سفارش تبلیغ
صبا ویژن

328) سوره حج (22) آیه 23 إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّ

بسم الله الرحمن الرحیم

328) سوره حج (22) آیه 23  

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ

ترجمه

قطعاً خداوند کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وارد بهشت‌هایی می‌کند که پایین‌اش نهرها روان است، در آن با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت داده می‌شوند، و لباس‌شان در آنجا حریر است.

نکات ترجمه

«أَساوِرَ» جمع «سوار» است. اگرچه ممکن است گمان شود اصل این کلمه از ماده رایج «س‌ور» در زبان عربی گرفته شده (درباره این ماده در جلسه 76 توضیح داده شد http://yekaye.ir/al-hadeed-057-13/ ) اما اهل لغت توضیح داده‌اند که اصل کلمه «سوار»، کلمه فارسی «دستوار» (به معنای دست‌بند) بوده است که وارد زبان عربی شده؛ و هم به صورت «أَساوِرَ» (کهف/31؛ حج/23؛ فاطر/33؛ انسان/21) و هم به صورت «أَسْوِرَة» (زخرف/53) جمع بسته شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص433؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص115؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص260)؛ همان طور که کلمه «سُور» (به معنای اطعام کردن، سور دادن) هم از فارسی به عربی رفته و ربطی به ماده «س‌ور» ندارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص63)

حدیث

 1) از امام صادق ع از قول رسول خدا ص حدیثی بسیار طولانی روایت شده در وصف مراحلی که مومن از قبض روح تا عالم قبر و برزخ و سپس حشر در قیامت و ورود در بهشت و ... سپری می‌کند، که فرازهایی از آن بدین قرار است:

‏ هنگامی که خداوند تبارک و تعالی می‌خواهد روح مومن قبض شود، به ملک‌الموت دستور می‌دهد که با همراهیانت به جانب بنده من برو که مدتهاست خودش را برای من آماده کرده است و روحش را قبض کن تا نزد من آرام گیرد.

ملک‌الموت با رویی گشاده و لباسی پاک و بویی خوش به سراغ او می‌رود ... و با فرشتگان همراهش به او می‌گویند: ای ولیّ خدا! بشارت باد که خدایت بر تو سلام می‌رساند و از تو راضی و خشنود است و بشارت باد بر تو «روح و ریحان و بهشت نعمت»

... وقتی بدنش را در قبر می‌گذارند، زمین به او می‌گوید: آفرین بر تو ای ولیّ خدا ! به خدا سوگند که همواره وقتی روی من راه می‌رفتی، دوستت داشتم، و اکنون که درون من جای گرفتی محبتی شدیدتر به تو خواهم داشت؛ به خدا سوگند که حق همسایگی را برایت ادا کنم و بسترت را خوش و خرم گردانم و جایگاهت را وسیع سازم که همانا من باغی از باغ‌های بهشت یا گودالی از گودال‌های دوزخم.

آنگاه خداوند فرشته‌ای را بفرستد و او با بال خود بر چپ و راست و جلو و عقب وی زند و برایش از هر طرف  به وسعت چهل نور گسترش یابد و قبرش سراسر نورانی شود ...

[بعد از اینکه حضرت توضیحاتی می دهند درباره وضعیت برزخی او و نیز ورود او در محشر، که با چه عزت و احترامی وارد محشر می‌شود و اینکه چگونه اعمالش وی را در برابر آتش جهنم حفظ می‌کنند، می‌فرمایند]

پس در سایه عرش قرار می‌گیرد و خداوند او را نزدیک می‌کند تا بین او و خدایش حجابی از نور می‌ماند ...

خداوند می‌فرماید: بنده‌ام! کتابت را بخوان!

پس اعضای بدنش از ترس به رعشه می‌افتد؛

خداوند می‌فرماید: آیا بر بدی‌هایت چیزی افزوده یا از خوبی‌هایت چیزی فروگذار شده است؟!

می‌گوید: خیر سرورم! تو برپا کننده قسط و بهترین جداکننده [حق از باطل] هستی.

خداوند می گوید: بنده‌ام! آیا از من حیا نکردی و مراقبم نبودی و از من خشیت نداشتی؟!

می گوید: سرورم! بد کردم؛ رسوایم مکن، که خلایق مرا می‌نگرند!

خداوند جبار می‌فرماید: ای بدکار! تو را امروز رسوا نخواهم کرد.

پس بدی‌هایش بین خود و خدایش مخفی می‌ماند و خوبی‌هایش در معرض دید خلائق قرار می‌گیرد. پس هر گناهی را که خدا به خاطرش او را سرزنش می کند، می گوید: سرورم! مرا به آتش بفرستی بهتر از این است که مرا سرزنش کنی [= در پیشگاهت شرمنده شوم] !

آنگاه خداوند تبارک و تعالی برای اینکه چشم او روشن شود، می‌گوید: آیا یادت هست در فلان روز گرسنه‌ای را سیر کردی، حق برادر مومنی را ادا کردی، لباسی بر او پوشاندی، سعی‌ای کردی، در صحراها حج را بپا داشتی و در حالی که مُحرِم بودی مرا خواندی، چشمانت از خوف من گریان بود و شبها را به عبادت برخاستی، به خاطر من چشم از حرام فروخواباندی؛ این به آن در! اما کارهای خوبی که کردی همگی مورد سپاس واقع خواهد شد و اما بدی‌هایی که کردی مورد مغفرت قرار می‌گیرد. پس روی برگردان!

و چون برمی‌گردانت رویش سفید و دلش مسرور شده است؛ و تاجی بر سرش می‌نهند و دستهایش را با زیور و زینتها می‌آرایند؛ سپس خداوند می‌فرماید: جبرئیل بنده‌ام را با خود ببر  و کرامت مرا به وی نشان بده!

[سپس امام نحوه ورود او به بهشت و آنچه در بهشت برایش مهیا شده را یکی یکی توضیح می‌دهند. ان‌شاءالله خداوند روزی همه ما کند. متن کامل حدیث به زبان اصلی در پاورقی1 لینک زیر قرار داده شده است. http://yekaye.ir/al-hajj-22-23/ ]

 الإختصاص، ص345-356

إِذَا أَرَادَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَبْضَ رُوحِ الْمُؤْمِنِ قَالَ یَا مَلَکَ‏ الْمَوْتِ‏ انْطَلِقْ‏ أَنْتَ‏ وَ أَعْوَانُکَ‏ إِلَى عَبْدِی فَطَالَ مَا نَصَبَ نَفْسَهُ مِنْ أَجْلِی فَأْتِنِی بِرُوحِهِ لِأُرِیحَهُ عِنْدِی فَیَأْتِیهِ مَلَکُ الْمَوْتِ بِوَجْهٍ حَسَنٍ وَ ثِیَابٍ طَاهِرَةٍ وَ رِیحٍ طَیِّبَةٍ ... فَیَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ أَبْشِرْ فَإِنَّ الرَّبَّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ أَمَا إِنَّهُ عَنْکَ رَاضٍ غَیْرُ غَضْبَانَ وَ أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِیمٍ ...

... قَالَ فَیَقُولُ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَرْحَباً بِکَ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّکَ وَ أَنْتَ عَلَى مَتْنِی فَأَنَا لَکَ الْیَوْمَ أَشَدُّ حُبّاً إِذَا أَنْتَ فِی بَطْنِی أَمَا وَ عِزَّةِ رَبِّی لَأُحْسِنَنَّ جِوَارَکَ وَ لَأُبَرِّدَنَّ مَضْجَعَکَ وَ لَأُوَسِّعَنَّ مَدْخَلَکَ إِنَّمَا أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ قَالَ ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً فَیَضْرِبُ بِجَنَاحَیْهِ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ فَیُوَسِّعُ لَهُ مِنْ کُلِّ طَرِیقَةٍ أَرْبَعِینَ نُوراً فَإِذَا قَبْرُهُ مُسْتَدِیرٌ بِالنُّورِ ...

قَالَ فَیُقَامُ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ فَیُدْنِیهِ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى حَتَّى یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ حِجَابٌ مِنْ نُورٍ فَیَقُولُ لَهُ مَرْحَباً فَمِنْهَا یَبْیَضُّ وَجْهُهُ وَ یُسَرُّ قَلْبُهُ وَ یَطُولُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً مِنْ فَرْحَتِهِ فَوَجْهُهُ کَالْقَمَرِ وَ طُولُهُ طُولُ آدَمَ وَ صُورَتُهُ صُورَةُ یُوسُفَ وَ لِسَانُهُ لِسَانُ مُحَمَّدٍ ص وَ قَلْبُهُ قَلْبُ أَیُّوبَ کُلَّمَا غُفِرَ لَهُ ذَنْبٌ سَجَدَ فَیَقُولُ عَبْدِی‏ اقْرَأْ کِتابَکَ‏ فَیَصْطَکُّ فَرَائِصُهُ شَفَقاً وَ فَرَقاً  قَالَ فَیَقُولُ الْجَبَّارُ هَلْ زِدْنَا عَلَیْکَ سَیِّئَاتِکَ وَ نَقَصْنَا عَلَیْکَ مِنْ حَسَنَاتِکَ قَالَ فَیَقُولُ یَا سَیِّدِی بَلْ أَنْتَ قَائِمٌ بِالْقِسْطِ وَ أَنْتَ‏ خَیْرُ الْفاصِلِینَ‏ قَالَ فَیَقُولُ عَبْدِی أَ مَا اسْتَحْیَیْتَ وَ لَا رَاقَبْتَنِی وَ لَا خَشِیتَنِی قَالَ فَیَقُولُ یَا سَیِّدِی قَدْ أَسَأْتُ فَلَا تَفْضَحْنِی فَإِنَّ الْخَلَائِقَ یَنْظُرُونَ إِلَیَّ قَالَ فَیَقُولُ الْجَبَّارُ وَ عِزَّتِی یَا مُسِی‏ءُ لَا أَفْضَحُکَ الْیَوْمَ قَالَ فَالسَّیِّئَاتُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ مَسْتُورَةٌ وَ الْحَسَنَاتُ بَارِزَةٌ لِلْخَلَائِقِ قَالَ فَکُلَّمَا کَانَ عَیَّرَهُ بِذَنْبٍ قَالَ سَیِّدِی لَتَبْعَثُنِی إِلَى النَّارِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ تُعَیِّرَنِی قَالَ فَیَضْحَکُ الْجَبَّارُ  تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا شَرِیکَ لَهُ لِیُقِرَّ بِعَیْنِهِ‏  قَالَ فَیَقُولُ أَ تَذْکُرُ یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا أَطْعَمْتَ جَائِعاً وَ وَصَلْتَ أَخاً مُؤْمِناً کَسَوْتَ یَوْماً أَعْطَیْتَ سَعْیاً حَجَجْتَ فِی الصَّحَارِی تَدْعُونِی مُحْرِماً أَرْسَلْتَ عَیْنَیْکَ فَرَقاً سَهِرْتَ لَیْلَةً شَفَقاً غَضَضْتَ طَرْفَکَ مِنِّی‏ فَرَقاً فَذَا بِذَا وَ أَمَّا مَا أَحْسَنْتَ فَمَشْکُورٌ وَ أَمَّا مَا أَسَأْتَ فَمَغْفُورٌ حَوِّلْ بِوَجْهِکَ فَإِذَا حَوَّلَهُ رَأَى الْجَبَّارَ فَعِنْدَ ذَلِکَ ابْیَضَّ وَجْهُهُ وَ سُرَّ قَلْبُهُ وَ وُضِعَ التَّاجُ عَلَى رَأْسِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ الْحُلِیُّ وَ الْحُلَلُ ثُمَّ یَقُولُ یَا جَبْرَئِیلُ انْطَلِقْ بِعَبْدِی فَأَرِهِ کَرَامَتِی.[1]


2) از پیامبر خدا ص روایت شده است:

همانا زمین بهشت هموار و مسطح است؛ در آن عمارتی هم نیست. پس برای کاشت بهشت در دنیا بکوشید!

گفتند: یا رسول الله! کاشت بهشت چیست؟

فرمودند: این بهشت، در آن درختان و نهرها و میوه‌ها و غیر اینها از حور و قصر و خدمتکاران و ... چیزی نیست؛ اینها اعمال و اخلاق و مقامات و احوال آنهاست که تمثل می‌یابد و صورتی متناسب می‌پذیرد و بدانها برمی‌گردد؛ و برای این است که به آنها گفته می‌شود: «همانا این اعمال شماست که به شما برگردانده شد»

تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏1، ص284

ورد عن النبی صلى اللّه علیه و آله: ان الجنة قاع صفصف. لیس فیها عمارة. فأکثروا من غراس الجنة فی الدنیا.

قیل: یا رسول اللّه! و ما غراس الجنة؟ قال صلى اللّه علیه و آله-: فهذه الجنة، ما فیها من الأشجار و الأنهار و الثمرات و غیرها، من الحور و القصور و الغلمان و الولدان، هی أعمالهم و أخلاقهم و مقاماتهم و أحوالهم. مثّلت و صوّرت فی أمثلة و صور مناسبة. ثم ردت الیهم. و لهذا یقال لهم: انما هی أعمالکم ترد إلیکم.


3) ابوالاسود دوئلی در ربذه به دیدار ابوذر غفاری رفت و ابوذر برایش تعریف کرد که: یکبار اواسط روز  بر پیامبر ص در مسجدشان وارد شدم و در مسجد کسی نبود غیر از رسول خدا ص، و علی ع که در کنار ایشان بود. خلوت بودن مسجد را غنیمت شمردم و گفتم: یا رسول الله! پدرم و مادرم فدایتان! سفارشی به من بفرمایید که مرا سود دهد.

حضرت فرمودند: باشد؛ خدا تو را کرامت بخشد! ای ابوذر، تو از ما، اهل بیت، هستی! تو را وصیتی می‌کنم که اگر آن را حفظ کردی جامع همه راههای خوبی است؛ و اگر آن را حفظ و نگهداری کردی دو کفه تو را پر کند.

[سپس حضرت مطالب مختلفی بیان کردند؛ در فرازی از این روایت طولانی، فرمودند:]

ابوذر! اگر زنی از زنان بهشتی در شبی ظلمانی بر آسمان دنیا مشرف شود، زمین برایش روشن شود بیش از نوری که ماه کامل زمین را روشن می‌کند؛ و بوی خوشش را همه زمینیان استشمام کنند؛

و اگر پیراهنی از پیراهنهای بهشتی امروز در دنیا در اختیار قرار گیرد، هر کس بدان بنگرد [از خوشی] بیهوش خواهد شد و چشمانشان تحمل دیدن آن را ندارد! ...

الأمالی (للطوسی)، ص526-533 ؛ عدة الداعی، ص109

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الطُّوسِیُّ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ یَحْیَى بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَبَرْتَائِیُّ الْکَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ فِیهَا مَاتَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی ذُبَیٍّ الْهُنَائِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیُّ، عَنْ أَبِیهِ أَبِی الْأَسْوَدِ، قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ فَحَدَّثَنِی أَبُو ذَرٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی مَسْجِدِهِ، فَلَمْ أَرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ، فَقُلْتُ:  یا ریَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَوْصِنِی بِوَصِیَّةٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا.

فَقَالَ: نَعَمْ وَ أَکْرِمْ بِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ إِذَا حَفِظْتَهَا فَإِنَّهَا جَامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ، فَإِنَّکَ إِنْ حَفِظْتَهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلَانِ.

یَا أَبَا ذَرٍّ، اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاه‏ ...

یَا أَبَا ذَرٍّ، لَوْ أَنَّ امْرَأَةً مِنْ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ اطَّلَعَتْ مِنْ سَمَاءِ الدُّنْیَا فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ لَأَضَاءَتْ لَهَا الْأَرْضُ أَفْضَلَ مِمَّا یُضِی‏ءُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ، وَ لَوَجَدَ رِیحَ نَشْرِهَا جَمِیعُ أَهْلِ الْأَرْضِ، وَ لَوْ أَنَّ ثَوْباً مِنْ ثِیَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ نَشَرَ الْیَوْمَ فِی الدُّنْیَا لَصَعِقَ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ مَا حَمَلَتْهُ أَبْصَارُهُمْ...

توجه

فقره اول این آیه شبیه آیه 14 سوره حج (جلسه319) است و احادیث و تدبرهای آن (بویژه تدبر3) در اینجا نیز مصداق دارد که مجددا تکرار نمی‌شود.

http://yekaye.ir/al-hajj-22-14/

تدبر

1) «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

در آیات 8 تا 18 سوره حج، سه دسته‌بندی از انسان‌ها ارائه داد که در آیه 19، همه افرادی که در این سه دسته‌بندی قرار می‌گرفتند، به عنوان دو گروه مقابل هم که در مورد پروردگارشان با هم مخاصمه می‌کنند، معرفی کرد (توضیح در جلسه 324، تدبر1) از همان آیه تا آیه قبل (آیه22) یک طرف این ماجرا (یعنی آنان که جهنمی شدند) را توضیح داد؛ و این آیه و آیه بعد، به سراغ طرف دیگر ماجرا (یعنی آنان که بهشتی شدند) می‌رود؛ و در این آیه می‌فرماید:

قطعاً خداوند کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وارد بهشت‌هایی می‌کند که پایین‌اش نهرها روان است، در آن با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت داده می‌شوند، و لباس‌شان در آنجا حریر است.


2) «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ ..»

با اینکه هم عذاب جهنمیان و هم پاداش بهشتیان به اراده خداست؛ اما در آیات قبل، عذاب جهنمیان را با تعبیر «آنها چنین و چنان می‌شوند» بیان کرد؛ اما اینجا بهشت رفتن بهشتیان را با تعبیر «خدا با آنها چنین می‌کند». چرا؟

الف. این از باب تعظیم شأن مومنان است (تفسیر صافی، ج30، ص370)

ب. همه چیز به دست خداست؛ اما گاه ادب دینی‌ اقتضا دارد که آنچه در نظر مردم بد می‌آید، به خدا نسبت ندهیم ولی خوبی‌ها را به خدا نسبت دهیم (چنانکه در داستان موسی و خضر، کاری مثل بنا کردن ساختمان برای حفظ مال یتیمان را فقط به خدا نسبت داد و خراب کردن کشتی را فقط به خودش؛ کهف/71 و 77)

ج.  ...

3) «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»

در این آیه از اوصاف بهشتی، از سه مطلب سخن گفت: باغهایی که نهرها از پایین آن روان است؛ دستبندهای طلا و مروارید و لباس‌های حریر. درباره مطلب اول در جلسه 319 تدبر3  توضیحاتی ارائه شد. اما دوتای دیگر چه اهمیتی دارند که در وصف بهشت، به اینها اشاره شد؟

الف. انسانها عموما اغلب کارهایشان را با دستشان انجام می‌دهند؛ لباس هم چیزی است که دورادور انسان را فرامی‌گیرد. لذا شاید «دست» از این جهت مورد توجه است که اشاره به کارهای انسان دارد و زیور دادن دست، در واقع، اولین انعکاس اعمالی است که شخص انجام داده است؛ و لباس حریر هم وضعیتی است که دورادور انسان را فراگرفته و بسیار دلپسند است.

ب. زینت داده شدن با دستبند را با فعل مضارع آورد (یُحَلَّوْنَ) که دلالت بر استمرار می‌کند؛ ولی لباس را به صورت جمله اسمیه آورد که دلالت بر ثبوت می‌کند؛ شاید اولی اشاره به اعمالشان است که دائما به رشد آنها می‌افزاید و دومی اشاره به ایمانشان که تمام وجودشان را در برگرفته و همواره همراهشان است.

ج. ...



[1] . متن کامل حدیث پاورقی لینک زیر

http://yekaye.ir/al-hajj-22-23/

 


327) سوره حج (22) آیه 22 کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْر

بسم الله الرحمن الرحیم

327) سوره حج (22) آیه 22  

کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ

ترجمه

هرگاه بخواهند بیرون آیند از آن، از غمی، بدان بازگردانده ‌شوند؛ و بچشید عذاب سوزان را.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«غم»

 از ماده «غمم» است که این ماده در اصل به معنای پوشاندن و دربر گرفتن چیزی می باشد. «غمام» به معنای «ابر» (از همین ماده) را از این جهت چنین نامیده اند که نور خورشید را می پوشاند و «غُمَّة» هم به معنای دشواری و سختی ای است که شخص را در بر گرفته باشد: «ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً» (یونس/ 71) (مفردات ألفاظ القرآن، ص613) غم و اندوه را هم از این جهت غم گویند که چیزی است دل آدمی را در خود می پوشاند (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص378) همچنین «ذو غَمٍّ: دارای غم، غمگین» به کسی گویند که در وضعیت ناراحت کننده ای قرار گرفته که راه خروجی از آن نمی یابد. (کتاب العین، ج‏4، ص350)

و از کلمات نزدیک به آن، که گاه در کنار هم به کار می روند «همّ» است و تفاوت هم و غم در این است که «همّ» اندیشیدن برای رهایی از سختی و رسیدن به مطلوب است، اما غم در جایی است که علاوه براین، هم دل انسان تنگ می شود و هم در ضرری واقع شده ویا بیم ضرری می رود که کاملا خاطر انسان را به خود مشغول داشته است (الفروق فی اللغة، ص261)

«مِنْ غَمٍّ» جار و مجرور است که می تواند «من» بیانیه باشد یا «من» سببیه (المیزان، ج14، ص361)؛ ظاهرا اگر من بیانیه باشد، بیان است برای ضمیر «منها» (بیرون آیند از آنجا، که سراسر غم است)؛ و اگر من سببیه باشد وابسته به «أرادوا» است (یعنی: از شدت و به سبب این غم اراده می‌کنند که خارج شوند)

حدیث

1) ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: یا ابن رسول الله! مرا بترسان، چرا که احساس می‌کنم دچار قساوت قلب شده‌ام.

امام ع فرمودند: ابامحمد! برای حیاتی طولانی آماده شو که همانا جبرئیل نزد رسول خدا ص آمد در حالی که چهره‌اش گرفته و درهم بود؛ در حالی که قبلا با چهره خندان می‌آمد. رسول خدا ص  فرمود: جبرئیل! امروز با چهره عبوس نزدم آمدی؟!

