سفارش تبلیغ
صبا ویژن

93) سوره إسراء (17) آیه 82 وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآن

بسم الله الرحمن الرحیم

93)  سوره إسراء (17) آیه 82 

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا

14 رمضان 1437

ترجمه

و از قرآن نازل می‌کنیم آنچه که شفا و رحمت برای مومنان است ولی ظالمان را جز خسارت نمی‌افزاید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«من» در «مِنَ الْقُرْآنِ» را می توان من بیانیه گرفت (المیزان13/ 182) و می‌توان من ابتدای غایت یا حتی من تبعیضیه نیز دانست (إعراب القرآن و بیانه‏5/ 49). در حالت اول، قرآن همان شفا و رحمت است؛ در حالت دوم، قرآن سرچشمه شفا و رحمت است؛ و در حالت سوم، شفا و رحمت بودن خصلت قسمتی از قرآن است، نه کل آن. به ترتیب معنا چنین می‌شود:

1) « قرآن را که شفا و رحمت برای مومنان است، نازل کردیم»

2) «از قرآن، شفا و رحمت برای مومنان را نازل کردیم»

3) «قسمتی از قرآن که نازل کردیم، شفا و رحمت برای مومنان است»

در دو حالت اول، اقتضای رحمت و شفا (وضعیت بالقوه) مد نظر است (که تمام آیات چنین اقتضایی دارد و این اقتضاء در مومن به فعلیت می‌رسد؛ اما در ظالم اثر معکوس می‌گذارد)؛ حالت سوم، هم ظاهرا دوگونه فرض دارد؛ یکی اینکه «هر بخشی از قرآن نازل شد، آن بخش مایه شفا و رحمت مومنان است» (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏2/ 689) دوم اینکه «برخی از آیات قرآن، مایه شفا و رحمت برای مومنان است؛ اما کل قرآن برای ظالمان فقط ضرر است. این حالت اخیر تنها در صورتی ممکن است که جمله «لایزید ...» عطف به کل جمله قبل باشد نه به «ما هو شفاء...» (توضیح بیشتر در ادامه)

جمله «لا یَزیدُ الظَّالِمینَ ...» به لحاظ نحوی چند حالت دارد: واو «وَ لا یَزیدُ...» را می‌توان واو عطف دانست (الجدول فی إعراب القرآن15/ 102؛ إعراب القرآن الکریم‏2/ 20) ویا واو حالیه  (إعراب القرآن و بیانه‏5/ 49)؛ و از این جهت تفاوت محسوسی در معنا پیدا نمی‌شود؛ اما در هر دو حالت، می‌توان این جمله را عطف (یا حال) برای جمله «هُوَ شِفاءٌ ...» دانست؛ که معنی چنین می‌شود: «چیزی که نازل شده، شفا و رحمت برای مومنان است و [درحالی‌که] همان فقط مایه ضرر برای ظالمان است.» و می‌توان این جمله را عطف (یا حال) برای جمله «نُنَزِّلُ مِنَ ...» دانست (الجدول فی إعراب القرآن15/ 102) که معنایش چنین می‌شود: «از طرفی از قرآن شفا و رحمت برای مومنان نازل کردیم، و [ درحالی‌که] از طرف دیگر قرآن برای ظالمان فقط ضرر است.»

حدیث

1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْعَلَوِیِّ عَنْ‏ عِیسَى بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ» لآِلِ مُحَمَّدٍ «إِلَّا خَساراً» فَالْقُرْآنُ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهُمْ الْمُنْتَفِعُونَ بِهِ وَ خَسَارٌ وَ بَوَارٌ عَلَى الظَّالِمِینَ لِأَنَّ فِیهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ وَ لَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا خَسَاراً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ.

تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص284

در روایتی از امام صادق ع پس از اینکه در توضیح این آیه، ظالمین را «ظالمین نسبت به آل محمد ص»‌ معرفی کردند، فرمودند: قرآن شفا و رحمت برای مومنان است زیرا از آن نفع می‌برند؛ و خسارت و هلاکت برای ظالمین است زیرا واجد آن حجتی علیه آنان است و لذا جز خسارت در دنیا و آخرتشان نمی‌افزاید و این همان خسران آشکار است.

2) عن مسعدة بن صدقة عن أبی عبد الله ع قال:

إنما شفاء فی علم القرآن لقوله: «ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» لأهله لا شک فیه و لا مریة، و أهله أئمة الهدى الذین قال الله «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص315 و 264

از امام صادق ع روایت شده است که:

شفا فقط در علم قرآن است، چرا که فرمود «آنچه که شفا و رحمت برای مومنین است» و برای اهل آن [قرآن] هیچ شک و تردیدی در این نیست؛[1]و اهل آن همان ائمه هدی هستند که خداوند در موردشان فرموده است: «سپس [علم به حقیقتِ] کتاب [آسمانی] را به کسانی از بندگانمان که برگزیده بودیم، به ارث رساندیم.»

3) مُحَمَّدُ بْنُ یَزِیدَ بْنِ سُلَیْمٍ الْکُوفِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

 ... وَ مَنْ لَمْ یَشْفِهِ الْقُرْآنُ فَلَا شَفَاهُ اللَّهُ ... أَ لَیْسَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَیْسَ یَقُولُ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ سَلُونَا نُعَلِّمْکُمْ وَ نُوقِفْکُمْ عَلَى قَوَارِعِ الْقُرْآنِ لِکُلِّ دَاءٍ.

طب الأئمة علیهم السلام، (عبدالله و حسین ابنا بسطام، متوفی قرن4) ص48

از امام صادق ع روایت شده است که:

... و کسی که قرآن او را شفا ندهد خدا شفایش نخواهد داد ... آیا این خداوند جل جلاله نیست که می‌فرماید: «و از قرآن نازل می‌کنیم آنچه که شفا و رحمت برای مومنان است» آیا خداوندی که ذکرش متعالی و ثنایش برتر است نفرمود: «اگر این قرآن را بر کوهى فرو مى‏فرستادیم حتما آن را از خشیت خدا خاشع و شکافته مى‏دیدى» (حشر/21) از ما بپرسید تا به شما بیاموزیم و شما را از آن [آیات و کلمات و معانی] قرآن که هر دردی را درهم می‌کوید، واقف سازیم.[2]

(مضمون جمله اول این روایت را اهل سنت، از خود پیامبر اکرم ص نقل کرده‌اند با این عبارت: «من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه اللّه» مثلا: تفسیر ثعلبی6/ 129)[3]

4) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ ع یَقُولُ:

مَنِ اسْتَکْفَى بِآیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنَ الشَّرْقِ إِلَى الْغَرْبِ کُفِیَ إِذَا کَانَ بِیَقِینٍ.

الکافی، ج‏2، ص623؛ مکارم الأخلاق، ص363

از امام کاظم ع روایت شده است که:

هرکس از یک آیه از قرآن انتظار داشته باشد که برای شرق تا غرب عالم کفایتش کند، کفایتش می‌کند اگر [این طلب کردنش] از روی یقین باشد.

5) أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْخَوَاتِیمِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ یَقْطِینٍ عَنْ حَسَّانَ الصَّیْقَلِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: شَکَا رَجُلٌ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع وَجَعَ السُّرَّةِ فَقَالَ لَهُ اذْهَبْ فَضَعْ یَدَکَ عَلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی تَشْتَکِی وَ قُلْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ ثَلَاثاً فَإِنَّکَ تُعَافَى بِإِذْنِ اللَّهِ

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: مَا اشْتَکَى أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ شَکَاةً قَطُّ فَقَالَ بِإِخْلَاصِ نِیَّةٍ وَ مَسَحَ مَوْضِعَ الْعِلَّةِ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً إِلَّا عُوفِیَ مِنْ تِلْکَ الْعِلَّةِ أَیَّةِ عِلَّةٍ کَانَتْ وَ مِصْدَاقُ ذَلِکَ فِی الْآیَةِ حَیْثُ یَقُولُ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ.

طب الأئمة علیهم السلام، ص28 ؛ المصباح للکفعمی[4]، ص152

مردی نزد امام صادق ع از درد ناف شکایت کرد، به او فرمود: دستت را روی جایی که درد می‌کند بگذار و سه بار بگو «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (یعنی: و بدرستی که آن کتابی شکست‌ناپذیر است و باطل از پس و پیش آن واردش نمی‌شود، فروفرستاده شده از جانب حکیمی حمید است؛ فصلت/41-42)؛ به اذن خدا عافیت پیدا می‌کنی.

امام صادق ع فرمود:

هیچ مومنی نیست که از دردی شکایت داشته باشد و دستش را روی محل بیماری بکشد و با اخلاص نیت بگوید «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» مگر اینکه از آن بیماری عافیت یابد، هر بیماری‌ای که باشد، و مصداق این مطلب در آیه آنجاست که می فرماید «شفا و رحمت برای مومنین است»[5]

6) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ :

وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ قَالَ اللَّهُ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص195؛ اصول کافی، ج1، ص229

امام صادق ع فرمودند:

به خدا قسم قطعا من کتاب خدا را از اول تا آخرش را می‌دانم گویی که در کف دست من است؛ و خبر آسمان و خبر زمین و خبر آنچه رخ می دهد و خبر آنچه رخ خواهد داد، در آن است، که خداوند می‌فرماید: « بیان هر چیزی در آن است.»

7) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ:

مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ ظَاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ غَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص193؛ اصول کافی، ج1، ص228

از امام باقر ع روایت شده است:

هیچکس نمی‌تواند ادعا کند که تمام قرآن، ظاهر و باطنش، را [نزد خود] جمع کرده است مگر جانشینان [پیامبر ص].

تدبر

1)‌ «و نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»: «آنچه که شفا و رحمت برای مومنان است از قرآن نازل می‌کنیم» عکس نقیض این جمله چنین می‌شود: «آنچه از قرآن نازل نکردیم، شفا و رحمت برای مومنان نیست.» یعنی چیزی به قرآن برنگردد، شفا و رحمت در آن نیست.

اما چگونه چنین چیزی ممکن است، در حالی که واضح است که مثلا ما به پزشک [که ظاهرا علمش را از قرآن نگرفته] مراجعه می‌کنیم و بیماری‌مان بهبود می‌یابد؟!

پاسخ:

مقدمه: همه حقایق عالَم در قرآن کریم آمده است (مثلا انعام/59؛ نحل/91؛ واقعه/77-80؛ بروج/21-22) البته درست است که امثال ما بتنهایی نمی‌توانیم همه حقایق را از دل قرآن بیرون بکشیم، اما کسانی هستند که می‌توانند (احادیث 2 و 3 و 6 و 7).

اگر هر حقیقتی در قرآن آمده است؛

پس،

(الف) حقیقتی نیست که در قرآن کریم نیامده باشد،

پس،

(ب) اگر مطلبی اصلا در قرآن نباشد و صرفا از جای دیگر آمده باشد، حقیقت نیست؛

پس،

(ج) اگر هر کسی به هر علمی رسید که حاوی شفا و رحمت بود، حتما ریشه آن علم به نحوی به قرآن برمی‌گردد.[6]

(توجه: این ارجاع نیاز نیست که حتما ارجاع ظاهری باشد. اگر توجه کنیم که حقیقت و باطن قرآن، همان علم خداست، و هر کسی به هر علمی می‌رسد از علم خدا بهره‌مند شده، فهم اینکه همه حقایق و فایده‌مندی‌شان [= شفا و رحمت] باید به نحوی از قرآن ریشه گرفته شده باشد، ساده می‌شود. همچنین به تدبر 4 دقت شود)

نکته منطقی: به لحاظ ساختار استدلالی، گزاره (ج) با برهان خلف اثبات شد؛ و در این فرایند، گزاره (الف)، از فرمول «عکس نقیض» به دست آمد؛ و گزاره (ب) از فرمول «رفع تالی».

2) «نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ ... وَ ... یَزیدُ ... خَسارا»: در نظام خلقت، یک حقیقت واحد (قرآن) می‌تواند برای عده‌ای مایه شفا و رحمت باشد، و برای عده‌ای مایه خسران (حدیث1). این کاملا به نوع استفاده ما و نسبتی که ما با او برقرار می‌کنیم، مرتبط است؛ زیرا که در حالت عادی، هنگام مراجعه به قرآن، راه نفوذ شیطان هم باز است (نحل/98، جلسه دیروز).

توجه شود که این به معنای خنثی بودن ذات قرآن نیست؛ شاید به همین جهت است که خداوند در این آیه، شفا و رحمت را به خود نسبت داد (نُنَزّل)، اما خسارت‌آفرینی را خیر (یَزیدُ). آنچه خداوند متعال در قرآن کریم قرار داده است، شفا و رحمت است؛ اما ظالمان هنگام مواجهه با قرآن راه ورود شیطان را نبسته‌اند؛ و شیطان کاری می‌کند که همین قرآن در وجود آنها اثر معکوس بگذارد؛ و خسران (= بدی) را در آنها تقویت کند.

3) «الْقُرْآنِ ... لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» نفرمود: «ظالمان از قرآن استفاده نمی‌کنند.» بلکه فرمود «خسارتشان بیشتر می‌شود.» پس مساله، بی‌اعتنایی عده‌ای به قرآن نیست؛ بلکه مساله این است که عده‌ای از خود قرآن در مسیر اهداف پلید خود و در مسیر خسارت‌آفرینی سوءاستفاده کنند؛ و این یک واقعیتی است که خود قرآن هم بدان توجه کرده؛ و تقصیر خدا و پیامبر و حضور دین در جامعه و ... هم نیست. به قول ملای رومی:

زان که از قرآن بسی گمره شدند

زان رَسَن قومی درونِ چَه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون تو را سودای سربالا نبود

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh200/

4) «الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ ... لِلْمُؤْمِنینَ... و لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» مقصود از «ظالم» در این آیه کیست؟

علامه طباطبایی توضیح می‌دهند که خدا در قرآن نشان داده که ممکن است کسی قلبش مریض باشد در حالی که هنوز منافق یا کافر نشده است (احزاب/60؛ مدثر/31)؛ و اگر قرآن، شفا برای مومنان است، پس علی‌القاعده مرض‌های این افراد را شفا می‌دهد. پس، با توجه به اینکه:

اولا «شفا در مقابل مرض است» و

ثانیا در این آیه، «ظالم - که شفا نمی‌یابد- را در مقابل مومن آورد»،

پس

این ظلم، -که شفا نمی‌یابد- مرض‌های افرادی است که مومن نیستند، یعنی مربوط به محدوده‌ای است که کفر [زیر بار حق نرفتن و لجاجت با حق] در وجودشان هست؛ و منحصر به کفر شرک‌ورزی نیست. (المیزان13/ 183-185) (در قرآن کریم، اصطلاح «کفر» مثلاً در مورد مسلمانان منافق نیز به کار رفته است. نساء/137-138)

اگر این مطلب را کنار حدیث ثقلین بگذاریم که: «قرآن از اهل‌بیت جدایی‌ناپذیر است» (و نیز احادیث 2 و3 و 6 و7)، معلوم می‌شود که چرا ظالمانِ نسبت به آل محمد ص، مصداق اصلی این «ظالمان» دانسته شده‌اند (حدیث1):

زیرا کسی که به این حقیقتی که در حدیث ثقلین بیان شده، کفر بورزد، عملا راه استفاده صحیح از قرآن را بر خود بسته است؛ و برای همین فقط راه شیطان بر او باز می‌ماند.

5) «الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»: قرآن مایه شفا و رحمت برای مومنان است.

پس،

اگر بعد و قبل از رفتنمان سراغ قرآن هیچ تغییری نکردیم، یا واقعا مومن نیستیم (خلوص نیت ویا یقین نداریم؛ احادیث 4 و 5) یا حقیقتا سراغ قرآن نرفته‌ایم!

6) « نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآن ما هُوَ شِفاءٌ»:  خدا ما را با فطرتی پاک و قلبی سالم به دنیا فرستاد. اما شیطان با زینت دادن دنیا و آلودگی‌هایش ما را مریض کرد. هر مرضی دوایی و شفایی دارد. نفرمود قرآن دواست؛ بلکه فرمود شفاست. دوا را باید استفاده کنی تا بعدا شفا حاصل شود. اما سراغ قرآن رفتن، عین شفا گرفتن است؛ برای اینکه این دل را سالم نزد خدا برگردانیم (شعراء/89)، راهی جز جدی گرفتن قرآن ندارد؛ و اگر جدی گرفتیم، همان جدی گرفتن، شفاست، نه اینکه دوا باشد که حالا اثر بکند یا نکند.

 (نکته: مفسران درباره اینکه قرآن چگونه و از چه زوایایی می‌تواند شفابخش باشد (مادی، معنوی، جسمی، روحی، علمی، عملی و ...) ابعاد مختلفی را برشمرده‌اند که همگی می‌تواند درست باشد؛ اما آیه مطلق است و هرگونه شفا و رحمتی را شامل می‌شود (چنانکه در احادیث دیدیم که هم مرض‌های جسمی مطرح شد، هم روحی)

7) ثمره مهم آیه 82 سوره اسراء در سیر و سلوک با استفاده از تدبرهای 1 و 4  و 6

بسیاری از ما دنبال حکیم و مرادی می‌گردیم که مرض‌های قلبمان را بشناسد و راه علاج بگوید. در حالی که قرآن کریم، نه‌تنها دوا، بلکه شفاست. آن حکیم و مرادی که دنبالش می‌گردیم، می‌خواهد نسخه‌ی دوا بدهد؟! اما نسخه شفا موجود است!

یکی از اساتید ما می‌فرمود:

«بر اساس حدیث ثقلین، هیچ جدایی‌ای بین قرآن و عترت نیست. پس اگر دلت برای امام زمانت تنگ شده و می‌خواهی سراغ او بروی، سراغ قرآن برو! اگر می خواهی به وجه او بنگری، به مصحف نگاه کن!»

آیا حکیمی برتر از امام زمان عج راه مداوای قلب مریض ما را می‌داند؟

آیا نسخه‌ای شفابخش‌تر از قرآن وجود دارد؟

آیا این دو از هم جدایی‌پذیرند؟

پس چرا این همه این در و آن در می‌زنیم و جایی که باید برویم، نمی‌رویم؟

امید که در این شب مبارک، کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ع، دست ما را بگیرد.



[1] . این جمله را چندگونه می‌توان ترجمه کرد:

در ترجمه عبارت فوق، «فی علم القران» را خبر و عبارت «لأهله لا شک فیه» را جمله مستأنفه گرفتم که ضمیر «ه» در «فیه» اشاره به کل جمله قبل است.

می‌توان «لاهله» را خبر دوم گرفت که ترجمه چنین می‌شود «شفا فقط در علم قرآن است، چرا که فرمود «آنچه شفا و رحمت برای مومنین است»  و این شفا برای اهل است بی‌هیچ شک و تردیدی در آن.

می‌توان «فی علم القران» را متعلق به «شفا» گرفت و «لاهله» را خبر برای شفا، که ترجمه چنین می‌شود: شفایی که در علم قرآن است، چرا که فرمود «آنچه شفا و رحمت برای مومنین است»، فقط برای اهل قرآن است بی‌هیچ شک و تردیدی در آن.

که در دو صورت اخیر، عبارت «لا شک فیه» را می‌توان اشاره به کل مفاد جمله دانست (که این مطلب بی‌تردید درست است) و می‌توان اشاره به علم اهل قرآن دانست (که آنها در این مطلب تردید نمی‌کنند).

[2] . در کتاب مکارم الأخلاق (للطبرسی) ص363 فصلی با این عنوان و مشتمل بر پنج حدیث باز شده است:

الفصل الثانی فی الاستشفاء بالقرآن‏

قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ لَمْ یَسْتَشْفِ بِالْقُرْآنِ فَلَا شَفَاهُ اللَّهُ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آیَةٍ مِنْ أَیِّ آیِ الْقُرْآنِ شَاءَ ثُمَّ قَالَ سَبْعَ مَرَّاتٍ یَا اللَّهُ فَلَوْ دَعَا عَلَى الصُّخُورِ فَلَقَهَا.

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ: إِذَا خِفْتَ أَمْراً فَاقْرَأْ مِائَةَ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ اکْشِفْ عَنِّی الْبَلَاءَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنِ اسْتَکْفَى بِآیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ کُفِیَ إِذَا کَانَ بِیَقِینٍ.

وَ قَالَ الْعَالِمُ ع فِی الْقُرْآنِ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ

[3] . روت ساکنة بنت الجرود قالت: سمعت رجاء الغنوی یقول: قال رسول الله صلّى الله علیه وسلّم: «من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه اللّه (الکشف و البیان عن تفسیر القران (للثعلبی) 6/ 129) (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏2، ص689)

[4] . عبارت حدیث در مصباح کفعمی چنین است:

وَ عَنِ الصَّادِقِ ع مَا اشْتَکَى أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ شَیْئاً قَطُّ فَقَالَ بِإِخْلَاصٍ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ مَسَحَ عَلَى الْعِلَّةِ إِلَّا شَفَاهُ اللَّهُ.

[5] . برای رعایت اختصار حدیث زیرا نیاوردم:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ أَحْمَدَ بْنِ النَّصْرِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو جَمِیلَةَ الْمُفَضَّلُ بْنُ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِنَّ الْیَهُودَ أَتَتِ امْرَأَةً مِنْهُمْ یُقَالُ لَهَا عَبْدَةُ فَقَالُوا یَا عَبْدَةُ قَدْ عَلِمْتِ أَنَّ مُحَمَّداً قَدْ هَدَّ رُکْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ هَدَمَ الْیَهُودِیَّةَ وَ قَدْ غَالَى الْمَلَأُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِهَذَا السَّمِّ لَهُمْ وَ هُمْ جَاعِلُونَ لَکِ جُعْلًا عَلَى أَنْ تَسُمِّیهِ فِی هَذِهِ الشَّاةِ فَعَمَدَتْ عَبْدَةُ إِلَى الشَّاةِ فَشَوَتْهَا ثُمَّ جَمَعَتِ الرُّؤَسَاءَ فِی بَیْتِهَا وَ أَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قَدْ عَلِمْتَ مَا تُوجِبُ لِی وَ قَدْ حَضَرَنِی رُؤَسَاءُ الْیَهُودِ فَزَیِّنِّی بِأَصْحَابِکَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَعَهُ عَلِیٌّ ع وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ أَبُو أَیُّوبَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ وَ جَمَاعَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ فَلَمَّا دَخَلُوا وَ أَخْرَجَتِ الشَّاةَ سَدَّتِ الْیَهُودُ آنَافَهَا بِالصُّوفِ وَ قَامُوا عَلَى أَرْجُلِهِمْ وَ تَوَکَّئُوا عَلَى عِصِیِّهِمْ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص اقْعُدُوا فَقَالُوا إِنَّا إِذَا زَارَنَا نَبِیٌّ لَمْ یَقْعُدْ مِنَّا أَحَدٌ وَ کَرِهْنَا أَنْ یَصِلَ إِلَیْهِ مِنْ أَنْفَاسِنَا مَا یَتَأَذَّى بِهِ وَ کَذَبَتِ الْیَهُودُ عَلَیْهَا لَعْنَةُ اللَّهِ إِنَّمَا فَعَلَتْ ذَلِکَ مَخَافَةَ سَوْرَةِ السَّمِّ وَ دُخَانِهِ فَلَمَّا وَضَعَتِ الشَّاةَ بَیْنَ یَدَیْهِ تَکَلَّمَ کَتِفُهَا فَقَالَتْ مَهْ یَا مُحَمَّدُ لَا تَأْکُلْنِی فَإِنِّی مَسْمُومَةٌ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَبْدَةَ فَقَالَ لَهَا مَا حَمَلَکِ عَلَى مَا صَنَعْتِ فَقَالَتْ‏ قُلْتُ إِنْ کَانَ نَبِیّاً لَمْ یَضُرَّهُ وَ إِنْ کَانَ کَاذِباً أَوْ سَاحِراً أَرَحْتُ قَوْمِی مِنْهُ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ اللَّهُ [السَّلَامُ‏] یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی یُسَمِّیهِ بِهِ کُلُّ مُؤْمِنٍ وَ بِهِ عِزُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ بِنُورِهِ الَّذِی أَضَاءَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ بِقُدْرَتِهِ الَّتِی خَضَعَ لَهَا کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ انْتَکَسَ کُلُّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ مِنْ شَرِّ السَّمِّ وَ السِّحْرِ وَ اللَّمَمِ بِسْمِ اللَّهِ الْعَلِیِّ [بِسْمِ الْعَلِیِ‏] الْمَلِکِ الْفَرْدِ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ- وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً فَقَالَ النَّبِیُّ ص ذَلِکَ وَ أَمَرَ أَصْحَابَهُ فَتَکَلَّمُوا بِهِ ثُمَّ قَالَ کُلُوا ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ یَحْتَجِمُوا.

الأمالی( للصدوق)، ص225-224

[6] . این یکی از مقدمات تبیین علم دینی می‌باشد

 


92) سوره نحل (16) آیه 98 فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآن

بسم الله الرحمن الرحیم

92) سوره نحل (16) آیه 98 

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم‏

13 رمضان 1437

 

ترجمه

پس، هنگامی که قرآن می‌خوانی، از شیطان رجیم به خدا پناه ببر.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«اسْتَعِذْ» از ریشه «عوذ» ‌به معنای التجاء و پناه بردن و درآویختن (تعلق) به چیزی می‌باشد. (معجم المقاییس اللغة‏4/ 183؛ مفردات ألفاظ القرآن/594) درباره اینکه آیا وقوع این کلمه در باب استفعال، تغییری در معنای آن ایجاد می‌کند، اختلاف نظر است. اغلب بر این باورند که تفاوتی بین «أستعیذُ» و «أعوذُ» وجود ندارد (الطراز الأول‏6/ 413؛ معجم المقاییس اللغة‏4/ 184؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر‏3/ 318؛ لسان العرب‏3/ 499؛ و ...) اما ظاهرا چنین نباشد زیرا در روایتی که نزد برخی اهل لغت هم معروف است (مجمع البحرین‏3/ 184) آمده است «مَنِ اسْتَعَاذَکُمْ بِاللَّهِ فَأَعِیذُوه‏» (کسی که از شما طلب کند به خاطر خدا او را پناه دهید، او را پناه دهید؛ جعفریات/152) لذا مرحوم طبرسی معتقد است که اینجا نیز باب استفعال دلالت بر طلب می‌کند (مجمع‌‌البیان6/ 592) و علامه طباطبایی توضیح می‌دهد که فرق «استعیذ» (طلب معاذ، طلب در پناهگاه قرار گرفتن) با «أعوذ» (پناه می‌برم)در این است که اولی اشاره به وجود یک حالت در نفس انسان دارد؛ اما دومی اقدامی است که انجام می‌شود که آن حالت در نفس آدمی ایجاد شود. در واقع، گفتنِ اعوذ، صرفا مقدمه‌ای است برای ایجاد حالت استعاذه در وجود آدمی؛ اما استعاذه، دلالت بر وجود آن حالت نفسانی دارد. (المیزان12/ 344)

استعاذه و مشتقات آن (ریشه «عوذ») 17 بار در قرآن کریم به کار رفته است. که 8 مورد آن امر و دستور است که از اینها 4 مورد با تعبیر «قل اعوذ» آمده (مومنون/97 و 98، فلق/1، ناس/1) و 4 مورد دیگر با تعبیر «فَـ+ اسْتَعِذْ» می‌باشد (اعراف/200؛ نحل/98؛ غافر/56؛ فصلت/36)

«الرَّجیم‏» از ریشه «رجم» است که در اصل به معنای پرتاب سنگ به طرف کس یا چیزی است و کم‌کم به معنای هراقدامی که موجب راندن و دور کردن کسی شود به کار رفته و رجیم به معنای «رانده شده و مطرود» می‌باشد. (معجم المقاییس اللغة‏2/ 493؛ مفردات ألفاظ القرآن/345)

حدیث

1) قَالَ الْحَسَنُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْإِمَامُ ع أَمَّا قَوْلُهُ الَّذِی نَدَبَکَ إِلَیْهِ، وَ أَمَرَکَ بِهِ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ‏ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» فَإِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِنَّ قَوْلَهُ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ» أَیْ أَمْتَنِعُ بِاللَّهِ، «السَّمِیعِ» لِمَقَالِ الْأَخْیَارِ وَ الْأَشْرَارِ وَ لِکُلِّ الْمَسْمُوعَاتِ مِنَ الْإِعْلَانِ وَ الْإِسْرَارِ «الْعَلِیمِ» بِأَفْعَالِ الْأَبْرَارِ وَ الْفُجَّارِ، وَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ مَا لَا یَکُونُ‏ أَنْ لَوْ کَانَ کَیْفَ کَانَ یَکُونُ «مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» (وَ الشَّیْطَانُ) هُوَ الْبَعِیدُ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ «الرَّجِیمُ» الْمَرْجُومُ بِاللَّعْنِ، الْمَطْرُودُ مِنْ بِقَاعِ الْخَیْرِ وَ الِاسْتِعَاذَةُ هِیَ [مِمَّا] مَا قَدْ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ- عِنْدَ قِرَاءَتِهِمُ الْقُرْآنَ، فَقَالَ: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ- إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ- إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»

التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص17

از امام حسن عسکری ع روایت شده است:

اما آن سخنی که تو را بدان تشویق کرده و هنگام قرائت قرآن به تو دستور داده‌اند این است که بگویی «از شر شیطان رانده شده به خداوند شنوای دانا پناه می‌برم» که امیرالمومنین ع فرمود:

«اعوذ بالله»: یعنی خدا را مانع و حفاظ خود قرار می‌دهم،

«سمیع»: شنواست نسبت به گفته‌های خوبان و بدان و هرچه آشکار و نهان گفته می‌شود،

«علیم» :داناست به کارهای نیکوکاران و بدکاران و به هرآنچه بود و هست و نیست که [اگر باشد] چگونه خواهد بود،

«من الشیطان الرجیم»: شیطان کسی است که از هر خوبی‌ای دور است و رجیم کسی است که با لعن [الهی] رانده شده، و از جایگاه خیر طرد شده؛

و این «استعاذه» (پناه بردن) مطلبی است که خداوند بندگانش را هنگام قرائت قرآن‌شان بدان امر کرد و فرمود:

«پس، هنگامی که قرآن می‌خوانی، از شیطان رجیم به خدا پناه ببر. که او بر کسانی که ایمان آوردند و به خدایشان توکل می کنند سلطه‌ای ندارد؛ همانا تسلط او تنها بر کسانی است که دست دوستی به او می‌دهند و با او [برای خدا] شرک می‌ورزند» (نحل/98-100)

2) قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یَخْضَعْ لِلَّهِ وَ لَمْ یَرِقَّ قَلْبُهُ وَ لَا یُنْشِئُ حَزَناً وَ وَجَلًا فِی سِرِّهِ فَقَدِ اسْتَهَانَ بِعِظَمِ شَأْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِیناً فَقَارِئُ الْقُرْآنِ مُحْتَاجٌ إِلَى ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ قَلْبٍ خَاشِعٍ وَ بَدَنٍ فَارِغٍ وَ مَوْضِعٍ خَالٍ فَإِذَا خَشَعَ لِلَّهِ قَلْبُهُ فَرَّ مِنْهُ الشَّیْطَانُ الرَّجِیمُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ فَإِذَا تَفَرَّغَ نَفْسُهُ مِنَ الْأَسْبَابِ تَجَرَّدَ قَلْبُهُ لِلْقِرَاءَةِ وَ لَا یَعْتَرِضُهُ عَارِضٌ فَیَحْرِمَهُ بَرَکَةَ نُورِ الْقُرْآنِ وَ فَوَائِدَهُ فَإِذَا اتَّخَذَ مَجْلِساً خَالِیاً وَ اعْتَزَلَ عَنِ الْخَلْقِ بَعْدَ أَنْ أَتَى بِالْخَصْلَتَیْنِ خُضُوعِ الْقَلْبِ وَ فَرَاغِ الْبَدَنِ اسْتَأْنَسَ رُوحُهُ وَ سِرُّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ مُخَاطَبَاتِ اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَهُ الصَّالِحِینَ وَ عَلِمَ لُطْفَهُ بِهِمْ وَ مَقَامَ اخْتِصَاصِهِ لَهُمْ بِفُنُونِ کَرَامَاتِهِ وَ بَدَائِعِ إِشَارَاتِهِ فَإِنْ شَرِبَ کَأْساً مِنْ هَذَا الْمَشْرَبِ لَا یَخْتَارُ عَلَى ذَلِکَ الْحَالِ حَالًا وَ عَلَى ذَلِکَ الْوَقْتِ وَقْتاً بَلْ یُؤْثِرُهُ عَلَى کُلِّ طَاعَةٍ وَ عِبَادَةٍ لِأَنَّ فِیهِ الْمُنَاجَاةَ مَعَ الرَّبِّ بِلَا وَاسِطَةٍ فَانْظُرْ کَیْفَ تَقْرَأُ کِتَابَ رَبِّکَ وَ مَنْشُورَ وَلَایَتِکَ وَ کَیْفَ تُجِیبُ أَوَامِرَهُ وَ تَجْتَنِبُ نَوَاهِیَهُ وَ کَیْفَ تَتَمَثَّلُ حُدُودَهُ فَإِنَّهُ کِتَابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ فَرَتِّلْهُ تَرْتِیلًا وَ قِفْ عِنْدَ وَعْدِهِ وَ وَعِیدِهِ وَ تَفَکَّرْ فِی أَمْثَالِهِ وَ مَوَاعِظِهِ وَ احْذَرْ أَنْ تَقَعَ مِنْ إِقَامَتِکَ حُرُوفَهُ فِی إِضَاعَةِ حُدُودِه‏

مصباح الشریعة، ص29-28

از امام صادق ع روایت شده است:

 هرکس قرآن را بخواند و برای خداوند خاضع نگردد، و رقت قلب پیدا نکند، و خوف و حزنى در باطن او ایجاد نشود، عظمت‏ شأن خداوند متعال را کوچک شمرده، و به خسارت آشکاری دچار شده است. پس قرائت ‏کننده‌ی قرآن مجید محتاج به سه امر است: قلب خاشع، بدن فارغ، و محل خالى:

پس چون قلبش براى خدا خاشع شد، شیطان رجیم از او فرار می‌کند، چنان که خداوند متعال مى‏فرماید: «و هنگامی که قرآن می‌خوانی، از شیطان رجیم به خدا پناه ببر».

