (33) آیه 55

لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی‏ آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیمانُهُنَّ وَ اتَّقینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‏ کُلِّ شَی‏ءٍ شَهیداً

ترجمه

گناهی بر آنان نیست در مورد پدران و پسران و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و زنان‌ و آنچه صاحب اختیارش‌ هستند [= تحت ملکیت و زیر دست آنهاست]، و [ای زنان پیامبر] تقوای الهی پیشه کنید؛ که قطعا خداوند بر هر چیزی شاهد است.

شأن نزول[1] 

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که:

رسول الله ص نهی کرد که مردان جز با اجازه بر زنان وارد شوند. [یکدفعه و بی‌خبر بر زنان وارد نشوند، بلکه قبل از ورود اطلاع دهند که آنها خود را بپوشانند]

الکافی، ج‏5، ص528

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ یَدْخُلَ الرِّجَالُ عَلَى النِّسَاءِ إِلَّا بِإِذْنِهِنَّ.


2) از امام صادق ع روایت شده است:

مرد وقتی بر پدرش وارد می‌شود اجازه بگیرد، اما پدر برای ورود بر پسرش نیاز نیست اجازه بگیرد؛ همچنین مردی اگر دختر یا خواهرش ازدواج کرده باشند، برای ورود بر آنها اجازه بگیرد.

الکافی، ج‏5، ص528

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

یَسْتَأْذِنُ الرَّجُلُ إِذَا دَخَلَ عَلَى أَبِیهِ وَ لَا یَسْتَأْذِنُ الْأَبُ عَلَى الِابْنِ قَالَ وَ یَسْتَأْذِنُ الرَّجُلُ عَلَى ابْنَتِهِ وَ أُخْتِهِ إِذَا کَانَتَا مُتَزَوِّجَتَیْنِ.[2]


3) معاویه بن عمار می گوید با پدرم خدمت امام صادق ع رفته بودیم. بعد از صحبت‌هایی که رد و بدل شد، امام به پدرم فرمود: این پسر توست؟

گفت: بله؛ و گمان می‌کند که اهل مدینه کاری می‌کنند که برایشان حلال نیست.

فرمود: چه کاری؟

خودم گفتم: زن قریشی و هاشمی سوار مرکب می‌شود در حالی که دستش را روی سر و بازویش روی گردن غلامش می‌گذارد. [= برای سوار مرکب شدن، از غلامش کمک می‌گیرد]

فرمود: پسرم! قرآن نخوانده ای؟

گفتم: بله!

فرمود: این آیه را خوانده‌ای که «گناهی بر آنان نیست در مورد پدران و پسران‌شان» تا رسیدند به عبارت «و آنچه صاحب اختیارش‌ هستند [= تحت ملکیت و زیر دست آنهاست]» سپس فرمودند: فرزندم، اشکالی ندارد که غلامش مو و ساق او را ببیند. [برای زن، پوشاندن مو و ساق پا در مقابل غلام خود، واجب نیست.]

 الکافی، ج‏5، ص531

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ وَ یَحْیَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع نَحْواً مِنْ ثَلَاثِینَ رَجُلًا إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ أَبِی فَرَحَّبَ بِهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِهِ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِأَبِی مُعَاوِیَةَ حَاجَةً فَلَوْ خَفَّفْتُمْ فَقُمْنَا جَمِیعاً فَقَالَ لِی أَبِی ارْجِعْ یَا مُعَاوِیَةُ فَرَجَعْتُ

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا ابْنُکَ قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ یَزْعُمُ أَنَّ أَهْلَ الْمَدِینَةِ یَصْنَعُونَ شَیْئاً لَا یَحِلُّ لَهُمْ قَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ إِنَّ الْمَرْأَةَ الْقُرَشِیَّةَ وَ الْهَاشِمِیَّةَ تَرْکَبُ وَ تَضَعُ یَدَهَا عَلَى رَأْسِ الْأَسْوَدِ وَ ذِرَاعَیْهَا عَلَى عُنُقِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا بُنَیَّ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ اقْرَأْ هَذِهِ الْآیَةَ «لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ» حَتَّى بَلَغَ «وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ» ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ لَا بَأْسَ أَنْ یَرَى الْمَمْلُوکُ الشَّعْرَ وَ السَّاقَ.


4) جبر بن عبدالله انصاری می‌گوید:

پیامبر به سمت خانه فاطمه س راه افتاد و من همراهش بودم. وقتی به دم در رسیدیم، در زد و فرمود: السلام علیکم.

حضرت فاطمه س فرمود: علیک السلام یا رسول الله.

فرمود: داخل شوم؟

پاسخ داد: بفرمایید.

فرمود: هم من و هم کسی که همراهم است؟

فرمود: یا رسول الله مقنعه‌‌ام همراهم نیست.

فرمود: پس با چیزی سرت را بپوشان [تا ما بتوانیم وارد شویم]. و او چنین کرد. پیامبر ص دوباره فرمود: السلام علیکم.

حضرت فاطمه س فرمود: علیک السلام یا رسول الله.

فرمود: داخل شوم؟

پاسخ داد: بفرمایید.

فرمود: هم من و هم کسی که همراهم است؟

فرمود: بله هر دو بفرمایید.

جابر می‌گوید: رسول الله وا رد شد و من هم وارد شدم و دیدم صورت حضرت زهرا از زردی به رنگ شکم ملخ شده بود. رسول الله ص به او فرمود: چرا رویت چنین زرد شده است؟ فرمود: یا رسول الله، از گرسنگی است ...

الکافی، ج‏5، ص528

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ:

خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُرِیدُ فَاطِمَةَ ع وَ أَنَا مَعَهُ فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَى الْبَابِ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ فَدَفَعَهُ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ ادْخُلْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ أَنَا وَ مَنْ مَعِی فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ عَلَیَّ قِنَاعٌ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ خُذِی فَضْلَ مِلْحَفَتِکِ فَقَنِّعِی بِهِ رَأْسَکِ فَفَعَلَتْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُولَ‏ اللَّهِ قَالَ أَنَا وَ مَنْ مَعِی قَالَتْ وَ مَنْ مَعَکَ قَالَ جَابِرٌ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ دَخَلْتُ وَ إِذَا وَجْهُ فَاطِمَةَ ع أَصْفَرُ کَأَنَّهُ بَطْنُ جَرَادَةٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لِی أَرَى وَجْهَکِ أَصْفَرَ قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْجُوعُ ...[3]

تدبر

1) «لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی‏ آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیمانُهُنَّ وَ اتَّقینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‏ کُلِّ شَی‏ءٍ شَهیداً»

برخی در شأن نزول این آیه گفته‌اند که  وقتی آیه حجاب نازل شد پدران و فرزندان و نزدیکان زنان پیامبر ص گفتند آیا ما هم باید از پس پرده با آنان سخن بگوییم؟ آنگاه این آیه نازل شد.

با این حال، بسیاری از مفسران، حتی با اینکه شأن نزول فوق را بعید ندانسته‌اند، با این حال این آیه را به عنوان ذکر موارد استثنای پوشش هر زنی (نه فقط زنان پیامبر ص) در مقابل نامحرم قلمداد کرده‌اند و احادیث نیز چنین برداشتی را تایید می‌کند. (حدیث3)

نکته تخصصی فلسفه احکام

گاه حُکمی در جایی به دلیلی واجب می‌شود اما به دلیل دیگری استثناء می خورد؛ و وجود یک استثناء در یک حکم، نمی‌توان فلسفه آن حکم را زیر سوال برد و آن حکم را یک حکم تعبدی محض و بدون دلیل قلمداد کرد. بلکه گاه آن فلسفه همچنان باقی است اما چون با یک مساله دیگری تزاحم و درگیر شده، اهم و مهم می‌شود و از یکی صرف نظر می‌گردد. مثلا حکم حجاب (چه به معنی صحبت از پشت پرده برای زنان پیامبر باشد یا به معنای حجاب اصطلاحی برای همه زنان) در این آیه با استثنائاتی مواجه شده است. واضح است که فلسفه اصلی این استثنائات، عسر و حرجی است که دامن‌گیر زنان می‌شود، چرا که این افراد، افرادی‌اند که دائما در درون خانه آنان حضور پیدا می‌کنند . حشر و نشر فراوان با زنان دارند.


2) «لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی‏ ... وَ لا نِسائِهِنَّ»

مقصود از «نسائهن: زنانِ آن زنان» در این آیه - که استثناء شده‌اند - چیست؟

الف. مقصود مطلق زنان است. یعنی زنانی همانند خودشان. (مجمع‌البیان، ج8، ص577)

ب. زنان مومن (مجمع‌البیان، ج8، ص577؛ البحر المحیط، ج‏8، ص501؛ المیزان، ج16، ص) ، چنانکه در آیه 31 سوره نور که درباره استثناءهای وجوب پوشاندن زینت از نامحرمان سخن گفته، نیز همین تعبیر «نساءهن» آمده است و در آنجا بسیاری گفته‌اند مقصود، زنان مومنان است و در احادیث هم تاکید شده که زنان مسلمان در مقابل زنان غیرمسلمان خود را بپوشانند چون ممکن است آنها زیبایی‌های این زنان را برای مردانشان تعریف کنند (مثلا: کافی، ج5، ص519)[4]

ج. زنان از خویشاوندان و نزدیکانشان (البحر المحیط، ج‏8، ص501)

د. ...


3) «لا جُناحَ عَلَیهِنَّ فی‏ آبائِهِنَّ ... وَ اتَّقینَ اللَّهَ»

چرا خطاب بحث از غایب (هنّ) به مخاطب (اتقین) تغییر کرد؟

الف. برای تشدید و جدی کردن حکم المیزان، ج16، ص) که گویی با این تغییر می‌خواهد اشاره کند به جمله محذوفی مانند اینکه: پس شما به همین موارد که بیان شد بسنده کنید و تقوای الهی پیشه کنید و از اینها تجاوز نکنید. (البحر المحیط، ج‏8، ص502)

ب. ...

4) «وَ اتَّقینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‏ کُلِّ شَی‏ءٍ شَهیداً»

توجه به شاهد بودن خدا بر اعمال انسان، بهترین عامل و اهرم رعایت تقواست. (تفسیر نور، ج9، ص395)




[1] . و لما نزلت آیة الحجاب قال الآباء و الأبناء و الأقارب یا رسول الله و نحن أیضا نکلمهن من وراء حجاب فأنزل الله تعالى الأیة (مجمع البیان، ج‏8، ص577)

[2] . این روایت هم قابل توجه است:

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ یَسْتَأْذِنُ عَلَى أَبِیهِ قَالَ نَعَمْ قَدْ کُنْتُ أَسْتَأْذِنُ عَلَى أَبِی وَ لَیْسَتْ أُمِّی عِنْدَهُ إِنَّمَا هِیَ امْرَأَةُ أَبِی تُوُفِّیَتْ أُمِّی وَ أَنَا غُلَامٌ وَ قَدْ یَکُونُ مِنْ خَلْوَتِهِمَا مَا لَا أُحِبُّ أَنْ أَفْجَأَهُمَا عَلَیْهِ وَ لَا یُحِبَّانِ ذَلِکَ مِنِّی السَّلَامُ أَصْوَبُ وَ أَحْسَنُ. (الکافی، ج‏5، ص528)

[3] . فَقَالَ ص اللَّهُمَّ مُشْبِعَ الْجَوْعَةِ وَ دَافِعَ الضَّیْعَةِ أَشْبِعْ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَالَ جَابِرٌ فَوَ اللَّهِ لَنَظَرْتُ إِلَى الدَّمِ یَنْحَدِرُ مِنْ قُصَاصِهَا حَتَّى عَادَ وَجْهُهَا أَحْمَرَ فَمَا جَاعَتْ بَعْدَ ذَلِکَ الْیَوْمِ.

[4] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا یَنْبَغِی لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَنْکَشِفَ بَیْنَ یَدَیِ الْیَهُودِیَّةِ وَ النَّصْرَانِیَّةِ فَإِنَّهُنَّ یَصِفْنَ ذَلِکَ لِأَزْوَاجِهِن‏

 


543) سوره احزاب (33) آیه 54 إِنْ تُبْدُوا شَیئاً أَوْ تُخْفُوهُ

بسم الله الرحمن الرحیم

543) سوره احزاب (33) آیه 54

إِنْ تُبْدُوا شَیئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً

ترجمه

اگر چیزی را آشکار سازید یا پنهانش کنید پس البته خداوند همواره به هر چیزی دانا بوده است.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

خدا را چنان بندگی کن که گویی او را می‌بینی، که اگر تو کسی نیستی که او را ببینی، او قطعا تو را می‌بیند؛

و حروف «عبد» سه تاست: عین و باء و دال؛ عین، «علم» او به خداست؛ باء، «بَونِ» [= جداییِ] اوست از غیر خدا؛ و دال، «دُنُوّ» [= نزدیکی] اوست به خداست بدون هیچ کیفیت و حجابی.

مصباح الشریعة، ص8

قَالَ الصَّادِقُ ع ... قَالَ النَّبِیُّ ص:

اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ[1] وَ حُرُوفُ الْعَبْدِ ثَلَاثَةٌ ع ب د فَالْعَیْنُ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ الْبَاءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِوَاهُ وَ الدَّالُ دُنُوُّهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِلَا کَیْفٍ وَ لَا حِجَاب‏.


2) از امام کاظم ع روایت شده است:

از خداوند در پنهان و آشکار بترسید تا اینکه انصاف را در مورد خود رعایت کنید.

الزهد، ص16

عُثْمَانُ بْنُ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع یَقُولُ:

خَافُوا اللَّهَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِکُمُ النَّصَفَ.


3) از رسول الله روایت شده است:

زیاد به یاد خدا و رسول او و آل وی باشید و از او در پنهان و آشکار، و در خلوت‌ها و هنگام اشتغالاتتان غافل نشوید.

الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص407

نَرْوِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ ... أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ رَسُولَهُ وَ آلَهُ ص وَ لَا تَغْفُلُوا عَنْهُ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَ فِی خَلَوَاتِکُمْ وَ أَشْغَالِکُم‏.


4) یهودی‌ای به نام شمعون خدمت رسول الله ص می‌رسد و سوالاتی می‌پرسد؛ از جمله اینکه درباره عقل و شاخه‌های آن سوال می‌کند. حضرت توضیحاتی می‌دهند از جمله اینکه از عقل، بردباری شاخه می‌زند و از بردباری، علم؛ و از علم، رشد؛ و از رشد، عفاف؛ و از عفاف، صیانت و خودنگهداری؛ و از صیانت، حیاء؛ و از حیا، موقر و متین بودن؛ و از موقر و متین بودن، مداومت در خوبی؛ و از مداومت در خوبی، ناخوش داشتن بدی؛ و از ناخوش داشتن بدی، اطاعت از کسی که خیرخواه است؛ و اینها ده گروه از انواع خیر است که هر یک ده گروه، ده نوع دارد؛ سپس شروع به توضیح یک‌یک اینها می‌کنند تا می‌رسند به:

اما حیاء: از او منشعب می‌گردد نرمی و مهربانی و مراقبت خدا در پنهان و آشکار، و سلامتی، و اجتناب از بدی، و خوشرویی، و گذشت، و پیروزی، و خوش‌نامی شخص در میان مردم؛ اینها چیزهایی است که از حیا به عاقل می‌رسد؛ پس خوشا به حال کسی که نصیحت و خیرخواهی خدا را پذیرفت و از مفتضح شدن توسط خدا ترسید.

تحف العقول، ص17

فِی جُمْلَةِ خَبَرٍ طَوِیلٍ وَ مَسَائِلَ کَثِیرَةٍ سَأَلَهُ عَنْهَا رَاهِبٌ یُعْرَفُ بِشَمْعُونَ بْنِ لَاوَى بْنِ یَهُودَا مِنْ حَوَارِیِّ عِیسَى ع فَأَجَابَهُ عَنْ جَمِیعِ مَا سَأَلَ عَنْهُ عَلَى کَثْرَتِهِ فَآمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ کَتَبْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ إِلَیْهِ وَ مِنْهُ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْعَقْلِ مَا هُوَ وَ کَیْفَ هُوَ وَ مَا یَتَشَعَّبُ مِنْهُ وَ مَا لَا یَتَشَعَّبُ وَ صِفْ لِی طَوَائِفَهُ کُلَّهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ ... فَتَشَعَّبَ مِنَ الْعَقْلِ الْحِلْمُ وَ مِنَ الْحِلْمِ الْعِلْمُ وَ مِنَ الْعِلْمِ الرُّشْدُ وَ مِنَ الرُّشْدِ الْعَفَافُ وَ مِنَ الْعَفَافِ الصِّیَانَةُ وَ مِنَ الصِّیَانَةِ الْحَیَاءُ وَ مِنَ الْحَیَاءِ الرَّزَانَةُ وَ مِنَ الرَّزَانَةِ الْمُدَاوَمَةُ عَلَى الْخَیْرِ وَ مِنَ الْمُدَاوَمَةِ عَلَى الْخَیْرِ کَرَاهِیَةُ الشَّرِّ وَ مِنْ کَرَاهِیَةِ الشَّرِّ طَاعَةُ النَّاصِحِ فَهَذِهِ عَشَرَةُ أَصْنَافٍ مِنْ أَنْوَاعِ الْخَیْرِ وَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْ هَذِهِ الْعَشَرَةِ الْأَصْنَافِ عَشَرَةُ أَنْوَاعٍ فَأَمَّا الْحِلْمُ ...

وَ أَمَّا الْحَیَاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّینُ وَ الرَّأْفَةُ وَ الْمُرَاقَبَةُ لِلَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَ السَّلَامَةُ وَ اجْتِنَابُ الشَّرِّ وَ الْبَشَاشَةُ وَ السَّمَاحَةُ وَ الظَّفَرُ وَ حُسْنُ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْءِ فِی النَّاسِ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِالْحَیَاءِ فَطُوبَى لِمَنْ قَبِلَ نَصِیحَةَ اللَّهِ وَ خَافَ فَضِیحَتَهُ.


5) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

و هر عالِمی، بعد از جهل است که به علم می‌رسد؛ ولی خداوند جهلی نداشته است که بعدش به علم دست یابد؛ او بر همه اشیاء قبل از وجودشان  احاطه علمی دارد و با وجودشان علمی به او اضافه نمی‌شود؛ علم او بدانها قبل از آنکه ایجادشان کند، همانند علمش بدانهاست بعد از تکوین‌شان.

التوحید (للصدوق)، ص43؛ الکافی، ج‏1، ص135

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنِ الْحُصَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِی حَرْبِ مُعَاوِیَةَ فِی الْمَرَّةِ الثَّانِیَةِ فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسَ قَامَ خَطِیباً فَقَال‏ ...

وَ کُلُّ عَالِمٍ فَمِنْ بَعْدِ جَهْلٍ تَعَلَّمَ وَ اللَّهُ لَمْ یَجْهَلْ وَ لَمْ یَتَعَلَّمْ أَحَاطَ بِالْأَشْیَاءِ عِلْماً قَبْلَ کَوْنِهَا فَلَمْ یَزْدَدْ بِکَوْنِهَا عِلْماً عِلْمُهُ بِهَا قَبْلَ أَنْ یُکَوِّنَهَا کَعِلْمِهِ بَعْدَ تَکْوِینِهَا؛ ...

تدبر

1) «إِنْ تُبْدُوا شَیئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً»

بعد از اینکه خداوند به مومنان در خصوص رفتارشان با پیامبر تذکراتی داد، فرمود:

هر کاری انجام دهید، آشکار یا مخفی، حتما خدا بدان علم دارد.

اغلب مفسران نزول این آیه را همراه با آیه قبل و در مقام تهدید کسانی که پیامبر را اذیت می‌کردند و می‌گفتند اگر پیامبر بمیرد ما با زنان او ازدواج خواهیم کرد، دانسته‌اند (مثلا: مجمع‌البیان، ج8، ص577؛ المیزان، ج16، ص338؛ البحر المحیط، ج8، ص501))


2) «إِنْ تُبْدُوا شَیئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً»

علم خدا بر همه موجودات احاطه دارد و این گونه نیست که خداوند با علم حصولی به شناخت اشیاء برسد. (حدیث4) لذا تنها در برابر مخلوقات است که کارهای ما به دو دسته پنهان و آشکار تقسیم می‌شود، وگرنه برای خدا امر پنهانی‌ای وجود ندارد.

ارتباط شناخت و اخلاق

خداشناسی یک امر صرفاً ذهنی نیست که با زندگی ما ارتباطی نداشته باشد. اگر خداشناسی ما درست شود، زندگی‌مان درست خواهد شد. کسی که بداند خدا همه چیز را می‌داند و چیزی از محضر او مخفی نمی‌ماند، می‌فهمد که «عالم محضر خداست» و کسی که بداند عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نخواهد کرد.


3) «إِنْ تُبْدُوا شَیئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً»

در آیه قبل، تمامی احکامی که بیان شد، مطالبی است که تا اقدامی ظاهر و آشکار در کار نباشد، تخطی‌ بی‌معنی است:

مزاحمت طولانی در منزل پیامبر ص، نحوه مواجهه با زنان پیامبر ص؛ سخنان آزاردهنده‌ای مانند اینکه اگر پیامبر بمیرد با زنانش ازدواج می‌کنیم.

پس چرا تعبیر «أو تخفوه» را آورد؟

الف. اگر در ظاهر، برخی احکام واجب گردیده، بدین سبب است که در باطن و خفای انسان اثر می‌گذارد، چنانکه درباره محدود کردن مواجهه با زنان پیامبر هم فلسفه مطلب را «پاک ماندن دل» عنوان نمود.

ب. اسلام صرفا تسلیم ظاهری نمی‌خواهد. بلکه می‌خواهد واقعا آن کارها را کنار بگذارند؛ و این گونه نباشد که الان کنار بگذارند اما مخفیانه برنامه‌ریزی کنند که در موقعیتی دیگر آن کارها را انجام دهند.

ج. ...



