بسم الله الرحمن الرحیم
116) سوره شعراء (26) آیه 197
أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إِسْرائیل
ترجمه
آیا [آنها قرآن/نبوت تو را انکار میکنند] و این مطلب نشانهای برایشان نبود که علمای بنیاسرائیل [هم] آن را میدانند؟
نکات ترجمهای و نحوی
«أَ وَ لَمْ یَکُنْ ...» همزه ابتدای جمله (أ) همزه استفهام توبیخی انکاری است و حرف «و» که بعد از آن آمده است، اصطلاحا «واو عاطفه علی مقدر» است (إعراب القرآن و بیانه7/ 13) یعنی حرف عطفی است که جمله بعدی را بر یک جمله مُقدّر (مفروض) عطف میکند. برای همین در ترجمه، عبارت داخل کروشه اضافه شد.[1]
حدیث
1) ازامام کاظم ع روایت شده است که در پنج سالگی، روزی نزد امام صادق ع بودم که عدهای از یهودیان بر ایشان وارد شدند و به او گفتند آیا تو از فرزندان [حضرت] محمد ص، پیامبر این امت، و حجت روی زمین هستی؟ فرمود: بله. [گفتگو ادامه پیدا میکند و امام صادق ع ایشان را برای پاسخ سوالاتشان به امام کاظم ع (که فقط 5 سال داشته) ارجاع میدهد و آنها از شواهد بر نبوت پیامبر سوال میکنند و امام کاظم ع در فرازی از بحث میفرمایند:
و از جمله اینکه قبل از بعثتشان همراه با کاروانی از قریش سفری به شام داشتند؛ کاروان در نزدیکی دیر «بحیرا»ی راهب، اطراق کرد؛ و بحیراء فردی عالم به کتب آسمانی بود و در تورات خوانده بود که پیامبر ص از آن محل میگذرد و زمانش را هم میدانست؛ پس کاروانیان را برای غذا به دیر خود دعوت کرد؛ اما شخصی را که میخواست در میان آنها نیافت.
گفت آیا کسی باقی مانده است؟
گفتند بچه یتیمی مانده است.
راهب سرک کشید و دید که رسول الله ص خوابیده و ابری بر او سایه افکنده. گفت او را بیاورید.
دنبال او رفتند که او را بیاورند و وی از دیر نگاه میکرد و دید او که میآید ابر هم همچنان بر او سایه میافکند.
پس، به آنها از جایگاه وی خبر داد و اینکه او بزودی مبعوث خواهد شد و کار او به کجا خواهد انجامید و از آن پس در دید کاروانیان بزرگ جلوه کرد و او را احترام میکردند.
قرب الإسناد، ص318
الْحَسَنُ بْنُ ظَرِیفٍ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الرِّضَا، عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ. قَالَ:
«کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ ذَاتَ یَوْمٍ- وَ أَنَا طِفْلٌ خُمَاسِیٌّ- إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ فَقَالُوا: أَنْتَ ابْنُ مُحَمَّدٍ نَبِیِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ؟
قَالَ لَهُمْ: نَعَمْ...[2]
(وَ مِنْ ذَلِکَ): أَنَّهُ تَوَجَّهَ إِلَى الشَّامِ قَبْلَ مَبْعَثِهِ مَعَ نَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ، فَلَمَّا کَانَ بِحِیَالِ بحیراء الرَّاهِبِ نَزَلُوا بِفِنَاءِ دَیْرِهِ، وَ کَانَ عَالِماً بِالْکُتُبِ، وَ قَدْ کَانَ قَرَأَ فِی التَّوْرَاةِ مُرُورَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِهِ، وَ عَرَفَ أَوَانَ ذَلِکَ، فَأَمَرَ فَدُعِیَ إِلَى طَعَامِهِ، فَأَقْبَلَ یَطْلُبُ الصِّفَةَ فِی الْقَوْمِ فَلَمْ یَجِدْهَا، فَقَالَ: هَلْ بَقِیَ فِی رِحَالِکُمْ أَحَدٌ؟
فَقَالُوا: غُلَامٌ یَتِیمٌ. فَقَامَ بحیراء الرَّاهِبُ فَاطَّلَعَ، فَإِذَا هُوَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَائِمٌ وَ قَدْ أَظَلَّتْهُ سَحَابَةٌ، فَقَالَ لِلْقَوْمِ: ادْعُوا هَذَا الْیَتِیمَ، فَفَعَلُوا وَ بحیراء مُشْرِفٌ عَلَیْهِ، وَ هُوَ یَسِیرُ وَ السَّحَابَةُ قَدْ أَظَلَّتْهُ، فَأَخْبَرَ الْقَوْمَ بِشَأْنِهِ وَ أَنَّهُ سَیُبْعَثُ فِیهِمْ رَسُولًا وَ یَکُونُ مِنْ حَالِهِ وَ أَمْرِهِ. فَکَانَ الْقَوْمُ بَعْدَ ذَلِکَ یَهَابُونَهُ وَ یُجِلُّونَهُ.