و چون جانش از اسباب [تعلقات دنیوى و گرفتاریهاى ظاهرى] فارغ شد؛ قلبش خالص برای قرائت می‌شود و هیچ امری متعرض وی نخواهد شد که از برکت نور قرآن و فواید آن محروم بماند

و وقتی که بعد از دو ویژگی خضوع قلب و فراغت بدن، جایی خالی و به دور از مزاحمت دیگران پیدا کرد، باطن و روح او با خدای عز و جل انس می‌گیرد، و شیرینی خطاب خداوند نسبت به بندگان صالحش را خواهد یافت، و پی خواهد برد به لطف او به آنان و اینکه خداوند چگونه با انواع کرامتها و اشارات بدیع آنها را به نحو خاص بهره‌مند می‌کند

پس اگر جامى در این مقام بنوشد، هیچ حال و وقتى را بر این حال و وقت ترجیح نخواهد داد، بلکه آن را بر هر طاعت و عبادتی نیز ترجیح می‌دهد، زیرا او در این حال بى‏واسطه توفیق نجوا با پروردگارش را دارد.

پس بنگر که چگونه کتاب پروردگارت را قرائت کرده، و منشور عهد ولایت خود را مى‏خوانى! و چگونه اوامر او را اجابت کرده، و از نواهى او اجتناب نموده، و حدود و أحکام آن را رعایت مى‏کنى! زیرا آن کتاب عزیزى است که باطل از پس و پیش آن واردش نشود و از جانب پروردگار حکیم و حمید نازل شده (فصلت/42)؛ پس آن را شمرده شمرده بخوان (مزمل/4) و هنگامی که به وعده و وعیدهایش می‌رسی، درنگ کن، و در امثال و مواعظ آن تفکر نما، و برحذر باش که به خاطر گیر و بند رعایت آداب تجوید، حدود آن را ضایع نگردانی.

3) عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: صَلَّیْتُ خَلْفَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ الْمَغْرِبَ. قَالَ: فَتَعَوَّذَ جِهَاراً: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ». ثُمَّ جَهَرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم‏

قرب الإسناد، ص 124

ابن‌سدیر می‌گوید: پشت سر امام صادق ع نماز مغرب می‌خواندم. حضرت ابتدا با صدای واضح به خدا پناه برد و گفت «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ» (پناه می‌برم به خداوند شنوای دانا از شر شیطان رانده شده، و به خدا پناه می‌برم از اینکه سراغ من بیایند؛ مومنون/98) و سپس بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای آشکار شروع کرد.

4) قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِذَا وَسْوَسَ الشَّیْطَانُ إِلَى أَحَدِکُمْ فَلْیَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ وَ لْیَقُلْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ.

مکارم الأخلاق (للطبرسی)، ص377

امیرالمومنین ع فرمود:

وقتی شیطان یکی از شما را وسوسه کرد، به خدا پناه ببرد و با زبان و دلش بگوید «آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» (به خدا و رسولش ایمان آوردم در حالی که می‌کوشم دینم را برای او خالص کنم)

5) وَ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ أَغْلِقُوا أَبْوَابَ الْمَعْصِیَةِ بِالاسْتِعَاذَةِ وَ افْتَحُوا أَبْوَابَ الطَّاعَةِ بِالتَّسْمِیَةِ

وَ قَالَ لَوْ قَالَ [أَحَدُکُمْ‏] إِذَا غَضِبَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ذَهَبَ عَنْهُ غَضَبُه‏

الدعوات (للراوندی) ص52

از امام صادق ع روایت شده است که:

درهای گناه را با «استعاذه» (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم) ببیندید و درهای طاعت را با «تسمیه» (بسم الله الرحمن الرحیم) باز کنید.

و فرمود: اگر هریک از شما وقتی عصبانی می‌شود، اگر «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» بگوید، عصبانیتش او را ترک می‌کند. [1]

تدبر

1) «إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ»: وقتی انسان در معرض گناه قرار می‌گیرد، انتظار دارد که دستور پناه بردن به خدا از شر شیطان صادر شود (اعراف/200) اما چرا برای «وقت قرآن خواندن» چنین دستوری آمده است؟

زیرا شیطان در صراط مستقیم کمین کرده (اعراف/16)، نه در بیراهه‌های ضلالت! وقتی کسی به بیراهه کشیده شد، شیطان به مراد خود دست یافته و دیگر چه کاری با او دارد؟! او بیشتر با کسی کار دارد که قصد دارد در مسیر خدا حرکت کند.

ضابطه‌ای بسیار مهم در تحلیل دینداری و جامعه دینی

هرچه در مسیر دینداری جلوتر برویم، شیطان جدی‌تر می‌شود. او فقط توان مقابله با مخلَصین (= افراد معصوم) را ندارد (ص/82-83). پس طبیعی است که درگیری با شیطان در جامعه‌ای که می‌خواهد متدین به دین حق باشد، خیلی جدی‌تر است تا در جامعه‌ای که دین حق جایگاهی ندارد.

پس،

اولا دینداری اصیل است که به طور جدی با چالش‌ از جانب شیاطین مواجه می‌شود؛ و

ثانیا جامعه دینی اصیل است که انجام عمل خیر در آن سخت‌تر است!

نتیجه:

شاخص اصلی دینداری و بی‌دینی یک جامعه، در میزان رشدی است که در مبارزه با شیاطین، برای عده‌ای در آن جامعه حاصل می‌شود (در نحوه رویش‌های آن است) نه صرفا در گناهانی که برخی مرتکب می‌شوند (ریزش‌ها)

توضیح بیتشر در جلسه 76

و نیز در سایت زیر

http://www.souzanchi.ir/the-religious-society-and-nefaq/

2)‌ «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»:

«قل اعوذ» یعنی «بگو پناه می‌برم»، اما «استعذ» یعنی «پناهگاه طلب کن» [یعنی در جستجوی پناهگاه باش]؛ فرقشان در این است که اولی فقط مقدمه‌ای برای ایجاد دومی است، و دومی یک حالت درونی است که شخص قاری باید در مدت قرائت در خود داشته باشد (المیزان12/ 343) یعنی اگر قرآن می‌خواهیم بخوانیم، باید هرلحظه درصدد باقی ماندن درون پناهگاه الهی باشیم، تا استفاده ببریم. شاید یکی از علل بهره کم ما از قرآن کریم این است که حداکثر فقط به «قل اعوذ» عمل می‌کنیم، نه به «استعذ» (یعنی فقط اول قرآن خواندن، این عبارت را می‌گوییم؛ اما معلوم نیست تا آخرش حواسمان باشد که قرار بوده در این پناهگاه بمانیم)

آیت الله جوادی آملی بارها می‌فرمود: «وقتی اعلام خطر کردند و گفتند به پناهگاه بروید صرف گفتن جمل? «من به پناهگاه می روم» مشکلی را حلّ نمی کند ، بلکه باید به سمت پناهگاه رفت و در آن قرار گرفت.» ([تفسیر] تسنیم3/ 400)

3) «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ»: چرا فقط نگفت «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»؛ و بر آنچه از آن باید پناه ببریم هم تاکید کرد؟ ظاهرا چون باید شیطان را جدی بگیریم، خصوصا در هنگام قرائت قرآن.

ما یادمان می‌رود که دشمنی به نام شیطان هرلحظه مخصوصا هنگام انجام کارهای خوب در کمین ما نشسته است. تذکر دائمی به وجود دشمن، برای کسی که دشمن دارد، یک ضرورت است.

4) «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم»: چرا فقط نگفت «مِنَ الشَّیْطانِ»؟ مگر «شیطان غیر رجیم» هم داریم؟! شاید بدین جهت که یادمان باشد: او رانده شده، اما از مقام قرب الهی، و نه از پیرامون ما! با اینکه رانده شده، اما می‌تواند ما را فریب دهد، و حتی بر ما سلطه یابد (دو آیه بعد)!

رانده ‌شده بودنِ او زمانی برای ما مفید است که ما هم به جایی برویم که او از آنجا رانده شده است؛ پس پناهگاه الهی همان قرب خداست.

ضمنا نفرموده: «آنجا باشید» تا قرآن به کارتان آید (چون با همین قرآن قرار است آنجا برویم) بلکه «طلب در آنجا بودن» (باب استفعال دلالت بر طلب می‌کند) کافی است؛ البته طلب و خواستنی واقعی!

آب کم جو، تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست



[1] . روایات زیر هم همگی زیبا و مرتبط بود که برای رعایت اختصار در کانال تلگرام نگذاشتم.

رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: قَرَأْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقُلْتُ أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ أُمِّ عَبْدٍ قُلْ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ‏ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ هَکَذَا أَقْرَأَنِیهِ جَبْرَئِیل

عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏2، ص48

ابن‌مسعود روایت کرده که نزد پیامبر ص قرآن می‌خواندم، گفتم: « أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» فرمود، ای پسر ام‌عبد! بگو «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ‏ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» که جبرئیل مرا به این گونه خواندن واداشت.

الشَّیْخُ أَبُو الْفُتُوحِ الرَّازِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ‏ قَالَ: أَوَّلُ آیَةٍ نَزَلَتْ أَوْ أَوَّلُ مَا قَالَهُ جَبْرَئِیلُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَمْرِ الْقُرْآنِ أَنْ قَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ قُلْ أَسْتَعِیذُ بِالسَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ثُمَّ قَالَ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَق‏

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏4، ص265

ثُمَّ قَالَ [ابوعبدالله]: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ- مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ قَالَ الرَّجِیمُ أَخْبَثُ الشَّیَاطِینِ- فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّیَ رَجِیماً قَالَ لِأَنَّهُ یُرْجَم‏

تفسیر القمی، ج‏1، ص390

عن سماعة عن أبی عبد الله ع فی قول الله: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ» قلت: کیف أقول قال: تقول: أستعیذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم و قال: إن الرجیم أخبث الشیاطین، قال: قلت له: لم یسمى الرجیم قال: لأنه یرجم، قلت: فانفلت (در بحارالانوار8/215، در نقل از عیاشی «ینقلب» ‌ثبت شده است) منها بشی‏ء قال: لا- قلت: فکیف سمی الرجیم و لم یرجم بعده قال: یکون فی العلم أنه رجیم.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص270

عن الحلبی عن أبی عبد الله ع قال سألته عن التعوذ من الشیطان عند کل سورة نفتحها، قال: نعم فتعوذ بالله من الشیطان الرجیم- و ذکر أن الرجیم أخبث الشیاطین، فقلت: لم سمی الرجیم قال: لأنه یرجم، فقلنا: هل ینفلت شیئا إذا رجم قال: لا و لکن یکون فی العلم أنه رجیم‏

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص270

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَ سُمِّیَ الرَّجِیمُ رَجِیماً فَقَالَ لِأَنَّهُ یُرْجَمُ فَقُلْتُ فَهَلْ یَنْقَلِبُ إِذَا رُجِمَ قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ یَکُونُ فِی الْعِلْمِ مَرْجُوماً.

علل الشرائع، ج‏2، ص: 526

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْعَوَامِّ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ فِی الْمُصْحَفِ نَظَراً مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَیْهِ وَ إِنْ کَانَا کَافِرَیْنِ.

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ رَفَعَهُ إِلَى النَّبِیِّ ص قَالَ: لَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَشَدَّ عَلَى الشَّیْطَانِ مِنْ قِرَاءَةِ الْمُصْحَفِ نَظَراً.

و حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: إِنِّی لَیُعْجِبُنِی أَنْ یَکُونَ فِی الْبَیْتِ مُصْحَفٌ لا یَطْرُدُ اللَّهُ بِهِ الشَّیْطَانَ.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص103

 


91) سوره یوسف (12) آیه 108 قُلْ هذِهِ سَبیلی‏

بسم الله الرحمن الرحیم

91) سوره یوسف (12) آیه 108

قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین‏ 

12 رمضان 1437

ترجمه

الف- بگو: این روش من است که به سوى خدا با بصیرت دعوت ‏کنم، من و کسی که پیروی‌ام کرد؛ و خدا منزه است، و من از مشرکان نیستم.

ب- بگو این است روش من: به سوی خدا دعوت می‌کنم، من و کسی که پیروی‌ام کرد تنها براساس بصیرت هستیم [= عمل می‌کنیم]؛ و خداوند منزه است، و من از مشرکان نیستم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«بَصیرَة» از ریشه «بصر» است. درباره این ریشه، برخی گفته‌اند به معنای «چشم» (کتاب العین7/ 117) ویا «قوه بینایی» (مفردات ألفاظ القرآن/127) است و برخی گفته‌اند به معنای «علم به چیزی» است (معجم المقاییس اللغة‏1/ 254) و برخی هم این گونه بین این سخنان جمع کرده‌اند که: به معنای «علمی است که با نظر کردن (خواه نظر کردن [ظاهری] چشم و خواه نظر کردن [باطنی] قلب) حاصل می‌شود» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏1/ 280)، علمی که مثل دیدن، کاملا آشکار است (الفروق فی اللغة/75). همچنین در تفاوت «بصر» با «عین» (= چشم) گفته‌اند «چشم، ابزار دیدن است؛ اما بصر، اسم برای خود دیدن است؛ لذا به کسی نابیناست می‌گویند: «عین» او کور (عمیاء) است، نه اینکه «بصر» او کور است. (الفروق فی اللغة/75)

«بصیر» بر وزن فعیل، و به معنای فاعل است (یعنی بیننده) (کتاب الماء1/ 253) و مخصوصا وقتی به صورت «بصیرة» می‌آید دلالتش بر نظر کردن با قلب خیلی بیشتر می‌شود (مفردات/127؛ کتاب الماء1/ 253).

جمع «بَصَر»، «أبصار» است؛ و جمع «بصیرت»، «بصائر» (مفردات/ 127) و هردو در قرآن کریم آمده است: (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ؛ انعام/103) و (قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُم؛ انعام/104)

«عَلى‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»: اغلب این عبارت را بخشی از جمله قبل به حساب آورده‌اند، یعنی «علی بصیره» را متعلق به «ادعو» دانسته، آنگاه «انا» تاکید بر ضمیری است که در فعل «ادعو» است (مثلا: المیزان11/ 277؛ الجدول فی إعراب القرآن‏13/ 79) که به صورت «الف» ترجمه شد.

اما عده‌ای توضیح داده‌اند که علاوه بر حالت فوق، می‌توان این عبارت را یک جمله کامل (مبتدا و خبر) در نظر گرفت، (مجمع البیان‏5/ 411؛ الکشاف‏2/ 50؛ إعراب القرآن و بیانه‏5/ 6) که در این حالت، «علی بصیره» خبر مقدم است، پس دلالت بر حصر می‌کند؛ یعنی من «فقط» بر اساس بصیرت عمل می‌کنم؛ و از آنجا که «مَنِ اتَّبَعَنی» عطف به «أنا» است و همان نقش نحوی را دارد، معنی آیه چنین می‌شود که: به سوی خدا دعوت می‌کنم و فقط روی بصیرت حرکت می‌کنم؛ و هرکس که از من پیروی می‌کند نیز فقط بر اساس بصیرت عمل می‌کند. (ترجمه ب)[1]

(استاد پرهیزگار، در فایل ضمیمه، طوری قرائت کرده‌اند که هر دو معنا القا شود)

حدیث

1) وَ أَتَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَبُو أُمَیَّةَ فَقَالَ إِلَامَ تَدْعُو النَّاسَ‏ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ أَدْعُو إِلَى مَنْ إِذَا أَصَابَکَ ضُرٌّ فَدَعَوْتَهُ کَشَفَهُ عَنْکَ وَ إِنِ اسْتَعَنْتَ بِهِ وَ أَنْتَ مَکْرُوبٌ أَعَانَکَ وَ إِنْ سَأَلْتَهُ وَ أَنْتَ مُقِلٌّ أَغْنَاک‏

تحف العقول، ص42؛ و نیز: مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص75 [2]

فردی از طایفه بنی‌تمیم، به نام ابوامیه، نزد پیامبر ص آمد و گفت: ای محمد! مردم را به چه فرامی‌خوانی؟

رسول خدا ص فرمود: «به سوى خدا فرامی‌خوانم از روی بصیرت، من و کسی که پیروی‌ام کرد»، می‌خوانم به سوی کسی که هنگامی که ضرری به تو می‌رسد، او را می‌خوانی و آن را از تو رفع می‌کند؛ و هنگامی که در سختی افتاده باشی و از او کمک بخواهی، یاری‌ات می‌کند؛ و اگر نیازمند باشی و از او درخواست کنی، بی‌نیازت می‌سازد.

2) وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» یَعْنِی نَفْسَهُ وَ مَنْ تَبِعَهُ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ آلَ مُحَمَّدٍ ع‏

تفسیر القمی، ج‏1، ص358

از امام باقر ع درباره این آیه روایت شده است که منظور خود پیامبر است و منظور از «کسی که از او تبعیت کرد» علی بن‌ابی‌طالب و آل محمد ص است.

3) قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ

قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع یَا سَیِّدِی إِنَّ النَّاسَ یُنْکِرُونَ عَلَیْکَ حَدَاثَةَ سِنِّکَ

قَالَ وَ مَا یُنْکِرُونَ عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ؛ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ قَالَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ ص «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی- أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» فَمَا اتَّبَعَهُ غَیْرُ عَلِیٍّ ع وَ کَانَ ابْنَ تِسْعِ سِنِینَ وَ أَنَا ابْنُ تِسْعِ سِنِین‏

تفسیر القمی، ج‏1، ص358؛ و نیز: کافی، ج1، ص384؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص: 201

علی بن اسباط می‌گوید: به امام جواد ع عرض کردم که مردم کم‌سن بودن شما نامتعارف می‌شمرند.

فرمود: چرا در مورد من چنین احساسی دارند؟ به خدا قسم که خدا به پیامبرش فرمود « بگو: این راه من است که به سوى خدا با بصیرت دعوت ‏کنم، من و کسی که پیروی‌ام کرد» پس کسی جز حضرت علی ع او را پیروی نکرد در حالی که او [حضرت علی ع]  نه ساله بود، و من هم نه ‌سال دارم.

4) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ ص فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی لَا یَزَالُ الرَّجُلُ بَعْدَ الرَّجُلِ یَدْعُو إِلَى مَا أَدْعُو إِلَیْهِ.

از پیامبر اکرم ص روایت شده است که فرمود:

«بگو این روش من است که به سوى خدا با بصیرت دعوت ‏کنم، من و هرکسی که پیروی‌ام کرد» از اهل‌بیتم، که همواره یکی پس از دیگری، به آن چیزی دعوت خواهند کرد که من دعوت می‌کنم.

تفسیر فرات الکوفی، ص: 203

5) الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْعَبْدِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ ع یَقُول ‏صِیَامُ یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍّ یَعْدِل‏..

.. رَبَّنَا آمَنَّا وَ اتَّبَعْنَا مَوْلَانَا وَ وَلِیَّنَا وَ هَادِیَنَا وَ دَاعِیَنَا وَ دَاعِیَ الْأَنَامِ وَ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ السَّوِیَّ وَ حُجَّتَکَ وَ سَبِیلَکَ الدَّاعِیَ إِلَیْکَ عَلَى بَصِیرَةٍ هُوَ وَ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ بِوَلَایَتِهِ وَ بِمَا یُلْحِدُونَ بِاتِّخَاذِ الْوَلَائِجِ دُونَه‏

تهذیب الأحکام، ج‏3، ص145              

از امام صادق ع درباره روز عید غدیر، نماز و دعایی روایت شده که در فرازی از آن می‌فرمایند:

پروردگارا! ایمان آوردیم و پیروی کردیم از مولایمان و ولیّ‌مان و راهنمای‌مان و دعوت‌کننده‌مان و دعوت‌کننده همه جانداران، و صراط مستقیم و بی‌انحراف تو، و حجت تو، و راه تو، و دعوت‌کننده به تو، که خودش و هرکه پیروی‌اش کند روی بصیرت است، و خداوند منزه است از آنچه نسبت به ولایت او، شرک؛ و با دوست‌گرفتن غیر او نسبت به او، الحاد می‌ورزند.[3]

6) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

... إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَ فِی کِتَابِهِ الدُّعَاءَ إِلَیْهِ وَ وَصَفَ الدُّعَاةَ إِلَیْهِ ...

... ثُمَّ ذَکَرَ مَنْ أَذِنَ لَهُ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْهِ بَعْدَهُ وَ بَعْدَ رَسُولِهِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل‌عمران/104)

ثُمَّ أَخْبَرَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مِمَّنْ هِیَ وَ أَنَّهَا مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِسْمَاعِیلَ مِنْ سُکَّانِ الْحَرَمِ مِمَّنْ لَمْ یَعْبُدُوا غَیْرَ اللَّهِ قَطُّ الَّذِینَ وَجَبَتْ لَهُمُ الدَّعْوَةُ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ الَّذِینَ أَخْبَرَ عَنْهُمْ فِی کِتَابِهِ أَنَّهُ أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً (احزاب/33) الَّذِینَ وَصَفْنَاهُمْ قَبْلَ هَذَا فِی صِفَةِ أُمَّةِ إِبْرَاهِیمَ ع الَّذِینَ عَنَاهُمُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی قَوْلِهِ «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» یَعْنِی أَوَّلَ مَنِ اتَّبَعَهُ عَلَى الْإِیمَانِ بِهِ وَ التَّصْدِیقِ لَهُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأُمَّةِ الَّتِی بُعِثَ فِیهَا وَ مِنْهَا وَ إِلَیْهَا قَبْلَ الْخَلْقِ مِمَّنْ لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ قَطُّ وَ لَمْ یَلْبِسْ إِیمَانَهُ بِظُلْمٍ (انعام/82) وَ هُوَ الشِّرْکُ

ثُمَّ ذَکَرَ أَتْبَاعَ نَبِیِّهِ ص وَ أَتْبَاعَ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّتِی وَصَفَهَا فِی کِتَابِهِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ جَعَلَهَا دَاعِیَةً إِلَیْهِ وَ أَذِنَ لَهَا فِی الدُّعَاءِ إِلَیْهِ فَقَالَ «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (انفال/64)

 ثُمَّ وَصَفَ أَتْبَاعَ نَبِیِّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ» (فتح/29) وَ قَالَ «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى‏ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ» (تحریم/6) یَعْنِی أُولَئِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَالَ «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مومنون/2)

ثُمَّ حَلَّاهُمْ وَ وَصَفَهُمْ کَیْ لَا یَطْمَعَ فِی اللَّحَاقِ بِهِمْ إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ فَقَالَ فِیمَا حَلَّاهُمْ بِهِ وَ وَصَفَهُمْ «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ - إِلَى قَوْلِهِ- أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ» (مومنون/3-11) وَ قَالَ فِی‏ صِفَتِهِمْ وَ حِلْیَتِهِمْ أَیْضاً «الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً» (فرقان/68-69)

الکافی، ج‏5، ص14-15 ؛  تهذیب الاحکام، ج6، ص126-128

[از امام صادق ع روایتی طولانی نقل شده است که با آیات قرآن کریم دعوت کردن به خدا و دعوت‌کنندگان حقیقی را توضیح می‌دهند. ایشان بعد از بیان اینکه اولین دعوت‌کننده خود خداست و بعدش شخص پیامبر ص است و سوم قرآن کریم است، می فرمایند:]

سپس خداوند بیان کرد که بعد از خدا و رسولش چه کسانی اجازه دعوت دارند و فرمود: «و از شما امتی باید باشد که به خیر دعوت ‌کنند و به معروف وادارند و از منکر بازدارند؛ و آنان‌اند که رستگاران‌اند.» (آل‌عمران/104؛ جلسه 82)

سپس خبر داد که این «امت» کی‌اند و از کی‌اند و اینکه آنها از ذریه حضرت ابراهیم ع و حضرت اسماعیل، از ساکنان حرم‌اند که لحظه‌ای غیر خدا را نپرستیده‌اند، همان کسانی که که دعوت کردن بر آنها واجب است، همان دعوتی که ابراهیم و اسماعیل از اهل مسجد انجام دادند [ظاهرا اشاره است به «حج/27» که حضرت ابراهیم ع همگان را برای زیارت مسجدالحرام دعوت کرد] همان کسانی که در کتابش از آنها خبر داد که هرگونه پلیدی را از آنها زایل کرده و آنها را کاملا تطهیر نموده است (احزاب/33) همان کسانی که آنها را مدنظر داشت وقتی که فرمود «به سوى خدا با بصیرت دعوت ‏کنم، من و کسی که پیروی‌ام کرد» یعنی اولین کسی که از میان آن امتی که در آنها و از آنها و به سوی آنها مبعوث شده بود، قبل از بقیه در ایمان آوردن به او و تصدیق او در آنچه از جانب خداوند آورد، پیروی‌اش کرد؛ همان کسی که لحظه‌ای به خدا شرک نورزید و هیچگاه ایمانش را به ظلم (که همان شرک باشد) نیالود (انعام/82)

سپس خداوند از پیروی از پیامبرش ص و پیروی از این امتی سخن گفت که آنها را به امر به معروف و نهی از منکر توصیف کرد و آنها را دعوت‌کننده به سوی خود خواند و اجازه دعوت به آنها داد، و فرمود: ای پیامبر، خداوند و آن کس از مومنان که از تو تبعیت می‌کند برایت کافی است» (انفال/64)

سپس خداوند چگونگی این پیروی را توضیح داد و فرمود: «محمّد فرستاده خداست، و کسانى که همراه اویند در برابر کفّار نیرومند و سرسخت و در میان خودشان مهربانند، آنها را همواره در حال رکوع و سجود مى‏بینى که پیوسته فضل و بخشش خداوند و خشنودى او را مى‏طلبند، نشانه (عبادت و خشوع) آنها در اثر سجده در رخسارشان پیداست؛ این صفت آنهاست در تورات، و صفت آنها در انجیل ...» (فتح/29) و فرمود: « روزى که خداوند، پیامبر و کسانى را که با او ایمان آورده‏اند خوار نمى‏کند، نور آنها از پیشاپیش و از جانب راستشان در حرکت است‏» و منظورش مومنان بود و فرمود: «قطعا که مومنان رستگار شدند» (مومنون/2)

سپس این مومنان را آراست و به نحوی توصیفشان کرد که کسی که از آنها نباشد طمع نبندد که جزء آنها محسوبش کنند، و فرمود:  « آنان که در نمازشان خاشع‌اند؛ و آنان که از هر بیهوده و زشت رویگردانند - تا آنجا که فرمود - آنانند که میراث برانند. همانان که بهشت برین را به ارث مى‏برند» (مومنون/3-11) و نیز در وصفشان و زیبایی‌شان فرمود: «و آنان که معبود دیگرى با خداوند نمى‏خوانند، و نفسى را که خدا محترم و مصون داشته، جز به حق نمى‏کشند، و زنا نمى‏کنند، و کسى که چنین کند به کیفرى (سخت) برخورد نماید؛ عذاب او در روز قیامت دو برابر شود و در آن عذاب همیشه به خوارى بماند.» (فرقان/68-69) ...[4]

تدبر

1) «هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَةٍ»: اگر تمام راه و روش پیامبر ص خلاصه شده است در «دعوت آگاهانه به سوی خدا»،

و اگر خدا حقیقت محض است؛

پس:

تمام دینداری (یعنی تمام آنچه ما بدان دعوت شده‌ایم) عبارتست از:

«با چشم باز به سوی حقیقت محض رفتن»، همان حقیقت محضی که همه مشکلات آدمی با او حل می‌شود (حدیث1).