[1] . نزدیک به این مضمون حدیث زیر است که در جلسه 194 حدیث3 http://yekaye.ir/fussilat-041-22/ گذشت:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ‏ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ ع

یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْک‏ (الکافی، ج‏2، ص68)

 


542) سوره احزاب (33) آیه 53 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخ

بسم الله الرحمن الرحیم

542) سوره احزاب (33) آیه 53 

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُمْ إِلی‏ طَعامٍ غَیرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی‏ مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً

ترجمه

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، داخل حجره‌های پیامبر نشوید مگر برای طعامی به شما اذن داده شود بدون اینکه [زودتر بیایید و] چشم به راه پخت آن باشید، ولی هنگامی که دعوت شدید وارد شوید، و هنگامی که غذا خوردید پراکنده گردید، و نه اینکه [پس از خوردن] دل به گفتگو بسپارید، زیرا آن [کارتان] پیامبر ص را می‌رنجاند و از شما شرم می‌کند و حال آنکه خداوند از [بیان] حق شرم ندارد؛ و هنگامی که از زنان او متاعی می‌خواهید از پشت پرده درخواستتان از آنها را مطرح کنید که این برای پاک ماندن دلهای شما و دلهای آنها بهتر است؛ و شما را نرسد که رسول الله ص را برنجانید و نه اینکه بعد از او هرگز با همسرانش ازدواج کنید؛ که مسلماً این کارتان نزد خداوند [گناهی] بزرگ است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«اِناهُ» : إنا + ه

برخی ماده «أنی» را دارای چهار اصل معنایی دانسته‌اند «درنگ و بردباری؛ لحظه زمان، رسیدن به چیزی، و ظرفی از ظروف» (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص141) اما به نظر می‌رسد همه این معانی (و یا لااقل سه معنای اول) را را می‌توان به یک اصل واحد بر‌گرداند و آن را به معنای «نزدیک شدن زمانِ چیزی» (مفردات ألفاظ القرآن، ص96) و یا «به بلوغ و زمان موعود رسیدن و نُضج گرفتن به لحاظ زمانی» (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص181) دانست. از این ماده کلمات «آن» (به معنای لحظه) و «تأنّی» (به معنای درنگ کردن) در فارسی هم به کار می‌رود.

مثلا «یأن» در آیه «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ‏» (حدید/16) یعنی آیا زمان اینکه دلهای آنان خاشع شود نرسیده است.

«آناء» جمعِ «آن» (به معنای لحظه) می‌باشد (یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ؛‌ آل‌عمران/113) که برخی گفته‌اند در این آیه به معنای آن لحظاتی است که شب به اوج خود رسیده است. (التحقیق، ج‏1، ص181)

«آن» معنای دیگری هم دارد که این کلمه (و مونث آن: «آنیة») در عبارات «عَیْنٍ آنِیَةٍ» (غاشیه/5) و «حَمِیمٍ آنٍ» (الرحمن/44) به معنای چشمه یا آب جوشانی که به نهایت درجه حرارت رسیده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص96؛ التحقیق، ج‏1، ص182)

«آنیة» نیز معنای دیگری دارد: «ظرف» (وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّة؛ انسان/15) و وجه تسمیه‌اش را این دانسته‌اند که ظرفی است که به عالی‌ترین وجه ساخته شده و در وقت مورد نظر، از آن در حد نهایت استفاده می‌شود. (التحقیق، ج‏1، ص182)

«اِناهُ» در آیه حاضر نیز به معنای زمانی است که غذا کاملا پخته و آماده خوردن شده است. (التحقیق، ج‏1، ص182)

این ماده و مشتقاتش جمعا 8 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«مُسْتَأْنِسِینَ»

ماده «أنس» را در اصل به معنای ظهور و آشکار شدنی که همراه با آرامش باشد دانسته و گفته‌اند به «إنسان» در مقابل «جنیان»، «إنس» می‌گویند، چون آنها مخفی‌اند و نمی‌شود با آنها مأنوس شد و احساس آرامش کرد؛ اما انسان آشکار است و می‌توان با او أنس گرفت. (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص145) (البته در جلسه94 اشاره شد که برخی «انسان» را از ماده «نسی» دانسته‌اند. http://yekaye.ir/ta-ha-020-115/ ) (لازم به ذکر است که در عربی به «مردمک» چشم هم «إنسان» العین می‌گویند)

به تعبیر دیگر، این ماده دلالت می‌کند بر نزدیک شدن همراه با ظاهر و آشکار شدنی است به منظور رسیدن به انس و آرامش می‌باشد (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص174) و کلمه «اُنس» و «مأنوس شدن» در زبان فارسی هم بسیار رایج است.

از آنجا که در معنای این ماده، مفهوم ظهور و آشکار شدن هست، گاه در معنای «دیدن» یا «دیده شدن» هم به کار می‌رود (إِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدا؛ نساء/6)

«اُنس» نقطه مقابل «نفرت» و «وحشت» است؛ و به امر منسوب به انسان، و هر چیزی که در جانب انسان باشد [و آرامش به همراه بیاورد] «إِنْسِیّ» می‌گویند که چیزی که نقطه مقابل باشد «وحشیّ» گفته می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص94)

چنانکه اشاره شد، اغلب کلمه «إنسان» را از این ماده و هم‌معنی «إنس» دانسته‌اند که جمع آن «اَناسِیّ» (فرقان/49) و «أُناس» (اعراف/82) می‌باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص94) و برخی این دو کلمه را جمع «إنسیّ» (به همان معنای انسان) دانسته‌اند (لسان العرب، ج‏6، ص13)

درباره «الناس» (مردم) از ابن‌هیثم و نیز از سیبویه نقل شده که گفته‌اند که اصلش «الأُناس‏» بوده است که برای تخفیف و سهولت در کلام همزه‌اش افتاده و «الناس» خوانده شده و کم‌کم به صورت یک کلمه جدید درآمده که «الف و لام» آن را شبیه «الف و لام» رایج در کلمات عربی در نظر گرفته و آن را حذف کرده و به صورت «ناس» هم استعمال کرده‌اند. (لسان العرب، ج‏6، ص11) و جالب است که با اینکه 241 مورد در قرآن کریم کلمه «الناس» به کار رفته، حتی یکبار هم به صورت «ناس» (بدون الف و لام) به کار نرفته است.

«مُسْتَأْنِسِینَ» اسم فاعل از «استیناس» است (لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا؛ نور/27) که به معنای «انس گرفتن» و مانوس شدن؛ و نقطه مقابل «استیحاش: وحشت کردن» می‌باشد (مجمع البحرین، ج‏4، ص46)

اگر انسان را از این ماده (و نه از ماده نسی) بدانیم، این ماده و مشتقاتش 338 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ»

حرف «لام» در «لِحَدِیثٍ» یا لام علت است، یعنی برای که بخواهید باب گفتگو را باز کنید؛ و یا لام تقویت است (لام که مفعول را بعد از اسم فاعل می‌آورد) یعنی درصدد سخن گفتن با اهل خانه باشید. (البحر المحیط، ج‏8، ص499).[1]

اختلاف قرائت[2]

شأن نزول

درباره شأن نزول «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ ...» گفته‌اند که هنگامی که رسول الله ص با زینب بنت جحش ازدواج کرد، ولیمه داد و اصحابش را دعوت کرد. اصحاب می‌آمدند و دوست داشتند برای صحبت نزد ایشان بنشینند و بیرون نمی‌رفتند و با طولانی ماندنشان در منزل ایشان برای حضرت مزاحمت ایجاد می‌کردند؛ و گاهی هم بدون اجازه وارد منزل ایشان می‌شدند؛ و چون حضرت نمی‌خواستند آنها ناراحت شوند و چیزی نمی‌گفتند.

تفسیر القمی، ج‏2، ص196[3]؛ مجمع البیان، ج‏8، ص574[4]؛ علل الشرائع، ج‏1، ص65؛

شأن نزول «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً: و شما را نرسد که رسول الله ص را برنجانید و نه اینکه بعد از او هرگز با همسرانش ازدواج کنید» چنین است که وقتی پیامبر ص پس از درگذشت أبوسلمة و عبد اللّه بن حذافة با ام‌سلمه و حفصه ازدواج کرد، طلحه و عثمان گفتند آیا پیامبر ص با زنان ما ازدواج کند و ما با زنان او ازدواج نکنیم؟ اگر بمیرد ما هم با زنانش ازدواج می‌کنیم؛ و طلحه عایشه را می‌خواست و عثمان ام‌سلمه را؛ و آنگاه این آیه نازل شد.

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص598[5]؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص196[6]؛ مجمع البیان، ج‏8، ص574[7]؛

إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏3، ص414[8]؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج‏2، ص493[9]

این مطلب در بسیاری از کتب اهل سنت (از قول عمر، ابن‌عباس، سدی، مقاتل، ابن‌سیرین و ...) هم آمده است؛ البته در اغلب آنها اسمی از عثمان نیامده، اما اسم طلحه آمده و در برخی از آنها سخن طلحه چنین شروع می‌شود: «پیامبر ما را مجبور کرده است که با دخترعموهایمان [= زنان وی] از پشت پرده سخن بگوییم و با زنان ما ازدواج می‌کند؛ ...»

برخی از منابع اهل سنت که اسم طلحه[10] صریحا در آنها آمده است:

تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج10، ص3150[11]؛ التفسیر الوسیط للواحدی، ج3، ص480[12]؛ البحر المحیط، ج‏8، ص500-501[13]

الدر المنثور، ج‏5، ص214[14]؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏12، ص259[15] و ج‏13، ص287[16]

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که جبرئیل خدمت رسول الله می‌رسید همانند یک بنده، در مقابل ایشان می‌نشست و بر ایشان وارد نمی‌شد مگر اینکه اذن می‌گرفت.

علل الشرائع، ج‏1، ص7

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَى النَّبِیَّ ص قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّى یَسْتَأْذِنَهُ.

 

2) ابن‌عباس روایت کرده است: امام حسین ع بر بستر امام حسن ع حاضر شد و ایشان وصیت‌نامه اش را چنین املا کرد:

بنویس: این است آنچه که حسن بن علی ع به برادرش حسین بن علی ع وصیت می‌کند؛ سفارش می‌کنم که ...

و سفارش می‌کنم که مرا در کنار جدّم رسول الله ص دفن کنید که من به او و به خانه او سزاوارتر از کسانی‌ام که بدون اینکه از او اذنی گرفته باشند یا مکتوبی از ایشان داشته باشند، در خانه‌اش وارد شدند در حالی که خداوند متعال در آنچه بر پیامبرش نازل کرده، فرموده است: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، داخل حجره‌های پیامبر نشوید مگر به شما اذن داده شود» پس به خدا سوگند به آنها اجازه نداد که بدون اذنش در زمان زندگیش بر او وارد شوند؛ و بعد از وفاتش هم اذنی به آنها برای ورود به خانه‌اش داده نشد؛ در حالی که ماییم که به ما اذن داده شده که در آنچه از او به ما به ارث رسیده تصرف کنیم؛ اما اگر آن زن [از دفن من در آنجا] مانع شد، پس تو را به قرابتی که خداوند بین من و تو قرار داده و رَحِمی که ما را به رسول الله متصل ساخته، سوگند می‌دهم که مبادا حتی به اندازه حجامت کردنی، خونی ریخته شود تا اینکه رسول الله را ملاقات کنیم و شکایت به او بریم و او را از آنچه از جانب مردم بعد از او به ما رسید خیردار سازیم.

 

الأمالی (للطوسی)، ص159-160؛ بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص272

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ‏ الْمُهَلَّبِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُزَاحِمُ بْنُ عَبْدِ الْوَارِثِ بْنِ عَبَّادٍ الْبَصْرِیُّ بِمِصْرَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْغَلَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ بَکَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ الْهُذَلِیُّ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ.

قَالَ الْغَلَابِیُّ: وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ النَّطَّاحِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الصَّلْتِ الْوَاسِطِیُّ، قَالا: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ یُونُسَ الْیَمَامِیُّ، عَنِ الْکَلْبِیِّ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ.

قَالَ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو عِیسَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ الطَّائِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَلَامٍ الْکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الصَّلْتِ، قَالا: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ یُونُسَ الْیَمَامِیُّ، عَنِ الْکَلْبِیِّ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ،

 قَالَ دَخَلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) عَلَى أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ، فَقَالَ ...[17] اکْتُبْ:" هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى أَخِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، أَوْصَى ...[18]

وَ أَنْ تَدْفِنَنِی مَعَ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیْتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیْتَهُ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَ لَا کِتَابٍ جَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِهِ، قَالَ اللَّهُ (تَعَالَى) فِیمَا أَنْزَلَهُ عَلَى نَبِیِّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی کِتَابِهِ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» فَوَ اللَّهِ مَا أُذِنَ لَهُمْ فِی الدُّخُولِ عَلَیْهِ فِی حَیَاتِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ، وَ لَا جَاءَهُمُ الْإِذْنُ فِی ذَلِکَ مِنْ بَعْدِ وَفَاتِهِ، وَ نَحْنُ مَأْذُونٌ لَنَا فِی التَّصَرُّفِ فِیمَا وَرِثْنَاهُ مِنْ بَعْدِهِ، فَإِنْ أَبَتْ عَلَیْکَ الِامْرَأَةُ فَأَنْشُدُکَ بِالْقَرَابَةِ الَّتِی قَرَّبَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) مِنْکَ، وَ الرَّحِمِ الْمَاسَّةِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) أَنْ لَا تُهَرِیقَ فِیَّ مِحْجَمَةً مِنْ دَمٍ حَتَّى نَلْقَى رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَنَخْتَصِمَ إِلَیْهِ، وَ نُخْبِرَهُ بِمَا کَانَ مِنَ النَّاسِ إِلَیْنَا بَعْدَه‏.

 

3) از ام‌سلمه [همسر پیامبر ص] روایت شده است:

من و مَیمونَه [= یکی دیگر از زنان پیامبر ص] نزد پیامبر بودیم که ابن ام‌مکتوم می‌خواست وارد خانه ما شود و این بعد از نزول آیه حجاب [= پرده] بود؛ به ما دستور داد که پشت پرده رویم. گفتیم: یا رسول الله! مگر نه این است که او نابیناست و ما را نمی‌بیند؟

فرمود: آیا شما دو تن هم نابینا هستید؟ آیا شما او را نمی‌بینید؟

مکارم الأخلاق (طبرسی)، ص233؛ عوالی اللئالی، ج‏2، ص134؛ تفسیر قرطبی، ج12، ص228؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج6، ص41

عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ ص وَ عِنْدَهُ مَیْمُونَةُ فَأَقْبَلَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ أُمِرَ بِالْحِجَابِ فَقَالَ احْتَجِبَا فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَیْسَ أَعْمَى لَا یُبْصِرُنَا فَقَالَ أَ فَعَمْیَاوَانِ أَنْتُمَا أَ لَسْتُمَا تُبْصِرَانِهِ.

و أخرج أبو داود و الترمذی و صححه و النسائی و البیهقی فی سننه عن أم سلمة (الدر المنثور، ج‏5، ص42)

 

4) هنگامی که امیرالمومنین ع با اهل بصره و اصحاب جمل روبرو شد، از طلحه و زبیر خواست که با آنان سخن بگوید. ابتدا با زبیر سخن گفت. سپس نوبت به طلحه رسید و به او فرمود:

طلحه! آیا همسران شما دو نفر هم همراهتان است؟

گفت: خیر.

فرمود: رفته اید سراغ زنی که جایگاهش در کتاب الله این است که در خانه‌اش بنشیند، و آنگاه او را در معرض دید قرار داده‌اید و همسران خودتان را در خیمه‌ها و پشت پرده‌ها محفوظ نگه داشته‌اید؟ واقعا انصاف را در حق رسول الله ص رعایت نکردید که زنان خودتان را در خانه باقی گذاشتید و همسرِ رسول الله را بیرون آوردید، در حالی که خداوند دستور داده بود که آنان جز از پشت پرده با کسی سخن نگویند...

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص800

قَالَ أَبَانٌ قَالَ سُلَیْمٌ لَمَّا الْتَقَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَهْلُ الْبَصْرَة ... فَقَالَ عَلِیٌّ ع ... ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى طَلْحَةَ فَقَالَ یَا طَلْحَةُ مَعَکُمَا نِسَاؤُکُمَا قَالَ لَا قَالَ عَمَدْتُمَا إِلَى امْرَأَةٍ مَوْضِعُهَا فِی کِتَابِ اللَّهِ الْقُعُودُ فِی بَیْتِهَا فَأَبْرَزْتُمَاهَا وَ صُنْتُمَا حَلَائِلَکُمَا فِی الْخِیَامِ وَ الْحِجَالِ مَا أَنْصَفْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ ص [مِنْ أَنْفُسِکُمْ حَیْثُ أَجْلَسْتُمَا نِسَاءَکُمَا فِی الْبُیُوتِ وَ أَخْرَجْتُمَا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص‏] وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ لَا یُکَلَّمْنَ إِلَّا مِنْ وَراءِ حِجاب‏.[19]

 

5) عمر بن اُذینه با سند خود از حسن بصری نقل کرده است که رسول الله ص با زنی از بنی‌عامر ازدواج کرد به نام «سَنا» که از زیباترین زنان زمان خویش بود. وقتی نگاه عایشه و حفصه به او افتاد گفتند این زن با این زیبایی‌ش حتما جای ما را در دل رسول الله خواهد گرفت. پس به او گفتند: مبادا رسول الله از تو حرصی [به نکاح] ببیند.

هنگامی که رسول الله ص بر او وارد شد و دست او را در دست گرفت او گفت: به خدا پناه می‌برم و دست رسول الله ص را با شدت از دست خود جدا کرد. نهایتا رسول الله ص او را طلاق داد و او را به خانواده‌اش برگرداند.

همچنین رسول الله ص با زنی از قبیله کِنده، دختر ابی‌الجون ازدواج کرد؛ وقتی ابراهیم (پسر رسول الله ص از ماریه قبطیه) از دنیا رفت، این زن گفت: اگر این واقعا پیامبر بود، پسرش نمی‌مرد! و رسول الله ص پیش از اینکه با او آمیزشی داشته باشد او را به خانواده‌اش برگرداند. وقتی رسول الله ص از دنیا رفت و ابوبکر زمام کار را به دست گرفت؛ این دو زن عامری و کِندی نزد ابوبکر آمدند و گفتند از ما خواستگاری شده است. ابوبکر و عمر با هم مشورت کردند و به آنها گفتند: به اختیار خودتان است: اگر خواستید در پرده ماندن را انتخاب کنید و اگر خواستید غریزه جنسی را؛ و آنها غریزه جنسی را انتخاب کردند و ازدواج کردند، یکی از آن دو مردی که با آنان ازدواج کرد به جذام مبتلا شد و دیگری دیوانه شد.

عمر بن اذینه می‌گوید: این مطلب را نزد زراره و فضیل تعریف کردم؛ آنها از امام باقر ع روایت کردند که ایشان فرمود: خداوند عز و جل از هیچ چیزی نهی نکرد مگر اینکه در آن مورد عصیان قرار گرفت؛ حتی با زنان پیامبر ص بعد از ایشان ازدواج کردند؛ و امام ع همین حکایت دو زن عامری و کندی را تعریف کردند و سپس فرمودند: اگر از آنها سوال می‌شد که مردی با زنی ازدواج کرد و قبل از آمیزش طلاقش داد، آیا جایز است که پسر آن مرد با این زن ازدواج کند، حتما می‌گفتند که خیر؛ در حالی که حرمت رسول الله بیش از پدرانشان بود.

و زراره در نقلی دیگر این را هم افزود که امام باقر ع در ادامه فرمود: و همچنین آنها، اگر مومن باشند، حلال نمی دانند که با مادرانشان ازدواج کنند، در حالی که به لحاظ حرمت، همسران پیامبر ص مانند مادرانشان بودند.

الکافی، ج‏5، ص421؛ النوادر(للأشعری)، ص103

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ قَالَ:

حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ أَبِی عُرْوَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنْ بَنِی عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ یُقَالُ لَهَا سَنَى وَ کَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ أَهْلِ زَمَانِهَا فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَیْهَا عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ قَالَتَا لَتَغْلِبُنَا هَذِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِجَمَالِهَا فَقَالَتَا لَهَا لَا یَرَى مِنْکِ- رَسُولُ اللَّهِ ص حِرْصاً فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص تَنَاوَلَهَا بِیَدِهِ فَقَالَتْ أَعُوذُ بِاللَّهِ فَانْقَبَضَتْ یَدُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَنْهَا فَطَلَّقَهَا وَ أَلْحَقَهَا بِأَهْلِهَا وَ تَزَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ ص امْرَأَةً مِنْ کِنْدَةَ بِنْتَ أَبِی الْجَوْنِ فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص ابْنُ مَارِیَةَ الْقِبْطِیَّةِ قَالَتْ لَوْ کَانَ نَبِیّاً مَا مَاتَ ابْنُهُ فَأَلْحَقَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَهْلِهَا قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ وُلِّیَ النَّاسَ أَبُو بَکْرٍ أَتَتْهُ الْعَامِرِیَّةُ وَ الْکِنْدِیَّةُ وَ قَدْ خُطِبَتَا فَاجْتَمَعَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا لَهُمَا اخْتَارَا إِنْ شِئْتُمَا الْحِجَابَ وَ إِنْ شِئْتُمَا الْبَاهَ فَاخْتَارَتَا الْبَاهَ فَتَزَوَّجَتَا فَجُذِمَ أَحَدُ الرَّجُلَیْنِ وَ جُنَّ الْآخَرُ.

قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الْحَدِیثِ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیْلَ فَرَوَیَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ مَا نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ قَدْ عُصِیَ فِیهِ حَتَّى لَقَدْ نَکَحُوا أَزْوَاجَ النَّبِیِّ ص مِنْ بَعْدِهِ وَ ذَکَرَ هَاتَیْنِ الْعَامِرِیَّةَ وَ الْکِنْدِیَّةَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَوْ سَأَلْتَهُمْ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَطَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا أَ تَحِلُّ لِابْنِهِ لَقَالُوا لَا فَرَسُولُ اللَّهِ ص أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْ آبَائِهِمْ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ وَ قَالَ فِی حَدِیثِهِ وَ لَا هُمْ یَسْتَحِلُّونَ أَنْ یَتَزَوَّجُوا أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ کَانُوا مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ أَزْوَاجَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْحُرْمَةِ مِثْلُ أُمَّهَاتِهِمْ.