2) از عدهای از اصحاب امیرالمومنین ع نقل شده که در مسیر حرکت به سمت صفین، حضرت در منطقهای به نام صندودیاء به لشکر دستور توقف و برپاکردن چادرها را داد.
مالک اشتر عرض کرد یا امیرالمؤمنین! ما را در محل بىآب منزل میدهى؟
فرمود اى مالک براستى خداى عز و جل بزودى در اینجا ما را سیراب میکند. تو و همراهانت اینجا را حفر کنید. آنها شروع به حفر کردن زمین کردند تا به سنگ سیاه بزرگی رسیدند که داراى حلقه نقرهوش بود و با اینکه حدود صد نفر بودند از کندن آن درماندند. پس امیرالمومنین دستش را به سوی آسمان بالا برد و گفت: طَابَ طَابَ یَا عَالَمُ باطیبوثا بوثة شمیا کرباجا نوثا تودیثا برجوثا آمِین آمِین، ای ربالعالمین، ای پروردگار موسی و هارون. سپس آن سنگ را گرفت و به اندازه چهل ذزاع آن طرفتر انداخت. پس چشمه آبی گواراتر عسل و خنکتر از برف و پاکیزهتر از یاقوت پدیدار شد و از آن نوشیدیم و آب برداشتیم و همان سنگ را روى آن نهاد و بما دستور داد خاک بر رویش بریزیم و حرکت کردیم.
اندکى که رفتیم فرمود کدام شما جاى چشمه را میداند؟ گفتیم یا امیر المؤمنین همه میدانیم. برگشتیم و هر چه جستجو کردیم پیدایش نکردیم. در این هنگام، دیدیم که راهبی از جانب صومعهای به سمت ما میآید.
چون امیر المؤمنین او را دید، فرمود: شمعون؟!
راهب گفت آرى من شمعونم؛ اما این اسمی است که مادرم مرا بدان نامیده و جز خدا کسى آن را نمیدانست و تو هم دانستى!
فرمود اى شمعون چه میخواهى؟
گفت داستان این چشمه و نامش را.
فرمود این چشمهی «زاحوما» است و از بهشت است و سیصد پیامبر و سیزده وصى از آن نوشیدهاند و من آخر اوصیائى هستم که از آن نوشیدم.
راهب گفت در همه کتابهاى انجیل من این مطلب را یافته بودم و این دیر برای یافتن کسی که این صخره را از جا میکند و آب را از زیر آن بیرون میآورد، بنا شده است و تا قبل از من هیچ عالمی توفیق درک این واقعیت را نداشت و خداوند این توفیق را روزی من کرد.
و سپس اسلام آورد (و در روایتی آمده که آن «چاه شعیب» بود) سپس امیرالمومنین حرکت کرد و راهب هم در پیشاپیش ایشان راه افتاد تا به صفین رسید و هنگامی که دو لشکر به هم رسیدند از اولین کسانی بود که به شهادت رسید و امیرالمومنین ع به بالینش آمد و اشک از دیدگانش سرازیر بود و فرمود هرکس همراه با کسى است که او را دوست دارد، این راهب در روز قیامت همراه ما خواهد بود.