پس چقدر از حقیقت دین دورند کسانی که دینداری را تقلید و تعبد کورکورانه قلمداد می‌کنند.

2) «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»: تنها و تنها کسی دعوت‌کننده به سوی خداست که کاملا آگاهانه گام برمی‌دارد و ذره‌ای اشتباه در کارش نیست. اگر شناسایی بدن ساده یک انسان بقدری ظرایف دارد که صدها رشته تخصصی در علوم پزشکی هنوز همه زوایایش را نشناخته‌اند، «خدا» (برترین حقیقت عالم که هر حقیقتی به او وابسته است) و «راه رسیدن به او» چقدر زوایا دارد؟ و اگر یک اشتباه کوچک پزشکی، فاجعه‌آمیز خواهد بود، اشتباه در این عظیم‌ترین حقیقت، چه بلایی بر سر جان ما خواهد آورد؟ از این روست که این دعوت کار ساده‌ای نیست و تنها از عهده کسی برمی‌آید که خود خدا - مستقیما (احادیث 2 -5) یا از راه نشان دادن اوصافش (حدیث6) - معلوم کرده باشد.

3) «عَلى‏ بَصیرَةٍ ... مَنِ اتَّبَعَنی»: یک معنی آیه این بود که: «هرکس که از من پیروی می‌کند، فقط بر اساس بصیرت حرکت می‌کند» (حدیث5). عکس نقیض این جمله چنین می‌شود: «هرکس بر اساس بصیرت عمل نکند، از من پیروی نکرده است.» پس دینداری با تقلید و تبعیت کورکورانه جمع نمی‌شود. (تقلیدی که در احکام شرعی مطرح است، رجوع جاهل به عالم است؛ که خود این، حکم عقل است، همانند مراجعه مریض به پزشک؛ نه تبعیت کورکورانه)

4) ثمره مهم آیه 108 سوره یوسف در سیر و سلوک با توجه به تدبرهای 2 و 3

بسیاری از ما دنبال این هستیم که حکیمی الهی پیدا شود و دست ما را بگیرد. اما مشکل در این است که آنکه خود را حکیمی الهی معرفی می‌کند، مبادا شیطانی فریبکار باشد. (یادمان باشد شیطان هم می‌تواند ذهن ما را هم بخوانند و مرتاضهای بت‌پرست هم کار خارق‌العاده بلدند)

پس، نباید چشم‌بسته دست در دست هیچ مدعی‌ای بگذاریم؛ هم دعوت‌کننده قطعا باید روی بصیرت و مصون از اشتباه باشد (تدبر2) و هم ما باید صددرصد با بصیرت سرغ او برویم (تدبر3). اگر سخن معصوم (پیامبر و امام) را بی‌چون و چرا می‌پذیریم، نه از این باب است که اهل چون‌وچرا نیستیم، بلکه چون ابتدا با چون‌وچرا و از روی بصیرت، او را از جانب خدا یافته‌ایم (با عقل خود، اصول دین و عصمت نبی و امام را اثبات کرده‌ایم) و پیشاپیش می‌دانیم که از روی هوای نفس سخن نمی‌گویند (نجم/3)

آیت الله بهجت (ره) می‌فرمودند: راه خدا راهی نیست که بتوان با حدس و گمان رفت.

آیت الله قاضی (ره) شرط ورود در وادی سیر و سلوک را این می‌دانست که شخص به درجه اجتهاد رسیده باشد.

یعنی اگر خودِ امام ع را یافتیم که خوش به حالمان؛ و اگر نیافتیم، باید مجتهد باشیم و آنگاه با چشم باز دست در دست مدعی بگذاریم تا اگر لحظه‌ای خواست ما را از راه بیرون برد،‌ سریعا بفهمیم و دست از او برداریم.

5) أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَةٍ ...‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین‏

این دو جمله آخر چه ربطی به جملات قبل دارد؟

شاید ربطش این باشد: غایتِ مسیر، خداست، یعنی حقیقت محض؛

اولا حقیقت محض فوق هرگونه تصور ماست (الله اکبر مِن أن یوصَف: خدا بزرکتر از آن است که وصف شود) پس کسی واقعا به حقیقت محض دعوت می‌کند که همواره او را منزه از هر مرحله‌ای که رسیدیم بداند (مسیر را بی پایان بداند: هرجا که رسیدی، باز او منزه از آن است که گمان بردی به او رسیدی؛ درباره معنای سبحان الله و تسبیح خدا در جلسه 70 (صافات/159) احادیث و نکاتی اشاره شد. لینک زیر)

و ثانیا حقیقت محض، مطلق است، دو برنمی‌دارد، دومی ندارد، چیزی در عرض او نیست، پس کسی واقعا به حقیقت محض دعوت می‌کند که هیچ چیزی را در عرض او و شریک او نداند

به طور خلاصه، دعوت خدا، نه با ایستایی جمع می‌شود (سبحان الله) و نه با دوئیت و چیزی دیگر جمع می‌شود (و ما انا من المشرکین)

6) «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ ...و ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین‏» کسی که دعوت به خدا می‌کند باید اخلاص داشته باشد، هیچ قصد و هدفی در عرض خدا نداشته باشد.

شاید به همین جهت است که آن مبلغانی که اخلاص دارند بسیار محبوب می‌شوند و در دلها می‌نشینند (مثل آیت الله بهجت) و آنانکه تبلیغ دین و خدا را وسیله‌ای برای دنیاطلبی خود قرار داده‌اند، نزد همگان منفورتر از سایر دنیاطلبان‌اند.

7) «هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ ...»: جمله «ادعوا الی الله ...» بیان و توضیح «سبیلی» (راه من) است (المیزان11/ 277) کسی که به سمت حقیقت می‌رود (در سبیل الله قدم برمی‌دارد) به سمت حقیقت دعوت هم می‌کند؛ بلکه هر کسی هر راهی می‌رود، دارد دیگران را به آن راه دعوت می‌کند. (درباره حقیقت دعوت در تدبر 1 و 2 جلسه 82  آل‌عمران/104 توضیحاتی گذشت)

8) «قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ ... » راه و روش چیزی نیست که فقط بفهمیم؛ وقتی فهمیدیم و در جانمان نشست، به راه می‌افتیم؛ و وقتی به راه افتادیم، باید به همه بگوییم.

وقتی در مسیر حقیقت قرار گرفتی، ‌باید این راه را برای همه داد بزنی! وقتی دیندار شدی، باید مبلغ شوی. به قول تلگرامی‌ها: رسانه باشید.‏



[1] . در میان ترجمه‌های موجود، فقط ترجمه ابوالقاسم پاینده، و نیز ترجمه تفسیر نسفی (قرن ششم) این گونه ترجمه کرده‌اند

[2] . عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَتَى رَجُلٌ النَّبِیَّ فَقَالَ إِلَى مَا تَدْعُو یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی- وَ أَدْعُوکَ إِلَى مَنْ إِنْ أَصَابَکَ ضُرٌّ فَدَعَوْتَهُ کَشَفَهُ عَنْکَ وَ إِنِ اسْتَعَنْتَ بِهِ وَ أَنْتَ مَقْهُورٌ أَعَانَکَ وَ إِنْ سَأَلْتَهُ وَ أَنْتَ مُقِلٌّ أَغْنَاکَ وَ إِنْ ضَلَلْتَ فِی فَلَاةِ الْأَرْضِ أَرْشَدَک‏

[3] . روایات زیر هم همگی در همین راستاست:

1) فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ [رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو الْحَنَّاطُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْهَیْثَمِ التَّمِیمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ ثَابِتٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ‏] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ [ع‏] فِی هَذِهِ الْآیَةِ قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی قَالَ هِیَ [هُوَ] وَ اللَّهِ وَلَایَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یُنْکِرُهُ أَحَدٌ إِلَّا ضَالٌّ وَ لَا یَنْتَقِصُ عَلِیّاً [ع‏] إِلَّا ضَالٌّ.

تفسیر فرات الکوفی، ص: 201

2) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی سَعِیدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ [بَکَّارٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أُمَیَّةَ عَنْ غَوْرَکَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا نَالَتْنِی شَفَاعَةُ جَدِّی إِنْ لَمْ تَکُنْ هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ خَاصَّةً قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.

تفسیر فرات الکوفی، ص: 201؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص: 201

3) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ [قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ [أَبِی‏] الْخَطَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ نَجْمٍ‏] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع.

تفسیر فرات الکوفی، ص: 202

4) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ تَسْنِیمٍ الْحَجَّالُ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ حُمَیْدٍ] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ [تَعَالَى‏] قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی قَالَ مَنِ اتَّبَعَنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع.

تفسیر فرات الکوفی، ص: 202

5) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَزِیعٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا نَالَتْنِی شَفَاعَةُ جَدِّی إِنْ لَمْ یَکُنْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی [أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ‏] عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏] قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.

تفسیر فرات الکوفی، ص: 202

6) عن سلام بن المستنیر عن أبی جعفر ع قوله: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی» إلى «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» قال: علی، و زاد قال: رسول الله ص و علی و الأوصیاء من بعدهما

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص: 201

8) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی قَالَ ذَاکَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ الْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِهِمْ .

الکافی، ج‏1، ص: 425

[4] . فرازهایی از ابتدا و ادامه روایت که حذف شده بدین قرار است:

قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ وَ الْجِهَادِ فِی سَبِیلِهِ أَ هُوَ لِقَوْمٍ لَا یَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا یَقُومُ بِهِ إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ أَمْ هُوَ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آمَنَ بِرَسُولِهِ ص وَ مَنْ کَانَ کَذَا فَلَهُ أَنْ یَدْعُوَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى طَاعَتِهِ وَ أَنْ یُجَاهِدَ فِی سَبِیلِهِ فَقَالَ ذَلِکَ لِقَوْمٍ لَا یَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا یَقُومُ بِذَلِکَ إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ قُلْتُ مَنْ أُولَئِکَ قَالَ مَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقِتَالِ وَ الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِینَ فَهُوَ الْمَأْذُونُ لَهُ فِی الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ قَائِماً بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِینَ فَلَیْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِی الْجِهَادِ وَ لَا الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ حَتَّى یَحْکُمَ فِی نَفْسِهِ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ شَرَائِطَ الْجِهَادِ قُلْتُ فَبَیِّنْ لِی یَرْحَمُکَ اللَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَ [نَبِیَّهُ‏] فِی کِتَابِهِ الدُّعَاءَ إِلَیْهِ وَ وَصَفَ الدُّعَاةَ إِلَیْهِ فَجَعَلَ ذَلِکَ لَهُمْ دَرَجَاتٍ یُعَرِّفُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ یُسْتَدَلُّ بِبَعْضِهَا عَلَى بَعْضٍ- فَأَخْبَرَ أَنَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَوَّلُ مَنْ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ وَ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ أَمْرِهِ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ فَقَالَ «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (یونس/25) ثُمَّ ثَنَّى بِرَسُولِهِ فَقَالَ «ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل/125) یَعْنِی بِالْقُرْآنِ وَ لَمْ یَکُنْ دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ خَالَفَ أَمْرَ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَیْهِ بِغَیْرِ مَا أُمِرَ [بِهِ‏] فِی کِتَابِهِ وَ الَّذِی أَمَرَ أَنْ لَا یُدْعَى إِلَّا بِهِ وَ قَالَ فِی نَبِیِّهِ ص «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ » (شوری/52) یَقُولُ تَدْعُو ثُمَّ ثَلَّثَ بِالدُّعَاءِ إِلَیْهِ بِکِتَابِهِ أَیْضاً فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» أَیْ یَدْعُو «وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ» (اسراء/9)  

[بقیه حدیث در متن آمده است. بعد از آن می‌فرماید]

 


ادامه حدیث جلسه 91 روز 29 خرداد (پاورقی)

بقیه حدیث روز 29 خرداد که در پاورقی آمده بود به این صفحه منتقل شد:

 ثُمَّ أَخْبَرَ أَنَّهُ اشْتَرَى مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ کَانَ عَلَى مِثْلِ صِفَتِهِمْ- أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ثُمَّ ذَکَرَ وَفَاءَهُمْ لَهُ بِعَهْدِهِ وَ مُبَایَعَتِهِ فَقَالَ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ «2» فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ قَامَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَ رَأَیْتَکَ الرَّجُلُ یَأْخُذُ سَیْفَهُ فَیُقَاتِلُ حَتَّى یُقْتَلَ إِلَّا أَنَّهُ یَقْتَرِفُ مِنْ هَذِهِ الْمَحَارِمِ أَ شَهِیدٌ هُوَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى رَسُولِهِ- التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ «3» فَفَسَّرَ النَّبِیُّ ص الْمُجَاهِدِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ وَ حِلْیَتُهُمْ بِالشَّهَادَةِ وَ الْجَنَّةِ وَ قَالَ التَّائِبُونَ مِنَ الذُّنُوبِ الْعابِدُونَ الَّذِینَ لَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا یُشْرِکُونَ بِهِ شَیْئاً الْحامِدُونَ الَّذِینَ یَحْمَدُونَ اللَّهَ عَلَى کُلِّ حَالٍ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ السَّائِحُونَ وَ هُمُ الصَّائِمُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الَّذِینَ یُوَاظِبُونَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ وَ الْحَافِظُونَ لَهَا وَ الْمُحَافِظُونَ عَلَیْهَا بِرُکُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ فِی الْخُشُوعِ فِیهَا وَ فِی أَوْقَاتِهَا الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ بَعْدَ ذَلِکَ وَ الْعَامِلُونَ بِهِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْمُنْتَهُونَ عَنْهُ قَالَ فَبَشِّرْ مَنْ قُتِلَ وَ هُوَ قَائِمٌ بِهَذِهِ الشُّرُوطِ بِالشَّهَادَةِ وَ الْجَنَّةِ ثُمَّ أَخْبَرَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنَّهُ لَمْ یَأْمُرْ بِالْقِتَالِ إِلَّا أَصْحَابَ هَذِهِ الشُّرُوطِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ ذَلِکَ أَنَّ جَمِیعَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَتْبَاعِهِمَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الصِّفَةِ فَمَا کَانَ مِنَ الدُّنْیَا فِی أَیْدِی الْمُشْرِکِینَ وَ الْکُفَّارِ وَ الظَّلَمَةِ وَ الْفُجَّارِ مِنْ أَهْلِ الْخِلَافِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْمُوَلِّی عَنْ طَاعَتِهِمَا مِمَّا کَانَ فِی أَیْدِیهِمْ ظَلَمُوا فِیهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الصِّفَاتِ وَ غَلَبُوهُمْ عَلَیْهِ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ فَهُوَ حَقُّهُمْ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَدَّهُ إِلَیْهِمْ وَ إِنَّمَا مَعْنَى الْفَیْ‏ءِ کُلُّ مَا صَارَ إِلَى الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ رَجَعَ مِمَّا کَانَ قَدْ غُلِبَ عَلَیْهِ أَوْ فِیهِ فَمَا رَجَعَ إِلَى مَکَانِهِ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ فَقَدْ فَاءَ مِثْلُ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ «3» أَیْ رَجَعُوا ثُمَّ قَالَ وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «4» وَ قَالَ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ أَیْ تَرْجِعَ فَإِنْ فاءَتْ أَیْ رَجَعَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ «5» یَعْنِی بِقَوْلِهِ تَفِی‏ءَ تَرْجِعَ فَذَلِکَ الدَّلِیلُ عَلَى أَنَّ الْفَیْ‏ءَ کُلُّ رَاجِعٍ إِلَى مَکَانٍ قَدْ کَانَ عَلَیْهِ أَوْ فِیهِ وَ یُقَالُ لِلشَّمْسِ إِذَا زَالَتْ قَدْ فَاءَتِ الشَّمْسُ حِینَ یَفِی‏ءُ الْفَیْ‏ءُ عِنْدَ رُجُوعِ الشَّمْسِ إِلَى زَوَالِهَا وَ کَذَلِکَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ مِنَ الْکُفَّارِ فَإِنَّمَا هِیَ حُقُوقُ الْمُؤْمِنِینَ رَجَعَتْ إِلَیْهِمْ بَعْدَ ظُلْمِ الْکُفَّارِ إِیَّاهُمْ فَذَلِکَ قَوْلُهُ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ أَحَقَّ بِهِ مِنْهُمْ وَ إِنَّمَا أُذِنَ لِلْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ قَامُوا بِشَرَائِطِ الْإِیمَانِ الَّتِی وَصَفْنَاهَا وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَا یَکُونُ مَأْذُوناً لَهُ فِی الْقِتَالِ حَتَّى یَکُونَ مَظْلُوماً وَ لَا یَکُونُ مَظْلُوماً حَتَّى یَکُونَ مُؤْمِناً وَ لَا یَکُونُ‏ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ قَائِماً بِشَرَائِطِ الْإِیمَانِ الَّتِی اشْتَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ فَإِذَا تَکَامَلَتْ فِیهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَانَ مُؤْمِناً وَ إِذَا کَانَ مُؤْمِناً کَانَ مَظْلُوماً وَ إِذَا کَانَ مَظْلُوماً کَانَ مَأْذُوناً لَهُ فِی الْجِهَادِ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ مُسْتَکْمِلًا لِشَرَائِطِ الْإِیمَانِ فَهُوَ ظَالِمٌ مِمَّنْ یَبْغِی وَ یَجِبُ جِهَادُهُ حَتَّى یَتُوبَ وَ لَیْسَ مِثْلُهُ مَأْذُوناً لَهُ فِی الْجِهَادِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُ لَیْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الْمَظْلُومِینَ الَّذِینَ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْقُرْآنِ فِی الْقِتَالِ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا فِی الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أَخْرَجَهُمْ أَهْلُ مَکَّةَ مِنْ دِیَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ أُحِلَّ لَهُمْ جِهَادُهُمْ بِظُلْمِهِمْ إِیَّاهُمْ وَ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْقِتَالِ فَقُلْتُ فَهَذِهِ نَزَلَتْ فِی الْمُهَاجِرِینَ بِظُلْمِ مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّةَ لَهُمْ فَمَا بَالُهُمْ فِی قِتَالِهِمْ کِسْرَى وَ قَیْصَرَ وَ مَنْ دُونَهُمْ مِنْ مُشْرِکِی قَبَائِلِ الْعَرَبِ فَقَالَ لَوْ کَانَ إِنَّمَا أُذِنَ لَهُمْ فِی قِتَالِ مَنْ ظَلَمَهُمْ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ فَقَطْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ إِلَى قِتَالِ جُمُوعِ کِسْرَى وَ قَیْصَرَ وَ غَیْرِ أَهْلِ مَکَّةَ مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ سَبِیلٌ لِأَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوهُمْ غَیْرُهُمْ وَ إِنَّمَا أُذِنَ لَهُمْ فِی قِتَالِ مَنْ ظَلَمَهُمْ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ لِإِخْرَاجِهِمْ إِیَّاهُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ لَوْ کَانَتِ الْآیَةُ إِنَّمَا عَنَتِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ ظَلَمَهُمْ أَهْلُ مَکَّةَ کَانَتِ الْآیَةُ مُرْتَفِعَةَ الْفَرْضِ عَمَّنْ بَعْدَهُمْ إِذَا لَمْ یَبْقَ مِنَ الظَّالِمِینَ وَ الْمَظْلُومِینَ أَحَدٌ وَ کَانَ فَرْضُهَا مَرْفُوعاً عَنِ النَّاسِ بَعْدَهُمْ [إِذَا لَمْ یَبْقَ مِنَ الظَّالِمِینَ وَ الْمَظْلُومِینَ أَحَدٌ] وَ لَیْسَ کَمَا ظَنَنْتَ وَ لَا کَمَا ذَکَرْتَ وَ لَکِنَّ الْمُهَاجِرِینَ ظُلِمُوا مِنْ جِهَتَیْنِ ظَلَمَهُمْ أَهْلُ مَکَّةَ بِإِخْرَاجِهِمْ مِنْ دِیَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ لَهُمْ فِی ذَلِکَ وَ ظَلَمَهُمْ کِسْرَى وَ قَیْصَرُ وَ مَنْ کَانَ دُونَهُمْ مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ بِمَا کَانَ فِی أَیْدِیهِمْ مِمَّا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ أَحَقَّ بِهِ مِنْهُمْ فَقَدْ قَاتَلُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ فِی ذَلِکَ «1» وَ بِحُجَّةِ هَذِهِ الْآیَةِ یُقَاتِلُ مُؤْمِنُو کُلِّ زَمَانٍ وَ إِنَّمَا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ قَامُوا بِمَا وَصَفَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الشَّرَائِطِ الَّتِی شَرَطَهَا اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ فِی الْإِیمَانِ وَ الْجِهَادِ وَ مَنْ کَانَ قَائِماً بِتِلْکَ الشَّرَائِطِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ هُوَ مَظْلُومٌ وَ مَأْذُونٌ لَهُ فِی الْجِهَادِ بِذَلِکَ الْمَعْنَى وَ مَنْ کَانَ عَلَى خِلَافِ ذَلِکَ فَهُوَ ظَالِمٌ وَ لَیْسَ مِنَ‏ الْمَظْلُومِینَ وَ لَیْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِی الْقِتَالِ وَ لَا بِالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ لِأَنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِ ذَلِکَ وَ لَا مَأْذُونٍ لَهُ فِی الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُ لَیْسَ یُجَاهِدُ مِثْلُهُ وَ أُمِرَ بِدُعَائِهِ إِلَى اللَّهِ وَ لَا یَکُونُ مُجَاهِداً مَنْ قَدْ أُمِرَ الْمُؤْمِنُونَ بِجِهَادِهِ وَ حَظَرَ الْجِهَادَ عَلَیْهِ وَ مَنَعَهُ مِنْهُ وَ لَا یَکُونُ دَاعِیاً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أُمِرَ بِدُعَاءِ مِثْلِهِ إِلَى التَّوْبَةِ وَ الْحَقِّ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ یُؤْمَرَ بِهِ وَ لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ یُنْهَى عَنْهُ فَمَنْ کَانَتْ قَدْ تَمَّتْ فِیهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِی وُصِفَ بِهَا أَهْلُهَا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ص وَ هُوَ مَظْلُومٌ فَهُوَ مَأْذُونٌ لَهُ فِی الْجِهَادِ کَمَا أُذِنَ لَهُمْ  فِی الْجِهَادِ لِأَنَّ حُکْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ فَرَائِضَهُ عَلَیْهِمْ سَوَاءٌ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ أَوْ حَادِثٍ یَکُونُ وَ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ أَیْضاً فِی مَنْعِ الْحَوَادِثِ شُرَکَاءُ وَ الْفَرَائِضُ عَلَیْهِمْ وَاحِدَةٌ یُسْأَلُ الْآخِرُونَ عَنْ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ عَمَّا یُسْأَلُ عَنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ یُحَاسَبُونَ عَمَّا بِهِ یُحَاسَبُونَ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ عَلَى صِفَةِ مَنْ أَذِنَ اللَّهُ لَهُ فِی الْجِهَادِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَلَیْسَ مِنْ أَهْلِ الْجِهَادِ وَ لَیْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِیهِ حَتَّى یَفِی‏ءَ بِمَا شَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ فَإِذَا تَکَامَلَتْ فِیهِ شَرَائِطُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ فَهُوَ مِنَ الْمَأْذُونِینَ لَهُمْ فِی الْجِهَادِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدٌ وَ لَا یَغْتَرَّ بِالْأَمَانِیِّ الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا مِنْ هَذِهِ الْأَحَادِیثِ الْکَاذِبَةِ عَلَى اللَّهِ الَّتِی یُکَذِّبُهَا الْقُرْآنُ وَ یَتَبَرَّأُ مِنْهَا وَ مِنْ حَمَلَتِهَا وَ رُوَاتِهَا وَ لَا یَقْدَمُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشُبْهَةٍ لَا یُعْذَرُ بِهَا فَإِنَّهُ لَیْسَ وَرَاءَ الْمُتَعَرِّضِ لِلْقَتْلِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَنْزِلَةٌ یُؤْتَى اللَّهُ مِنْ قِبَلِهَا وَ هِیَ غَایَةُ الْأَعْمَالِ فِی عِظَمِ قَدْرِهَا فَلْیَحْکُمِ امْرُؤٌ لِنَفْسِهِ وَ لْیُرِهَا کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَعْرِضُهَا عَلَیْهِ فَإِنَّهُ لَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِالْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنْ وَجَدَهَا قَائِمَةً بِمَا شَرَطَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی الْجِهَادِ فَلْیُقْدِمْ عَلَى الْجِهَادِ وَ إِنْ عَلِمَ تَقْصِیراً فَلْیُصْلِحْهَا وَ لْیُقِمْهَا عَلَى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهَا مِنَ الْجِهَادِ ثُمَّ لْیُقْدِمْ بِهَا وَ هِیَ طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ مِنْ کُلِّ دَنَسٍ یَحُولُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ جِهَادِهَا وَ لَسْنَا نَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ الْجِهَادَ وَ هُوَ عَلَى خِلَافِ مَا وَصَفْنَا مِنْ شَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ لَا تُجَاهِدُوا وَ لَکِنْ نَقُولُ قَدْ عَلَّمْنَاکُمْ مَا شَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَهْلِ الْجِهَادِ الَّذِینَ بَایَعَهُمْ وَ اشْتَرَى مِنْهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِالْجِنَانِ فَلْیُصْلِحِ امْرُؤٌ مَا عَلِمَ مِنْ نَفْسِهِ مِنْ تَقْصِیرٍ عَنْ ذَلِکَ وَ لْیَعْرِضْهَا عَلَى شَرَائِطِ اللَّهِ فَإِنْ رَأَى أَنَّهُ قَدْ وَفَى بِهَا وَ تَکَامَلَتْ فِیهِ فَإِنَّهُ مِمَّنْ أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِی الْجِهَادِ فَإِنْ أَبَى أَنْ لَا یَکُونَ مُجَاهِداً عَلَى مَا فِیهِ مِنَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَعَاصِی وَ الْمَحَارِمِ وَ الْإِقْدَامِ عَلَى الْجِهَادِ بِالتَّخْبِیطِ وَ الْعَمَى وَ الْقُدُومِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْجَهْلِ وَ الرِّوَایَاتِ الْکَاذِبَةِ فَلَقَدْ لَعَمْرِی جَاءَ الْأَثَرُ فِیمَنْ فَعَلَ هَذَا الْفِعْلَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْصُرُ هَذَا الدِّینَ بِأَقْوَامٍ لَا خَلَاقَ لَهُمْ «1» فَلْیَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ امْرُؤٌ وَ لْیَحْذَرْ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ فَقَدْ بَیَّنَ لَکُمْ وَ لَا عُذْرَ لَکُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ فِی الْجَهْلِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ.

 


90) سوره هود (11) آیه 113 وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَ

بسم الله الرحمن الرحیم

90) سوره هود (11) آیه 113 

وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون‏ 

11 رمضان 1437

ترجمه

و به کسانی که ظلم کردند میل و اعتماد نکنید [به پشت‌گرمی آنان دل نبندید] که آتش [آنها] دامن‌گیرتان شود، درحالی‌که به غیر خدا هیچ ولی‌ای به کارتان نمی‌آید، و در نتیجه، یاری نخواهید شد.

نکات ترجمه‌ای و نحوی و ادبی

تَرْکَنُوا: از ماده «رکن» می‌باشد. «رُکنِ» هر چیزی، آن قسمت از آن چیز است که شیء به آن سکون می‌یابد (تکیه‌گاه اصلی آن است). (مفردات ألفاظ القرآن/ 365) و «رکون» یعنی اعتماد و تکیه کردن به چیزی که ناشی از نوعی محبت و تمایل بدان چیز باشد (مجمع البیان‏5/ 305) (المیزان11/ 50)[1]

تَمَسَّ: تعبیر «مس» کردن به معنای «لمس» کردن می‌باشد. در تفاوت مس و لمس، گفته‌اند: تفاوتشان به این است که «لمس کردن» حتما با دست انجام می‌شود اما تعبیر «مس» کردن در مورد غیر دست هم به کار می‌رود: مثلا: (بقره/214؛ انعام/17)[2]درواقع، «مس» در معناهای غیرمادی هم به کار می‌رود.

واو در عبارت «وَ ما لَکُمْ ...» واو حالیه است؛ می‌توان آن را حال برای «تمسکُم» (شما در هنگام تماس آتش) دانست؛ که معنای آیه این می‌شود «آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولىّ و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت» (ترجمه آیت الله مکارم؛ و نیز الجدول فی إعراب القرآن‏12/ 364)؛ و می‌توان حال برای «لا ترکنوا» (شما در حالی که مورد نهی قرار گرفته‌اید) دانست که معنای آیه این می‌شود: «به کسانى که ستم کرده‏اند دل نبندید ... در حالى که شما را جز خدا هیچ یاور و سرپرستى نباشد» (ترجمه آیت الله مشکینی) و البته برخی احتمال این را که آن را واو استینافیه بگیریم (یعنی جمله کاملا مستقل) منتفی ندانسته‌اند که معنای آیه چنین می‌شود «آتش دوزخ به شما هم خواهد رسید و براى شما جز خدا هیچ دوست و سرپرستى نباشد» (ترجمه مجتبوی؛ و نیز إعراب القرآن و بیانه‏4/ 44)

حرف «من» در «مِنْ أَوْلِیاءَ» من بیانیه است که همه افراد «اولیاء» را دربرمی‌گیرد، و چون در جمله منفی آمده، به معنای «هیچ» می‌شود.

از صنایع ادبی به کار رفته در این آیه، «ائتلاف لفظ با معنا»ست: متمایل شدن به ظالمان غیر از انجام عمل ظالمان و خفیف‌تر از آن است، لذا به ازایش به جای سوزانده شدن در آتش، تعبیر تماس با آتش را به کار برد (الجدول فی إعراب القرآن‏12/ 365)[3]

حدیث

امروز روز جمعه است، روزی که انتظار ظهور می‌رود. روایات انتخاب شده، علاوه بر ارتباط با آیه، با امروز نیز تناسب دارد:

1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ قَوْماً مِمَّنْ آمَنَ بِمُوسَى ع قَالُوا لَوْ أَتَیْنَا عَسْکَرَ فِرْعَوْنَ وَ کُنَّا فِیهِ وَ نِلْنَا مِنْ دُنْیَاهُ فَإِذَا کَانَ الَّذِی نَرْجُوهُ مِنْ ظُهُورِ مُوسَى ع صِرْنَا إِلَیْهِ فَفَعَلُوا فَلَمَّا تَوَجَّهَ مُوسَى ع وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى الْبَحْرِ هَارِبِینَ مِنْ فِرْعَوْنَ رَکِبُوا دَوَابَّهُمْ وَ أَسْرَعُوا فِی السَّیْرِ لِیَلْحَقُوا بِمُوسَى ع وَ عَسْکَرِهِ فَیَکُونُوا مَعَهُمْ فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَکاً فَضَرَبَ وُجُوهَ دَوَابِّهِمْ فَرَدَّهُمْ إِلَى عَسْکَرِ فِرْعَوْنَ فَکَانُوا فِیمَنْ غَرِقَ مَعَ فِرْعَوْنَ.