تکمله:

این مطلب در کتب اهل سنت هم روایت شده است با این تفاوت که در مورد زن مورد نظر اختلاف دارند و نیز گفته‌اند ابوبکر از این حکم پشیمان شد اما عمر به او گفت که او جزء زنان پیامبر محسوب نمی‌شود زیرا پیامبر با او آمیزش نکرده بود و او را به قبیله‌اش برگرداند؛ و ابوبکر آرام شد!

البحر المحیط، ج‏8، ص501

و لما توفی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم، و ارتدت العرب ثم رجعت، تزوج عکرمة ابن أبی جهل قتیلة بنت الأشعث بن قیس، و کان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و [آله و] سلّم، قد تزوجها و لم یبن بها. فصعب ذلک على أبی بکر و قلق، فقال له عمر: مهلا یا خلیفة یا خلیفة رسول اللّه، إنها لیست من‏ نسائه، إنه لم یبن بها، و لا أرخى علیها حجابا، و قد أبانتها منه ردتها مع قومها. فسکن أبو بکر.[20]

 

6) از ائمه اطهار ع چنین روایت شده است در مورد این سخن خداوند عز و جل:

«و شما را نرسد که برنجانید رسول الله ص را» (احزاب/53) در مورد علی ع و ائمه «همانند کسانی که موسی را اذیت کردند و خداوند او را از آنچه گفتند تبرئه کرد» (احزاب/69)

الکافی، ج‏1، ص414

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ رَفَعَهُ إِلَیْهِمْ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» فِی عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ «کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا»[21]

تدبرها در برگه بعد

 


[1] . در مورد جایگاه نحوی «غَیْرَ» در عبارت «غَیْرَ ناظِرِینَ» (که حال است یا صفت، نزاع جالبی بین زمخشری و ابوحیان در گرفته است، که به نظر می‌رسد حق با ابوحیان باشد:

«و إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ، قال الزمخشری: إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ فی معنى الظرف تقدیره: وقت أن یؤذن لکم، و غَیْرَ ناظِرِینَ: حال من لا تَدْخُلُوا، أوقع الاستثناء على الوقت و الحال معا، کأنه قیل: لا تدخلوا بیوت النبی إلا وقت الإذن، و لا تدخلوها إلا غیر ناظرین إناه. انتهى. فقوله: إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ فی معنى الظرف و تقدیره: وقت أن یؤذن لکم، و أنه أوقع الاستثناء على الوقت فلیس بصحیح، و قد نصوا على أن أن المصدریة لا تکون فی معنى الظرف. تقول: أجیئک صیاح الدیک و قدوم الحاج، و لا یجوز: أجیئک أن یصیح الدیک و لا أن یقدم الحاج. و أما أن الاستثناء وقع على الوقت و الحال معا، فلا یجوز على مذهب الجمهور، و لا یقع بعد إلا فی الاستثناء إلا المستثنى، أو المستثنى منه، أو صفة المستثنى منه: و أجاز الأخفش و الکسائی ذلک فی الحال، أجازا: ما ذهب القوم إلا یوم الجمعة راحلین عنا، فیجوز ما قاله الزمخشری فی الحال. و أما قوله: إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ، فلا یتعین أن یکون ظرفا، لأنه یکون التقدیر: إلا بأن یؤذن لکم، فتکون الباء للسببیة، کقوله: فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ، أو للحال، أی مصحوبین بالإذن. و أما غَیْرَ ناظِرِینَ، کما قرر فی قوله: بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ. أرسلناهم بالبینات و الزبر، دل علیه لا تَدْخُلُوا، کما دل علیه أرسلناهم قوله: و ما أرسلنا. و معنى غَیْرَ ناظِرِینَ فحال، و العامل فیه محذوف تقدیره: ادخلوا بالإذن غیر ناظرین. کما قرر فی قوله: بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ، أی غیر منتظرین وقته، أی وقت استوائه و تهیئته. (البحر المحیط، ج‏8، ص499)

[2] . غَیْرَ/ غَیْرِ ؛ جمهور/ابن ابی‌عبلة

إِناهُ/ إِناءَهُ ؛ جمهور/ اعمش

فَیَسْتَحْیِی/ فَیَسْتَحِیی ؛ جمهور/ لغة بنی‌تمیم

و قرأ الجمهور: غَیْرَ بالنصب على الحال؛ و ابن أبی عبلة: بالکسر، صفة لطعام. قال الزمخشری: و لیس بالوجه، لأنه جرى على غیر من هو له، فمن حق ضمیر ما هو له أن یبرز من إلى اللفظ، فیقال: غیر ناظرین إناه أنتم، کقوله: هند زید ضاربته هی. انتهى. و حذف هذا الضمیر جائز عند الکوفیین إذا لم یلبس و أنى الطعام إدراکه، یقال: أنى الطعام أنى، کقوله: قلاه قلى، و قیل: وقته، أی غیر ناظرین ساعة أکله.

و قرأ الجمهور: إناه مفردا؛ و الأعمش: إناءه، بمدة بعد النون.

فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ. و قرأت فرقة: فیستحیی بکسر الحاء، مضارع استحا، و هی لغة بنی تمیم.

و قرأ الجمهور: بیاءین و سکون الحاء. (البحر المحیط، ج‏8، ص499-501)

[3] . فَإِنَّهُ لَمَّا تَزَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِزَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَ کَانَ یُحِبُّهَا- فَأَوْلَمَ وَ دَعَا أَصْحَابَهُ فَکَانَ أَصْحَابُهُ إِذَا أَکَلُوا- یُحِبُّونَ أَنْ یَتَحَدَّثُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَ یُحِبُّ أَنْ یَخْلُوَ مَعَ زَیْنَبَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ کَانُوا یَدْخُلُونَ بِلَا إِذْنٍ.

[4] . نزلت آیة الحجاب لما بنى رسول الله ص بزینب بنت جحش و أولم علیها قال أنس أولم علیها بتمر و سویق و ذبح شاة و بعثت إلیه أمی أم سلیم بحیس فی تور من حجارة فأمرنی رسول الله ص أن أدعو أصحابه إلى الطعام فدعوتهم فجعل القوم یجیئون و یأکلون و یخرجون ثم یجی‏ء القوم فیأکلون و یخرجون قلت یا نبی الله قد دعوت حتى ما أجد أحدا أدعوه فقال ارفعوا طعامکم فرفعوا طعامهم و خرج القوم و بقی ثلاثة نفر یتحدثون فی البیت فأطالوا المکث فقام ص و قمت معه لکی یخرجوا فمشى حتى بلغ حجرة عائشة ثم ظن أنهم قد خرجوا فرجع و رجعت معه فإذا هم جلوس مکانهم فنزلت الآیة

و روی مثل ذلک عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال و کان رسول الله ص یرید أن یخلو له المنزل لأنه کان حدیث عهد بعرس و کان محبا لزینب و کان یکره أذى المؤمنین‏

[5] . وَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ قَال‏ ...

فَقَالَ عُثْمَانُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَ مَا عِنْدَکَ وَ عِنْدَ أَصْحَابِکَ هَؤُلَاءِ حَدِیثٌ فِیَّ فَقَالَ عَلِیٌّ ع بَلَى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَلْعَنُکَ [مَرَّتَیْنِ‏] - انه لما توفى أبو سلمة و عبد اللّه بن حذافة و تزوّج النبیّ صلّى اللّه علیه و آله امرأتیهما أمّ سلمة و حفصة، قال طلحة و عثمان: أ ینکح محمّد نسائنا إذا متنا و لا ننکح نساءه إذا مات؟! و اللّه لو قد مات لقد أجلنا على نساءه بالسهام! و کان طلحة یرید عائشة و عثمان یرید أمّ سلمة. فأنزل اللّه تعالى: ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً و أنزل: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً- ثُمَّ لَمْ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَکَ بَعْدَ مَا لَعَنَکَ فَغَضِبَ عُثْمَانُ ثُمَّ قَالَ مَا لِی وَ مَا لَکَ وَ لَا تَدَعُنِی عَلَى حَالٍ عَهْدَ النَّبِیِّ وَ لَا بَعْدَهُ ...

[6] . و أما قوله «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً» فإنه کان سبب نزولها أنه‏ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ- وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» وَ حَرَّمَ اللَّهُ نِسَاءَ النَّبِیِّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ غَضِبَ طَلْحَةُ، فَقَالَ: یُحَرِّمُ مُحَمَّدٌ عَلَیْنَا نِسَاءَهُ وَ یَتَزَوَّجُ هُوَ نِسَاءَنَا- لَئِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً لَنَفْعَلَنَّ کَذَا وَ کَذَا ... فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً- إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً إِلَى قَوْلِهِ‏

[7] . و نزل قوله «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» إلى آخر الآیة فی رجل من الصحابة قال لئن قبض رسول الله ص لأنکحن عائشة بنت أبی بکر عن ابن عباس قال مقاتل و هو طلحة بن عبید الله و قیل إن رجلین قالا أ ینکح محمد نساءنا و لا ننکح نساءه و الله لئن مات لنکحنا نساءه و کان أحدهما یرید عائشة و الآخر یرید أم سلمة عن أبی حمزة الثمالی.

[8] . و روى حدیث نزول قوله تعالى: وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً، فی عثمان بن عفان، و طلحة، و عبید، و کذا قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، ثم قال: و أما نزول الآیات فیهما فهو شی‏ء رواه السدی رئیس مفسری أهل السنة، و صححه الحمیدی رئیس محدثیهم

[9] . ذکره السدی فی تفسیر القرآن فی تفسیر سورة الأحزاب فی قوله تعالى وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ ...

[10] . اینکه طلحه این سخنان را گفته بقدری معروف بوده که در بسیاری از محاجه های تاریخی افراد به این استناد می‌کرده‌اند از جمله روایتی که در کتاب سلیم و برخی از منابع قبل آمده است و نیز:

 


ادامه جلسه542

ادامه جلسه542


تدبر

1) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُمْ إِلی‏ طَعامٍ غَیرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی‏ مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَقِّ»

ممکن است پیامبر به خاطر حیا و شرمی که دارد در رودربایستی قرار بگیرد و زحمت‌های نابجای مومنان را تحمل کند، اما این دلیل نمی‌شود که خود مومنان هم در آداب معاشرت بی‌مبالات باشند.

نکته تخصصی درباره اهمیت «آداب» در تربیت اجتماعی

ادب به طور کلی یعنی تنظیم کردن صحیح رفتارهای ظاهری در حالت‌های گوناگون، به صورت یک تنظیم درونی. انسان مودب کسی است که خود را چنان تربیت کرده که در هر حالتی، ظاهر اعمال او حساب‌شده و مناسب باشد.

یک مساله مهم در تربیت اجتماعی آن است که ما باید در خود عادات و خصوصیاتی به وجود آوریم که بسادگی و بدون صرف توان زیاده از حد، رفتارهای مناسبی را که باید، انجام دهیم. آداب اجتماعی همان چیزی است که  باید در تربیت کودکانمان هم به آن توجه کنیم تا خلق و خویی مناسب با ابعاد زندگی دینی برایشان پدید آید؛ مانند احترام به قرآن، نحوه سخن گفتن با بزرگتر، لامپ اضافی خاموش، ویا نحوه رفتار با نامحرم.

غالبا درباره اخلاق و ضرورت اخلاقی بودن زیاد سخن گفته می‌شود؛ اما اهمیت ادب و آداب ظاهری در حفظ و استقرار اخلاق در جامعه، به هیچ‌وجه کم نیست. همین که خداوند در قرآن کریم، چنین به تفصیل ریزه‌کاری‌های آداب معاشرت اجتماعی را گوشزد می‌کند، برای درک اهمیت آن کافی است.

در واقع، نمی‌توان انتظار داشت همه افراد جامعه برای هر کار کوچک و بزرگی، ابتدا تجزیه و تحلیل منطقی بکنند یا به روایات مراجعه کنند یا از مرجع تقلیدشان سوال نمایند! آداب اسلامی باید به صورت یک عادت جاری در میان ما مستقر شود که در این صورت است که می‌توان انتظار داشت اخلاقیات و رفتارهای اجتماعی صحیح و متناسب با دستورهای دینی در جامعه رواج یابد. (برگرفته از ایستاده در باد، ص460-462)

اگر توجه کنیم که خطاب با «یا ایها الذین آمنوا» شروع شده، شاید بتوان نتیجه گرفت که «ایمان، مستلزم رعایت ادب و آداب اجتماعى است.» (تفسیر نور، ج‏9، ص391)


2) «إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی‏ مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَقِّ»

گاه علاقه مردم به شخصی و میل به هم‌صحبتی با او، موجب زحمت برای او می‌شود.

«اگر به دلیلى شخصى از روى حیا سکوت کرد، دیگران سکوت را بشکنند و حقّ را بیان کنند و بار خجالت را از دوش او بردارند.» (تفسیر نور، ج‏9، ص393)


3) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکُمْ إِلی‏ طَعامٍ غَیرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی‏ مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً»

رهبران و شخصیت‌های برجسته دینی، انسان‌هایی‌اند که مبادی آداب‌اند و می‌کوشند کسی کوچکترین رنجشی از آنان پیدا نکند، اما این دلیل نمی‌شود که مراجعه‌کنندگان به آنها، به خاطر اینکه از هم‌صحبتی با آنان لذت می‌برند، نسبت به وقت و برنامه آنها  بی‌ملاحظه باشند.

آسیبِ این بی‌ملاحظگی بقدری اهمیت دارد که خود خداوند با تعبیر «خدا از بیان حق حیا نمی‌کند» وارد میدان می‌شود و به مومنان درباره این رفتارهایشان هشدار می‌دهد؛ برای زنان پیامبر ص محدودیت‌های ویژه تعیین می‌کند؛ و کسانی را که قصد آزار پیامبر را دارند بشدت تهدید می‌نماید

نکته تخصصی جامعه‌شناسی

حفظ حرمت بزرگان دین امری ضروری است؛ اما این حفظ حرمت چگونه باشد؟

برخی بر این باورند که حفظ حرمت آنان به این است که آنان ارتباطشان را با افراد جامعه کم کنند و افراد کاملا تحت کنترل با آنها دیدار داشته باشند؛ یا اینکه خود آنان در سیاست و مسائل اجتماعی اظهار نظر نکنند تا ابهتشان حفظ شود؛ و ...

ظاهرا این آیه این گونه تلقی‌ها را زیر سوال می‌برد. خداوند می‌توانست به جای دستورات این آیه، کلاً ورود مردم به خانه پیامبر ص را ممنوع کند؛ یا ایشان را به کناره‌گیری کامل از جامعه بخواند، یا با توجه به اینکه نه آن مردم و نه زنان خود ایشان حرمت را نگه نمی دارند، اساساً هر ازدواجی را برای ایشان ممنوع کند تا زمینه سوءاستفاده ها را یکجا نابود کند. یا از پیامبر بخواهد به جای پرداختن به مسائل اجتماعی، صرفا از خدا و آخرت صحبت کند و تسبیح بگوید؛ و ...

با این حال، چنین نکرد بلکه اصل ارتباط چهره به چهره مردم با پیامبر ص را باقی نگه داشت و از مردم و همسران و اطرافیان ایشان صریحا خواست که آداب معاشرت با بزرگان دین را رعایت کنند؛ و با توجه به اینکه می‌دانیم اغلب اینها را رعایت نکردند، اما قرآن کریم عدم رعایت آنها را دلیلی کافی برای کنار کشیدن پیامبر ص ندانست. (اقتباس از ایستاده در باد، ص463-470)

و تاکید کرد که:

«در اسلام، مردم عادّى هم مى‏توانند به خانه اول شخصیّت دینى رفت و آمد کرده و حتّى مهمان شوند.» (تفسیر نور، ج‏9، ص392)


4) «فَیسْتَحْیی‏ مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یسْتَحْیی‏ مِنَ الْحَقِّ»

انسان نه تنها در قبال ظاهر و باطن اعمال خویش مسئول است، بلکه در قبال تاثیری که بر دیگران می‌گذارد نیز مسئول است

نکته تخصصی جامعه‌شناختی

نحوه عبارت‌پردازی این آیه نشان می‌دهد حقیقت مهمی هست که پیامبر از گفتن آن حیا می‌کند اما خدا از بیان آن شرمی ندارد. همین که بعد از عبارت «پیامبر از شما حیا می‌کند» نفرمود که «حیا نکن و صریحا بگو» بلکه فرمود «خدا از بیان حق حیا ندارد» معلوم می‌شود که این حیای پیامبر، حیای نادرستی نبوده است.

اگر توجه کنیم که حیا - دست کم در اینجا- به معنای پنهان داشتن چیزی در درون است که اگر آشکار شود مشکلاتی به همراه دارد؛ ظاهرا باید گفت که این حیا ناشی از ظرفیت طرف مقابل بوده، که وضعیت به طوری بوده که اگر پیامبر شخصا به بیان حقیقت می‌پرداخت، احتمالا اثر نامطلوبی بر مخاطب می‌گذاشته است؛ و لذا خدا نمی‌فرماید اکنون که پای حقی در میان است، حیا نکن و حق را بگو؛ بلکه همین که از کلمه حیا (که بار اخلاقی مثبت دارد) استفاده می‌کند، یعنی آن حیا را امضا می‌کند، در عین حال، خودش برای بیان آن حق وارد میدان می‌شود. (اقتباس از ایستاده در باد، ص471-474)

خاطره

سالیانی است توفیق شاگردی در محضر بزرگی نصیب حقیر شده است. یکی از چیزهایی که دل را به درد می‌آورد این است که می‌بینم ایشان چون بسیار مأخوذ به حیا هستند، کسی را از خود نمی‌رانند و بسیاری از افراد هیچ ملاحظه‌ای در گرفتن وقت ایشان ندارند. در عین اینکه هیچکس با پیامبر ص قابل مقایسه نیست؛ اما وقتی که چنین بی‌ملاحظگی‌هایی در امروز و توسط افرادی که بعضا مدعیِ آداب‌دانی و فرهیختگی هستند مشاهده می‌کنم، بخوبی درک می‌کنم که چرا خدا برای هشدار به چنین برخوردهایی باید وارد میدان شود!

یکبار به یکی از آنها تذکر دادم، گفت: «حاج آقا اگر اذیت می‌شود بگوید اذیت می‌شوم و تعطیل کند» وقتی که یک طلبه با سالها درس خواندن هنوز این اندازه درک ندارد از حیا و شرم بزرگان، پیامبر ص عرب جاهلی آن زمان چه می‌کرده است؟!


4) «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»

یکی از دستورات اختصاصی پیامبر ص که در اواخر عمر ایشان نازل شد این است که ارتباط مردم با زنان پیامبر ص باید از پشت پرده باشد.

تذکر تاریخی-تفسیری

این آیه به خاطر وجود کلمه «حجاب» از همان صدر اسلام، به «آیه حجاب» معروف شده است؛ اما بی‌توجهی به تفاوت معنای این کلمه در آن زمان و امروز موجب اشتباهی مهم شده است. حجاب در این آیه قطعا به معنای پرده، دیوار، و هر چیزی است که فاصله‌ای بین دو کس یا دو چیز بیندازد؛ و با «حجاب» در ادبیات امروز، که به معنای پوشش خاصی است که بر زنان واجب است، متفاوت می‌باشد.

در ادبیات دینی، غالبا به جای «حجاب»ی که ما امروز به کار می‌بریم از کلمه «ستر: پوشش» استفاده می‌شود و وقتی در ادبیات امروزی می‌گوییم آیه حجاب، منظورمان آیاتی است مانند «قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ ... لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ ...: به زنان با ایمان بگو ... زینت‌هایشان را جز آنچه ظاهر است، آشکار نسازند و با روسری‌هایشان گریبان را نیز بپوشانند و ...» (نور/31) یا «قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِن ...: به همسرانت و دخترانت و زنان مومنین بگو چادرهایشان را به خویش نزدیک کنند ...» (احزاب/59).

عدم توجه به این نکته ساده موجب شده،

از طرفی برخی به این دلیل که آیه کنونی ربطی به حجاب اصطلاحی ندارد، مدعی شوند که قرآن درباره حجاب آیه‌ای ندارد!

و از طرف دیگر، برخی روایات مربوط به این آیه را مربوط به حجاب قلمداد کنند و نتایج عجیب و غریبی بگیرند. نمونه‌اش سوء برداشت‌های برخی از حدیث 3 است که گمان کرده‌اند دستور به پوشش زن در مقابل نابیناست! در حالی که روایت می‌گوید هنگام ورود شخص نابینا پیامبر ص به زنان خود دستور می‌دهند که در این مورد هم در حجاب (= پشت پرده) قرار بگیرند؛ زیرا برخلاف پوشش واجب زن، که هدفش مانع شدن از مشاهده مردان است و اگر مردی نابینا باشد دیگر ضرورتی ندارد، این آیه محدودیت ارتباط را در دو طرف برقرار می‌کند؛ و بر پرده‌نشینی زنان پیامبر اصرار دارد؛ چنانکه در پایان آیه هم صرفاً نمی‌فرماید: «این حکم برای نلغزیدن دلهای مردان» بهتر است؛ بلکه می‌فرماید هم برای دلهای مردان است و هم برای دلهای شما زنان پیامبر.

به نظر می‌رسد این حکم، بیش از اینکه از جنس حکم پوشش ضروری برای زنان باشد، حکمی ناظر به محدود کردن نقش‌آفرینی اجتماعی زنان پیامبر است، که در جریان جنگ جمل، اهمیت این حکم و مضرات تخطی از آن بر همگان آشکار شد (حدیث4)؛ و این پاک ماندن قلوب طرفین، بیشتر ناظر به پاک ماندن از سوءاستفاده سیاسی است، تا سوءاستفاده شهوانی.

 

موارد زیر را در کانال نگذاشتم

5) «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً»

اینکه عده ای بخواهند بعد از رسول الله با زنان او ازدواج کنند مایه آزار رسول الله می‌شود

این آیه هم مویدی است بر اینکه مرگ رسول الله به منزله قطع ارتباط کامل او با دنیا نیست؛ و به نص آیه 105 سوره توبه او همچنان شاهد و ناظر رفتارهای ماست


6) «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً»

به اتفاق روایات شیعه و سنی، عده‌ای از صحابه معروف (مانند طلحه) سخنانی گفتند که از آن سخنان قصد آزار رسول الله ص داشتند و خداوند این را گناهی عظیم شمرد.

حکایت

درباره این آیه چند حکایت نقل شده است که در کانال نگذاشتم و تنها متن اصلی آنها در اینجا تقدیم می‌شود:

1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ الْأَسَدِیِّ عن عَبْداللَّهِ بْن الْعَبَّاسِ: ...