مناقب آل أبی طالب، ج2، ص292؛
به طور مفصلتر در الأمالی( للصدوق)، ص185؛[3]
همچنین این واقعه در کتب اهل سنت، در تاریخ بغداد (خطیب بغدادی) ج14، ص251 با اندکی تفاوت در عبارات آمده است. [4]
أَهْلُ السِّیَرِ عَنْ حَبِیبِ بْنِ الْجَهْمِ وَ أَبِی سَعِیدٍ التَّمِیمِیِّ وَ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ وَ الْأَعْثَمُ فِی الْفُتُوحِ وَ الطَّبَرِیُّ فِی کِتَابِ الْوَلَایَةِ بِإِسْنَادٍ لَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْهَمْدَانِیِّ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ شُیُوخِهِ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ إِنَّهُ نَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالْعَسْکَرِ عِنْدَ وَقْعَةِ صِفِّینَ عِنْدَ قَرْیَةِ صَنْدُودِیَاءَ فَقَالَ مَالِکٌ الْأَشْتَرُ یَنْزِلُ النَّاسُ عَلَى غَیْرِ مَاءٍ فَقَالَ یَا مَالِکُ إِنَّ اللَّهَ سَیَسْقِینَا فِی هَذَا الْمَکَانِ احْتَفِرْ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ فَاحْتَفَرُوا فَإِذَا هُمْ بِصَخْرَةٍ سَوْدَاءَ عَظِیمَةٍ فِیهَا حَلْقَةُ لُجَیْنٍ فَعَجَزُوا عَنْ قَلْعِهَا وَ هُمْ مِائَةُ رَجُلٍ فَرَفَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ- طَابَ طَابَ یَا عَالَمُ باطیبوثا بوثة شمیا کرباجا نوثا تودیثا برجوثا آمِینَ آمِینَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ یَا رَبَّ مُوسَى وَ هَارُونَ ثُمَّ اجْتَذَبَهَا فَرَمَاهَا عَنِ الْعَیْنِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً فَظَهَرَ مَاءٌ أَعْذَبُ مِنَ الشَّهْدِ وَ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَصْفَى مِنَ الْیَاقُوتِ فَشَرِبْنَا وَ سَقَیْنَا ثُمَّ رَدَّ الصَّخْرَةَ وَ أَمَرَنَا أَنْ نَحْثُوَ عَلَیْهَا التُّرَابَ فَلَمَّا سِرْنَا غَیْرَ بَعِیدٍ قَالَ مَنْ مِنْکُمْ یَعْرِفُ مَوْضِعَ الْعَیْنِ قُلْنَا کُلُّنَا فَرَجَعْنَا فَخَفِیَ مَکَانُهَا عَلَیْنَا فَإِذَا رَاهِبٌ مُسْتَقْبِلٌ مِنْ صَوْمَعَةٍ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ شَمْعُونُ قَالَ نَعَمْ هَذَا اسْمِی سَمَّتْنِی بِهِ أُمِّی مَا اطَّلَعَ عَلَیْهِ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ أَنْتَ قَالَ وَ مَا تَشَاءُ یَا شَمْعُونُ- قَالَ هَذَا الْعَیْنَ وَ اسْمَهُ قَالَ هَذَا عَیْنُ زَاحُومَا وَ فِی نُسْخَةٍ رَاجُوهَ وَ هُوَ مِنَ الْجَنَّةِ شَرِبَ مِنْهَا ثَلَاثُمِائَةٍ نَبِیّاً وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَصِیّاً وَ أَنَا آخِرُ الْوَصِیِّینَ شَرِبْتُ مِنْهُ قَالَ هَکَذَا وَجَدْتُ فِی جَمِیعِ کُتُبِ الْإِنْجِیلِ وَ هَذَا الدَّیْرُ بُنِی عَلَى قَالِعِ هَذِهِ الصَّخْرَةِ وَ مُخْرِجِ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِهَا وَ لَمْ یُدْرِکْهُ عَالِمٌ قَبْلِی غَیْرِی لَقَدْ رَزَقَنِیهِ اللَّهُ وَ أَسْلَمَ وَ فِی رِوَایَةٍ- أَنَّهُ جُبُّ شُعَیْبٍ ثُمَّ رَحَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الرَّاهِبُ یَقْدُمُهُ حَتَّى نَزَلَ صِفِّینَ فَلَمَّا الْتَقَى الصَّفَّانِ کَانَ أَوَّلَ مَنْ أَصَابَتْهُ الشَّهَادَةُ فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ عَیْنَاهُ تَهْمِلَانِ وَ هُوَ یَقُولُ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ الرَّاهِبُ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ
وَ فِی رِوَایَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الشَّیْبَانِیُّ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ التَّمِیمِیِّ قَالَ: فَسِرْنَا فَعَطِشْنَا فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ لَوْ رَجَعْنَا فَشَرِبْنَا قَالَ فَرَجَعَ أُنَاسٌ وَ کُنْتُ فِیمَنْ رَجَعَ قَالَ فَالْتَمَسْنَا فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَى شَیْءٍ فَأَتَیْنَا الرَّاهِبَ قَالَ فَقُلْنَا أَیْنَ الْعَیْنُ الَّتِی هَاهُنَا قَالَ أَیَّةُ عَیْنٍ قُلْنَا الَّتِی شَرِبْنَا مِنْهَا وَ اسْتَقَیْنَا وَ سَقَیْنَا فَالْتَمَسْنَاهَا فَلَمَّا قَدَّرْنَا قَالَ الرَّاهِبُ لَا یَسْتَخْرِجُهَا إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِی
3) در مناظرهای که مامون بین امام رضا ع و علمای ادیان مختلف برقرار کرد، ایشان شواهد متعددی از کتب آسمانی تورات و انجیل را که اشاره به نبوت پیامبر اکرم ص داشت، مطرح فرمود که فرازهایی از آن تقدیم میشود: ترجمه عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص327-329
امام رضا ع سپس رو به رأس الجالوت نموده فرمودند: تو را به ده آیهاى که بر موسى بن عمران نازل شد، قسم میدهم که آیا درباره محمّد و امّتش در تورات، این مطالب موجود هست؟
«آن زمان که امّت آخر، پیروان آن شتر سوار، بیایند، و خداوند را بسیار بسیار تسبیح گویند، تسبیحى جدید در معبدهائى نو، در آن زمان، بنى اسرائیل باید به سوى آنان و به سوى پادشاهشان روان شوند تا قلوبشان آرامش یابد، زیرا آنان شمشیرهائى بدست دارند که به وسیله آن شمشیرها از کفّار (محارب) در گوشه و کنار زمین انتقام مىگیرند» آیا این مطلب، همین گونه در تورات مکتوب نیست؟
رأس الجالوت گفت: آرى، ما نیز آن را همین گونه در تورات یافتهایم.