گفت: محمد! دمنده‌های آتش [در جای خود] قرار گرفت.

حضرت فرمود: دمنده‌های آتش چیست؟

گفت: محمد! خداوند عز و جل به آتش دستور داد و هزار سال در آن دمیدند تا نورانی شد، سپس هزار سال در آن دمیدند تا سرخ شد، سپس هزار سال در آن دمیدند تا سیاه شد، پس آن آتش سیاه و ظلمانی است، اگر قطره‌ای از «ضریع» [چیزی که شخص را به تضرع و ذلت می‌آندازد] (غاشیه/6) در آشامیدنی‌های اهل دنیا ریخته شود، از بوی بد آن همگی می‌میرند؛ و اگر حلقه‌ای از «زنجیرهایی که طول آن هفتاد ذراع است» (الحاقه/32) روی دنیا گذاشته شود، دنیا از حرارتش ذوب می‌شود؛ و اگر شلواری از شلوارهای [یا: جامه‌ای از جامه‌های] اهل آتش (ابراهیم/50) بین آسمان و زمان آویزان گردد، اهل زمین از حرارت و گرمای آن خواهند مرد؛

پس رسول خدا ص گریست و جبرئیل هم گریست، و خداوند فرشته‌ای را به جانب آن دو گسیل داشت که گفت: پروردگارتان به شما سلام می‌رساند و می‌فرماید: شما دو تا را ایمن کردم از ایکه گناهی انجام دهید که شما را به خاطر آن عذاب کنم.

امام صادق ع در ادامه فرمود: و رسول خدا بعد از آن جبرئیل را خندان ندید.

سپس فرمود: همانا اهل آتش آتش را عظیم می‌شمرند، و اهل بهشت هم بهشت و آن نعمت را عظیم می‌شمرند؛ و اهل جهنم هنگامی که در آن وارد شوند، مسیری هفتاد ساله را سقوط می‌کنند؛ ‌پس چون [دوباره] به بالای آن برسند، با گرزهایی از آهن بر سرشان می‌کویند و به همان دَرَکشان برگردانده می‌شوند و حالشان چنین است؛ و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود: «هرگاه بخواهند بیرون آیند از آن، از غمی، بدان بازگردانده ‌شوند...» (حج/22)  سپس پوستشان تبدیل می‌شود به پوستی غیر از پوستی که بر تنشان بود.

سپس امام صادق ع فرمود: ابامحمد! کافی است؟

گفتم: کافی است، کافی است!

تفسیر القمی، ج‏2، ص81

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ خَوِّفْنِی فَإِنَّ قَلْبِی قَدْ قَسَا فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ اسْتَعِدَّ لِلْحَیَاةِ الطَّوِیلَةِ فَإِنَّ جَبْرَائِیلَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ قَاطِبٌ وَ قَدْ کَانَ قَبْلَ ذَلِکَ یَجِی‏ءُ وَ هُوَ مُبْتَسِمٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: یَا جَبْرَئِیلُ جِئْتَنِی الْیَوْمَ قَاطِباً فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ قَدْ وُضِعَتْ مَنَافِخُ النَّارِ، فَقَالَ: وَ مَا مَنَافِخُ النَّارِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ بِالنَّارِ فَنُفِخَ عَلَیْهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّى ابْیَضَّتْ وَ نُفِخَ عَلَیْهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّى احْمَرَّتْ ثُمَّ نُفِخَ عَلَیْهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّى اسْوَدَّتْ، فَهِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الضَّرِیعِ قَطَرَتْ فِی شَرَابِ أَهْلِ الدُّنْیَا لَمَاتَ أَهْلُهَا مِنْ نَتْنِهَا وَ لَوْ أَنَّ حَلْقَةً مِنَ السِّلْسِلَةِ الَّتِی طُولُهَا سَبْعُونَ ذِراعاً وُضِعَتْ عَلَى الدُّنْیَا لَذَابَتِ الدُّنْیَا مِنْ حَرِّهَا، وَ لَوْ أَنَّ سِرْبَالًا مِنْ سَرَابِیلِ أَهْلِ النَّارِ عُلِّقَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَمَاتَ أَهْلُ الْأَرْضِ مِنْ رِیحِهِ وَ وَهَجِهِ، فَبَکَى رَسُولُ اللَّهِ ص وَ بَکَى جَبْرَئِیلُ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمَا مَلَکاً فَقَالَ لَهُمَا: إِنَّ رَبَّکُمَا یُقْرِئُکُمَا السَّلَامَ وَ یَقُولُ قَدْ آمَنْتُکُمَا أَنْ تُذْنِبَا ذَنْباً أُعَذِّبُکُمَا عَلَیْهِ.[1]

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: فَمَا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص جَبْرَئِیلَ مُبْتَسِماً بَعْدَ ذَلِکَ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَهْلَ النَّارِ یُعَظِّمُونَ النَّارَ وَ إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ یُعَظِّمُونَ الْجَنَّةَ وَ النَّعِیمَ وَ إِنَّ أَهْلَ جَهَنَّمَ إِذَا دَخَلُوهَا هَوَوْا فِیهَا مَسِیرَةَ سَبْعِینَ عَاماً فَإِذَا بَلَغُوا أَعْلَاهَا قُمِعُوا بِمَقَامِعِ الْحَدِیدِ وَ أُعِیدُوا فِی دَرَکِهَا هَذِهِ حَالُهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها. إلخ» ثُمَّ تُبَدَّلُ جُلُودُهُمْ جُلُوداً غَیْرَ الْجُلُودِ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَسْبُکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ قُلْتُ حَسْبِی حَسْبِی.


2) از امام صادق ع روایتی طولانی درباره خلقت انسان آمده است؛ در فرازی از آن می‌فرمایند:

هنگامی که خداوند عز و جل آدم و همسرش را در بهشت ساکن کرد، بدانها فرمود: «با خیال راحت از هرجایی خواستید بخورید و به این گیاه نزدیک نشوید» یعنی گیاه گندم «که از ظالمان خواهید بود»؛ پس آن دو نگاهشان به جایگاه [حضرات] محمد ص و علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع و امامان پس از ایشان افتاد و آن را بلندمرتبه‌ترین جایگاه بهشتیان یافتند؛ و گفتند: پروردگارا ! این جایگاه کیست؟

خداوند عز و جل فرمود: سرتان را بلند کنید و به پای عرش بنگرید؛

پس سرهایشان را بلند کردند و اسامی محمد ص و علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع و امامان بعدی را دیدند که در پای عرش با نوری از نور خداوند جبار جل جلاله نوشته شده بود؛

گفتند: پروردگارا ! چقدر این جایگاه نزد تو باارزش است و چه اندازه آنها را دوست داری و چه شرافتی آنان نزد تو دارند؟!

خداوند جل جلاله فرمود: اگر آنها نبودند شما دوتا را نمی‌آفریدم؛ آنان خزانه‌داران علم من و امین بر سرّ من‌اند؛ ‌مبادا که به چشم حسادت بدانها بنگرید و آرزوی منزلت آنان نزد من و جایگاه کریمانه آنان را در سر بپرورانید که در این صورت در نهی و عصیانم وارد شده، از آن ظالمان خواهید بود.

گفتند: پروردگارا ! و آن ظالمان چه کسانی‌اند؟

فرمود: کسانی که بناحق منزلت ایشان را ادعا کنند.

گفتند: پروردگارا ! جایگاه ظلم‌کنندگانِ بدانها در جهنم را به ما نشان بده، همان گونه که جایگاه خود آنان در بهشت را نشانمان دادی!

پس خداوند تبارک و تعالی به آتش دستور داد و همه آنچه از شکنجه‌ها و عذاب‌های گوناگون در آن بود را نمایان ساخت؛

و خداوند عز و جل فرمود: مکانِ ظلم‌کنندگانِ بدانها که بناحق جایگاه آنان را ادعا کردند، در پست‌ترین جای آن است؛ «هرگاه بخواهند از آن بیرون آیند، بدان بازگردانده می‌شوند» (حج/22) و «هر بار که پوست‌هایشان بروید» پوستهای دیگری به جایش براید «تا عذاب را بچشند» (نساء/56) ...

معانی الأخبار، ص109

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ...[2]

 لَمَّا أَسْکَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ الْجَنَّةَ قَالَ لَهُمَا «کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» یَعْنِی شَجَرَةَ الْحِنْطَةِ «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ» فَنَظَرَا إِلَى مَنْزِلَةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص فَوَجَدَاهَا أَشْرَفَ مَنَازِلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالا یَا رَبَّنَا لِمَنْ هَذِهِ الْمَنْزِلَةُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ ارْفَعَا رُءُوسَکُمَا إِلَى سَاقِ عَرْشِی فَرَفَعَا رُءُوسَهُمَا فَوَجَدَا اسْمَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص مَکْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بِنُورٍ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالا یَا رَبَّنَا مَا أَکْرَمَ أَهْلَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةِ عَلَیْکَ وَ مَا أَحَبَّهُمْ إِلَیْکَ وَ مَا أَشْرَفَهُمْ لَدَیْکَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُکُمَا هَؤُلَاءِ خَزَنَةُ عِلْمِی وَ أُمَنَائِی عَلَى سِرِّی إِیَّاکُمَا أَنْ تَنْظُرَا إِلَیْهِمْ بِعَیْنِ الْحَسَدِ وَ تَتَمَنَّیَا مَنْزِلَتَهُمْ عِنْدِی وَ مَحَلَّهُمْ مِنْ کَرَامَتِی فَتَدْخُلَا بِذَلِکَ فِی نَهْیِی وَ عِصْیَانِی فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ قَالا رَبَّنَا وَ مَنِ الظَّالِمُونَ قَالَ الْمُدَّعُونَ لِمَنْزِلَتِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ قَالا رَبَّنَا فَأَرِنَا مَنَازِلَ ظَالِمِیهِمْ فِی نَارِکَ حَتَّى نَرَاهَا کَمَا رَأَیْنَا مَنْزِلَتَهُمْ فِی جَنَّتِکَ فَأَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى النَّارَ فَأَبْرَزَتْ جَمِیعَ مَا فِیهَا مِنْ أَلْوَانِ النَّکَالِ وَ الْعَذَابِ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَکَانُ الظَّالِمِینَ لَهُمْ الْمُدَّعِینَ لِمَنْزِلَتِهِمْ فِی أَسْفَلِ دَرْکٍ مِنْهَا «کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا» وَ «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ» بُدِّلُوا سِوَاهَا «لِیَذُوقُوا الْعَذاب»...‏

تدبر

1) «کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ»

صحنه قیامت مراحلی دارد که در این مراحل برخی نهایتا پاک می‌شوند و از عذاب رهایی می‌‌یابند؛ اما کسانی هستند که بقدری خباثت در ذاتشان انباشته شده، که به جهنم خُلد [جاودان) وارد می‌شوند و هیچگاه از آن رهایی نخواهند داشت (توضیح در جلسه215، تدبر4 http://yekaye.ir/al-muminoon-023-077/ ؛ و جلسه 325، تدبر1)

چنین افرادی هرگاه بخواهند از جهنم و از غم و اندوه‌های آن بیرون آیند دوباره بدان بازگردانده ‌شوند؛ و بدانها خطاب می‌شود: بچشید عذاب سوزان را.

2) «أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا منها مِنْ غَمٍّ ... ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ »

چرا فقط نفرمود: «هرگاه بخواهند از آن بیرون آیند»؛ و تعبیر «از غم» را هم افزود؟

الف. اینکه نشان دهد که عذاب جهنم همواره با غم و اندوه و سختی همراه است و هیچگاه برای ساکنانش عادی نمی‌شود.

نکته تخصصی در معادشناسی

برخی ظاهرا چون نتوانسته‌اند بین رحمانیت خدا و عذاب جاودان جمع کنند[3]، سعی کرده‌اند توجیه کنند که عذاب بر جهنمیان کم‌کم عادی و گوارا می‌شود به نحوی که از عذاب لذت می‌برند! (برای تبیین چگونگی جمع این دو به تدبر1 جلسه 325 مرجعه کنید)

این آیه بخوبی این تلقی را رد می‌کند؛ زیرا می‌فرماید آنها همواره دلشان می‌خواهد که از «این غم و اندوه و سختی» خارج شوند، اما دوباره بدان برگردانده می‌شوند و بدانها گفته می‌شود که «عذاب سوزان» را بچشید.

ب. شاید می‌خواهد به عذاب درونی، علاوه بر عذاب بیرونی اشاره کند. یعنی در آیات قبل، از عذابهایی که از بیرون بر آنها وارد می‌شود سخن گفت؛ اینجا می‌خواهد نشان دهد که آن عذاب بیرونی، همراه است با عذاب و غم و اندوهی درونی، که این است که بیش از همه بدانها فشار می‌آورد و آنها دلشان می‌خواهد از این غم و فشار درونی رهایی یابند.

ج. ...

3) «أُعیدُوا فیها»

با اینکه غالبا برای برگرداندن کسی به جایی از تعبیر «إلی: به سوی» استفاده می‌شود، چرا در اینجا از تعبیر «فیها: در آن» استفاده کرد؟

الف. شاید بدین جهت که «الی» در جایی است که از کسی بیرون رفته باشد و بخواهند او را دوباره بدانجا برگردانند. اما اینجا می‌خواهند بیرون روند، اما نهایتا بیرون نمی‌روند؛ بلکه حداکثر این است که از قعر آن به نزدیک مرزهای آن بروند (حدیث1)؛ لذا برگرداندن آنها همواره در درون جهنم خواهد بود؛ نه به سوی جهنم.

ب. ...

4) «کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ»

چرا به بیان اینکه برگرداندن آنها (هربار می‌خواهند خارج شوند، آنها را برمی‌گردانند) اکتفا نکرد و تاکید نمود که به آنها می‌گویند «عذاب سوزان را بچشید»؟

الف. شاید تا نشان دهد که این عذاب هیچگاه برای آنها عادی و قابل تحمل نمی‌شود (تدبر2)

ب. چه‌بسا می‌خواهد نشان دهد که اینها بقدری خباثت در وجودشان جمع شده، که هر چه سوخته می‌شود خباثتشان تمام نمی‌گردد؛ و باز باید سوازنده شوند. (درباره معنای آتش و سوزاندن در جلسه51، تدبر2 احتمالاتی مطرح شد http://yekaye.ir/hood-11-16/ )

ج. ...



[1] . روایتی که در پاورقی 2 جلسه 282 گذشت بسیار مضمونش به این روایت شبیه است (http://yekaye.ir/al-hegr-15-43/ )

[2] . إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَجَعَلَ أَعْلَاهَا وَ أَشْرَفَهَا أَرْوَاحَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ ص فَعَرَضَهَا عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَغَشِیَهَا نُورُهُمْ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِلسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ هَؤُلَاءِ أَحِبَّائِی وَ أَوْلِیَائِی وَ حُجَجِی عَلَى خَلْقِی وَ أَئِمَّةُ بَرِیَّتِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْهُمْ وَ لِمَنْ تَوَلَّاهُمْ خَلَقْتُ جَنَّتِی وَ لِمَنْ خَالَفَهُمْ وَ عَادَاهُمْ خَلَقْتُ نَارِی فَمَنِ ادَّعَى مَنْزِلَتَهُمْ مِنِّی وَ مَحَلَّهُمْ مِنْ عَظَمَتِی عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ وَ جَعَلْتُهُ مَعَ الْمُشْرِکِینَ فِی أَسْفَلِ دَرْکٍ مِنْ نَارِی وَ مَنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِهِمْ وَ لَمْ یَدَّعِ مَنْزِلَتَهُمْ مِنِّی وَ مَکَانَهُمْ مِنْ عَظَمَتِی جَعَلْتُهُ مَعَهُمْ فِی رَوْضَاتِ جَنَّاتِی وَ کَانَ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ عِنْدِی وَ أَبَحْتُهُمْ کَرَامَتِی وَ أَحْلَلْتُهُمْ جِوَارِی وَ شَفَّعْتُهُمْ فِی الْمُذْنِبِینَ مِنْ عِبَادِی وَ إِمَائِی فَوَلَایَتُهُمْ أَمَانَةٌ عِنْدَ خَلْقِی فَأَیُّکُمْ یَحْمِلُهَا بِأَثْقَالِهَا وَ یَدَّعِیهَا لِنَفْسِهِ دُونَ خِیَرَتِی فَأَبَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنِ ادِّعَاءِ مَنْزِلَتِهَا وَ تَمَنِّی مَحَلِّهَا مِنْ عَظَمَةِ رَبِّهَا

[3] . ظاهرا برخی با توجه به اینکه در دو مورد، قرآن کریم از تعبیر «عذاب خُلد» استفاده کرده (یونس/52، سجده/14) گفته‌اند عذاب چون از ماده «عذب» است و عذب به معنای گواراست پس این عذاب کم‌کم بر آنها گوارا می‌شود! جدای از اینکه چنین معنا کردنهایی بیشتر مصداق تفسیر به رای است (یعنی چون رایی را دارد سعی می‌کند قرآن را بر آن تحمیل کند) بسیاری از آیات دیگر درباره جاودانگی عذابها از کلمه عذاب استفاده نکرده است و آیه محل بحث هم بخوبی این مدعا را رد می‌کند که آنها هیچگاه از غم خارج نمی‌شوند و وقتی به این غم برگردانده می‌شود، بدانها گفته می‌شود «عذاب» سوزان را بچشید. پس عذاب همچنان عذاب و سوزان و همراه با غم خواهد بود، نه امری گوارا و لذت‌بخش.

 


326) سوره حج (22) آیه 21 وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ

بسم الله الرحمن الرحیم

326) سوره حج (22) آیه 21 

وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ

ترجمه

و نصیبشان گرزهایی از آهن است؛

نکات ترجمه

«مَقامِع»

از ماده «قمع» است که به معنای «کتک زدنی که با خوار و ذلیل کردن همراه باشد» به کار می‌رود. [تعبیر «قلع و قمع کردن» که در زبان فارسی نیز رایج شده، به معنای «برکندن و کوبیدن» است.]

«مَقامِع» جمعِ «مِقمَع» است که اسم آلت می‌باشد: ابزاری است برای کوبیدن و خوار و ذلیل کردن (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏9، ص321)، که اگرچه برخی آن را همان «شلاق» (السوط) دانسته‌اند (انوار التنزیل (بیضاوی)، ج4، ص68؛ تفسیر صافی، ج3، ص368) اما با توجه به وصف آن (از آهن بودن) غالبا آن را همان «گُرز» (مجمع‌البیان، ج7،‌ص124) ویا عمود آهنین (تفسیر قمی، ج2، ص80) قلمداد کرده‌اند.

این ماده فقط همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) از رسول خدا ص روایت شده است که درباره آیه «و نصیبشان گرزهایی از آهن است» فرمودند: اگر یکی از گرزها در زمین گذاشته شود و جن و انس جمع شوند نمی‌توانند آن را از زمین بردارند.

مجمع‌البیان، ج7، ص124

روى ابو سعید الخدری قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ» لو وضع مقمع من حدید فی الأرض ثم اجتمع علیه الثقلان ما اقلوه فی الأرض.

2) از امام صادق ع روایت شده است:

روزی سلمان در کوفه از بازار آهنگران عبور می‌کرد؛ جوانی را دید که فریادی کشید و مردم پیرامونش جمع شدند. به سلمان گفتند: ای اباعبدالله [= کنیه سلمان در میان مسلمانان] ، این جوان دچار صرع شده است، ای کاش چیزی در گوشش بخوانی [که شفا یابد]. سلمان به او نزدیک شد، وقتی جوان او را دید به هوش آمد و گفت: اباعبدالله! مطلب آن گونه که این مردم درباره‌ام می‌گویند، نیست؛ بلکه من از کنار این آهنگران عبور می کردم در حالی که با پتک‌هایشان در حال کوبیدن [بر آهن] بودند؛ به یاد آوردم سخن خداوند عز و جل را که فرمود: «و نصیبشان گرزهایی از آهن است» (حج/21) و از ترس از عقاب خداوند متعال، عقل از سرم پرید.

سلمان او را به برادری خویش برگزید و در دلش شیرینی «محبت فی الله» نسبت به او را راه داد و همواره با او بود تا زمانی که آن جوان مریض شد و سلمان نزدش آمد و بالای سرش نشست در حالی که در شُرُفِ جان دادن بود؛ گفت: ای ملک الموت! با برادرم رفاقت و مدارا کن!

[ملک الموت] گفت: ای اباعبدالله! من با هر مومنی رفیقم.

الأمالی (للمفید)، ص136

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَرَّ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى الْحَدَّادِینَ بِالْکُوفَةِ فَرَأَى شَابّاً صَعِقَ وَ النَّاسُ قَدِ اجْتَمَعُوا حَوْلَهُ فَقَالُوا لَهُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَذَا الشَّابُّ قَدْ صُرِعَ فَلَوْ قَرَأْتَ فِی أُذُنِهِ قَالَ فَدَنَا مِنْهُ سَلْمَانُ فَلَمَّا رَآهُ الشَّابُّ أَفَاقَ وَ قَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ بِی مَا یَقُولُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ وَ لَکِنِّی مَرَرْتُ بِهَؤُلَاءِ الْحَدَّادِینَ وَ هُمْ یَضْرِبُونَ بِالْمِرْزَبَاتِ فَذَکَرْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ» فَذَهَبَ عَقْلِی خَوْفاً مِنْ عِقَابِ اللَّهِ تَعَالَى فَاتَّخَذَهُ سَلْمَانُ أَخاً وَ دَخَلَ قَلْبَهُ حَلَاوَةُ مَحَبَّتِهِ فِی اللَّهِ تَعَالَى فَلَمْ یَزَلْ مَعَهُ حَتَّى مَرِضَ الشَّابُّ فَجَاءَهُ سَلْمَانُ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقَالَ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ ارْفُقْ بِأَخِی

فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ رَفِیقٌ.