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص تَزَوَّجَ زَیْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَوْلَمَ وَ کَانَتْ وَلِیمَتُهُ الْحَیْسَ وَ کَانَ یَدْعُو عَشَرَةً عَشَرَةً فَکَانُوا إِذَا أَصَابُوا إِطْعَامَ رَسُولِ اللَّهِ ص اسْتَأْنَسُوا إِلَى حَدِیثِهِ وَ اسْتَغْنَمُوا النَّظَرَ إِلَى وَجْهِهِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَشْتَهِی أَنْ یُخَفِّفُوا عَنْهُ فَیَخْلُوَ لَهُ الْمَنْزِلُ لِأَنَّهُ حَدِیثُ عَهْدٍ بِعُرْسٍ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَذَى الْمُؤْمِنِینَ لَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ قُرْآناً أَدَباً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ کَانَ النَّاسُ إِذَا أَصَابُوا طَعَامَ نَبِیِّهِمْ ص لَمْ یَلْبَثُوا أَنْ یَخْرُجُوا قَالَ فَلَبِثَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَبْعَةَ أَیَّامٍ وَ لَیَالِیهِنَّ عِنْدَ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْش‏ ٍ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلَى بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ابْنَةِ أَبِی أُمَیَّةَ وَ کَانَ لَیْلَتُهَا وَ صَبِیحَةُ یَوْمِهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَلَمَّا تَعَالَى النَّهَارُ انْتَهَى عَلِیٌّ ع إِلَى الْبَابِ فَدَقَّهُ دَقّاً خَفِیفاً لَهُ عَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَقَّهُ وَ أَنْکَرَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَةَ قُومِی فَافْتَحِی لَهُ الْبَابَ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَذَا الَّذِی یَبْلُغُ مِنْ خَطَرِهِ أَنْ أَقُومَ لَهُ فَأَفْتَحَ لَهُ الْبَابَ وَ قَدْ نَزَلَ فِینَا بِالْأَمْسِ مَا قَدْ نَزَلَ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» فَمَنْ هَذَا الَّذِی بَلَغَ مِنْ خَطَرِهِ أَنْ أَسْتَقْبِلَهُ بِمَحَاسِنِی وَ مَعَاصِمِی قَالَ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص کَهَیْئَةِ الْمُغْضَبِ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ قُومِی فَافْتَحِی لَهُ الْبَابَ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلًا لَیْسَ بِالْخَرِقِ وَ لَا بِالنَّزِقِ وَ لَا بِالْعَجُولِ فِی أَمْرِهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَیْسَ بِفَاتِحِ الْبَابِ حَتَّى یَتَوَارَى عَنْهُ الْوَطْءُ فَقَامَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ هِیَ لَا تَدْرِی مَنْ بِالْبَابِ غَیْرَ أَنَّهَا قَدْ حَفِظَتِ النَّعْتَ وَ الْمَدْحَ فَمَشَتْ نَحْوَ الْبَابِ وَ هِیَ تَقُولُ بَخْ بَخْ لِرَجُلٍ یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَفَتَحَتْ لَهُ الْبَابَ قَالَ فَأَمْسَکَ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ وَ لَمْ یَزَلْ قَائِماً حَتَّى خَفِیَ عَنْهُ الْوَطْءُ وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ خِدْرَهَا فَفَتَحَ الْبَابَ وَ دَخَلَ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ یَا أُمَّ سَلَمَةَ تَعْرِفِینَهُ قَالَتْ نَعَمْ وَ هَنِیئاً لَهُ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ صَدَقْتِ یَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی یَا أُمَّ سَلَمَةَ اسْمَعِی وَ اشْهَدِی هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ هُوَ عَیْبَةُ عِلْمِی وَ بَابِیَ الَّذِی أُوتِیَ مِنْهُ وَ هُوَ الْوَصِیُّ بَعْدِی عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ الْخَلِیفَةُ عَلَى الْأَحْیَاءِ مِنْ أُمَّتِی وَ أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ مَعِی فِی السَّنَامِ الْأَعْلَى اشْهَدِی یَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ احْفَظِی أَنَّهُ یُقَاتِلُ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ فَقَالَ الشَّامِیُّ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا عَبْدَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُسْلِمٍ.

علل الشرائع، ج‏1، ص65؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ع (ابن‌حیون م363)، ج‏1، ص206؛ و ج2، ص199؛ التحصین لأسرار ما زاد من کتاب الیقین، (ابن طاوس) ص565؛ الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین، ص333 و 370


2) أَقُولُ وَجَدْتُ فِی بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ قُدَمَاءِ أَصْحَابِنَا فِی الْأَخْبَارِ مَا هَذَا لَفْظُهُ مُنَاظَرَةُ الْحَرُورِیِّ وَ الْبَاقِرِ ع‏ قَالَ الْحَرُورِیُّ إِنَّ فِی أَبِی بَکْرٍ أَرْبَعَ خِصَالٍ اسْتَحَقَّ بِهَا الْإِمَامَةَ قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ ...

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع الرَّابِعَةُ زَعَمْتَ أَنَّهُ ضَجِیعُهُ فِی قَبْرِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ أَیْنَ قَبْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ الْحَرُورِیُّ فِی بَیْتِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ أَ وَ لَیْسَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» فَهَلِ اسْتَأْذَنَهُ فِی ذَلِکَ قَالَ الْحَرُورِیُّ نَعَمْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع کَذَبْتَ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَدَّ بَابَهُ عَنِ الْمَسْجِدِ وَ بَابَ صَاحِبِهِ عُمَرَ فَقَالَ عُمَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اتْرُکْ لِی کُوَّةً أَنْظُرْکَ مِنْهَا قَالَ لَهُ وَ لَا مِثْلَ قُلَامَةِ ظُفُرٍ فَأَخْرَجَهُمَا وَ سَدَّ أَبْوَابَهُمَا فَأَقِمِ الْبَیِّنَةَ عَلَى أَنَّهُ أَذِنَ لَهُمَا فِی ذَلِکَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- بِأَیِّ وَحْیٍ وَ بِأَیِّ نَصٍّ قَالَ بِمَا لَا یُدْفَعُ بِمِیرَاثِ ابْنَتَیْهِمَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَصَبْتَ أَصَبْتَ یَا حَرُورِیُّ اسْتَحَقَّا بِذَلِکَ تُسْعاً مِنْ ثُمْنٍ وَ هُوَ جُزْءٌ مِنِ اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ جُزْءاً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَاتَ عَنِ ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ ع وَ عَنْ تِسْعِ نِسْوَةٍ وَ أَنْتُمْ رُوِّیتُمْ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَا تُورَثُ فَانْقَطَعَ الْحَرُورِیُّ. (بحار الأنوار، ج‏27، ص321-325)


3) فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ لِمَرْوَانَ انْصَرِفُوا لَا نُرِیدُ دَفْنَ صَاحِبِنَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّهُ کَانَ أَعْلَمَ وَ أَعْرَفَ بِحُرْمَةِ قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ أَنْ یَطْرُقَ عَلَیْهِ هَدْماً کَمَا یَطْرُقُ ذَلِکَ غَیْرُهُ وَ دَخَلَ بَیْتَهُ بِغَیْرِ إِذْنِهِ انْصَرِفْ فَنَحْنُ نَدْفِنُهُ بِالْبَقِیعِ کَمَا وَصَّى ثُمَّ قَالَ لِعَائِشَةَ وَا سَوْأَتَاهْ یَوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ یَوْماً عَلَى جَمَلٍ وَ فِی رِوَایَةٍ یَوْماً تَجَمَّلْتِ وَ یَوْماً تَبَغَّلْتِ وَ إِنْ عِشْتِ تَفَیَّلْتِ.

فأخذه ابن الحجاج الشاعر البغدادی فقال‏

یا بنت أبی بکر لا کان و لا کنت                 لک التسع من الثمن و بالکل تملکت

تجملت تبغلت و إن عشت تفیلت‏

 بیان قوله لک التسع من الثمن إنما کان ذلک فی مناظرة فضال بن الحسن بن فضال الکوفی مع أبی حنیفة.

فقال له الفضال قول الله تعالى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» منسوخ أو غیر منسوخ قال هذه الآیة غیر منسوخة.

قال ما تقول فی خیر الناس بعد رسول الله ص أبو بکر و عمر أم علی بن أبی طالب ع فقال أ ما علمت أنهما ضجیعا رسول الله ص فی قبره فأی حجة ترید أوضح فی فضلهما من هذه.

فقال له الفضال لقد ظلما إذ أوصیا بدفنهما فی موضع لیس لهما فیه حق و إن کان الموضع لهما فوهباه لرسول الله ص لقد أساءا إذا رجعا فی هبتهما و نکثا عهدهما و قد أقررت أن قوله تعالى لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ غیر منسوخة

فأطرق أبو حنیفة ثم قال لم یکن له و لا لهما خاصة و لکنهما نظرا فی حق عائشة و حفصة فاستحقا الدفن فی ذلک الموضع لحقوق ابنتیهما.

فقال له فضال أنت تعلم أن النبی ص مات عن تسع حشایا و کان لهن الثمن لمکان ولده فاطمة فنظرنا فإذا لکل واحدة منهن تسع الثمن ثم نظرنا فی تسع الثمن فإذا هو شبر فی شبر و الحجرة کذا و کذا طولا و عرضا فکیف یستحق الرجلان أکثر من ذلک.

و بعد فما بال عائشة و حفصة یرثان رسول الله و فاطمة بنته منعت المیراث فالمناقضة ظاهرة فی ذلک من وجوه کثیرة.

فقال أبو حنیفة نحوه یا قوم عنی فإنه و الله رافضی خبیث‏ (الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص243-244)


4) مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ لَمَّا احْتُضِرَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَالَ لِلْحُسَیْنِ یَا أَخِی إِنِّی أُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَإِذَا أَنَا مِتُّ فَهَیِّئْنِی ثُمَّ وَجِّهْنِی إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُحْدِثَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ اصْرِفْنِی إِلَى أُمِّی فَاطِمَةَ ع ثُمَّ رُدَّنِی فَادْفِنِّی بِالْبَقِیعِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَیُصِیبُنِی مِنَ الْحُمَیْرَاءِ مَا یَعْلَمُ النَّاسُ مِنْ صَنِیعِهَا وَ عَدَاوَتِهَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص وَ عَدَاوَتِهَا لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلَمَّا قُبِضَ الْحَسَنُ ع وَ وُضِعَ عَلَى سَرِیرِهِ فَانْطَلَقُوا بِهِ إِلَى مُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ عَلَى الْجَنَائِزِ فَصَلَّى عَلَى الْحَسَنِ ع فَلَمَّا أَنْ صَلَّى عَلَیْهِ حُمِلَ فَأُدْخِلَ الْمَسْجِدَ فَلَمَّا أُوقِفَ عَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص بَلَغَ عَائِشَةَ الْخَبَرُ وَ قِیلَ لَهَا إِنَّهُمْ قَدْ أَقْبَلُوا بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ لِیُدْفَنَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَخَرَجَتْ مُبَادِرَةً عَلَى بَغْلٍ بِسَرْجٍ فَکَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ رَکِبَتْ فِی الْإِسْلَامِ سَرْجاً فَوَقَفَتْ وَ قَالَتْ نَحُّوا ابْنَکُمْ عَنْ بَیْتِی فَإِنَّهُ لَا یُدْفَنُ فِیهِ شَیْ‏ءٌ وَ لَا یُهْتَکُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ حِجَابُهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا قَدِیماً هَتَکْتِ أَنْتِ وَ أَبُوکِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَدْخَلْتِ بَیْتَهُ مَنْ لَا یُحِبُّ رَسُولُ اللَّهِ قُرْبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُکِ عَنْ ذَلِکِ یَا عَائِشَةُ إِنَّ أَخِی أَمَرَنِی أَنْ أُقَرِّبَهُ مِنْ أَبِیهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِیُحْدِثَ بِهِ عَهْداً وَ اعْلَمِی أَنَّ أَخِی أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِیلِ کِتَابِهِ مِنْ أَنْ یَهْتِکَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ سِتْرَهُ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» وَ قَدْ أَدْخَلْتِ أَنْتِ بَیْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص الرِّجَالَ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لَعَمْرِی لَقَدْ ضَرَبْتِ أَنْتِ لِأَبِیکِ وَ فَارُوقِهِ عِنْدَ أُذُنِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمَعَاوِلَ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» وَ لَعَمْرِی لَقَدْ أَدْخَلَ أَبُوکِ وَ فَارُوقُهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِقُرْبِهِمَا مِنْهُ الْأَذَى وَ مَا رَعَیَا مِنْ حَقِّهِ مَا أَمَرَهُمَا اللَّهُ بِهِ عَلَى لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَمْوَاتاً مَا حَرَّمَ مِنْهُمْ أَحْیَاءً وَ تَاللَّهِ یَا عَائِشَةُ لَوْ کَانَ هَذَا الَّذِی کَرِهْتِیهِ مِنْ دَفْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِیهِ رَسُولِ اللَّهِ ص جَائِزاً فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ اللَّهِ لَعَلِمْتِ أَنَّهُ سَیُدْفَنُ وَ إِنْ رَغِمَ مَعْطِسُکِ قَالَ ثُمَّ تَکَلَّمَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ وَ قَالَ یَا عَائِشَةُ یَوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ یَوْماً عَلَى جَمَلٍ فَمَا تَمْلِکِینَ نَفْسَکِ وَ لَا تَمْلِکِینَ الْأَرْضَ عَدَاوَةً لِبَنِی هَاشِمٍ قَالَ فَأَقْبَلَتْ عَلَیْهِ فَقَالَتْ یَا ابْنَ الْحَنَفِیَّةِ هَؤُلَاءِ الْفَوَاطِمُ یَتَکَلَّمُونَ فَمَا کَلَامُکَ فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ ع وَ أَنَّى تُبْعِدِینَ مُحَمَّداً مِنَ الْفَوَاطِمِ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ وَلَدَتْهُ ثَلَاثُ فَوَاطِمَ- فَاطِمَةُ بِنْتُ عِمْرَانَ بْنِ عَائِذِ بْنِ عَمْرِو بْنِ مَخْزُومٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ زَائِدَةَ بْنِ الْأَصَمِّ ابْنِ رَوَاحَةَ بْنِ حُجْرِ بْنِ عَبْدِ مَعِیصِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ لِلْحُسَیْنِ ع نَحُّوا ابْنَکُمْ وَ اذْهَبُوا بِهِ فَإِنَّکُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ قَالَ فَمَضَى الْحُسَیْنُ ع إِلَى قَبْرِ أُمِّهِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ فَدَفَنَهُ بِالْبَقِیعِ. (الکافی، ج‏1، ص302-303)


 


541) سوره احزاب (33) آیه 52 لا یحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ

بسم الله الرحمن الرحیم

541) سوره احزاب (33) آیه 52

لا یحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَکَتْ یمینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَی‏ءٍ رَقیباً

ترجمه

نه [آن] زنان بر تو حلال‌ می‌شوند از این پس، و نه اینکه به ازای آنان جایگزین گیری از همسران، هرچند حُسن‌شان اعجابت را ‌برانگیزد، مگر آنچه صاحب اختیارش شدی [= تحت ملکیت و زیر دست تو است]؛ و خداوند همواره بر هر چیزی مراقب است.[1]

اختلاف قرائت[2] 

شأن نزول

در زمان جاهلیت مرسوم بود که زنان را مبادله مى‏نمودند، به این گونه که مردى به مرد دیگر مى‏گفت: تو زنت را با من مبادله کن تا من هم زنم را با تو مبادله کنم؛ تو از زنت به نفع من کوتاه بیا تا من نیز از زنم به نفع تو کوتاه بیایم. و خداوند عزّ و جلّ برای نهی از این کار این آیه را فرستاد «وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ: و حلال نیست که زنانی را با ایشان مبادله کنى، هرچند که حُسن آن زنان اعجاب تو را برانگیزاند»

و گوید: یکبار عیینة بن حصین بدون اجازه وارد خانه پیامبر اکرم ص شد، در حالى که عایشه نزد آن حضرت بود. پیغمبر فرمود: اجازه گرفتن چه شد؟!

گفت: من تا کنون براى ورود به خانه هیچ یک از مردان [طائفه] «مُضَر» [= جد اعلای پیامبر] اجازه نگرفته‏ام، و سپس گفت: این گل‌چهره کیست که در کنارت نشسته؟

فرمود: عایشه، مادر مومنان است.

عیینه گفت: آیا میل دارى به نفع تو از زیباترین خلایق [کنایه از همسر خودش] کوتاه بیایم و تو هم از این کوتاه بیایی؟

پیامبر ص فرمود: خداوند عز و جل این کار را حرام کرده است.

چون بیرون رفت، عایشه پرسید: این کى بود؟

پیامبر ص فرمود: «او احمقى است که مورد اطاعت قرار گرفته؛ او با این وضعی که می‌بینی، سرور و مهتر قومش است!

معانی الأخبار، ص275[3]؛ الدر المنثور، ج‏5، ص212[4]، مجمع البیان، ج‏8، ص576[5]

حدیث

1) ابوبصیر می‌گوید:

به امام صادق ع عرض کردم: نظرتان درباره این سخن خداوند عز و جل چیست که می‌فرماید: «نه [این] زنان بر تو حلال‌اند از این پس،...» (احزاب/52)؟

فرمود: خداوند صرفاً حلال نکرد برای او زنانی را که در این آیه بر او حرام کرده است «حرام شد بر شما مادرانتان و دخترانتان و ...» (نساء/23) همگی‌شان را؛ و اگر مطلب آن طور بود که می‌گویید [که گمان می‌کنید همه زنان را بر او حرام کرده] آنگاه بدین معنا بود که برای شما چیزی را حلال کرده است که برای او حلال نکرده است؛ زیرا شما هرگاه که بخواهید می‌توانید زنی را عوض کنید [=طلاق بدهید و زن دیگری بگیرید] ؛ اما مطلب این طور نیست که شما می‌گویید؛ حدیثِ [حکایت کردن و شرح دادنِ] آل محمد ص غیر از احادیثِ [= حکایت کردن و شرح دادنِ] مردم است. همانا خداوند برای پیامبرش حلال فرمود که با هر زنی که می‌خواهد ازدواج کند، غیر از زنانی که در سوره نساء [مادران و خواهران و ...] حرام شمرد.

الکافی، ج‏5، ص391

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِی بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ یعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَیتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «لا یحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ» فَقَالَ إِنَّمَا لَمْ یحِلَّ لَهُ النِّسَاءُ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ فِی هَذِهِ الْآیةِ «حُرِّمَتْ عَلَیکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ»‏ فِی هَذِهِ الْآیةِ کُلِّهَا وَ لَوْ کَانَ الْأَمْرُ کَمَا یقُولُونَ لَکَانَ قَدْ أَحَلَّ لَکُمْ مَا لَمْ یحِلَّ لَهُ هُوَ لِأَنَّ أَحَدَکُمْ یسْتَبْدِلُ کُلَّمَا أَرَادَ وَ لَکِنْ لَیسَ الْأَمْرُ کَمَا یقُولُونَ أَحَادِیثُ آلِ مُحَمَّدٍ ص خِلَافُ أَحَادِیثِ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ لِنَبِیهِ ص أَنْ ینْکِحَ مِنَ النِّسَاءِ مَا أَرَادَ إِلَّا مَا حَرَّمَ عَلَیهِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ فِی هَذِهِ الْآیةِ.[6]

نکته

در کتب اهل سنت، هم از عایشه و هم از ام‌سلمه و ابن‌عباس روایت شده است که رسول الله ص از دنیا نرفت مگر اینکه خداوند با آیه «هر کس از آنها را که بخواهی [می‌توانی] عقب برانی و هر کس را بخواهی به نزد خود جای دهی» (احزاب/51) برایش حلال کرده بود که ازدواج کند با زنانی که می‌خواهد، مگر با محارمش.

الدر المنثور، ج‏5، ص212

و أخرج ابن سعد و ابن أبى حاتم عن أم سلمة رضى الله عنها قالت لم یمت رسول الله صلى الله علیه و سلم حتى أحل الله له أن یتزوج من النساء ما شاء الا ذات محرم و ذلک قول الله تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ

و أخرج عبد الرزاق و سعید بن منصور و عبد بن حمید و أبو داود فی ناسخه و الترمذی و صححه و النسائی و ابن جریر و ابن المنذر و الحاکم و صححه و بان مردویه و البیهقی من طریق عطاء عن عائشة رضى الله عنها قالت لم یمت رسول الله صلى الله علیه و سلم حتى أحل الله له أن یتزوج من النساء ما شاء الا ذات محرم لقوله تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ

و أخرج ابن سعد عن ابن عباس مثله‏.


2) از امام صادق روایت شده است که آیه «حلال نیست بر تو زنان از این پس» (احزاب/52) مربوط است به این آیه که فرمود «بر شما حرام شد مادرانتان و ...» (نساء/23)

مناقب آل أبی طالب ع، ج‏1، ص144؛ تفسیر العیاشی، ج‏1، ص[7]230؛ مجمع البیان، ج‏8، ص575[8]

عن أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ لا یحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ یعْنِی قَوْلَهُ حُرِّمَتْ عَلَیکُمْ أُمَّهاتُکُمْ الْآیة[9]


تدبر

1) «لا یحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَکَتْ یمینُکَ...»

«نه [آن] زنان بر تو حلال‌ می‌شوند از این پس، و نه اینکه به ازای آنان جایگزین گیری از همسران، هرچند حُسن‌شان اعجابت را ‌برانگیزد، مگر آنچه صاحب اختیارش شدی [= تحت ملکیت و زیر دست تو است]...»

همانند بسیاری از آیاتی که حکم عمومی مومنان را با خطاب به پیامبر آغاز کرده است، این آیه نیز، اگرچه خطابش به پیامبر است اما در مقام بیان احکامی برای عموم مومنان است و مقصود از آن چنین است:

بعد از این (= بعد از اینکه در شریعت اسلام، حکم ازدواج‌های حرام (ازدواج با محارم) در آیه 23 سوره نساء دقیقا معلوم شده؛ حدیث2)، ازدواج با هیچیک از این زنان محارم [برای هیچکس حتی] برای پیامبر ص هم حلال نمی‌شود؛ و نیز سنت جاهلیِ مبادله زنان [که دو نفر زنهایشان را با هم عوض کنند] - هرچقدر هم که از آن زنان خوشتان بیاید- جایز نخواهد بود و تنها مبادله کنیزان [که کسی کنیزش را به دیگری بدهد و کنیز او را به جایش بگیرد] جایز است.