وَ رَوَاهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَصِیرُوا مَعَ مَنْ عِشْتُمْ مَعَهُ فِی دُنْیَاهُ.[4]

الکافی، ج‏5، ص109

از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

گروهی از کسانی که به موسی ع ایمان آورده بودند گفتند خوب است برویم در لشکر فرعون و با آنها باشیم و به دنیایمان برسیم، آنگاه هروقت که ظهور موسی ع که امیدش را داریم رخ داد، به او می‌پیوندیم. چنین کردند. زمانی که موسی و همراهانش از فرعون به جانب دریا فرار کردند، اینها هم سوار مرکب‌های خود شدند و با سرعت به راه افتادند تا به موسی و لشکر او بپیوندند و با آنها باشند. اما خداوند فرشته‌ای فرستاد که به صورت مرکب‌های آنها زد و آنان را به لشکر فرعون برگرداند تا در میان کسانی باشند که با فرعون غرق شدند.

و نیز از ایشان روایت شده که:

بر خداست که شما را با هرآن کسی که در دنیا با او بودید قرار دهد.

2) حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَعِظُ النَّاسَ وَ یُزَهِّدُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ یُرَغِّبُهُمْ فِی أَعْمَالِ الْآخِرَةِ بِهَذَا الْکَلَامِ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حُفِظَ عَنْهُ وَ کُتِبَ کَانَ یَقُول‏

... وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الدُّنْیَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِمُحَمَّدٍ ص «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى زَهْرَةِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا رُکُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا دَارَ قَرَارٍ وَ مَنْزِلَ اسْتِیطَانٍ فَإِنَّهَا دَارُ بُلْغَةٍ وَ مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ دَارُ عَمَلٍ فَتَزَوَّدُوا الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ فِیهَا قَبْلَ تَفَرُّقِ أَیَّامِهَا وَ قَبْلَ الْإِذْنِ مِنَ اللَّهِ فِی خَرَابِهَا فَکَانَ قَدْ أَخْرَبَهَا الَّذِی عَمَرَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ ابْتَدَأَهَا وَ هُوَ وَلِیُّ مِیرَاثِهَا فَأَسْأَلُ اللَّهَ الْعَوْنَ لَنَا وَ لَکُمْ عَلَى تَزَوُّدِ التَّقْوَى‏ وَ الزُّهْدِ فِیهَا جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الزَّاهِدِینَ فِی عَاجِلِ زَهْرَةِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا الرَّاغِبِینَ لآِجِلِ ثَوَابِ الْآخِرَةِ فَإِنَّمَا نَحْنُ بِهِ وَ لَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

الکافی، ج‏8، ص76 ؛ تحف‌العقول، ص252

روایت شده است که امام سجاد ع هر جمعه به مسجدالنبی می‌رفت و مردم را موعظه می‌کرد، از جمله اینکه می‌فرمود:

به دنیا میل و اعتماد نکنید که خداوند عز و جل به حضرت محمد ص فرمود: « و به کسانی که ظلم کردند میل و اعتماد نکنید که آتش [آنها] دامن‌گیرتان شود» و به جذبه‌های دنیا و آنچه در آن است، اعتماد نکنید همچون کسى که آن را خانه ماندگار و منزل جاودان خویش گرفته؛ زیرا دنیا خانه موقّت و منزلگه کوچ است و جایگاه عمل؛ پس، از اعمال شایسته در آن توشه برگیرید، پیش از آنکه هنگامش سپرى شود، و پیش از آنکه اجازه ویرانى آن از سوى خداوند صادر گردد؛ که درواقع همان کسى که براى نخستین بار آبادش گردانیده و صاحب اختیار تمام آن است، آن را ویران کرده است.

از خداوند مى‏خواهم ما و شما را در توشه‏گیرى تقوى و زهد در دنیا یارى‏مان رساند، و ما و شما را در شکوفایى گذراى زندگى این دنیا، در زمره زاهدان نسبت به جذبه‌های زندگی دنیا و مشتاقان پاداش آخرت، قرار دهد که همانا ما به او و براى آن زنده‏ایم و درود خدا بر حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و خاندان او، و سلام و درود و رحمت الهى بر شما باد.

3) حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ الْیَقْطِینِیُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ‏ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاه‏

...  مَا بَالُ مَنْ خَالَفَکُمْ أَشَدُّ بَصِیرَةً فِی ضَلَالَتِهِمْ وَ أَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِیهِمْ مِنْکُمْ مَا ذَاکَ إِلَّا أَنَّکُمْ رَکَنْتُمْ إِلَى الدُّنْیَا فَرَضِیتُمْ بِالضَّیْمِ وَ شَحَحْتُمْ عَلَى الْحُطَامِ وَ فَرَّطْتُمْ فِیمَا فِیهِ عِزُّکُمْ وَ سَعَادَتُکُمْ وَ قُوَّتُکُمْ عَلَى مَنْ بَغَى عَلَیْکُمْ لَا مِنْ رَبِّکُمْ تَسْتَحْیُونَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ لَا لِأَنْفُسِکُمْ تَنْظُرُونَ وَ أَنْتُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ تُضَامُونَ وَ لَا تَنْتَبِهُونَ مِنْ رَقْدَتِکُمْ وَ لَا یَنْقَضِی فُتُورُکُمْ أَ مَا تَرَوْنَ إِلَى بِلَادِکُمْ وَ دِینِکُمْ کُلَّ یَوْمٍ یَبْلَى وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَةِ الدُّنْیَا یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَکُمْ وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ ...

الخصال، ج‏2، ص: 634

از امیرالمومنین ع روایتی نقل شده که در یک مجلس، به اصحابش، چهارصد باب که مایه صلاح دین و دنیای مسلمان است، تعلیم داد. در فرازی از آن آمده است:

... چه شده که دشمنانتان هم در گمراهی‌شان نسبت به شما بصیرت بیشتری دارند! و هم از آنچه در اختیار دارند [برای مسیر گمراهی] بیش از شما [برای مسیر حق] هزینه می‌کنند؟! این نیست مگر بدین جهت که به دنیا میل و تکیه کرده‌اید و به ظلم رضایت دادید و بر اموال شکننده دنیا طمع بسته‌اید و در آنچه در قبال کسانی که به شما ستم می‌کنند، مایه عزت و سعادت و قوت شماست، کوتاهی می‌کنید. نه از پروردگارتان در آنچه به شما امر کرده حیا می‌کنید و نه مراقب نگران [باطن] خود هستید؛ هر روزتان به ظلم و گناه می‌گذرد ولی از بستر خواب برنمی‌خیزید و سستی‌تان زایل نمی‌شود؛ آیا نمی‌بینید سرزمین‌تان و دین‌تان هر روز در حال پوسیدن است و شما در غفلت دنیا به سر می‌برید در حالی که خداوند عز و جل می‌فرماید: «و به کسانی که ظلم کردند میل و اعتماد نکنید که آتش [آنها] دامن‌گیرتان شود، درحالی‌که به غیر خدا هیچ ولی‌ای به کارتان نمی‌آید، و در نتیجه، یاری نخواهید شد.»...[5]

تدبر

1)‌ «لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ ...» تمایل قلبی به هرکس، انسان را کم‌کم از جنس او می‌کند؛ مخاطبان این آیه خودشان ظاهرا اهل ظلم و گناه نیستند، اما به خاطر منافع دنیوی، با مستکبران عالم هم طرح دوستی می‌ریزند (حدیث1)؛ در نتیجه، آتشی که حقیقت و باطنِ ظلم ظالمان است (نساء/10) دامن آنها را هم می‌گیرد.

2) فرمود «فَـ + تَمَسَّکُمُ النَّارُ» و نفرمود: «سوف یتمسکم» و حتی نفرمود: «ثم تمسکم». پس، یعنی بلافاصله! یعنی تمایل و اعتماد به مستکبران عالم، همین‌جا آتشش دامن ما را می‌گیرد؛ نه بعداً. چون آخرت در باطن دنیاست و همین‌جا ظالم و کافر را در برگرفته است (توبه/49؛ عنکبوت/54) (یکبار دیگر حدیث 3 را بخوانید)

3) «وَ لا تَرْکَنُوا ... فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثم ...»: همان طور که خداوند متعال شرک در عبادتش را قبول نمی‌کند، شرک در «ولایت و سرپرستی» را هم قبول نمی‌کند. همه ما اگرچه هرلحظه محتاج سرپرستیِ خدا هستیم، اما روزی می‌رسد که مومن و کافر می‌فهمند که جز ولایت خدا، هیچ سرپرستی و حمایتی در کار نیست؛ آن روز است که کسانی که تن به محبت و ولایت ظالمان داده‌اند، درد بی‌سرپرستی و «در نتیجه»، بی‌یاور ماندن را می‌چشند.

4) حکایت

یکی از رفقا در در اداره‌ای، با انتقالی‌اش موافقت نمی‌کردند. گفت: فلان‌کس با ما آشناست، اگر اشاره کند، بلافاصله مشکل حل است. پرسیدم: چرا به او نمی‌گویی؟ گفت: من روال عادی را طی می‌کنم و از خدا می‌خواهم کارم را درست کند. اگر خدا کارم درست کند، حساب بقیه‌اش را هم می‌کند؛ پس، اگر در ادامه مشکل جدیدی در زندگی‌ام پیش آمد، می‌توانم دوباره سراغ خودش بروم؛ اما اگر فلانی کارم را درست کرد، آیا برای مشکلاتی که ممکن است در این شهر برایم پیش آید، نیز فکری و کاری می‌کند؟!

اینجا بود که معنای «ثم» («سپس» یاری نمی‌شوید) را فهمیدم:

«ما لَکُمْ ... أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون»: تنها یاری و نصرت واقعی، یاری‌ای است که ناشی از یک نوع رابطه ولایی (محبت توام با سرپرستی) باشد. کسی که ولیّ نداشته باشد، حقیقتا یاری نخواهد شد. لذاست که کسی که از پارتی استفاده می‌کند، و به هر صورتی به غیر خدا تکیه می‌کند، ولو ظاهرا کارش راه بیفتد، اما فقط خیال می‌کند یاری شده است.



[1] . این جمع‌بندی علامه طباطبایی بعد از نقل نظرات مختلف اهل لغت درباره این کلمه است. لذا از ارائه بحث تفصیلی خودداری شد. آدرس در ترجمه: (ترجمه المیزان11/ 67)

[2] . برخی هم گفته‌اند که «لمس در جایی که شیء طلب شود اما بدان نرسیم به کار می‌رود، اما مس در جایی است که حتما به آن می‌رسیم (مفردات ألفاظ القرآن/ 766)  

[3] . عن عثمان بن عیسى عن رجل عن أبی عبد الله ع «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» قال: أما إنه لم یجعلها خلودا، و لکن تمسکم النار فلا ترکنوا إلیهم (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص161)

[4] . سه روایت زیر نیز بسیار به آیه مرتبط بود که برای رعایت اختصار در کانال نیاوردم

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یَأْتِی السُّلْطَان‏ فَیُحِبُّ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ یُدْخِلَ یَدَهُ إِلَى کِیسِهِ فَیُعْطِیَهُ. (الکافی، ج‏5، ص109)

عن بعض أصحابنا فقال أحدهم إنه سئل عن قول الله: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» قال: هو الرجل من شیعتنا یقول بقول هؤلاء الجابرین. (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص161)

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ الْفَقِیهُ نَزِیلُ الرَّیِّ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ رُوِیَ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ- عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص‏

... وَ قَالَ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ قَالَ ص مَنْ وَلِیَ جَائِراً عَلَى جَوْرٍ کَانَ قَرِینَ هَامَانَ فِی جَهَنَّم‏

من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص: 11؛ امالی صدوق، 426

[5] . در حکایت زیر معاذ بن جبل در پاسخ به معاویه به این آیه استناد می‌کند. چون روایت بسیار شیرینی بود حیفم آمد لااقل در اینجا آن را نیاورم:

قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ رض کُنْتُ أَنَا وَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ بِالشَّامِ فَبَیْنَمَا نَحْنُ ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ نَظَرْنَا إِلَى شَیْخٍ وَ هُوَ مُقْبِلٌ مِنْ صَدْرِ الْبَرِّیَّةِ مِنْ نَاحِیَةِ الْعِرَاقِ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ عَرِّجُوا بِنَا إِلَى هَذَا الشَّیْخِ لِنَسْأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَقْبَلَ وَ إِلَى أَیْنَ یُرِیدُ وَ کَانَ عِنْدَ مُعَاوِیَةَ أَبُو الْأَعْوَرِ السُّلَمِیُّ وَ وَلَدَا مُعَاوِیَةَ خَالِدٌ وَ یَزِیدُ وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ قَالَ فَعَرَجْنَا إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتَ یَا شَیْخُ وَ أَیْنَ تُرِیدُ فَلَمْ یُجِبْهُ الشَّیْخُ فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ لِمَ لَا تُجِیبُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ الشَّیْخُ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّحِیَّةَ غَیْرَ هَذِهِ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ صَدَقْتَ یَا شَیْخُ وَ أَخْطَأْنَا وَ أَحْسَنْتَ وَ أَسَأْنَا السَّلَامُ عَلَیْکَ قَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ مَا اسْمُکَ یَا شَیْخُ فَقَالَ اسْمِی مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ وَ کَانَ ذَلِکَ الشَّیْخُ طَاعِناً فِی السِّنِّ بِیَدِهِ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْحَدِیدِ وَ وَسَطُهُ مَشْدُودٌ بِشَرِیطٍ مِنْ لِیفِ الْمُقْلِ وَ عَلَیْهِ کِسَاءٌ قَدْ سَقَطَتْ لَحْمَتُهُ وَ بَقِیَتْ سَدَاتُهُ وَ قَدْ بَانَتْ شَرَاسِیفُ خَدَّیْهِ وَ قَدْ غَطَّتْ حَوَاجِبُهُ عَیْنَیْهِ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ یَا شَیْخُ مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتَ وَ إِلَى أَیْنَ تُرِیدُ قَالَ الشَّیْخُ أَتَیْتُ مِنَ الْعِرَاقِ أُرِیدُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ قَالَ مُعَاوِیَةُ کَیْفَ تَرَکْتَ الْعِرَاقَ قَالَ عَلَى الْخَیْرِ وَ الْبَرَکَةِ وَ الِاتِّفَاقِ قَالَ لَعَلَّکَ أَتَیْتَ مِنَ الْکُوفَةِ مِنَ الْغَرِیِّ قَالَ الشَّیْخُ وَ مَا الْغَرِیُّ قَالَ مُعَاوِیَةُ الَّذِی فِیهِ أَبُو تُرَابٍ قَالَ الشَّیْخُ مَنْ تَعْنِی بِذَلِکَ وَ مَنْ هُوَ أَبُو تُرَابٍ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ لَهُ الشَّیْخُ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَکَ وَ رَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّکَ وَ أَبَاکَ وَ لِمَ لَا تَقُولُ الْإِمَامُ الْعَادِلُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ قَاتِلُ الْمُشْرِکِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ سَیْفُ اللَّهِ الْمَسْلُولُ وَ ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ وَ زَوْجُ الْبَتُولِ تَاجُ الْفُقَهَاءِ وَ کَنْزُ الْفُقَرَاءِ وَ خَامِسُ أَهْلِ الْعَبَاءِ وَ اللَّیْثُ الْغَالِبُ أَبُو الْحَسَنَیْنِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ فَعِنْدَهَا قَالَ مُعَاوِیَةُ یَا شَیْخُ إِنِّی أَرَى لَحْمَکَ وَ دَمَکَ قَدْ خَالَطَ لَحْمَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ دَمَهُ فَلَوْ مَاتَ عَلِیٌّ مَا أَنْتَ فَاعِلٌ قَالَ لَا أَتَّهِمُ فِی فَقْدِهِ رَبِّی وَ أُجَلِّلُ فِی‏ بُعْدِهِ حُزْنِی وَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ لَا یُمِیتُ سَیِّدِی وَ إِمَامِی حَتَّى یَجْعَلَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَّةً قَائِمَةً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقَالَ یَا شَیْخُ هَلْ تَرَکْتَ مِنْ بَعْدِکَ امْرَأً تَفْتَخِرُ بِهِ قَالَ وَ کَیْفَ لَا وَ قَدْ تَرَکْتُ الْفَرَسَ الْأَشْقَرَ وَ الْحَجْرَ الْمَدُورَ وَ الْمِنْهَاجَ لِمَنْ أَرَادَ الْمِعْرَاجَ قَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ لَعَلَّهُ لَا یَعْرِفُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَسَأَلَهُ مُعَاوِیَةُ فَقَالَ لَهُ یَا شَیْخُ هَلْ تَعْرِفُنِی قَالَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا مُعَاوِیَةُ أَنَا الشَّجَرَةُ الزَّکِیَّةُ وَ الْفُرُوعُ الْعَلِیَّةُ أَنَا سَیِّدُ بَنِی أُمَیَّةَ فَقَالَ لَهُ الشَّیْخُ بَلْ أَنْتَ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّهِ فِی کِتَابِهِ الْمُبِینِ إِنَّ اللَّهَ قَالَ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ الشَّجَرَةُ الْخَبِیثَةُ وَ الْعُرُوقُ الْمُخْبِثَةُ الْخَسِیسَةُ الَّذِی ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ رَبَّهُ وَ قَالَ فِیهِ نَبِیُّهُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِی سُفْیَانَ الزَّنِیمِ بْنِ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ الْفَاشِی ظُلْمُهُ فِی الْعِبَادِ فَعِنْدَهَا اغْتَاظَ مُعَاوِیَةُ وَ حَنِقَ عَلَیْهِ فَرَدَّ یَدَهُ إِلَى قَائِمِ سَیْفِهِ وَ هَمَّ بِقَتْلِ الشَّیْخِ ثُمَّ قَالَ لَوْ لَا الْعَفْوُ أَحْسَنُ لَأَخَذْتُ رَأْسَکَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَ رَأَیْتَ لَوْ کُنْتَ فَاعِلًا ذَلِکَ قَالَ الشَّیْخُ إِذاً وَ اللَّهِ أَفُوزُ بِالسَّعَادَةِ وَ تَفُوزُ أَنْتَ بِالشَّقَاوَةِ وَ قَدْ قَتَلَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مِنْکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی فَقَالَ مُعَاوِیَةُ وَ مَنْ ذَلِکَ قَالَ الشَّیْخُ عُثْمَانُ نَفَى أَبَا ذَرٍّ وَ ضَرَبَهُ حَتَّى مَاتَ وَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ عُثْمَانُ شَرٌّ مِنْکَ قَالَ مُعَاوِیَةُ یَا شَیْخُ هَلْ کُنْتَ حَاضِراً یَوْمَ الدَّارِ قَالَ وَ مَا یَوْمُ الدَّارِ قَالَ مُعَاوِیَةُ یَوْمَ قَتَلَ عَلِیٌّ عُثْمَانَ فَقَالَ الشَّیْخُ بِاللَّهِ مَا قَتَلَهُ وَ لَوْ فَعَلَ ذَلِکَ لَاعْتَلَاهُ بِأَسْیَافٍ حِدَادٍ وَ سَوَاعِدَ شِدَادٍ وَ کَانَ یَکُونُ فِی ذَلِکَ مُطِیعاً لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ قَالَ مُعَاوِیَةُ یَا شَیْخُ هَلْ حَضَرْتَ یَوْمَ صِفِّینَ قَالَ وَ مَا غِبْتُ عَنْهَا قَالَ کَیْفَ کُنْتَ فِیهَا قَالَ الشَّیْخُ أَیْتَمْتُ مِنْکَ أَطْفَالًا وَ أَرْمَلْتُ مِنْکَ نِسْوَاناً کُنْتُ کَاللَّیْثِ أَضْرِبُ بِالسَّیْفِ تَارَةً وَ بِالرُّمْحِ أُخْرَى قَالَ مُعَاوِیَةُ هَلْ ضَرَبْتَنِی بِشَیْ‏ءٍ قَطُّ قَالَ الشَّیْخُ ضَرَبْتُکَ بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ سَهْماً فَأَنَا صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ اللَّذَیْنِ وَقَعَا فِی بُرْدَتِکَ وَ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ اللَّذَیْنِ وَقَعَا فِی مَسْجِدِکَ وَ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ اللَّذَیْنِ وَقَعَا فِی عَضُدَیْکَ وَ لَوْ کَشَفْتَ الْآنَ لَأَرَیْتُکَ مَکَانَهُمَا فَقَالَ مُعَاوِیَةُ لِلشَّیْخِ هَلْ حَضَرْتَ یَوْمَ الْجَمَلِ قَالَ وَ مَا یَوْمُ الْجَمَلِ قَالَ مُعَاوِیَةُ یَوْمَ قَاتَلَتْ عَائِشَةُ عَلِیّاً قَالَ وَ مَا غِبْتُ عَنْهُ قَالَ مُعَاوِیَةُ یَا شَیْخُ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ أَمْ مَعَ عَائِشَةَ قَالَ الشَّیْخُ بَلْ مَعَ عَلِیٍّ قَالَ مُعَاوِیَةُ یَا شَیْخُ أَ لَمْ یَقُلِ اللَّهُ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ قَالَ النَّبِیُّ ص هِیَ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ الشَّیْخُ أَ لَمْ یَقُلِ اللَّهُ تَعَالَى یا نِساءَ النَّبِیِّ إِلَى قَوْلِهِ وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏ وَ قَالَ النَّبِیُّ ص أَنْتَ یَا عَلِیُّ خَلِیفَتِی عَلَى نِسَائِی وَ أَهْلِی وَ طَلَاقُهُنَّ بِیَدِکَ أَ فَتَرَاهَا خَالَفَتْ اللَّهَ تَعَالَى فِی ذَلِکَ عَاصِیَةً اللَّهَ وَ رَسُولَهُ خَارِجَةً مِنْ بَیْتِهَا وَ هِیَ فِی ذَلِکَ سَفَکَتْ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ وَ أَذْهَبَتْ أَمْوَالَهُمْ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ هِیَ کَامْرَأَةِ نُوحٍ فِی النَّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَى الْکَافِرِینَ قَالَ مُعَاوِیَةُ یَا شَیْخُ مَا جَعَلْتَ لَنَا شَیْئاً نَحِجُّ بِهِ عَلَیْکَ فَمَتَى ظُلِمَتِ الْأُمَّةُ وَ طَفِئَتْ عَنْهُمْ قَنَادِیلُ الرَّحْمَةِ قَالَ لَمَّا صِرْتَ أَمِیرَهَا وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَزِیرَهَا قَالَ فَاسْتَلْقَى مُعَاوِیَةُ عَلَى قَفَاهُ مِنَ الضَّحِکِ وَ هُوَ عَلَى ظَهْرِ فَرَسِهِ فَقَالَ یَا شَیْخٌ هَلْ لَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ نَقْطَعُ بِهِ لِسَانَکَ قَالَ مَا عِنْدَکَ قَالَ عِشْرُونَ نَاقَةٍ حَمْرَاءَ مُحَمَّلَةً عَسَلًا وَ بُرّاً وَ سَمْناً وَ عَشَرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ تُنْفِقُهَا عَلَى عِیَالِکَ وَ تَسْتَعِینُ بِهَا عَلَى زَمَانِکَ قَالَ الشَّیْخُ لَسْتُ أَقْبَلُهَا قَالَ وَ لِمَ ذَلِکَ قَالَ الشَّیْخُ لِأَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ دِرْهَمٍ حَلَالٌ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ دِرْهَمٍ حَرَامٌ قَالَ مُعَاوِیَةَ لَئِنْ أَقَمْتَ مَعِی فِی دِمَشْقَ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقِکَ قَالَ مَا أَنَا بِمُقِیمٍ مَعَکَ فِیهَا قَالَ مُعَاوِیَةُ وَ لِمَ ذَلِکَ قَالَ الشَّیْخُ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ وَ أَنْتَ أَوَّلُ ظَالِمٍ وَ آخِرُ ظَالِمٍ ثُمَّ تَوَجَّهَ الشَّیْخُ إِلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ هَذَا آخِرُ الْحَدِیثِ.

الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص: 80-77

 


89) سوره یونس (10) آیه 58 قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَح

بسم الله الرحمن الرحیم

89) سوره یونس (10) آیه 58  

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون‏ 

10 رمضان 1437

ترجمه

بگو به فضل خدا و رحمت او، [آری] فقط بدان شاد باشند، [که] آن بهتر است از آنچه جمع می‌کنند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«فضل» این ریشه دلالت بر «زیادتر از حالت میانه و معمول» می‌کند و با بار معنایی مثبت و منفی به کار می‌رود که غالبا تعبیر«فضل» بار معنایی مثبت دارد و تعبیر «فضول» بار معنایی منفی دارد (هر دو را باید به «زیادی» ترجمه کرد.) (مفردات ألفاظ القرآن/639) و فضل خدا به معنای اعطای بیش از حدی که به طور معمول نیاز است و انتظار می‌رود، می‌باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏9/ 106)

«رحمت»: ظاهرا ریشه «رحم» دلالت بر «رقت قلب همراه با احسان کردن» می‌کند که ممکن است در هریک از این دو (رقت قلب یا احسان) بتنهایی به کار رود، چنانکه در مورد خدا فقط به معنای احسان است (مفردات ألفاظ القرآن/347) البته برخی بین کلمات مربوط به این معنا تفاوت ظریفی قائلند و می‌گویند: آنچه در قلب پیدا می‌شود حالت رقت است، سپس لطف حاصل می‌شود، سپس عطوفت، سپس حنه (=شوق و رغبت)، سپس محبت، سپس شفقت، سپس رأفت، و در نهایت به رحمت می‌رسد و درواقع، رحمت،‌تجلی رأفت و ظهور شوق و شفقت است و مربوط به مقام ابراز نسبت به چیز خاصی است که در آن خیر و صلاح مخاطب لحاظ می‌شود ولو خود مخاطب آن را خوش ندارد مانند خوراندن دوای تلخ به مریض. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏4/ 92) (در جلسه 1 درباره تفاوت رحمن و رحیم، و در تدبر 6 جلسه 47 در تفاوت رئوف و رحیم توضیحاتی گذشت)

«بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» علامه طباطبایی احتمال داده که دو کلمه «فضل» و «رحمت» به دو معنا باشد، مراد از «فضل» رحمت عامه خدا و مراد از «رحمت» رحمت خاص به مومنین باشد، خصوصا که در آیه قبلش هم تعبیر «رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِین» آمده است و مویدش هم اینکه حرف «بـ» - که دال بر سببیت است - بر سر هریک جداگانه آمده، و معنایش این می‌شود هرکدام سبب مستقلی است برای شاد شدن؛ هرچند موید مخالفش این است که بعدش کلمه «بذلک» آمده نه «بذلکما» (المیزان10/ 83) [و نیز ضمیر «هو» آمده، نه «هما»]

«بذلک فلیفرحوا» چون جار و مجرور (بذلک) متعلق به «یفرحوا» است و مقدم بر آن آمده، دلالت بر حصر می‌کند لذا در ترجمه کلمه «فقط» اضافه شد.

حدیث

1) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ الْمَرْزُبَانِ الْفَارِسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَیْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:

[1] قَوْلُ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ» فَفَضْلُ اللَّهِ نُبُوَّةُ نَبِیِّکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَبِذَلِکَ قَالَ بِالنُّبُوَّةِ وَ الْوَلَایَةِ فَلْیَفْرَحُوا یَعْنِی الشِّیعَةَ هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ یَعْنِی مُخَالِفِیهِمْ مِنَ الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ فِی دَارِ الدُّنْیَا

الأمالی( للصدوق)، ص495

از پیامبر اکرم ص در ذیل این آیه روایت شده است که:

«فضل خدا» نبوت پیامبرتان است و «رحمت او» ولایت علی بن‌ابی‌طالب است «فقط بدان شاد باشند» یعنی شیعیان، «آن بهتر است از آنچه جمع می‌کنند» یعنی از آنچه مخالفان ایشان از زن و بچه و اموال در زندگی دنیا جمع می‌کنند.

2) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

«فَضْلُ اللَّهِ» عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ بِتَأْوِیلِهِ «وَ رَحْمَتُهُ» تَوْفِیقُهُ لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ خَیْراً مِمَّا یَجْمَعُونَ، وَ هُوَ ثَمَنُ الْجَنَّةِ وَ نَعِیمُهَا، فَإِنَّهُ یُکْتَسَبُ بِهَا رِضْوَانُ اللَّهِ تَعَالَى- الَّذِی هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُسْتَحَقُّ بِهَا الْکَوْنُ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ- الَّذِی هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ. [وَ] إِنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ الطَّیِّبِینَ أَشْرَفُ زِینَةٍ [رتبة] فِی الْجِنَانِ.

ثُمَّ قَالَ ص: یَرْفَعُ اللَّهُ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْعِلْمِ بِتَأْوِیلِهِ، وَ بِمُوَالاتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَائِنَا أَقْوَاماً، فَیَجْعَلُهُمْ فِی الْخَیْرِ قَادَةً، تُقَصُّ آثَارُهُمْ، وَ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ یُقْتَدَى بِفِعَالِهِمْ، وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِکَةُ فِی خُلَّتِهِمْ، وَ بِأَجْنِحَتِهَا تَمْسَحُهُمْ وَ فِی صَلَوَاتِهَا، تَسْتَغْفِرُ لَهُمْ کُلُّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ حَتَّى حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ، وَ السَّمَاءُ وَ نُجُومُهَا[2]

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع (ص16) ذیل همین آیه از پیامبر اکرم ص روایت شده است که:

منظور از «فضل خدا» عز و جل، قرآن و علم به تأویل آن است؛ و منظور از «رحمت او» توفیق او برای قبول ولایت محمد و خاندان پاک وی و دشمنی با دشمنان آنها ست.

سپس رسول خدا ص فرمود: و چگونه این «بهتر از آنچه جمع می‌کنند» نباشد، در حالی که بهای بهشت و نعمتهای آن است، چرا که با آن رضوان الهی را که از بهشت بالاتر است، می‌توان به دست آورد و با آن می‌توان به استحقاقِ بودن در محضر محمد و خاندان پاک او را که از بهشت بالاتر است، رسید و محمد و خاندان پاک او برترین زینت [یا رتبه] در بهشتها هستند.

سپس فرمود: خداوند با علم به این قرآن و تأویل آن، و با دوستی اهل بیت و بیزاری از دشمنان ما، گروهی را رفعت می‌بخشد تا حدی که آنان را در خیر و خوبی، رهبر [دیگران] می‌سازد، سیره‌شان مورد تبعیت قرار می‌گیرد و به اعمالشان خیره می‌شوند و به رفتارشان اقتدا می‌کنند و ملائکه به دوستی آنها رغبت می‌ورزند و با بال‌هایشان و در نمازهایشان بدانها تبرک می‌جویند، تر و خشک، حتی ماهیان و حشرات [یا خزندگان] دریا، و درندگان و چارپایان در خشکی، و آسمان و ستارگانش برای آنها طلب مغفرت می‌کنند.

3) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:

کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَکَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجَعَ نَبِیّاً مُرْسَلًا وَ خَرَجَتْ مَلِکَةُ سَبَإٍ فَأَسْلَمَتْ مَعَ‏ سُلَیْمَانَ ع وَ خَرَجَتْ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ یَطْلُبُونَ الْعِزَّ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ.

الکافی، ج‏5، ص 84

از امیر المومنین ع روایت شده است: نسبت بدانچه امیدی نداری، امیدوارتر باش تا نسبت به آنچه امید داری؛ چرا که موسی بن عمران رفت برای خانواده‌اش آتش بیاورد، خدا عز و جل با او سخن گفت و پیامبر برگشت و ملکه سبا [ به نیت مقابله با سلیمان] بیرون آمد، پس با سلیمان اسلام آورد و تسلیم او شد و ساحران فرعون دنبال این بودند که در بارگاه فرعون به عزت برسند، پس مومن برگشتند.

4) عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عن عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعَابِدِین‏:

... مِنْ أَیْنَ لِی الْخَیْرُ یَا رَبِّ وَ لَا یُوجَدُ إِلَّا مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ أَیْنَ لِیَ النَّجَاةُ وَ لَا تُسْتَطَاعُ إِلَّا بِکَ لَا الَّذِی أَحْسَنَ اسْتَغْنَى عَنْ عَوْنِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ لَا الَّذِی أَسَاءَ وَ اجْتَرَأَ عَلَیْکَ وَ لَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ

... لَیْسَ مِنْ صِفَاتِکَ یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّةَ وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطَایَا [بِالْعَطِیَّاتِ‏] عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ وَ الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی کَبِیراً فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ  وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ

... وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ کَیْفَ نَسْتَکْثِرُ أَعْمَالًا یُقَابَلُ بِهَا کَرَمُکَ بَلْ کَیْفَ یَضِیقُ عَلَى الْمُذْنِبِینَ مَا وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِکَ

... وَ قَدْ تَوَثَّقْنَا مِنْکَ بِالصَّفْحِ الْقَدِیمِ وَ الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ أَ فَتَرَاکَ یَا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنَا أَوْ تُخَیِّبُ آمَالَنَا کَلَّا یَا کَرِیمُ فَلَیْسَ هَذَا ظَنُّنَا بِکَ وَ لَا هَذَا طَمَعُنَا فِیکَ یَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِیکَ أَمَلًا طَوِیلًا کَثِیراً إِنَّ لَنَا فِیکَ رَجَاءً عَظِیماً عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا فَحَقِّقْ رَجَائَنَا یَا مَوْلَانَا فَقَدْ عَلِمْنَا مَا نَسْتَوْجِبُ بِأَعْمَالِنَا

... إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلًا وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ یَا سَیِّدِی وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ وَ جَلِّلْنِی بِسَتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ سَیِّدِی ‏

برخی از فرازهای دعای امام سجاد ع در سحرهای ماه رمضان، که به دعای ابوحمزه ثمالی معروف است:

... پروردگارا، از کجا خوبی را بجویم در حالی که جز نزد تو نیست؛ و از کجا به نجات دست یابم که جز با کمک تو ممکن نیست. نه کسی که نیکوکار است از یاری و رحمت تو بی‌نیاز است و نه کسی که گناه و بی‌ادبی کرده از قدرت تو خارج است ...

بار الها! تو این گونه نیستی که به درخواست کردن دستور دهی، بعد ما را از عطای خود محروم کنی؛ تو کسی هستی که همواره با عطایای خود بر مردمان سرزمینت منت گذاشته‌ای و با دلی مهربان به آنها نظر لطف افکنده‌ای. خدایا! مرا در نعمت و احسان خود از کودکی پروراندی و در بزرگسالی اسمم را بلندآوازه ساختی؛ پس ای کسی که در دنیا مرا با احسان و تفضل و نعمت خود پروراند و در آخرت به من عفو و کرمش را وعده کرد ...

و اعمال ما در کنار نعمتهای تو چه ارزشی دارد و چگونه اعمالی را زیاد بشماریم که در مقابلش کرم تو قرار دادر؛ بلکه چگونه ممکن است از گناهکاران دریغ شود آن رحمت تو که همه آنها را فراگرفته است...

و ما به گذشت همیشگی و فضل عظیم و رحمت گسترده تو امید بسته‌ایم ، آیا پرورداگارا! می‌پسندی که گمان ما تخلف پذیرد یا آرزوهایمان هدر رود. حاشا ای کریم! گمان ما به تو چنین نبوده و طمع ما در تو این نیست؛ پروردگارا! ما در تو آرزوهای طولانی فراوانی بسته‌ایم، ما به تو امید عظیمی داریم! سرپیچی‌ات کرده‌ایم اما امید داریم که بر ما بپوشانی! و دعایت کرده‌ایم و امید داریم اجابتمان کنی، پس ای مولای ما، امید ما را برآورده ساز که می‌دانیم با اعمالمان چنین شایستگی‌ای نداریم ...

خدایا فضل تو گسترده‌تر وحلم تو عظیم‌تر از آن است که مرا با عملم بسنجی و یا به خاطر خطایم مرا خوار کنی؛ سرور من! من کی‌ام و چه اهمیتی دارم؟ مرا به فضل خود ببخش و با عفو خود بر من صدقه ده و در پوشش خود قرار ده و از توبیخ من درگذر به کرم وجهت ای سرور من.

تدبر

1)‌ «... فَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ ... هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون»: کدام برتر است: آنچه «خودم جمع کرده‌ام» یا آنچه «خدا با فضل و رحمتش می‌دهد».

 الف- دانایی‌ام چقدر است که آنچه جمع می‌کنم واقعا به نفعم باشد؟

ب- توانایی‌ام چقدر است که پاسخگوی فطرت بی‌نهایت‌طلب من باشد؟

ج- آنچه جمع می‌کنم، با مرگم از من جدا می‌شود، پس آیا حقیقتاً از آنِ من بوده؟

د- ...

شاید تمام تعالیم دین برای همین است که این یک آیه را در زندگی بفهمیم و به سعادت برسیم:

آنچه خدا می‌دهد واقعا برتر است از آنچه با توهم خود، با توان حقیر خود، و در دنیای خود، برای خودم جمع می‌کنم. پس زندگی‌ام را با خدا تنظیم کنم، نه با توهم و توان خودم!

2) «قُل ... فَلْیَفْرَحُوا ... خَیْرٌ ...» ما به چه دل‌خوشیم؟ به چی شاد می‌شویم؟ و به چه باید شاد شویم؟

خدا به خیر کند، شاد شدن هم دستوری شد! یعنی چه که «باید به ... شاد شوید، و نه به ...»؟ دیگر برای شادی‌مان هم تعیین تکلیف می‌کنند! اصلا به شما چه ربطی دارد؟ می‌خواهم هرجور دلم می‌خواهد، شاد باشم!

نکته دقیقا همین‌جاست! آنطور که «دل»ت می‌خواهد، شاد بشو، نه آن طور که به «وهم و خیال‌»ت القا می‌کنند! حواست را جمع کن! از شیطان گرفته تا هالیوود، هیچیک به تو توجه نمی‌دهد که «شادی» چیست؛ بلکه سعی می‌کند «دلخواه خودش» را با رنگ و لعاب، به اسم «شادی‌بخش تو» به تو القا کند! و چند دقیقه‌ای ظاهرا تو را شاد کند. اما آیا واقعا «تو» شاد شده‌ای یا کسی که خودت را با او اشتباه گرفته‌ای؟! اگر «تو» شاد شده‌ای، پس چرا مدتی که از هوسرانی و فیلم و ... می‌گذرد، شادی‌ات تمام می‌شود؛ بلکه یواشکی در درون خویش احساس خفت می‌کنی؟ چرا گاهی از خودت بدت می‌آید؟

اما خدا می‌گوید: «خودت شاد شو، نه دیگری»! «تو» کیستی؟ «تو» وقتی از دنیا بروی، بدنت می‌پوسد، اما تو هستی! پس همین بدن نیستی!

چون از خودت حواست پرت شده، باید به تو بگویند که شادی «تو» به چیست؛ و بعدا تو هم وقتی فهمیدی باید به دیگران بگویی (تدبر5)

3) «... فَضْلِ اللَّهِ ... هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون» وقتی سراغ خدا رفتیم، با خدای بی‌نهایت مهربان و بی‌نهایت توانا مواجهیم. آیا «به‌اندازه» خواستن معنی دارد؟ عادی است که «زیاد»‌ بخواهیم. هرچه که فکرش را هم بکنی، باز هم بیشتر!

شاید به همین جهت است روایاتی که ثواب‌های عظیم برای کارهای اندک ذکر می‌کنند: وقتی به «ثوابی که با انجام آن کار خودمان می‌توانیم جمع کنیم» نگاه می‌کنیم، ثواب‌های ذکرشده، نامعقول می‌نماید؛ اما همین که توجه کنیم که با فضل (زیادی) - آن هم فضل در مقیاس خدایی- با ما برخورد می‌کنند، آن همه ثواب‌ها اصلا جای تعجب ندارد.

شاید به همین جهت است که در دعاها نسبت به خدا خیلی پرتوقع هستیم (حدیث4) و اشکالی هم ندارد، چون خودش گفته که به فضل من خوش باشید، نه به جمع‌آوری خودتان.

4) «فَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» هم «زیاد» می‌دهد، هم از روی «مهربانی». برای همین «زیادی‌»اش حال آدم را به هم نمی‌زند، به تعبیر رسمی‌تر: آدم را دل‌زده نمی‌کند! (کهف/108) «زیادی‌»‌ای است که هرچه بیشتر بدهند بیشتر دلت می‌خواهد و خوشی‌اش تمام نمی‌شود (زخرف/71) واقعا جا دارد که بگویند «فلیفرحوا».

5) «قل...» «تنهاخوری» نکنید! اگر این حرفها را قبول دارید، رسانه باشید، هرچند نه به سبک تلگرام!

یعنی اگر فهمیدی و در عمق جانت نشست، تو هم این را در جان دیگران بنشان! «رسانه باشید» (قُل)، در منطق دینی، صرفا فوروارد کردن نیست. شرط رسانه بودن این است که اول خودت هضم کنی، باور کنی، در دلت بنشیند، بعد به دیگران برسانی. «سخن چون از جان برآید، بر جان نشیند»؛ وگرنه از فقط از زبان درآید، به مغز هم نمی‌رسد چه رسد به قلب!



[1] . برای رعایت اختصار قسمت اول روایت را در کانال نیاوردم که چنین است:

خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ وَ هُوَ رَاکِبٌ وَ خَرَجَ عَلِیٌّ ع وَ هُوَ یَمْشِی فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِمَّا أَنْ تَرْکَبَ وَ إِمَّا أَنْ تَنْصَرِفَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ تَرْکَبَ إِذَا رَکِبْتُ وَ تَمْشِیَ إِذَا مَشَیْتُ وَ تَجْلِسَ إِذَا جَلَسْتُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ حَدٌّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ لَا بُدَّ لَکَ مِنَ الْقِیَامِ وَ الْقُعُودِ فِیهِ وَ مَا أَکْرَمَنِیَ اللَّهُ بِکَرَامَةٍ إِلَّا وَ قَدْ أَکْرَمَکَ بِمِثْلِهَا وَ خَصَّنِی بِالنُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ وَ جَعَلَکَ وَلِیِّی فِی ذَلِکَ تَقُومُ فِی حُدُودِهِ وَ فِی صَعْبِ أُمُورِهِ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا آمَنَ بِی مَنْ أَنْکَرَکَ وَ لَا أَقَرَّ بِی مَنْ جَحَدَکَ وَ لَا آمَنَ بِاللَّهِ مَنْ کَفَرَ بِکَ وَ إِنَّ فَضْلَکَ لَمِنْ فَضْلِی وَ إِنَّ فَضْلِی لَکَ لَفَضْلُ اللَّهِ وَ هُوَ ...

روزی پیامبر عازم جایی شد در حالی که سواره بود علی ع دنبال ایشان پیاده به راه افتاد. پیامبر به او فرمود:

ای ابوالحسن! یا تو هم سوار شو یا برگرد، چرا که خداوند عز و جل به من امر فرموده که اگر من سواره بودم تو هم سواره بیایی و اگر من پیاده رفتم تو هم پیاده بیایی و هرگاه من نشتم تو هم بنشینی - مگر در جایی که حدی از حدود الهی پیش آید که لازم باشد قیام و قعود متفاوتی داشته باشیم - و خداوند هیچ کرامتی را به من ارزانی نداشت مگر اینکه تو را هم بدان کرامت بخشید و البته من نبوت و رسالت را به من اختصاص داد و تو را در آن ولیّ من قرار داد تا به انجام حدود آن و دشواری‌های امورش بپاخیزی و قسم به کسی که محمد را به حق به پیامبری مبعوث کرده کسی که تو را انکار کند به من ایمان نیاورد و کسی که زیر بار اقرار به ولایت تو نرود، به نبوت من اقرار نکرده و کسی که به تو کرفان ورزد به خدا ایمان نیاورده و فضل تو از فضل من است و فضل من فضل خداوند است و این همان سخن خداوند عز و جل است که می‌فرماید: «بگو به فضل خدا و رحمت او، [آری] فقط بدان شاد باشند، [که] آن بهتر است از آنچه جمع می‌کنند.» پس


[2] . روى أنس عن النبی ص أنه قال من هداه الله للإسلام و علمه القرآن ثم شکا الفاقة کتب الله عز و جل الفقر بین عینیه إلى یوم القیامة ثم تلا «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» الآیة

مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص178

 


88) سوره توبه (9) آیه 61 وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّب

بسم الله الرحمن الرحیم

88) سوره توبه (9) آیه 61 

وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم‏ 

9 رمضان 1437

ترجمه

و از آنان [= منافقان] کسانی‌اند که پیامبر ص را اذیت می‌کنند و می‌گویند: او [سراپا] گوش است! بگو گوش «خوبی» برای شماست، به خدا ایمان می‌آورد و نسبت به مومنین ایمان دارد و برای کسانی از شما که ایمان آورده‌اند، رحمت است؛ و کسانی که رسول خدا را اذیت می‌کنند برایشان [صرفا] عذابی دردناک است.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

[1]در تعبیر «أُذُنُ خَیْرٍ»، «خیر» مضاف الیه است، نه صفت؛ که معنی‌اش می‌شود «گوشی برای [مطالب] خوب برای شما» (لذا در ترجمه کلمه «خوبی» را داخل پرانتز گذاشته شد. این قرائت رایج در قراء سبعه است؛ اما قرائت اعمش از عاصم، برجمی از ابوبکر بن ‌عیاش، و نیز حسن بصری، قتاده و عیسی بن عمر به صورت «أُذُنٌ خَیْرٌ» (با تنوین ضم روی هر دو کلمه) بوده است (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏5/ 66) که در این صورت، «خیر» برای «اذن» صفت می‌شود؛ یعنی «گوش خوبی برای مطالب شما» یعنی هرچه می‌گویید خوب گوش می‌دهد. با توجه به اینکه این قرائات همگی مورد تایید اغلب علمای شیعه و سنی بوده است، هردو معنا درست است: ‌پیامبر گوش دادنش، گوش دادنی بود که مطالب خوب را گوش می‌داد (که اینجا گوش دادن به معنای گوش دادن همراه با تایید است) و هم شنونده خوبی برای همگان بود (که اینجا گوش دادن به معنای با روی باز به سخن مخاطب توجه کردن است)[2]

«یُؤْمِنُ بِاللَّه» که تعبیر رایجی است یعنی «به خدا ایمان می‌آورد»؛ اما «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِین» یعنی چه؟ مرحوم طبرسی بر این باور است که وقتی فعل «یومن» با حرف لام متعدی شود به معنای «تصدیق می‌کند» می‌باشد[3]و نیز گفته که برخی بر این باورند که «لام» در اینجا آمده تا بین ایمان «امان»آور [در تعبیر یومن بالله] و ایمان «تصدیق»کننده تفاوت بگذارد (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏5/ 68؛ و نیز: إعراب القرآن و بیانه‏4/ 122)[4]. علامه طباطبایی بر این باور است که اساسا ایمان آوردن به معنای تصدیق کردن است؛ و فرق این دو در این است که در اولی، متعلق تصدیق [آنچه مورد تصدیق قرار می‌گیرد] تصریح شده [یومن بالله، یعنی به خدا ایمان می‌آورد و وجود خدا را تصدیق می‌کند] اما در دومی متعلق تصدیق نیامده و لام در همان رایج‌ترین معنای خود (= به نفعِ) آمده و تعبیر «یومن للمومنین» فقط بیان می‌کند که تصدیقی به نفع مومنین انجام می‌دهد و منظور این است که وقتی مومنان سخنی می‌گویند، حضرت با آنها به گونه‌ای مواجه می‌شود که سخن آنها را حمل به صحت می‌کند، به تعبیر دیگر، نه مضمون و محتوای کلام آنها، بلکه خود گوینده کلام را تصدیق می‌کند (اصطلاحا: صدق مخبری، نه صدق خبری) (المیزان9/ 315) [5] به تعبیر دیگر، در اولی منظور تصدیق و اذعان به خداست، و دومی منظور گوش دادن به مومنان است[6] (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏2/ 285)[7]

شان نزول

همه مفسران - علی‌رغم اینکه در مورد شخصش اختلاف نظر دارند - اما اتفاق دارند که داستان از این قرار بوده که شخصی که در ظاهر مسلمان (اما درواقع، از منافقان) بود نزد جمعی از هم‌مسلکان خود پشت سر پیامبر سخنان ناشایستی می‌زد و سخن‌چینی می‌کرد، یکی از آنها گفت که مواظب حرفهایت باش. ممکن است خبر این مطالب به گوش او برسد و بعد برای ما مشکلی ایجاد کند. کسی که آن حرفها را می‌زد گفت: مهم نیست. پیامبر مثل گوش است؛ هر حرفی بزنی قبول می‌کند. الان اینها را به شما گفتم، فردا می‌روم خلافش را به او می‌گویم و خواهید دید مثل گوش می‌ایستد و بعد هم تصدیقمان می‌کند. و آنگاه این آیه نازل شد.

(تفسیر القمی‏1/300؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن5/ 68؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏2/ 285)

این آیه از نمونه آیاتی است که یک نفر سخنی را گفته، اما ضمایر جمع آمده است.

حدیث

1) عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنِّی أَرَدْتُ أَنْ أَسْتَبْضِعَ بِضَاعَةً إِلَى الْیَمَنِ فَأَتَیْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْتَبْضِعَ فُلَاناً فَقَالَ لِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ یَشْرَبُ الْخَمْرَ فَقُلْتُ قَدْ بَلَغَنِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ذَلِکَ فَقَالَ صَدِّقْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ‏. فَقَالَ یَعْنِی یُصَدِّقُ اللَّهَ وَ یُصَدِّقُ الْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهُ کَانَ رَءُوفاً رَحِیماً بِالْمُؤْمِنِینَ.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص: 95[8]

از امام صادق ع روایت شده است:

می‌خواستم سرمایه‌ای را که داشتم در مسیر یمن به تجارت بیندازم. نزد امام باقر ع رفتم و گفتم: می‌خواهم سرمایه‌ام را برای تجارت به فلانی بدهم. فرمود: آیا نمی‌دانی که او شارب الخمر (شراب‌خوار) است؟ گفتم: شنیده‌ام که مومنین درباره‌اش چنین می‌گویند. فرمود: [وقتی مومنین چیزی می‌گویند] آنها را تصدیق کن که خداوند می‌فرماید: «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» و فرمود: یعنی [پیامبر ص] خدا را تصدیق می‌کند و مومنین را تصدیق می‌کند زیرا که او [= پیامبر ص] بر مومنان مهربان و رحیم است.[9]

2) روی عن الإمام الصادق أبی عبد الله جعفر بن محمد:

 ثَلَاثَةٌ یُسْتَدَلُّ بِهَا عَلَى إِصَابَةِ الرَّأْیِ حُسْنُ اللِّقَاءِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ وَ حُسْنُ الْجَوَابِ ... الْعَاقِلُ إِنْ کُلِّمَ أَجَابَ وَ إِنْ نَطَقَ أَصَابَ وَ إِنْ سَمِعَ وَعَى‏

تحف العقول، ص323

از امام صادق ع روایت شده است:

با سه چیز می‌توان به صائب بودن نظر افراد [= اینکه نظرشان علی‌القاعده درست درمی‌آید] پی برد: خوب برخورد کردن، خوب گوش دادن، و خوب جواب دادن ... عاقل کسی است که وقتی با او سخن گفته شود، جواب دهد؛ و وقتی سخن بگوید به هدف بزند، و وقتی گوش دهد، خوب دریافت کند و نگهدارد.

3) عَوِّدْ أُذُنَکَ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ وَ لَا تَصْغِ إِلَى مَا لَا یَزِیدُ فِی صَلَاحِکَ اسْتِمَاعُهُ فَإِنَّ ذَلِکَ یُصْدِی الْقُلُوبَ وَ یُوجِبُ الْمَذَامَّ.

4) مَنْ أَسْرَعَ فِی الْجَوَابِ لَمْ یُدْرِکِ الصَّوَابَ.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 215، ح4211 و 4216

امیرالمومنین ع فرمود:

- گوش خود را به خوب شنیدن عادت بده؛ و به چیزی که شنیدنش بر صلاح تو نمی‌افزاید با تمام وجود گوش نده که این باعث زنگار قلب و مایه مذمت خواهد شد.

- کسی که در جواب عجله کند، به [دیدگاه] صواب نخواهد رسید.

5) أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی ... حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً وَ نَفَثَ فِی الْآذَانِ نَجِیّا

نهج‌البلاغه، خطبه 83 (خطبه غراء)

شما را به تقوای از خدایی توصیه می‌کنم که ... شما را هشدار داد نسبت به دشمنی که در سینه‌ها نفوذ می‌کند و در گوش‌ها نجواکنان می‌دمد.

6) الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَرْمَنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ.

الکافی، ج‏6، ص434

از امام باقر ع روایت شده است که:

کسی که با تمام وجود به سخنگویی گوش فرادهد، پس او را پرستیده است؛ اگر آن سخنگو مطلب را از جانب خداوند عز و جل ادا کند خدا را پرستیده است؛ و اگر مطلبی از جانب شیطان ادا کند، وی شیطان را پرستیده است.

تدبر

1) «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»:

این آیه به یکی از معضلات حاد فرهنگی جامعه ما، می‌پردازد: گوش دادن به سخن دیگران و جدی گرفتن مخاطب. حتی اگر همه چیز را می‌دانستیم - که نمی‌دانیم - باز باید به مخاطب اعتنا کرد.

بسیاری از ما بلدیم حرف بزنیم، اما بلد نیستیم گوش بدهیم.

پیامبر چنان به سخن مخاطبین خود گوش می‌داد که عده‌ای ایشان را «گوش» خطاب می‌کردند. اگرچه برخورد عالی ایشان، این گمان را در مخاطب سوءاستفاده‌گر ایجاد کرده بود که ایشان چون این گونه توجه می‌کند و گوش می‌دهد پس هرچیزی را گوش می‌دهد، اما تعبیر «اذنُ خیرٍ» نشان می‌دهد که گوش دادن ایشان این گونه بود که «مطلب خوب» را بشنود و قبول کند. (الصافی، فیض کاشانی، ج‏2، ص353)

در واقع «الگوی گوش‌ دادن ایشان» این گونه بود که:

الف- هر سخنی را با توجه گوش می‌کرد (= می‌شنید)؛

ب- و در واقع، فقط سخن خیر را گوش می‌کرد (قبول می‌کرد).

ما هم بکوشیم در مواجهه «گوش» باشیم؛ و در هنگام قبول «گوشِ به مطلب خوب».

توجه به همین تفاوت ظریف است که موجب می‌شود برخی احادیث، مطلقِ گوش دادن را مدح کنند (احادیث 2 و 3) و برخی از احادیث برخی گوش دادن‌ها را بشدت مذمت می‌کند (احادیث 5 و 6)

2) «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»

گام دوم آموزش مواجهه اجتماعی در این آیه:

جامعه دینی، مومن و منافق دارد. انسان مومن، رفتار مسلمانان را حمل به صحت می‌کند؛ اما خودش در مقام اقدام و رفتار، محبتش را فقط خرج مومن واقعی می‌کند.

علامه طباطبایی در توضیح اینکه چرا در تعبیر اول «مومنین» آورد و در تعبیر دوم «الذین آمنوا» می‌گویند: «منظور از مومنین، جامعه ایمانی است ولو که مشتمل بر افراد منافق هم هست، و بر همین اساس، منظور از «کسانی از شما که ایمان آوردند» کسانی از این جامعه است که مومنان واقعی هستند؛ پس معنی آیه این است که پیامبر تک‌تک افراد جامعه دینی را به احترام ظاهرشان که انتساب به جامعه دینی دارد، تصدیق می‌کند (کار و سخنشان را [مادام که ممکن باشد] حمل بر صحت می‌کند)؛ در عین حال، رحمت او نسبت به کسانی است که حقیقتا ایمان آورده‌اند، زیرا آنهایند که با ایمان به پیامبر ص راه راست هدایت می‌شوند» (المیزان9/315) (ترجمه المیزان9/ 423)

ضمنا چه نیازی بود که قبل از عبارت فوق تعبیر «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ» را آورد؟ ظاهرا اشاره به این است که این گونه بودن، ریشه در ایمان به خدا دارد.

3) «مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ ... لَهُمْ عَذابٌ أَلیم» در جامعه‌ دینی‌ای که خود پیامبر ص وجود داشت، برخی از کسانی که خود را مسلمان و احتمالا صحابه می‌نامیدند، بقدری انسان‌های رذلی بودند که شخص پیامبر ص را اذیت، و خوبی‌های او را بهانه‌ای برای مسخره کردن ایشان قرار می‌دادند؛ و خدا هم آنها را جهنمی معرفی کرد؛ بعد عده‌ای انتظار دارند که در میان مسلمانان امروز، آدم منافق پیدا نشود؛ و وقتی مسلمان رذلی را می‌بینند، بد بودن آنها را به حساب مسلمانی‌شان می‌گذارند! (سوءاستفاده از اسم یک دین، دلیل بر بد بودن خود آن دین نیست)

4) «رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»:

چرا در اینجا پیامبر ص را فقط رحمت برای مومنان واقعی (آن دسته از جامعه ایمانی، که واقعا ایمان آورده‌اند) اما در جای دیگر (انبیاء/107) او را «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» (رحمت برای همگان) دانست؟

«در اینجا رحمت بالفعل مورد نظر است و در آنجا اقتضای رحمت. یعنی پیامبر ص آورنده‌ی رحمت حقیقی برای همگان است؛ اما تنها کسی عملا از این رحمت استفاده می‌کند که واقعا ایمان آورد، و با ایمان آوردنش در مسیر سعادت و رحمت قرار گیرد. (المیزان9/ 316) (ترجمه المیزان‏9/ 425)

5)‌ «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ»:

الف - «رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»

ب - «الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم»:

با اینکه پیامبر ص نسبت به کل جامعه دینی (مومنین) برخورد احترام‌آمیز و همراه با تصدیق دارد (یومن للمومنین: رفتارشان را حمل بر صحت می‌کند)؛ اما در عمل، جامعه دینی دو گروه می‌شوند: کسانی ایمانشان واقعی است، که مشمول رحمت خدا و پیامبر ص می‌شوند؛ و گروهی از این رفتار پیامبر ص سوءاستفاده می‌کنند تا حدی که موجبات اذیت پیامبر را فراهم می‌کنند، که اینها مشمول عذاب می‌شوند.

نتیجه مهم: وقتی پیامبر با آن همه رحمت وارد جامعه می‌شود (= وقتی جامعه دینی به طور جدی تشکیل می‌شود) همه بهشتی نمی‌شوند؛ بلکه اتفاقا در قبال همین مواجهه با پیامبر و دین الهی، برخی بهشتی و برخی جهنمی می‌شوند؛ و این تقصیر دین، پیامبر یا دینی شدن جامعه نیست؛ بلکه اقتضای اختیار داشتن انسانهاست که وقتی موقعیت خوب پیش می‌آید برخی به خاطر پیدایش همین موقعیت خوب، جهنمی می‌شوند.

6) «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» سکوت در برابر شنیده‏ها، همیشه نشانه‏ى رضایت نیست. (قرائتی، تفسیر نور، ج‏5، ص93) با توجه به اینکه، اگرچه پیامبر ص فقط مطالب خیر را قبول می‌کرد، اما منافقان ایشان را «گوش» قلمداد می‌کردند.



[1] . «من» در «منهم» ابتدای کلام را عموما من تبعیضیه گرفته اند که می‌شود «برخی از آنان [منافقین] کسانی‌اند» اما می‌شود من بیانیه هم گرفت که می‌شود «آنان [منافقین]‌اند کسانی که»

[2] . جالب اینجاست که با اینکه اغلب ترجمه‌های قرآن بر اساس همین قرائت حفص از عاصم است، اما عموم مترجمان عملا در ترجمه خود معنای وصفی را برای کلمه خیر لحاظ کرده‌اند (که با قرائت حسن بصری سازگار است، نه با قرائت حفص از عاصم. از معدود کسانی که بر اساس مضاف الیه بودن «حیر» ترجمه کرده، مرحوم آیتی و پورجوادی از معاصران، و نسفی از قدما -قرن6- می‌باشند.