3) از امام باقر ع روایتی طولانی نقل شده است که وضعیت کافر حقیقی از لحظه مرگ تا عالم قبر و ورود در محشر و نهایتا ورود در جهنم را توضیح می‌دهند. بدینجا می‌رسند که:

... سپس ضربه‌ای بر سرش زده می‌شود که [به اندازه] هفتاد هزار سال سقوط می‌کند تا به چشمه‌ای می‌رسد که بدان «آنیة» گویند، خداوند متعال می‌فرماید: «‌از چشمه آنیة می‌نوشد» (غاشیه/5) و آن چشمه‌ای است که حرارت و توان پختن‌اش به نهایت رسیده است و خداوند از وقتی که جهنم را آفریده، در آتش آن دمیده است؛ هر وادی‌ای از وادی‌های آتش، به خواب می‌رود ولی این چشمه از شدت حرارتش نمی‌خوابد؛ فرشتگان می‌گویند: ای جماعت شقاوت‌پیشه، نزدیک آیید و از این بنوشید؛ و چون از آن روی گردانند، فرشتگان با گرزها بر آنان زنند و بدانان گفته شود: «آتش سوزان را بچشید؛ این به سبب آن چیزی است که خودتان از پیش فرستادید و خداوند اصلا به بندگان ظلم نمی‌کند.» (انفال/50-51) سپس جامی از آهن می‌آورند که در آن جرعه‌ای از چشمه «آنیة» است پس چون [آن جام] بدانها نزدیک شود لبهایشان چروکیده و منقبض می‌شود و گوشت صورت‌شان از هم باز و پراکنده می‌گردد؛ و چون از آن بنوشند و در درونشان قرار گیرد، «با آن، آنچه در اندرون‌شان است و پوست‌ها، گداخته می‌گردد» (حج/20) سپس بر سرش ضربه‌ای زنند که هفتاد هزار سال سقوط کند، تا در «سعیر» (= آتش شعله‌ور) قرار گیرد، پس چون در آن قرار گیرد، صورتهایشان شعله‌ور گردد؛ آنگاه است که چشمانشان از شدت دمیدن آن، پوشیده شود؛ سپس ...

[تذکر: اگر باور این عذابها برایتان سخت است، مطلب ارائه شده در (جلسه325، تدبر1) را مطالعه کنید.]

الإختصاص، ص363

سَعِیدُ بْنُ جَنَاحٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَوْفُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِذَا أَرَادَ اللَّهُ قَبْضَ رُوحِ الْکَافِر...

 ثُمَّ یَضْرِبُ عَلَى رَأْسِهِ ضَرْبَةً فَیَهْوِی سَبْعِینَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى عَیْنٍ یُقَالُ لَهَا آنِیَةٌ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى تُسْقى‏ مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ وَ هِیَ عَیْنٌ یَنْتَهِی حَرُّهَا وَ طَبْخُهَا وَ أُوقِدَ عَلَیْهَا مُذْ خَلَقَ اللَّهُ جَهَنَّمَ کُلُّ أَوْدِیَةِ النَّارِ تَنَامُ وَ تِلْکَ الْعَیْنُ لَا تَنَامُ مِنْ حَرِّهَا وَ تَقُولُ الْمَلَائِکَةُ یَا مَعْشَرَ الْأَشْقِیَاءِ ادْنُوا فَاشْرَبُوا مِنْهَا فَإِذَا أَعْرَضُوا عَنْهَا ضَرَبَتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ بِالْمَقَامِعِ وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ قَالَ ثُمَّ یُؤْتَوْنَ بِکَأْسٍ مِنْ حَدِیدٍ فِیهِ شَرْبَةٌ مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ فَإِذَا أُدْنِیَ مِنْهُمْ تَقَلَّصَتْ شِفَاهُهُمْ وَ انْتَثَرَتْ لُحُومُ وُجُوهِهِمْ فَإِذَا شَرِبُوا مِنْهَا وَ صَارَ فِی أَجْوَافِهِمْ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ ثُمَّ یُضْرَبُ عَلَى رَأْسِهِ ضَرْبَةٌ فَیَهْوِی سَبْعِینَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى یُوَاقِعَ السَّعِیرَ فَإِذَا وَاقَعَهَا سُعِّرَتْ فِی وُجُوهِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ غُشِیَتْ أَبْصَارُهُمْ مِنْ نَفْحِهَا ثُم‏ ...

تدبر

1) «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ»

گرز آهنین علی القاعده برای کوبیدن است.

و ‎ اگر با چنین گرزی برسر کسی بکوبند چه خواهد شد؟!

اما چرا چنین عذابی؟

الف. قیامت عرصه جلوه حق و نیست و نابود شدن باطلهاست. کسی که تمام وجودش را باطل فراگرفته چاره ای برایش نمی ماند جز آنکه وجودش را در هم بکوبند.

ب. در نکات ترجمه بیان شد که قمع ضربه ای است که شخص را خوار و ذلیل می کند. کافر که در مقابل خدا گردن فرازی می کند در حقیقت این تکبرش نشان دهنده شدت ذلت و خواری اوست و لذا برای خود مقامعی آماده کرده است.

ج. ...

 

نکته زیر را چون مطمئنن نبودم در کانال نگذاشتم

2) «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ»

برخی گفته اند «مقمع» آن چکشی است که فیلبان بر سر فیل می کوبد تا او را تحت کنترل درآورد (الجامع لاحکام القرآن (قرطبی) ج13، ص27)

بدین سان شاید آیه اشاره ای است به شدت سرکشی آنها در دنیا، که حقیقتش نه آزادی، بلکه اسارتی تحقیرآمیز بوده است.

 یعنی کسی که عمری به خیال خود آزاد بود و نفس سرکش وی او را هرجا می برد، الان می فهمد که حقیقتا آن وضعیتی که داشته آزادی نبوده، بلکه وجودش و همه امکانات عظیمش همچون فیلی بوده است که علیرغم توانایی عظیمش، تحت چکش یک عامل بیرونی، بی‌آنکه اراده خودش نقشی داشته باشد، به این سو و آن سو رانده می‌شود.

 


325) سوره حج (22) آیه 20 یُصْهَرُ بِهِ ما فی‏ بُطُونِهِمْ وَ

بسم الله الرحمن الرحیم

325) سوره حج (22) آیه 20

یُصْهَرُ بِهِ ما فی‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ

ترجمه

[به طوری که] با آن آنچه در اندرون‌شان است و پوست‌ها گداخته می‌گردد.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«یُصْهَرُ» فعل مضارع مجهول از ماده «صهر» است که این ماده در دو معنا به کار می‌رود: یکی به معنای خویشاوندی - غالبا به خویشاوندی‌ای که با ازدواج حاصل شود (اصطلاحا: رابطه سَببی در مقابل رابطه نَسَبی) - و محرمیت ناشی از آن، گفته می‌شود؛ و به طور خاص، به «داماد» «صهر می‌گویند؛ و دوم در معنای ذوب کردن و گداختن در اثر حرارت زیاد به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص315؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص494). برخی کاربرد این کلمه در معنای دوم را برگرفته از زبان عبری دانسته‌اند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص292).

این ماده در قرآن کریم، در معنای اول فقط در آیه «وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» (فرقان/54)؛ و در معنای دوم، فقط در آیه حاضر به کار رفته است.

«یُصْهَرُ بِهِ» غالبا مرجع ضمیر «ه» را «حمیم: آب جوشان» در آیه قبل دانسته‌اند؛ اما می‌توان این ضمیر را به کل مطلب آیه قبل ارجاع داد یعنی هم «ثیاب من نار: لباس آتشین» و هم «حمیم» است که آنها را می‌گدازد؛ آنگاه بقیه عبارت آیه را چه‌بسا بتوان مصداق لف و نشر مشوش دانست؛ یعنی لباس آتشین، که دور شخص را احاطه کرده، پوست‌ها را می‌گدازد و آب جوشان که از بالا بر سرش می‌ریزد وارد بدنش شده و درونش را می‌سوزاند.

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت طولانی درباره اموری که پیامبر اکرم ص از آنها نهی فرموده‌اند، نقل شده است. در فرازی از آن آمده است:

... و رسول خدا ص نهی کرد از خرید و فروش شراب و ساقی‌گریِ آن را؛ و فرمود: خداوند لعنت کرد شراب را و شراب‌ساز را و کسی که انگور را برای شراب می‌کارد و کسی که آن را می‌نوشد، و کسی که ساقی شراب است و فروشنده‌اش را و خریدارش را و کسی که از طریق آن ارتزاق می‌کند و کسی که آن را می‌آورد و کسی که به سوی آورده می‌شود؛ و فرمود کسی که آن را بنوشد تا چهل روز نمازش قبول نمی‌شود، و اگر بمیرد و چیزی از آن در شکمش مانده باشد بر خداست که به او از طینت خبال بنوشاند، و آن چرک اهل جهنم است و چیزی است که از بدن زناکاران خارج می‌شود و در دیگهای جهنم جمع گردد و اهل آتش از آن بنوشند، پس «با آن آنچه در اندرون‌شان است و پوست‌ها گداخته می‌گردد.»

الأمالی( للصدوق)، ص425؛ مکارم الأخلاق (للطبرسی)، ص426

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْأَبْهَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیُّ الْغَلَابِیُّ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا شُعَیْبُ بْنُ وَاقِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ ...

وَ نَهَى عَنْ بَیْعِ الْخَمْرِ وَ أَنْ تُشْتَرَى الْخَمْرُ وَ أَنْ تُسْقَى الْخَمْرُ وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ عَاصِرَهَا وَ غَارِسَهَا وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِیَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِیَهَا وَ آکِلَ ثَمَنِهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَیْهِ وَ قَالَ مَنْ شَرِبَهَا لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ إِنْ مَاتَ وَ فِی بَطْنِهِ شَیْ‏ءٌ مِنْ ذَلِکَ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یَسْقِیَهُ مِنْ طِینَةِ خَبَالٍ وَ هُوَ صَدِیدُ أَهْلِ النَّارِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ فُرُوجِ الزُّنَاةِ فَیَجْتَمِعُ ذَلِکَ فِی قُدُورِ جَهَنَّمَ فَیَشْرَبُهَا أَهْلُ النَّارِ فَـ«یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ».

2) از امام سجاد ع از امیرالمومنین ع روایت شده است:

گاه می‌شد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را [از عذاب جهنم و قهر خدا] می‌ترساند و می‌فرمود:

به کسی که جان محمد ص در دست اوست سوگند، اگر قطره‌ای از «زقوم» (واقعه/52) بر کوههای زمین بچکد تا اعماق زمین‌های هفت‌گانه فرو می‌رود و طاقتش را ندارد، پس چگونه خواهد بود حال کسی که این طعامش است؟

و اگر قطره‌ای از «غسلین» (حاقه/36) یا از «صدید» (ابراهیم/16) بر کوههای زمین بچکد تا اعماق زمین‌های هفت‌گانه فرو رود و طاقتش را ندارد، پس چگونه خواهد بود حال کسی که این نوشیدنی‌اش است؟

و اگر یکی از گُرزهایی که خداوند در کتابش از آنها سخن گفته (حج/21) بر روی کوههای زمین قرار داده شود، تا اعماق زمین‌های هفت‌گانه فرو رود و طاقتش را ندارد، پس چگونه خواهد بود حال کسی که با این در آتش بر سرش کوبیده شود؟

الدروع الواقیة، (سید بن طاوس) ص274

قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّیُّ فِی کِتَابِ زُهْدِ النَّبِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فِیمَا رَوَاهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ، عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ:

رُبَّمَا خَوَّفَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَ آلِهِ فَیَقُولُ: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الزَّقُّومِ قَطَرَتْ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ أَسْفَلَ سَبْعِ أَرَضِینَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَکَیْفَ بِمَنْ هُوَ طَعَامُهُ؟!

وَ لَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الْغِسْلِینِ أَوْ مِنَ الصَّدِیدِ قَطَرَتْ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ أَسْفَلَ سَبْعِ أَرَضِینَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَکَیْفَ بِمَنْ هُوَ شَرَابُهُ؟!

وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ مِقْمَاعاً وَاحِداً مِمَّا ذَکَرَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وُضِعَ عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَسَاخَتْ إِلَى أَسْفَلِ سَبْعِ أَرَضِینَ وَ لَمَا أَطَاقَتْهُ، فَکَیْفَ بِمَنْ یُقْمَعُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی النَّارِ؟»

3) از سعید بن جبیر (از تابعین، و از اصحاب خاص امام سجاد ع) در کتب اهل سنت نقل شده است:

هنگامی که اهل آتش گرسنه شوند،‌ به درخت زقوم پناه می‌برند و از آن می‌خورند، پس پوست صورتهایشان کنده می‌شود [و به درخت می‌چسبد] به طوری که اگر کسی از مقابل آنها عبور کند که آنها را می‌شناسد،  پوست صورت‌هایشان را در آن [درخت] خواهد شناخت؛ سپس عطش بر آنان هجوم می‌آورد، پس استغاثه سر می‌دهند، و با آبی همچون مُهل [فلز مذاب] به فریادشان می‌رسند، و آن چیزی است که به نهایت درجه حرارتش رسیده است؛ پس چون آن را به دهانهایشان نزدیک کنند، از شدت حرارتش گوشت صورتهایشان که پوستش ریخته بود، آب می‌شود و «گداخته می‌گردد با آن آنچه در اندرون‌شان است» (حج/20) به راه می‌افتند در حالی که امعاء و احشاءشان در حال کنده شدن است «و پوست‌هایشان» (حج/20)؛ سپس آنها را با «گرزهایی از آهن» (حج/21) می‌زنند، پس هر عضوی بر جای خود سقوط می‌کند و اینجاست که فریاد «وای هلاک شدم» سر می‌دهند.

توجه: در کتب اهل سنت، اینکه سعید بن جبیر، از چه کسی این مطالب را نقل کرده، سخنی نیست؛ اما با توجه به جایگاه او نزد امام سجاد ع واضح است که این کلمات از خودش نیست.

جامع البیان (ابن جریر طبری)، ج‏17، ص10 (چاپ قاهره: ج16، ص498)

حَدَّثَنَا ابْنُ حُمَیْدٍ، قَالَ: ثنا یَعْقُوبُ، عَنْ جَعْفَرٍ، وَهَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، قَالَ: إِذَا جَاعَ أَهْلُ النَّارِ، اسْتَغَاثُوا بِشَجَرَةِ الزَّقُّومِ، فَیَأْکُلُونَ مِنْهَا، فَاخْتَلَسَتْ جُلُودَ وُجُوهِهِمْ، فَلَوْ أَنَّ مَارًّا مَرَّ بِهِمْ یَعْرِفُهُمْ، یَعْرِفُ جُلُودَ وُجُوهِهِمْ فِیهَا، ثُمَّ یُصَبُّ عَلَیْهِمُ الْعَطَشُ، فَیَسْتَغِیثُونَ، فَیُغَاثُونَ بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ، وَهُوَ الَّذِی قَدِ انْتَهَى حَرُّهُ، فَإِذَا أَدْنَوْهُ مِنْ أَفْوَاهِهِمُ انْشَوَى مِنْ حَرِّهِ لُحُومُ وُجُوهِهِمُ الَّتِی قَدْ سَقَطَتْ عَنْهَا الْجُلُودُ، وَ «یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ» یمشون وأَمْعَاؤهُمْ تَسَّاقَطُ وجُلُودُهُمْ، ثُمَّ یُضْرَبُونَ بِمَقَامِعَ مِنْ حَدِیدٍ، فَیَسْقُطُ کُلُّ عُضْو عَلَى حیالِهِ، یَدْعُونَ بِالْوَیْلِ وَالثُّبُورِ.[1]

تدبر

1) «یُصْهَرُ بِهِ ما فی‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ»

وقتی بر تن کسانی که کفر ورزیدند لباسی از آتش می‌پوشانند و بر سرشان آبی جوشان می‌ریزند، آنچه در اندرون‌شان است و نیز پوست‌هایی که محافظ روی بدن است، گداخته و ذوب می‌گردد.

تاملی درباره عذاب‌های جهنم

برخی به خیال خود گمان می‌کنند که معرفی خداوند به عنوان خدای رحمان، در گروی انکار عذاب و هرگونه سخت‌گیری از جانب اوست؛ و با انواع توجیهات سست، منکر عذابهای اخروی می‌شوند؛ در حالی که آیات مختلف قرآن کریم، همان گونه که تردیدی درباره وجود بهشت و نعمتهای فراوان آن باقی نمی‌گذارد، هر گونه تردید درباره عذابهای سخت و شدید آخرت را نیز، برای هر که کلام خدا را باور دارد، از بین می‌برد؛

و جالب اینجاست که در منطق قرآن کریم، آنان که ملکوت عالم را دیده‌اند (انعام/75)، فهمیده‌اند که این عذابها نه تنها منافاتی با رحمانیت خدا ندارد، بلکه دقیقا ناشی از رحمانیت اوست؛ چنانکه حضرت ابراهیم ع به آذر گفت: (یا أَبَت‏ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمن‏: پدرجان! واقعا من می‌ترسم که عذابی از جانب رحمان به تو برسد؛ مریم/45)

کسانی که این را درک نمی‌کنند، انسان و پیچیدگی‌ها و عظمت‌های وجود او را درک نکرده‌اند:

بحث تخصصی انسان‌شناسی

انسان موجودی است که ظرفیت آن را دارد که تا مقام خلیفة‌اللهی بالا رود و مسجود همه فرشتگان قرار گیرد. اما برای رسیدن به این مقام، به او اختیار داده شده است؛ که البته اقتضای مختار بودن این است که بتواند از این اختیارش سوءاستفاده هم بکند؛ و اگر سوء استفاده کند، می‌تواند تمام آن ظرفیت عظیم و بی‌نهایت را در مسیر بدی و پلیدی پیش ببرد تا حدی که از ابلیس هم گذر کند (چنانکه بر اساس برخی روایات، در جهنم کسانی هستند که عذابشان از ابلیس هم شدیدتر است.)

اگر توجه کنیم که آخرت، باطن دنیاست؛ و توجه کنیم که ظرفیت انسان چقدر عظیم است، و کسانی هستند که این ظرفیت را در مسیر شر و بدی به پیش می‌برند، باور به واقعیت داشتن این عذابهای شدید، دشوار نخواهد بود.

واقعا گمان می‌کنید آن کس که براحتی حاضر می‌شود تنها با یک دستور خود (دستور بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی) ظرف چند دقیقه صدهاهزار نفر را بکشد و تا سالهای متمادی نسلهای بعدی را دچار انواع مرضها کند، و در عین حال، به این کارش افتخار کند و به خلبانی که این بمب را انداخته جایزه دهد، چه اندازه پلیدی در وجودش ذخیره شده است؟ یا شکنجه‌گری که هزاران نفر را با انواع شکنجه‌های باورنکردنی آزار می‌دهد و از این کارش لذت می‌برد، باطن عملش چیست؟

البته اینها مثالهایی از عرصه رفتارهای برخی انسان‌هاست. اگر توجه کنیم که رفتارها از صفات و ملکات اخلاقی ریشه می‌گیرند؛ و صفات و ملکات، از شاکله وجودی انسان؛ که این شاکله وجودی، بیش و پیش از هرچیز، توسط باورهای عمیق وی (که از آن به ایمان و کفر تعبیر می‌شود) ‌رقم می‌خورد، می‌توانیم بفهمیم که کسی که حقیقتا «کافر» است، چه اندازه پلیدی در وجود خود انباشت کرده است.

(توجه شود کافری که در قرآن وعده عذابش قطعی است، غیر از کافر شناسنامه‌ای است؛ همان گونه که مومنی هم که بهشتی است، غیر از مومن شناسنامه‌ای است)

2) «یُصْهَرُ بِهِ ما فی‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ»

دو تعبیر «ما فی‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» یک ظاهر اولیه دارد که همان امعاء و احشاء بدن از سویی، و پوست بدن، از سوی دیگر است (مجمع‌البیان، ج7، ص124؛ المیزان، ج14،‌ص361)؛ اما علاوه بر آن، می‌تواند اشاره به معانی عمیق‌تری هم داشته باشد، از جمله:

الف. باطن محل ظهور افکار و عقاید فاسدشان بوده و ظاهر محل بروز اعمال ناشایسته‌شان (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص292)

ب. شاید باطن، باورها و کارهای زشتی است که مخفی می‌کردند؛ و ظاهر، باورها و کارهای زشتی که آشکارا نشان می‌دادند.

ج. در برخی آیات مربوط به قیامت (فصلت/20-21) برخی احتمال داده‌اند که «جلود»، نه به معنای پوست‌ها، بلکه کنایه از اندام‌های جنسی است که برای رعایت ادب در کلام چنین تعبیر شده است (المیزان، ج17، ص379). اگر آن معنا درست باشد، آنگاه این احتمال در این آیه هم مطرح می‌شود، یعنی چه‌بسا بطن (شکم) و جلد (اندام جنسی) اشاره باشد به دو عضو بدن که بسیاری از گناهان، به این دو مربوط می‌شود. (مال حرام و روابط نامشروع)

د. ...

3) «یُصْهَرُ بِهِ ما فی‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ»

در مورد ظاهرشان، از گداختن خود «پوست‌ها» سخن گفت، اما در مورد باطن‌شان، از «آنچه در باطنشان است» سخن گفت. چرا؟

الف. چه بسا می‌خواهد بفرماید در مورد ظاهرشان، خود آن ظاهری را که برای خود درست کرده بودند می‌گُدازیم و نیست و نابود می‌کنیم؛ اما باطن‌شان، آن حقیقت نهایی‌شان است که سوختنی نیست، بلکه آن امور باطلی که در باطن خود مخفی کرده بودند، می‌سوزد.

ب. پوست و جلد، مهمترین عامل حفظ آن چیزی است که در درون است: شاید اشاره است که خود پوست ذوب می‌شود و از بین می‌رود و وقتی محافظی برای آنچه در درون بود، نماند، آنچه در درون است هم می‌گدازد.[2]

ج. ...