متاسفانه، بسیاری از مفسران، بویژه در اهل سنت، و نیز مترجمان گمان کرده‌اند که این آیه می‌خواهد بگوید خداوند [به خاطر اینکه زنان پیامبر ص حاضر شدند با او باقی بمانند،] از این پس بر پیامبر ص هر ازدواج دیگر ویا عوض کردن همسرانش (به این معنا که یکی را طلاق دهد و زن دیگری بگیرد) را حرام کرد و فقط اجازه ازدواج با کنیزان را به او داد!

بحث تخصصی تفسیری در رد برداشت فوق

تنها دلیلی که اینان داشته‌اند این است که آیه پیامبر را مخاطب قرار داده، اما این دلیل موجهی نیست؛ بویژه که درست در دو آیه قبل‌تر هم با تعبیر «ای پیامبر! ما بر تو حلال کردیم ...» شروع شد، اما غیر از مورد آخرش - که آنجا هم با تعبیر «خالصة لک من دون المومنین» نشان داد که فقط همین حکم، اختصاصی پیامبر است - بقیه مواردش شامل همه مومنان می‌شد، جلسه540، تدبر1.

علاوه بر مخالفت شدید ائمه اطهار ع با این برداشت (مثلا حدیث1)، به دلایل زیر نیز می‌توان نادرستی این برداشت را نشان داد:

الف. در شان نزول آیه، شیعه و سنی اتفاق دارند که عبارت «لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ» برای رد یک سنت جاهلی (مبادله متقابل زن یک مرد با زن مرد دیگر) نازل شده، که ربطی به معنای عوض کردن همسر (طلاق دادن و زن جدیدی گرفتن) ندارد؛ و این حرمت، قطعا اختصاصی به پیامبر ص ندارد؛ خصوصا که تعبیر «اگر زیبایی‌شان تو را خوش آید» تعبیری است که مخاطبش مردان هوسبازی بوده که در شأن نزول بدانها اشاره شد، و قطعا ساحت پیامبر ص از چنین تعبیری مبراست.

ب. بسیار غیرحکیمانه است که بعد از اینکه به پیامبر بگوند تو دیگر حق ازدواج با هیچ زنی نداری، بگویند حق طلاق دادن و ازدواج با یک زن جدید را نداری!

ب. در دو آیه قبل، سخن از جواز ازدواج پیامبر ص با هر زنی بود که خود را به پیامبر ص ببخشد؛ و نیز سخن از «هرکه را خواستی نزد خود جای بده ...»؛ یعنی دو عبارتی که صراحتا به پیامبر ص اجازه ازدواج‌هایی می‌دهد که دیگران این اجازه را ندارند. کاملا نامعقول است که بلافاصله بعد از چنین اجازه‌ای، به او بگویند از این پس، تو اجازه ازدواج نداری!

ج. استثنای کنیزان، به عبارت «لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ» نزدیکتر است و علی‌القاعده باید به این برگردد، نه به عبارت «لا یحل لک النساء من بعد». پس این استثناء، به معنای این است که «مبادله زنان حرام است، اما مبادله کنیزان جایز است» (که در تمام مکاتب فقهی شیعه و سنی حکم همین است)؛ نه اینکه «زنان دیگر بر تو حلال نیستند اما کنیزان حلال‌اند!»

د. علاوه بر احادیث اهل بیت ع، روایات متعددی از ام‌سلمه، ابن‌عباس، و دهها روایت از عایشه، در کتب اهل سنت آمده که پیامبر ص وقتی از دنیا می‌رفت هر ازدواجی برایش حلال بود. (تکلمه‌ی حدیث1) چون این مطلب با برداشت فوق ناسازگار بوده، برخی از اهل سنت، گفته‌اند این آیه توسط حدیث یا آیه قبلی! نسخ شده است (البحر المحیط، ج‏8، ص497)؛ که صرف نظر از اینکه چنین نسخی بی‌معناست؛ هیچ حدیثی هم بر این نسخ روایت نکرده‌اند، جز همین روایات فوق، که در آنها هم سخن از نسخ نیست؛ بلکه می‌گویند پیامبر برایش حلال بود؛ یعنی همان که ائمه اطهار ع فرموده‌اند که چه معنی دارد که برای همه شما ازدواج و عوض کردن همسر جایز باشد و برای پیامبر خدا ص (آن هم در وسط آیاتی که در مقام بیان این است که اختیارات او بیش از شماست) حرام شده باشد. (حدیث1)

ه. در آیه 50 - که آن هم حکم عمومی بود- با تعبیر «ماضی» (احللنا لک: برایت حلال کردیم) آمد، اما در این آیه با تعبیر «مضارع» (لا یحِلُّ لَکَ: برایت حلال نمی‌شود) پس می‌خواهد تاکید کند که ما برخی امور را برای شما و پیامبر، و برخی را خاص پیامبر حلال کردیم، اما آن زنان [که حرمتشان قبلا بیان شده] دیگر حلال نمی‌شوند.

و. تعبیر «کانَ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَی‏ءٍ رَقیباً» که دز پایان آیه آمده، بوی تهدید می‌دهد و اگر آیه را خاص پیامبر بگیریم، با سیاق آیات قبلی که همگی در مقام برداشتن هرگونه عسر و حَرَج و زحمتی از پیامبر است، کاملا ناسازگار است؛ اما در مقام برداشتن یک سنت جاهلی در میان عرب‌های هوسباز آن زمان، کاملا تهدید معنی داری است.


2) «لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ»

در جامعه‌اش که زیبایی ظاهری زنان تنها معیار ارزش آنها باشد، مبادله زنان توسط شوهرانشان هم امری عادی می‌شود. (شأن نزول توجه شود)

تاملی درباره زمانه مدرن

آیا امروزه به اسم آزادی زن در غرب، همین سنت‌های جاهلی نیست که احیا می‌شود؟!

آیا فروش فراوان وسایل آرایشی در جامعه ما، زنگ خطری نیست که جامعه ما هم کم‌کم به همان سمت می‌رود و بتدریج زیبایی زن مهمترین عامل ارزش او می‌شود؟

آیا زنانی که در این رقابت افتاده‌اند متوجه هستند کم‌کم به کجا می‌روند؟

آیا ...


3) «لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ ... وَ کانَ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَی‏ءٍ رَقیباً»

خداوند وقتی یک سنت جاهلی را که ریشه در هواپرستی افراد دارد (= مبادله زنان خود به خاطر زیبایی‌شان)، می‌خواهد کنار بزند، بر «رقیب» (= مراقب) بودن خود تاکید می‌کند.

تأملی جامعه‌شناختی (قیاس مع‌الفارق!)

ما در ادبیات دینی، مراقبی داریم به نام خدا، که هیچ‌جا از حضور او خالی نیست و این مهمترین پشتوانه اخلاق است.

رعایت انضباط در کشورهای غربی، به مدد جریمه‌های سنگین و دوربین‌های پلیس که در همه‌جا مراقب رفتارهای افرادند، حاصل شده است.

در واقع، تمایلات خودخواهانه ما انسانها همواره به‌قدری زیاد است که باید همواره یک مراقبی بالای سر ما باشد تا دست از پا خطا نکنیم!

اما

ما دائما داریم یاد خدا را از زندگی حذف می‌کنیم و خدا را به حاشیه می‌رانیم، ولی غربی‌ها دائما بر تعداد این دوربین‌ها در تمام اماکن عمومی، و بلکه گاه خصوصی، اضافه می‌کنند.

با چنین روندی، آیا برتری نظم غربی‌ها بر اخلاق ما، دلیل می‌شود که غربی‌ها در تربیت انسانها موفق‌تر از ما بوده‌اند؟!



[1] . ترجمه‌ای که ابتدا انجام دادم و بعد تصحیح کردم:

نه [این] زنان بر تو حلال‌اند از این پس، و نه اینکه با آنان همسری را جایگزین کنی هرچند حُسن‌شان اعجابت را ‌برانگیزد مگر آنچه صاحب اختیارش شدی [= تحت ملکیت و زیر دست تو است]؛ و خداوند همواره بر هر چیزی مراقب است.

[2] . یَحِلُّ/ تَحِلُّ

و قرأ أبو عمرو و یعقوب لا تحل بالتاء و الباقون بالیاء و سهل أبو حاتم یجیز فیهما (مجمع البیان، ج‏8، ص573)

[3] . حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدَوَیْهِ السَّرَّاجُ الزَّاهِدُ الْهَمَدَانِیُّ بِهَمَدَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَمْرُونَ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ نُعَیْسٍ الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ الْحِمَّانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی فَرْوَةَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: کَانَ الْبَدَلُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَنْ یَقُولَ الرَّجُلُ لِلرَّجُلِ بَادِلْنِی بِامْرَأَتِکَ وَ أُبَادِلُکَ بِامْرَأَتِی تَنْزِلُ لِی عَنِ امْرَأَتِکَ فَأَنْزِلُ لَکَ عَنِ امْرَأَتِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ» قَالَ فَدَخَلَ عُیَیْنَةُ بْنُ حُصَیْنٍ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ فَدَخَلَ بِغَیْرِ إِذْنٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص فَأَیْنَ الِاسْتِئْذَانُ قَالَ مَا اسْتَأْذَنْتُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ مُضَرَ مُنْذُ أَدْرَکْتُ ثُمَّ قَالَ مَنْ هَذِهِ الْحُمَیْرَاءُ إِلَى جَنْبِکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَذِهِ عَائِشَةُ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ عُیَیْنَةُ أَ فَلَا أَنْزِلُ لَکَ عَنْ أَحْسَنِ الْخَلْقِ وَ تَنْزِلُ عَنْهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ حَرَّمَ ذَلِکَ فَلَمَّا خَرَجَ قَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ مَنْ هَذَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَذَا أَحْمَقُ مُطَاعٌ وَ إِنَّهُ عَلَى مَا تَرَیْنَ سَیِّدُ قَوْمِهِ.

[4] . أخرج البزار و ابن مردویه عن أبى هریرة رضى الله عنه قال کان البدل فی الجاهلیة ان یقول الرجل تنزل لی عن امرأتک و أنزل لک عن امرأتی فانزل الله وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ قال فدخل عیینة بن حصن الفزاری على النبی صلى الله علیه و سلم و عنده عائشة بلا اذن فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم أین الاستئذان قال یا رسول الله ما استأذنت على رجل من الأنصار منذ أدرکت ثم قال من هذه الحمیراء إلى جنبک فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم هذه عائشة أم المؤمنین قال أفلا أنزل لک عن أحسن الخلق قال یا عیینة ان الله حرم ذلک فلما ان خرج قالت عائشة رضى الله عنها من هذا قال أحمق مطاع و انه على ما ترین لسید فی قومه‏

[5] . و قوله «وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ» فقیل أیضا فی معناه أن العرب کانت تتبادل بأزواجهم فیعطی أحدهم زوجته رجلا فیأخذ بها زوجة منه بدلا عنها فنهى عن ذلک

[6] . دو روایت دیگر هم در همان باب کتاب کافی آمده است به شرح ذیل (و روایتی هم در جلسه539، حدیث2 گذشت)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ‏  کَمْ أَحَلَّ لَهُ مِنَ النِّسَاءِ قَالَ مَا شَاءَ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْتُ [قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏] وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِ‏ فَقَالَ لَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَّا لِغَیْرِ رَسُولِ اللَّهِ فَلَا یَصْلُحُ نِکَاحٌ إِلَّا بِمَهْرٍ قُلْتُ أَ رَأَیْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ فَقَالَ إِنَّمَا عَنَى بِهِ لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ فِی هَذِهِ الْآیَةِ حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ‏ إِلَى آخِرِهَا  وَ لَوْ کَانَ الْأَمْرُ کَمَا تَقُولُونَ کَانَ قَدْ أَحَلَّ لَکُمْ مَا لَمْ یُحِلَّ لَهُ لِأَنَّ أَحَدَکُمْ یَسْتَبْدِلُ کُلَّمَا أَرَادَ وَ لَکِنْ لَیْسَ الْأَمْرُ کَمَا یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ لِنَبِیِّهِ ص أَنْ یَنْکِحَ مِنَ النِّسَاءِ مَا أَرَادَ إِلَّا مَا حَرَّمَ عَلَیْهِ فِی هَذِهِ الْآیَةِ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ. (الکافی، ج‏5، ص389)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ‏ فَقَالَ أَرَاکُمْ وَ أَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّهُ یَحِلُّ لَکُمْ مَا لَمْ یَحِلَّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى لِرَسُولِهِ ص أَنْ یَتَزَوَّجَ مِنَ النِّسَاءِ مَا شَاءَ إِنَّمَا قَالَ‏ لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ‏ بَعْدِ الَّذِی حَرَّمَ عَلَیْکَ قَوْلُهُ‏ حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ‏ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ. (الکافی، ج‏5، ص390)

[7] . عن محمد بن مسلم عن أحدهما قال قلت له أ رأیت قول الله: «لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ» قال: إنما عنى به التی حرم الله علیه فی هذه الآیة «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ»

[8] . قیل یرید المحرمات فی سورة النساء عن أبی عبد الله (ع)

[9] . این شبه روایت هم در مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏8، ص576 آمده است اما نه سندی دارد و نه با سایر احادیث باب همخوانی دارد:

قیل فی قوله «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ» یعنی إن أعجبک حسن ما حرم علیک من جملتهن و لم یحللن لک و هو المروی عن أبی عبد الله (ع).

 


540) سوره احزاب (33) آیه 51 تُرْجی‏ مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤ

بسم الله الرحمن الرحیم

540) سوره احزاب (33) آیه 51

تُرْجی‏ مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً

ترجمه

هر کس از آنها را که بخواهی [می‌توانی] عقب برانی و هر کس را بخواهی به نزد خود جای دهی؛ و هرکس که درصددش برآمدی از آنان که [از او] کناره گرفته بودی، برای تو ایرادی ندارد؛ آن مناسب‌تر است تا دیدگانشان روشن شود و اندهگین نشوند و همگی‌شان بدانچه که به آنها داده‌ای راضی شوند؛ و خداوند می‌داند آنچه در دلهایتان است، و خداوند به همه چیز عالم و همواره بردبار است.

نکات ترجمه

«تُرْجی»

این کلمه را غالبا از ماده «رجأ» دانسته‌اند که به معنای «تأخیر» و «به تأخیر انداختن» است (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص495) و از این ماده، فعل امر «أرجِ» در قرآن کریم به کار رفته است (أَرْجِهْ وَ أَخاه؛ اعراف/111 و شعراء/36)

تعبیر «مُرجَون» (آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه؛ بقره/106) را - که در برخی قرائتها به صورت «مُرجَئون» قرائت شده- نیز برخی از همین باب دانسته‌اند. (کتاب العین، ج‏6، ص174)

اما این احتمال را که «ترجی» در این آیه از ماده «رجی» باشد بسیاری از اهل لغت منتفی ندانسته‌اند؛ و قبلا توضیح داده شد که این ماده اخیر بر معنای «امید و رجاء» [یا «حاشیه و کناره چیزی»] دلالت دارد (جلسه402، http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-5/) که در این صورت هم باز آن را به نحوی دال بر تاخیر دانسته‌اند از این جهت که لازمه انتظار خیر کشیدن (امید و رجاء داشتن) نیز به تاخیر افتادن است؛ و «ارجاء» عبارت است از شخص را منتظر و امیدوار نگه داشتن نسبت به اینکه خیری به او برسد؛ و در این آیه یعنی به او را به خیر و خوبی امیدوار گردان و به وی وعده حسن عاقبت بده (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏4، ص80-81)

در مجموع، ماده «رجو» و «رجأ» و مشتقات آنها 28 مورد در قرآن کریم آمده است.

«تُؤْوی»

ماده «أوی» را در جایی جمع شدن (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص152) یا به چیزی منضم شدن دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص104) و کلمه «مأوی» به مکانی گفته می‌شود که در آن گرد می‌آید و مستقر می‌شوند و در فارسی معادل کلمات قرارگاه و پناهگاه می‌باشد. (فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوى ... فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏؛ نازعات/39و41)

البته ابن‌فارس بر این باور است که این ماده در معنای دومی هم به کار رفته و دلالت بر «شفقت و مهربانی ورزیدن» هم دارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص152) اما مرحوم مصطفوی، که اصل معنای این ماده را «قصد کردن جایی به نیت استقرار و سکونت و استراحت در آن» معرفی کرده، معانی‌ای مانند جمع شدن، منضم شدن و شفقت ورزیدن را از لازمه‌های این معنا می‌داند.

برخی کلمه «آیة» (جمع: آیات) را هم از این ماده می‌دانند؛ که درباره کلمه «آیه» و اینکه واقعا اصل آن چیست قبلا به تفصیل توضیح داده شد:

(جلسه229 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/)

این ماده در قرآن کریم تنها به صورت فعل ثلاثی مجرد «أوی؛ یَأوی» و در معنای لازم (مثلا: إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْف؛ کهف/10) ویا ثلاثی مزید در باب افعال و در معنای متعدی (مثلا: َ آوى‏ إِلَیْهِ أَخاه؛ یوسف/69؛ یا همین آیه محل بحث) و یا کلمه «مأوی» به کار رفته است.

اگر کلمه «آیة» را از مشتقات این ماده ندانیم، این ماده تنها 36 بار در قرآن کریم به کار رفته؛ اما اگر «آیه» را هم از این ماده بدانیم، باید گفت جمعا 418 بار در قرآن کریم آمده است.

اختلاف قرائت

تُرْجی/ تُرْجِئ

در قرائت اهل کوفه (حمزه، کسائی و عاصم؛ البته غیر از روایت شعبه از عاصم) و اهل مدینه (نافع) از قرائات سبع، و نیز قرائت اعشی و عباس (از قرائات شاذه) به صورت «تُرْجِی» (آخرش به «ی» و نه به «همزه» ختم می‌شود)

اما اهل مکه (ابن‌کثیر)، شام (ابن‌عامر)، بصره (ابوعامر) و نیز روایت شعبه از عاصم (از اهل کوفه)، از قرائات سبع، و یعقوب (از قراء عشره) و اعمش (از قراء شاذ) به صورت تُرْجِئ (با همزه) قرائت کرده‌اند. (مجمع‌البیان، ج8، ص573[1]؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص425)[2]

شأن نزول

نزول این آیه را عموماً همراه با آیات 28-29 (که زنان پیامبر ص را بین ماندن با پیامبر و حفظ ساده‌زیستی، یا جدا شدن از ایشان مخیر کرده بود) دانسته‌اند که اگر زنان پیامبر ص می‌خواهند با پیامبر ص بمانند وی حق دارد در تقسیم اوقات خود بین آنها هر طور خواست رفتار کند و اگر خواست می‌تواند نوبت آنها را جلو یا عقب بیندازد یا اگر نوبت کسی را کنار گذاشته بود دوباره نوبت او را جلو بیندازد؛ هرچند به گزارش تاریخ پیامبر ص همچنان به مساوات بین آنها رفتار می‌کرد. (مجمع البیان، ج‏8، ص574[3]؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص192؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص371-372 [4])

البته برخی از مفسران هم این احتمال را ترجیح داده‌اند که این آیه، ناظر به آیه قبل، (اینکه زنی خود را به پیامبر ص ببخشد)‌ باشد، و مقصود از تعبیر «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ» آزادی پیامبر در رد یا قبول درخواست همسری چنین زنانی می‌باشد. (المیزان، ج‏16، ص335)

حدیث

1) از امام صادق ع درباره عبارت «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ: هر کس از آنها را که بخواهی [می‌توانی] عقب برانی و هر کس را بخواهی به نزد خود جای دهی» روایت شده که فرمودند:

کسی را جای دهد یعنی با او نکاح کند، و کسی را که به تاخیر اندازد یعنی که طلاق دهد.

تفسیر القمی، ج‏2، ص193؛ الکافی، ج‏5، ص388[5]

قَالَ الصَّادِقُ ع:

مَنْ آوَى فَقَدْ نَکَحَ وَ مَنْ أَرْجَى فَقَدْ طَلَّقَ‏.

تدبر

1) «تُرْجی‏ مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ»

هر کس از آنها را که بخواهی [می‌توانی] عقب برانی و هر کس را بخواهی به نزد خود جای دهی.

مقصود از این تعبیر چیست؟

الف. آیه در مورد زنان پیامبر ص و تقسیم زمان بین آنهاست. می‌دانیم که کسی که بیش از یک همسر داشته باشد شرعاً موظف است شب‌هایش را بین زنانش تقسیم کند؛ و این آیه پیامبر ص را از این حکم استثناء می‌کند و ایشان می‌تواند زمان آنها را جلو یا عقب بیندازد (قتاده، مجمع‌البیان، ج8، ص574) هرچند همه نقل‌های تاریخی این است که ایشان تا آخر عمر بر رعایت این مساوات بشدت اصرار می‌ورزید. (البحر المحیط، ج8، ص496)[6]

ب. این آیه، ناظر به آیه قبل، (اینکه زنی خود را به پیامبر ص ببخشد)‌ می‌باشد، و مقصود اختیار داشتن پیامبر در رد یا قبول درخواست همسری چنین زنانی می‌باشد. (المیزان، ج‏16، ص335؛ زید بن اسلم و طبری، مجمع‌البیان، ج8، ص574)

ج. می‌توانی از همبستری با هریک از زنانت که خواستی، بدون اینکه طلاقش دهی، دوری گزینی؛ و بدون عقد مجدد دوباره به سراغ او بروی (مجاهد، جبائی، و ابومسلم، مجمع‌البیان، ج8، ص574)

د. هریک از زنانت را می‌توانی طلاق دهی یا نگهداری (ابن‌عباس، مجمع‌البیان، ج8، ص574) یعنی شبیه مضمون آیه 28

ه. با هرکس از زنان امت می‌توانی ازدواج کنی یا نکنی (حسن بصری[7]، مجمع‌البیان، ج8، ص575)

و. ...