[3] . و آنگاه لام، لام زائده یا به مثابه «لأن» می‌شود

[4] . که در این صورت، لام زائده می‌شود یا متعلق به مصدری می‌شود که فعل بر آن دلالت دارد چنانکه نحاس گفته است: «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ یصدّق باللّه و یصدّق المؤمنین. قال أبو جعفر:فاللام على هذا زائدة عند الکوفیین و مثله هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ [الأعراف: 15] و عند محمد بن یزید متعلّقة بمصدر دلّ علیه الفعل» إعراب القرآن، ج‏2، ص125

[5] . علامه دو دیدگاه دیگر را هم در تحلیل نحوی این بحث نقل می‌کند. یکی اینکه اصلا فرقی بین این دو نیست و ایمان با حرف لام هم متعدی می‌شود مانند «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ:» العنکبوت/26 و «فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ:» یونس/83 و «أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ»: الشعر/111. دوم اینکه حرف لام به نحو تضمین، دلالت بر تضمین معنای جنوح (متمایل شدن و خفض جناح) می‌کند و سپس توضیح می‌دهند لازمه این دو قول این است که تفاوت تعبیر در این دو صرفا از باب تفنن در معنا باشد که امر بعیدی است.

[6] . یعنی وقتی «ایمان» با حرف باء متعدی می‌شود دلالت بر تصدیق می‌کند و وقتی با لام متعدی می‌شود متضمن معنای انقیاد و تسلیم می‌شود (إعراب القرآن و بیانه‏4/ 122).

[7] . اما جایگاه نحوی یومن بالله چیست؟ برخی آن را صفت برای اذن گرفته‌اند إعراب القرآن الکریم، ج‏1، ص: 46) و برخی آن را خبر دوم برای مبتدای محذوف (در اصل چنین بوده: هو اذن ... یومن .. الجدول فی إعراب القرآن، ج‏10، ص: 37)

[8] . شبیه این مضمون با سند و مضمونی اندکی متفاوت در الکافی، ج‏5، ص299 و ج‏6، ص397 نیز آمده است.

[9] . این حدیث را ابتدا می‌خواستم بیاورم، اما به ملاحظه اینکه ممکن است مخاطب درباره شأن نزول دچار چالش شود نیاوردم.

الْکَلْبِیُّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص فِی خُطْبَةِ الْوَدَاعِ:

سَمَّوْنِی أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنَّهُ لِکَثْرَةِ مُلَازَمَتِهِ إِیَّایَ وَ إِقْبَالِی عَلَیْهِ وَ قَبُولِهِ مِنِّی حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ.[9]

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص224

پیامبر اکرم ص در فرازی از خطبه روز غدیر به شرح اذیت‌های منافقان در حق خویش می‌پردازد و از جمله اینکه می‌فرماید:

تا حدی که مرا «گوش» خطاب کردند و این به خاطر این بود که او [علی بن ابی‌طالب] بسیار همراه من بود و من به او توجه می‌کردم و سخن او را قبول می‌کردم، تا حدی که خداوند آیه نازل کرد که:‌ «و از آنان [= منافقان] کسانی‌اند که پیامبر ص را اذیت می‌کنند و می‌گویند: او گوش است»

* پاسخ چالشی هم که به ذهن خطور می‌کند این است که وجوه مختلفی در توهین منافقان به پیامبر مد نظر بوده است. لذا هم وجهی که در شأن نزول گفته شد برقرار است و هم وجهی که در این حدیث.

 


87) سوره أنفال (8) آیه 41 وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم

بسم الله الرحمن الرحیم

87) سوره أنفال (8) آیه 41

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر

8 رمضان 1437

ترجمه

و بدانید که بی‌تردید هر آنچه به دست آوردید، پس همانا خمسِ [= یک پنجمِ] آن، تنها از آنِ خداست، و از آنِ رسول، و از آنِ ذی‌القربی و یتیمان و مسکینان و درراه‌ماندگان، اگر روالتان این بوده که ایمان آورده باشید به خدا و به آنچه که بر بنده‌مان در روز جدایی [حق و باطل]، روزی که آن دو گروه با هم روبرو شدند، نازل کردیم؛ و خداوند بر هر کاری تواناست.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«غَنِمْتُمْ»: «غنیمت» در اصل به معنای «فایده [سود] کسب شده» است (مجمع البحرین6/ 129) و از ریشه «غ‌ن‌م» می‌باشد که این ریشه دلالت بر «به دست آوردن چیزی است که انسان قبلا مالکش نبوده است» (معجم المقاییس اللغة‏4/ 397؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‏7/ 273) در واقع، «غَنَم» به معنای گوسفند است و «غُنم» به معنای «رسیدن به گوسفند و دسترسى یافتن به آن» بوده، و تدریجا درباره هرچه از دشمنان و غیره در دسترس قرار گیرد و بدست آید، به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن/615) پس، «چیزی را غنیمت گرفتم» یعنی «بدان دست‌یافتم» (غَنِمْتُ الشَّی‏ءَ: أَصَبْتُه؛ المصباح المنیر‏2/ 454) این کلمه اگرچه در قرون بعدی عمدتا در مورد غنایم جنگی به کار رفت، اما در زمان پیامبر ص (یعنی در زمان نزول قرآن) در مورد هرگونه «سود و منفعت» به کار می‌رفت و منحصر به غنیمت جنگی نبود؛ چنانکه حدیث مشهوری از پیامبر اکرم ص هم در کتب اهل سنت (مثلا در صحیح ابن‌حبان13/ 258؛ المستدرک علی الصحیحین2/ 51) و هم در کتب شیعه (مثلا در عوالی اللئالی‏1/ 221) و حتی در کتب لغت (لسان‌العرب12/ 445؛ تاج العروس12/ 527) روایت شده است که: لا یَغْلَقُ الرَّهْنُ، لَهُ «غُنْمُهُ»، وَعَلَیْهِ غُرْمُهُ (یعنی: مال به رهن گذاشته شده، از اختیار صاحب اصلی‌اش خارج نمی‌شود، بلکه «سودش» و ضررش به خود صاحب اصلی برمی‌گردد)

«ذِی الْقُرْبى‏» یعنی «صاحب قرابت و خویشاوندی» که منظور از آن در این آیه به دلایل متعدد روایی و تاریخی، اهل بیت پیامبر است (چنانکه در آیه 26 سوره اسراء نیز چنین است) و نه فقط در روایات شیعه بر این تاکید شده، بلکه حتی کسانی مانند شافعی (رئیس فرقه شافعی از فرقه‌های اهل سنت) ذیل این آیه ‌حدیثی از پیامبر اکرم ص نقل می‌کند که: «إِنَّ الصَّدَقَةَ لا تَحِلُّ لِمُحَمَّدٍ، وَلا لآلِ مُحَمَّدٍ، وَإِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَیْنَا الصَّدَقَةَ، وَعَوَّضَنَا مِنْهَا الْخُمُسَ» (صدقه بر محمد و آل محمد ص حرام است و خدا بر آنها صدقه را حرام کرد و به جای آن خمس را قرار داد؛ معرفة السنن و الأثار للبیهقی2/ 43) و یا ابوحنیفه (رئیس فرقه حنفی) فتوا داده که «بعد از رحلت پیامبر سهم اهل بیت از خمس را در زمان ابوبکر و عمر قطع کردند، پس، پرداخت این سهم به خاندان پیامبر لازم نیست و سهم آنها را هم باید به بقیه بدهند! (به نقل از «المغنی» (لإبن قدامه) 6/ 457)

 http://shamela.ws/browse.php/book-8463#page-2779

اینها همگی نشان می‌دهد که منظور از ذی‌القربی در این آیه نزد شیعه و سنی، و حتی نزد کسانی که دادن این سهم به اهل بیت را منع کردند، همان اهل بیت پیامبر بوده است.

منظور از «یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» روزی است که جنگ بدر در آن به وقوع پیوست.

حدیث

1) ... وَ قَالَ الصَّادِقُ ع:

 إِنَّ اللَّهَ لَمَّا حَرَّمَ عَلَیْنَا الزَّکَاةَ أَنْزَلَ لَنَا الْخُمُسَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ الْآیَةَ فَالصَّدَقَةُ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ الْخُمُسُ لَنَا فَرِیضَةٌ وَ الْکَرَامَةُ لَنَا حَلَال‏

فقه القرآن (قطب الدین راوندی)، ج‏1، ص: 262

از امام صادق ع روایت شده است:

خداوند زکات را بر ما حرام کرد و [آیه] خمس را برای ما نازل کرد و فرمود: «و بدانید که بی‌تردید هر آنچه به دست آوردید، ...» پس صدقه بر ما حرام است و ادای خمس به ما واجب است؛ و هدیه هم بر ما حلال است.[1]


عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ قَالَ خُمُسُ اللَّهِ وَ خُمُسُ الرَّسُولِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ ذِی الْقُرْبَى لِقَرَابَةِ الرَّسُولِ وَ الْإِمَامِ وَ الْیَتَامَى یَتَامَى آلِ الرَّسُولِ وَ الْمَسَاکِینُ مِنْهُمْ وَ أَبْنَاءُ السَّبِیلِ مِنْهُمْ فَلَا یُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَیْرِهِمْ.

    تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏4، ص: 125

از امام باقر ع یا امام صادق ع درباره  آیه «و بدانید که بی‌تردید هر آنچه به دست آوردید، پس همانا خمسِ آن، تنها از آنِ خداست، و از آنِ رسول، و از آنِ ذی‌القربی و یتیمان و مسکینان و درراه‌ماندگان» سوال شد، فرمودند:

خمسِ [سهم] خدا و خمسِ [سهم] رسول، [بعد از رحلت پیامبر ص] در اختیار امام است، و خمسِ [سهم] ذی‌القربی برای خویشاوندان رسول و امام است، و منظور از یتیمان، یتیمان از خاندان رسول است؛ و مساکین و در راه‌ماندگان هم مساکین و یتیمان از ایشان است، پس، به غیر آنها نباید داده شود. (و در روایت قبل از این در همین کتاب[2]، این عبارت هم آمده است: فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْکُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا: و می‌دانی که ما از مال صدقه نمی‌خوریم و صدقه بر ما حرام است.)



2) مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ:

مَنِ اشْتَرَى شَیْئاً مِنَ الْخُمُسِ لَمْ یَعْذَرْهُ اللَّهُ اشْتَرَى مَا لَا یَحِلُّ لَهُ.

تهذیب الأحکام، ج‏4، ص136

از امام باقر ع روایت شده است که:

کسی که از مال خمس [= مالی که خمس بدان تعلق گرفته و هنوز خمسش داده نشده] چیزی بخرد، خدا او را معذور نمی‌دارد، و چیزی خریده که برای او حلال نیست.


سَهْلٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْمُثَنَّى قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ زَیْدٍ الطَّبَرِیُّ قَالَ: کَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَسْأَلُهُ الْإِذْنَ فِی الْخُمُسِ فَکَتَبَ إِلَیْهِ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ وَ عَلَى الضِّیقِ الْهَمَّ لَا یَحِلُّ مَالٌ إِلَّا مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِینِنَا وَ عَلَى عِیَالاتِنَا وَ عَلَى مَوَالِینَا وَ مَا نَبْذُلُهُ وَ نَشْتَرِی مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ نَخَافُ سَطْوَتَهُ فَلَا تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لَا تَحْرِمُوا أَنْفُسَکُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِکُمْ وَ تَمْحِیصُ ذُنُوبِکُمْ وَ مَا تَمْهَدُونَ لِأَنْفُسِکُمْ لِیَوْمِ فَاقَتِکُمْ وَ الْمُسْلِمُ مَنْ یَفِی لِلَّهِ بِمَا عَهِدَ إِلَیْهِ وَ لَیْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ السَّلَامُ.

الکافی، ج‏1، ص548

شخصی از تجار فارس از موالیان (شیعیان) امام رضا ع نامه‌ای به حضرت نوشت و از ایشان خواست در مورد خمس اذن دهد [که وی آن را به امام پرداخت نکند و برای خودش خرج کند]. امام نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند گشایش‌بخش و کریم است، برای هر عملی ثوابی قرار داده و اندوه را بر تنگى (یعنى عقاب را بر ترک طاعت) هیچ مالى حلال نیست، مگر از راهى که خدا آن را حلال گردانیده. و به درستى که خمس، یارى ماست بر دین (یا: قرض) ما و بر خانواده‌ها و موالیان ما، و .... پس آن را از ما منصرف نکنید و خود را از دعاى ما محروم مسازید، هر وقت که بر آن قادر باشید؛ زیرا که بیرون کردن آن، کلید روزى شما، پاک کننده گناهان شما، و امری است که برای روز نداری‌تان (قبر و قیامت) ذخیره می‌کنید و مسلمان کسى است که به عهدی که با خدا بسته وفا کند و مسلمان آن نیست که به زبان اجابت کند و به دل مخالفت ورزد؛ والسلام.


حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَرَأْتُ عَلَیْهِ آیَةَ الْخُمُسِ فَقَالَ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لَنَا ثُمَّ قَالَ لَقَدْ یَسَّرَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُ رَزَقَهُمْ خَمْسَةَ دَرَاهِمَ وَ جَعَلُوا لِرَبِّهِمْ وَاحِداً وَ أَکَلُوا أَرْبَعَةً حَلَالًا ثُمَّ قَالَ هَذَا مِنْ حَدِیثِنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَعْمَلُ بِهِ وَ لَا یَصْبِرُ عَلَیْهِ إِلَّا مُمْتَحَنٌ قَلْبُهُ لِلْإِیمَانِ.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص29

ابوحمزه ثمالی می‌گوید بر امام باقر ع آیه خمس را خواندم، فرمود: آنچه از آنِ خداست، در اختیار رسولش قرار می‌گیرد؛ و آنچه از آنِ رسولش بوده، در اختیار ما قرار می‌کیرد. خداوند برای مومنین این را میسر کرد که پنج درهم به آنها روزی دهد و آنها یک درهمش را برای خدا خرج کنند و چهارتای دیگر را به نحو حلال بخورند.

سپس فرمود: این از احادیث صعب و مستصعب (دشوار اندر دشوار) ماست که کسی به آن عمل نمی‌کند و بر آن استقامت نمی‌ورزد مگر کسی که قلبش از آزمون ایمان سربلند بیرون آمده باشد.



3) فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ مُعَنْعَناً عَنْ دَیْلَمِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: إِنَّا لَقِیَامٌ بِالشَّامِ إِذْ جِی‏ءَ بِسَبْیِ آلِ مُحَمَّدٍ [ص‏] حَتَّى أُقِیمُوا عَلَى الدَّرَجِ إِذْ جَاءَ شَیْخٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی قَتَلَکُمْ وَ قَطَعَ قَرْنَ الْفِتْنَةِ فَقَالَ [لَهُ‏] عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ [ع‏]

أَیُّهَا الشَّیْخُ [أَنْصِتْ لِی‏] فَقَدْ نَصَتُّ لَکَ حَتَّى أَبْدَیْتَ [أبدأت‏] لِی عَمَّا فِی نَفْسِکَ مِنَ الْعَدَاوَةِ هَلْ قَرَأْتَ الْقُرْآنَ قَالَ نَعَمْ قَالَ هَلْ وَجَدْتَ لَنَا فِیهِ حَقّاً خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِینَ قَالَ لَا قَالَ مَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ قَالَ بَلَى قَدْ قَرَأْتُ الْقُرْآنَ قَالَ فَمَا قَرَأْتَ الْأَنْفَالَ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ أَ تَدْرُونَ مَنْ هُمْ قَالَ لَا قَالَ فَإِنَّا نَحْنُ هُمْ قَالَ إِنَّکُمْ لَأَنْتُمْ هُمْ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَرَفَعَ الشَّیْخُ یَدَهُ [إِلَى السَّمَاءِ] ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیْکَ مِنْ قَتْلِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مِنْ عَدَاوَةِ آلِ مُحَمَّدِ.

تفسیر فرات الکوفی، ص: 154

دیلم بن عمرو می‌گوید:

من در شام بودم وقتی که اسیران خاندان محمد ص را آوردند. به دروازه شهر که رسیدند، پیرمردی از اهل شام نزدیک آمد و گفت: شکر خدایی را که شما را کشت و شاخ فتنه را شکست و ....

امام سجاد ع به او فرمود: ساکت ماندم تا آنچه از دشمنی در دلت بود ابراز کنی؛ آیا قرآن خوانده‌ای؟

گفت: بله.

فرمود: آیا در آن حقی که خاص ما و نه برای عموم مسلمانان باشد یافته‌ای؟

گفت: نه.

فرمود: پس قرآن نخوانده‌ای.

گفت. من قرآن خوانده‌ام.

فرمود: پس سوره انفال را نخوانده ای که می‌فرماید: «و بدانید که بی‌تردید هر آنچه به دست آوردید، پس همانا خمسِ آن، تنها از آنِ خداست، و از آنِ رسول، و از آنِ ذی‌القربی»؛ آیا می‌دانی [ذی‌القربی] کیستند؟

گفت: نه.

فرمود: آنها ماییم.

گفت: واقعا آنها شمایید؟

فرمود: بله.

پیرمرد دستش را به آسمان بلند کرد و گفت:‌خدایا! من به تو توبه می‌کنم از کشتن آل محمد ص و از دشمنی با آل محمد ص.[3]

تدبر

1) « وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ ... إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ»: اگر کسی به خدا ایمان داشته باشد، باید بداند که خدا روزی ما را می‌دهد، پس ما هرچه داریم از آنِ خداست. حتی در جایی که ما زحمت کشیده باشیم باز هم خداست که به ما توان کار کردن و امکانات اجتماعی - که شغل مهیا شود و ... - را داده است تا از راه حلال زندگی کنیم.

او که همه دارایی‌‌مان را او به ما داده، اجازه داده از میان دارایی‌های حلال‌مان برای تمام آنچه به طور متعارف نیاز داریم، هزینه کنیم؛ اما در جایی که جایی که دارایی‌مان از نیازمان بیشتر می‌شود، یا غنیمتی ویا گنجی اتفاقی به دستمان می‌افتد، یا احتمال می‌دهیم مال حرامی با اموالمان مخلوط شده، یا ... (= موارد وجوب خمس)، فرموده یک پنجمش را آن طور که من می‌گویم بده تا آن هم حلال و بابرکت شود. (احادیث بند2)

بعد، بسیاری از ما در مقابل چنین خدای بخشنده‌ای، شوق خمس دادن که نداریم، بماند؛ دنبال راه فرار هم می‌گردیم (باز هم احادیث بند 2)

شاید ریشه‌اش در این است که مرگ را فراموش کرده‌ایم و «دارایی‌»های‌مان را که با مرگ رهایش می‌کنیم، بیش از «عمل‌»مان که همواره جزیی از «بودن‌ِ» ماست، جدی می‌گیریم. (جلسه85 ، تدبر2)

2) «... إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بـ .. ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ ... »

الف- چرا برای دادن خمس، علاوه بر ایمان به خدا، «ایمان به آنچه نازل کردیم ...» را هم آورد؟

ب- چرا آنچه را که نازل کرده، نگفت (که مثلا: اگر به فلان مطلب هم ایمان دارید؛ چنانکه برخی مفسران حدس زده‌اند که مطلب مورد نظر، آیه 69 همین سوره باشد؛ المیزان9 /90) بلکه صرفا اشاره کرد «آنچه که بر بنده‌مان در روز جدایی [حق و باطل]، روزی که آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل کردیم»؟

ج - چرا «علی عبدنا» را آورد؟ چرا نفرمود: «علی الرسول»؟ اصلا چرا اشاره کرد؟ مگر آیات به کس دیگری نازل می‌شد که نیاز به اشاره باشد؟

د - چرا  بسادگی نگفت «آنچه در روز جنگ بدر نازل کردیم» بلکه دو تعبیر درباره زمان نزول آورد، آن هم دو تعبیری که هیچیک اسم خاص نیست (جنگ بدر) بلکه عنوان‌هایی کلی (جدایی حق و باطل، رویارویی دو گروه) است؟

برخی پاسخهای احتمالی: (اگر خودتان بیندیشید احتمالا گزینه‌های بهتری هم ممکن است در کار باشد)

الف - با توجه به دلبستگی شدید انسان به مال و دارایی (عادیات/8) واجبات مالی، از واجباتی است که انجامشان بر انسان سنگین است (و برای همین سنگینی، کفه اعمال را در قیامت خیلی سنگین می‌کند. بحث دیروز، حدیث4) و لذا کاملا گره می‌خورد به باور خدا؛ و باور به خدا، اگرچه در مورد انفاق‌های عمومی کافی است، اما در مورد انفاق با قالب خاص و به شخص معین، نیاز به این است که مطمئن باشیم خود خدا گفته و چنین چیزی نازل کرده است.

ب و ج - اگرچه با نزول عبارات اول همین آیه، انسان مطمئن می‌شود که «وجوب خمس» را خدا نازل کرده، اما باز راه توجیه برای نفس باز است و شاهدش همین شبهات متعددی است که می‌بینیم. (مثلا: از کجا معلوم آیه منحصر در شأن نزولش -غنائم جنگی- نباشد؟ از کجا معلوم که ذی‌القربی، خویشاوندان خودمان نباشد؟ آیا پارتی‌بازی نیست؟ و ...؛ که به برخی از اینها به طور غیرمستقیم در «نکات ترجمه» و احادیث، پاسخ داده شد). پس نه‌تنها به این آیه، بلکه باید ایمان داشته باشیم که پیامبر هم عبد خدا و مطیع دستورات اوست، نه دنبال منافع خودش. (علامه طباطبایی در مورد چرایی تعبیر «علی عبدنا»، احتمال داده‌اند که: این تعبیر نشان می‌دهد منظور، نزول آیات خاصی است، نه نزول فرشتگان برای یاری مومنان، که در آیات9 و 12 همین سوره بدان اشاره شده بوده؛ المیزان9/ 90)

د- شاید از باب این است که تذکر دهد خدا اهل جدا کردن حق وباطل بوده و با این حکم هم همانند جنگ بدر درصدد جدا کردن اهل حق است از کسانی که زیر بار دستورات خدا نمی‌روند؛ و نیز انتظار نداشته باشیم همه در انجام این حکم یک‌کاسه مومن باشند، بلکه گاه رو در رویی‌های دشواری هم پیش می‌آید؛ و ...

3) «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ ...»: چرا با «بدانید که» شروع کرد؟

شاید از این جهت که تاکید شود بر اینکه این یک حکم خاص و جدید نازل شده است و باید به آن توجه کنید و و احکامش را مطلع شوید.

(برای توضیحات نسبتا جامعی درباره خمس و مسائل مربوط به آن می‌توانید به لینک زیر مراجعه کنید)

http://www.wikifeqh.ir/%D8%AE%D9%85%D8%B3


4) «غَنِمْتُمْ ... إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ...»: دل کندن از مال، آن قدر دشوار است که گاهى رزمندگان هم در آن مى‏مانند. (قرائتی. تفسیر نور3/ 322) (با توجه به شأن نزول آیه، که خطاب به رزمندگان پیروز در جنگ بدر بوده است)

5) «... وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر»

الف- گفتن اینکه خدا بر هر چیزی تواناست چه نیازی بود و چه ربطی به مضامین قبلی آیه دارد؟

ب- اگر هم قرار است به وصفی از خدا در رابطه با مضامین آیه اشاره شود، چرا به قدرت خدا اشاره شد، نه مثلا به علم خدا (که خدا می داند که شما چکار کرده اید) یا به صفات قهرآمیز خدا (که اگر انجام ندهید خدا عذابتان می‌کند) یا ... ؟

برخی پاسخهای احتمالی: (اگر خودتان بیندیشید احتمالا گزینه‌های بهتری هم ممکن است در کار باشد)

1- یعنی ببینید که خدا می‌تواند بین حق و باطل جدایی اندازد (المیزان9 /91) (بر اساس این فرض که این تعبیر فقط درباره عبارت اخیر آیه است)

 2- یعنی خدا اگر از ما خواست که خمس بدهیم، از اینکه پیامبر، اهل بیت و نیازمندان جامعه را معجزه‌آسا بی‌نیاز کند، عاجز نبود. ضعفی هم نداشت که نیاز به کمک ما داشته باشد. با اینکه توانای مطلق بود، چنین دستوری داد؛ پس ثمره این دستور به خود ما برمی‌گردد، نه به خدا. (بر اساس این فرض که این تعبیر ناظر به اصل وجوب خمس است.)

3- ...


@YekAaye



[1] . این حدیث با سندهای متعدد در کتب حدیثی ما آمده، فقط در برخی به آیه اشاره نشده است. مثلا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْیَعْقُوبِیِّ عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمَّا حَرَّمَ عَلَیْنَا الصَّدَقَةَ أَنْزَلَ لَنَا الْخُمُسَ فَالصَّدَقَةُ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ الْخُمُسُ لَنَا فَرِیضَةٌ وَ الْکَرَامَةُ لَنَا حَلَال‏

الخصال، ج‏1، ص291؛ تفسیر العیاشی، ج‏2، ص64

[2] . سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ قَالَ حَدَّثَنَا زَکَرِیَّا بْنُ مَالِکٍ الْجُعْفِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَقَالَ أَمَّا خُمُسُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلِلرَّسُولِ یَضَعُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أَمَّا خُمُسُ الرَّسُولِ فَلِأَقَارِبِهِ وَ خُمُسُ ذَوِی الْقُرْبَى فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ وَ الْیَتَامَى یَتَامَى أَهْلِ بَیْتِهِ فَجَعَلَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْبَعَةَ أَسْهُمٍ فِیهِمْ وَ أَمَّا الْمَسَاکِینُ وَ ابْنُ السَّبِیلِ فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْکُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا فَهِیَ لِلْمَسَاکِینِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِیلِ.

[3] . این حدیث هم به آیه بسیار مرتبط بود که برای رعایت اختصار در کانال نیاوردم

فَحَدَّثَنِی أَبِی عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْأَنْفَالِ- فَقَالَ هِیَ الْقُرَى الَّتِی قَدْ خَرِبَتْ- وَ انْجَلَى أَهْلُهَا فَهِیَ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ مَا کَانَ لِلْمُلُوکِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ- وَ مَا کَانَ مِنْ أَرْضِ الْجِزْیَةِ لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهَا بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ، وَ کُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ الْمَعَادِنُ مِنْهَا، وَ مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ مَوْلًى فَمَالُهُ مِنَ الْأَنْفَالِ، وَ قَالَ نَزَلَتْ یَوْمَ بَدْرٍ لَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى ثَلَاثِ فِرَقٍ، فَصِنْفٌ کَانُوا عِنْدَ خَیْمَةِ النَّبِیِّ ص وَ صِنْفٌ أَغَارُوا عَلَى النَّهْبِ، وَ فِرْقَةٌ طَلَبَتِ الْعَدُوَّ وَ أَسَرُوا وَ غَنِمُوا- فَلَمَّا جَمَعُوا الْغَنَائِمَ وَ الْأُسَارَى- تَکَلَّمَتِ الْأَنْصَارُ فِی الْأُسَارَى- فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ «ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ» فَلَمَّا أَبَاحَ اللَّهُ لَهُمُ الْأُسَارَى وَ الْغَنَائِمَ- تَکَلَّمَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَ کَانَ مِمَّنْ أَقَامَ عِنْدَ خَیْمَةِ النَّبِیِّ ص، فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا مُنِعْنَا أَنْ نَطْلُبَ الْعَدُوَّ زَهَادَةً فِی الْجِهَادِ- وَ لَا جُبْناً عَنِ الْعَدُوِّ- وَ لَکِنَّا خِفْنَا أَنْ نَعْدُوَ مَوْضِعَکَ- فَتَمِیلَ عَلَیْکَ خَیْلُ الْمُشْرِکِینَ، وَ قَدْ أَقَامَ عِنْدَ الْخَیْمَةِ وُجُوهُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَمْ یَشْکُ أَحَدٌ مِنْهُمْ فِیمَا حَسِبْتُهُ وَ النَّاسُ کَثِیرُونَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ الْغَنَائِمُ قَلِیلَةٌ وَ مَتَى تُعْطِی هَؤُلَاءِ لَمْ یَبْقَ لِأَصْحَابِکَ شَیْ‏ءٌ، وَ خَافَ أَنْ یَقْسِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْغَنَائِمَ- وَ أَسْلَابَ الْقَتْلَى بَیْنَ مَنْ قَاتَلَ- وَ لَا یُعْطِی مَنْ تَخَلَّفَ عَلَیْهِ عِنْدَ خَیْمَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص شَیْئاً، فَاخْتَلَفُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ حَتَّى سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا لِمَنْ هَذِهِ الْغَنَائِمُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ- قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ» فَرَجَعَ النَّاسُ وَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْغَنِیمَةِ شَیْ‏ءٌ- ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَقَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَهُمْ، فَقَالَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَ تُعْطِی فَارِسَ الْقَوْمِ الَّذِی یَحْمِیهِمْ- مِثْلَ مَا تُعْطِی الضَّعِیفَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ وَ هَلْ تُنْصَرُونَ إِلَّا بِضُعَفَائِکُمْ! قَالَ فَلَمْ یُخَمِّسْ رَسُولُ اللَّهِ ص بِبَدْرٍ وَ قَسَمَهُ بَیْنَ أَصْحَابِهِ- ثُمَّ اسْتَقْبَلَ یَأْخُذُ الْخُمُسَ بَعْدَ بَدْر

تفسیر القمی، ج‏1، ص: 255

 


86) سوره أعراف (7) آیه 8 وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَق

بسم الله الرحمن الرحیم

86) سوره أعراف (7) آیه 8  

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏

7 رمضان 1437

ترجمه

 و وزن در آن روز حق است؛ پس کسی که ترازوهایش/وزنه‌هایش سنگین شد [تنها] آنان‌اند که رستگاران‌اند.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«وزن» هم در معنای اسمی به کار می‌رود (الثقل، سنگینی) وهم در معنای مصدری به معنای «شناختن مقدار شی» (مفردات ألفاظ القرآن/ 868) و «اندازه‌گرفتن چیزی با چیز مثل خودش» (کتاب العین‏7/ 386) در زبان فارسی کلمه «سنجیدن» و نیز «وزن کردن» رایج است. 

«موازین» جمع «میزان» است. «میزان» اسم آلت از همان ریشه «وزن» است که در اصل مصدر بوده است (الجدول فی إعراب القرآن‏8/ 334) و هم به معنای «وزنه»ای که در یک طرف ترازو می‌گذارند و اشیاء را با آن می‌سنجند به کار می‌رود، و هم در مورد خود ترازو (لسان العرب، ج‏13، ص446) و به معنای «مقدار» هم به کار می‌رود (همان/447).

در جمله «الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» «الوزن» مبتداست و علامه طباطبایی سه گونه تحلیل درباره «خبر» آن گزارش کرده‌اند:

نظر خودشان این است که «وزن» به معنای سنگینی (نه به معنای مصدری: وزن کردن) است و «الحق» هم به معنای اسمی خود آمده و خبر قرار گرفته است که ترجمه‌اش چنین می‌شود: «وزنی که در آن روز اعمال با آن توزین می‌شود، فقط خود «حق» است» (حصر هم از اینکه خبر معرفه آمده، قابل استفاده است).

نظر اغلب مفسران دیگر این بوده است که «حق» به یک معنا صفت است و به صورت در تقدیر خبر است (یا بالعکس) که ترجمه‌ آیه چنین می‌شود: وزن در آن روز، وزنِ حق است که همان عدل است.

احتمال سوم هم این است که «یومئذ» خبر باشد و «الحق» صفت برای وزن،‌ که ترجمه چنین می‌شود: «وزن حقیقی فقط در روز قیامت خواهد بود». (المیزان8/ 12-13)

برخی با همین حالت اخیر، معنا را چنین دانسته‌اند: «وزن حقیقی در آن روز واقع می‌شود» (إعراب القرآن و بیانه، ج‏3، ص30) که ظاهرا اینکه «الـ» روی خبر آمده، دلالت بر حصر می‌کند را نادیده گرفته، یا آن را فقط از باب تاکید دانسته‌اند.[1]

بر اساس قاعده امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا (جلسه9) به نظر می‌رسد هرسه می‌توان درست باشد.

حدیث

1) جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِی دِینِکُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟

... وَ مَعْنَى قَوْلِهِ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ قِلَّةُ الْحِسَابِ وَ کَثْرَتُهُ وَ النَّاسُ یَوْمَئِذٍ عَلَى طَبَقَاتٍ وَ مَنَازِلَ فَمِنْهُمْ مَنْ «یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً» وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ «یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ... بِغَیْرِ حِسابٍ» لِأَنَّهُمْ لَمْ یَتَلَبَّسُوا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ إِنَّمَا الْحِسَابُ هُنَاکَ عَلَى مَنْ تَلَبَّسَ بِهَا هَاهُنَا وَ مِنْهُمْ مَنْ یُحَاسَبُ عَلَى النَّقِیرِ وَ الْقِطْمِیرِ وَ یَصِیرُ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ وَ مِنْهُمْ أَئِمَّةُ الْکُفْرِ وَ قَادَةُ الضَّلَالَةِ فَأُولَئِکَ لَا یُقِیمُ لَهُمْ وَزْناً وَ لَا یُعْبَأُ بِهِمْ بِأَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ وَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُون‏»

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص: 244

از امیرالمومنین ع درباره این آیه روایت شده است:

منظور از سنگینی و سبکی ترازوها، سادگی و دشواری حسابرسی است؛ در آن روز مردم در طبقات و جایگاه‌های مختلفی هستند: برخی کسانی‌اند «به زودى با محاسبه آسانى حسابرسى مى‏شود؛ و به سوى کسان خود با سرور و شادى بازمى‏گردد» (انشقاق/8-9) برخی کسانی‌اند که «بی‌حساب داخل بهشت می‌شوند» (غافر/40) زیرا ذره‌ای به دنیا آلوده نشدند و حسابرسی در آنجا برای کسی است که اینجا به دنیا گرفتار آمده باشد؛ و برخی کسانی‌اند که ریز و درشت‌شان مورد محاسبه قرار می‌گیرد و به وسی عذاب دردناک سوق داده می‌شوند و برخی پیشوایان کفر و رهبران ضلالت  هستند که برایشان اصلا ترازویی برپا نمی‌شود (کهف/105) و اصلا به امر و نهی او در روز قیامت اعتنایی نمی‌شود و آنها «درجهنم جاودانه‌اند؛ و (شعله‏هاى) آتش سخت به صورت‏هایشان مى‏وزد و (چهره) آنها در آنجا عبوس و شکسته و دندان‏هایشان به سوختن لب‏ها نمایان است.» (مومنون/103-104)

2)... وَ ذَلِکَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص یَوْمَ شَکَاهُ بُرَیْدَةُ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَإِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَقْوَاماً تَمْتَلِئُ مِنْ جِهَةِ السَّیِّئَاتِ مَوَازِینُهُمْ فَیُقَالُ لَهُمْ: هَذِهِ السَّیِّئَاتُ فَأَیْنَ الْحَسَنَاتُ وَ إِلَّا فَقَدْ عَطِبْتُمْ؟

فَیَقُولُونَ: یَا رَبَّنَا مَا نَعْرِفُ لَنَا حَسَنَاتٍ.

فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «لَئِنْ لَمْ تَعْرِفُوا لِأَنْفُسِکُمْ- عِبَادِی- حَسَنَاتٍ فَإِنِّی أَعْرِفُهَا لَکُمْ، وَ أُوَفِّرُهَا عَلَیْکُمْ». ثُمَّ تَأْتِی الرِّیحُ بِرُقْعَةٍ صَغِیرَةٍ [وَ] تَطْرَحُهَا فِی کِفَّةِ حَسَنَاتِهِمْ، فَتَرْجَحُ بِسَیِّئَاتِهِمْ بِأَکْثَرَ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، فَیُقَالُ لِأَحَدِهِمْ: خُذْ بِیَدِ أَبِیکَ وَ أُمِّکَ وَ إِخْوَانِکَ وَ أَخَوَاتِکَ وَ خَاصَّتِکَ وَ قَرَابَاتِکَ وَ أَخْدَانِکَ وَ مَعَارِفِکَ، فَأَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ.

فَیَقُولُ أَهْلُ الْمَحْشَرِ: یَا رَبَّنَا أَمَّا الذُّنُوبُ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا، فَمَا ذَا کَانَتْ حَسَنَاتُهُمْ.

فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: یَا عِبَادِی، مَشَى أَحَدُهُمْ بِبَقِیَّةِ دَیْنٍ عَلَیْهِ لِأَخِیهِ إِلَى أَخِیهِ فَقَالَ: خُذْهَا فَإِنِّی أُحِبُّکَ بِحُبِّکَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ الْآخَرُ: قَدْ تَرَکْتُهَا لَکَ بِحُبِّکَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ لَکَ مِنْ مَالِی مَا شِئْتَ.

فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ لَهُمَا فَحَطَّ بِهِ خَطَایَاهُمَا، وَ جَعَلَ ذَلِکَ فِی حَشْوِ صَحَائِفِهِمَا وَ مَوَازِینِهِمَا، وَ أَوْجَبَ لَهُمَا وَ لِوَالِدَیْهِمَا وَ لِذُرِّیَّتِهِمَا الْجَنَّةَ.

ثُمَّ قَالَ: یَا بُرَیْدَةُ إِنَّ مَنْ یَدْخُلُ النَّارَ بِبُغْضِ عَلِیٍّ أَکْثَرُ مِنْ حَصَى الْخَذْفِ الَّتِی یُرْمَى بِهَا عِنْدَ الْجَمَرَاتِ، فَإِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ مِنْهُمْ.[2]

در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسگری (ص136-139) حکایتی طولانی نقل شده که بریده اسلمی و دوستش (حاطب بن ابی‌بلتعه) تصمیم به اذیت امیرالمومنین ع می‌گیرند، جنسی را به ایشان گران می‌فروشند و بعد واقعه را طور دیگری نزد پیامبر نقل می‌کنند که گویی امیرالمومنین ع مقصر بوده است. پیامبر اکرم ناراحت می‌شوند و این اقدامشان را مصداق اذیت کردن خدا و رسول که موجب ملعون شدن شخص می‌شود (احزاب/57-58) معرفی می‌کنند و سخنانی در فضیلت امیرالمومنین ع و اثرات محبت واقعی به ایشان بیان می‌کنند تا بدینجا می‌رسند که:

در روز قیامت گروهی را می‌آورند که کفه بدی‌ در ترازوهایشان پر شده است. به آنها گفته می‌شود این از بدی‌هایتان؛ حالا حسناتتان کجاست؟

می‌گویند خدایا ما حسنه قابل ملاحظه‌ای نداریم.

ندا از جانب خدای عز و جل می‌رسد که اگر شما برای خود حسنه‌ای خبر ندارید، من حسنه‌تان را به شما نشان می‌دهم و کفه شما را برایتان با آن پر می‌کنم. سپس نسیم نامه کوچکی با خود می‌آورد و در کفه حسنات گذاشته می‌شود، آنگاه کفه بمراتب (بیش از فاصله آسمان و زمین) سنگین‌تر می‌شود ...

اهل محشر می‌گویند: پروردگارا! ما گناهان اینها را دیدیم، حسناتشان چه بود؟

خداوند عز و جل می‌فرماید: ای بندگانم! [آنها چنین افرادی بودند که با اینکه در مشقت بودند اما] یکی از آنها برای ادای باقیمانده بدهی‌اش نزد برادر [دینی‌اش] می‌رفت و می‌گفت: «این را بگیر که من تو را دوستت دارم به خاطر محبتی که به علی بن ابی‌طالب داری. آن دیگری می‌گفت: حال که تو این گونه علی بن‌ابی‌طالب را دوست داری، من همبقیه بدهی‌ام را به تو می‌بخشم و هرمدار دیگری هم که از مال من می‌خواهی، برای تو.

پس خداوند متعال عمل آنها را سپاس گفت و اشتباهاتشان را بخشید، و آن را در بطن نامه‌ها و ترازوهای عملشان قرار داد و به خاطر این کار بر آنان و والدین و فرزندانشان که بر همین شیوه عمل می‌کردند] بهشت را واجب کرد.

ای بُرَیده! کسانی که به خاطر دشمنی با علی ع وارد آتش می‌شوند بیش از سنگریزه‌هایی است که هنگام رمی جمرات به سوی جمرات پرتاب می‌شود، مبادا تو از آنها باشی!

-         الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا یُوضَعُ فِی مِیزَانِ امْرِئٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ.[3]

الکافی، ج‏2، ص99

از امام سجاد ع از پیامبر اکرم ص روایت شده است:

از حسن خلق چیزی بهتر در ترازوی اعمال افراد در روز قیامت گذاشته نمی‌شود.

[نکته: در حدیث ، حسن خلق با محبت امیرالمومنین ع جمع شده بود که چنان اثری کرد]

3) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ بَکْرِ بْنِ‏ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَیْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ أَبِی بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ السَّعْدَانِیِّ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ شَکَکْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل‏:

... وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ وَ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَإِنَّمَا یَعْنِی  الْحِسَناتُ[4] تُوزِنُ الْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ، وَ الْحَسَنَاتُ ثِقْلُ الْمِیزَانِ وَ السَّیِّئَاتُ خِفَّةُ الْمِیزَان‏

التوحید (للصدوق)، ص268

از امیرالمومنین ع درباره این آیه روایت شده است که:

حسنات است که با آن حسنات و سیئات وزن می‌شوند: حسنات سنگین‌کننده کفه ترازروست و سیئات سبک‌کننده آن.[5]

4) حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ

 إِنَّ الْخَیْرَ ثَقُلَ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا عَلَى قَدْرِ ثِقَلِهِ فِی مَوَازِینِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إِنْ الشَّرَّ خَفَّ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا عَلَى قَدْرِ خِفَّتِهِ فِی مَوَازِینِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ .

الخصال، ج‏1، ص17

از امام باقر ع روایت شده است:

بدرستی که خوبی بر اهل دنیا همان اندازه ثقیل و سنگین می‌آید که قرار است مایه سنگینی ترازوهایشان در قیامت شود، و بدی بر اهل دنیا همان اندازه سبک می‌باشد که موجب سبکی ترازوهایشان در روز قیامت می‌شود.

تدبر

1) «الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»: هر چیزی با چیزی از جنس خود سنجیده و وزن می‌شود: سنگینی اجسام با سنگ ترازو، سردی و گرمی هوا با دماسنج (میزان‌الحراره) که حاوی ماده‌ای است که نسبت به سدی و گرمی زود واکنش نشان می‌دهد؛ و ... . و همواره آن چیزی محک سنجش قرار داده می‌شود که خودش بالاترین صحت و دقت را در آن زمینه دارد.

سنجش اعمال و عقاید ما هم همین طور است: نمازهای مختلف را با نمازی که کامل باشد می‌سنجند و ... . برای همین است که آنچه معیار سنجش در این آیه معرفی شده است خود «حق» و حقیقت است (المیزان8/11)

یعنی  اعمال ما همگی با حق و حقیقت سنجیده می‌شود و هرمقدار که از حق بهره داشته باشد، پذیرفتنی است. ظاهرا بر همین اساس است که فرموده‌اند سنجش اعمال خوب و بد، بر اساس اعمال خوب است (حدیث3)

2) «الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»: چرا وزن از آنِ «حق» است؟ چون حق است که واقعا حقیقت دارد؛ و حقیقتش ماندنی است. آنچه حق نباشد، هرچند به زعم و گمان شما خیلی مهم و اثرگذار باشد، اما پوچ و باطل است و پوچ بودنش، شما را در روز قیامت غافلگیر می‌کند، تا حدی که خداوند تعبیر می‌کند «آنچه زعم و گمان می‌کردید از شما گم شد!» (انعام/94، بحث دیروز)

3) «مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ»: تعبیرات قرآن درباره وزن کردن اعمال خوب و بد، این گونه نیست که بگوید «اینها هر دو وزن دارند و بعد ببینیم وزن کدام بیشتر است» (هرچند گاه در روایات از باب ساده کردن فهم مطلب برای مخاطب چنین تعابیری آمده، مانند حدیث2)؛

بلکه این گونه است که حسنات عامل سنگینی و بدی‌ها عامل سبکی ترازو معرفی می‌شود؛ [امروزه که ترازوهای دیجیتال جایگزین ترازوهای دوکفه‌ای شده، این ساده‌تر قابل درک است!] (علاوه بر آیه حاضر: مومنون/103 و قارعه/11 و نیز حدیث3) پس، اعمال خوب و بد را با امری دیگر می‌سنجند، که همان «حق» است (المیزان8/11).

پس، وزین بودن اساسا خصلت حق است؛ هر چیزی که بهره‌ای از حق دارد، همان اندازه وزین است و هر مقدار که از حق فاصله می‌گیرد وزنش کم می‌شود؛ تا حدی که برای پیشوایان کفر و ضلالت اصلا وزنی نمی‌ماند و لذا وزن کشیدنی برایشان انجام نمی‌شود (کهف/105؛ و نیزحدیث1)

4) «الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ»: حق وزن دارد؛ و چیزی که وزن دارد، ‌سنگین است؛ پس حق بر انسانها سنگین می‌آید؛ لذا آنچه در دنیا بر ما سنگین می‌آید در آخرت کفه ترازوی ما را سنگین می‌کند؛ و همین‌طور هرچه انجامش در دنیا بر سبک می‌آید، در مورد سبکی‌ها (حدیث4).

شاید بدین جهت است که انجام کار خوب، سنگین و دشوار است و خوب بودن با سختی‌ها گره خورده است؛ و شاید بدین جهت بوده که بسیاری از بزرگان وقتی بین دو کار مخیر می‌شدند کار سخت‌تر را انتخاب می‌کردند (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا خُیِّرَ عَمَّارٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ إِلَّا اخْتَارَ أَشَدَّهُمَا. امالی صدوق/405)

5) «مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏»: کسی که بهره بیشتری از حق دارد، سنگین‌تر می‌شود و تنها هرکس سنگین‌ و وزین باشد، رستگار می‌شود:

پس، سبکی و سبکسری و خود را حقیر کردن با دینداری جمع نمی‌شود و کسی که بزرگ و بزرگوار شد، غلبه بر شهوات بر او آسان می‌شود (مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُه؛ ‏نهج‌البلاغه، حکمت499) و خود را به معصیت پست و حقیر نمی‌سازد (مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَةِ؛ غررالحکم و دررالکلم5/ 357)

6) «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏»

مقدمه1- چون «الـ» بر «خبر» وارد شده، دلالت بر حصر می‌کند؛ یعنی «فقط» اینان رستگاران‌اند. این عبارت در آیه 104 سوره آل‌عمران هم آمده بود (جلسه 82)

مقدمه2- وقتی می‌گویند «فقط الف، ب است»؛ و «فقط ج، ب است»؛ نتیجه می‌شود که: «الف، ج است».

نتیجه: خصلتی که در آن آیه آمده بود با خصلت مذکور در این آیه بر هم منطبق‌اند؛ پس:

امتی که به خیر دعوت می‌‌کنند و  امر به و نهی از منکر می‌کنند، وزین هستند؛ و کسانی وزین‌اند و ترازوی اعمالشان سنگین است، که به خیر دعوت ‌کنند و به معروف وادارند و از منکر بازدارند.

(بر اساس، ضابطه منطقی فوق، سایر مواردی که در قرآن کریم تعبیر «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» آمده نیز در این اوصاف مشترک‌اند.)



[1] . نحاس (از علمای نحو قرن 4) در حد یک عبارت گفته «می‌توان «الحق» را نعت برای «الوزن» دانست و«یومئذ» را خبر قرار داد (إعراب القرآن، ج‏2، ص45) شاید برخی از علمای قرن ششم (مرحوم طبرسی در جوامع الجامع، ج‏1، ص427؛ و زمخشری در الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏2، ص89) بر همین اساس بوده که تعبیری کرده‌اند که موجب سوءتفاهمی شده است. آنها گفته‌اند «یومئذ» خبر است و «الحق» صفت برای «الوزن» ولی هردو آیه را چنین ترجمه کرده‌اند: «أی و الوزن یوم یسأل اللّه الأمم و رسلهم الوزن الحقّ أی العدل» (وزن، در آن روزی که خداوند از امتها و رسولانشان سوال می‌کند، وزن حق و عدل است) در حالی که اگر بخواهیم إعراب پیشنهادیِ آنها را با دقت نحوی، اعمال کنیم، «یومئذ» نمی‌تواند مستقیما خبر قرار گیرد، بلکه باید مطلب محذوفی خبر قرار بگیرد و یومئذ متعلق به آن شود و آنگاه معنای آیه چنین می‌شود: «الوزن الحق کائنٌ یومئذ» «وزن حقیقی، در آن روز برقرار است.» (و این کاری است که برخی از متاخرین انجام داده‌اند یعنی اینکه الحق را صفت، و یومئذ را متعلق به خبر محذوف بدانیم به عنوان یک احتمال دوم مطرح کرده‌اند. (إعراب القرآن الکریم، ج‏1، ص35؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏3، ص30) اما با توجه به توضیحی که خود مرحوم طبرسی و زمخشری داده‌اند در واقع، با توجه به این توضیحی که داده‌اند، ظاهرا تعبیر اینکه «یومئذ» را خبر بدانیم تعبیر مسامحی بوده است و در واقع منظورشان این بوده بدانیم که آنگاه معنی جمله چنین می‌شود: «وزن حقیقی، در آن روز است.» که این سخن را گفته‌اند در این صورت «یومئذ» خبر نیست بلکه ظرف است؛ و معنا همان معنای حالت اول شده است.

[2] . متن کامل روایت در کتاب التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص137-139 چنین است:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص [وَ] إِنَّ مِمَّنْ کُتِبَ أَجَلُهُ وَ عَمَلُهُ وَ رِزْقُهُ وَ سَعَادَةُ خَاتِمَتِهِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع، کَتَبُوا مِنْ عَمَلِهِ أَنَّهُ لَا یَعْمَلُ ذَنْباً أَبَداً إِلَى أَنْ یَمُوتَ.

قَالَ: وَ ذَلِکَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص یَوْمَ شَکَاهُ بُرَیْدَةُ، وَ ذَلِکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَعَثَ جَیْشاً ذَاتَ یَوْمٍ لِغَزَاةٍ، أَمَّرَ عَلَیْهِمْ عَلِیّاً ع، وَ مَا بَعَثَ جَیْشاً قَطُّ فِیهِمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع إِلَّا جَعَلَهُ أَمِیرَهُمْ.

فَلَمَّا غَنِمُوا رَغِبَ عَلِیٌّ ع [فِی‏] أَنْ یَشْتَرِیَ مِنْ جُمْلَةِ الْغَنَائِمِ جَارِیَةً- یَجْعَلُ ثَمَنَهَا فِی جُمْلَةِ الْغَنَائِمِ، فَکَایَدَهُ فِیهَا حَاطِبُ بْنُ أَبِی بَلْتَعَةَ وَ بُرَیْدَةُ الْأَسْلَمِیُّ، و زایداه.

فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِمَا یُکَایِدَانِهِ وَ یُزَایِدَانِهِ، انْتَظَرَ إِلَى أَنْ بَلَغَتْ قِیمَتُهَا قِیمَةَ عَدْلٍ فِی یَوْمِهَا فَأَخَذَهَا بِذَلِکَ.

فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص، تَوَاطَئَا عَلَى أَنْ یَقُولَ ذَلِکَ بُرَیْدَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَوَقَفَ بُرَیْدَةُ قُدَّامَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ:

یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخَذَ جَارِیَةً مِنَ الْمَغْنَمِ- دُونَ الْمُسْلِمِینَ فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص، ثُمَّ جَاءَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَهَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص (فَجَاءَهُ عَنْ یَسَارِهِ وَ قَالَهَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، وَ جَاءَ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَهَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ) ثُمَّ عَادَ إِلَى بَیْنِ یَدَیْهِ فَقَالَهَا.

فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص غَضَباً لَمْ یُرَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ غَضَبٌ مِثْلُهُ، وَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ تَرَبَّدَ وَ انْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ، وَ ارْتَعَدَتْ أَعْضَاؤُهُ، وَ قَالَ:

مَا لَکَ یَا بُرَیْدَةُ آذَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ مُنْذُ الْیَوْمِ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ:

 «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً- وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا- فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً.

قَالَ بُرَیْدَةُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ص مَا عَلِمْتُ أَنَّنِی قَصَدْتُکَ بِأَذًى.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَ وَ تَظُنُّ یَا بُرَیْدَةُ أَنَّهُ لَا یُؤْذِینِی إِلَّا مَنْ قَصَدَ ذَاتَ نَفْسِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ، وَ أَنَّ مَنْ آذَى عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی [وَ مَنْ آذَانِی‏] فَقَدْ آذَى اللَّهَ، وَ مَنْ آذَى اللَّهَ- فَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُؤْذِیَهُ بِأَلِیمِ عَذَابِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ)! یَا بُرَیْدَةُ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمْ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمْ مَلَکُ الْأَرْحَامِ‏

قَالَ بُرَیْدَةُ: بَلِ اللَّهُ أَعْلَمُ، وَ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَعْلَمُ، وَ مَلَکُ الْأَرْحَامِ أَعْلَمُ.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَنْتَ أَعْلَمُ یَا بُرَیْدَةُ أَمْ حَفَظَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: بَلْ حَفَظَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَکَیْفَ تُخَطِّئُهُ وَ تَلُومُهُ- وَ تُوَبِّخُهُ وَ تُشَنِّعُ عَلَیْهِ فِی فِعْلِهِ، وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ أَخْبَرَنِی، عَنْ حَفَظَةِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُمْ مَا کَتَبُوا عَلَیْهِ قَطُّ خَطِیئَةً مُنْذُ [یَوْمَ‏] وُلِدَ وَ هَذَا مَلَکُ الْأَرْحَامِ حَدَّثَنِی أَنَّهُمْ کَتَبُوا قَبْلَ أَنْ یُولَدَ، حِینَ اسْتَحْکَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ، أَنَّهُ لَا یَکُونُ مِنْهُ خَطِیئَةٌ أَبَداً، وَ هَؤُلَاءِ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَخْبَرُونِی لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی- أَنَّهُمْ وَجَدُوا فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ «عَلِیٌّ الْمَعْصُومُ مِنْ کُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَّةٍ».

فَکَیْفَ تُخْطِئُهُ [أَنْتَ‏] یَا بُرَیْدَةُ وَ قَدْ صَوَّبَهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ یَا بُرَیْدَةُ لَا تَعَرَّضْ لِعَلِیٍّ بِخِلَافِ الْحَسَنِ الْجَمِیلِ، فَإِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ، [وَ سَیِّدُ الصَّالِحِینَ‏] وَ فَارِسُ الْمُسْلِمِینَ، وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ، وَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، یَقُولُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِلنَّارِ: هَذَا لِی وَ هَذَا لَکِ.

ثُمَّ قَالَ: یَا بُرَیْدَةُ أَ تَرَى لَیْسَ لِعَلِیٍّ مِنَ الْحَقِّ عَلَیْکُمْ مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ، أَلَّا تَکَایَدُوهُ وَ لَا تَعَانَدُوهُ وَ لَا تَزَایَدُوهُ هَیْهَاتَ [هَیْهَاتَ‏] إِنَّ قَدْرَ عَلِیٍّ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَعْظَمُ مِنْ قَدْرِهِ عِنْدَکُمْ، أَ وَ لَا أُخْبِرُکُمْ قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَإِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَقْوَاماً- تَمْتَلِئُ مِنْ جِهَةِ السَّیِّئَاتِ مَوَازِینُهُمْ- فَیُقَالُ لَهُمْ: هَذِهِ السَّیِّئَاتُ فَأَیْنَ الْحَسَنَاتُ وَ إِلَّا فَقَدْ عَطِبْتُمْ فَیَقُولُونَ: یَا رَبَّنَا مَا نَعْرِفُ لَنَا حَسَنَاتٍ.

فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «لَئِنْ لَمْ تَعْرِفُوا لِأَنْفُسِکُمْ- عِبَادِی- حَسَنَاتٍ فَإِنِّی أَعْرِفُهَا لَکُمْ، وَ أُوَفِّرُهَا عَلَیْکُمْ».

ثُمَّ تَأْتِی الرِّیحُ بِرُقْعَةٍ صَغِیرَةٍ [وَ] تَطْرَحُهَا فِی کِفَّةِ حَسَنَاتِهِمْ، فَتَرْجَحُ بِسَیِّئَاتِهِمْ بِأَکْثَرَ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، فَیُقَالُ لِأَحَدِهِمْ: خُذْ بِیَدِ أَبِیکَ وَ أُمِّکَ وَ إِخْوَانِکَ وَ أَخَوَاتِکَ وَ خَاصَّتِکَ وَ قَرَابَاتِکَ وَ أَخْدَانِکَ وَ مَعَارِفِکَ، فَأَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ.

فَیَقُولُ أَهْلُ الْمَحْشَرِ: یَا رَبَّنَا أَمَّا الذُّنُوبُ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا، فَمَا ذَا کَانَتْ حَسَنَاتُهُمْ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: یَا عِبَادِی، مَشَى أَحَدُهُمْ بِبَقِیَّةِ دَیْنٍ عَلَیْهِ لِأَخِیهِ إِلَى أَخِیهِ- فَقَالَ: خُذْهَا فَإِنِّی أُحِبُّکَ- بِحُبِّکَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ الْآخَرُ: قَدْ تَرَکْتُهَا لَکَ بِحُبِّکَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ لَکَ مِنْ مَالِی مَا شِئْتَ. فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ لَهُمَا فَحَطَّ بِهِ خَطَایَاهُمَا، وَ جَعَلَ ذَلِکَ فِی حَشْوِ صَحَائِفِهِمَا وَ مَوَازِینِهِمَا، وَ أَوْجَبَ لَهُمَا وَ لِوَالِدَیْهِمَا وَ لِذُرِّیَّتِهِمَا الْجَنَّةَ.

ثُمَّ قَالَ: یَا بُرَیْدَةُ إِنَّ مَنْ یَدْخُلُ النَّارَ بِبُغْضِ عَلِیٍّ أَکْثَرُ مِنْ حَصَى الْخَذْفِ الَّتِی یُرْمَى بِهَا عِنْدَ الْجَمَرَاتِ، فَإِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ مِنْهُمْ.

[3] . این حدیث هم زیبا بود که برای رعایت اختصار در کانال نیاوردم

قَالَ الصَّادِقُ ع ... قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الصِّدْقُ سَیْفُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ أَیْنَمَا هَوَى بِهِ یَقُدُّهُ فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ صَادِقٌ أَنْتَ أَمْ کَاذِبٌ فَانْظُرْ فِی صِدْقِ مَعْنَاکَ وَ عَقْدِ دَعْوَاکَ وَ عَیِّرْهُمَا بِقِسْطَاسٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى کَأَنَّکَ فِی الْقِیَامَةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاکَ بِغَوْرِ دَعْوَاکَ ثَبَتَ لَکَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا یُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَکَرْنَا کَمَثَلِ النَّازِعِ لِرُوحِهِ إِنْ لَمْ یَنْزِعْ فَمَا ذَا یَصْنَع‏

مصباح الشریعة، ص35

[4] .  در نسخه فعلی کتاب التوحید کامه «الحساب» نوشته شده و بر همین اساس اعراب گذاری شده بود که گویی معنی روایت این گونه است: «منظور حساب است، [که] حسنات و سیئات وزن می شود و ...» . ما بر اساس نقل فیض کاشانی مطلب را آوردیم که «حسنات» نوشته است. فی التوحید عن أمیر المؤمنین علیه السلام إنما یعنی الحسنات‏ و السیئات و الحسنات ثقل المیزان و السیئات خفة المیزان. (تفسیر الصافی، ج‏2، ص: 181) و همچنین نقل ابن‌جمعه عروسی حویزی در تفسیر نور الثقلین، ج‏5، ص: 659. البته در کتاب دیگر فیض (نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین (للفیض)، ص: 343) و نیز در بحار الأنوار مرحوم مجلسی، ج‏7، ص250  و در  البرهان فی تفسیر القرآن سید بحرانی، ج‏5، ص: 854 همان «حساب» نوشته‌ شده است.

[5] . وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ کَثِیرَة...

قَالَ أَ وَ لَیْسَ تُوزَنُ الْأَعْمَالُ؟ قَالَ ع لَا إِنَّ الْأَعْمَالَ لَیْسَتْ بِأَجْسَامٍ وَ إِنَّمَا هِیَ صِفَةُ مَا عَمِلُوا وَ إِنَّمَا یَحْتَاجُ إِلَى وَزْنِ الشَّیْ‏ءِ مَنْ جَهِلَ عَدَدَ الْأَشْیَاءِ وَ لَا یَعْرِفُ ثِقْلَهَا أَوْ خِفَّتَهَا وَ إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ قَالَ فَمَا مَعْنَى الْمِیزَانِ؟ قَالَ ع الْعَدْلُ قَالَ فَمَا مَعْنَاهُ فِی کِتَابِهِ- فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ قَالَ ع فَمَنْ رَجَحَ عَمَلُه‏

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص351

 


85) سوره أنعام (6) آیه 94 وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏

بسم الله الرحمن الرحیم

85) سوره أنعام (6) آیه 94

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُون‏

 6 رمضان 1437

ترجمه

و [در هنگام ورود به جهان دیگر به ظالمان خطاب می‌شود:] حقاً تنها نزد ما آمدید، همان گونه که شما را اول بار آفریدیم، درحالی‌که آنچه را که به شما دادیم پشت سرتان رها کردید؛ و با شما نمی‌بینیم شفیعانی را که می‌پنداشتید حتما آنها در شما شریک [خدا] هستند، بی‌تردید [پیوند] بین‌تان بریده شد و آنچه که [همواره] می‌پنداشتید، از شما گم شد [= از دست دادید].