[1] . و قد روى ان الله تعالى یجوعهم حتى ینسوا عذاب النار من شدة الجوع، فیصرخون الى مالک فیحملهم الى تلک الشجرة و فیهم أبو جهل فیأکلون منها فتغلى بطونهم کغلى الحمیم، فیسقون شربة من الماء الحار الذی بلغ نهایته فی الحرارة، فاذا قربوها من وجوههم شوت وجوههم، فذلک قوله، «یَشْوِی الْوُجُوهَ» فاذا وصل الى بطونهم صهر ما فی بطونهم کما قال سبحانه «یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» (مجمع البیان، ج8، ص697)

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَخْبَرَنَا عَاصِمُ بْنُ یُوسُفَ، حَدَّثَنَا قُطْبَةُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ شِمْرِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ أُمِّ الدَّرْدَاءِ، عَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: یُلْقَى عَلَى أَهْلِ النَّارِ الْجُوعُ فَیَعْدِلُ مَا هُمْ فِیهِ مِنَ الْعَذَابِ فَیَسْتَغِیثُونَ فَیُغَاثُونَ بِطَعَامٍ مِنْ ضَرِیعٍ لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ، فَیَسْتَغِیثُونَ بِالطَّعَامِ فَیُغَاثُونَ بِطَعَامٍ ذِی غُصَّةٍ فَیَذْکُرُونَ أَنَّهُمْ کَانُوا یُجِیزُونَ الْغَصَصَ فِی الدُّنْیَا بِالشَّرَابِ، فَیَسْتَغِیثُونَ بِالشَّرَابِ فَیُرْفَعُ إِلَیْهِمُ الْحَمِیمُ بِکَلَالِیبِ الْحَدِیدِ، فَإِذَا دَنَتْ مِنْ وُجُوهِهِمْ شَوَتْ وُجُوهَهُمْ، فَإِذَا دَخَلَتْ بُطُونَهُمْ قَطَّعَتْ مَا فِی بُطُونِهِمْ (جامع ترمذی، ج2، ص659)

[2] . البته این برداشت اندکی بعید است زیرا اگر چنین برداشتی مد نظر بود شاید بهتر بود ابتدا «الجلود» می‌آمد، بعدا «ما فی بطونهم»؛ مگر اینکه بگوییم اول آن نهایت کار را گفت و بعدش دارد دارد علتش را توضیح می‌دهد که چون آن پوست هم ذوب شده بود، این امور در باطن ذوب شد.

 


324) سوره حج (22) آیه 19 هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

324) ‌سوره حج (22) آیه 19 

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی‏ رَبِّهِمْ فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ

ترجمه

این دو دشمنان یکدیگرند که در پروردگارشان [با هم] نزاع کردند؛ پس، کسانی که کفر ورزیدند برایشان جامه‌ای از آتش بریده شده، از فراز سرشان آب جوشان ریخته می‌شود.

شأن نزول

1) شأن نزول این آیات (19-23) را اغلب مفسران شیعه و سنی در مورد سه نفر از مسلمانان و سه نفر از کفاری دانسته‌اند که در جنگ بدر در مقابل هم قرار گرفتند. از افراد سرشناس صحابه و تابعین که این شأن نزول را نقل کرده‌اند می‌توان از حضرت علی ع، ابوذر، ابوسعید خدری، ابن‌عباس، سفیان ثوری، سدی، قیس بن عباد و ابن‌سیرین، نام برد و نیز از امام صادق ع هم از طریق پدرانشان، روایت شده است. از منابع شیعی می‌توانید به تفسیر فرات کوفی (ص271-272) و از منابع اهل سنت می توانید به الدر المنثور (ج4، ص349-350) . شواهد التنزیل لقواعد التفضیل (ج‏1، ص503- 516) مراجعه کنید که در منبع اخیر، مطلب با 11 سند مختلف از علمای اهل سنت نقل شده است.

واقعه بر اساس نقل ابن‌سیرین، که با طول و تفصیل بیشتری بیان کرده، تقدیم می‌شود:

این آیه در مورد کسانی نازل شد که در جنگ بدر مبارزه تن به تن کردند. در جنگ بدر، عُتبه و شَیبه (پسران ربیعه) و ولید بن عُتبه ابتدا جلو آمدند و گفتند: محمد! هم‌شأن ما را برای مبارزه بفرست. گروهی از انصار بلند شدند، پیامبر خدا ص فرمود بنشینید، احسنت بر شما ! حمزه متوجه شد که پیامبر خدا ص قصدی دارد، پس بلند شد و سپس [حضرت] علی ع و سپس عبیده بلند شدند که همگی عمامه سفید بسته بودند.

آنها گفتند: ای عمامه سفیدها، خودتان را معرفی کنید تا بشناسیم‌تان!

حمزه گفت: من حمزه پسر عبدالمطلبم.

علی ع فرمود: من علی بن ابی‌طالبم

عبیده گفت: من عبیده پسر حارث بن عبدالمطلبم.

گفتند هم‌شأن‌های بزرگواری آمدند!

پس حمزه با عتبه مبارزه کرد و او را کشت؛ و علی ع با ولید مبارزه کرد و او را کشت، و عبیده با شیبه مبارزه کرد که هر دو کم آوردند و علی ع به سراغ او رفت و یاران عبیده او را برگرداند؛

و نسبت اینان به مسلمانان مانند حلقه وسط گردنبند به گردنبند بود؛ و نسبت آنان به مشرکان هم مانند حلقه وسط گردنبند به گردنبنبد بود؛ پس این آیات نازل شد، «این دو دشمنان یکدیگرند که در پروردگارشان [با هم] نزاع کردند»، که از ادامه این تا عبارت «و بچشید عذاب سوزان را» (آیه22) مربوط به این مشرکان بود و آیه «همانا خداوند کسانی که ایمان و عمل صالح انجام دادند» تا «به سوی صراط پسندیده» (آیات23-24) در مورد این مسلمانان.

تفسیر فرات الکوفی، ص272

 قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ مُعَنْعَناً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی الَّذِینَ تَبَارَزُوا یَوْمَ بَدْرٍ قَالَ لَمَّا کَانَ یَوْمُ بَدْرٍ بَرَزَ عُتْبَةُ وَ شَیْبَةُ ابْنَا رَبِیعَةَ وَ الْوَلِیدُ بْنُ عُتْبَةَ فَقَالَ عُتْبَةُ یَا مُحَمَّدُ أَخْرِجْ إِلَیْنَا أَکْفَاءَنَا فَقَامَ فِئَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَلَمَّا رَآهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اجْلِسُوا قَدْ أَحْسَنْتُمْ فَلَمَّا رَأَى حَمْزَةُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ [ص‏] یُرِیدُ شَیْئاً قَامَ حَمْزَةُ ثُمَّ قَامَ عَلِیٌّ ثُمَّ قَامَ عُبَیْدَةُ عَلَیْهِمُ الْبَیْضُ قَالَ تَکَلَّمُوا یَا أَهْلَ الْبَیْضِ نَعْرِفْکُمْ فَقَالَ حَمْزَةُ أَنَا حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ قَالَ عُبَیْدَةُ أَنَا عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالُوا أَکْفَاءٌ کِرَامٌ فَتَبَارَزَ حَمْزَةُ عُتْبَةَ فَقَتَلَهُ حَمْزَةُ وَ بَارَزَ عَلِیٌّ الْوَلِیدَ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ وَ بَارَزَ عُبَیْدَةُ شَیْبَةَ فَأَنْغَضَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فَمَالَ عَلَیْهِ عَلِیٌّ فَأَجْهَزَ [فَأَجَازَ] عَلَیْهِ وَ احْتَمَلَ عُبَیْدَةَ أَصْحَابُهُ وَ کَانُوا هَؤُلَاءِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ کَوَاسِطَةِ الْقِلَادَةِ مِنَ الْقِلَادَةِ وَ کَانُوا هَؤُلَاءِ مِنَ الْمُشْرِکِینَ کَوَاسِطَةِ الْقِلَادَةِ مِنَ الْقِلَادَةِ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَاتُ هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ حَتَّى بَلَغَ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ فَهَذَا فِی هَؤُلَاءِ الْمُشْرِکِینَ وَ نَزَلَتْ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ حَتَّى بَلَغَ إِلى‏ صِراطِ الْحَمِیدِ فَهَذَا فِی هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمِینَ.

حدیث

1) وقتی به امیرالمومنین ع خبر رسید که بنی‌امیه او را به مشارکت در قتل عثمان متهم می کند، فرمودند:

آیا شناختى که فرزندان امیّه از من دارند، آنان را از عیب بر من نهادن باز نمى‏دارد؟ آیا پیشینه‏ام نادانان را بر جاى نمى‏نشاند تا به من تهمت نزنند؟! آنچه خدا آنان را بدان پند داد، از بیان من رساتر است. من مارقین (از دین بیرون شدگان) را به حجّت مغلوب کنم و با ناکثینِ (= پیمان‌شکنانِ) اهل شک و تردید، به مخاصمه برخیزم. امور شبهه‏ناک بر کتاب خدا عرضه شود، و بندگان را بدانچه در دل دارند، پاداش دهند.

 ابن‌ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغة (ج‏6، ص171) توضیح داده، مقصود ایشان از «این امور شبهه‏ناک بر کتاب خدا عرضه شود»، اشاره است به آیه «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ»

نهج‌البلاغه، خطبه75 (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص56)  [البته در شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، این خطبه74 می‌باشد]

و من کلام له ع لما بلغه اتهام بنی أمیة له بالمشارکة فی دم عثمان‏

أَ وَ لَمْ یَنْهَ بَنِی أُمَیَّةَ عِلْمُهَا بِی عَنْ قَرْفِی أَ وَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالَ سَابِقَتِی عَنْ تُهَمَتِی وَ لَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِی أَنَا حَجِیجُ الْمَارِقِینَ وَ خَصِیمُ النَّاکِثِینَ الْمُرْتَابِینَ وَ عَلَى کِتَابِ اللَّه تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ وَ بمَا فی الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَاد.

2) نضر بن مالک می گوید: به امام حسین ع عرض کردم: یا اباعبدالله! برای من درباره سخن خداوند که می‌فرماید: «این دو دشمنان یکدیگرند که در پروردگارشان [با هم] نزاع کردند»، توضیح دهید.

فرمودند:  ما و بنی‌امیه درباره خداوند عز و جل نزاع کردیم، ما گفتیم: «خدا راست گفت» و آنها گفتند «خدا دروغ گفت»؛ پس ما و آنان در روز قیامت دشمنان هم خواهیم بود.

الخصال، ج‏1، ص43؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص80

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَمَّارُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْأُسْرُوشَنِیُّ [الْأُسْرُوشِیُ‏] رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصْمَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِیُّ بِمَکَّةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ‏ بْنُ أَبِی شُجَاعٍ الْبَجَلِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَفِیِّ عَنْ یَحْیَى بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ صَدَقَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ:

قُلْتُ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ حَدِّثْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ»

 قَالَ نَحْنُ وَ بَنُو أُمَیَّةَ اخْتَصَمْنَا فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا کَذَبَ اللَّهُ فَنَحْنُ وَ إِیَّاهُمُ الْخَصْمَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

3) در منابع معتبر اهل سنت، از حضرت علی ع روایت شده است:

من اولین کسی هستم که روز قیامت در پیشگاه خداوند رحمان برای اقامه دعوی می‌نشینم.

صحیح بخاری، ج5، ص75؛ ج6، ص98؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل[1]، ج‏1، ص503

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّقَاشِیُّ[و حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ]، حَدَّثَنَا مُعْتَمِرُ بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مِجْلَزٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ عُبَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ:

أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَجْثُو بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ یَوْمَ القِیَامَةِ.

4) ابوحمزه ثمالی از امام باقر ع درباره این آیه روایت کرده است که فرمود:

«این دو دشمنان یکدیگرند که در پروردگارشان [با هم] نزاع کردند؛ پس، کسانی که کفر ورزیدند» به ولایت علی ع، «برایشان جامه‌ای از آتش بریده شده است».

الکافی، ج‏1، ص422؛ مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص238

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا» بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نار».[2]


تدبر

1) «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی‏ رَبِّهِمْ»

در آیات قبل انسان‌ها را در چند دسته‌بندی ارائه کرد:

ابتدا سه گروه گمراه (گمراه‌کننده، پیروان آنها، دینداران سست‌بنیاد) و یک گروه مومن دارای عمل صالح (آیات8-14)؛

سپس شش گروه دینی: مومنان (مسلمان) و یهودیان و مسیحیان و صابئیان و زرتشتیان و مشرکان (آیه17) که اولی‌ها هدایت‌یافته، و بقیه گمراهند؛

سپس دو گروه: یکی آنان که همراه با سایر موجودات سجده می‌کنند و دیگری آنان که عذاب بر آنها قطعیت یافته (آیه18)

به نظر می‌آید آیه کنونی، جمع‌بندی‌ای از همه اینها باشد؛ یعنی همه این گروه‌بندی‌ها را می‌توان در دو گروه متخاصم قرار داد که موضوع نزاعشان خداست.

این مویدی بر همان نکته‌ای است که قبلا بیان شد دسته‌بندی انسانها بر اساس سبک زندگی‌شان، به نوع خداشناسی آنها برمی‌گردد. (جلسه308، تدبر1)

2) «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی‏ رَبِّهِمْ فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ»

در این آیه تمام دسته‌بندی‌های اجتماعی که در آیت قبل مطرح شد - چه بر اساس باورهای آنها در قبال خدا و حقیقت محض (دسته‌بندی اول، آیات8-14)، چه بر اساس عنوان‌بندی‌های فرهنگی و اجتماعی (آیه17) و چه بر اساس، نسبتی که در عمل با خدا و حق و حقیقت برقرار می‌کنند (آیه18) - ، همه را در دو گروه خلاصه کرد که بر سر خدا نزاع دارند و بلافاصله سراغ وضعیت نهایی این دو گروه رفت؛ و این وضعیت نهایی را از کافران شروع کرد، که لباسی از آتش بر تن دارند و بر سرشان آب جوش ریخته می‌شود.

ثمره انسان‌شناسی

مساله «خدا» مهمترین مساله برای انسان است؛ که همه نزاع‌های بشری به قبول یا رد این مساله برمی‌گردد؛ و چشم خود را در قبال آن بستن (کفر ورزیدن)، اقدام کم‌اهمیتی نیست؛ بلکه کاملا انسان را در برمی‌گیرد و باطن زندگی را می‌سوزاند.

3) « فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمیمُ»

چرا کفار لباس از آتش بر تن دارند؟ چرا از بالای سرشان آب جوش می‌ریزند؟

الف. آخرت باطن دنیاست. لباس چیزی است که از همه طرف انسان را می‌پوشاند و غالبا، سر است که از لباس بیرون می‌ماند. شاید این تعابیر بدین خاطر است که نشان دهد:

کسی که کفر می‌ورزد و در برابر حقیقت سر تسلیم فرو نمی‌آورد، وجود خود را از همه سو در هیچ و پوچ گرفتار کرده؛ و و قتی وارد عرصه بروز حقیقت می‌شود،‌ از هر سو، در معرض سوختن قرار می‌گیرد.

ب. لباس دورادور انسان را فرا می‌گیرد؛ شاید لباس آتشین هان کفر آنها باشد که دورادور وجود آنها را احاطه کرده؛ و آب جوشی که از بالا بر سرشان ریخته می‌شود، تجلی اعمال ناشایست‌شان باشد که لحظه به لحظه بر وجود آنها اضافه می‌شود و آنها را در کفرشان جلوتر می‌برد.

دقت کنید: «پوشیدن لباسی از آتش» به صورت فعل ماضی (قُطِّعَتْ) آمده که دلالت بر تمام شدن کار دارد؛ ولی ریخته شدن آب جوش از بالای سر، با فعل مضارع (یُصَبُّ) آمده که دلالت بر استمرار دارد.

ج. ...

4) «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی‏ رَبِّهِمْ»

با اینکه همه را در دو گروه متخاصم قرار داد (هذان خصمان)، چرا دعوای آنها را به صورت جمع (اختصموا) آورد و نه به صورت تثنیه؟

الف. از این جهت که همه کسانی که با هم اختلاف دارند و روز قیامت قرار است از هم جدا شوند (آیه17) نهایتا به دو گروه حق و باطل تقسیم می‌شوند، «خصمان» را مثنی آورد؛ و از این جهت که در این نزاع، اقوال بسیار متعددی در کار است، [چنانکه در آیه 17 لااقل شش دسته را نام برد] عمل مخاصمه آنها را به صورت جمع آورد «اختصموا». (المیزان، ج14، ص361)

ب. «خصم» از کلماتی است که هم در مورد مفرد به کار می‌رود و هم تثنیه و هم جمع؛ هم مذکر و هم مونث؛ در اینجا خصم بودن ناظر به «گروه» هاست که در معنای جمع‌اند و چون نزاع همواره دو طرف دارد، پس این اسم جمع را به صورت تثنیه آورد؛ شبیه آیه «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا» (حجرات/9) [که طائفه چون اسم جمع است، معنای جمع می‌دهد و در عین حال جنگ بین افراد دو طائفه است] (مجمع‌البیان، ج7، ص123)

ج. همه گروه‌ها در جامعه را به دو گروه حق و باطل می‌توان تقسیم کرد؛ اما نزاعهای اینها کاملا یکدست نیست، ‌بلکه افراد همین دو گروه در زمینه‌های مختلف، انواعی از نزاعها با هم دارند.

د. ...



[1] . سند حاکم حسکانی (مولف کتاب شواهد التنزیل) تا معتمر متفاوت است و بقیه‌ سند مشترک است:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَالَوِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِیدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ الْقُرَشِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الرَّازِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعْتَمِر...

[2] . در دعای وضو هنگام شستن دست چپ، پناه بردن از «مقطعات نیران» از خدا خواسته شده است:

عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَیْنَمَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَاعِدٌ وَ مَعَهُ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ إِذْ قَالَ یَا مُحَمَّدُ ایتِنِی بِإِنَاءٍ فِیهِ مَاءٌ أَتَوَضَّأْ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ ... ثُمَّ غَسَلَ یَدَهُ الْیُسْرَى فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تُعْطِنِی کِتَابِی بِیَسَارِی وَ لَا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِی وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَان‏... (المحاسن، ج‏1، ص45)

 


323) سوره حج (22) آیه 18 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ ل

بسم الله الرحمن الرحیم

323) سوره حج (22) آیه 18

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ

ترجمه

آیا ندیدی که خداوند، برایش سجده می‌کند هرکس که در آسمانهاست و هرکس که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درخت و جنبندگان و بسیاری از مردم، و بسیاری عذاب بر آنها محقق گردید؛ و کسی را که خداوند خوار کند، هیچ اکرام‌کننده‌ای برایش نیست؛ بدرستی که خداوند انجام می‌دهد آنچه مشیت کند.

نکات ترجمه

«یَسْجُدُ» از ماده «سجد» است که درباره این ماده در جلسه 166 (http://yekaye.ir/sad-038-71-2/ ) و جلسه 224 (http://yekaye.ir/2-baqare-03/ ) توضیح داده شد که خلاصه‌اش این است که به معنای «ابراز خضوعی است که هیچ گونه اثری از منیّت در شخص نماند» و این حالت بدنی خاص، جزء معنای کلمه نیست.

«یَشاءُ» به معنای «می‌خواهد» از ماده «ش‌ی‌أ» است که کلمه «شیء: چیز» (جمع آن: اشیاء) از همین ماده است. درباره معنای «شیء» گفته‌اند هر آنچه بتوان به نحوی آن را شناخت و از آن خبر داد؛ برخی آن را فقط درباره اموری که «موجود»ند دانسته‌اند اما برخی گفته‌اند به هر امر موجود یا معدومی می‌توان «شیء» گفت [چنانکه در زبان فارسی نیز به تعبیر «هر چیز معدومی» هم ترکیب نادرستی نیست]. اینکه کلمه «شیء» چه ارتباطی با فعل «شاء»- که به معنای «خواستن» است - دارد، برخی گفته‌اند وقتی در مورد خدا این کلمه به کار رود به معنای اسم فاعل (شاءٍ: خواهنده)» و وقتی در مورد سایر امور به کار رود، به معنای اسم مفعول (مشیء: خواسته شده) است (مفردات ألفاظ القرآن، ص471) اما برخی گفته‌اند اصل در این ماده «تمایلی است که به حد طلب کردن (خواستن ) برسد و در مورد خدا هم به همان معنای اسم مفعولی است، یعنی هر چیزی که مورد طلب واقع شده، «شیء» است و خدا هم مطلوب همه موجودات است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص155) لازم به ذکر است که در قرآن کریم، در مورد خدا هم کلمه «شیء» اطلاق شده است (انعام/19)

اما آیا اراده و مشیت تفاوتی با هم دارند؟ برخی فعل «شاء: خواست» را به همان معنای «أراد: اراده کرد» دانسته‌اند (المصباح المنیر، ج‏2، ص330) و در اینکه در بسیاری از موارد در کلام عرب، این دو به جای هم به کار می‌رود، تردیدی نیست؛ اما به نظر می‌رسد تفاوتی هم با هم دارند، چنانکه در برخی احادیث، در مورد خداوند، «مشیت» (= مصدر از «شاء») را مقدم بر «اراده»[1] ویا مستقل و کاملا جدای از اراده[2] مطرح کرده‌اند؛ و در قرآن کریم هم دوبار تعبیر «یفعل ما یرید» آورده (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرید، بقره/253؛  إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرید، حج/14) و دوبار تعبیر «یفعل ما یشاء» (قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لی‏ غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتی‏ عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاء، آل‌عمران/40؛ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاء، حج/18). برخی در تفاوت این دو گفته‌اند «مشیت» هم در جایی به کار می‌رود که بین خواستن و انجام کار فاصله‌ای نباشد؛ اما «اراده» اعم از این است (الفروق فی اللغة، ص117)[3] و برخی گفته‌اند که مشیت در مورد خدا جایی است که ایجاد کردن در کار باشد و در مورد انسان جایی که وصول به چیزی؛ اما وقتی کلمه اراده به کار می‌رود لزوما مراد در پی نخواهد آمد (مفردات ألفاظ القرآن، ص471-472)[4]

ضمنا به لحاظ لغوی «اراده» از ماده «رود» می‌آید که در این ماده نوعی معنای حرکت و رفت و برگشت نهفته است (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص457) و در احادیث هم اراده خدا قابل عوض شدن دانسته شده که بحثی تحت عنوان «بداء» در معارف اهل بیت مطرح گردیده؛ اما «مشیت» را غالبا قطعی و غیر قابل تغییر معرفی کرده‌اند.

حدیث

1) امیرالمومنین ع فرمودند:

دنیا و آخرت زمامشان در کف قدرت الهی مهار شده و آسمانها و زمین‌ها کلیدهای خود را به او سپرده‌اند؛ و درختان سرسبز صبح و شام بر او سجده می‌کنند و از شاخه‌های خود، آتش نورانی برایش افروختند [شاید اشاره باشد به میوه‌هایی مانند نارنج که در میان شاخه‌های درختان همچون شعله‌های آتش، نمود دارد] و به اشارات او میوه‌های رسیده را برای خوردن پیش آورند.

نهج البلاغه، خطبه133

و من کلام له ع‏

وَ انْقَادَتْ لَهُ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا وَ قَذَفَتْ إِلَیْهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ مَقَالِیدَهَا وَ سَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ الآْصَالِ الْأَشْجَارُ النَّاضِرَةُ وَ قَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّیرَانُ الْمُضِیئَةُ وَ آتَتْ أُکُلَهَا بِکَلِمَاتِهِ الثِّمَارُ الْیَانِعَةُ.

2) از امام صادق ع روایت شده است: هیچ پرنده‌ای در خشکی و دریا شکار نمی‌شود، و هیچ حیوان وحشی‌ای شکار نمی‌شود مگر به سبب آنکه در تسبیح فروگذار کرد است.

تفسیر القمی، ج‏2، ص107؛  تفسیر العیاشی، ج‏2، ص294

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ صِدِّیقِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ طَیْرٍ یُصَادُ فِی الْبَرِّ وَ لَا فِی الْبَحْرِ وَ لَا یُصَادُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْوَحْشِ إِلَّا بِتَضْیِیعِهِ التَّسْبِیحَ.

3) از امام صادق ع سوال شد درباره اینکه خداوند عز و جل می‌فرماید: «آیا ندیدی که خداوند، برایش سجده می‌کند هرکس که در آسمانهاست و هرکس که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درخت و جنبندگان ...»

فرمودند: بدرستی که خورشید هر روز و شب چند سجده دارد. اولینش هنگامی است که در جانب افق قرار می‌گیرد هنگامی که سفیدیِ نورش در طول آسمان کشیده می‌شود قبل از اینکه فجر طلوع کند؛ که آن همان هنگامِ فجر کاذب است، چرا که خورشید در جانب زمین طلوع می‌کند؛ پس چون از سجده برخیزد، فجر طلوع کند و وقت نماز وارد شود.

و اما سجده دوم هنگامی است که در وسط آسمان قرار گیرد و روز بالا بیاید و اندکی از زوال عبور کند، پس آنگاه که عبور کند به ازای عرش قرار گیرد و سجده کند و چون از سجده برخیزد از میانه آسمان عبور کند و وقت نماز ظهر برسد؛

و اما سجده سوم، وقتی در جانب افق پنهان گردد، به سجده افتد و چون از سجده برخیزد شب مستقر گردد، همان گونه که وقتی از وسط آسمان گذشت وقت نماز ظهر رسید.

توجه: مرحوم مجلسی (بحارالانوار، ج55، ص165) توضیح داده‌اند که سجده به معنای نهایت خضوع است و همه موجودات به لحاظ تکوینی کاملا در ید قدرت خداوند خاضع‌اند، پس همواره در سجده‌اند؛ اما اینکه چرا بر این چند زمان تاکید کرد شاید از این جهت است که در این زمانهاست که برای مردم نهایت انقیاد و تسلیم خورشید در برابر تدبیر الهی آشکار می‌گردد، زیرا در هر یک از این مواضع، وضعیت شب و روز، کاملا از حالی به حال دیگر تبدیل می‌شود؛ و نیز اینها زمان‌هایی است که وقت نماز که همه انسانها باید به سجده بیفتند، شروع می‌شود. [یعنی خورشید در پیشگاه عرش الهی همواره در سجده است؛ اما این چند بار موقعیت‌هایی است که مردم هر مکانی در آن لحظه، متوجه این خضوع خورشید در بارگاه الهی می‌شوند]

الإختصاص، ص214-213

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ» فَقَالَ إِنَّ لِلشَّمْسِ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ قَالَ فَأَوَّلُ سَجْدَةٍ إِذَا صَارَتْ فِی طَرَفِ الْأُفُقِ حِینَ یَخْرُجُ الْفَلَکُ مِنَ الْأَرْضِ إِذَا رَأَیْتَ الْبَیَاضَ الْمُضِی‏ءَ فِی طُولِ السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ ذَاکَ الْفَجْرُ الْکَاذِبُ لِأَنَّ الشَّمْسَ تَخْرُجُ سَاجِدَةً وَ هِیَ فِی‏ طَرَفِ الْأَرْضِ فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا طَلَعَ الْفَجْرُ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ فَإِنَّهَا إِذَا صَارَتْ فِی وَسَطِ الْقُبَّةِ وَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ رَکَدَتْ قَبْلَ الزَّوَالِ فَإِذَا صَارَتْ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ رَکَدَتْ وَ سَجَدَتْ فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَتْ عَنْ وَسَطِ الْقُبَّةِ فَیَدْخُلُ وَقْتُ صَلَاةِ الزَّوَالِ وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّالِثَةُ أَنَّهَا إِذَا غَابَتْ مِنَ الْأُفُقِ خَرَّتْ سَاجِدَةً فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَ اللَّیْلُ کَمَا أَنَّهَا حِینَ زَالَتْ وَسَطَ السَّمَاءِ دَخَلَ وَقْتُ الزَّوَالِ زَوَالِ النَّهَار.[5]

تدبر

1) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ»

در آیه قبل، سخن از تمایز نهادن خداوند میان انسانهای مختلف بود. اینجا می‌فرماید موجودات بر دو قسم‌اند یکی آنان که سجده می‌کنند و دیگری آنان که از سجده سر باز می‌زنند و عذاب و خواری برایشان محقق می‌شود.

شاید می‌خواهد بگوید اگرچه خدا بین همگان جدایی می‌افکند، اما مهمترین ضابطه این جدایی، آن است که کسی در مقابل حقیقت محض عالم سر سجده فرود می‌آورد یا نه.

2) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ»

کسی که چشم باطن‌بین دارد، می‌تواند سجده همه موجودات زمین و آسمان را ببیند. البته ظاهرا این خطاب به خود پیامبر اکرم ص است، چون فرمود: آیا ندیدی، و نفرمود: آیا ندیدید؟ (تفسیر الصافی، ج‏3، ص439)؛ اما معلوم است که ما هم به این دیدن فراخوانده شده‌ایم. (اعراف/185)

3) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ»

ببین! همه عالم از خورشید و ماه گرفته تا آسمانیان و زمینیان، تا درختان و حیوانات، تا کوهها و ستارگان، بر آستان خدا به سجده افتاده‌اند.

تو چه می‌کنی؟

4) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ»

همه عالم خاضع و ساجد در محضر خداست؛ و در مورد برخی از انسانها که چنین نیستند، گفت «سزاوار عذاب‌اند»‌یعنی لازمه‌ی سجده نکردن آنها را بیان کرد (المیزان، ج14، ص360)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

اگر توجه کنیم که خداوند حق و حقیقت محض است شاید بتوان گفت وجه عذاب این انسانها این است که:

همه باید در برابر حقیقت محض خاضع و خاشع باشند؛ کسی که در مقابل حقیقت سر تسلیم فرود نیاورد، در واقع دچار توهم شده است و باید این توهم در وجودش بسوزد و هیچ و پوچ بودنش آشکار گردد.

5) « أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ ... وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مکرم»

کسی که از سجده و تسلیم شدن در برابر حق متکبرانه سر باز می‌زند، حقیقتش این نیست که واقعا به بزرگی می‌رسد؛ بلکه حقیقت این تکبر، اسیر وهم شدن؛ و لذا حقیقت آن، خوار و ذلیل شدن است؛ خصوصا که در حالی چنین می‌کند که تمام موجودات در برابر حقیقت محض عالم سر به سجده فرود آورده‌اند. پس او برایش خواری رقم خورده است و جای هیچ بزرگ‌داشتی ندارد.

6) «مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ»

کسی را که خدا خوار کند، هیچکس نمی‌تواند از خواری بیرون آورد. چرا؟

الف. چون خدا حق مطلق و حقیقت محض است؛ و کار خدا همان حقیقتی است که در متن واقع، رخ می‌دهد: اگر حقیقتِ تکبر و سر باز زدن از کرنش در برابر حقیقت محض، عین خواری و پستی است، معنا ندارد که کسی چنین بکند اما بتوان مانع خواری او شد.

ب. پاسخ این سوال، ادامه آیه است: چون خداست که هر کاری بخواهد می‌کند و کسی نمی‌تواند در مقابل مشیت خدا بایستد. (درباره اینکه این به معنای بی‌ضابطه بودن مشیت خداوند نیست، در جلسه319، تدبر2، توضیح داده شد)

ج. ...

7) «مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»

«کسی را که خداوند خوار کند، هیچ اکرام‌کننده‌ای برایش نیست»

اکرام کردن یعنی احترام کردن و شخص را به بزرگی باور داشتن.

آیا ما این آیه را باور داریم؟ آیا قبول داریم مستکبران عالم که از سجده در پیشگاه الهی سر باز می‌زنند، واقعا خوار و حقیرند؟ یا به خاطر امکانات مادی‌ای که دارند، آنها را بزرگ می‌شمریم و در مقابلشان کرنش می‌کنیم؟

به زبان ساده:

آیا قبول داریم که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند؛ یا دولتمردان مستکبر آمریکا را کدخدای دهکده جهانی می‌دانیم؟

8) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ»

این آیه در ابتدایش از سجده همه کسانی که در زمین و آسمان هستند، سخن می‌گوید، و از آنجا که می‌دانیم کسانی در زمین هستند که کافرند و برای خدا سجده نمی‌کنند، معلوم می‌شود در اینجا سجده تکوینی مورد نظر است (یعنی خاضع بودن همه مخلوقات در برابر مشیت الهی) اما در عین حال، در ادامه، از سجده کردن بسیاری از انسانها و سجده نکردن بسیاری دیگر، سخن به میان می‌آورد؛ که این همان سجده تشریعی است، که در آن بین انسانها تفاوت هست. (المیزان، ج14، ص359)

اکنون، همان طور که تمام این دو دسته انسانها، جزئی از «کسانی که در زمین هستند» می‌باشند، آیا خورشید و ماه و کوه و درخت و جنبدگان هم جزئی از «کسانی که در زمین و آسمان می‌باشند» نیستند؟ و آنگاه، همان طور که ذکر مجدد این دو دسته انسان، برای اشاره به سجده تشریعی آنها بوده است، آیا احتمال ندارد معنایی از سجده تشریعی برای این موجودات هم در کار باشد؟ (حدیث2) خصوصا که در آیات دیگر، از اینکه آنها به رغبت یا اکراه، سجده کنند (آل‌عمران/83؛ رعد/15) یا تسلیم دستور خدا شوند (فصلت/11) و ...[6] سخن به میان آمده است.

مورد زیر را در کانال نگذاشتم

9) «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ»

مفرد آمدن خورشید و ماه معلوم است، و جمع آمدن ستارگان و کوهها و جنبندگان. اما چرا درخت مفرد آمد؟

الف. برخی از مفسران بر این باورند که این از مصادیقی است که لفظ مفرد آمده، اما معنی جمع است (تفسیر القمی، ج‏1، ص11؛ ج‏2، ص80)



[1] . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: سُئِلَ الْعَالِمُ ع کَیْفَ عِلْمُ اللَّهِ قَالَ عَلِمَ وَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى وَ أَمْضَى فَأَمْضَى مَا قَضَى وَ قَضَى مَا قَدَّرَ وَ قَدَّرَ مَا أَرَادَ فَبِعِلْمِهِ کَانَتِ الْمَشِیئَةُ وَ بِمَشِیئَتِهِ کَانَتِ الْإِرَادَةُ وَ بِإِرَادَتِهِ کَانَ التَّقْدِیرُ وَ بِتَقْدِیرِهِ کَانَ الْقَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ کَانَ الْإِمْضَاءُ وَ الْعِلْمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَى الْمَشِیئَةِ وَ الْمَشِیئَةُ ثَانِیَةٌ وَ الْإِرَادَةُ ثَالِثَةٌ وَ التَّقْدِیرُ وَاقِعٌ عَلَى الْقَضَاءِ بِالْإِمْضَاءِ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى الْبَدَاءُ فِیمَا عَلِمَ مَتَى شَاءَ وَ فِیمَا أَرَادَ لِتَقْدِیرِ الْأَشْیَاءِ فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ فَلَا بَدَاءَ فَالْعِلْمُ فِی الْمَعْلُومِ قَبْلَ کَوْنِهِ وَ الْمَشِیئَةُ فِی الْمُنْشَإِ قَبْلَ عَیْنِهِ وَ الْإِرَادَةُ فِی الْمُرَادِ قَبْلَ قِیَامِهِ وَ التَّقْدِیرُ لِهَذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِیلِهَا وَ تَوْصِیلِهَا عِیَاناً وَ وَقْتاً وَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ هُوَ الْمُبْرَمُ مِنَ الْمَفْعُولَاتِ ذَوَاتِ الْأَجْسَامِ الْمُدْرَکَاتِ بِالْحَوَاسِّ مِنْ ذَوِی لَوْنٍ وَ رِیحٍ وَ وَزْنٍ وَ کَیْلٍ وَ مَا دَبَّ وَ دَرَجَ مِنْ إِنْسٍ وَ جِنٍّ وَ طَیْرٍ وَ سِبَاعٍ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیهِ الْبَدَاءُ مِمَّا لَا عَیْنَ لَهُ فَإِذَا وَقَعَ الْعَیْنُ الْمَفْهُومُ الْمُدْرَکُ فَلَا بَدَاءَ وَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ فَبِالْعِلْمِ عَلِمَ الْأَشْیَاءَ قَبْلَ کَوْنِهَا وَ بِالْمَشِیئَةِ عَرَّفَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودَهَا وَ أَنْشَأَهَا قَبْلَ إِظْهَارِهَا وَ بِالْإِرَادَةِ مَیَّزَ أَنْفُسَهَا فِی أَلْوَانِهَا وَ صِفَاتِهَا وَ بِالتَّقْدِیرِ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ عَرَّفَ أَوَّلَهَا وَ آخِرَهَا وَ بِالْقَضَاءِ أَبَانَ لِلنَّاسِ أَمَاکِنَهَا وَ دَلَّهُمْ عَلَیْهَا وَ بِالْإِمْضَاءِ شَرَحَ عِلَلَهَا وَ أَبَانَ أَمْرَهَا وَ ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم‏ (الکافی، ج‏1، ص148- 149)

[2] . حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَصْبَهَانِیُّ الْأَسْوَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مَکِّیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعْدَوَیْهِ الْبَرْذَعِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَتَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَشْرَسَ قَالَ حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ الْحَکَمِ وَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ نَصْرٍ السُّورِیَانِیُّ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ قَالَ حَدَّثَنَا غِیَاثُ بْنُ الْمُجِیبِ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: سَبَقَ الْعِلْمُ وَ جَفَّ الْقَلَمُ وَ تَمَّ الْقَضَاءُ بِتَحْقِیقِ الْکِتَابِ وَ تَصْدِیقِ الرِّسَالَةِ وَ السَّعَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَ الشَّقَاوَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَرْوِی حَدِیثَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تُرِیدُ لِنَفْسِکَ مَا تُرِید ... (التوحید (للصدوق)، ص340)

[3] . (الفرق) بین الإرادة و المشیئة: أن الارادة تکون لما یتراخى وقته و لما لا یتراخى، و المشیئة لما لم یتراخ وقته و الشاهد أنک تقول فعلت کذا شاء زید أو أبى فیقابل بها إباه و ذلک انما یکون عند محاولة الفعل و کذلک مشیئته انما تکون بدلا من ذلک فی حاله.

[4] . راغب اصفهانی درباره این تفاوت توضیحاتی داده که به نظر می‌رسد بیشتر از جنس بحث کلامی (=علم کلام) است تا بحث لغوی: و الْمَشِیئَةُ عند أکثر المتکلّمین کالإرادة سواء، و عند بعضهم: الْمَشِیئَةُ فی الأصل: إیجاد الشی‏ء و إصابته، و إن کان قد یستعمل فی التّعارف موضع الإرادة، فَالْمَشِیئَةُ من اللّه تعالى هی الإیجاد، و من الناس هی الإصابة، قال: و المشیئة من اللّه تقتضی وجود الشی‏ء، و لذلک ‏قِیلَ: (مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ) و الإرادة منه لا تقتضی وجود المراد لا محالة، ألا ترى أنه قال: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ [البقرة/ 185]، وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ [غافر/ 31]، و معلوم أنه قد یحصل العسر و التّظالم فیما بین الناس، قالوا: و من الفرق بینهما أنّ إرادة الإنسان قد تحصل من غیر أن تتقدّمها إرادة اللّه، فإنّ الإنسان قد یرید أن لا یموت، و یأبى اللّه ذلک، و مشیئته لا تکون إلّا بعد مشیئته لقوله:وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ* [الإنسان/ 30]،رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ: لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ‏ [التکویر/ 28]، قَالَ الْکُفَّارُ: الْأَمْرُ إِلَیْنَا إِنْ شِئْنَا اسْتَقَمْنَا، وَ إِنْ شِئْنَا لَمْ نَسْتَقِمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و قال بعضهم: لو لا أن الأمور کلّها موقوفة على مشیئة اللّه تعالى، و أنّ أفعالنا معلّقة بها و موقوفة علیها لما أجمع الناس على تعلیق الاستثناء به فی جمیع أفعالنا نحو: سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ‏ [الصافات/ 102]، سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً [الکهف/ 69]، یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ [هود/ 33]، ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ‏ [یوسف/ 69]، قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ‏ [الأعراف/ 188]، وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا [الأعراف/ 89]، وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ‏ [الکهف/ 24].

[5] . این روایت هم در همین راستا باید فهم شود:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ لِلشَّمْسِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ بُرْجاً کُلُّ بُرْجٍ مِنْهَا مِثْلُ جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْعَرَبِ فَتَنْزِلُ کُلَّ یَوْمٍ عَلَى بُرْجٍ مِنْهَا فَإِذَا غَابَتِ انْتَهَتْ إِلَى حَدِّ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَلَمْ تَزَلْ سَاجِدَةً إِلَى الْغَدِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى مَوْضِعِ مَطْلَعِهَا وَ مَعَهَا مَلَکَانِ یَهْتِفَانِ مَعَهَا وَ إِنَّ وَجْهَهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَفَاهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَوْ کَانَ وَجْهُهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ لَاحْتَرَقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْهَا مِنْ شِدَّةِ حَرِّهَا وَ مَعْنَى سُجُودِهَا مَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاس‏ (الکافی، ج‏8، ص157)

[6] . مانند ابراز ناتوانی از قبول امانت الهی و ترسیدن از آن: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها... احزاب/72

 


322) سوره حج (22) آیه 17 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاد

بسم الله الرحمن الرحیم

322) سوره حج (22) آیه 17 

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ

ترجمه

البته کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابئی‌ها و نصرانی‌ها [مسیحیان] و زرتشتی‌ها و کسانی که شرک‌ ورزیدند، حتما خداوند بین آنان در روز قیامت جدایی می‌افکند؛ بدرستی که خداوند بر هر چیزی شاهد است.

نکات ترجمه

درباره «الَّذینَ هادُوا» و «الصَّابِئینَ» و «النَّصارى» قبلا در جلسه 157 (http://yekaye.ir/al-maidah-05-069/ ) توضیح داده شد. «مجوس» هم ظاهرا همان پیروان شریعت زرتشت‏ هستند که در حدیث2، اشاره‌ای به آنها می‌شود.

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است که:

بدرستی که شدیدترین عذاب در روز قیامت از آن هفت نفر است: پسر حضرت آدم ع که برادرش را کشت؛  نمرودی که [قرآن حکایتش را نقل فرمود] که «با حضرت ابراهیم ع در مورد خدا بحث می‌کرد» (بقره/258)؛ آن دو نفر در بنی‌اسرائیل که قومشان را یهودی و نصرانی کردند؛ آن فرعونی که می‌گفت «من پروردگار برتر شمایم» (نازعات/24)؛ و دو نفر از این امت که یکی از آنها از آن دیگری بدتر است در تابوتی شیشه‌ای زیر شکافی در دریاهایی از آتش.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص214-215

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ حَدَّثَنِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَسَبْعَةُ نَفَرٍ أَوَّلُهُمُ ابْنُ آدَمَ الَّذِی قَتَلَ أَخَاهُ وَ نُمْرُودُ الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ وَ اثْنَانِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ هَوَّدَا قَوْمَهُمَا وَ نَصَّرَاهُمَا وَ فِرْعَوْنُ الَّذِی قَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏ وَ اثْنَانِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدُهُمَا شَرُّهُمَا فِی تَابُوتٍ مِنْ قَوَارِیرَ تَحْتَ الْفَلَقِ فِی بِحَارٍ مِنْ نَارٍ.[1]


2) از امام صادق ع در مورد «مجوس» [= زرتشتی] سوال شد که آیا پیامبری داشته اند؟

فرمودند: بله، مگر حکایت نامه پیامبر خدا به اهل مکه را نشنیده‌ای که اسلام بیاورید وگرنه مجبور به جنگ می‌شویم؛ و آنها به پیامبر ص نوشتند از ما جزیه بگیر [جزیه: مالیاتی که اهل کتاب در حکومت دینی می‌پردازند و در عوض از حمایت حکومت برخوردار می‌شوند و از وظایفی مانند جهاد و خمس و ... معاف می گردند] و بگذار بت‌هایمان را بپرستیم.

پیامبر ص بدانها نوشت من جز از اهل کتاب جزیه نمی‌گیرم.

در ایشان نوشتند: چگونه می گویی فقط از اهل کتاب جریه می‌گیری در حالی که از مجوسیان جزیه گرفته‌ای؟

پیامبر ص نوشت: مجوس پیامبری داشتند که او را کشتند و کتابی که آن را سوزاندند، پیامبرشان کتابی برایشان آورده بود در دوازده هزار پوست گاو.

الکافی، ج‏3، ص567-568

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی یَحْیَى الْوَاسِطِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَجُوسِ أَ کَانَ لَهُمْ نَبِیٌّ فَقَالَ نَعَمْ أَ مَا بَلَغَکَ کِتَابُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى أَهْلِ مَکَّةَ أَنْ أَسْلِمُوا وَ إِلَّا نَابَذْتُکُمْ بِحَرْبٍ فَکَتَبُوا إِلَى النَّبِیِّ ص أَنْ خُذْ مِنَّا الْجِزْیَةَ وَ دَعْنَا عَلَى عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ فَکَتَبَ إِلَیْهِمُ النَّبِیُّ ص أَنِّی لَسْتُ آخُذُ الْجِزْیَةَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ فَکَتَبُوا إِلَیْهِ یُرِیدُونَ بِذَلِکَ تَکْذِیبَهُ زَعَمْتَ أَنَّکَ لَا تَأْخُذُ الْجِزْیَةَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ ثُمَّ أَخَذْتَ الْجِزْیَةَ مِنْ مَجُوسِ هَجَرَ فَکَتَبَ إِلَیْهِمُ النَّبِیُّ ص أَنَّ الْمَجُوسَ کَانَ لَهُمْ نَبِیٌّ فَقَتَلُوهُ وَ کِتَابٌ أَحْرَقُوهُ أَتَاهُمْ نَبِیُّهُمْ بِکِتَابِهِمْ فِی اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ جِلْدِ ثَوْر.[2]


3) از امام صادق حدیثی در توضیح سوره توحید آمده است؛ در فرازی از آن می‌فرمایند:

جدایی انداختن او [=خدا] همان جزا دادنش است؛ و امر او حتما محقق می‌شود.

الکافی، ج‏1، ص91

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو النَّصِیبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ... فَصْلُهُ جَزَاءٌ وَ أَمْرُهُ وَاقِع‏ ...

تدبر

1) «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»

در آیات قبل، دسته بندی ای از انسانها بر اساس حقیقت ایمانشان ارائه داد: سه دسته بر باطل (گمراه‌کنندگان، پیروان آنها، و دینداران سست‌بنیاد) و یک دسته برحق (مومنان دارای عمل صالح).

در این آیه می‌فرماید خداوند بر همه این گروهها با هر عنوانی که در دنیا بر خود گذاشته‌اند شاهد است و اینها را در روز قیامت از هم متمایز می‌کند تا حساب هرکس معلوم شود.

2) «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ...»

با توجه به تقابل «الذین آمنوا» با یهودیان و مسیحیان و ...، معلوم می‌شود، مقصود از «الذین آمنوا» کسانی‌اند که به حضرت محمد ص ایمان آورده‌اند (المیزان، ج14، ص358) اما چرا فقط آنان را با این عنوان یاد کرد؟

الف. ایمان واقعی، ایمانی است که هر پیامبری آمد، قبول کند. مسلمانان تمام پیامبران قبلی را قبول کرده‌اند و اگر مدعیان جدید نبوت را دروغگو می‌دانند، چون در متن کتاب آسمانی‌شان، پیامبرشان آخرین پیامبر معرفی شده است. اما یهودیانی و مسیحیان و ... که ظاهرا ایمان آورده‌اند ولی علی‌رغم اینکه در کتاب آسمانی‌شان سخن از پیامبر بعدی مطرح است، باز زیر بار پیامبران بعدی نمی‌روند، واقعا ایمان نیاورده‌اند.[3]

ب. ...

3)‌ «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»

اگرچه اصل بر باطن انسان و جهت‌گیری باطنی اوست، اما این گونه نیست که این عناوینی که ما در دنیا بدان تن داده‌ایم تاثیری در حقیقت اخروی ما نداشته باشد؛ خداوند که بر همه چیز شاهد است، انسانها را فقط بر اساس هدایت یافته و گمراه متمایز نمی‌کند. با اینکه ظاهرا تمام این گرو‌ها را می‌توان در دو گروه حق و باطل قرار داد (با توجه به توضیح ارائه شده در تدبر2) اما تاکید کرد که خدا بین [همه] اینها جدایی می‌افکند.

ثمره تخصصی انسان‌شناسی

باطن و حقیقت انسان با ظاهر او و فرهنگی که در آن به سر می‌برد، بشدت ارتباط دارد. این گونه نیست که اگر کسی مومن (یا گمراه) باشد، دیگر تفاوتی نداشته باشد که در این آیین باشد یا در آیین دیگر. روز قیامت که محل آشکار شدن حقایق است، ظاهرا فقط بین حق و باطل تمایز برقرار نمی‌شود، بلکه بین همه مسلک‌ها هم جدایی انداخته می‌شود؛ شاید چون اثری که آنها در هدایت یا سعادت انسان دارند متفاوت است.[4]

4) «... الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا ...»

نه‌تنها یهودیّت و مسیحیّت، بلکه مجوسیّت و صابئیّت نیز از ادیان توحیدى و آسمانى‏ بوده‌اند، چون نام آنان در برابر مشرکان برده شده است. (تفسیر نور، ج‏8، ص27)

5) «... إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»

خدا بر هر چیزی شاهد است.

اگر همین یک جمله را، که هیچ خداباوری در آن کمترین تردیدی ندارد، جدی بگیریم، زندگی‌مان چگونه خواهد شد؟

خدا رحمت کند امام عزیزمان را که می‌فرمود:

آن وقتی که می‌خواهید تکلم کنید بدانید که زبان شما، قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست. عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید.

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=13&page=461

6) «إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»

در قیامت، خداوند هم قاضى است و هم شاهد.

شاید با اشاره به همین آیه است که امیرالمومنین ع می‌فرمایند: «از معصیت خدا در خلوت هم بپرهیزید، که همانا شاهد همان است که قاضی خواهد بود.

وَ قَالَ ع اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم‏ (نهج‌البلاغه، حکمت324)

7) «إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»

خدایی بین اینها جدایی می‌افکند و درباره آنها حکم می‌کند که بر هر چیزی شاهد است و بر اساس حقیقتی که از آن مشاهده کرده، حکم می‌کند.

پس معیار جدایی آنها و تعیین جایگاه هریک، تنها و تنها حقیقت خودشان است.



[1] . در همین راستا این دو حدیث هم قابل توجه است:

(1) حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی عَبَّادُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی ع قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِّثْنِی فِیهِمَا بِحَدِیثٍ فَقَدْ سَمِعْتُ عَنْ أَبِیکَ فِیهِمَا أَحَادِیثَ عِدَّةً قَالَ فَقَالَ لِی یَا إِسْحَاقُ الْأَوَّلُ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ الثَّانِی بِمَنْزِلَةِ السَّامِرِیِّ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی فِیهِمَا قَالَ هُمَا وَ اللَّهِ نَصَّرَا وَ هَوَّدَا وَ مَجَّسَا فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمَا قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی فِیهِمَا قَالَ ثَلَاثَةٌ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَنْ هُمْ قَالَ رَجُلٌ ادَّعَى إِمَاماً مِنْ غَیْرِ اللَّهِ وَ آخَرُ طَغَى فِی إِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ آخَرُ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً- قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی فِیهِمَا قَالَ مَا أُبَالِی یَا أَبَا إِسْحَاقَ مَحَوْتُ الْمُحْکَمَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ أَوْ جَحَدْتُ مُحَمَّداً النُّبُوَّةَ أَوْ زَعَمْتُ أَنْ لَیْسَ فِی السَّمَاءِ إلها [إِلَهٌ‏] أَوْ تَقَدَّمْتُ [عَلَى‏] عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی قَالَ فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ إِنَّ فِی النَّارِ لَوَادِیاً یُقَالُ لَهُ مُحِیطٌ لَوْ طَلَعَ مِنْهُ شَرَارَةٌ لَأَحْرَقَ مَنْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ یَتَعَوَّذُونَ مِنْ حَرِّ ذَلِکَ الْوَادِی وَ نَتْنِهِ وَ قَذَرِهِ وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ فِیهِ لِأَهْلِهِ وَ إِنَّ فِی ذَلِکَ الْوَادِی لَجَبَلًا یَتَعَوَّذُونَ أَهْلُ ذَلِکَ الْوَادِی مِنْ حَرِّ ذَلِکَ الْجَبَلِ وَ نَتْنِهِ وَ قَذَرِهِ وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ فِیهِ لِأَهْلِهِ- وَ إِنَّ فِی ذَلِکَ الْجَبَلِ لَشِعْباً یَتَعَوَّذُ جَمِیعُ أَهْلِ ذَلِکَ الْجَبَلِ مِنْ حَرِّ ذَلِکَ الشِّعْبِ مِنْ نَتْنِهِ وَ قَذَرِهِ وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ فِیهِ لِأَهْلِهِ وَ إِنَ‏ فِی ذَلِکَ الشِّعْبِ لَقَلِیباً یَتَعَوَّذُ أَهْلُ ذَلِکَ الشِّعْبِ مِنْ حَرِّ ذَلِکَ الْقَلِیبِ وَ نَتْنِهِ وَ قَذَرِهِ وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ فِیهِ لِأَهْلِهِ وَ إِنَّ فِی ذَلِکَ الْقَلِیبِ لَحَیَّةً یَتَعَوَّذُ جَمِیعُ أَهْلِ ذَلِکَ الْقَلِیبِ مِنْ خُبْثِ تِلْکَ الْحَیَّةِ وَ نَتْنِهَا وَ قَذَرِهَا وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَنْیَابِهَا مِنَ السَّمِّ لِأَهْلِهَا وَ إِنَّ فِی جَوْفِ تِلْکَ الْحَیَّةِ لَسَبْعَ صَنَادِیقَ فِیهَا خَمْسَةٌ مِنَ الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ اثْنَانِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَنِ الْخَمْسَةُ وَ مَنِ الِاثْنَانُ قَالَ أَمَّا الْخَمْسَةُ فَقَابِیلُ الَّذِی قَتَلَ هَابِیلَ وَ نُمْرُودُ الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ ... قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ وَ فِرْعَوْنُ الَّذِی قَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏ وَ یَهُودَا الَّذِی هَوَّدَ الْیَهُودَ وَ بُولَسُ الَّذِی نَصَّرَ النَّصَارَى وَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْرَابِیَّانِ. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص215-216)

(2) عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ قَال‏ ...

قَالَ عَلِیٌّ ع سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِنَّ تَابُوتاً مِنْ نَارٍ فِیهِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ فِی جُبٍّ فِی قَعْرِ جَهَنَّمَ فِی تَابُوتٍ مُقَفَّلٍ عَلَى ذَلِکَ الْجُبِّ صَخْرَةٌ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُسَعِّرَ جَهَنَّمَ کَشَفَ تِلْکَ الصَّخْرَةَ عَنْ ذَلِکَ الْجُبِّ فَاسْتَعَرَتْ جَهَنَّمُ مِنْ وَهَجِ ذَلِکَ الْجُبِّ وَ مِنْ حَرِّهِ

قَالَ عَلِیٌّ ع فَسَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَنْتُمْ شُهُودٌ بِهِ عَنِ الْأَوَّلِینَ

فَقَالَ ص أَمَّا الْأَوَّلُونَ فَابْنُ آدَمَ الَّذِی قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنُ الْفَرَاعِنَةِ وَ الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ وَ رَجُلَانِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ بَدَّلَا کِتَابَهُمْ وَ غَیَّرَا سُنَّتَهُمْ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهَوَّدَ الْیَهُودَ وَ الْآخَرُ نَصَّرَ النَّصَارَى‏ وَ إِبْلِیسُ سَادِسُهُمْ‏ وَ فِی الْآخِرِینَ الدَّجَّالُ وَ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أَصْحَابُ الصَّحِیفَةِ وَ الْکِتَابِ وَ جِبْتُهُمْ وَ طَاغُوتُهُمُ الَّذِی تَعَاهَدُوا عَلَیْهِ وَ تَعَاقَدُوا عَلَى عَدَاوَتِکَ یَا أَخِی وَ تظاهرون [تَظَاهَرُوا] عَلَیْکَ بَعْدِی هَذَا وَ هَذَا حَتَّى سَمَّاهُمْ وَ عَدَّهُمْ لَنَا قَالَ سَلْمَانُ فَقُلْنَا صَدَقْتَ نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا ذَلِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص597 ؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص86)

[2] . درباره «مجوس» این دو روایت هم قابل توجه است. (اولی درباره اصل آن و دومی درباره اینکه علی‌رغم اختلاف عقیدتی، نحوه تعامل چگونه است:

(1) الْقَطَّانُ وَ الدَّقَّاقُ وَ السِّنَانِیُّ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی السَّرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَقَامَ إِلَیْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَیْفَ تُؤْخَذُ مِنَ الْمَجُوسِ الْجِزْیَةُ وَ لَمْ یُنْزَلْ عَلَیْهِمْ کِتَابٌ وَ لَمْ یُبْعَثْ إِلَیْهِمْ نَبِیٌّ فَقَالَ بَلَى یَا أَشْعَثُ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ کِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ نَبِیّاً وَ کَانَ لَهُمْ مَلِکٌ سَکِرَ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَدَعَا بِابْنَتِهِ إِلَى فِرَاشِهِ فَارْتَکَبَهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ تَسَامَعَ بِهِ قَوْمُهُ فَاجْتَمَعُوا إِلَى بَابِهِ فَقَالُوا أَیُّهَا الْمَلِکُ دَنَّسْتَ عَلَیْنَا دِینَنَا فَأَهْلَکْتَهُ فَاخْرُجْ بِظَهْرِکَ نُقِمْ عَلَیْکَ الْحَدَّ فَقَالَ لَهُمُ اجْتَمِعُوا وَ اسْمَعُوا کَلَامِی فَإِنْ یَکُنْ لِی مَخْرَجٌ مِمَّا ارْتَکَبْتُ وَ إِلَّا فَشَأْنَکُمْ فَاجْتَمَعُوا فَقَالَ لَهُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنْ أَبِینَا آدَمَ وَ أُمِّنَا حَوَّاءَ قَالُوا صَدَقْتَ أَیُّهَا الْمَلِکُ قَالَ أَ فَلَیْسَ قَدْ زَوَّجَ بَنِیهِ بَنَاتِهِ وَ بَنَاتِهِ مِنْ بَنِیهِ قَالُوا صَدَقْتَ هَذَا هُوَ الدِّیْنُ فَتَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِکَ فَمَحَا اللَّهُ مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ رَفَعَ عَنْهُمُ الْکِتَابَ فَهُمُ الْکَفَرَةُ یَدْخُلُونَ النَّارَ بِغَیْرِ حِسَابٍ وَ الْمُنَافِقُونَ أَشَدُّ حَالًا مِنْهُمْ فَقَالَ الْأَشْعَثُ وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ وَ اللَّهِ لَا عُدْتُ إِلَى مِثْلِهَا أَبَداً (الأمالی( للصدوق)، ص341)

(2) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی طَالِبٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: کَتَبَ الْخَلِیلُ بْنُ هَاشِمٍ إِلَى ذِی الرِّئَاسَتَیْنِ وَ هُوَ وَالِی نَیْسَابُورَ أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْمَجُوسِ مَاتَ وَ أَوْصَى لِلْفُقَرَاءِ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ مَالِهِ فَأَخَذَهُ قَاضِی نَیْسَابُورَ فَجَعَلَهُ فِی فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ فَکَتَبَ الْخَلِیلُ إِلَى ذِی الرِّئَاسَتَیْنِ بِذَلِکَ فَسَأَلَ الْمَأْمُونَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ لَیْسَ عِنْدِی فِی ذَلِکَ شَیْ‏ءٌ فَسَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ الْمَجُوسِیَّ لَمْ یُوصِ لِفُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ لَکِنْ یَنْبَغِی أَنْ یُؤْخَذَ مِقْدَارُ ذَلِکَ الْمَالِ مِنْ مَالِ الصَّدَقَةِ فَیُرَدَّ عَلَى فُقَرَاءِ الْمَجُوسِ. (الکافی، ج‏7، ص16)

[3] . چیزی که شاید بتواند موید این برداشت شود آیه 69 سوره مائده است که در آنجا وقتی اسم این گرو‌ها را آورد و تنها ایمان به مبدا و معاد و عمل صالح را برای هدایت کافی شمرد، از «مشرکان» که قطعا بر باطل‌اند سخنی نگفت. اما اینجا که از آنها سخن گفت، فقط به اینکه خدا تکلیف همه را معلوم می‌کند، اشاره کرد. به علاوه که در دو آیه بعد، کل اینها را دو گروه نقطه مقابل هم در مساله خدا معرفی کرد. (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی‏ رَبِّهِمْ)

[4] . در حدیثی از پیامبر اکرم ص روایت شده که برخی یهودیان و مسیحیانی و ... که حضرت علی ع را از تا دل دوست دارند، [و علی‌القاعده مصداق جاهل قاصر هستند که مسلمان نشده‌اند] در مراتبی از بهشت هستند، و بعد حضرت می‌فرماید: وقتی اینها در چنان بهشتهایی هستند، آنان که مسلمانند و دوستدار واقعی ایشان، چه مراتبی خواهند داشت؟ یعنی با اینکه محبت واقعی حضرت امیر، عامل رستگاری است اما همین که شخص علی‌رغم این محبت، اسلام نیاورده، جایگاهش پایین‌تر خواهد بود:

عَنْ الشیخ التلعکبری رحمه اللّه‏، عَنِ ابْنِ هَمَّامٍ، عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الزَّرَّادِ «2» الْقُرَشِیِّ «3»، عَنْ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا اللُّؤْلُؤِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ هَارُونَ الْخَزَّازُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: کَانَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ صَاحِبٌ یَهُودِیٌّ قَالَ «4»: وَ کَانَ کَثِیراً مَا یَأْلَفُهُ وَ إِنْ کَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ أَسْعَفَهُ فِیهَا، فَمَاتَ الْیَهُودِیُّ فَحَزِنَ عَلَیْهِ وَ اشْتَدَّتْ وَحْشَتُهُ لَهُ، قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ- وَ هُوَ ضَاحِکٌ- فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا الْحَسَنِ! مَا فَعَلَ صَاحِبُکَ الْیَهُودِیُّ؟ قَالَ: قُلْتُ: مَاتَ، قَالَ: اغْتَمَمْتَ بِهِ وَ اشْتَدَّتْ وَحْشَتُکَ عَلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُ مَحْبُوراً؟ قَالَ: نَعَمْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، قَالَ: ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَ کَشَطَ لَهُ عَنِ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَإِذَا هُوَ بِقُبَّةٍ مِنْ زَبَرْجَدَةٍ خَضْرَاءَ مُعَلَّقَةٍ بِالْقُدْرَةِ، فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا الْحَسَنِ! هَذَا لِمَنْ یُحِبُّکَ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ، وَ شِیعَتُکَ الْمُؤْمِنُونَ مَعِی وَ مَعَکَ غَداً فِی الْجَنَّةِ. (الأصول الستة عشر، ص277)

 


321) سوره حج (22) آیه 16 وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّ

بسم الله الرحمن الرحیم

321) سوره حج (22) آیه 16 

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ

ترجمه

و بدین‌سان فروفرستادیمش [به صورت] آیاتی روشنگر؛ و اینکه به یقین خداوند هدایت می‌کند کسی را که اراده کند.

شهادت صدیقه کبری، حضرت زهرا س، که یاد داد می‌توان با سلاح گریه، خواب را بر غفلت‌زدگان حرام کرد؛ و نهایتا در تاریک‌ترین نقطه تاریخ، که می‌رفت حقیقت فراموش شود، با قبر مخفی خویش، نشانی گذاشت که ره گم نشود و وجودش شب قدری شد که هزار ماه ترفند بنی‌امیه را تحت‌الشعاع قرار داد، بر دلدادگان حق و حقیقت تسلیت باد.

نکات ترجمه‌ای و نحوی 

«أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ»

اغلب مرجع ضمیر «ه» را [با توجه به سیاق بحث] «قرآن» دانسته‌اند (یعنی قرآن را به صورت آیاتی روشنگر فرو فرستادیم)، ولی ممکن است اشاره به مطالب قبلی باشد (این مطالبی که بیان شد را به عنوان آیاتی روشنگر فرو فرستادیم).

عموما «آیات» را حال برای ضمیر «ه» دانسته‌اند[1]، و «بینات» را صفت برای «آیات»[2] (آن را به صورت آیاتی روشنگر فروفرستادیم)

«وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ»

درباره اینکه این «و» چه نقشی دارد و تحلیل نحوی جمله بعد از آن چیست، دو حالت مطرح شده است: یکی اینکه «و» عطف است و جمله عطف شده به ضمیر «ه» در انزلناه، (یعنی ما آن را چنان نازل کردیم و نیز نازل کردیم که خداوند هدایت می‌کند...)؛ و دیگر اینکه «و» حالیه است و آنگاه یک مبتدای محذوف (مثلاً الامرُ أن الله ...) داریم (یعنی ما آن را چنان نازل کردیم در حالی که مطلب از این قرار است که خداوند هدایت می‌کند...)

حدیث

1) از امام صادق ع روایت شده است:

کارتان را برای خدا قرار دهید و نه برای مردم؛ چرا که آنچه برای خداست؛ پس برای خداست؛ و آنچه برای مردم باشد، به جانب خدا بالا نمی‌رود؛ پس با مردم در دینتان بحث و نزاع نکنید؛ که نزاع مریض‌کننده قلب است و خداوند به پیامبرش فرمود: «بدرستی که تو کسی را که دوست داری هدایت نمی کنی ولکن خدا هر که را بخواهد هدایت می‌کند.» (قصص/56) و نیز فرمود «آیا تو مردم را مجبور می‌کنی تا مومن باشند؟!» (یونس/99) این مردم را رها کن که این مردم ، [دینشان را] از مردم گرفتند و شما از رسول خدا ع و حضرت علی ع گرفتید و این دو یکسان نیست؛ همانا از پدرم شنیدم که می‌فرمود: خداوند هنگامی که بر بنده‌ای مسجل کند که در این امر [قبول ولایت اهل بیت] وارد شود، اقدام او سریع‌تر از بازگشت پرنده به لانه‌اش خواهد بود.