توجه:

اغلب مفسران، یکی از دو دیدگاه اول را در تفسیر آیه برگزیده اند و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، بعید نیست که همه این دیدگاه‌ها، بویژه هر دو دیدگاه نخست، در آیه مستقلا مورد نظر بوده باشد، و موید این مطلب این است که دو قرائت «ترجی» و «ترجئ» به نحو متواتر روایت شده است و غالبا مفسرانی که قرائت «ترجئ» (به تاخیر بیندازی) را مد نظر قرار داده، معنای اول، و مفسرانی که قرائت «ترجی» (امیدوار کنی) را مد نظر قرار داده‌اند، تفسیر دوم را ترجیح داده اند. (که در تفسیر دوم، در واقع، خدا از پیامبر ص می‌خواهد که یا تشکر از آنها و امید دادنشان به جزای اخروی، درخواست آنها را رد کند. توضیح در نکات ترجمه)


2) «تُرْجی‏ مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ ... وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً»

اگر خدا حکمی می‌دهد که بشدت ابعاد عاطفی دارد، خودش از آنچه در دل شما می‌گذرد آگاه است؛ و حکم خود را بر اساس علم (شناخت همه جانبه ابعاد روانشناختی و ملاحظات اجتماعی) و بردباری (نه تعجیل و قضاوت مبتنی بر احساساتی شدن) صادر کرده است.


3) «تُرْجی‏ مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً»

با توجه به فرازمان و مکان بودن قرآن کریم، هدف از این آیه چیست؟

شبهه

این آیه اولا درباره یک حکم خاص مربوط به پیامبر ص است و وقتی پیامبر ص از دنیا برود، دیگر سالبه به انتفای موضوع است. به علاوه، به لحاظ تاریخی، اگر آیه ناظر به اختیار پیامبر درباره زنانی است که خود را به پیامبر ص می‌بخشند، می‌دانیم که تنها یک زن به پیامبر پیشنهاد داد که خودش را به پیامبر ص ببخشد، که در اینکه پیامبر آن را پذیرفت یا نه، مساله قطعی نیست؛ و اگر هم پذیرفته باشد، جواز آن که در آیه قبلی آمده بود. اگر هم درباره اختیار پیامبر ص برای عدم مساوات بین زنانش است، می‌دانیم که پیامبر ص هیچگاه مساوات بین زنان خود را کنار نگذاشت. پس این دستورالعمل حتی در زمان خود پیامبر ص هم اجرا نشد.

پس فایده گنجاندن این آیه در قرآنی که برای همه زمانها قرار است باقی بماند چیست؟

پاسخ (تاملی در ابعاد متنوع آیات قرآن و مسأله نسخ)

یکی از نکات مهم در فهم آیات قرآن کریم، توجه به ابعاد متعددی است که در نزول یک آیه مد نظر است. حتی اگر آیه‌ای در مقام بیان یک حکم شرعی باشد، مضمون صریحِ آن حکم، که باید بدان عمل شود، تنها یکی از ابعاد مورد نظر در آن آیه است؛ و همان حکم چه‌بسا ابعاد انسان‌شناختی، اجتماعی، و ... را برای مخاطب باز کند که اهمیتی گاه بمراتب بیشتر از مضمون مستقیم آن حکم داشته باشد.

آیاتی که که در مقام بیان احکامی اختصاصی برای پیامبر ص می‌باشد این‌چنین‌اند. مثلا آمدن این آیه در قرآن کریم حاوی پیام‌های متعددی برای هر مسلمان است؛ از جمله:

الف. کسی که در جایگاه پیامبری و رهبری حکومت دینی قرار می‌گیرد، حتی ازدواجش بشدت ابعاد اجتماعی غیرشخصی پیدا می‌کند و حکم شرعی ویژه طلب می‌کند (جلسه قبل، تدبر3) و «براى افرادى که مسئولیّت‏هاى سنگین دارند گاه باید اختیاراتى ویژه گذاشت» (تفسیر نور، ج9، ص387)

ب. آیه از زوایای مختلف، مخاطب را متوجه جایگاه و شأن بالای پیامبر می‌کند: خدا برای نشان دادن جایگاه پیامبر، تخفیفات ویژه‌ای به وی داد  که به هیچ مسلمان دیگری داده نشده است؛ با این حال، پیامبر ص هم اصلا از آن تخفیفات استفاده نکرد و بشدت بر خود سخت می‌گرفت تا کسی از او نرنجد.

ج. شأنی که خدا برای همسران پیامبر ص قرار داده، صرفاً و صرفاً به خاطر این بود که پیامبر ص آنان را به همسری برگزیده است، نه اینکه خود آنان امتیاز ویژه‌ای داشته باشند (چرا که پیامبر کاملا اختیار دارد با جدایی، هریک از آنان را از این جایگاه محروم کند)؛ و این بسیار متفاوت است با اهل بیت پیامبر ص که خدا خود آنها را کرامت ویژه بخشید و از هر پلیدی‌ای پاک فرمود. (احزاب/33)

د. ...


4) «... ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ»

خدا اگر از کسانی [در اینجا: زنان پیامبر ص] انتظار دارد سختی‌های بیشتری را تحمل کنند در عوض احکامی را هم قرار می‌دهد که مایه چشم روشنی آنان باشد و غم را از دلشان بزداید و آنان را راضی کند.


موارد زیر حالت تخصصی به خود گرفت لذا در کانال نگذاشتم

5) «وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ»

متناسب با هر معنایی که برای فراز اول این آیه در نظر بگیریم (تدبر1) مقصود از تعبیر «و هرکس که درصددش برآمدی از آنان که [از او] کناره گرفته بودی» تفاوت می‌کند. به همان ترتیب، این معانی قابل استنباط است:

الف. نوبت و زمان کسی را که عقب انداخته‌ای بخواهی جلو بیندازی ...

ب. کسی را که ابتدا به درخواستش برای ازدواج با تو جواب منفی داده‌ای را بخواهی جواب مثبت دهی.

ج. اگر از هریک از زنان دوری گزیدی، می‌توانی دوباره او را نزد خود بخوانی.

د. اگر هریک از زنانت را طلاق دادی، دوباره می‌توانی با او ازدواج کنی.

ه. هر زنی را که قبلا مساله ازدواجش با تو مطرح شده و رد کرده‌ای را دوباره می‌توانی ببرای ازدواج با او اقدام کنی.


6) «ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً»

مرجع ضمیر « ذلِکَ: آن» چیست؟

الف. اشاره است به عبارت قبلی (مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ)، یعنی اینکه کسی از آنها بطلبی که قبلا از او کناره گرفتی، موجب جشم روشنی او می‌شود و اندوه را از دل او می‌زداید و .... چرا که می‌فهمد تو او را طلاق نداده‌ای (ابن‌عباس و مجاهد، مجمع‌البیان، ج8، ص575)

ب. اینکه بدانند اگر تو اقدامی در جلو و عقب انداختن نوبت آنها [یا ازدواج کردن یا نکردن با آنها] انجام دهی به رخصت الهی است، موجب اطمینان خاطر آنها می‌شود و دیگر از تو دلگیر نخواهند شد و ... (قتاده، مجمع‌البیان، ج8، ص575)

ج. اینکه بدانند اگر تو از آنها کناره گرفتی همچنان می‌توانی دوباره درصدد او برآیی، موجب سرور و امید وی می‌شود و .... (جبائی، مجمع‌البیان، ج8، ص575)

د. این رخصت الهی مایه چشم روشنی و عدم ناراحتی و رضایت خاطر آنها خواهد شد، زیرا می‌دانند که اگر دستور خداست، خدا به آنان ثواب خواهد داد، در حالی که اگر صرفا از جانب تو بود، چه‌بسا این را حمل بر تمایل شخصی تو می‌کردند و پاداشی برای خود متصور نمی دیدند. (به نقل مجمع‌البیان، ج8، ص575)

ه. اشاره است به کل عبارات قبل، یعنی آن را که جلو می‌اندازی، خوشحال و راضی می‌شود، و یا این حکم، آن را هم که عقب می‌اندازی و یا کناره‌گیری، همچنان امیدوار است (المیزان، ج16، ص336)

و. ...



[1] . قرأ أهل الکوفة غیر أبی بکر إلا الأعشى و عباس و أهل المدینة «تُرْجِی» بغیر همز و الباقون بالهمز.

[2] . «أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ/ أَنْ یُقِرَّ أَعْیُنَهُنَّ / أَنْ تُقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ»: جمهور/ ابن‌محیصن/ مجهول

«کُلُّهُنَّ/ کُلَّهُنَّ»: جمهور/ابوایاس

و قرأ الجمهور: أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ: مبنیا للفاعل من قرت العین

و ابن محیصن: یقر من أقر أعینهن بالنصب، و فاعل تقر ضمیر الخطاب، أی أنت.

و قرئ: تقر مبنیا للمفعول، و أعینهن بالرفع.

و قرأ الجمهور: کُلُّهُنَّ بالرفع، تأکیدا لنون یَرْضَیْنَ

و أبو إیاس حوبة بن عائد: بالنصب تأکیدا لضمیر النصب فی آتَیْتَهُنَّ. (البحر المحیط فی التفسیر، ج‏8، ص496)

[3] . نزلت الآیة الأولى حین غار بعض أمهات المؤمنین على النبی ص و طلب بعضهن زیادة النفقة فهجرهن شهرا حتى نزلت آیة التخییر فأمره الله تعالى أن یخیرهن بین الدنیا و الآخرة و أن یخلی سبیل من اختار الدنیا و یمسک من اختار الله تعالى و رسوله على أنهن أمهات المؤمنین و لا ینکحن أبدا و على أنه یؤوی من یشاء منهن و یرجی من یشاء منهن و یرضین به قسم لهن أو لم یقسم أو قسم لبعضهن و لم یقسم لبعضهن أو فضل بعضهن على بعض فی النفقة و القسمة و العشرة أو سوى بینهن و الأمر فی ذلک إلیه یفعل ما یشاء و هذه من خصائصه ص فرضین بذلک کله و اخترنه على هذا الشرط فکان ص یسوی بینهن مع هذا إلا امرأة منهن أراد طلاقها و هی سودة بنت زمعة فرضیت بترک القسم و جعلت یومها لعائشة عن ابن زید و غیره و قیل لما نزلت آیة التخییر أشفقن أن یطلقن فقلن یا نبی الله اجعل لنا من مالک و نفسک ما شئت و دعنا على حالنا فنزلت الآیة و کان ممن أرجی منهن سودة و صفیة و جویریة و میمونة و أم حبیبة فکان یقسم لهن ما شاء کما شاء و کان ممن آوى إلیه عائشة و حفصة و أم سلمة و زینب و کان یقسم بینهن على السواء لا یفضل بعضهن على بعض عن ابن رزین

[4] . .قال المفسرون [نزلت‏] حین غار بعض نساء النبی صلى اللَّه علیه و سلم و آذینه بالغیرة و طلبن زیادة النفقة، فهجرهن رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم شهراً حتى نزلت آیة التخییر، و أمره اللَّه تعالى أن یخیرهن بین الدنیا و الآخرة، و أن یُخَلِّیَ سبیل من اختارت الدنیا و یمسک [منهن‏] من اختارت اللَّه سبحانه و رسوله، على أنهن أمهات المؤمنین، و لا ینکحن أبداً، و على أن یؤوی إلیه من یشاء و یُرْجِی منهن [إلیه‏] من یشاء، فَیَرْضین به، قَسَمَ لَهُنَّ أو لم یَقْسِم، أو فضّل بعضهن على بعض بالنفقة و القسمة و العشرة، و یکون الأمر فی ذلک إلیه یفعل ما یشاء، فرضین بذلک کله، فکان رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم مع ما جعل اللَّه تعالى له من التَّوْسِعَة یُسَوِّی بینهن فی القِسْمَة.

و قال قوم: لما نزلت آیة التخییر أشفقن أن یطلقهن فقلن: یا نبی اللَّه، اجعل لنا من مالک و نفسک ما شئت، و دعنا على حالنا، فنزلت هذه الآیة

[5] . در کافی به جای طلق، فلم ینکح آمده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ... قُلْتُ أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ» قَالَ مَنْ آوَى فَقَدْ نَکَحَ وَ مَنْ أَرْجَأَ فَلَمْ یَنْکِحْ

[6] . اتفقت الروایات على أنه علیه الصلاة و السلام، کان یعدل بینهن فی القسمة حتى مات، و لم یستعمل شیئا مما أبیح له، ضبطا لنفسه و أخذا بالفضل، غیر ما جرى لسودة مما ذکرناه (روایت شده که سوده خودش زمانهای خود را به عایشه بخشیده بود)

[7] . وی گفته است « و اگر پیامبر ص از کسی خواستگاری کرد، او بر دیگران تقدم دارد و مادامی که از خواستگاریش منصرف نشده، کس دیگری حق ازدواج با آن زن را ندارد» که البته چنین برداشتی مبتنی بر هیچ نکته‌ای در آیه نیست.

 


539) سوره احزاب (33) آیه 50 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَ

بسم الله الرحمن الرحیم

539) سوره احزاب (33) آیه 50

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی‏ آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی‏ هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فی‏ أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً

ترجمه

ای پیامبر! همانا ما بر تو حلال کردیم همسرانت را که مَهریه‌شان را داده‌ای و آنان که صاحب اختیارشان شده‌ای [= تحت ملکیت و زیر دست تو هستند] از آنچه که خدا بر تو ارزانی داشت، و «دخترعمو»هایت و «دخترعمه»‌هایت و «دختردایی»‌هایت و «دخترخاله»‌هایت که با تو هجرت کرده‌اند، و زن مومنی، اگر خود را به پیامبر ببخشد، اگر پیامبر بخواهد که او را به همسری بگیرد، [این حکم] تنها برای تو و نه سایر مومنان [است] - که می‌دانیم بر آنان در مورد همسرانشان و آنچه صاحب اختیارشان هستند، چه واجب کرده‌ایم - تا بر تو حَرَجی نباشد؛ و خداوند بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی بوده است.

نکات ترجمه

«أَفاءَ»

ماده «فیء» را غالبا به معنای «رجوع» (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص436) بویژه «رجوع به حالت پسندیده» (مفردات ألفاظ القرآن، ص650) دانسته‌اند. برخی تفاوت اصلی کلمه «فیء» ‌را با «رجوع» را در این دانسته اند که «فیء» رجوع از نزدیک (رجوعی که زود رخ می‌دهد) است (الفروق فی اللغة، ص299) (‌قبلا درباره کلمات مختلفی که دلالت بر معنای «بازگشت» دارند و تفاوت آنها توضیحی گذشت. جلسه355 http://yekaye.ir/al-alaq-96-8/ )

البته برخی اصل این ماده را «نرمشی که بعد از سرکشی حاصل شود» دانسته‌اند و گفته‌اند رجوع و بازگشت از لوازم معنایی این ماده است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص165)

ظاهرا مهمترین مصداق قرآنی‌ای که با توجه به آن این معنی را گفته‌اند، بازگشت زوجین اختلاف‌‌دار به زندگی مشترک است «لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ» (بقره/226) و نیز عقب‌نشینیِ گروه سرکش و جنگ‌طلب از موضع خویش (فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْل‏؛ حجرات/9)

اما کلمه «فیء» به «سایه» و نیز «حرکت سایه از غرب به شرق» (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص436) یا «سایه‌ای که در حال برگشت (کم شدن)» است نیز گفته می‌شود (یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ‏؛ نحل/48) (مفردات ألفاظ القرآن، ص650)

به غنایم جنگی نیز «فیء« گفته می‌شود، برخی گفته‌اند تنها به غنایمی که بدون زحمت و مشقت به دست می‌آید (وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ؛ حشر/6) گفته می‌شود و همچنین گفته شده که وجه تسمیه‌اش از باب تشبیه به سایه بوده، یعنی به دست آوردن اموال دنیا همچون سایه‌ای است که زودگذر است و باقی نمی‌ماند (مفردات ألفاظ القرآن، ص650) و برخی هم گفته‌اند از این باب است که این اموال که قبلا در اختیار دشمنان بوده، اکنون در موقعیتی قرار گرفته که مقهور و تحت سیطره ماست (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص165)

برخی بر این باورند که کلمه «فِئَة» (به معنای جماعت) هم از همین ریشه است، جماعتی است که پشت و پناه همدیگرند و برای یاری به همدیگر رجوع می‌کنند (کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً؛ بقرة/249) (مفردات ألفاظ القرآن، ص650؛ مجمع البحرین، ج‏1، ص334؛ الطراز الأول، ج‏1، ص157) هرچند برخی هم بر این باورند که کلمه «فئة» از ماده «فأی» است که به معنای «جدا شدن همراه با فاصله گرفتن» است و به جماعتی که به خاطر آراء و عقایدشان از بقیه مردم جدا و متمایز می‌شوند می‌گویند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص13)

ماده «فیء» در قرآن کریم، بدون احتساب کلمه «فئة» 7 بار، و با احتساب این کلمه 18 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

شأن نزول

از امام باقر ع درباره شأن نزول این آیه روایت شده است که زنی از انصار خدمت رسول الله ص آمد و ایشان در منزل حفصه بود. آن زن گفت: درست است که زنان از مردان خواستگاری نمی‌کنند، اما من یک زن مجرد هستم که تاکنون ازدواج نکرده و فرزندی هم ندارم. آیا حاضرید مرا به همسری برگزینید که من خودم را هدیه ای برای شما قرار دادم اگر قبول کنید.

رسول الله برایش دعا کرد و فرمود: ای خواهر انصاری! خدا شما را از رسولش خیر عطا کند که مردان شما مرا یاری کردند و زنانتان به من اظهار تمایل می‌کنند.

حفصه گفت: چقدر آدم بی‌حیایی هستی و با مردان چه بی‌پروا و بی‌مبالات مواجه می‌شوی!

رسول الله فرمود: از او دست بردار حفصه! که او از تو بهتر است که به او به رسول خدا ابراز تمایل کرد و [ولی شما به او اظهار بی‌میلی کردید و] تو او را ملامت کردی و بر او خرده گرفتی. سپس به آن زن فرمود: خدا رحمتت کند! برگرد که خداوند به خاطر اینکه به من ابراز تمایل کردی و خواستار محبت و خوشحال کردن من شدی بهشت را بر تو واجب فرمود؛ و ان شاءالله از جانب خدا درباره درخواست تو دستوری خواهد رسید، که آیه نازل شد که «و زن مومنی، اگر خود را به پیامبر ببخشد، اگر پیامبر بخواهد که او را به همسری بگیرد، [این حکم] تنها برای تو و نه سایر مومنان [است]»

و امام باقر ع فرمود: پس خداوند عز و جل این را که زنی خود را به پیامبر ص ببخشد حلال فرمود، اما برای هیچکس دیگری حلال نیست.

الکافی، ج‏5، ص568[1]

البته در برخی نقل‌های دیگر این واقعه در خانه عایشه رخ داده است و آن اظهارنظر از عایشه بوده است (مثلا تفسیر القمی، ج‏2، ص195)[2]

و در برخی از نقل‌ها آمده که بعد از نزول آیه، عایشه به پیامبر ص گفت: خدا چقدر برای برآوردن دلخواه تو عجله می‌کند! پیامبر ص فرمود: تو هم اگر خدا را اطاعت کنی، خدا برای برآوردن دلخواه تو هم عجله خواهد کرد. (مجمع البیان، ج‏8، ص571)[3]

حدیث

1) زراره می‌گوید: از امام باقر ع درباره آیه «زن مومنی، اگر خود را به پیامبر ص ببخشد»‌ سوال کردم. فرمود: بخشش [خود به عنوان همسر] جز برای رسول الله حلال نشد؛ و در مورد غیر ایشان، ازدواج جز با پرداخت مهریه مجاز نیست.

الکافی، ج‏5، ص384

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ» فَقَالَ:

لَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَّا غَیْرُهُ فَلَا یَصْلُحُ نِکَاحٌ إِلَّا بِمَهْرٍ.[4]


2) حلبی می‌گوید: از امام صادق ع درباره این آیه سوال کردم که می‌فرماید: «ای پیامبر! ما بر تو حلال کردیم همسرانت را ...» و گفتم: چه تعداد از زنان بر ایشان مجاز شد؟

فرمود: آن مقدار که بخواهد.

گفتم: پس این چیست که [در آیات بعد] می‌فرماید: «آن زنان از این پس بر تو حلال نیستند، و نه اینکه آنان را جایگزین همسرانت کنی [همسرانت را طلاق دهی و همسر دیگری از این زنان بگیری]»؟

فرمود: رسول الله ص حق داشت که ازدواج کند با هر کس از دخترعمو‌ها یا دخترعمه‌ها یا دختردایی‌ها یا دخترخاله‌هایش و نیز آن همسرانش که با او هجرت کرده بودند؛ و نیز برایش حلال بود که اگر زنی از مومنان خود را بدون مهریه بر ایشان عرضه کرد با او ازدواج کند، که این همان بخشش محسوب می‌شود؛ و بخشش جز برای رسول الله حلال نشد؛ و در مورد غیر ایشان، ازدواج جز با مهریه مجاز نیست، و این معنای همان سخن خداوند است که فرمود: «و زن مومنی، اگر که خود را بر پیامبر ص بخشید».

گفتم: پس اینکه می‌فرماید «هر یک از آنها را که بخواهى تأخیر مى‏اندازى و هر یک را بخواهى در نزد خود جای مى‏دهى» چیست؟

فرمود: کسی را جای داد همان است که با او ازدواج کرد، و کسی را که به تاخیر انداخت همان است که ازدواج نکرد.

گفتم: پس اینکه فرمود: «از این پس، آن زنان بر تو حلال نیستند» چیست؟

فرمود: منظور آن زنانی است که در این آیه حرام شمرده شد: «بر شما حرام شد مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و ...» و اگر مطلب آن گونه بود که شما می‌گویید نتیجه‌اش این بود که خداوند برای شما چیزی را حلال کرده که برای او حلال نکرده است، چرا که هریک از شما می‌تواند هرگاه خواست همسرش را [با کس دیگری] جایگزین کند؛ در حالی که مطلب این طور نیست که شما می‌گویید. همانا خداوند عز و جل برای پیامبرش ازدواج با هر زنی را حلال شمرد مگر زنانی که در این آیه ازدواج با آنان را حرام کرده است.