سپس به جاثلیق فرمود: با کتاب «شعیا» در چه حدى آشنا هستى؟ گفت:
آن را حرف به حرف مىدانم و بلد هستم.
سپس به آن دو فرمود: آیا قبول دارید که این مطلب از گفتههاى اوست: «اى مردم! من تصویر آن شخص سوار بر درازگوش را دیدم در حالى که لباسهائى از نور بر تن داشت و آن شتر سوار را دیدم که نورش همچون نور ماه بوده»؟
آن دو پاسخ دادند: بله، شعیا چنین چیزى گفته است،
حضرت فرمودند: آیا با این گفته عیسى علیه السّلام در انجیل آشنا هستى: «من به سوى خداى شما و خداى خودم خواهم رفت، و فارقلیطا خواهد آمد و اوست که به نفع من و به حقّ شهادت خواهد داد همان طور که من براى او شهادت دادم، و اوست که همه چیز را براى شما تفسیر خواهد کرد، و اوست که رسوائىهاى امّتها را آشکار خواهد کرد، و اوست که ستون خیمه کفر را خواهد شکست»
جاثلیق گفت: هر چه از انجیل بخوانى آن را قبول داریم،
حضرت فرمود: آیا قبول دارى این مطلب در انجیل موجود است؟
گفت: بله...
مترجم گوید: مرحوم استاد شعرانىّ در کتاب «اثبات نبوّت» صفحه 241 چنین میفرمایند:
«باید دانست که حضرت مسیح علیه السّلام بشارت به آمدن «فارقلیط» داد و این لغت یونانى و در اصل «پرکلیتوس» است (به کسر پاء فارسى و راء) که چون معرّبش کردند «فارقلیط» شد، و پرکلیتوس کسى است که نام او بر سر زبانها باشد و همه کس او را ستایش کند و معنى «احمد» همین است، و نزد این بنده مؤلّف، کتاب لغت یونانىّ به انگلیسى هست، آن را به آشنایان زبان انگلیسى نشان دادم، گفتند: «پرکلیتوس» را به همین معنى ترجمه کرده است، حتّى معنى تفضیلى که در «احمد» است (یعنى ستودهتر) و در محمّد نیست از کلمه «پرکلیتوس» یونانى نیز فهمیده مىشود، و این کتاب لغت طبع انگلستان است، و نصاراى امروز به جاى این کلمه در ترجمههاى انجیل «تسلّى دهنده» مىآورند، و خوانندگان هر جا که این کلمه را دیدند بدانند در اصل انجیل، بجاى آن کلمه «فارقلیط» است و به عقیده مسیحیان کلمه «پرکلیتوس» به فتح پاء و راء است، و گویند اگر به کسر این دو حرف بوده به معنى «احمد» بود، چون به فتح است به معنى «تسلّى دهنده» است و به عقیده ما ترجمه اوّل صحیح است، و در قرآن (سوره صفّ آیه 6) فرمود: «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»...
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص161-166
(متن عربی تفصیلی آن در صفحه بعد لینک زیر
yekayehqurandarrooz.parsiblog.com/Posts/118
تدبر
1) وعده به آمدن پیامبری در منطقه حجاز، چنان در کتب آسمانی بنیاسرائیل فراوان بود که عدهای از یهودیان، از سالها قبل، برای اینکه محضر این پیامبر را درک کنند، به مدینه هجرت کرده بودند (توجه شود که بر اساس تمام نقلهای تاریخی، یهودیان مدینه، از نژاد عربهای مدینه نبودند و کاملا بیگانه محسوب میشدند)؛ و وقتی که از جانب مشرکان مورد اذیت قرار میگرفتند، به آنها میگفتند که چنین پیامبری برای ما خواهد آمد و ما را بر شما پیروز خواهد کرد (بقره/89) و بسیاری از آنان هم ایمان آوردند (قصص/53).