المحاسن، ج‏1، ص201؛ کافی، ج1، ص166

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ

 اجْعَلُوا أَمْرَکُمْ لِلَّهِ وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ فَإِنَّ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلَّهِ وَ مَا کَانَ لِلنَّاسِ فَلَا یَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ فَلَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِینِکُمْ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ إِنَّ اللَّهَ قَالَ لِنَبِیِّهِ ص «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» وَ قَالَ «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» ذَرِ النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِیٍّ ع وَ لَا سَوَاءً إِنِّی سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ إِذَا کَتَبَ عَلَى عَبْدٍ أَنْ یَدْخُلَ فِی هَذَا الْأَمْرِ کَانَ أَسْرَعَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّیْرِ إِلَى وَکْرِهِ.

2) از امام صادق ع روایت شده است: شخصی نزد پدرم آمد و گفت: من آدم اهل بحث و نزاع هستم، با هر کس که دوست داشته باشم که در این امر [قبول ولایت اهل بیت] وارد شود، مخاصمه [بحث و نزاع] می کنم.

پدرم به او فرمود: با هیچکس مخاصمه [بحث و نزاع] نکن؛ چرا که خداوند هنگامی که خیر بنده‌ای را اراده کند، در قلبش نقطه [نورانی] ‌ای می‌گذارد تا حدی که بدان سبب برخی از شما را که مشتاق دیدار او بود، از روی بصیرت ببیند.

المحاسن، ج‏1، ص201

عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ

 إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَبِی فَقَالَ إِنِّی رَجُلٌ خَصِمٌ أُخَاصِمُ مَنْ أُحِبُّ أَنْ یَدْخُلَ فِی هَذَا الْأَمْرِ

 فَقَالَ لَهُ أَبِی لَا تُخَاصِمْ أَحَداً فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً حَتَّى إِنَّهُ لَیَبْصُرُ بِهِ الرَّجُلَ مِنْکُمْ یَشْتَهِی لِقَاءَهُ

 قَالَ وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَه‏

تدبر

1) «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ»

نزول آیات برای هدایت شدن، کافی نیست؛ بلکه خدا هم باید بخواهد که شخص هدایت شود (المیزان، ج14، ص353) 2) «...أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ»

خدا کسی را که بخواهد هدایت می‌کند و هیچکس نمی‌تواند مانع هدایت خدا شود. معنای این جمله آن نیست که هدایت خدا -نعوذ بالله- به اراده گزافی وابسته است و بی‌حکمت و بی‌ضابطه است؛ چرا که اراده خدا تابع علم و حکمت اوست؛ و حتما اگر کاری را اراده می‌کند مبنا و حکمتی دارد؛ بلکه معنایش این است که خدا مانند دیگران نیست که چیزی بتواند انجام خواسته‌اش را مانع شود. (شبیه این مطلب درباره تعبیر‌ «ان الله یفعل ما یرید» گذشت؛ جلسه319، تدبر2)

3) «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ»

می‌فرماید: بدین‌سان آن را به صورت آیاتی روشنگر نازل کردیم؛ منظورش از «کذلک: بدین‌سان» چیست؟

الف. می‌خواهد بفرماید آیات قرآن دلالتشان واضح و روشن است، همان گونه که این آیاتی که گذشت، دلالتشان آشکار بود. (المیزان، ج14، ص353)

ب. شاید اشاره به همین آیاتی است که دسته‌بندی انسانها در آن ارائه شد: سه گروه گمراه و یک گروه ره‌یافته؛ و می خواهد بگوید این طبقه چهارگانه، از زمره نشان‌های روشنگر است، برای کسی که می‌خواهد هدایت شود.

ج.  ...

4) «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ»

چه‌بسا بتوان در این آیه، فاعل «یرید» را «مَن: کسی که» قرار داد، نه «خدا»[3]؛ آنگاه یعنی خدا آیات روشنگر می‌فرستد؛ اما کسی را هدایت می‌کند که آن شخص خودش طالب هدایت باشد؛ یعنی این آیات الهی، به نحوی نیست که انسان به نحو غیرارادی مجبور به پذیرش هدایت شود؛ خود انسان باید بخواهد و تصمیم بگیرد که در مسیر هدایت گام بردارد تا خداوند با این آیات او را هدایت کند. به تعبیر دیگر، اگر کسی خودش چشمش را ببندد، خدا به زور چشم او را باز نمی‌کند؛ و چه‌بسا در قیامت هم کور محشور شود. (وَ مَنْ کانَ فی‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبیلا؛ اسراء/72)




[1] . البته ظاهرا می‌توان آن را مفعول دوم برای «انزلنا» نیز قلمداد کرد.

[2] . ظاهرا می‌توان «بینات» را حال برای «آیات» هم دانست: آن را آیاتی فروفرستادیم در حالی که روشنگر باشد.

[3] . آن مقدار که تفحص شد، همگان فاعل «یرید» را «الله» دانسته‌اند؛ در حالی که این درست است، اما به نظر می‌آید یک احتمال دیگر هم قابل اعتنا باشد و آن اینکه فاعل «یرید» «مَن» باشد؛ یعنی خدا هرکس که خود آن شخص اراده کند [و بخواهد که هدایت شود]، را هدایت می‌کند. امری که می‌تواند موید این احتمال شود، این است که به لحاظ نحوی، وقتی موصول می‌آید در صله آن، ضمیری لازم است که به موصول برگردد. یعنی برای حالت اول که الله را فاعل گرفته، مفعولش خود آن کس است و لذا باید می‌فرمود «من یریده» ولی در این حالت که مطرح شد، چون فعل «یرید» دارای ضمیر مستتر فاعلی است، نیاوردن ضمیر مشکلی ندارد.

 


320) سوره حج (22) آیه 15 مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ

بسم الله الرحمن الرحیم

320) سوره حج (22) آیه 15 

مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ

ترجمه

کسی که همواره گمان می‌کند که خداوند او را در دنیا و آخرت هرگز یاری نخواهد کرد، پس به سببی [ریسمانی را] به سوی آسمان [سقف] مدد جوید [بکِشَد] سپس [نفَسش را] قطع کند [خود را حلق‌آویز کند تا خفه شود] تا ببیند آیا حیله‌اش آن غیظ را [از بین] می‌برد؟

 سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در بحبوحه سیطره دنیای ظلمانی بر همه غیب‌باوران خسته از ظلمت و حقیقت‌جویان منتظر عدالت مبارک باد

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ» اینکه مرجع ضمیر «ه» (در ینصره الله») به چه برمی‌گردد، از همان صدر اسلام دو نظر بین مفسران قرآن وجود داشته (که با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، هر دو می‌تواند درست باشد):

اغلب مفسران و علمای نحو نظرشان این بوده که مرجع ضمیر «پیامبر اکرم ص» است که اگرچه اسم ایشان در آیات قبل نیامده اما همین که در آیه قبل، بحث ایمان مطرح شده و «ایمان به رسول» هم از اجزای اصلی ایمان است، کفایت می‌کند (نظر ابن عباس و الکلبی و مقاتل و الضحاک و قتادة و ابن زید و السدی از مفسران، و الفراء و الزجاج از علمای نحو؛ به نقل از تفسیر کبیر فخر رازی، ج23، ص210؛ و علامه طباطبایی هم همین را ترجیح داده، المیزان، ج14، ص352).

دوم اینکه مرجع ضمیر همان «مَن» در ابتدای کلام باشد یعنی کسی که گمان می‌کند خدا خود وی را یاری نمی‌کند» (تفسیر کبیر فخر رازی، ج23، ص210؛ المیزان، ج14، ص352).


«فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ»

درباره معنای سه کلمه «سبب» و «سماء» و «قطع» در این آیه معانی گوناگونی احتمال داده‌اند، که همگی ممکن است مورد نظر بوده باشد.

در مورد «سبب» برخی گفته‌اند به معنای «ریسمان» است (یکی از معانی «سبب» در عربی «حبل: ریسمان» است)؛ دیگران آن را به همان معنای متعارف «سبب» که در زبان فارسی هم رواج دارد (وسیله، علت) دانسته‌اند. (تفسیر کبیر فخر رازی، ج23، ص210) سوم اینکه «سبب» را با توجه به آیه «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَبا» (کهف/84-85) به معنای «دلیل» و راهنما دانسته‌اند. (تفسیر قمی، ج2، ص79)

درباره معنای «سماء» برخی گفته‌اند به معنای «سماء البیت: سقف خانه» است و برخی گفته‌اند منظور همان «آسمان» است، که می‌تواند آسمان ظاهری ویا آسمان ملکوتی باشد. (التفسیر الکبیر، ج23، ص210)

درباره معنای «قطع» هم چهار معنا مطرح شده است: برخی به معنای «قطع شدن نَفَس» دانسته‌اند (یعنی خودش را حلق‌آویز و خفه کند) (که این نظر ابن‌عباس و کلبی و مقاتل است)؛ برخی به معنای قطع مسافت (یعنی به هر وسیله‌ای که می‌تواند خود را به آسمان بالا ببرد و با این سبب و وسیله، مسافت را قطع کند، نظر ابومسلم)، و برخی هم به معنای قطع یاری خدا نسبت به پیامبر ص قلمداد کرده‌اند (یعنی به هر وسیله راهی به آسمان (یعنی به سوی خدا)‌ بیابد و اگر توانست، کمک خدا به رسولش را قطع کند) (التفسیر الکبیر، ج23، ص210). و برخی هم با توجه به آیه «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً» (اعراف/160) آن را به معنای «متمایز کردن» گرفته‌اند [یعنی با هر وسیله‌ای که شده، راهی به سوی آسمان بیابد و حق را از باطل متمایز کند و ببیند غیظی که داشت درست بود یا باید آن را از بین ببرد؟] (تفسیر قمی، ج2، ص80)

شان نزول

1) از امام باقر ع روایت شده است که پیامبر اکرم ص روزی فرمود:

پروردگارم مرا به یاریش وعده داد و اینکه با فرشتگانش مرا امداد رساند و آنها را یاری‌کننده من قرار دهد و نیز با علی ع که برادرم و اهل بیت خاص من است؛ پس این مطلب بر قومی سنگین آمد و غیظشان را درآورد؛ پس خداوند عز و جل نازل فرمود: «کسی که همواره گمان می‌کند که خداوند هرگز یاریش نخواهد کرد» محمد ص را با علی ع «در دنیا و آخرت، پس به سببی به سوی آسمان [سقف] مدد جوید سپس [نفَسش را] قطع کند تا ببیند آیا حیله‌اش آن غیظ را [از بین] می‌برد؟» فرمود به گردن خود اندازد ریسمانی را که به سقف خانه‌اش وصل شده و او را بکِشد تا خفه شود و بمیرد تا ببیند آیه این حیله‌اش غیظ او را [از بین] می‌برد؟

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 329

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عِیسَى بْنِ دَاوُدَ النَّجَّارِ قَالَ قَالَ الْإِمَامُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّ النَّبِیَّ ص‏ قَالَ ذَاتَ یَوْمٍ إِنَّ رَبِّی وَعَدَنِی نُصْرَتَهُ وَ أَنْ یُمِدَّنِی بِمَلَائِکَتِهِ وَ أَنَّهُ نَاصِرُنِی بِهِمْ وَ بِعَلِیٍّ أَخِی خَاصَّةً مِنْ بَیْنِ أَهْلِی فَاشْتَدَّ ذَلِکَ عَلَى الْقَوْمِ أَنْ خَصَّ عَلِیّاً ع بِالنُّصْرَةِ وَ أَغَاظَهُمْ ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ» مُحَمَّداً بِعَلِیٍّ «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ» قَالَ یَضَعُ حَبْلًا فِی عُنُقِهِ إِلَى سَمَاءِ بَیْتِهِ یُمِدُّهُ حَتَّى یَخْتَنِقَ فَیَمُوتُ فَیَنْظُرُ هَلْ یُذْهِبُ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ.[1]

حدیث

1) خطبه‌ای از امام صادق ع روایت شده که در آن به توضیح وضع امامان و صفات ایشان می‌پردازند. در فرازی از این خطبه آمده است:

بدرستی که خداوند تبارک و تعالی امام را همچون «عَلَم»ی [پرچم و علامتی که با آن راه را می‌یابند] برای خلایق نصب کرد و او را حجتی بر عالمیان و کسانی که دائما در حال رشد و ارتقا هستند قرار داد، و بر سرش تاج وقار نهاد و او را از نور جبار پوشاند، با سببی [ریسمانی] به آسمان امتداد یافته که هیچگاه حقیقت آن از او جدا نمی‌شود؛ و بدانچه نزد خداست جز از طریق سببهای [ریسمانهای] وی نایل نتوان شد؛ و خداوند اعمال بندگان را جز با معرفت او قبول نکند، پس او عالم است به آنچه از امور پوشیده شده در تاریکی و سنت‌های‌های کورکننده و فتنه‌های شبهه‌ناک به او برسد؛ ...

الکافی ، ج‏1، ص203؛ بصائر الدرجات، ج‏1، ص413 [2]

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی خُطْبَةٍ لَهُ یَذْکُرُ فِیهَا حَالَ الْأَئِمَّةِ ع وَ صِفَاتِهِمْ :

... أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ مَوَادِّهِ وَ عَالَمِهِ وَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وَ غَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ یُمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ مَوَادُّهُ وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَةِ أَسْبَابِهِ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا یَرِدُ عَلَیْهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَى وَ مُعَمَّیَاتِ السُّنَنِ وَ مُشَبِّهَاتِ الْفِتَن‏ ...[3]

2) محمد بن عجلان می‌گوید:

به تنگدستی شدیدی مبتلا شده بودم و بدهی سنگینی داشتم که طلبکار امانم را بریده بود، داشتم به سمت خانه حسن بن زید که امیر مدینه بود و در گذشته آشنایی‌ای با من داشت، می‌رفتم که در راه دوستم محمد بن عبدالله، نوه امام سجاد ع را دیدم. گفت خبردار شدم که مشکلی برایت پیش آمده، برای رفع مشکلت به چه کسی امید بسته‌ای؟

گفتم: به حسن بن زید.

گفت: پس نه حاجتت روا خواهد شد و نه طلبت ادا می‌شود؛ بر تو باد رفتن به سراغ کسی که توانایی این کار را دارد و بخشنده‌ترین بخشندگان است، و از او بخواه آنچه آرزو داری؛ چرا که از پسر عمویم امام صادق شنیدم که از پدرانش از پیامبر اکرم ص روایت می‌کرد که خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد:

به عزت و جلالم سوگند، آرزوی هر که به غیر من امید بسته را به یأس تبدیل می‌کنم و لباس ذلت در میان مردم بر تنش می‌پوشانم و او را از گشایش و فضل خود دورش می‌گردانم؛ آیا بنده‌ام در سختی‌ها به غیر من دل می‌بندد و جز مرا امید دارد؟ در حالی که من‌ام که بی‌نیاز و بخشنده‌ام، کلید همه درها به دست من است؛ و در حالی که همه آنها بسته است، در من برای هر که مرا بخواند باز است؛ آیا نمی‌داند که هر مصیبتی او را به ضعف کشاند، برطرف کردنش را جز من نتواند؟ پس چرا می‌بینمش که با امید بستن به دیگران از من روبرگردانده؛ در حالی که با جود و کَرَم خود چیزهایی که از من نخواسته بود بدو دادم؛ آنگاه از من روبرمی گرداند و از من نمی‌خواهد و از غیر من تقاضایش را می‌طلبد؟ من که خدایی‌ام که قبل از درخواست کردن عطا می‌کنم، اگر از من بخواهد جوابش را نمی دهم؟! چنین نیست! آیا جود و کرم، از آن من نیست؟ آیا دنیا و آخرت به دست من نیست؟

اگر اهل هفت آسمان و زمین همگی از من بخواهند، به هریک خواسته‌اش را می‌دهم و این به اندازه بال مگسی، تقص در مُلک من پدید نیاورد و چگونه ممکن است مُلکی ناقص شود که من پشتوانه و قوام‌بخش اویم؛ پس چه زشت است آنکه عصیانم را می‌کند و به من توجهی ندارد.

الأمالی (للطوسی)، ص584؛ الکافی، ج‏2، ص66 [4]

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ یَاسِینَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ مَوْلَى الْبَاقِرِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ جَدِّهِ یَاسِینَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ، قَالَ: أَصَابَتْنِی فَاقَةٌ شَدِیدَةٌ وَ لَا صَدِیقٌ لِمُضِیقٍ، وَ لَزِمَنِی دَیْنٌ ثَقِیلٌ وَ غَرِیمٌ یَلِجُ بِاقْتِضَائِهِ، فَتَوَجَّهْتُ نَحْوَ دَارِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ، وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ أَمِیرُ الْمَدِینَةِ لِمَعْرِفَةٍ کَانَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ، وَ شَعَرَ بِذَلِکَ مِنْ حَالِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَ کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ قَدِیمُ مَعْرِفَةٍ، فَلَقِیَنِی فِی الطَّرِیقِ فَأَخَذَ بِیَدِی وَ قَالَ لِی: قَدْ بَلَغَنِی مَا أَنْتَ بِسَبِیلِهِ، فَمَنْ تُؤَمِّلُ لِکَشْفِ مَا نَزَلَ بِکَ قُلْتُ: الْحَسَنَ بْنَ زَیْدٍ.

فَقَالَ: إِذَنْ لَا تُقْضَى حَاجَتُکَ وَ لَا تُسْعَفُ بِطَلِبَتِکَ، فَعَلَیْکَ بِمَنْ یَقْدِرُ عَلَى ذَلِکَ، وَ هُوَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدِینِ، فَالْتَمِسْ مَا تُؤَمِّلُهُ مِنْ قِبَلِهِ، فَإِنِّی سَمِعْتُ ابْنَ عَمِّی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یُحَدِّثُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ، عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى بَعْضِ أَنْبِیَائِهِ فِی بَعْضِ وَحْیِهِ إِلَیْهِ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ غَیْرِی بِالْإِیَاسِ، وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ فِی النَّاسِ، وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَرَجِی وَ فَضْلِی، أَ یُؤَمِّلُ عَبْدِی فِی الشَّدَائِدِ غَیْرِی، أَوْ یَرْجُو سِوَایَ! وَ أَنَا الْغَنِیُّ الْجَوَادُ، بِیَدِی مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی، أَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ مَا أَوْهَنَتْهُ نَائِبَةٌ لَمْ یَمْلِکْ کَشْفَهَا عَنْهُ غَیْرِی، فَمَا لِی أَرَاهُ بِأَمَلِهِ مُعْرِضاً عَنِّی، قَدْ أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی وَ کَرَمِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی، فَأَعْرَضَ عَنِّی وَ لَمْ یَسْأَلْنِی وَ سَأَلَ فِی نَائِبَتِهِ غَیْرِی! وَ أَنَا اللَّهُ أَبْتَدِئُ بِالْعَطِیَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ، أَ فَأُسْأَلُ فَلَا أُجِیبُ کَلَّا أَ وَ لَیْسَ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ لِی، أَ وَ لَیْسَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ بِیَدِی، فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِینَ سَأَلُونِی جَمِیعاً فَأَعْطَیْتُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَسْأَلَتَهُ، مَا نَقَصَ ذَلِکَ مِنْ مُلْکِی مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ، وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ فَیَا بُؤْسُ لِمَنْ عَصَانِی وَ لَمْ یُرَاقِبْنِی.

تدبر

1) «مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ»

در آیات قبل وضعیت گمراهان (گمراه‌کنندگان، پیروان آنها، و دینداران سست‌بنیاد) بیان شد که دنبال شیطان یا اموری از سود و زیان رساندن ناتوان‌اند، افتاده‌اند؛ و در مقابل، به وضعیت مومنان حقیقی اشاره شد که خدا آنها را به بهشت وارد می‌کند.

این آیه، ظاهرا در مقام این است که تاکید کند که تنها یاری خداست که برای انسان سود دارد؛ و می‌فرماید کسی که در این یاری تردید دارد، هر ترفندی که می‌خواهد، به کار ببرد تا خیالش راحت شود که غیر از این نخواهد بود.

چنانکه در نکات ترجمه اشاره شد، در خصوص جمله اول، حداقل دو معنا در خصوص این آیه قابل تصور است: یکی اینکه آیه در مورد کفار و منافقانی باشد که در تردیدند که خدا پیامبرش را یاری خواهد کرد؛ و دیگری درباره سست‌ایمانی باشد که شک دارد که اگر در مسیر ایمان قدم بردارد، خدا یاریش می‌کند

2) «مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ ... هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ»

کسی که گمان کند خدا یاریش نمی‌کند، و بخواهد بر این اساس زندگی کند، هر کاری کند، سرش به سنگ می‌خورد. (حدیث2)

3) «مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ»

در تفسیر قمی (ج2، ص80) توضیحی درباره این آیه آورده که چندان واضح نیست ادامه حدیثی از امام صادق ع است (جلسه قبل، حدیث1) یا سخن خودش است؛ اما چون نمونه جالبی از تفسیر قرآن با قرآن بود، در اینجا تقدیم می‌شود:

اینکه فرمود « کسی که گمان می‌کند که خداوند او را در دنیا و آخرت هرگز یاری نخواهد کرد...» «ظن» در کتاب خدا بر دو وجه است: ظن به معنای یقین و ظن به معنای شک؛ که در این آیه، ظن به معنای شک است؛ پس می‌فرماید‌: کسی که شک دارد که خداوند در دنیا و آخرت او را پاداش نمی‌دهد، «پس باید به سببی به سوی آسمان مدد جوید» یعنی بین خود و خدا دلیلی قرار دهد؛ و دلیل اینکه «سبب» همان «دلیل» است، سخن خداوند است در سوره کهف (84-85) است که می‌فرماید: «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَبا: پس از هر چیزی سببی به او دادیم و او از سببها تبعیت کرد» و اینکه فرمود «سپس قطع کند» یعنی متمایز کند؛ و دلیل بر اینکه «قطع» به معنای «تمایز دادن» است، سخن خداست که فرمود «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً: و آنها را به صورت دوازده سبط که هر یک امتی بود متمایز ساختیم» (اعراف/160) «تا ببیند آیا کید او آن غیظ را [از بین] می‌برد؟» کید او، یعنی حیله [= تدبیر] او؛ و دلیلش هم این آیه است که « کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» یعنی این گونه حیله [تدبیر] برایش ساختیم تا برادرش را نگه دارد، و نیز این آیه که سخن فرعون را حکایت می کند « فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ» یعنی حیله‌هایتان را [تدبیرهایتان را روی هم جمع کنید] ؛ پس [معنی آیه می‌شود: هنگامی که برای نفس خود دلیلی قرار داد و این دلیلش را بر اساس حق متمایز ساخت....؛ اما اهل سنت در مورد این آیه روایت آورده‌اند که: کسی که تو را در آنچه در مورد خدا می‌گویی تصدیق نکند، پس باید با ریسمانی خود را از سقف بیاویزد تا خفه شود.



[1] . البته سه قول دیگر هم مطرح شده، اما همگی در حد حدس و گمان است نه روایت مستند. فخر رازی (مفاتیح الغیب، ج‏23، ص211) این سه قول را این گونه نقل کرده‌ است:

فیجب البحث هاهنا عن أمرین: أحدهما: أنه من الذی کان یظن أن اللَّه تعالى لا ینصر محمدا صلى اللَّه علیه و سلم؟ ...

أما البحث الأول: فذکروا فیه وجوها: أحدها: کان قوم من المسلمین لشدة غیظهم و حنقهم على المشرکین یستبطئون ما وعد اللَّه رسوله من النصر فنزلت هذه الآیة. و ثانیها: قال مقاتل: نزلت فی نفر من أسد و غطفان قالوا نخاف أن اللَّه لا ینصر محمدا فینقطع الذی بیننا و بین حلفائنا من الیهود فلا یمیروننا. و ثالثها: أن حساده و أعداءه کانوا یتوقعون أن لا ینصره اللَّه و أن لا یعلیه على أعدائه، فمتى شاهدوا أن اللَّه نصره غاظهم ذلک.

[2] . سند و متن کل حدیث در بصائر اندکی تفاوت دارد اما این عبارات در هر دو مشترک است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى وَ یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ وَ غَیْرُهُمَا عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَلَّفَ فِی أُمَّتِهِ کِتَابَ‏ لَا انْفِصامَ لَها وَ عَهْدَهُ الْمُؤَکَّدَ صَاحِبَانِ مُؤْتَلِفَانِ یَشْهَدُ کُلُّ وَاحِدٍ لِصَاحِبِهِ بِتَصْدِیقٍ یَنْطِقُ الْإِمَامُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْکِتَابِ بِمَا أَوْجَبَ اللَّهُ فِیهِ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ الْإِمَامِ وَ وَلَایَتِهِ وَ أَوْجَبَ حَقَّهُ الَّذِی أَرَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنِ اسْتِکْمَالِ دِینِهِ وَ إِظْهَارِ أَمْرِهِ وَ الِاحْتِجَاجَ بِحُجَّتِهِ وَ الِاسْتِضَاءَةِ بِنُورِهِ فِی مَعَادِنِ أَهْلِ صَفْوَتِهِ وَ مُصْطَفَى أَهْلِ خِیَرَتِهِ قَدْ ذَخَرَ اللَّهُ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا عَنْ دِینِهِ وَ أَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مَنَاهِجِهِ وَ فَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَاجَبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَةِ إِیمَانِهِ وَ عَلِمَ فَضْلَ طَلَاقَةِ إِسْلَامِهِ لِأَنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ عَالَمِهِ أَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وَ غَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ یَمُدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ مَوَارِدُهُ وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَّا بجهد [بِجِهَةِ] أَسْبَابِ سَبِیلِهِ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا یَرِدُ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الْوَحْیِ وَ مُصِیبَاتِ السُّنَنِ وَ مُشْتَبِهَاتِ الْفِتَنِ وَ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ وَ تَکُونُ الْحُجَّةُ مِنَ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ بَالِغَةً.

[3] . متن کامل حدیث در کافی (ص203-205) چنین است:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْضَحَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا عَنْ دِینِهِ وَ أَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وَ فَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَةِ إِیمَانِهِ وَ عَلِمَ فَضْلَ طُلَاوَةِ إِسْلَامِهِ «4» لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ مَوَادِّهِ وَ عَالَمِهِ «5» وَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وَ غَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ یُمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ مَوَادُّهُ وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَةِ أَسْبَابِهِ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا یَرِدُ عَلَیْهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَى وَ مُعَمَّیَاتِ السُّنَنِ وَ مُشَبِّهَاتِ الْفِتَنِ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ ع مِنْ عَقِبِ کُلِّ إِمَامٍ یَصْطَفِیهِمْ لِذَلِکَ وَ یَجْتَبِیهِمْ وَ یَرْضَى بِهِمْ لِخَلْقِهِ وَ یَرْتَضِیهِمْ کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَیِّناً وَ هَادِیاً نَیِّراً وَ إِمَاماً قَیِّماً وَ حُجَّةً عَالِماً أَئِمَّةً مِنَ اللَّهِ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ حُجَجُ اللَّهِ وَ دُعَاتُهُ وَ رُعَاتُهُ عَلَى خَلْقِهِ یَدِینُ بِهَدْیِهِمُ‏ الْعِبَادُ «1» وَ تَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وَ یَنْمُو بِبَرَکَتِهِمُ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَیَاةً لِلْأَنَامِ وَ مَصَابِیحَ لِلظَّلَامِ وَ مَفَاتِیحَ لِلْکَلَامِ وَ دَعَائِمَ لِلْإِسْلَامِ جَرَتْ بِذَلِکَ فِیهِمْ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَلَى مَحْتُومِهَا فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَى «2» وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَیْنِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ وَ فِی الْبَرِیَّةِ حِینَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یَمِینِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَةِ «3» فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وَ انْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِیَّةً مِنْ آدَمَ ع وَ خِیَرَةً مِنْ ذُرِّیَّةِ نُوحٍ وَ مُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ سُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِیلَ وَ صَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ ص لَمْ یَزَلْ مَرْعِیّاً بِعَیْنِ اللَّهِ یَحْفَظُهُ وَ یَکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ «4» وَ نُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ وَ الْبِرِّ فِی یَفَاعِهِ «5» مَنْسُوباً إِلَى الْعَفَافِ وَ الْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ عِنْدَ انْتِهَائِهِ مُسْنَداً إِلَیْهِ أَمْرُ وَالِدِهِ صَامِتاً عَنِ الْمَنْطِقِ فِی حَیَاتِهِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ وَالِدِهِ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ بِهِ مَقَادِیرُ اللَّهِ إِلَى مَشِیئَتِهِ وَ جَاءَتِ الْإِرَادَةُ مِنَ اللَّهِ فِیهِ إِلَى مَحَبَّتِهِ وَ بَلَغَ مُنْتَهَى مُدَّةِ وَالِدِهِ ع فَمَضَى وَ صَارَ أَمْرُ اللَّهِ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ قَلَّدَهُ دِینَهُ وَ جَعَلَهُ الْحُجَّةَ عَلَى عِبَادِهِ وَ قَیِّمَهُ فِی بِلَادِهِ وَ أَیَّدَهُ بِرُوحِهِ وَ آتَاهُ عِلْمَهُ وَ أَنْبَأَهُ فَصْلَ بَیَانِهِ وَ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وَ انْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وَ أَنْبَأَهُ فَضْلَ بَیَانِ عِلْمِهِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ حُجَّةً عَلَى أَهْلِ عَالَمِهِ وَ ضِیَاءً لِأَهْلِ دِینِهِ وَ الْقَیِّمَ عَلَى عِبَادِهِ رَضِیَ اللَّهُ بِهِ إِمَاماً لَهُمُ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وَ اسْتَحْفَظَهُ عِلْمَهُ وَ اسْتَخْبَأَهُ حِکْمَتَهُ «6» وَ اسْتَرْعَاهُ لِدِینِهِ «7» وَ انْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وَ أَحْیَا بِهِ مَنَاهِجَ سَبِیلِهِ وَ فَرَائِضَهُ وَ حُدُودَهُ فَقَامَ بِالْعَدْلِ عِنْدَ تَحَیُّرِ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ تَحْیِیرِ أَهْلِ الْجَدَلِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ‏ وَ الشِّفَاءِ النَّافِعِ بِالْحَقِّ الْأَبْلَجِ وَ الْبَیَانِ اللَّائِحِ مِنْ کُلِّ مَخْرَجٍ عَلَى طَرِیقِ الْمَنْهَجِ الَّذِی مَضَى عَلَیْهِ الصَّادِقُونَ مِنْ آبَائِهِ ع فَلَیْسَ یَجْهَلُ حَقَّ هَذَا الْعَالِمِ إِلَّا شَقِیٌّ وَ لَا یَجْحَدُهُ إِلَّا غَوِیٌّ وَ لَا یَصُدُّ عَنْهُ إِلَّا جَرِیٌّ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا.

[4] . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ: کُنَّا فِی مَجْلِسٍ نَطْلُبُ فِیهِ الْعِلْمَ وَ قَدْ نَفِدَتْ نَفَقَتِی فِی بَعْضِ الْأَسْفَارِ فَقَالَ لِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا مَنْ تُؤَمِّلُ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ فَقُلْتُ فُلَاناً فَقَالَ إِذاً وَ اللَّهِ لَا تُسْعَفُ حَاجَتُکَ وَ لَا یَبْلُغُکَ أَمَلُکَ وَ لَا تُنْجَحُ طَلِبَتُکَ قُلْتُ وَ مَا عَلَّمَکَ رَحِمَکَ اللَّهُ قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّثَنِی أَنَّهُ قَرَأَ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ‏] غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّیَنَّهُ مِنْ قُرْبِی وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی أَ یُؤَمِّلُ غَیْرِی فِی الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِیَدِی وَ یَرْجُو غَیْرِی وَ یَقْرَعُ بِالْفِکْرِ بَابَ غَیْرِی وَ بِیَدِی مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَ مَنْ ذَا الَّذِی رَجَانِی لِعَظِیمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّی جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِی عِنْدِی مَحْفُوظَةً فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِی وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِی مِمَّنْ لَا یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِی وَ أَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا یُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِی أَ لَمْ یَعْلَمْ [أَنَ‏] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ لَا یَمْلِکُ کَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِی إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِی- فَمَا لِی أَرَاهُ لَاهِیاً عَنِّی أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرِی أَ فَیَرَانِی أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِیبُ سَائِلِی أَ بَخِیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنِی عَبْدِی أَ وَ لَیْسَ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ لِی أَ وَ لَیْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِیَدِی أَ وَ لَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الْآمَالِ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِی أَ فَلَا یَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرِی فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِی وَ أَهْلَ أَرْضِی أَمَّلُوا جَمِیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِیعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ‏ مُلْکِی مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ فَیَا بُؤْساً لِلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِی وَ یَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِی وَ لَمْ یُرَاقِبْنِی.

 


319) سوره حج (22) آیه 14 إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

319) سوره حج (22) آیه 14

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ

ترجمه

قطعاً خداوند کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وارد بهشت‌هایی می‌کند که پایین‌اش نهرها روان است؛ البته خداوند انجام می‌دهد آنچه اراده فرماید.

شأن نزول[1]

حدیث

1) ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: فدایتان شوم یَا ابْنَ رسولِ اللَّه! شوق مرا زیاد فرما!

فرمود: ابومحمد! همانا از کمترین نعمتهای بهشتی آن است که بوی خوش آن از فاصله‌ای که در دنیا هزار سال طول می‌کشد، به مشام می‌رسد؛

و همانا پایین‌ترین جایگاه بهشتیان، جایگاه کسی است که اگر تمام جن و انس بر او وارد شوند خوردنی و نوشیدنی برای آنها دارد و از آنچه دارد کم نشود؛

و همانا ساده‌ترین منزل بهشتیان منزل کسی است که وارد بهشت می‌شود و برای او سه باغ مهیا شده؛ چون وارد پست‌ترین آنها می‌شود از همسران و خدمتگزاران و نهرها و میوه‌ها ما شاء الله مشاهده می‌کند، آن چنان که چشمش بدان روشن و دلش خرسند می‌گردد. پس چون شکر و حمد خدا را به جا آورد، به او گفته می‌شود: سرت را بلند کن و باغ دوم را ببین. در آن چیزهایی هست که در این نیست. پس می‌گوید پروردگارا این را به من بده! خداوند متعال می‌فرماید اگر این را به تو بدهم غیر آن را خواهی واست. می‌گوید پرودگارا همین! همین! پس چون در آن وارد می‌شود شکر و حمد خدا را بجا می‌آورد، آنگاه گفته می‌شود در بهشت را برایش بگشایید و به او گفته می‌شود سرت را بلند کن. پس چون درهایی از جاودانگی برایش باز شود و چندین برابر آنچه در قبل بود ببیند در حالی که خوشحالی و سرورش چندین برابر شده می‌گوید پروردگارا! حمد سزاوار توست که بر من با این بهشتها منت گذاشتی و از آتش رهانیدی.

ابوبصیر می‌گوید: من به گریه افتادم و گفتم: فدایت شوم باز هم بگو.

حضرت فرمود: ...

تفسیر القمی، ج‏2، ص82

حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ شَوِّقْنِی فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ مِنْ أَدْنَى نَعِیمِ الْجَنَّةِ یُوجَدُ رِیحُهَا مِنْ مَسِیرَةِ أَلْفِ عَامٍ مِنْ مَسَافَةِ الدُّنْیَا وَ إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ أَهْلُ الثَّقَلَیْنِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا یَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَیْ‏ءٌ وَ إِنَّ أَیْسَرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَیُرْفَعُ لَهُ ثَلَاثُ حَدَائِقَ فَإِذَا دَخَلَ أَدْنَاهُنَّ رَأَى فِیهَا مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ الْخَدَمِ وَ الْأَنْهَارِ وَ الْأَثْمَارِ مَا شَاءَ اللَّهُ مِمَّا یَمْلَأُ عَیْنَهُ قُرَّةً وَ قَلْبَهُ مَسَرَّةً فَإِذَا شَکَرَ اللَّهَ وَ حَمِدَهُ قِیلَ لَهُ ارْفَعْ رَأْسَکَ إِلَى الْحَدِیقَةِ الثَّانِیَةِ فَفِیهَا مَا لَیْسَ فِی الْأُخْرَى فَیَقُولُ یَا رَبِّ أَعْطِنِی هَذِهِ فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى إِنْ أَعْطَیْتُکَ إِیَّاهَا سَأَلْتَنِی غَیْرَهَا فَیَقُولُ رَبِّ هَذِهِ هَذِهِ فَإِذَا هُوَ دَخَلَهَا شَکَرَ اللَّهَ وَ حَمِدَهُ قَالَ فَیُقَالُ افْتَحُوا لَهُ بَابَ الْجَنَّةِ وَ یُقَالُ لَهُ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَإِذَا قَدْ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنَ الْخُلْدِ وَ یَرَى أَضْعَافَ مَا کَانَ فِیمَا قَبْلُ فَیَقُولُ عِنْدَ تَضَاعُفِ مَسَرَّاتِهِ رَبِّ لَکَ الْحَمْدُ الَّذِی لَا یُحْصَى إِذْ مَنَنْتَ عَلَیَّ بِالْجِنَانِ وَ نَجَّیْتَنِی مِنَ النِّیرَانِ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ فَبَکَیْتُ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی...[2]

تدبر

1) «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ»

اگر عده‌ای بر اساس بحث و جدلِ بدون علم درباره خدا دیگران را گمراه می‌کنند، و عده‌ای هم در پیروی از اینها گمراه می‌شوند، و عده‌ای هم خداپرستی‌شان روی حرف است و در واقع دنبال چیزهایی می‌روند که ضررش بیش از نفعش است و راه گمراهی را می‌پیمایند؛ در مقابل، کسانی هستند که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند، که اینها را حتما خدا در بهشتهایی دلگشا وارد می‌کند. (المیزان، ج14،ص341) اگر آن معبودهای دروغین کاری از دستشان برنمی‌آمد؛ در مقابل، خدایی اینها را به بهشت وارد می‌سازد که هر کاری بخواهد می‌کند و هیچکس نمی‌تواند مانع او گردد.

2) «إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ»

اینکه «خدا هر کاری بخواهد می‌کند» معنایش این نیست که کارهای خدا بی‌ضابطه و اصطلاحا دل‌بخواهی است و اگر بخواهد نیکوکار را به جهنم و کافر را به بهشت می‌برد؛ بلکه معنایش این است که خداوند قادر مطلق است و کاری که اراده کند که انجام دهد، هیچ مانعی نمی‌تواند از انجام آن جلوگیری کند؛ لذا ابتدا در آیه10 تاکید کرد که جهنمی شدن جهنمیان محصول عمل خودشان است و خدا به کسی ظلم نمی‌کند؛ و در ابتدای این آیه هم فرمود که خداوند حتما مومنانِ نیکوکار را به بهشت می‌برد، (یعنی در این دو آیه، ‌ضابطه بهشت و جهنمی شدن را نشان داد)، آنگاه فرمود خدا هر کاری بخواهد می‌کند.

3) «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»

در این آیه دو چیز به این انسانها نسبت داد: ایمان و عمل صالح؛ و می‌دانیم ایمان حقیقت بالارونده‌ای است که عمل صالح در آن قرار می‌گیرد و به بالا رفتن بیشترش کمک می‌کند. (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه‏؛ فاطر/10) وضعیت اخروی آنها هم دارای دو مولفه است: جنات است که در آن نهرها روان است.

با توجه به اینکه آخرت باطن دنیاست، چه‌بسا این جنات، باطنِ آن ایمان باشد؛ و این نهرهای جاری در آن، باطنِ آن اعمال صالح. چیزی که چه‌بسا موید این برداشت باشد، آن روایت نبوی است که فرمود: بهشت زمین صافی است که با اعمالتان نهر و درخت و ... در آن ایجاد کنید (در واقع اگر کسی مومن شد بهشتش مهیاست، اما باید با اعمال صالح رودها و ... در آن جاری کند.[3]



[1] .   قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ قِیلَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ حَمْزَةَ وَ عُبَیْدَةَ بْنِ الْحَارِثِ حِینَ بَارَزُوا عُتْبَةَ وَ شَیْبَةَ وَ الْوَلِیدَ قُرْآنٌ فَأَمَّا الْکُفَّارُ فَنَزَلَ فِیهِمْ هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى عَذابَ الْحَرِیقِ وَ فِی عَلِیٍّ وَ أَصْحَابِهِ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الْآیَةَ. (کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص325؛ کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین ع، ص406؛ الخصائص (ابن البطریق)، ص261)

[2] . قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ فِی الْجَنَّةِ نَهَراً فِی حَافَتِهِ جَوَارٍ نَابِتَاتٌ إِذَا مَرَّ الْمُؤْمِنُ بِجَارِیَةٍ أَعْجَبَتْهُ قَلَعَهَا وَ أَنْبَتَ اللَّهُ مَکَانَهَا أُخْرَى قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی قَالَ الْمُؤْمِنُ یُزَوَّجُ ثَمَانَمِائَةِ عَذْرَاءَ وَ أَرْبَعَةَ آلَافِ ثَیِّبٍ وَ زَوْجَتَیْنِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ ثَمَانُمِائَةِ عَذْرَاءَ قَالَ: نَعَمْ مَا یَفْرِشُ [یَفْتَرِشُ یَفْتَرِسُ‏] فِیهِنَّ شَیْئاً إِلَّا وَجَدَهَا کَذَلِکَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ خُلِقْنَ الْحُورُ الْعِینُ قَالَ: مِنْ تُرْبَةِ الْجَنَّةِ النُّورَانِیَّةِ وَ یُرَى مُخُّ سَاقَیْهَا مِنْ وَرَاءِ سَبْعِینَ حُلَّةً کَبِدُهَا مِرْآتُهُ وَ کَبِدُهُ مِرْآتُهَا، قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَهُنَّ کَلَامٌ یُکَلِّمْنَ بِهِ أَهْلَ الْجَنَّةِ قَالَ نَعَمْ کَلَامٌ یَتَکَلَّمْنَ بِهِ لَمْ یَسْمَعِ الْخَلَائِقُ بِمِثْلِهِ، قُلْتُ مَا هُوَ قَالَ یَقُلْنَ نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَا نَمُوتُ وَ نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلَا نَبْأَسُ وَ نَحْنُ الْمُقِیمَاتُ فَلَا نَظْعَنُ وَ نَحْنُ الرَّاضِیَاتُ فَلَا نَسْخَطُ طُوبَى لِمَنْ خُلِقَ لَنَا وَ طُوبَى لِمَنْ خُلِقْنَا لَهُ نَحْنُ اللَّوَاتِی لَوْ أَنَ‏ قَرْنَ إِحْدَانَا عُلِّقَ فِی جَوِّ السَّمَاءِ لَأَغْشَى نُورُهُ الْأَبْصَار

[3] . ورد عن النبی صلى اللّه علیه و آله: ان الجنة قاع صفصف. لیس فیها عمارة. فأکثروا من غراس الجنة فی الدنیا.

قیل: یا رسول اللّه! و ما غراس الجنة؟قال صلى اللّه علیه و آله-: فهذه الجنة، ما فیها من الأشجار و الأنهار و الثمرات و غیرها، من الحور و القصور و الغلمان و الولدان، هی أعمالهم و أخلاقهم و مقاماتهم و أحوالهم. مثّلت و صوّرت فی أمثلة و صور مناسبة. ثم ردت الیهم. و لهذا یقال لهم: انما هی أعمالکم ترد إلیکم (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏1، ص284)