الکافی، ج‏5، ص387-388

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ» قُلْتُ کَمْ أُحِلَّ لَهُ مِنَ النِّسَاءِ قَالَ مَا شَاءَ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْتُ قَوْلُهُ‏ «لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ»  فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ یَنْکِحَ مَا شَاءَ مِنْ بَنَاتِ عَمِّهِ وَ بَنَاتِ عَمَّاتِهِ وَ بَنَاتِ خَالِهِ وَ بَنَاتِ خَالاتِهِ وَ أَزْوَاجِهِ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَهُ وَ أُحِلَّ لَهُ أَنْ یَنْکِحَ مِنْ عُرْضِ الْمُؤْمِنِینَ بِغَیْرِ مَهْرٍ وَ هِیَ الْهِبَةُ وَ لَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَأَمَّا لِغَیْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَا یَصْلُحُ نِکَاحٌ إِلَّا بِمَهْرٍ وَ ذَلِکَ مَعْنَى قَوْلِهِ تَعَالَى‏ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِ‏  قُلْتُ أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ» قَالَ مَنْ آوَى فَقَدْ نَکَحَ وَ مَنْ أَرْجَأَ فَلَمْ یَنْکِحْ قُلْتُ قَوْلُهُ‏ لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ قَالَ إِنَّمَا عَنَى بِهِ النِّسَاءَ اللَّاتِی حَرَّمَ عَلَیْهِ فِی هَذِهِ الْآیَةِ حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ‏ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ وَ لَوْ کَانَ الْأَمْرُ کَمَا یَقُولُونَ کَانَ قَدْ أَحَلَّ لَکُمْ مَا لَمْ یَحِلَّ لَهُ إِنَّ أَحَدَکُمْ یَسْتَبْدِلُ کُلَّمَا أَرَادَ وَ لَکِنْ لَیْسَ الْأَمْرُ کَمَا یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ لِنَبِیِّهِ ص مَا أَرَادَ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا حَرَّمَ عَلَیْهِ فِی هَذِهِ الْآیَةِ الَّتِی فِی النِّسَاءِ.

تدبر

1) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی‏ آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی‏ هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ»

در این آیه ازدواج با چند گروه را برای پیامبر ص مجاز اعلام می‌کند:

همسرانی که با مهریه به ازدواج ایشان درآیند،

کسانی که وی صاحب اختیار آنان است [تحت ملکیت او قرار گرفته‌اند]

دخترعموها، دخترعمه‌ها، دختردایی‌ها و دخترخاله‌هایی که هجرت کرده باشند (یعنی اقوام نزدیک، به شرطی که مسلمان شده و زندگی در دارالکفر را بر زندگی در دارالاسلام ترجیح ندهند)

زن مومنی که خود را به پیامبر هدیه کند [یعنی خودش به پیامبر ص پیشنهاد دهد که دلش می‌خواهد بدون اینکه مهریه‌ای بگیرد با وی ازدواج کند]

این انواع ازدواج‌های مجازی است که برای بقیه مومنان هم برقرار است، غیر از مورد آخر، که یک حکم اختصاصی برای پیامبر ص بوده است.

نکته تاریخی

اغلب زنان پیامبر ص مصداق دسته اول (کسانی که با مهریه ازدواج کردند) بودند.

دسته دوم، ماریه قبطیه (که ابراهیم را از ایشان به دنیا آورد) و صفیه بنت حیی و جویریه بنت حارث می‌باشند (مجمع‌البیان، ج8، ص571) که اولی کنیزی است که حاکم اسکندریه و مصر برای ایشان فرستاد (طبقات الکبری، ج1، ص200) و دوتن دیگر، در جنگ با یهودیان به اسارت درآمده بودند که همگی را پیامبر ص ابتدا آزاد کرد و سپس با پیامبر ازدواج کردند. (در برخی از منابع، نفر سوم ریحانه خندفیة معرفی شده است؛ الخصال، ج‏2، ص419)[5]

در دسته سوم، ظاهرا فقط زینب بنت حجش است که دختر عمه ایشان بود و البته به او مهریه هم داده شد.

در مورد دسته چهارم، برخی (ابن‌عباس و مجاهد) معتقدند که علی‌رغم اینکه خداوند آن را حلال کرد، اما چنین ازدواجی رخ نداد، اما برخی معتقدند که رخ داد، ولی در مورد فرد آن اختلاف دارند، برخی (ضحاک، مقاتل، و روایتی از امام سجاد ع)  وی را ام‌شریک بنت جابر، از قبیله بنی‌اسد معرفی کرده، و برخی (قتاده و روایت دیگری از ابن‌عباس) وی را میمونة بنت حرث؛ و برخی (شعبی) وی را زینب بنت خزیمه، و برخی (عروة بن زبیر) وی را خوله بنت حکیم عروة دانسته‌اند (مجمع البیان، ج‏8، ص571)[6]


2) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی‏ آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی‏ هاجَرْنَ مَعَکَ»

چرا با اینکه ازدواج پیامبر با «دخترعمو» و «دخترعمه» و «دختردایی»‌ و «دخترخاله»‌ ایشان، که مصداقی از «ازدواج با مهریه» بود را مستقلا و دوباره ذکر کرد.

الف. اینها اشاره به قبایل مهم آن زمان بوده است چنانکه برخی از مفسران گفته‌اند منظور از دخترعموها و دخترعمه‌ها، قریش، و منظور از دختردایی‌ها و دخترخاله‌ها بنی‌زهره است. (مجمع‌البیان، ج8، ص571)

ب. شاید تاکید بر کلمه «هاجرن معک» است، یعنی اگر می‌خواهی با خویشاوندانت ازدواج کنی، شرطش این است که اهل هجرت باشند و دارالاسلام را بر دارالکفر ترجیح دهند.

ج. ...


3) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی‏ ... وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فی‏ أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ»

چرا در مساله ازدواج، اولا مساله پیامبر ص را جداگانه مطرح کرد؟ و ثانیا احکام اختصاصی‌ای برای ایشان قرار داد؟

الف. به نظر می‌رسد پیامبر ص از نظر مساله ازدواج و طلاق، - و اساساً از بابت همسرانشان - دچار معضلی بوده‌‌اند که این به یک مساله اجتماعی تبدیل شده بود: از طرفی زنانی بوده‌اند که شأن همسری ایشان را رعایت نمی کردند که در آیات 28-33 به زوایایی از آن اشاره شد، و از طرف دیگر، عده‌ای چنان به پیامبر علاقه داشتند که دلشان می‌خواست آنها را بدون مهریه به عقد خود درآوَرَد. تعبیر «لکیلا یکون علیک حرج» در پایان آیه هم موید این است که وضعیت ازدواج‌های ایشان برای ایشان کم‌کم به یک معضلی تبدیل شده بود که خداوند می‌خواست بار این معضل را از دوش وی بردارد. (ایستاده در باد، ص441-442)

ب. قرار گرفتن در موقعیت پیامبری، خصوصا وقتی که مسئولیت حکومت دینی، هم به آن افزوده می‌شود، موجب می‌شود که دیگر ازدواج وی صرفا یک مساله شخصی نباشد، بلکه مساله‌ای باشد که ابعاد اجتماعی فراوانی پیدا می‌کند و لذا اقتضا دارد ملاحظات خاصی برای ازدواج وی در نظر گرفته شود که این ملاحظات در مورد دیگران مطرح نیست. موید این مطلب آن است که پیامبر ص در اوج دوره جوانی و میانسالی تنها یک همسر داشت (حضرت خدیجه) و بعد از او تا پیش از هجرت هم ظاهرا تنها با یک نفر (سوده بنت خزیمه) یا دو نفر (در مورد عایشه، برخی ازدواج وی با پیامبر را قبل از هجرت و برخی بعد از هجرت می‌دانند) ازدواج کرده است. و عملا در مدینه بود که آن حکم اختصاصی (جواز ازدواج ایشان با بیش از چهار نفر) مصداق پیدا کرد؛ و تقریبا تمام ازدواج‌های ایشان در مدینه، ناظر به حل یک مشکل سیاسی یا فرهنگی یا ... بود.

ج. ...

تکمله

احکام اختصاصی پیامبر ص منحصر به احکام مربوط به ازدواج ایشان نیست، بلکه در بسیاری از عرصه‌ها ایشان وظایف اختصاصی داشته‌اند که از جمله معروفترین آنها وجوب نماز شب بر ایشان، وجوب صلوات هنگام شنیدن نام ایشان، حرمت ازدواج با زنان ایشان پس از وی، و ... می‌باشد. مرحوم مجلسی در بحارالانوار ، ج16، ص382-402 موارد متعددی از این گونه احکام اختصاصی ایشان را برشمرده‌اند.


4) «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ ...»

تعیین حلال و حرام به دست خداست و حتی پیامبر  در مسائل ظاهرا شخصی هم باید تابع قانون الهی باشد. (تفسیر نور، ج9، ص384)


5) «خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فی‏ أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»»

خداوند گاه برای شخص پیامبر ص حلال و حرام خاص قرار داده است همان گونه که برای عموم مومنان هم واجبات معینی را تعیین کرده است؛ و همه اینها بر اساس علم خداست، ولو که ما فلسفه آنها را درک نکنیم. این فلسفه می‌تواند برداشتن عسر و حَرَج از دوش پیامبر یا مومنان باشد، یا مقدمه‌ای برای اینکه مغفرت و رحمت خداوند شامل حال ما گردد.



[1] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَخَلَتْ عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی مَنْزِلِ حَفْصَةَ وَ الْمَرْأَةُ مُتَلَبِّسَةٌ مُتَمَشِّطَةٌ فَدَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَخْطُبُ الزَّوْجَ وَ أَنَا امْرَأَةٌ أَیِّمٌ لَا زَوْجَ لِی مُنْذُ دَهْرٍ وَ لَا وَلَدَ فَهَلْ لَکَ مِنْ حَاجَةٍ فَإِنْ تَکُ فَقَدْ وَهَبْتُ نَفْسِی لَکَ إِنْ قَبِلْتَنِی فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص خَیْراً وَ دَعَا لَهَا ثُمَّ قَالَ یَا أُخْتَ الْأَنْصَارِ جَزَاکُمُ اللَّهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ خَیْراً فَقَدْ نَصَرَنِی رِجَالُکُمْ وَ رَغِبَتْ فِیَّ نِسَاؤُکُمْ فَقَالَتْ لَهَا حَفْصَةُ مَا أَقَلَّ حَیَاءَکِ وَ أَجْرَأَکِ وَ أَنْهَمَکِ لِلرِّجَالِ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص کُفِّی عَنْهَا یَا حَفْصَةُ فَإِنَّهَا خَیْرٌ مِنْکِ رَغِبَتْ فِی رَسُولِ اللَّهِ فَلُمْتِهَا وَ عَیَّبْتِهَا ثُمَّ قَالَ لِلْمَرْأَةِ انْصَرِفِی رَحِمَکِ اللَّهُ فَقَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ لَکِ الْجَنَّةَ لِرَغْبَتِکِ فِیَّ وَ تَعَرُّضِکِ لِمَحَبَّتِی وَ سُرُورِی وَ سَیَأْتِیکِ أَمْرِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» قَالَ فَأَحَلَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هِبَةَ الْمَرْأَةِ نَفْسَهَا لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا یَحِلُّ ذَلِکَ لِغَیْرِهِ.

[2] . فَإِنَّهُ کَانَ سَبَبُ نُزُولِهَا أَنَّ امْرَأَةً مِنَ الْأَنْصَارِ أَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَدْ تَهَیَّأَتْ وَ تَزَیَّنَتْ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ لَکَ فِیَّ حَاجَةٌ فَقَدْ وَهَبْتُ نَفْسِی لَکَ، فَقَالَتْ لَهَا عَائِشَةُ: قَبَّحَکِ اللَّهُ مَا أَنْهَمَکِ لِلرِّجَالِ! فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص مَهْ یَا عَائِشَةُ! فَإِنَّهَا رَغِبَتْ فِی رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ زَهِدْتُنَّ فِیهِ ثُمَّ قَالَ: رَحِمَکِ اللَّهُ وَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ یَا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ نَصَرَنِی رِجَالُکُمْ وَ رَغِبَتْ فِیَّ نِسَاؤُکُمْ ارْجِعِی رَحِمَکِ اللَّهُ فَإِنِّی أَنْتَظِرُ أَمْرَ اللَّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص‏

[3] . قیل إنها لما وهبت نفسها للنبی ص قالت عائشة ما بال النساء یبذلن أنفسهن بلا مهر فنزلت الآیة فقالت عائشة ما أرى الله تعالى إلا یسارع فی هواک فقال رسول الله ص و إنک إن أطعت الله سارع فی هواک

[4] . در این زمینه روایات متعددی آمده است، از جمله:

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الْمَرْأَةِ تَهَبُ نَفْسَهَا لِلرَّجُلِ یَنْکِحُهَا بِغَیْرِ مَهْرٍ فَقَالَ إِنَّمَا کَانَ هَذَا لِلنَّبِیِّ ص وَ أَمَّا لِغَیْرِهِ فَلَا یَصْلُحُ هَذَا حَتَّى یُعَوِّضَهَا شَیْئاً یُقَدِّمُ إِلَیْهَا قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا قَلَّ أَوْ کَثُرَ وَ لَوْ ثَوْبٌ أَوْ دِرْهَمٌ وَ قَالَ یُجْزِئُ الدِّرْهَمُ. (الکافی، ج‏5، ص384)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَّا غَیْرُهُ فَلَا یَصْلُحُ نِکَاحٌ إِلَّا بِمَهْرٍ. (الکافی، ج‏5، ص384)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ‏ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی امْرَأَةٍ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِرَجُلٍ أَوْ وَهَبَهَا لَهُ وَلِیُّهَا فَقَالَ لَا إِنَّمَا کَانَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَیْسَ لِغَیْرِهِ إِلَّا أَنْ یُعَوِّضَهَا شَیْئاً قَلَّ أَوْ کَثُرَ. (الکافی، ج‏5، ص385)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی امْرَأَةٍ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِرَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ قَالَ إِنْ عَوَّضَهَا کَانَ ذَلِکَ مُسْتَقِیماً. (الکافی، ج‏5، ص385)

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ الْآیَةَ قَالَ أَحَلَّ لَهُ مِنَ النِّسَاءِ مَا شَاءَ وَ أَحَلَّ لَهُ أَنْ یَنْکِحَ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَهْرٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها ثُمَّ بَیَّنَ ذَلِکَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ ذَلِکَ إِنَّمَا هُوَ خَاصٌّ لِلنَّبِیِّ ص فَقَالَ اللَّهُ خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ ثُمَّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ص فَلَا تَحِلُّ الْهِبَةُ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ ص أَمَّا غَیْرُهُ فَلَا یَصْلُحُ أَنْ یَنْکِحَ إِلَّا بِمَهْرٍ یَفْرِضُهُ قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا مَا کَانَ ثَوْباً أَوْ دِرْهَماً أَوْ شَیْئاً قَلَّ أَوْ کَثُرَ. (دعائم الإسلام، ج‏2، ص222)

[5] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السُّکَّرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع قَالَ: تَزَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِخَمْسَ عَشْرَةَ امْرَأَةً وَ دَخَلَ بِثَلَاثَ عَشْرَةَ مِنْهُنَّ وَ قُبِضَ عَنْ تِسْعٍ فَأَمَّا اللَّتَانِ لَمْ یَدْخُلْ بِهِمَا فَعَمْرَةُ وَ السَّنَى وَ أَمَّا الثَّلَاثَ عَشْرَةَ اللَّاتِی دَخَلَ بِهِنَّ فَأَوَّلُهُنَّ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ ثُمَّ سورة [سَوْدَةُ] بِنْتُ زَمْعَةَ ثُمَّ أُمُّ سَلَمَةَ وَ اسْمُهَا هِنْدُ بِنْتُ أَبِی أُمَیَّةَ ثُمَّ أُمُّ عَبْدِ اللَّهِ عَائِشَةُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ ثُمَّ حَفْصَةُ بِنْتُ عُمَرَ ثُمَّ زَیْنَبُ بِنْتُ خُزَیْمَةَ بْنِ الْحَارِثِ أُمُّ الْمَسَاکِینِ ثُمَّ زَیْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ ثُمَّ أُمُّ حَبِیبَةَ رَمْلَةُ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ ثُمَّ مَیْمُونَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ ثُمَّ زَیْنَبُ بِنْتُ عُمَیْسٍ ثُمَّ جُوَیْرِیَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ ثُمَّ صَفِیَّةُ بِنْتُ حُیَیِّ بْنِ أَخْطَبَ وَ الَّتِی وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ ص خَوْلَةُ بِنْتُ حَکِیمٍ السُّلَمِیِّ وَ کَانَ لَهُ سُرِّیَّتَانِ یَقْسِمُ لَهُمَا مَعَ أَزْوَاجِهِ مَارِیَةَ وَ رَیْحَانَةَ الْخِنْدِفِیَّةِ وَ التِّسْعُ اللَّاتِی قُبِضَ عَنْهُنَّ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ وَ أُمُّ سَلَمَةَ وَ زَیْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ وَ مَیْمُونَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ وَ أُمُّ حَبِیبَةَ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ وَ صَفِیَّةُ بِنْتُ حُیَیِّ بْنِ أَخْطَبَ وَ جُوَیْرِیَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ وَ سورة [سَوْدَةُ] بِنْتُ زَمْعَةَ وَ أَفْضَلُهُنَّ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ ثُمَّ أُمُّ سَلَمَةَ بِنْتُ الْحَارِثِ.

[6] . در (الکافی، ج‏5، ص390 اسامی زنان پیامبر ص این گونه گزارش شده است:

عَنْهُ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ غَیْرِهِ‏ فِی تَسْمِیَةِ نِسَاءِ النَّبِیِّ ص وَ نَسَبِهِنَّ وَ صِفَتِهِنَّ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ وَ أُمُّ حَبِیبٍ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ بْنِ حَرْبٍ وَ زَیْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ وَ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ وَ مَیْمُونَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ وَ صَفِیَّةُ بِنْتُ حی [حُیَیِ‏] بْنِ أَخْطَبَ وَ أُمُّ سَلَمَةَ بِنْتُ أَبِی أُمَیَّةَ وَ جُوَیْرِیَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ وَ کَانَتْ عَائِشَةُ مِنْ تَیْمٍ وَ حَفْصَةُ مِنْ عَدِیٍّ وَ أُمُّ سَلَمَةَ مِنْ بَنِی مَخْزُومٍ وَ سَوْدَةُ مِنْ بَنِی أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى وَ زَیْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ مِنْ بَنِی أَسَدٍ وَ عِدَادُهَا مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ أُمُّ حَبِیبٍ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ مَیْمُونَةُ بِنْتُ الْحَارِثِ مِنْ بَنِی هِلَالٍ وَ صَفِیَّةُ بِنْتُ حَیِّ بْنِ أَخْطَبَ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ مَاتَ ص عَنْ تِسْعِ نِسَاءٍ وَ کَانَ لَهُ سِوَاهُنَّ الَّتِی وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ ص وَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ أُمُّ وُلْدِهِ وَ زَیْنَبُ بِنْتُ أَبِی الْجَوْنِ الَّتِی خُدِعَتْ وَ الْکِنْدِیَّةُ .

اما در إعلام الورى بأعلام الهدى ص140-143 مطلب به تفصیل آمده است:

http://yekaye.ir/al-ahzab-33-50/


538) سوره احزاب (33) آیه 49 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نَ

بسم الله الرحمن الرحیم

538) سوره احزاب (33) آیه 49

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً

ترجمه

ای کسانی که ایمان آوردید! هنگامی که با زنان مومن ازدواج کردید، سپس طلاقشان دادید پیش از آنکه با آنان آمیزش کنید، پس به خاطر شما عِدّه‌ای بر عهده آنان نیست تا حسابش را داشته باشید؛ پس آنان را [از اموال خود] بهره‌مند سازید و خوش و خرم رها کنید.

نکات ترجمه

تعابیر «مَتِّعَ» و «سَرِّحَ سَراحاً» در جلسه518 توضیح داده شد.

اختلاف قرائت[1]

حدیث

1) از امام باقر ع روایت شده است که درباره آیه‌ی «پس آنان را بهره‌مند سازید و خوش و خرم رها کنید» فرمودند: بهره‌مندشان سازید یعنی آن مقدار که به لحاظ عرفی در توان شما هست، به زیبایی و نیکویی سهمی به آنان بدهید؛ چرا که آنان با سختی و ناراحتی و غصه‌ای بزرگ و سرزنش دشمنان [به خانه پدری‌شان] برمی‌گردند؛ و خداوند کریم و بزرگوار است و حیا دارد و اهل حیا را دوست دارد؛ همانا بزرگوارترین شما، کسانی‌اند که بیش از همه همسران خود را بزرگ می‌دارند و اکرام می‌کنند.

و نیز از امام صادق ع روایت شده است:

همانا بهره‌مند ساختن زنان مطلقه، واجب است.

تهذیب الأحکام، ج‏8، ص141؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص506

رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْکَرْخِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا» قَالَ مَتِّعُوهُنَّ جَمِّلُوهُنَّ مِمَّا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَعْرُوفٍ فَإِنَّهُنَّ یَرْجِعْنَ بِکَآبَةٍ وَ خَشْیَةٍ وَ هَمٍّ عَظِیمٍ وَ شَمَاتَةٍ مِنْ أَعْدَائِهِنَّ فَإِنَّ اللَّهَ کَرِیمٌ یَسْتَحِی وَ یُحِبُّ أَهْلَ الْحَیَاءِ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ أَشَدُّکُمْ إِکْرَاماً لِحَلَائِلِهِمْ.

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ مُتْعَةَ الْمُطَلَّقَةِ فَرِیضَةٌ.[2]


2) از امام صادق ع روایت شده است:

زنی که همسرش او را در حالی که غایب است [= در مسافرت است] طلاق داده، اگر از روز طلاق دادن باخبر است، عِدّه را از همان روز نگه دارد؛ و اگر نمی‌داند، عده‌اش را از روزی که خبر به او می‌رسد نگه دارد؛

اما کسی که همسرش از دنیا رفته، عزادار است، پس عده‌اش را، نه از روزی که همسرش می‌میرد، بلکه از روزی که خبر به او می‌رسد باید نگه دارد؛ چرا که او به استقبال عزا می‌رود؛ در حالی که زنی که طلاق داده شده، عزایی ندارد، پس از همان روزی که طلاق داده شده، عده‌اش شروع می‌شود؛ و اگر هم این طلاق قبل از آمیزش بوده، بلافاصله از هم جدا می‌شوند [و عده‌ای ندارد] و اگر دلش خواست بلافاصله می‌تواند ازدواج کند که خداوند عز و جل می‌فرماید: «سپس طلاقشان دادید پیش از آنکه با آنان آمیزش کنید، پس به خاطر شما عِدّه‌ای بر عهده آنان نیست تا حسابش را داشته باشید.»