همین که این علمای بنیاسرائیل (چه آنها که بعد از آمدن ایمان آوردند و چه آنها که تا قبل از بعثت ایشان، وعده ایشان را میدادند، اما بعد لجاجت ورزیدند) آمدن پیامبر اکرم ص را میدانستند، و اینکه قبل از بعثت ایشان، در کتابهای آسمانی دیگر، اسم و اوصاف ایشان، به نحو کاملا آشکار آمده، که بر هیچکس دیگری قابل انطباق نیست، آیا نشانهای آشکار بر اینکه واقعا او از جانب خدا آمده، نیست؟
2) چرا خداوند، علم علمای بنیاسرائیل را شاهدی بر صدق دعوی نبوت پیامبر اکرم ص مطرح کرده است؟
شاید بدین جهت که هم در خود زمان پیامبر این مطلب خیلی معروف بوده (تدبر1) و هم حتی امروزه و علیرغم تحریفاتی که در کتب بنیاسرائیل رخ داده، هنوز ردپاهای جدیای برای کسی که بخواهد آزادانه تحقیق کند، وجود دارد.
این نکته مهمی است که در هیچ دینی غیر از اسلام، هیچ پیامبری ادعای «خاتم النبیین» بودن را مطرح نکرده است. این بدان معناست که تنها مسلماناناند که منطقا حق دارند نسبت به مدعیان جدید نبوت، بیاعتنا باشند؛ اما پیروان همه ادیان آسمانی، چون پیامبرانشان، نهتنها ادعای آخرین پیامبر بودن نداشتهاند، بلکه وعده به پیامبر بعدی دادهاند، منطقا وقتی ادعایی از جانب شخص دیگری برای نبوت مطرح میشود، باید به طور جدی تحقیق کنند؛ مخصوصا از جهت انطباق او بر علائمی که در کتاب خودشان آمده است.
مثلا وقتی در سفر پیدایش (باب 21، آیات17-21) آمدهاست:
"آنگاه خدا به نالههای پسر توجه نمود و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا داده، گفت: «ای هاجر، چه شدهاست؟ نترس! زیرا خدا نالههای پسرت را شنیدهاست. برو و او را بردار و در آغو ش بگیر. من قوم بزرگی از او به وجود خواهم آورد.» سپس خدا چشمان هاجر را گشود و او چاه آبی در مقابل خود دید. پس بهطرف چاه رفته، مشک را پر از آب کرد و به پسرش نوشانید. و خدا با اسماعیل بود و او در صحرای فاران بزرگ شده، در تیراندازی ماهر گشت و مادرش دختری از مصر برای او گرفت."
و در در سفر تثنیه (باب33، آیات1-2) آمدهاست:
"این است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از مرگش به قوم اسرائیل داد:
یهوه از سینا آمد،
و از سعیر برایشان طلوع کرد
و از کوه فاران درخشید."
آیا نباید تحقیق کند که این کوه فاران، که هاجر در آن حوالی بوده، محل بعثت چه کسی است؟
(لازم به ذکر است که دو سفر فوق، از عهد عتیق (تورات) است که هم برای یهودیان معتبر است و هم برای مسیحیان)
این مورد در کانال قرار داده نشد:
3) توجه شود که حضرت عیسی نیز از مردمان بنیاسرائیل است؛ و لذا وعدههای او به پیامبر خاتم در انجیل کنونی نیز میتواند مصداقی از سخن علمای بنیاسرائیل درباره پیامبر قلمداد شود.
در انجیل کنونی که در دست مسیحیان هست (عهد جدید)، در انجیل یوحنا، حضرت عیسی مکرر وعده به آمدن «فارقلیط» بعد از خودش میدهد و چنانکه در پایان حدیث 3 اشاره شدف «فارقلیط» به معنای «احمد» است که مسیحیان در ترجمههای فارسی این کتاب، آن را به «تسلیدهنده» ترجمه کرده و او را به «روحالقدس» تطبیق دادهاند در حالی که اگر مطالب قبل و بعدش مطالعه شود ناروا بودن این تطبیق کاملا واضح است زیرا مثلا در انجیل یوحنا، باب 16، آیه 7 میگوید «اگر من نروم، او نمیآید» در حالی که خود مسیحیان معترفند که روحالقدس در زمان حضرت عیسی نیز آمده است. برای تفصیل بحث درباره فارقلیط، به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa5874
[1] . «آیةً» خبر کان، و « أَنْ یَعْلَمَهُ» در معنای مصدری، و در مقامِ اسم کان است که ترجمه بر همین اساس انجام شد؛ اما یک نظر هم هست که ضمیر قصه (ضمیر شان)ای در «یکن» مستتر باشد و آن، اسم کان باشد؛ و کل عبارت «آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ» در جایگاه خبر کان باشد (قیل: فی یَکُنْ ضمیر القصة، و آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ جملة واقعة موقع الخبر. و یجوز على هذا أن یکون لَهُمْ آیَةً هی جملة الشأن، أَنْ یَعْلَمَهُ بدلا عن آیة؛ الکشاف3/ 336) که در این صورت ترجمه چنین میشود: « آیا اینان [کافران مکه] را نشانهاى که آن را عالمان بنىاسرائیل مىدانند نیست؟» (ترجمه خواجوی)
[2] . فرازی از متن که حذف کردهام بدین قرار است:
قَالُوا: إِنَّا نَجِدُ فِی التَّوْرَاةِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى آتَى إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ وُلْدَهُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ جَعَلَ لَهُمُ الْمُلْکَ وَ الْإِمَامَةَ، وَ هَکَذَا وَجَدْنَا ذُرِّیَّةَ الْأَنْبِیَاءِ لَا تَتَعَدَّاهُمُ النُّبُوَّةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْوَصِیَّةُ، فَمَا بَالُکُمْ قَدْ تَعَدَّاکُمْ ذَلِکَ وَ ثَبَتَ فِی غَیْرِکُمْ وَ نَلْقَاکُمْ مُسْتَضْعَفِینَ مَقْهُورِینَ لَا تُرْقَبُ فِیکُمْ ذِمَّةُ نَبِیِّکُمْ؟! فَدَمَعَتْ عَیْنَا أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامَ، ثُمَّ قَالَ: نَعَمْ لَمْ تَزَلْ أُمَنَاءُ اللَّهِ مُضْطَهَدَةً مَقْهُورَةً مَقْتُولَةً بِغَیْرِ حَقٍّ، وَ الظَّلَمَةُ غَالِبَةٌ، وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الشَّکُورُ.
قَالُوا: فَإِنَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَوْلَادَهُمْ عَلِمُوا مِنْ غَیْرِ تَعْلِیمِ، وَ أُوتُوا الْعِلْمَ تَلْقِیناً، وَ کَذَلِکَ یَنْبَغِی لِأَئِمَّتِهِمْ وَ خُلَفَائِهِمْ وَ أَوْصِیَائِهِمْ، فَهَلْ أُوتِیتُمْ ذَلِکَ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: ادْنُ یَا مُوسَى. فَدَنَوْتُ فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِی ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَیِّدْهُ بِنَصْرِکَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ. ثُمَّ قَالَ: سَلُوهُ عَمَّا بَدَا لَکُمْ.
قَالُوا: وَ کَیْفَ نَسْأَلُ طِفْلًا لَا یَفْقَهُ؟
قُلْتُ: سَلُونِی تَفَقُّهاً وَ دَعُوا الْعَنَتَ.
قَالُوا: أَخْبِرْنَا عَنِ الْآیَاتِ التِّسْعِ الَّتِی أُوتِیَهَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ.
قُلْتُ: الْعَصَا، وَ إِخْرَاجُهُ یَدَهُ مِنْ جَیْبِهِ بَیْضَاءَ، وَ الْجَرَادُ، وَ الْقُمَّلُ، وَ الضَّفَادِعُ، وَ الدَّمُ، وَ رَفْعُ الطُّورِ، وَ الْمَنُّ وَ السَّلْوَى آیَةً وَاحِدَةً، وَ فَلْقُ الْبَحْرِ.
قَالُوا: صَدَقْتَ، فَمَا أُعْطِیَ نَبِیُّکُمْ مِنَ الْآیَاتِ اللَّاتِی نَفَتِ الشَّکَّ عَنْ قُلُوبِ مَنْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ.
قُلْتُ: آیَاتٌ کَثِیرَةٌ، أَعُدُّهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَاسْمَعُوا وَ عُوا وَ افْقَهُوا.
(فِی مُعْجِزَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) (أَمَّا أَوَّلُ ذَلِکَ):....
[3] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ الْفِرْیَابِیُّ عَنْ سُفْیَانَ عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی کَثِیرٍ عَنْ حَبِیبِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: لَمَّا دَخَلَ بِنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع إِلَى بِلَادِ صِفِّینَ نَزَلَ بِقَرْیَةٍ یُقَالُ لَهَا صَنْدَوْدَا ثُمَّ أَمَرَنَا فَعَبَرْنَا عَنْهَا ثُمَّ عَرَسَ بِنَا فِی أَرْضٍ بَلْقَعٍ فَقَامَ إِلَیْهِ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُنْزِلُ النَّاسَ عَلَى غَیْرِ مَاءٍ فَقَالَ یَا مَالِکُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَیَسْقِینَا فِی هَذَا الْمَکَانِ مَاءً أَعْذَبَ مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْیَنَ مِنَ الزُّبْدِ الزُّلَالِ وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَصْفَى مِنَ الْیَاقُوتِ فَتَعَجَّبْنَا وَ لَا عَجَبَ مِنْ قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ أَقْبَلَ یَجُرُّ رِدَاءَهُ وَ بِیَدِهِ سَیْفُهُ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَرْضٍ بَلْقَعٍ فَقَالَ یَا مَالِکُ احْتَفِرْ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ فَقَالَ مَالِکٌ وَ احْتَفَرْنَا فَإِذَا نَحْنُ بِصَخْرَةٍ سَوْدَاءَ عَظِیمَةٍ فِیهَا حَلْقَةٌ تَبْرُقُ کَاللَّجِینِ فَقَالَ لَنَا رُومُوهَا فَرُمْنَاهَا بِأَجْمَعِنَا وَ نَحْنُ مِائَةُ رَجُلٍ فَلَمْ نَسْتَطِعْ أَنْ نُزِیلَهَا عَنْ مَوْضِعِهَا فَدَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع رَافِعاً یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ یَدْعُو وَ هُوَ یَقُولُ طاب طاب مریا عالم طیبو ثابوثه شتمیا کوبا حاحانو ثاتودیثا برحوثا آمِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ رَبَّ مُوسَى وَ هَارُونَ ثُمَّ اجْتَذَبَهَا فَرَمَاهَا عَنِ الْعَیْنِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً قَالَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ فَظَهَرَ لَنَا مَاءٌ أَعْذَبُ مِنَ الشَّهْدِ وَ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَصْفَى مِنَ الْیَاقُوتِ فَشَرِبْنَا وَ سُقِینَا ثُمَّ رَدَّ الصَّخْرَةَ وَ أَمَرَنَا أَنْ نَحْثُوَ عَلَیْهَا التُّرَابَ ثُمَّ ارْتَحَلَ وَ سِرْنَا فَمَا سِرْنَا إِلَّا غَیْرَ بَعِیدٍ قَالَ مَنْ مِنْکُمْ یَعْرِفُ مَوْضِعَ الْعَیْنِ فَقُلْنَا کُلُّنَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَرَجَعْنَا فَطَلَبْنَا الْعَیْنَ فَخَفِیَ مَکَانُهَا عَلَیْنَا أَشَدَّ خَفَاءً فَظَنَنَّا أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ رَهِقَهُ الْعَطَشُ فَأَوْمَأْنَا بِأَطْرَافِنَا فَإِذَا نَحْنُ بِصَوْمَعَةِ رَاهِبٍ فَدَنَوْنَا مِنْهَا فَإِذَا نَحْنُ بِرَاهِبٍ قَدْ سَقَطَتْ حَاجِبَاهُ عَلَى عَیْنَیْهِ مِنَ الْکِبَرِ فَقُلْنَا یَا رَاهِبُ عِنْدَکَ مَاءٌ نَسْقِی مِنْهُ صَاحِبَنَا قَالَ عِنْدِی مَاءٌ قَدِ اسْتَعْذَبْتُهُ مُنْذُ یَوْمَیْنِ فَأَنْزَلَ إِلَیْنَا مَاءً مُرّاً خَشِناً فَقُلْنَا هَذَا قَدِ استعذبه [اسْتَعْذَبْتَهُ] مُنْذُ یَوْمَیْنِ فَکَیْفَ وَ لَوْ شَرِبْتَ مِنَ الْمَاءِ الَّذِی سَقَانَا مِنْهُ صَاحِبُنَا وَ حَدَّثْنَاهُ بِالْأَمْرِ فَقَالَ صَاحِبُکُمْ هَذَا نَبِیٌّ قُلْنَا لَا وَ لَکِنَّهُ وَصِیُّ نَبِیٍّ فَنَزَلَ إِلَیْنَا بَعْدَ وَحْشَتِهِ مِنَّا وَ قَالَ انْطَلِقُوا بِی إِلَى صَاحِبِکُمْ فَانْطَلَقْنَا بِهِ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ شَمْعُونُ قَالَ الرَّاهِبُ نَعَمْ شَمْعُونُ هَذَا اسْمٌ سَمَّتْنِی بِهِ أُمِّی مَا اطَّلَعَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ثُمَّ أَنْتَ فَکَیْفَ عَرَفْتَهُ فَأَتِمَّ حَتَّى أُتِمَّهُ لَکَ قَالَ وَ مَا تَشَاءُ یَا شَمْعُونُ قَالَ هَذَا الْعَیْنَ وَ اسْمَهُ قَالَ هَذَا الْعَیْنُ رَاحُومَا وَ هُوَ مِنَ الْجَنَّةِ شَرِبَ مِنْهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَصِیّاً وَ أَنَا آخِرُ الْوَصِیِّینَ شَرِبْتُ مِنْهُ قَالَ الرَّاهِبُ هَکَذَا وَجَدْتُ فِی جَمِیعِ کُتُبِ الْإِنْجِیلِ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ وَصِیُّ مُحَمَّدٍ ص ثُمَّ رَحَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ الرَّاهِبُ یَقْدُمُهُ حَتَّى نَزَلَ صِفِّینَ وَ نَزَلَ مَعَهُ بِعَانِدَیْنِ [بِعَابِدَیْنِ] وَ الْتَقَى الصَّفَّانِ فَکَانَ أَوَّلُ مَنْ أَصَابَتْهُ الشَّهَادَةُ الرَّاهِبَ فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ عَیْنَاهُ تَهْمِلَانِ وَ هُوَ یَقُولُ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ الرَّاهِبُ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ رَفِیقِی فِی الْجَنَّةِ.
[4] . تاریخ بغداد (خطیب بغدادی. تصحیح بشار) 14/ 251 ؛ (طبع العلمیه: 12/ 302)
(4181) حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخَلالُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ التَّمَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَاغَنْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَیْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ التَّیْمِیِّ، قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ عَلِیٍّ مِنْ صِفِّینَ، فَنَزَلْنَا کَرْبَلاءَ، قَالَ: فَلَمَّا انْتَصَفَ النَّهَارُ عَطِشَ الْقَوْمُ.
وَأَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی عَلِیٍّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرٍ أَبُو الْحُسَیْنِ الْبَزَّازُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْخَثْعَمِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِیُّ، قَالَ أَبُو الْحُسَیْنِ: هُوَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عقیصَا، قَالَ: " أَقْبَلْتُ مِنَ الأَنْبَارِ مَعَ عَلِیٍّ نُرِیدُ الْکُوفَةَ، قَالَ: وَعَلِیٌّ فِی النَّاسِ، فَبَیْنَا نَحْنُ نَسِیرُ عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ إِذْ لَجَجَ فِی الصَّحَرَاءِ، فَتَبِعَهُ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، وَأَخَذَ نَاسٌ عَلَى شَاطِئِ الْمَاءِ، قَالَ: فَکُنْتُ مِمَّنْ أَخَذَ مَعَ عَلِیٍّ حَتَّى تَوَسَّطَ الصَّحَرَاءَ، فَقَالَ النَّاسُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّا نَخَافُ الْعَطَشَ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ سَیَسْقِیکُمْ، قَالَ: وَرَاهِبٌ قَرِیبٌ مِنَّا، قَالَ: فَجَاءَ عَلِیٌّ إِلَى مَکَانٍ، فَقَالَ: احْفِرُوا هَهُنَا، قَالَ: فَحَفَرْنَا، قَالَ: وَکُنْتُ فِیمَنْ حَفَرَ حَتَّى نَزَلْنَا، یَعْنِی: عَرَضَ لَنَا حَجَرٌ قَالَ: فَقَالَ عَلِیٌّ: ارْفَعُوا هَذَا الْحَجَرَ، قَالَ: فَأَعَانُونَا عَلَیْهِ حَتَّى رَفَعْنَاهُ، فَإِذَا عَیْنٌ بَارِدَةٌ طَیِّبَةٌ، قَالَ: فَشَرِبْنَا، ثُمَّ سِرْنَا مَیْلا أَوْ نَحْوَ ذَلِکَ، قَالَ: فَعَطِشْنَا، قَالَ: فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: لَوْ رَجَعْنَا فَشَرِبْنَا، قَالَ: فَرَجَعَ نَاسٌ وَکُنْتُ فِیمَنْ رَجَعَ، قَالَ: فَالْتَمَسْنَاهَا فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَیْهَا، قَالَ: فَأَتَیْنا الرَّاهِبَ، فَقُلْنَا: أَیْنَ الْعَیْنُ الَّتِی هَهُنَا؟ قَالَ: أَیَّةُ عَیْنٍ؟ قَالَ: الَّتِی شَرِبْنَا مِنْهَا وَاسْتَقَیْنَا، قال: فَالْتَمَسْنَاهَا فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَیْهَا، قَالَ: فَقَالَ الرَّاهِبُ: لا یَسْتَخْرِجُهَا إِلا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیٌّ " لفظ حدیث الأعمش، والآخر بمعناه.
ورواه مُحَمَّد بْن فضیل، عَنِ الأعمش هکذا.