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«لقد» در ابتدای دو جمله «لَقَدْ جِئْتُمُونا» و «لَقَدْ تَقَطَّعَ» مشتمل بر دو تاکید است: «لـ» لام قسم است (یعنی گویی قسمی در تقدیر است)، «قد» حرف تحقیق است (به معنای محققا، حتما)؛ در واقع شروع هریک از این دو کلام با دو تاکید، نشان‌دهنده قطعیت و حتمیت انکارناپذیر این واقعه است.

«فُرادى‏» جمع یا اسم جمع است. کسانی که آن را جمع می‌دانند درباره اینکه مفردش چیست اختلاف دارند و مفرد آن را فرد، فرید، و فردان دانسته‌اند. جایگاه نحوی این کلمه «حال» است: «آمدید در حالی که هرکدام تنها بودید» (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏4/ 52؛ الجدول فی إعراب القرآن‏7/ 226)

«وَ تَرَکْتُمْ...»: «و» در ابتدای این جمله «واو» حالیه است (الجدول فی إعراب القرآن‏7/ 225؛ إعراب القرآن و بیانه‏3/ 17؛ إعراب القرآن الکریم‏1/ 32؛ إعراب القرآن (نحاس)‏2/ 22)، پس جمله «... رها کردید» ‌بیان وضع و حال مخلوقات است در هنگام «آمدن به نزد پروردگار خود» (آمدید درحالی‌که رها کردید). این را که «و» استینافیه باشد - که جمله کاملا مستقل از جمله قبل باشد - در تحلیل نحوی آیه، فقط یک نفر، آن هم صرفا در حد یک احتمال مطرح کرده (إعراب القرآن و بیانه‏3/ 17) اما اغلب مترجمان (با گذاشتن «و» به جای «درحالی‌که») عملا بر اساس این احتمال ترجمه کرده‌اند.

«خَوَّل» فعل متعدی بر وزن تفعیل و از ریشه «خول» است. کلمه «خَوَل» به معنای خدم و حشم (کسانی که خدمتگزار انسان هستند) است و فعل «خوّل» در اصل به معنای «اعطاء خَوَل» بوده که کم‌کم در مورد هرگونه «اعطاء» و «تملیک» به کار رفته است. (معجم المقاییس اللغة‏2/ 231؛ مفردات ألفاظ القرآن/ 305؛ لسان العرب‏11/ 224)

«شفعاء»: جمع «شفیع« است و درباره این کلمه در جلسه 81 (بحث آیه‌الکرسی، لینک زیر) توضیحاتی داده شد.

«أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ»: «هُم» اسم إنّ، و «شرکاء» خبر إن است؛ و در تحلیل نحوی، همگان «فیکم» (جار و مجرور) را متعلق به «شرکاء» دانسته‌اند که مقدم بر آن آمده است؛ که معنایش می‌شود «گمان می‌کردید آنها شریک در شمایند»؛ و چون درک این معنا دشوار بوده، برخی یک کلمه (آنها را شریک در «اموال» خود قرار دادید؛ إعراب القرآن (نحاس)‏2/ 22) و برخی دو کلمه (شریک در «حق عبادت» خود می‌دانستید؛ الجدول فی إعراب القرآن‏7/ 225) در تقدیر گرفته‌اند. اما به نظر می‌رسد جار و مجرور بدون تقدیر هم می‌تواند معنی داشته باشد، چنانکه مرحوم طبرسی آن را چنین معنی کرده است: «گمان می‌کردید آنها شرکای ما در شما هستند» (مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏4/ 522)

«کُنْتُمْ تَزْعُمُون»: در جلسه 34 (لینک زیر) توضیح داده شد که وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگی‌ای در آن فعل در زمان گذشته می‌کند، لذا در ترجمه کلمه «همواره» اضافه شد.

حدیث

1) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه معروف به خطبه «غراء» می‌فرماید:

حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ اَلْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ اَلدُّهُورُ وَ أَزِفَ اَلنُّشُورُ أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ اَلْقُبُورِ وَ أَوْکَارِ اَلطُّیُورِ وَ أَوْجِرَةِ اَلسِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ اَلْمَهَالِکِ سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ مُهْطِعِینَ إِلَى مَعَادِهِ رَعِیلاً صُمُوتاً قِیَاماً صُفُوفاً یَنْفُذُهُمُ اَلْبَصَرُ وَ یُسْمِعُهُمُ اَلدَّاعِی عَلَیْهِمْ لَبُوسُ اَلاِسْتِکَانَةِ وَ ضَرَعُ اَلاِسْتِسْلاَمِ وَ اَلذِّلَّةِ قَدْ ضَلَّتِ اَلْحِیَلُ وَ اِنْقَطَعَ اَلْأَمَلُ وَ هَوَتِ اَلْأَفْئِدَةُ کَاظِمَةً وَ خَشَعَتِ اَلْأَصْوَاتُ مُهَیْنِمَةً وَ أَلْجَمَ اَلْعَرَقُ وَ عَظُمَ اَلشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ اَلْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ اَلدَّاعِی إِلَى فَصْلِ اَلْخِطَابِ وَ مُقَایَضَةِ اَلْجَزَاءِ وَ نَکَالِ اَلْعِقَابِ وَ نَوَالِ اَلثَّوَابِ تنبیه الخلق عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اِقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اِقْتِسَاراً وَ مَقْبُوضُونَ اِحْتِضَاراً وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَ کَائِنُونَ رُفَاتاً وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِینُونَ جَزَاءً وَ مُمَیَّزُونَ حِسَاباً قَدْ أُمْهِلُوا فِی طَلَبِ اَلْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِیلَ اَلْمَنْهَجِ وَ عُمِّرُوا مَهَلَ اَلْمُسْتَعْتِبِ وَ کُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ اَلرِّیَبِ وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ اَلْجِیَادِ وَ رَوِیَّةِ اَلاِرْتِیَادِ وَ أَنَاةِ اَلْمُقْتَبِسِ اَلْمُرْتَادِ فِی مُدَّةِ اَلْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ اَلْمَهَلِ

 فَیَا لَهَا أَمْثَالاً صَائِبَةً وَ مَوَاعِظَ شَافِیَةً لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زَاکِیَةً وَ أَسْمَاعاً وَاعِیَةً وَ آرَاءً عَازِمَةً وَ أَلْبَاباً حَازِمَةً

نهج البلاغه خطبه 83 معروف به خطبه غراء

چون رشته کارها از هم گسست و روزگاران سپرى شد و رستاخیز مردم فرا رسید، خداوند آنها را از درون گورها یا آشیانه‏هاى پرندگان یا کنام درندگان یا هر جاى دیگر که مرگ بر زمینشان زده است، بیرون آورد، در حالى، که به سوی امر او شتابان‏اند و بیدرنگ به سوى بازگشتگاه او به مى‏روند، و خاموش، صف در صف، در منظر الهى ایستاده. و ندا دهنده صدایش را به گوش همه می‌رساند. جامه خامساری برتن دارند و همه وجودشان را ذلت تسلیم و خواری فراگرفته است. در آن روز، حیله‌ها گم، آرزوها منقطع، و دلها [از ترس] خالی، [هیجانها] فروخورده شده، صداها آهسته و مخفی، سر و روى غرق عرق، وحشت بر آنها چیره؛ و بانگ مهیب آن منادى که تمیز دهنده حق از باطل است و آنان را فرا مى‏خواند که براى گرفتن جزاى اعمال خویش از ثواب یا عقاب در حرکت آیند، لرزه بر اندامها اندازد.

بندگانى هستند، آفریده شده به قدرت قاهره او و پرورش یافته در تحت سیطره او، نه به دلخواه خود. در چنگال مرگ گرفتار آمده در گورها جاى گرفته. پیکرهایشان پوسیده گردیده، «تنها از گورها بیرونشان آورند» تا به کردارشان جزا بینند و با حساب وضعشان معین گردد. [در این جهان] مهلتشان دادند تا از گمراهى به در آیند و راه روشن به آنان نمایاندند  و عمرشان را چنان بلند نمودند که بتوانند خشنودى [خدا] را به دست آوردند و تاریکی‌های شبهات از آنان زدوده شود. آنان را مانند اسبان مسابقه رها کردند تا در فرصت عمرشان که با ناآرامی سپری می‌شود در اندیشیدن و یافتن نور و معرفت بر هم پیشی بگیرند.

شگفتا! که چه مثال‌های بجا و اندرزهای شفابخشی است، اگر که به دلهاى پاک و گوشهاى شنوا و رأیهاى ثابت و خردهاى دوراندیش راه یابد.

(ترجمه با اقتباس از دو ترجمه آیتی و شیروانی انجام شد)

2) عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ کَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ هَاجَرَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ مَکَّةَ إِلَى الْمَدِینَةِ عَلَى قَدَمَیْهَا وَ کَانَتْ مِنْ أَبَرِّ النَّاسِ- بِرَسُولِ اللَّهِ ص ... فَبَیْنَمَا هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ قَاعِدٌ إِذْ أَتَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هُوَ یَبْکِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أُمِّی وَ اللَّهِ ... فَقَالَ الْیَوْمَ فَقَدْتُ بِرَّ أَبِی طَالِبٍ إِنْ کَانَتْ لَیَکُونُ عِنْدَهَا الشَّیْ‏ءُ فَتُؤْثِرُنِی بِهِ عَلَى نَفْسِهَا وَ وَلَدِهَا وَ إِنِّی‏ ذَکَرْتُ الْقِیَامَةَ وَ أَنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ عُرَاةً فَقَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ یَبْعَثَهَا اللَّهُ کَاسِیَةً وَ ذَکَرْتُ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ وَا ضَعْفَاهْ فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ یَکْفِیَهَا اللَّهُ ذَلِکَ فَکَفَّنْتُهَا بِقَمِیصِی وَ اضْطَجَعْتُ فِی قَبْرِهَا لِذَلِکَ وَ انْکَبَبْتُ عَلَیْهَا فَلَقَّنْتُهَا مَا تُسْأَلُ عَنْهُ فَإِنَّهَا سُئِلَتْ عَنْ رَبِّهَا فَقَالَتْ وَ سُئِلَتْ عَنْ رَسُولِهَا فَأَجَابَتْ وَ سُئِلَتْ عَنْ وَلِیِّهَا وَ إِمَامِهَا فَأُرْتِجَ عَلَیْهَا فَقُلْتُ ابْنُکِ ابْنُکِ].[1]

اصول کافی، ج‏1، ص454

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که: «فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤمنین علیه السلام، اوّل زنى بود که از مکّه به سوى مدینه پاى پیاده به سوى رسول خدا صلى الله علیه و آله هجرت نمود ، و از همه مردمان نسبت به رسول خدا صلى الله علیه و آله مهربان‏تر بود. ... روزی پیامبر علی ع را دید که گریه می‌کند. فرمود چه شده؟ گفت مادرم فاطمه از دنیا رفت. فرمود: به خدا قسم او مادر من هم بود [سپس خود پیامبر مردم را برای کفن و دفن وی خبر کرده، ردای خود را برای کفن کردن او داد و خود او را در گور ‌نهاد و تلقین کرد و ... سپس فرمود]

امروز نیکى ابوطالب را گم کردم و احسانش از من بریده شد. او چنان بود که اگر چیزى که در نزد او بود، مرا بر خود و فرزندان خود به آن ترجیح می‌داد. در زمان حیاتش سخنی از قیامت گفتم (که در روایتی دیگر، همین آیه 94 سوره انعام دانسته شده: الخرائج و الجرائح‏1/ 91)[2] و گفتم که: مردم برهنه محشور مى‏شوند، گفت: ای وای بر شرمساری! پس من از براى او ضامن شدم که خدا او را پوشیده محشور گرداند. و فشار قبر را ذکر کردم، گفت: ای وای از ناتوانی! پس من از براى او ضامن شدم که خدا آن را از او دفع کند، و براى همین او را به پیراهن خود کفن کردم و برای همین [اندکی] در قبرش خوابیدم، و آنچه را که از آن سؤال مى‏شد، به او تلقین کردم. پس او را از پروردگارش سؤال کردند، آنچه بایست بگوید، گفت؛ و از رسولش او را سؤال کردند، او را جواب داد، و از ولى و امامش سؤال شد، تشویشى بر او مستولى شد، به او گفتم: امام، پسر تو است، امام، پسر تو است»[3]

3) رَوَى أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ ص یُصَلِّی عَامَّةَ اللَّیْلِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا کَانَ السَّحَرُ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ:

 ... فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَءَ حَالًا مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لَا أَبْکِی وَ مَا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِی لَا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا حَامِلًا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلَائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی- لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ وَ ذِلَّة ...

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص591؛ مفاتیح‌الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی

امام سجاد ع در فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی (که خواندنش در سحرهای ماه رمضان بسیار توصیه شده است) می‌فرمایند:

... پس بدحال‌تر از من کیست، اگر من با چنین حالى به قبرم وارد شوم، قبرى که آن را براى خواب آماده نساخته‌ام، و براى آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام؟ و چرا گریه نکنم؟ و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، در حالی می‌بینم نفسم که با من نیرنگ می‌بازد، و روزگار را مشاهده می‌کنم که با من خدعه می‌ورزد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده، پس چرا گریه نکنم؟ گریه می‌کنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه مى کنم برای تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من، گریه مى کنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى‌کشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می‌کنم، هنگامى که مردمان در کارى جز کار من‌اند، چه براى هرکسى از آنان در آن روز کارى است که او را بس است، چهره‌هایى در آن روز روشن و خندان خوشحال‌اند، و چهره هایى در آن روز بر آنها غبار بدفرجامى نشسته، و سیاهى و خوارى و ذلت آنها را پوشانده، ...

4) در دعای امروز (ششم ماه رمضان) که از پیامبر اکرم ص روایت شده است، آمده است:                     

اللَّهُمَّ لَا تَخْذُلْنِی فِیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَ لَا تَضْرِبْنِی بِسِیَاطِ نَقِمَتِکَ وَ زَحْزِحْنِی فِیهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَ أَیَادِیکَ یَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِینَ.

زاد المعاد ص144

خدایا! در امروز مرا با روی‌آوردن به معصیتت خوار نگردان و با تازیانه سختی‌هایت تنبیه نکن، و مرا از آنچه موجب خشم تو می‌شود نجات بخش، به بزرگواری‌ و یاری‌ات ای که نهایت آرزوی آرزوکنندگانی.

تدبر

1) علامه طباطبایی: «[4]اموری که انسان در این دنیا با آن سروکار دارد دو گونه است:

اول، آنچه از زندگی دنیوی و تجملات آن، که می‌پندارد مالک آنهاست و در رسیدن به آرزوها و اغراض خویش از آنها کمک می خواهد؛

دوم: اموری که به عنوان شفیع و واسطه تلقی می‌شوند و انسان می‌پندارد که بدون تاثیر و کمک آنها نمی‌تواند احتیاجات خویش را برطرف سازد، مانند همسر و اولاد و نزدیکان و دوستان و سرشناسانی که دارای مکنت و هیبتی‌اند.

خدای سبحان با عبارت «لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى» (حقاً تنها نزد ما آمدید) اجمالا به بطلان هردو اشاره می‌کند.

در فقره «وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ ...» (آنچه را که به شما دادیم پشت سرتان رها کردید) اشاره به زوال نوع اول،

و در فقره «وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ ...» (با شما نمی‌بینیم شفیعانی را که ...) اشاره به زوال نوع دوم،

و با عبارت « لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ» ([پیوند] بین‌تان بریده شد) به سبب بطلان و زوال آنها،

و با عبارت «ضَلَّ عَنْکُمْ...» (از شما گم شد ...) به حاصل چنین بطلان و زوالی اشاره شده است. (انسان از آغاز تا انجام، ص76-77)

2) «... جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» وقتی از این دنیا می‌رویم، مانند روزی هستیم که وارد این دنیا شدیم: تک و تنها، فقط خودمان هستیم و خودمان، حتی برهنه و عاری از هر چیزی که مربوط به دنیا بود (حدیث2)؛ هرچه به ما داده بودند پشت سرمان می‌ماند.

اگر این را باور کنیم، آنگاه «آنچه هستیم» را جدی می‌گیریم، نه «آنچه داریم»؛ افزوده‌ها در «بودن»مان مهم است، نه در «داشتن»مان. (فرمود: «زدنی علماً» طه/114، و نفرمود: «زد علمی»: یعنی «من» را بیفزا به لحاظ علمی؛ نه اینکه «علم من» را بیفزا) و «بودن»مان، چیزی است که خودمان فقط با اندیشه و عمل خود رقم می‌زنیم. به قول ملای رومی:ای برادر تو همان اندیشه‌ای

ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای

گر گل است اندیشة تو گلشنی

ور بود خاری تو هیمة گلخنی

http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar2/sh9/

روز قیامت هم با «بودن» ما کار دارند، نه با دارایی‌مان. آن اندازه که با دارایی‌مان، «بودن»مان را ساختیم، «دارایی»مان به درد ما می‌خورد؛ بقیه‌اش فقط وبال گردن است.

3) «شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ» در زندگی دنیا، عادت کرده‌ایم به اسباب و وسیله‌ها تکیه کنیم و آنها را واسطه (=شفیع) قرار دهیم برای رسیدن به هدف‌هایمان.

با واسطه‌ها (شفیعان) دو گونه می‌توان برخورد کرد:

گاه واسطه (شفیع) ‌را «واسطه‌ای که خدا او را شفیع قرار داده می‌بینیم؛ نه بیشتر.» یعنی همه‌کاره خداست، و چون خدا ما را به این واسطه (شفیع) ارجاع داده، به او مراجعه می‌کنیم؛ خواه این واسطه، «آب» باشد برای سیراب کردن (شعراء/79) یا «پیامبر و امام» باشد برای هدایت کردن و به بهشت رفتن.(انبیاء/73 + انبیاء/28) این شفاعتی است که در روز قیامت هم برقرار است (حقیقت شفاعت در شیعه این معناست).

اما گاه این واسطه‌ها را اصل کار می‌بینیم، هم‌عرض و شریک خدا می‌پنداریم؛ گویی خدا بتنهایی کافی نیست و آن واسطه (شفیع) باید باشد تا کار ما راه بیفتد؛ رشوه، پارتی، پول، رضایت مقام مافوق، رفیق، شغل، ماشین، ... باید باشد تا کار ما راه بیفتد؛ «شفیعانی (= واسطه‌هایی) که آنها را در [انجام کارهای] خودتان شریک خدا می‌دانید». این شفاعت باطل است که روز قیامت بطلانش آشکار می‌شود؛ و متاسفانه بسیاری از ما بدان گرفتاریم. مانند این سخن رایج که: «اول خدا، دوم فلان چیز (یا فلانی)».

بگذریم که بسیاری، حتی در حد شرک هم برای خدا نقشی قائل نیستند و اسباب و واسطه‌ها را همه‌کاره می‌دانند!

4) «شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ»: با توجه به تدبر 3، نگاه نادرست در قبال واسطه‌ها دو گونه تجلی می‌کند:

ابتدا این واسطه‌ها را در انجام شدن کارهایمان شریک خدا می‌دانیم؛ یعنی گویی در ربوبیت خدا نسبت به ما شریک شده‌اند؛ آنگاه عبارت «زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ»، یعنی «می‌پنداشتید که آنها در ربوبیت شما شریک خدایند.»

در گام بعد، به خاطر اینکه چنین نقشی را برای آنها پذیرفته‌ایم همّ‌وغم خود را رسیدن به آنها قرار می‌دهیم؛ یعنی آنها را می‌پرستیم (توضیح در تدبر 2 و 3 جلسه 80)؛ یعنی در عبادت، آنها را شریک خدا قرار می‌دهیم. ؛ آنگاه عبارت «زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ»، یعنی «می‌پنداشتید که آنها در هنگام عبادت کردن شما، شریک خدایند.»

این نکته، الهام گرفته از ترجمه قرآن مرحوم آیت الله مشکینی بود: «شفیعانتان را که آنها را شریکان در (ربوبیت ما و عبادت) خود مى‏پنداشتید»

5) «لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُون»: خدا واقعا همه‌کاره است:

ما تا زمانی که در دنیا هستیم،

یا این را می فهمیم؛ و بر این اساس زندگی می‌کنیم. آنگاه به «بودن»مان می‌اندیشیم، نه به «دارایی»هایمان (تدبر2)؛ و «واسطه»ها را فقط در حدی که خدا واسطه قرار داده، می‌بینیم، نه اینکه بپنداریم که از خودش کاری برمی‌آید (تدبر3).

یا این را نمی‌فهمیم؛ و اگر نفهمیدیم، واقعیت عوض نمی‌شود؛ فقط هنگام مرگ، این واقعیت، خود را نشان می‌دهد؛ آنگاه تمام پیوندهایی که با دارایی‌ها و واسطه‌ها برقرار کرده‌ایم، قطع بودنش معلوم می‌شود؛ و چون از ابتدا رابطه‌ای نبوده، فقط پندار ما بوده، در حقیقت چیزی را در واقعیت گم نمی‌کنیم؛ بلکه فقط پنداشته‌هایمان را گم می‌کنیم؛ و دقیق‌تر اینکه، از ما گم می‌شود: «و آنچه که [همواره] می‌پنداشتید، از شما گم شد»

مواظب باشیم تا در دنیا هستیم، این واقعیت را بفهمیم؛ و فهمیدن این واقعیت، صرفا یک فهم ذهنی نیست؛ فهمی است که با عمل خودمان به دست می‌آید؛ و تمام شریعت، برنامه‌هایی است برای رسیدن به این فهم.

یک شاهد ساده: روزه می‌گیریم تا بفهمیم غذا هیچ‌کاره است؛ مهم دستور خداست؛ لذا روزهای اول ماه رمضان فهمیدن این خیلی سخت است؛ گرسنگی اذیت می‌کند؛ اما روزهای آخر چنان انسی با این واقعیت می‌گیریم که در انتهای ماه از فراغش می‌نالیم؛ دیگر مساله‌مان گرسنگی نیست، مساله‌مان خود خدا شده است.



[1] . متن کامل حدیث چنین است:

إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ کَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ هَاجَرَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ مَکَّةَ إِلَى الْمَدِینَةِ عَلَى قَدَمَیْهَا وَ کَانَتْ مِنْ أَبَرِّ النَّاسِ- بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَسَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عُرَاةً کَمَا وُلِدُوا فَقَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنِّی أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَبْعَثَکِ کَاسِیَةً وَ سَمِعَتْهُ یَذْکُرُ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ وَا ضَعْفَاهْ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنِّی أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَکْفِیَکِ ذَلِکِ وَ قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص یَوْماً إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُعْتِقَ جَارِیَتِی هَذِهِ فَقَالَ لَهَا إِنْ فَعَلْتِ أَعْتَقَ اللَّهُ بِکُلِّ عُضْوٍ مِنْهَا عُضْواً مِنْکِ مِنَ النَّارِ فَلَمَّا مَرِضَتْ أَوْصَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَمَرَتْ أَنْ یُعْتِقَ خَادِمَهَا وَ اعْتُقِلَ لِسَانُهَا فَجَعَلَتْ تُومِی إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص إِیمَاءً فَقَبِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَصِیَّتَهَا فَبَیْنَمَا هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ قَاعِدٌ إِذْ أَتَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ هُوَ یَبْکِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أُمِّی وَ اللَّهِ وَ قَامَ مُسْرِعاً حَتَّى دَخَلَ فَنَظَرَ إِلَیْهَا وَ بَکَى ثُمَّ أَمَرَ النِّسَاءَ أَنْ یَغْسِلْنَهَا وَ قَالَ ص إِذَا فَرَغْتُنَّ فَلَا تُحْدِثْنَ شَیْئاً حَتَّى تُعْلِمْنَنِی فَلَمَّا فَرَغْنَ أَعْلَمْنَهُ بِذَلِکَ فَأَعْطَاهُنَّ أَحَدَ قَمِیصَیْهِ الَّذِی یَلِی جَسَدَهُ وَ أَمَرَهُنَّ أَنْ یُکَفِّنَّهَا فِیهِ وَ قَالَ لِلْمُسْلِمِینَ إِذَا رَأَیْتُمُونِی قَدْ فَعَلْتُ شَیْئاً لَمْ أَفْعَلْهُ قَبْلَ ذَلِکَ فَسَلُونِی لِمَ فَعَلْتُهُ فَلَمَّا فَرَغْنَ مِنْ غُسْلِهَا وَ کَفْنِهَا دَخَلَ ص فَحَمَلَ جَنَازَتَهَا عَلَى عَاتِقِهِ فَلَمْ یَزَلْ تَحْتَ جَنَازَتِهَا حَتَّى أَوْرَدَهَا قَبْرَهَا ثُمَّ وَضَعَهَا وَ دَخَلَ الْقَبْرَ فَاضْطَجَعَ فِیهِ ثُمَّ قَامَ فَأَخَذَهَا عَلَى یَدَیْهِ حَتَّى وَضَعَهَا فِی الْقَبْرِ ثُمَّ انْکَبَّ عَلَیْهَا طَوِیلًا یُنَاجِیهَا وَ یَقُولُ لَهَا ابْنُکِ ابْنُکِ [ابْنُکِ‏] ثُمَّ خَرَجَ وَ سَوَّى عَلَیْهَا ثُمَّ انْکَبَّ عَلَى قَبْرِهَا فَسَمِعُوهُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُهَا إِیَّاکَ ثُمَّ انْصَرَفَ فَقَالَ لَهُ الْمُسْلِمُونَ إِنَّا رَأَیْنَاکَ فَعَلْتَ أَشْیَاءَ لَمْ تَفْعَلْهَا قَبْلَ الْیَوْمِ فَقَالَ الْیَوْمَ فَقَدْتُ بِرَّ أَبِی طَالِبٍ إِنْ کَانَتْ لَیَکُونُ عِنْدَهَا الشَّیْ‏ءُ فَتُؤْثِرُنِی بِهِ عَلَى نَفْسِهَا وَ وَلَدِهَا وَ إِنِّی‏ ذَکَرْتُ الْقِیَامَةَ وَ أَنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ عُرَاةً فَقَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ یَبْعَثَهَا اللَّهُ کَاسِیَةً وَ ذَکَرْتُ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ فَقَالَتْ وَا ضَعْفَاهْ فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ یَکْفِیَهَا اللَّهُ ذَلِکَ فَکَفَّنْتُهَا بِقَمِیصِی وَ اضْطَجَعْتُ فِی قَبْرِهَا لِذَلِکَ وَ انْکَبَبْتُ عَلَیْهَا فَلَقَّنْتُهَا مَا تُسْأَلُ عَنْهُ فَإِنَّهَا سُئِلَتْ عَنْ رَبِّهَا فَقَالَتْ وَ سُئِلَتْ عَنْ رَسُولِهَا فَأَجَابَتْ وَ سُئِلَتْ عَنْ وَلِیِّهَا وَ إِمَامِهَا فَأُرْتِجَ عَلَیْهَا فَقُلْتُ ابْنُکِ ابْنُکِ [ابْنُکِ‏].

[2] . روی أَنَّ عَلِیّاً ع بَکَى یَوْماً وَ قَالَ مَاتَتْ أُمِّی فَنَهَضَ النَّبِیُّ ص فَقَالَ هِیَ وَ اللَّهِ أُمِّی حَقّاً مَا رَأَیْتُ مِنْ عَمِّی شَیْئاً إِلَّا وَ قَدْ رَأَیْتُ مِنْهَا أَکْثَرَ مِنْهُ ثُمَّ صَاحَ یَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذِهِ بُرْدَتِی فَأَزِّرِیهَا فِیهَا وَ هَذِهِ قَمِیصِی فَدَرِّعِیهَا فِیهَا وَ هَذَا رِدَائِی فَأَدْرِجِیهَا فِیهِ فَإِذَا فَرَغْتِ مِنْ غُسْلِهَا فَأَعْلِمِینِی‏ فَأَعْلَمَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ فَحَمَلَهَا عَلَى سَرِیرِهَا ثُمَّ صَلَّى عَلَیْهَا ثُمَّ نَزَلَ لَحْدَهَا فَلَبِثَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا یُسْمَعُ لَهُ إِلَّا هَمْهَمَةٌ ثُمَّ صَاحَ یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَلْ رَأَیْتِ مَا ضَمِنْتُ لَکِ قَالَتْ نَعَمْ فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی فِی الْمَحْیَا وَ الْمَمَاتِ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ فَلَمَّا سَوَّى عَلَیْهَا وَ خَرَجَ سُئِلَ عَنْهَا فَقَالَ قَرَأْتُ عَلَیْهَا یَوْماً وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا فُرَادَى قُلْتُ عُرَاةً قَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَسَأَلْتُ اللَّهَ أَلَّا تُبْدَى عَوْرَتُهَا ثُمَّ سَأَلَتْنِی عَنْ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ فَأَخْبَرْتُهَا بِحَالِهِمَا بِأَنَّهُمَا کَیْفَ یَجِیئَانِ قَالَتْ وَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ مِنْهُمَا فَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ لَا یُرِیَهُمَا إِیَّاهَا وَ أَنْ یَفْسَحَ لَهَا فِی قَبْرِهَا وَ أَنْ یَحْشُرَهَا فِی أَکْفَانِهَا

[3] . روایات دیگر در این موضوع:

قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ النَّاسِ یُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عُرَاةً قَالَ ع بَلْ یُحْشَرُونَ فِی أَکْفَانِهِمْ قَالَ أَنَّى لَهُمْ بِالْأَکْفَانِ وَ قَدْ بَلِیَتْ؟ قَالَ ع إِنَّ الَّذِی أَحْیَا أَبْدَانَهُمْ جَدَّدَ أَکْفَانَهُمْ قَالَ فَمَنْ مَاتَ بِلَا کَفَنٍ؟ قَالَ ع یَسْتُرُ اللَّهُ عَوْرَتَهُ بِمَا یَشَاءُ مِنْ عِنْدِهِ قَالَ أَ فَیُعْرَضُونَ صُفُوفاً؟

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص: 350

روی عن النبی ص أنه قال تحشرون حفاة عراة غرلا و روی أن عائشة قالت لرسول الله ص حین سمعت ذلک وا سوأتاه أ ینظر بعضهم إلى سوأة بعض من الرجال و النساء فقال ص لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ و یشغل بعضهم عن بعض

(مجمع البیان فی تفسیر القرآن‏4/ 521)

[4] . اولین واقعیتی که در هنگام مرگ بر انسان آشکار می‌کردد، بطلان دنیا و مافیهاست، بطلان تمامی رسوماتی که بر آن در جریان است و با از هم گسستن اسباب و روابط ظاهری، همه اعمال و غایات این سویی به سرابی تبدیل می‌شود.