و از امیرالمومنین ع و امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

زن مطلقه ایام عده‌اش را تنها در خانه همسرش سپری می‌کند و تا زمانش به پایان نرسیده است از آن خانه بیرون نمی‌شود.

دعائم الإسلام، ج‏2، ص286-287

قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع :

وَ الْمُطَلَّقَةُ یُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا وَ هُوَ غَائِبٌ إِنْ عَلِمَتِ الْیَوْمَ الَّذِی طَلَّقَهَا فِیهِ اعْتَدَّتْ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ اعْتَدَّتْ مِنْ یَوْمِ یَبْلُغُهَا الْخَبَرُ لِأَنَّ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا عَلَیْهَا إِحْدَادٌ فَلَا تَعْتَدُّ مِنْ یَوْمَ مَاتَ زَوْجُهَا وَ إِنَّمَا تَعْتَدُّ مِنَ الْیَوْمِ الَّذِی یَبْلُغُهَا خَبَرُهُ لِأَنَّهَا تَسْتَقْبِلُ الْإِحْدَادَ وَ الْمُطَلَّقَةُ لَا إِحْدَادَ عَلَیْهَا فَإِنْ عَلِمَتْ بِالْیَوْمِ الَّذِی طَلَّقَهَا فِیهِ اعْتَدَّتْ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ اعْتَدَّتْ مِنَ الْیَوْمِ الَّذِی یَبْلُغُهَا فِیهِ الْخَبَرُ فَإِنْ طَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ وَ تَتَزَوَّجُ إِنْ شَاءَتْ مِنْ سَاعَتِهَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها»

و عَنْ عَلِیٍّ وَ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمْ قَالُوا:

الْمُطَلَّقَةُ لَا تَعْتَدُّ إِلَّا فِی بَیْتِ زَوْجِهَا وَ لَا تَخْرُجُ مِنْهُ حَتَّى یَخْلُوَ أَجَلُهَا.


3) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که مردی همسرش را قبل از آمیزش طلاق می دهد، کاملا از هم جدا می‌شوند و زن هر لحظه که خواست می‌تواند ازدواج کند، و اگر مهریه‌ را تعیین کرده‌اند نصف مهریه برای اوست و اگر مهریه‌ای تعیین نکرده‌اند، باید که آن زن را بهره‌مند سازد.

الکافی، ج‏6، ص106

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ وَ تَتَزَوَّجُ إِنْ شَاءَتْ مِنْ سَاعَتِهَا وَ إِنْ کَانَ فَرَضَ لَهَا مَهْراً فَلَهَا نِصْفُ الْمَهْرِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فَرَضَ لَهَا مَهْراً فَلْیُمَتِّعْهَا.[3]


4) شخصی خدمت امام سجاد ع آمد و گفت: من امروز گفتم: با فلانی ازدواج می‌کنم و او را طلاق دادم. [یعنی در ضمن خواندن صیغه عقد، صیغه طلاق را هم خواندم]

حضرت فرمود: برو و به زندگی با همسرت ادامه بده که خداوند ازدواج را مقدم بر طلاق مطرح کرده است و سپس این آیه را خواند «هنگامی که با زنان مومن ازدواج کردید سپس طلاقشان دادید»

مجمع البیان، ج‏8، ص571

عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ قَالَ: کُنْتُ قاعداً عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّی قُلْتُ یَوْمَ أَتَزَوَّجُ فُلَانَةَ فَهِیَ طَالِقٌ فَقَالَ اذْهَبْ فَتَزَوَّجْهَا فَإِنَّ اللَّهَ بَدَأَ بِالنِّکَاحِ قَبْلَ الطَّلَاقِ و قرأ هذه الآیة (إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُن‏)[4]

تدبر

1) «الَّذینَ آمَنُوا ... نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ»

مهم‏ترین شرط ازدواج، ایمان است. (تفسیر نور، ج9، ص383)


2) «طَلَّقْتُمُوهُنَّ»

اختیار اولیه طلاق، با مرد است (تفسیر نور، ج9، ص383) و زن با مراجعه به دادگاه می‌تواند طلاق بگیرد.

نکته تخصصی جامعه‌شناختی (قانون در خدمت رشد فرهنگی)

در ذهنیت اغلب افراد، کار اصلی قانون‌گذار، تعیین حد و مرزها به منظور جلوگیری از تجاوز به حقوق دیگران است؛ اما در اسلام، قوانین، کارکرد فرهنگی و تقویت رابطه انسانی را هم تعقیب می‌کنند؛ که نمونه آن احکام مربوط به «طلاق» است. در منطق اسلام، بنیان خانواده مقدس است و باید تمام تلاش را مبذول داشت تا این بنیان از هم نپاشد؛ اما در عین حال، گاهی پیوند عاطفی لازم بین زن و مرد برقرار نمی‌شود و ادامه زندگی مشترک ممکن نیست. بدین جهت اسلام طلاق را «حلال مبغوض» (الکافی، ج‏6، ص54‏‏)[5] معرفی کرده است: یعنی، برخلاف اغلب جوامع لیبرال، قوانین مربوط به طلاق را کاملا آزاد و صرفا ناظر به حد و مرزگذاری طراحی ننموده است. تفاوت‌های روانشناختی و جامعه‌شناختی زن و مرد اقتضا دارد که اگر تنها دغدغه حد و مرز نداریم و می‌خواهیم نهاد خانواده را تا حد امکان حفظ کنیم، در طراحی قوانین این تفاوت‌ها را جدی بگیریم و این یکی از عواملی است که موجب شده قوانین اسلام در خصوص چگونگی اقدام به طلاق در مرد و زن متفاوت باشد. مثلا:

به لحاظ روانشناختی، غالباً مردها دیرتر تصمیم می‌گیرند، اما وقتی تصمیم گرفتند، کمتر می‌شود که از تصمیم خود برگردند. برعکس، زنها زودتر دلخواهشان را به تصمیم تبدیل می‌کنند اما به همان سرعت زودتر از تصمیمی که انجام داده‌اند پشیمان می‌شوند.

یا: مردها غالبا عاشقند و زنها معشوق، یعنی محبت غالبا از مردها شروع می‌شود و زنها این محبت را با شدت بیشتری انعکاس می‌دهند.

یا ... .

لذا طلاق در درجه اول، در دست کسی گذاشته شده که دیرتر تصمیم می‌گیرد، کسی که محبت از او شروع می‌شود و اگر محبت طرف مقابلش از بین رفته باشد، با ابراز محبت، امکان احیای مجدد آن را دارد و ... . (برای تفصیل این بحث، مراجعه کنید به: مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص229-281؛ سوزنچی، روایت مطهر، ج3، ص117-127)


3) «طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً»

زنان پس از طلاق باید «عِدّه» نگه دارد، یعنی مدت زمان معینی حق ندارند با مرد دیگری ازدواج کنند؛ و در این مدت اگر بین زن و شوهر توافق شود، بلافاصله و بدون هیچ تشریفاتی (اعم از خطبه عقد، شاهد، اذن پدر، و ...)‌ می‌توانند زندگی مشترک خود را از سربگیرند. در این آیه تذکر می‌دهد که حُکمِ عِدّه نگه داشتن در جایی است که آمیزش در کار باشد؛ در غیر این صورت، عِدّه لازم نیست؛ و در عین حال، حتی اگر بر سر مهریه توافق نکرده باشند، باز هم مرد موظف است از اموال خود زن را بهره‌مند سازد و جدایی بین آنها باید با خیر و خوشی تمام شود، نه با نزاع و ناراحتی.

نکته تخصصی جامعه‌شناختی

در تدبر قبل اشاره شد که در اسلام، قوانین کارکرد فرهنگی و تقویت رابطه انسانی را هم دارا می‌باشند؛ که نمونه آن حکم «عِدّه» است.

برخی گمان می‌کنند که تنها خاصیت عدّه، این است که در صورت باردار بودن زن، معلوم شود که بچه مربوط به کدام مرد است؛ و می‌گویند با پیشرفت تکنولوژی‌ می‌توان براحتی معلوم کرد که بچه واقعا از آنِ کیست؛ و دیگر عده لازم نیست!

در حالی که حکم عِدّه، کارکردهای مهم دیگری هم دارد که اهمیت آنها به هیچ وجه کمتر از تعیین پدر بچه نیست. یکی از کارکردها این است که زمینه برگشت از طلاق، و از سرگیری زندگی مشترک را مهیا می‌سازد:

در ایام عِدّه،

اولاً زن همچنان در خانه شوهر بسر می‌برد و شوهر نیز همچنان موظف به تامین مخارج اوست (حدیث2)؛ و

ثانیاً هر لحظه که طرفین تصمیم بگیرند می‌توانند از طلاق منصرف شوند و این انصراف هیچ تشریفاتی (خطبه عقد و شاهد و ...) نیاز ندارد.

در واقع، با اینکه اسلام ابتدا انواع ترمزها را برای وقوع طلاق قرار داده (تفاوت اقدام به طلاق در مرد و زن (تدبرقبل)، وجود شاهد عادل، حَکَمیت توسط اقوام، و ...)، اما به همین بسنده نکرده، و وقتی هم که طلاق واقع شد، زمانی را می‌گذارد که شاید گذر زمان و تصویر آینده، مایه تجدید نظر در طرفین گردد؛ و اگر طرفین منصرف شدند، بدون هیچگونه تشریفاتی به زندگی قبلی خود برگردند.

البته در این آیه تذکر می‌دهد که این قانون در جایی است که با وقوع آمیزش، پیوند تا حدی جدی و عمیق شده باشد؛ وگرنه در جایی که هنوز زندگی مشترکشان این اندازه عمیق نشده است، عِدّه‌ای در کار نیست:

نه زن موظف است از ازدواج بعدی خودداری کند، و نه مرد موظف است مخارج و هزینه‌های زن را تامین نماید.

در واقع، قانون عِدّه، قانونی است برای تقویت نهاد خانواده، نه صرفا تعیین حد و مرزهای بین افراد.


4) «فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها»

چرا فرمود «تَعْتَدُّونَها» و نفرمود «یَعْتَدِدنَها [یا: یعتَدَّنَها]؛

یعنی چرا با اینکه زن است که باید عدّه نگه دارد، شمارش عده را بر عهده مرد دانست و فرمود: برعهده زنان عده‌ای نیست که شما مردان بخواهید حساب آن را نگه دارید؟

الف. اگرچه در زمان عدّه، زن است که حق ازدواج مجدد ندارد، اما تامین مخارج و مسکن وی در این ایام برعهده مرد است و مرد باید همانند گذشته، از وی در خانه‌ خود پذیرایی کند. (حدیث2)

ب. یکی از کارکردهای عدّه، این است که اگر زن از شوهر خود باردار شده، معلوم شود که این بچه اوست؛ و از این جهت حقی برای مرد است که دغدغه دارد شمارش ایام عده را از دست ندهد.

ج. ...


5) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ ...»

اگرچه در مقام مقایسه ایمان برتر از اسلام است، اما چنین نیست که هرجا تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» دیدیم، گمان کنیم که این درباره همه مسلمانان نیست؛ بلکه اسلام چون از همه مسلمانان انتظار دارد در حد اسلام ظاهری نمانند، همواره هنگام بیان احکام عمومی خود از تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» استفاده می‌کند.


6) «طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ ... فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً»

حفظ حقوق و حرمت و کرامت زنان در اسلام بقدری موضوعیت دارد که اگر کسی با زنی عقد کند و کار به عروسی هم نکشد، به خاطر همین چند صباحی که از مصاحبت این زن برخوردار شده، واجب است هدیه مناسبی از اموال خود پیشکش او کند (حدیث1) و جدا شدنش را هم حتما باید با خوبی و خوشی ختم کند نه با دعوا و ناراحتی.


7) «الَّذینَ آمَنُوا ... الْمُؤْمِناتِ ... طَلَّقْتُمُوهُنَّ ... سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً»

اینکه برای طلاق از تعبیر الذین آمنوا و مومنات استفاده می‌کند نشان می‌دهد که «طلاق، نشانه‏ى شکست دینى نیست.» (تفسیر نور، ج9، ص383)

همچنین اینکه می‌فرماید «به خوبی و خوشی و به زیبایی از هم جدا شوید» شاید می‌خواهد تاکید کند که اگرچه طلاق چیز منفوری است، اما به هیچ وجه در فرهنگ دینی، زن و مردی که از هم جدا می‌شوند، زن و مرد منفوری به شمار نمی‌آیند.

تاملی در جامعه خود

اگر قرآن معیار باشد، می‌توان گفت در جامعه ما نسبت به زن و مردی که در زندگی خود تجربه طلاق را داشته‌اند، فرهنگ غلطی رایج است. جامعه ما چه نسبت به مرد و چه نسبت به زن، محدودیت‌های ویژه‌ای قائل می‌شود، هم در بُعد امکانات اجتماعی و هم در بُعد عاطفی؛ یعنی هم بسیاری از درها به روی آنها بسته می‌شود، و هم از نظر عاطفی - سوای تلخی حاصل از خود طلاق - یک بار سنگین عاطفی در نگاه مردم وجود دارد.

برای ما که می‌خواهیم همه وجوه زندگی خود را بر اساس قرآن بسازیم، خیلی مهم است که پیامدهای فرهنگی و اجتماعی طلاق را با اندیشه دینی‌مان محک بزنیم و اگر هماهنگ نیست، در محو آنها بکوشیم. ((ایستاده در باد، ص443-444)


8) « طَلَّقْتُمُوهُنَّ ... فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً»

طلاق فشار روحی‌ای بویژه به زن وارد می‌کند؛ اسلام می‌گوید: وقتی طلاق می‌دهید به زنانتان اموالی بدهید و به زیبایی از او جدا شوید، بلکه از این فشار اندکی کاسته شود. (ایستاده در باد، ص444؛ تفسیر نور، ج9، ص383)


9) «سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً»

جدایى و طلاق به معناى کینه و خشونت نیست. (تفسیر نور، ج9، ص383)


برای رعایت اختصار، این را در کانال نگذاشتم

10) «طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَتِّعُوهُنَّ»

این آیه دستور می‌دهد که مطلقا به هر زنی که قبل از آمیزش از او جدا شدید از اموال خود بهره و نصیبی بدهید، خواه بر سر مهر توافق کرده باشید یا خیر؛ و آیه «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ» (بقره/237) این حکم را قید می‌زند که اگر مهریه معلوم کرده بودید، مقداری که موظفید بدهید دست کم به اندازه نصف مهریه است. (حدیث3؛ همچنین: المیزان، ج16، ص335)



[1] . قرأ الجمهور: تَعْتَدُّونَها، بتشدید الدال: افتعل من العد، أی تستوفون عددها، من قولک: عد الدراهم فاعتدها، أی استوفى عددها؛ نحو قولک: کلته و اکتاله، و زنته فاتزنته. و عن ابن کثیر و غیره من أهل مکة: بتخفیف الدال، و نقلها عن ابن کثیر ابن خالویه و أبو الفضل الرازی. و قال ابن عطیة: و روی عن أبی برزة، عن ابن کثیر: بتخفیف الدال من العدوان، کأنه قال: فما لکم عدة تلزمونها عدوانا و ظلما لهنّ، و القراءة الأولى أشهر عن ابن کثیر، و تخفیف الدال و هم من أبی برزة. انتهى. و لیس بوهم، إذ قد نقلها عن ابن کثیر ابن خالویه و أبو الفضل الرازی فی (کتاب اللوامح فی شواذ القراءات)، و نقلها الرازی المذکور عن أهل مکة و قال: هو من الاعتداد لا محالة، لکنهم کرهوا التضعیف فخففوه.  فإن جعلت من الاعتداء الذی هو الظلم ضعف، لأن الاعتداء یتعدى بعلى. انتهى. و إذا کان یتعدى بعلى، فیجوز أن لا یحذف على، و یصل الفعل إلى الضمیر، نحو قوله: «تحن فتبدى ما بها من صبابة   /  و أخفى الذی لو لا الأسى لقضانی‏» أی: لقضى علی. و قال الزمخشری: و قرئ: تعتدونها مخففا، أی تعتدون فیها، کقوله: و یوما شهدناه. و المراد بالاعتداء ما فی قوله: و لا تمسکوهنّ ضرارا لتعتدوا. انتهى. و یعنی أنه اتصل بالفعل لما حذف حرف الجر وصل الفعل إلى ضمیر العدة، کقوله: و یوما شهدناه سلیما و عامرا أی: شهدنا فیه. و أما على تقدیر على، فالمعنى: تعتدون علیهنّ فیها. و قرأ الحسن: بإسکان العین کغیره، و تشدید الدال جمعا بین الساکنین. (البحر المحیط فى التفسیر، ج‏8، ص490)


[2] . در الکافی، ج‏6، ص104-105 علاوه بر این روایت دوم، این روایت هم آمده است:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الرَّجُلِ یُطَلِّقُ امْرَأَتَهُ أَ یُمَتِّعُهَا قَالَ نَعَمْ أَ مَا یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ أَ مَا یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُتَّقِینَ.

[3] . قریب به این مضمون در مجمع البیان، ج‏8، ص570 بدین صورت روایت شده است

قال ابن‌عباس هذا إذا لم یکن سمی لها صداقا فإذا فرض لها صداقا فلها نصفه ولاتستحق المتعة وهو المروی عن أئمتنا ع

همچنین در الکافی، ج‏6، ص108 آمده است:

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا قَالَ عَلَیْهِ نِصْفُ الْمَهْرِ إِنْ کَانَ فَرَضَ لَهَا شَیْئاً وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فَرَضَ لَهَا فَلْیُمَتِّعْهَا عَلَى نَحْوِ مَا یُمَتَّعُ مِثْلُهَا مِنَ النِّسَاء

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا قَالَ عَلَیْهِ نِصْفُ الْمَهْرِ إِنْ کَانَ فَرَضَ لَهَا شَیْئاً وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فَرَضَ لَهَا شَیْئاً فَلْیُمَتِّعْهَا عَلَى نَحْوِ مَا یُمَتَّعُ بِهِ مِثْلُهَا مِنَ النِّسَاءِ.

[4] . این روایات در کتاب الکافی، ج‏6، ص109-110 نیز به برخی از ابعاد این آیه اشاره دارد:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مُلَامَسَةُ النِّسَاءِ هُوَ الْإِیقَاعُ بِهِنَّ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَأَغْلَقَ بَاباً وَ أَرْخَى سِتْراً وَ لَمَسَ وَ قَبَّلَ ثُمَّ طَلَّقَهَا أَ یُوجِبُ عَلَیْهِ الصَّدَاقَ قَالَ لَا یُوجِبُ عَلَیْهِ الصَّدَاقَ إِلَّا الْوِقَاعُ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ أَبِی وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَأُدْخِلَتْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَمَسَّهَا وَ لَمْ یَصِلْ إِلَیْهَا حَتَّى طَلَّقَهَا هَلْ عَلَیْهَا عِدَّةٌ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّمَا الْعِدَّةُ مِنَ الْمَاءِ قِیلَ لَهُ فَإِنْ کَانَ وَاقَعَهَا فِی الْفَرْجِ وَ لَمْ یُنْزِلْ فَقَالَ إِذَا أَدْخَلَهُ وَجَبَ الْغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الْعِدَّةُ.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُطَلِّقُ الْمَرْأَةَ وَ قَدْ مَسَّ کُلَّ شَیْ‏ءٍ مِنْهَا إِلَّا أَنَّهُ لَمْ یُجَامِعْهَا أَ لَهَا عِدَّةٌ فَقَالَ ابْتُلِیَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِذَلِکَ فَقَالَ لَهُ أَبُوهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِذَا أَغْلَقَ بَاباً وَ أَرْخَى سِتْراً وَجَبَ الْمَهْرُ وَ الْعِدَّةُ.

قَالَ ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ اخْتَلَفَ الْحَدِیثُ فِی أَنَّ لَهَا الْمَهْرَ کَمَلًا وَ بَعْضُهُمْ قَالَ نِصْفُ الْمَهْرِ وَ إِنَّمَا مَعْنَى ذَلِکَ أَنَّ الْوَالِیَ إِنَّمَا یَحْکُمُ بِالْحُکْمِ الظَّاهِرِ إِذَا أَغْلَقَ الْبَابَ وَ أَرْخَى السِّتْرَ وَجَبَ الْمَهْرُ وَ إِنَّمَا هَذَا عَلَیْهَا إِذَا عَلِمَتْ أَنَّهُ لَمْ یَمَسَّهَا فَلَیْسَ لَهَا فِیمَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَ اللَّهِ إِلَّا نِصْفُ الْمَهْرِ.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ یَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ فَیُرْخِی عَلَیْهِ وَ عَلَیْهَا السِّتْرَ وَ یُغْلِقُ الْبَابَ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتُسْأَلُ الْمَرْأَةُ هَلْ أَتَاکِ فَتَقُولُ مَا أَتَانِی وَ یُسْأَلُ هُوَ هَلْ أَتَیْتَهَا فَیَقُولُ لَمْ آتِهَا فَقَالَ لَا یُصَدَّقَانِ وَ ذَلِکَ أَنَّهَا تُرِیدُ أَنْ تَدْفَعَ الْعِدَّةَ عَنْ نَفْسِهَا وَ یُرِیدُ هُوَ أَنْ یَدْفَعَ الْمَهْرَ عَنْ نَفْسِهِ (یَعْنِی إِذَا کَانَا مُتَّهَمَیْنِ).

أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ فَیَدْخُلُ بِهَا فَیُغْلِقُ بَاباً وَ یُرْخِی سِتْراً عَلَیْهَا وَ یَزْعُمُ أَنَّهُ لَمْ یَمَسَّهَا وَ تُصَدِّقُهُ هِیَ بِذَلِکَ عَلَیْهَا عِدَّةٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَإِنَّهُ شَیْ‏ءٌ دُونَ شَیْ‏ءٍ قَالَ إِنْ أَخْرَجَ الْمَاءَ اعْتَدَّتْ (یَعْنِی إِذَا کَانَا مَأْمُونَیْنِ صُدِّقَا)

[5] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاق.